11
1396
تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آلعمران
چکیدۀ ۶۰
سورۀ آلعمران؛ آیات ۱۸۸ تا ۱۹۰
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَهٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۱۸۸) وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (۱۸۹) إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ (۱۹۰)
مقام خدیجۀ کبری علیها السلام
محمّد بن مسلم نقل مىکند که امام باقر علیه السلام فرمود: ابوسعید خدرى به من گفت: رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند:
إِنَّ جَبْرَئِیلَ قَالَ لِی لَیْلَهَ أُسْرِیَ بِی حِینَ رَجَعْتُ وَ قُلْتُ یَا جَبْرَئِیلُ هَلْ لَکَ مِنْ حَاجَهٍ قَالَ حَاجَتِی أَنْ تَقْرَأَ عَلَى خَدِیجَهَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنِّی السَّلَامَ. این مطلب در شب معراج هنگام بازگشت از معراج اتفاق افتاد.
وَ حَدَّثَنَا عِنْدَ ذَلِکَ أَنَّهَا قَالَتْ حِینَ لَقَّاهَا نَبِیُّ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ لَهَا الَّذِی قَالَ جَبْرَئِیلُ.
فَقَالَتْ: إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّلَامُ وَ مِنْهُ السَّلَامُ وَ إِلَیْهِ السَّلَامُ وَ عَلَى جَبْرَئِیلَ السَّلَامُ» [بحارالانوار: ۱۶/۷] جلالت مقام خانم را ببینید که در چه حدی است که نه تنها خدا به او سلام میرساند و جبرئیل هم به تبع خدا. بلکه او در مقامی است که هول نمیشود و پاسخ سلام را چه شایسته میدهد.
دربارۀ مقام حضرت خدیجه سلام الله علیها روایتی دیگر بخوانم. مقتل الحسین للخوارزمی (بإسناده) عن عمر بن الخطّاب قال:
قال رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم: لمّا أن مات ولدی من خدیجه أوحى اللّه إلیّ أن أمسک عن خدیجه، و کنت لها عاشقاً» [عوالم العالم: ۱۱/۳۹] این کلام خداست که من عاشق خدیجه هستم.[۱] خدا عاشق خدیجه است و به عوض آن پسر به او و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فاطمۀ زهراء سلام الله علیها را عنایت فرمود. بنابراین نسل پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و همۀ ائمۀ اطهار علیهم السلام از خدیجۀ کبری سلام الله علیها است. معلوم است، کسی که همه ثروتش را برای خدا داد، خداوند هم بهترین پاداش را به او میدهد.
ادامۀ روایت دارد که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به خداوند تبارک تعالی عرض کردند: «فسالت الله ان یجمع بینی وبینها»
این روایت تاریخی هم بخوانم و از حضرت خدیجۀ کبری سلام الله علیها التماس دعا داشته باشیم که ما را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دعا و سفارش بفرمایند. مادر ما هستند و به همگی ما مهربانند و دعای ایشان رد نمیشود:
«عَنِ ابْنِ إِسْحَاقَ أَنَّ خَدِیجَهَ بِنْتَ خُوَیْلِدٍ وَ أَبَا طَالِبٍ علیهما السلام مَاتَا فِی عَامٍ وَاحِدٍ فَتَتَابَعَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم هَلَاکُ خَدِیجَهَ وَ أَبِی طَالِبٍ. وَ کَانَتْ خَدِیجَهُ وَزِیرَهَ صِدْقٍ عَلَى الْإِسْلَامِ وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم یَسْکُنُ إِلَیْهَا» [کشف الغمۀ: ۱/۵۱۱] وزیر صادق پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم که ایشان نزد او آرامش میگرفت.
آیۀ ۱۸۸
لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَهٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ
مفردات
مفازۀ
الْفَوْزُ به معنای پیروزی به خیر و نجات از شر است. و مفازۀ در آیۀ شریفۀ «فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَهٍ مِنَ الْعَذابِ» به معنای رهایی است. «گمان مبر آنان را از عذاب رهایی است.» گفته شده است که «مفازۀ» به معنای پراکندهشدن در بیابانی وسیع است که موجب هلاکت میشود. و اینگونه نامگذاری به ضد در عرب رسم است. [کتاب العین: ۷/۳۸۹]
ترجمه
گمان مدار کسانى که به آنچه آوردهاند، شاد شوند؛ و دوست دارند به آنچه نمیکنند، ستایش شوند. مپندار آنان را از عذاب رهایى است، و ایشان را عذابى دردناک است.
تفسیر
آیۀ شریفه بیان اصلی جامع و کلی در نقد رفتار منافقان و دشمنان دین خدا به ویژه نخبگان و دانشمندان بدکردار است که یکی از مصادیق آن یهودیان و دانشمندان نابکار آن است. به این دلیل ارتباطش با آیات گذشته مشخص است و زمینه است برای آیۀ بعدی و آیات آتی که بمنزلۀ چکیدۀ و نتیجۀ سوره هستند. بنابراین محور آیه منافقان و یهودیان و اهل کتاب و خلاصه همۀ کسانی است که در مقابل ایمان ایستادهاند و آن بیان دو صفت مذموم است، [۱] یکی خوشحالی از کارهای ناپسند و ناشایست خود؛ و [۲] دوم توقع ستایش و پاداش به دلیل کارهای ناکرده. خداوند متعال بیان میفرماید که نتیجۀ چنین رفتاری گرفتاری به عذاب و آن هم عذاب دردناک است.
لا تَحْسَبَنَّ
آیۀ خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است و مطلبی را تبین میفرماید که طبق آن شناخت دشمنان دین خدا برای مسلمانان حاصل میشود. در این آیه دو ویژگی از روانشناسی آنان بیان میشود. آیۀ شریفه از کسانی سخن میگوید که در جمع مردم هستند، اعم از علماء و دانشمندان و روشنفکران و سیاسیون و امثال آن که دارای روحیۀ خودپسندی هستند و برای خود حساب ویژه باز کرده و به این وسیله مقابل دین خدا میایستند و موجب اذیت و آزار مومنان میشوند.
الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا
نخست آنان به کارهای ناشایست و ناپسند خود خوشنود و خوشحال هستند. رفتار آنان برآمده از دین و دستورات خدا نیست، بلکه برآمده از نفسانیت خود و تسلط شیطان است، به این دلیل همۀ رفتار و کردار آنان ناشایست و ناپسند است، اما آنان به آنچه انجام میدهند، خوشنود و خوشحال هستند. این نشاط کاذب و دورغین برآمده از کارهای ناپسند اجتماعی و سیاسی آنان است که با آن توانستند مردم را بفریبند و دین خدا را متوقف کنند. دلیل این صفت ناپسند آن است که آنان به زندگی پست دنیویی شادمان هستند: «وَ فَرِحُوا بِالْحَیاهِ الدُّنْیا وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا فِی الْآخِرَهِ إِلَّا مَتاع» [رعد: ۲۶] و این شادمانی دورغین است، زیرا پیروزی در دنیا که در راستای آخرت نباشد، جز فریب نیست.
وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا
دومین ویژگی آنان این است که توقع دارند که مردم به کارهای ناکردۀ آنان از آنان تمجید کنند. در حقیقت آنان چنان خود و کارهای خود را جلوه میدهند که کارهای ناکرده را هم کرده نشان میدهند و اینگونه از دیگران توقع تعریف و تمجید دارند و این رفتاری است که در سیاستمداران و اهل تبلیغات بسیار دیده میشود.
فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَهٍ مِنَ الْعَذابِ
قرآن با «فاء» تفریع» مجدد «لا تحسبنّ» را تکرار فرمود تا نشان بدهد و تأکید فرماید نتیجۀ این کارهای آنان رهایی از آتش و عذاب نیست. «لا تحسبنّ» دو مفعول دارد، مفعول او آن «هم» است، و مفعول دوم ظاهراً «بمفارۀ» است: «مپدار آنان را از عذاب رهایی است»
آنان گمان میکنند که با این رفتار خود به پیروزی میرسانند و از شکست فرار میکنند. اما آنان با خود چیزی را آوردهاند که نتیجۀ آن عدم رهایی از عذاب یعنی شکست مطلق و ابدی است.
وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ
بلکه آنان را عذابی دردناک است. با تعبیر «لهم» عذاب را بیان فرمود تا نشان بدهد که عذاب همۀ وجود آنان را میگیرد و این عذاب هم فعلی است نه اینکه در آینده آنان را دربرگیرد، بلکه هماکنون گرفتار آن هستند، اگرچه به دلیل حجاب دنیا از آن خبری ندارند و در غفلت هستند.
هشدار
آیۀ شریفه هشداری جدی به همۀ ماست که مراقبت درون خود باشیم که دچار این صفات ناپسند نشویم. در سورۀ صف هم مومنان را مخاطب قرار میدهد و آنان را شدیداً توبیخ میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ» [صف: ۲] و نتیجۀ چنین نگاه و عملی را آن میداند که چنین صفتی نزد خدا گناهی بس ناپسند است «کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُون» [صف: ۳] میداند. مگر مومن میتواند وعدهای بدهد و آن را انجام ندهد؟ به ویژه اینکه بخواهد به کار نکرده و فضیلت نداشته مورد ستایش واقع شود و نشاطی دورغین به کارهای ناپسند خود داشته باشد.
بنابراین ملاحظه میکنید که چهبسا ـ مثلاً ـ در رزوهای انتخابات که متأسفانه زیاد رخ میدهد، ـ افراد فریبکاری میکنند، و کارهای ناشایست و ناپسند خود را خوب جلوه میدهند و کارهای ناکرده را کرده نشان میدهند و هیاهو راه میاندازند تا موفق تشویق واقع شوند و رأی بیاورند، ظاهر این کار آنان پیروزی و جلب آراء مردم است، اما باطن کار آنان رهایی در بیابانی وسیع و بیآب و توشه است که جز هلاکت در آن راهی نیست. و این وعید سخت خداوند به آنان است که در دنیا و آخرت شما دچار عذابی دردناک میشوید و از آن رهایی ندارید.
نکتۀ دیگر اینکه آیۀ صرفاً اختصاص به افراد ندارد، بلکه جریان و گروهها و جوامع را هم شامل میشود. اگر این دو صفت ناپسند برای گروهها و جوامع هم پیدا شد که برای خود حساب ویژه باز کنند، باید سقوط و انحطاط و نابودی را در چهرۀ آنان دید. بنابراین هرگاه بر انسانها یا گروهی انسان و جوامعی دلبستگی به دنیا ریشه دواند، موجب میشود که دیگر حق بر آنان ولایتی نداشته باشد و از ولایت خدا خارج شوند و به باطل گرایش پیدا کنند و همین موجب هلاکت آنان است که هیچ راه نجات و رهایی از آن نیست.
آیۀ ۱۸۹
وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
ترجمۀ
و فرمانروایى آسمانها و زمین از آنِ خداست، و خدا بر هرچیزی تواناست.
تفسیر
آیۀ شریفه بمنزلۀ جمعبندی فصل و مطالب گذشته است که نابکاران را توهم برداشته است که با کارهای خلاف خود به رستگاری و پیروزی میرسند. اما این توهمی بیش نیست، زیرا مالکیت آسمانها و زمین منحصراً از آنِ خداست و خدا بر هرکاری تواناست. بنابراین آنان را چه میشود که فکر میکنند که جز از مسیری که خداوند متعال معین کرده است، میتوانند به فلاح و رستگاری و پیروزی دست پیدا کنند و از شکست و ناکامی رهایی یایند؟ ازاینرو آیۀ شریفه بیان اصلی جامع و کلی است که مصحح رفتار آدمی است. این اصل جامع به دو بیان آمده است.
وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ
نخست فرمانرویی آسمانها و زمین منحصراً از آنِ خداست.
وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
دوم و خدا بر هرچیز و هر کاری تواناست.
مبنای معرفت و حرکت جمعی
در نتیجه هرگونه کارشکنی و رفتار ناپسند برای رسیدن به هدف راه به جایی نمیبرد. این اصل جامع بیان مبنای حرکت و معرفت جمعی برای تحقق اهداف اسلامی روی زمین است. و بیان میفرماید که مسلمانان اگر در جهت و مسیر تحقق اهداف الهی تابتقدم باشند، یقیناً پیرو هستند. راه آن در آیات گذشته بیان شد، راه آن ارادۀ مستحکم است که این اراده و خواست تنها با پایداری و تقوا به دست میآیند. اما دشمنان آنان ـ اعم از اهل کتاب به ویژه یهود، منافقان، و مشرکان ـ راه به جایی نخواهند برد. زیرا آنان تکیه بر قدرت پوشالی و توهمی مادی خود دارند، یعنی آنان با توهم قدرت پیش میروند که سرابی بیش نیست، و قیامت که روز بروز حقیقت و جزای کامل اعمال است، نتیجۀ قطعی کارهای خود را میبیند که آنان تحت فرمانروایی مطلق خداوند هستند: «یَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا یَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْءٌ لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار» [غافر: ۱۶]
اما مسلمانان تکیه بر قدرت حقیقی الهی دارند که محیط بر هر چیزی است. و یقیناً هیچ چیزی نمیتواند بر فرمانروای مطلق و قدرت و تسلط بیمنازع خدا هماوردی کند. بنابراین آیۀ شریفه تعلیلی بر آیات گذشته است و مبنای رفتار مسلمان را در حرکت فردی و جمعی روشن میفرماید و این یکی از مبنای معرفت جمعی در مسیر تحقق اهداف اسلامی روی زمین است که اگر بخواهیم به اهداف الهی در دنیا برسیم و در آخرت هم رستگارشوید، راهش آن است که تکیه بر خدا کنید تا شهد شیرین پیروزی را بچشید.
فصل هشتم
آیۀ ۱۸۹ بمنزلۀ پایانی بر فصل هفتم و واسطهای بین آن فصل و فصل هشتم است. و فصل هشتم فصل پایانی سورۀ مبارکۀ آلعمران است که در حکم نتیجهگیری و جمعبندی از کل سوره و بازگشت به ابتدای آن است. آیات سورۀ مبارکۀ آلعمران در تبین حرکت جمعی؛ مومنان برای تحقق اهداف اسلامی روی زمین و تحقق جامعۀ اسلامی بیان فرمود با چالشهای متعددی مواجه هستند که آیات متعدد آنها را بیان فرمود. و همچنین نشان داد که جامعۀ اسلامی و مومنان مواجه با چهار جریان عمده هستند که جلوی تحقق دین و اهداف الهی سد هستند: [۱] ضعیفالایمانها، [۲] منافقان، [۳] اهلکتاب به ویژه یهود، و [۴] مشرکان. در آیات پایانی نشان میدهد که مومنان ایمان دارند که همۀ عالمِ آفریشن نشانه و آیت الهی هستند و همواره در حال ذکر و نماز و قیام و قعود و دعا و تفکر و اندیشه هستند، یعنی همواره خود را به نقطۀ قدرت و حکمت بینهایت متصل کردهاند. و این در حقیقت تبین جامعۀ اسلامی و مسلمانان است که اهل اندیشه و نماز و دعا و ذکر هستند. و خداوند هم راه را برای آنان باز میکند و آنان نتیجۀ کردار خود را میبینند. بنابراین مسلمانان از قدرت ظاهری دشمنان دین ترسی به دل راه ندارند، بلکه تنها راه تقوا را طی میکند.
آیۀ انتهایی سوره دستوری جامع به مومنان میدهد که آنان را در جهت تحقق اهداف الهی یاری میکند و آن پایداری و صبر و ارتباط و همدلی مومنان و در نهایت تقواست که اینهاست که موجب پیروزی مومنان در حرکت جمعی آنان است و آنان را به نتیجه میرساند. بنابراین نشان میدهد که اگر مومنان بخواهند به نتیجه برسند، هیچ راهی جز صبر و استقامت جمعی و همدلی و ارتباط و همکاری و تقوا ندارند. و تقوا کلیدواژۀ پیروزی و مسیر تحقق اهداف اسلامی بر روی زمین است که سوره با آن پایان میپذیرد.
آیۀ ۱۹۰
إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ
ترجمه
بیقین در آفرینش آسمانها و زمین و آمدورفت شب و روز براى خردمندان نشانههایى هست.
تفسیر
آیۀ شریفه شروع فصل جدید و تأکید بر تعلیل آیۀ پیشین است. گفتیم که آیۀ پیشین واسطۀ آیات گذشته و آیات آینده است. این آیۀ در ادامۀ آیۀ پیشین توحید الهی را تبین میفرماید که مبنای حرکت و معرفت فردی و جمعی مومنان است، و در ادامه نشان میدهد که این مبنای توحیدی چگونه در رفتار فردی و عبادی و جمعی آنان تأثیر دارد. در آیۀ پیشین مالکیت و فرمانروایی خداوند متعال بر آسمانها و زمین را تبین فرمود، در این آیه شروع دستهای از آیات الهی است که حال مومنان حقیقی را نشان میدهد که آنان آفرینش آسمانها و زمین و جا به جایی شب و روز را آیه و نشانۀ خداوند میدانند. زیرا آنان دارای خردی ناب هستند که اندیشه و تفکر در آفرینش خدا آنان را به حقیقت جهان ماسوی الله سوق میدهد. آنان قلب و خردی حقیقتبین دارند و از ظاهر جهان به حقیقت آنا یعنی جنبۀ آیهبودن و نشانهبودن آنها پی میبرند.
إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ
یکی از جلوههای توحید آن است که آسمانها و زمین مخلوق خداوند متعال هستند و این نشانهای برای خرمندان و صاحبدلان است. ظاهراً منظور از آسمانها و زمین کل جهان آفرینش است، نه صرفاً آسمانها و زمین مادی. و آیۀ بیان میفرماید که کل جهان، آفریده و مخلوق خداوند است که یکی از جلوههای آن آسمانها و زمین مادی ماست که ما راحتتر میتوانیم، آن را درک کنیم، زیرا به حس و عقل ما میآیند. در آیات متعدد از «سماء» ذکری به میان آمده است که نشان میدهد که این آسمان بالا سر ما نیست، مثل «فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَ أَوْحى فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ وَ حِفْظاً» [فصلت: ۱۲] «پس آنها را [به صورت] هفت آسمان، در دو هنگام مقرّر داشت و در هر آسمانى کار [مربوط به] آن را وحى فرمود، و آسمانِ [این] دنیا را به چراغها آذین کردیم» آسمان دنیا را در مقابل هفت آسمان قرار داد. یا «إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماء» [اعراف: ۴۰]
بنابراین همۀ آسمانها و زمین مخلوق خداوند هستند و چون مخلوقند آیه و نشانه هستند و حقیقتی جز نشانهبودن ندارند، بلکه دقیقتر خود آفرینش آنان نشانه است که خداوند با حکمت و قدرت خود آنان را از هیچ آفرید و پدید آورد. منتها باید انسانها با خردی ناب به این حقیقت نظر بیاندازند و در آن اندیشه کنند: «أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ وَ إِلَى السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ وَ إِلَى الْجِبالِ کَیْفَ نُصِبَتْ وَ إِلَى الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَت» [۱۷ ـ ۲۰]
وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ
آمدورفت و جابهجایی شب و روز با این نظم دقیق نشانی دیگر از حکمت و قدرت خداوند متعال است: «وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَهً لِمَنْ أَرادَ أَنْ یَذَّکَّرَ أَوْ أَرادَ شُکُوراً» [فرقان: ۶۲] برای کسانی که چشم بصیرتشان باز است، اینکه شب و روز در پی هم میآیند و چنین نظم دقیقی دارند، نشانهای از قدرت و حکمت و فرمانروایی او بر جهان آفرینش و توانایی او بر هرچیزی است.
لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ
اینها همگی نشانههایی هستند که صاحبان خرد را به سوی خدا رهنمون میکند. آیات قرآن تأکید دارند که همۀ موجودات و مخلوقات عالم نشانه هستند و هیچ حیثیتی جز نشانهبودن هم ندارند. یعنی حقیقت آنان همین آیهبودن است و نباید آنان را مستقل و جدا از خداوند متعال دید. بلکه مومن واقعی به هر کجا بنگرد و به هرچه بنگرد، جز خدا را نمیبینند، زیرا همۀ عالم ملک خداست و هیچ از خود ندارد: «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه» [بقره: ۱۱۵] بنابراین همۀ جهان همیشه و در همهجا برای صاحب خرد نیست مگر آیۀ خدا؛ و هیچ استقلالی از خود ندارند، بلکه شأن آنان جز آیهبودن نیست: «وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنِینَ وَ فِی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُون» [ذاریات: ۲۰ ـ ۲۱] بنابراین هرچه او میبیند، مثل هر برگ درختی در نگاه او آیه و نشانهای است از خداوند: «هر ورقش دفتری است؛ معرفت کردگار» بلکه وقتی به خود نگاه میکند، مییابد که خود او هم شأنی ندارد، جز اینکه شأن و آیۀ خداست. فقط باید چشم بصیرت را باز کند: «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَق» [فصلت: ۵۳] همۀ عالم نشانۀ خداست، هم جهان آفاقی و هم جهان انفسی یعنی خود ما و نشان میدهد که حق فقط خداست و همۀ عالم حقیقتی جز نشانهبودن ندارند. اما چشممان ظاهربین از این حقیقت نشانی نمیبینند، زیرا علم آنان فقط دنیابین است، و توان ندارد به باطن و حقیقت عالم برود: «یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غافِلُون» [روم:۷]
اولی الالباب
خداوند در آیات متعدد نشان میدهد که امور عالم برای انسانها آیه و نشانه هستند، تعبیراتی چون: «لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُون» [بقره: ۱۶۴]؛ «لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُون» [انعام: ۹۹]؛ «لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَّقُون» [یونس: ۶]؛ «لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُون» [یونس: ۶۷] «لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون» [رعد: ۳] «لَآیاتٍ لِأُولِی النُّهى» [طه: ۵۴] «لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُور» [سبأ: ۱۹] و بیانهای مشابه نشان میدهد که کل آفرینش و جهان هستی و آنچه در درون انسان و جامعۀ انسانی میگذرد، آیه و نشانۀ حکمت و قدرت و خلاصه توحید خداست، منتها باید انسانها چشم و گوش خود را باز کنند، و با دلی مومنانه که تقوا آن را پر کرده است، به حقیقت هستی بنگرند و در آن تفکر و تعقل کنند. به تعبیر دیگر همۀ عالم برای همۀ انسانها آیه و نشانه است، اما بسیاری از انسانها مجاری ادراکی خود را بر روی این حقیقت بستهاند: «لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُون» [اعراف: ۱۷۹] و تنها «اولی الالباب» این حقیقت را درک میکنند. آنان کسانی هستند که از ظاهر و قشر اشیاء عبور کرده و به لُب و حقیقت آن راه یافتهاند و خود نیز صاحب خردی ناب شدهاند. به این دلیل است که حقیقتبین هستند و از ظاهر به باطن و لُب عالم سفر کردهاند. اینگونه است که آنان به هرچیزی که نگاه میکنند، چشم و گوش خود را باز میکنند و جز خدا و صدای او را نمیشنوند و عقل و اندیشۀ خود را از هرگونه ظاهربینی پاک میکنند و در جهان با اندیشۀ ژرف تفکر و تعقل میکنند و حقیقت آن را بعینه میبینند.
بنابراین کل هستی برای آنان دلیلی واضح و آشکار است بر توحید الهی.
تذکر:
آیاتی که در گذشته نقل شد، نشان میدهد که مجموعۀ آفرینش برای مومنان و متقیان و عاقلان و متفکران و کسانی که گوششان باز است و اهل صبر و شکر هستند، آیه و نشانه هستند. و این آیات نشان میدهد که مومنان حقیقی اهل عقل و تفکر هستند. اما در این آیه از اولی الالباب به جای عاقلان یاد فرمود تا نشان بدهد که منظور از عاقلان کسانی است که اندیشه و خردورزی آنان به لُب امور و مسائل و باطن و حقیقت آنان رسوخ میکند و قشر و ظاهر را درمینوردد. بنابراین با این تعبیر بیان فرمود که منظور همۀ عاقلان نیست، بلکه دانشمندان و فلاسفۀ ملحد و بیتوجه دارای عقل و اندیشه هستند، اما عقل و اندیشۀ آنان در حد ظاهر گرفتار آمده است و به لب و حقیقت آنها نرفته است. پس مومن حقیقی ظاهربین نیست. چنانچه مومن حقیقی «اولی النهی» هستند، یعنی عقل آنان را از گناه و مخالفت با خدا باز میدارد. وگرنه گناهکاران هم ظاهراً عاقل هستند، اما عقلی که انسان را از گناه باز ندارد، اولی نهی نیست. [الرحمۀ من الرحمن: ۱/۴۸۷] بلکه آنان در حقیقت عاقل نیستند.
بحث روایی؛ اهمیت آیات ۱۹۰ تا ۱۹۴ و لزوم تدبر در آنها
روایات نشان میدهند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای نماز شب که بیدار میشدند، ابتدا این آیات را میخوانند:
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَهِ عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ وَ ذَکَرَ صَلَاهَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم قَالَ:
کَانَ یُؤْتَى بِطَهُورٍ فَیُخَمَّرُ [آن را میپوشاند] عِنْدَ رَأْسِهِ وَ یُوضَعُ سِوَاکُهُ تَحْتَ فِرَاشِهِ ثُمَّ یَنَامُ مَا شَاءَ اللَّهُ فَإِذَا اسْتَیْقَظَ جَلَسَ ثُمَّ قَلَّبَ بَصَرَهُ فِی السَّمَاءِ ثُمَّ تَلَا الْآیَاتِ مِنْ آلِ عِمْرَانَ «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ» [منظور آیات ۱۹۰ تا ۱۹۴ است] الْآیَهَ ثُمَّ یَسْتَنُّ [مسواک میزدند] وَ یَتَطَهَّرُ ثُمَّ یَقُومُ إِلَى الْمَسْجِدِ فَیَرْکَعُ أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ عَلَى قَدْرِ قِرَاءَتِهِ رُکُوعُهُ وَ سُجُودُهُ عَلَى قَدْرِ رُکُوعِهِ؛ یَرْکَعُ حَتَّى یُقَالَ مَتَى یَرْفَعُ رَأْسَهُ؛ وَ یَسْجُدُ حَتَّى یُقَالَ مَتَى یَرْفَعُ رَأْسَهُ ثُمَّ یَعُودُ إِلَى فِرَاشِهِ فَیَنَامُ مَا شَاءَ اللَّهُ. ثُمَّ یَسْتَیْقِظُ فَیَجْلِسُ فَیَتْلُو الْآیَاتِ مِنْ آلِ عِمْرَانَ وَ یُقَلِّبُ بَصَرَهُ فِی السَّمَاءِ ثُمَّ یَسْتَنُّ وَ یَتَطَهَّرُ وَ یَقُومُ إِلَى الْمَسْجِدِ فَیُصَلِّی أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ کَمَا رَکَعَ قَبْلَ ذَلِکَ. ثُمَّ یَعُودُ إِلَى فِرَاشِهِ فَیَنَامُ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ یَسْتَیْقِظُ فَیَجْلِسُ فَیَتْلُو الْآیَاتِ مِنْ آلِ عِمْرَانَ وَ یُقَلِّبُ بَصَرَهُ فِی السَّمَاءِ ثُمَّ یَسْتَنُّ وَ یَتَطَهَّرُ وَ یَقُومُ إِلَى الْمَسْجِدِ فَیُوتِرُ وَ یُصَلِّی الرَّکْعَتَیْنِ ثُمَّ یَخْرُجُ إِلَى الصَّلَاه» [تهذیب الاحکام: ۲/۳۳۴]
«شبها به هنگام خواب ظرف آبى را که روى آن را پوشانده بودند بالاى سر آن حضرت و مسواک او را زیر بسترش مىنهادند و آن حضرت مىخوابید آن قدر که خدا بخواهد. چون از خواب بیدار مىشد مىنشست و دیده به آسمان مىگرداند و آیات آخر سوره آل عمران: «انّ فى خلق السموات و الارض» (آیات ۱۹۰ تا ۱۹۴) را تلاوت مىنمود. سپس مسواک مىکرد و وضو مىگرفت و به محل نماز مىرفت و چهار رکعت [از نماز شب] مىخواند، و رکوع هر رکعتش به قدر حمد و سورهاى بود که مىخواند، و سجودش به قدر رکوع آن طول مىکشید به حدى که مىگفتند: کى سر از رکوع برمىدارد و به سجده مىرود؟! و آن قدر در سجده مىماند که مىگفتند: کى سر از سجده برمىدارد؟! آنگاه به بستر خود باز مىگشت و دوباره مىخوابید آن قدر که خدا بخواهد، سپس بیدار مىشد و مىنشست و دیده به آسمان مىگرداند و آیات آخر آلعمران را تلاوت مىنمود. آنگاه مسواک مىکرد و وضو مىگرفت و به محل نماز مىرفت و به خواندن چهار رکعت دیگر از نماز شب مىپرداخت به همان نحو که قبلا خوانده بود. باز به بستر مىرفت و مقدارى که خدا بخواهد مىخوابید سپس بیدار مىشد و دیده به آسمان مىگرداند و همان آیات را تلاوت مىنمود و باز مسواک کرده، وضو مىگرفت و وتر را مىخواند و بعد از آن دو رکعت نافله صبح را مىگزارد و براى نماز صبح به مسجد مىرفت.»
ما کیفیت نماز شب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را نقل کردیم که شاید کمی خجالت بکشیم. اما آنچه برای ما در این بحث مهم است، توجه به قرائت مکرر آیات سورۀ آلعمران است. در روایات هم قرائت آیات پنجگانۀ مذکور در هنگام برخاستن برای نماز شب و خوابیدن به پهلو پس از نماز صبح و هنگام نافلۀ ظهر امر شده است. [تسنیم: ۱۶/۶۲۵]
همچنین روایات تأکید دارند که باید در این آیات تدبر شود.
از پیامبر خدا وارد شده است که وقتی آیه نازل شد، پیامبر خدا فرمودند: «وَیْلٌ لِمَنْ لَاکَهَا بَیْنَ فَکیَه وَ لَمْ یئأمل ما فیها» [تفسیر الصافی: ۱/۴۰۹] یا در روایت دیگری وارد شده است: «وَیْلٌ لِمَنْ لَاکَهَا بَیْنَ لَحْیَیْهِ وَ لَمْ یَتَدَبَّرْهَا» [مجمع البحرین: ۵/۲۸۷] «لاکها بین فکّیه» یا «لاکها بین لحییه» یعنی آیات را در دهانش بچرخند یا بین ریشهای خود بچرخاند که کنایه از خواندن و قرائت آن آیات است. طبعاً باید آیات را که میخوانیم در آن تدبر و تأمل کنیم و اندیشۀ و قلب ما هم با زبان ما هماهنگ شود. و این لزوم تدبر در آسمانها و زمین و آیات آفاقی و انفسی الهی را میرساند که آیات مذکور تبین آن است.
[۱] معمولاً «واو» در «و کنت لها عاشقاً» را حالیه گرفتهاند و اینگونه ترجمه میکنند: خدا دستور داد که از خدیجه دوری کن، در حالی که من عاشق خدیجه بود. ادامۀ روایت هم این ترجمه و این برداشت را تأیید میکند که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم این فرمان الهی را رعایت کرده است و «فسألت الله ان یجمع بینی و بینها» «فأتانی جبرئیل…» و ادامۀ داستان. من از خدا درخواست کردم که بین من و خدیجه جمع کند، بین ما مجامع باشد، و پس جبرئیل آمد و رطب بهشتی داد و گفت: بخور و با خدیجه مواقعه کن و من هم دستور را انجام داد و او به فاطمه حامله شد.
«لمّا أن مات ولدی من خدیجه أوحى اللّه إلیّ أن أمسک عن خدیجه، و کنت لها عاشقاً، فسألت اللّه أن یجمع بینی و بینها، فأتانی جبرئیل فی شهر رمضان، لیله جمعه لأربع و عشرین، و معه طبق من رطب الجنّه، فقال لی: یا محمّد کل هذا، و واقع خدیجه اللیله، ففعلت، فحملت بفاطمه»
اما ما چرا اینگونه ترجمه نکردیم، در حالی که متن مساعدت با آن دارد؟ زیرا مقام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بالاتر از آن است که در برابر فرمان خدا، چنین سخن بگویندف که نوعی حکایت از نارضایتی حضرت است. اگرچه این کلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هم باشد، مقصود حاصل است، زیرا ایشان مظهر تام الهی هستند و کلام ایشان کلام خداست.
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی
مطالب مرتبط
فرستادن دیدگاه
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر تیر ۱۱, ۱۳۹۶
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت تیر ۱۱, ۱۳۹۶
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان تیر ۱۱, ۱۳۹۶
- سجده شکر تیر ۱۱, ۱۳۹۶
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر تیر ۱۱, ۱۳۹۶