آذر
7
1394

تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آل‌ عمران

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ أُولئِکَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ (۱۰) کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ اللَّهُ شَدِیدُ الْعِقابِ (۱۱) قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ إِلى‏ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهادُ (۱۲) قَدْ کانَ لَکُمْ آیَهٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتا فِئَهٌ تُقاتِلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ أُخْرى‏ کافِرَهٌ یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیآْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ وَ اللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشاءُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَهً لِأُولِی الْأَبْصارِ (۱۳)

علم نافع

علم هرچیزی است که انسان می‌داند، یعنی مطلق دانش.  اما چه علمی را بیاموزیم؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می‌فرمایند: علم دوگونه است: علمی که در قلب است و آن علم نافع است و علمی که بر زبان جاری است و آن حجت بر بندگان است.» [کنز الفوائد: ۲۳۹] هم‌چنین پیامبر خدا در دعا به خدا عرض می‌کنند: «اللهم اعوذبک من علم لاینفع»  امام صادق علیه السلام به این کلام نورانی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم استناد می‌کنند، می‌فرمایند: علمی که سود ندارد، علمی است که با عمل خالصانه همراه نباشد. بدان که اندکی از علم نیازمند عمل فراوان است، زیرا علمی را که انسان در یک ساعت می‌آموزد، او را به عمل بر طبق آن در سراسر عمر؛ ملزم می‌کند.» [مصباح الشریعۀ: ۱۳ ـ ۱۴] رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم علمی را که به آدمی نفع نرساند، چون گنجی می‌دانند که از آن بهره برده نمی‌شود. [نهج الفصاحۀ: ۵۷۴] و حقیقتاً علمی که عمل همراه آن نباشد، نشانۀ جهالت دارندۀ آن است.

آری بسیاری از اطلاعاتی که ما جمع می‌کنیم و خود را با آن‌‌ها مشغول می‌کنیم، علم سودمند نیستند، بلکه تلف‌کنندۀ وقت ما و زیان‌دهنده به سرمایۀ عمر ما هستند. چه خیری است در دانشی که سودی در آن نباشد؟ امام کاظم علیه السلام می‌فرمایند: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد مسجد شدند، گروهی دور مردی گرد آمده بودند. پیامبر پرسیدند: او کیست؟ گفتند: او علامه است. فرمودند: در چه علمی علامه است؟ گفتند: داناترین مردم به انساب عرب و رخدادهای دوران جاهلی و اشعار عربی است. پیامبر فرمودند: این علمی است که ندانستن آن زیانی نمی‌رساند و دانستن آن هم سودی ندارد.» [امالی صدوق: ۲۲۰] عمر ما کوتاه است و علوم هم زیاد. بنابراین تنها دانش‌هایی را که بهتر و نیکوتر هستند، فرابگیرند. [کنز الفوائد: ۲/۳۱] و از خدا علم سودمند بخواهید، و علمی که سود ندارد، به خدا پناه ببرید. [نهج الفصاحۀ: ۵۲۴] آری ما باید چون زنبور عسل باشیم که بهترین اجزای گل را برمی‌گزیند و نتیجۀ کار او هم عسلی خوش‌گوار است که برای آدمیان شفاست.

فصل دوم

آیات ۱۰ تا ۳۲ را می‌توانیم به مثابۀ فصل دوم سورۀ مبارکۀ آل‌عمران محسوب کنیم. در آیات پیشین دیدیم که بخشی از حقیقت قرآن تبین شد و بیان شد که مردم در جامعۀ اسلامی به‌طور کلی و در یک تقسیم‌بندی کلی نسبت به قرآن دو دسته هستند: کسانی که انحراف فکری دارند و قلب‌شان منحرف است و کسانی که در علم پایدار هستند و صاحبان خرد ناب هستند. گروه اول همان منافقان و پیروان آنان و امثال آن‌ها هستند، و گروه اول مومنان راستین و زیرمجموعۀ آنان. تفصیل دسته‌بندی مردم در جامعۀ اسلامی در سورۀ مبارکۀ توبه آمده است.

آیات فصل دوم به دشمنان بیرونی جامعۀ اسلامی یعنی کفار می‌پردازد؛ یعنی مشرکان و اهل کتاب. و آنان را در مقابل مسلمانان معرفی می‌فرماید. و تلاش آنان را برای نابودی اسلام و خنثی‌کردن تلاش مسلمانان بیان می‌فرماید و این‌که مسلمانان در صورتی که در حصن توحید منزل بگزینند و در حرکت و اطاعت جمعی به سوی اهداف اسلامی حرکت کنند و در راه اهداف الهی استقامت  داشته باشند، توطئه‌های دشمن در آنان تأثیری ندارد و حتماً پیروزند. این محور کلی این فصل.

دلیل توطئه‌های کفار را هم تبین می‌فرماید. کفار نیز همانند منحرفانی که در جامعۀ اسلامی زندگی می‌کنند؛ حقیقت برایشان مشتبه شده است و تنها به دنیا توجه دارند، و لذت‌های دنیویی در نظرشان بزرگ جلوه کرده است و متوهم هستند که قدرت مادی همانند دارایی‌ها و فرزندان می‌تواند آنان را در مقابل ارادۀ الهی پیروز کند، و حال آن‌که سنت خدا آن است که به آنان مهلت می‌دهد و بعد آنان را هلاک می‌فرماید. شرط این مطلب هم استقامت مومنان در جهت اهداف الهی است.

در این فصل آیات ۱۹ و ۲۰ به منزلۀ وابسته بین آیات۱۰ تا ۱۸ است که دربارۀ کفار نازل شده و آیات بعدی یعنی ۲۱ تا ۳۲ است که دربارۀ اهل کتاب است. و به مثابۀ حد وسط است که اسلام تنها راه نجات بشر و رسیدن به اهداف انسانی است. بنابراین این دو آیه به نوعی نتیجه بحث گذشته و زمینۀ بحث‌های آینده است.

و آیات ۲۶ و ۲۷ تدبیر الهی بر همۀ موجودات را تبین می‌فرماید. و ضمن اینکه با آیات قبل و بعد ارتباط دارد، تدبیر الهی و اینکه همۀ موجودات عالم و هم‌چنین انسان‌ها متکی به خداوند هستند. و نشان می‌دهد که خیر هم فقط در اختیار خداوند متعال است. این آیات هم هشدار است به اهل کتاب و مسلمانانی که در دل‌شان به آنان تمایل دارند و هم نویدی برای مسلمانان است که بدانند تحت ربوبیت و تدبیر الهی و رحمت خاص او هستند و در صورتی که در مسیر الهی باشند، رحمت الهی شامل حال انان می‌شود و عزت می‌یابند و ملکیت زمین و حکومت در اختیار آنان قرار می‌گیرد.

ادامۀ آیات ـ یعنی ۲۸ تا ۳۲ ـ به نوعی جمع‌بندی این فصل است و مسلمانان را از دوستی و  آمیختن و معاشرت با کفار یعنی مشرکان و اهل کتاب نهی کرده است. و دستور می‌دهد که تنها به خدا و رسول خدا دل‌بسته باشند و از رسول خدا و فرامین او اطاعت کنند. آیات این فصل با این دستور جامع یعنی لزوم دوستی با خدا و اطاعت از رسول خدا پایان می‌یابد.

آیۀ ۱۰

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ أُولئِکَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ

مفردات

وقود

اصل وقود؛ «وقد» به معنای افروختن آتش است. وقود  به معنای آتش‌زنه و هروسیله‌ای است که موجب اشتعال می‌شود. [مفردات: ۸۷۹؛ التحقیق: ۱۳/۱۷۲]

ترجمه

بی‌گمان کسانی که کافر شدند، هرگز دارایی‌ها و فرزندان‌شان چیزی از نیاز آنان به خدا را برطرف نمی‌کند. و آنان خود هیزم دوزخند.

تفسیر

کافران دچار توهم هستند، و به جای این‌که به خداوند متعال متکی باشند، به امکانات خود یعنی ثروت و فرزندان خود دل‌گرم هستند. و حال آن‌که هیچ‌یک از امکانات مادی، انسان را از خدا و ارادۀ الهی بی‌نیاز نمی‌کند. به تعبیر دیگر تنها خداوند اتکاء بشر است، و کار هم تنها در دست خداست. نتیجۀ پندار باطل کفار آن است که آنان هیزم و آتش‌زنۀ دوزخ می‌شوند.

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا

منظور از الذین کفروا اعم از مشرکان و اهل کتاب است: «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ الْمُشْرِکِینَ فِی نارِ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أُولئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّه» [بینه: ۶] خلاصه این‌که «انَّ الذین کفروا» نظر به مردمی دارد که در برابر دین حق عناد دارند. این اصطلاح قرآنی است. در این اصطلاح یک شرط اساسی نهفته است، کسانی که به آنان اسلام عرضه نشده است، آنان کافر محسوب نمی‌شوند. پس در کافر به اصطلاح قرآن دو شرط لازم است: اول اسلام به آنان عرضه شده باشد، دوم آنان اسلام را نپذیرند و دربرابر آن بایستند و عناد بورزند. [مطهری: مجموعۀ آثار؛ ۱۵/۹۴۹] بنابراین توجه شود که منظور از «الذین کفروا» منکران دین هستند که در برابر حق تسلیم نمی‌شوند، مشرکان باشند یا اهل کتاب؛ نه هرغیر مسلمانی.

لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً

این بخش آیه بیان اصلی کلی و عمومی در  نظام آفرینش و نظام اعتباری انسانی است و آن این‌که اموال و اولاد انسان را از خدا بی‌نیاز نمی‌کند. به تعبیر دیگر امور دنیویی موجب بی‌نیازی انسان نیستند، و تنها در صورتی که در راه خدا و در جهت اهداف الهی به کار روند، کارایی دارند. اگر به وزان آیه توجه کنیم، مشخص می‌شود که کافران برای رفع نیاز خود و پیدایش بی‌نیازی به ثروت و فرزندان خود و اسباب مادی متکی می‌شوند. ذکر اموال و اولاد به عنوان ذکر مصادیق بارز امور مادی و دنیویی است،  وگرنه خصوصیتی ندارند. هرچیزی که موجب شود، ما خدا را فراموش کنیم، و این پندار باطل را در ما به وجود آورد که ما از خدا بی‌نیاز هستیم، رهزن هستند. «کَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى‏ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى» [علق: ۶ ـ ۷] و این خطایی است که موجب آن کفر به خداست و انسان در هیچ زمان و مکانی و در هیچ حالتی و با هیچ ابزاری از خدا بی‌نیاز نیست. یعنی کفر بر گوش‌ها و چشمان و عقول آنان پرده‌ای افکنده است، که حقیقت را نه می‌بینند و نه می‌شنوند و نه درک می‌کنند: «لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ‏» [اعراف: ۱۷۹]

وَ أُولئِکَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ

کافران آتش‌زنه‌های دوزخ هستند. بله کسانی که جامعۀ بشری را به آتش می‌کشند، در قیامت هم آتش‌زنه و هیزم دوزخ هستند. در آیه تأکید است که کافران آتش‌زنه و هیزم دوزخ هستند. چنان‌‌چه برای برافروختن آتش باید هیزمی مناسب باشد، تا آتش برافروخته شود، کفار چنین حالتی در جهنم دارند و دوزخ با آنان روشن می‌شود. دلیلش آن است که آتش‌های فساد و ستم و تباهی در دنیا به وسیلۀ آنان روشن می‌شود.

تذکر: کفر اعتقادی و کفر عملی

کفر گاهی کفر اعتقادی است که کفر آشکار است، که شامل مشرکان و اهل کتاب می‌شود. و گاهی کفر عملی است که کفر پنهان است. بسیاری از مسلمانان در عین حالی که به خدا ایمان دارند و اهل نماز و روزه هم هستند، اما در صحنۀ عمل دست به اسباب و وسایل دل‌خوش کرده‌اند. و از خدا غافل شده‌اند. و چه بسا در برابر حق عناد می‌ورزند و انکار می‌کند، این امر به ویژه در حرکت جمعی و مسائل اجتماعی و سیاسی که درگیری و جنگ و امثال آن بیشتر به چشم می‌خورد. بنابراین می‌توان آیۀ حاضر را به این گروه هم تطبیق داد. انسان مشرک باشد یا اهل کتاب، منافق و منحرف باشد، یا مسلمان ضعیف الایمان که به جای تکیه بر خدا و ایمان به غیب،؛ به قدرت داخلی خود متکی است، و خود را از خدا بی‌نیاز می‌پندارد، گرفتار عذاب الهی می‌شود.

آیۀ ۱۱

کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ اللَّهُ شَدِیدُ الْعِقابِ

مفردات

دأب

دأب در اصل دلالت بر ملازمت و دوام دارد، [مقاییس اللغۀ: ۲/۳۱۲] به همین مناسبت دلالت بر جدیت و سختی در کار [الصحاح: ۱/۱۲۳] و عادت و خوی و شأن [مقاییس اللغۀ: ۲/۳۲۱] همیشگی دارد. [مفردات: ۳۲۱] یعنی عادت پیوسته و مستمر. دأب به معنای سیرۀ همیشگی و پیوسته است.

فرعون

اسمی غیرعربی است که لقب پادشاهان مصر باستان است، که یکی از آنان در زمان حضرت موسی علیه السلام بوده‌اند. چنان‌چه لقب پادشاهان روم قیصر و پادشاهان ایران کسری بوده است. [قاموس مقدس؛ به نقل از التحقیق: ۹/۶۵]

ترجمه

چون شیوۀ فرعونیان و پیشینیان آنان که آیات ما را دروغ انگاشتند و خداوند آنان را به‌سزای گناهانشان فراگرفت. و خداوند سخت‌کیفر است.

تفسیر

پس از این‌که اصل عمومی و سنت کلی خداوند را بیان فرمود که دارایی‌ها و فرزندان کارایی ندارند و  نیاز به خداوند را برطرف نمی‌کنند، و کافران که در دنیا آتش می‌افروزند، در قیامت هم آتش‌زنۀ دورخ هستند، مصادیق کافران را بیان کرد، آل فرعون و پیش از آنان که سیرۀ پیوستۀ آنان فساد و تباهی بود، و بر دارایی‌ها و فرزندان و اسباب دنیویی و قدرت توهمی خودشان تکیه داشتند، به این دلیل همواره آیات الهی را تکذیب می‌کردند، اما قدرت‌شان برایشان سودی نداشت و نتوانست آنان را نجات دهد و از عذاب الهی برهاند.

کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ

مانند سیرۀ مستمر و پیوسته فرعونیان و پیش از آنان از کفار که به دارایی‌ها و فرزندان و قدرت خود متکی بودند، و توهم داشتند که از خدا بی‌نیاز هستند و می‌توانند با قدرت خود به جنگ خدا بروند. قرآن توجه می‌دهد که این نگاه کافرانه فقط مختص به زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیست، بلکه سیرۀ مستمر همۀ کافران است، از قدیم تا آینده‌های بشریت.

کَذَّبُوا بِآیاتِنا

آنان به دلیل کفر خودشان آیات الهی را تکذیب می‌کردند و این سیرۀ مستمر آنان است. این علت تکذیب آیات و نشانی‌های خدا هم کفر و عناد آنان است که حق را می‌پوشاند: «بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ» [یونس: ۳۹]  جهل و نادانی باعث می‌شود که روی چشم بصیرت آنان پرده انداخته شود و عناد ورزند و به آیات الهی کافر شوند. یعنی سقوط اخلاقی آنان را به جایی رسانده که روی نور فطرت‌شان و طبعاً چهرۀ حقیقت پرده افکنده شده است و در نتیجه نشانه‌ها و معجزات الهی را منکر شدند و دورغ پنداشتند.

فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ

نتیجۀ این سیرۀ تبهکاران ـ یعنی تکذیب آیات الهی ـ چیست؟ خداوند آنان را به دلیل گناهانشان عذاب می‌کند. فرمود: الله آنان را به سبب گناهانشان گرفت و در عذاب گرفتار آمدند. و هرکس به جنگ خدا برود؛ با اخذ و غلبۀ خدا که هرگز مغلوب نشود؛ مواجه می‌شود و شکست او حتمی است.

آیات ۶ تا ۱۴ سورۀ مبارکۀ فجر سیرۀ پیوستۀ تبهکاران تاریخ را بیان می‌فرماید و سنت عمومی الهی دربارۀ آنان را تبین می‌فرماید:  «أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ. إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ. الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلاد وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ. وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ. الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ. فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَساد» تا این‌که روش تبهکارانۀ کفار؛ تکذیب و عناد آنان را به جایی رسانده است که در شهرها طغیان می‌کردند و فساد را در آن از حد گذرانند. از این به بعد «فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ» بیان سنت الهی است، خدا یک لحظه هم از آنان غافل نیست، و در وقتی که صلاح بداند تازیانه‌های عذاب است که بر سر آنان فرود می‌آید.

وَ اللَّهُ شَدِیدُ الْعِقابِ

بیان اصلی کلی که خداوند شدید العقاب و سخت‌کیفر است. و از این عذاب و کیفر فراری نیست. و محال است که کافران از آن رهایی یابند. بلکه همۀ وجود آنان را در برمی‌گیرد. به این دلیل است که آنان هیزم آتش هستند، زیرا همۀ وجود آنان ظاهر و باطن و درون آنان می‌سوزد و مشتعل می‌شود و فرار و پناهگاهی از آن ندارند. و این معنای شدید العقاب است. [المیزان: ۳/۱۰۵]

نوید در عین تهدید

وقتی همۀ عالم تحت قدرت خداست: «وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى‏ أَمْرِهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون» [یوسف: ۲۱] و هیچ موجودی از تدبیر ربوبی خدا بیرون نیست، انسان‌ها و اجتماعات انسانی ـ مومن باشند یا کافر ـ هم از قدرت عام الهی خارج نیستند: «إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکُمْ وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُون» [آل‌عمران: ۱۶۰] بنابراین آیۀ شریفه ضمن این‌که تهدیدی جدی برای کافران است، به مومنان هم بشارت می‌دهد که شما تحت قدرت خداوند هستند و اگر به مقتضای دین خدا که نقشۀ الهی روی زمین است، حرکت کنید، کسی بر شما قدرت و غلبه ندارد.  این مطلب در آیه سیزدهم در ضمن تشریح غزوۀ بدر باز می‌شود.

توجه‌ای روایی

امیرالمومنین علیه السلام به این حقیقت اشاره دارند، وقتی می‌فرمایند: «أَعْضَاؤُکُمْ‏ شُهُودُهُ‏ وَ جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ» [نهج البلاغۀ: ۳۱۸] «اعضاء شما شاهدان او هستند، و جوارح شما سربازان او هستند» یعنی فرار از حکومت خدا ممکن نیست. انسان‌ نه توان دارد که از علم خدا فرار کند و نه امکان دارد که از قدرت خدا فرار کند. در دعای کمیل هم به این حقیقت اشاره دارد: «اللَّهُمَّ عَظُمَ سُلْطَانُکَ وَ عَلَا مَکَانُکَ وَ خَفِیَ مَکْرُکَ وَ ظَهَرَ أَمْرُکَ وَ غَلَبَ قَهْرُکَ وَ جَرَتْ قُدْرَتُکَ وَ لَا یُمْکِنُ الْفِرَارُ مِنْ‏ حُکُومَتِک‏» [مصباح المتهجد: ۲/۸۴۵] بنابراین اگر باورمان باشد که فرار از قدرت و حکومت و علم خدا ممکن نیست، بهترین راه برای ما آن است که به خود خدا پناه ببریم و فقط در مسیر اهداف الهی حرکت کنیم. «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ‏» [ذاریات: ۵۰]

آیۀ ۱۲

قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ إِلى‏ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهادُ

ترجمه

بگو به کسانى که کافر شدند، بزودى شکست خواهید خورد و به سوى جهنم محشور مى‏شوید که بدجایگاهى است

تفسیر

پس از اینکه سرنوشت پیشینان از کفار را بیان فرمود، سرنوشت آیندگان را بیان می‌فرماید. وقتی سنت الهی بر همۀ امت‌ها جاری است، این امر تنها شامل گذشتگان نیست، بلکه آیندگان را هم شامل می‌شود که هر امت و گروهی که آیات الهی را دورغ پندار و خود را بی‌نیاز از خدا بداند، و در برابر حق عناد داشته باشند، بزودی شکست خواهند خورد و به سوی دوزخ روانه می‌شوند. و این بدجایگاهی است که برای خود مهیا کرده‌اند.

قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ

خطاب آیه به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که پیامبر ما کافران را بگو؛ زیرا کافران شایستگی را ندارند که مخاطب مستقیم خدا باشند. این آیه بر سنت عام الهی تأکید می‌کند که حق پیروز است و بساط گروه کافران ـ اعم از مشرکان و اهل کتاب ـ برچیده خواهد شد. این سرنوشت دنیویی آنان است. یعنی آنان در همین دنیا طعم شکست را می‌چشند.

وَ تُحْشَرُونَ إِلى‏ جَهَنَّمَ

اما سرنوشت اخروی آنان، کوچ‌دادن همۀ آنان به صورت دسته‌جمعی به دوزخ است. پس کافران هم در دنیا و هم در آخرت تحت غلبۀ قدرت خداوند هستند و از آن گریزی ندارند. توجه شود که واژۀ حشر نشان می‌دهد که حرکت کفار به سوی آتش جهنم، جمعی است، نه فردی. زیرا حشر دربارۀ یک‌نفر به کار نمی‌رود. بلکه اشاره به کوچ دسته‌جمعی دارد.

وَ بِئْسَ الْمِهاد

بدجایگاهی دارند که اصلاً در آن آسایش نیست. «لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ» [اعراف: ۴۱] بستربودن جهنم برآنان از این جهت نیست که محل آسایش آنان است، بلکه به دلیل آن است که جهنم برآنان احاطۀ کامل دارد و همۀ وجود آنان را فراگرفته است: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَهٌ بِالْکافِرِین» [توبه: ۴۹] و به این دلیل بدجایگاهی است. زیرا زندان آنان است: «وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ حَصِیراً» [اسراء: ۸]

 دو نکته از آیه

آیه اولاً سرنوشت تلخ دشمنان اسلام در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را بیان می‌فرماید که دیدیم محقق شد. یعنی پیش‌گویی بود که تحقق آن را بعینه دیدیم. و ثانیاً نشان می‌دهد که این سرنوشت برای همۀ امت‌ها و جوامع کافر است که بزودی طعم تلخ شکست و هلاکت را می‌چشند و این سرنوشت دنیویی آنان است و در آخرت هم به دوزخ روانه می‌شوند که بدجایگاهی است. بنابراین هم تهدیدی است، کافران را؛ و هم نویدی است مومنان را که جریان تاریخ به سوی پیروزی حق می‌رود. بنابراین آیه به زمان ظهور حضرت ولی الله الاعظم سلام الله علیه تطبیق دارد.

آیۀ ۱۳

قَدْ کانَ لَکُمْ آیَهٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتا فِئَهٌ تُقاتِلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ أُخْرى‏ کافِرَهٌ یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیّهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ وَ اللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشاءُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَهً لِأُولِی الْأَبْصارِ

مفردات

التقتا

لقی به معنای روبروشدن به همراه ارتباط است و در آن وجود قید و طرف است. [التحقیق: ۱۰/۲۲۸] یعنی دو طرف دارد، من و دیگری. التقتا ملاقات دو چیز با هم‌دیگر است. [قاموس قران: ۶/۲۰۳]

لعبرۀ

عبرت از مادۀ عبور است و عبور به معنای نفوذ و تجاوز در چیزی [مقاییس اللغۀ: ۴/۲۰۷] و گذشتن از جریان یا امر یا حالتی است که ویژگی‌ای دارد که موجب اعتناء و توجه می‌شود. و عبرت عبور همراه با دقت و توجه است. [التحقیق: ۸/۱۷]

ترجمه

به راستى شما را در کار دو گروهى که با هم روبه‌رو شدند، نشانه‏اى بود: گروهى براى خداوند جنگ مى‏کردند و  دیگرى کافر بودند که آنان را دوچندان می‌دیدند. و خداوند هرکه را بخواهد با یاورى خویش پشتیبانى مى‏کند. بى‏گمان در این امر عبرتی براى اهل بینش است.

تفسیر

وقتی سرنوشت تلخ کفار را بیان کرد، مطلبی را بیان می‌کند که نویدی برای مسلمان و عبرتی برای آنان است و آن اینکه شما پیروزی خود در جنگ بدر را دیدید. هرجا مسلمانان در اهداف اسلامی ثابت قدم بودند، در برابر دشمنان خود پیروز شدند.  و دشمنان شکست خورده‌اند. نمونۀ آن جنگ بدر است که مسلمانان از جهت عِده و عُده بمراتب کم‌تر و ضعیف‌تر از کافران بودند. این پیروزی و شکست از راه‌هایی که بشر به آن علم دارد، ممکن نشده  و نمی‌شود. بلکه نشان از سنت الهی دارد که پیروزی و شکست در قیضۀ قدرت خداست. و همین امر مایۀ عبرت برای مومنان است که شما در صورت استقامت در راه خدا با امدادهای غیبی الهی پیروز می‌شوید. و هم‌چنین هشدار به کفاران است که در برابر قدرت خدا هر تلاشی بیهوده است.

قَدْ کانَ لَکُمْ آیَهٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتا

ظاهراً خطاب آیه به مومنان است، زیرا از جریانی سخن می‌گوید که برای مومنان زمان نزول کاملاً شناخته شده بوده و زمان زیادی از آن نگذشته بوده است و خودشان با چشمان خود دیده بودند که چگونه در برابر خیل عظیم کافران قریش پیروز شدند و این امر برای مومنان صاحب بصیرت عبرت است. بعد از این‌که کافران را مورد مواخذه قرار داد، نویدی به مومنان می‌دهد، نوید به امری که بعینه دیده و تجربه کرده‌اند.

آیه جریان غزوۀ بدر را بیان می‌فرماید، که حقیقتی بود که مسلمانان به چشم خود دیدند و لازم است که از آن پند بگیرند. دو گروه با یک‌دیگر در جنگی نابرابر روبرو شدند. این جنگ عقیده بود، نه کشورگشایی و امثال آن؛ گروهی در راه ایمان دینی و برای خدا و دفاع از حریم دین خدا در مقابل جریانی که می‌خواهد دین خدا را نابود کنند. و این رویارویی نشانۀ از حکمت و سنت خداست که در آیات گذشته بیان شد که خداوند کفار را به دلیل گناهانشان اخذ می‌کنند و مومنان را یاری می‌کند و آنان از مومنان شکست می‌خورند. و این شکست به دلیل قدرت‌نمایی خداوند متعال است، نه عِده و عُدۀ مومنان. به این دلیل می‌فرماید: برای شما مومنان در دو گروهی که در غزوۀ بدر با هم روبه‌رو شدند، نشانه‌ای است.

این فهم ما از ظاهر آیه که احتمال می‌دهیم چنین است. توجه شود که ما حق نداریم، در رابطه با آیات قرآن با قاطعیت بگوییم که حتما ما فهمیدیم. احتمال می‌دهیم و از خدا هم می‌خواهیم که در این احتمال و فهم مصاب باشیم.

فِئَهٌ تُقاتِلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ

یکی از این دو گروه در راه خدا می‌جنگید. دلیل پیروزی این گروه آن بود که در راه خدا جهاد کردند. تنها ایمان دلیل پیروزی نیست، بلکه ایمانی که همراه با جهاد در راه خدا باشد، عامل پیروزی آنان بود. یعنی برای جلب تأکید الهی دو شرط لازم است: ایمان و عمل صالح که جهاد در راه خدا مصداق بارز آن است. اما برای شکست و هلاکت کفر کفایت می‌کند.

پس اگر کسانی مومن باشند، اما در جهت ایمان و اهداف الهی و در مسیر تحقق اهداف الهی جهاد نکنند و حرکت جمعی نداشته باشند، امیدی به نصرت الهی و پیروزی هم نباید داشته باشند.

وَ أُخْرى‏ کافِرَهٌ

گروه دوم کافر بودند. آنان نیز برای جنگ صف‌آرایی کرده بودند، اما چون کافر بودند، به عِده و عُدۀ خودشان مغرور بودند. همین کفر موجب شکست آنان است. زیرا خود را بی‌نیاز از خدا می‌دانند. اما مومنانی که در راه خدا جهاد می‌کنند، هرگز خود را بی‌نیاز از خدا نمی‌بینند.

یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ

کفار؛ گروه مومن را دوچندان می‌دیدند و همین باعث هراس‌شان شده بود. در جنگ بدر مسلمانان ۳۱۳ نفر و کافران ۱۰۰۰ نفر بودند. اما در هنگامۀ نبرد، کافران گروه مومنان را دوچندان دیدند. بنابراین می‌فرماید: «یَرونَ» الکفار مومنان را دوبرابر؛ اما دوبرابر ۳۱۳ یا دوبرابر خودشان؟ هر دو احتمال را می‌توان داد. اما احتمال اینکه آنان مومنان را دوبرابر یعنی ۶۰۰ و خورده‌ای دیده‌اند، با واژۀ «مثلیهم» سازگارتر است: کافران مومنان را مثلیَ یا دو برابر مومنان دیدند، نه مثلیَ الکافرین دو برابر کافران. در هر حال هر کدام باشد، نوعی ترس در دل‌هایشان افتاد.

از تعبیر «رأی العین» استفاده فرمود، تا نشان دهد که آنان حقیقتاً مومنان را دو برابر دیدند، نه اینکه پنداشتند که مومنان دو برابر هستند. و دلیل نشانه و آیه‌بودن واقعه هم همین است. بحث بیشتر را باید در ذیل آیات ۴۳ و ۴۴ سورۀ مبارکۀ انفال ملاحظه فرمایید.

قدرت ظاهری و هراس دشمن

در هر حال این دیدن موجب هراس در دل‌های آنان شده بود. زیرا  تکیۀ آنان بر عِده و عُده است و تصورشان آن بود که تعداد مومنان اندک است و وقتی دیدند که مومنان زیاد هستند، ترس وجودشان را گرفت. آری کسی که بر خدا تکیه ندارد، روی قدرت‌ ظاهری طرف مقابل حساب باز می‌کند و همین دلیل است که کشور اسلامی باید در کنار تقویت قدرت معنوی و ایمانی خود؛  قدرت ظاهری و سخت و نرم خود را هم تقویت کنند، تا دشمن از آن هراس داشته باشد.

وَ اللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشاءُ

تأکید بر این نکته که یاری از جانب خداست. و ربطی به اسباب و وسایل ظاهری ندارد:  «وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمَ» [آل‌عمران: ۱۲۶] «وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیم» [انفال: ۱۰] و خداوند یاری‌کنندگان دین خود را یاری می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُم» [محمد: ۷] بنابراین اگر مومنان در راه خدا جهاد کنند، چه جهاد نظامی؛ و چه جهاد علمی یا اقتصادی یا فرهنگی یا سیاسی؛ یقیناً سنت الهی بر تأیید آنان و پیروزی آنان است. زیرا حقیقت جهاد فی سبیل الله، یاری خدا و دین خداست که به دست بشر داده شده تا آن را روی زمین تحقق بخشد. و اگر مومنان در راه تحقق و پیاده‌سازی دین خدا جهاد کنند، موید نصرت خدا هستند و خداوند آنان را پیروز می‌کنند.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَهً لِأُولِی الْأَبْصارِ

عبرت دو عنصر دارد: اول فهم و درک عمیق و نفوذ در باطن اشیاء و حوادث و وقایع. دوم تجربه‌آموختن در امور عملی و در زندگی فردی و به ویژه اجتماعی. یعنی درس‌گرفتن و پندگرفتن از وقایع.

این واقعه عبرت است، برای صاحبان بصیرت، که منظور از آن‌ها مومنان حقیقی که دارای بصیرت و بینش توحیدی هستند. اما کفار از بصیرت تهی هستند:  «وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُون» [یس: ۹] «و ما پیش‌روی‌شان سدّى و پشت سرشان سدّى نهاده‏ایم و (دیدگان) آنان را فرو پوشانده‏ایم چنان که (چیزى) نمى‏بینند» «فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور» [حج: ۴۶] مومنان که دارای چشمانی باز هستند و حقیقت را از چشم باطن خود گذر می‌دهند و به قلب خود می‌رسانند، از  ظاهر واقایع عبور می‌کنند و به حقیقت و باطن آن می‌رسند.

سه نکته:

عبرت و بصیرت

توجه کنیم که عبرت تنها برای صاحبان بصیرت است. وگرنه چه انسان‌هایی که چشم ظاهری‌شان می‌بیند، اما توان گذر از ظاهر به باطن را ندارند، زیرا چشم باطن‌شان کور است.

عبرت یعنی نظرکردن به امور با نظر اعتبار و دقت. و این امر کسانی امکان‌پذیر است که دیدگانی نافذ داشته باشند، و بتوانند از ظاهر امور به باطن آن‌ها نفوذ کنند. این‌ها همان راسخون فی العلم و صاحبان خرد ناب هستند که در آیۀ هفتم ذکرشان رفت. زیرا هم ظاهر امور را خوب می‌بییند و هم بخوبی از ظاهر آن‌ها به باطن‌شان عبور می‌کنند و در ظاهر نمی‌مانند. و این نشان می‌دهد که همۀ وقایع عالم ظاهری و باطنی دارد، اما اکثر مردم تنها به ظاهر حیات دنیا و اسباب مادی توجه دارند:  «یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غافِلُون» [روم: ۷] و به این دلیل از خدا و اهداف الهی غافل می‌شوند.

لزوم عبرت‌گیری از حوادث

امیرالمومنین علیه السلام می‌فرمایند: «ذِمَّتِی بِمَا أَقُولُ رَهِینَهٌ وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمَّا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْمَثُلَاتِ حَجَزَتْهُ التَّقْوَى عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهَاتِ»  [نهج البلاغۀ: ۵۷] «عهده‏ام در گرو درستى سخنم قرار دارد، و نسبت به آن ضامن و پاى بندم. کسى که عبرت‌هاى روزگار، رنج‌ها، بلاها و حوادث و سختی‌ها پیش‌رو را به چشم عبرت ببیند، تقوا او را از درافتادن در اشتباهات مانع گردد.» یعنی اولی الابصار و صاحبان بصیرت از حوادث درس می‌گیرند و از خود مراقبت می‌کنند که حتی در امور شبهه‌انگیز هم گرفتار نشوند. و این‌گونه خود و جامعۀ خود را از تیره‌روزی‌ها و نابسامانی‌ها می‌نهند. این هم با تقوا حاصل می‌شود. یعنی بصیرت و تقواست که چشم انسان را چشم عبرت‌بین می‌کند. و در گذشتگان و حوادث و وقایع گذشته پند و عبرت می‌گیرد و در تصمیم‌گیری و عمل اشتباه نمی‌کند و دچار شبهه و فتنه نمی‌شود. زیرا از ظاهر وقایع به باطن آنها رجوع می‌کند و درس‌ها می‌آموزد. بنابراین نسبت به حوادث پیش‌رو چشم‌بسته نیست.

پس توجه کنیم که اولا ًعبرت یعنی درس‌گرفتن از حوادث و عمل طبق آن؛ تنها در امور معاش و زندگی روزمره نیست. بلکه عبرت هدفی والاتر دارد و آن‌ این‌که حیات دو نشئۀ خود را آباد کند. به این دلیل برای «اولی الابصار» حوادث روزگار عبرت است. و از آن‌ها پند می‌گیرد که دنیا که ارزشی ندارد، و نباید اهداف خود را در حد حیات نازلۀ دنیویی تنظیم کند، بلکه اهداف و آرمان خود را با اهداف الهی و اخروی تنظیم می‌کند. به تعبیر دیگر آینده‌نگری آخرت‌گرایانه دارد. پس هدف عبرت و پندگرفتن آبادی زندگی آخروی ماست.

ثانیاً جنگ بدر صحنۀ عبرت است تا مومنان و مخاطبان قران تا قیامت بدانند که اگر در راه ایمان و عقیدۀ الهی استقامت کنند و بجنگند، دشمن هرچند که قوی باشد؛ شکستش حتمی است. مگر ما خودمان دفاع مقدس را تجربه نکردیم؟ مگر در همین دوران ما نبود که قدرت جهنمی رژیم صهیونیستی در برابر ایمان حزب الله و فلسطینیان به گِل نشست؟ بنابراین تاریخ و حوادث تاریخی و اجتماعی برای ما عبرت است. به ویژه ما که می‌خواهیم آینده را براساس نقشۀ الهی و دین مبین اسلام بسازیم.

جهان معاصر و انقلاب اسلامی عبرتی برزگ

ما در زمانۀ عجیبی زندگی می‌کنیم.  در عین حالی که همۀ قواعد و اصول کفر بر آن حاکم است، اما نسبت به همۀ اعصار کفر و جاهلی، شیطانی‌تر و پلیدتر و خطرناک‌تر است. یعنی شما وقتی زمانۀ عاد و ثمود و نمرد و فرعون؛ و دوران جاهلیت جزیرۀ العرب و نژادپرستی یونان و روم باستان و جاهلیت پادشاهان ایران و وحشی‌گری‌های مغول‌ها و تاتارها را روی هم می‌گذارید، می‌بینید که دوران ما همۀ این‌ها را با هم دارد که با قدرت جهنمی تکنولوژی همۀ فساد و ستم را به نهایت رسانده است. و رویش را رنگ و لعاب  تمدن و آزادی و دمکراسی و حقوق بشر زده است. یعنی با مهارت تصویرگری کرده، با واژگان و تصاویر دورغین و خالی از معنا. بنابراین مبارزۀ ما سخت‌تر و جهاد ما سنگین‌تر است. انقلاب اسلامی و پیروزی آن و پیشرفت‌ها نظام اسلامی در چنین دورانی بهترین مایۀ عبرت است که اگر بصیرت داشته باشیم، هیچ امری از آن پندآموزتر نیست. و این باید ما را به آیندۀ روشن خود در سایۀ جهاد فی سبیل الله دل‌خوش کند. مهم آن است که به ظواهر دل‌خوش نشویم و عادت ما را نرباید. در این صورت است که قدرت پوشالی غرب در چشم و دل و ذهن و عقل ما بزرگ می‌نماید و هرگونه که هست می‌خواهیم خود را در آن هضم کنیم. اما اگر بصیرت و تقوا داشته باشیم، از ظاهر به باطن می‌رویم و می‌بنیم که کار دست خداست و دشمنان خدا هیچ نیستند، بلکه کف روی آبند که جلوه‌گری می‌کنند و حق همواره پیروز است، تنها استقامت ما در راه حق را می‌خواهد.

 

حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی

      مطالب مرتبط

درباره نویسنده: زهرا موذن

فرستادن دیدگاه

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031