آذر
5
1393

عمرو بن قرظه انصاری

“عمرو بن قرظه” پسر “کعب بن عمر و بن عائذ بن مناه” بود و پدر او “قرظه” از اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله راویان حدیث بوده است. او همراه علی علیه السلام به کوفه آمد و در جنگ‎هایی که آن حضرت شرکت فرموده، حضوری فعال داشته است. از همه گذشته از طرف آن امام همام، به ولایت فارس منصوب شد. او در سال ۵۱ هجری قمری دار فانی را وداع گفت.

از روز هفتم محرم همزمان با بستن شریعه فرات، تشنگی خیام امام را آزار می‎داد. امام “عمرو بن قرظه انصاری” را به سوی ابن سعد فرستاد تا جلسه‎ای را بین دو سپاه ترتیب بدهد، او در این امر موفق شد و قرار بر این شد که از هر طرف بیست سوار از سپاه به در آیند و در نزدیکی خیمه محل مشورت، بیست سوار به هم نزدیک شوند و سپس به امر امام بایستند. امام خود به همراهی عباس و علی اکبر علیهاالسلام وارد خیمه شدند و “ابن سعد” و فرزندش “حفض” و غلامش نیز به آنجا آمدند. امام به ابن سعد فرمود: “ای ابن سعد آیا با من می‎جنگی؟ آیا از خدا – آن کس که بازگشت تو به سوی اوست – نمی‎ترسی؟ … پس من پسر آن کسی هستم که تو خود می‎دانی. آیا نمی‎خواهی با من باشی و اینها را رها کنی؟ این کار به خدای تعالی نزدیک‎تر است.”

عمر سعد گفت: “می‎ترسم که خانه‎ام را خراب کنند.” امام فرمود: “من آن را برای تو از نو بنا می‎کنم.”

عمر گفت: “می‎ترسم دارای‎ام را ببرند.” امام فرمود: من بهتر از آن را از مالی که در حجاز دارم می‎پردازم. در نقل دیگری آمده است که امام به او فرمود: “من بغیبغه را به تو می‎دهم.” بغیبغه قناتی سرشار بود که نخلستانی بزرگ و مزرعه‎ای سرسبز در اطراف داشت. معاویه یک میلیون دینار قصد خرید آن را داشت و امام نپذیرفت و امیرمؤمنان علیه السلام خود آن را حفر فرموده و وقف کرده بود، به گونه‎ای که تنها اجازه فروش آن را در این زمان امام حسین علیه السلام داشته باشد. ابن سعد گفت: “من در کوفه زن و فرزند دارم می‎ترسم ابن زیاد آنها را بکشد.” هنگامی که امام حسین علیه السلام از او مأیوس شد، از جای برخاست و فرمود: “تو را چه می‎شود؟ به زودی خداوند تو را در بسترت ذبح خواهد کرد، و روزی که محشور شوی خداوند تو را نبخشد. به خدا قسم، امیدوارم از گندم عراق جز اندکی نخوری.” ابن سعد که بیانات امام را به مسخره گرفته بود، گفت: “به جوی آن بسنده خواهم کرد.”

پس از “زهیر”، “عمرو بن قرظه” پیش روی امام ایستاد و از امام حمایت کرد. دشمن از هر طرف به سوی امام تیر پرتاب می‎کرد، ولی “عمرو” با سینه و پیشانی به استقبال تیرها می‎رفت. زخم‎های فراوانی بر بدن او پیدا شده بود. در این حال به سمت امام نظر کرد و گفت: “ای پسر پیامبر! آیا به عهد خود وفا کرده‎ام؟” امام فرمود: “آری، شما در بهشت پیش روی من هستی، از من به رسول خدا سلام برسان و به ایشان خبر ده که من هم خواهم آمد.” برخی گفته‎اند: او ساعتی با دشمن جنگید. سپس به خدمت امام بازگشت و در برابر امام ایستاد تا که از امام محافظت کند. ابن نما به این نکته اشاره دارد که رجز او در میدان جنگ پاسخی به ادعای خرافه ابن سعد بود که می‎گفت: “اگر از جنگ با حسین امتناع ورزم ابن زیاد خانه‎ام را خراب می‎کند.”

او که در راه امام حسین جان و خانه‎اش را تقدیم کرد، در زیارت ناحیه مقدسه، مورد سلام قرار گرفته است: “السلامُ عَلی عَمرو (عمر) بن قُرظهِ الانصاری؛ سلام بر عمرو بن قرضه که او از انصار بوده است.”

پس از شهادت عمرو اتفاق شگفتی افتاد: “علی” برادر عمرو از سربازان سپاه ابن سعد بود. او با دیدن جسم بی جان برادرش بر روی خاک، از سپاه ابن سعد به درآمد و فریاد برآورد: “ای حسین! ای دروغگو! برادرم را فریب دادی تا این که او را کشتی.”

امام حسین علیه السلام فرمود: “من برادرت را فریب ندادم، بلکه خدای تعالی او را هدایت فرمود، و تو را گمراه ساخت.” او گفت: “خدای مرا بکشد، اگر تو را نکشم.” به امام حمله‎ور شد تا با نیزه، ضربه‎ای به آن حضرت وارد آورد. “نافع بن هلال” که از جمله یاران با وفای امام بود پیش دستی کرد نیزه‎ای به سوی او پرتاب کرد، او بی هوش بر روی زمین افتاد، اطرافیانش او را از معرکه خارج ساختند و سپس معالجه‎اش کردند.

منابع:

  • اللهوف
  • ابصارالعین.
  • الاصابه فی تمییز الصحابه
  • مقتل الحسین مقرم،
  • تاریخ الامم و الملوک،
  • مثیر الاحزان،
  • اقبال الاعمال،
  • الکامل فی التاریخ

      مطالب مرتبط

درباره نویسنده: زهرا موذن

۱ دیدگاه + فرستادن دیدگاه

  • عرض تشکر داریم از جناب اقای حاج سعید لواسانی جهت پیگیری و سرکشی به گروه وایبر زنان در گروه ابراهیم
    باشد که این پیگیری ها و امر به معروف ها باعث رشد و عاقبت به خیری جوانان و نسل آینده بشود
    التماس دعا

فرستادن دیدگاه

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031