آبان
30
1393

کیفیت نماز شب، پنج آیه آل عمران

به صورت آسان و محتضر،که ان شاء اللّ تعالى همه کس بتواند بجا آورد این است که چون از خواب برخاست،براى خداى متعالى سجده کند،و خوب است در این حال،یا در حال برداشتن سر از سجده،بگوید:
اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى اَحْیانى بَعْدَ ما اَماتَنى وَ اِلَیْهِ النُّشُورُ اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى رَدَّ عَلَىَّ رُوحى لاَِحْمَدَهُ وَاَعْبُدَهُ
ستایش خداى را که زنده‏ام کرد،پس از آن‏که مرا میراند،و بازگشت همه پس از مرگ به سوى اوست،ستایش خداى را که روحم را بازگرداند، تا او را ستایش نموده و بندگى کنم.
و چون برخاست و ایستاد بگوید:
اَللّهُمَّ اَعِنّى عَلى هَوْلِ الْمُطَّلَعِ وَ وَسِّعْ عَلَىَّ الْمَضْجَعَ وَارْزُقْنى خَیْرَما بَعْدَ الْمَوْتِ
خدایا بر هراس آن جهان یارى‏ام ده،و بر من وسعت بخش‏ قبر را،و خیر آنچه پس از مردن است نصیبم کن.
و چون صداى خروس شنید بگوید:
سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِکَهِ وَالرُّوحِ سَبَقَتْ رَحْمَتُکَ غَضَبَکَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ عَمِلْتُ سُوَّءً وَظَلَمْتُ نَفْسى فَاغْفِرْلى اِنَّهُ لایَغْفِرُ الذُّنُوبَ اِلاّ اَنْتَ فَتُبْ عَلَىَّ اِنَّکَ اَنْتَ التَّوّابُ الرَّحیمُ
بسیار منزّه و مقدّس است پروردگار فرشتگان و روح،رحمتت بر خشمت پیشى گرفته،معبودى جز تو نیست،بد کردم، و به خود ستم نمودم،پس مرا بیامرز،به درستى که گناهان را جز تو نیامرزد،توبه‏ام را بپذیر،که تو بسیار توبه‏پذیر و مهربانى
چون به اطراف آسمان نگاه کند بخواند:
اَللّهُمَّ اِنَّهُ لایُوارى مِنْکَ لَیْلٌ ساجٍ وَلاسَمآءٌ ذاتُ اَبْراجٍ وَلا اَرْضٌ ذاتُ مِهادٍ وَلاظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ وَ لابَحْرٌ لُجِّىُّ تُدْلِجُ بَیْنَ یَدَىِ الْمُدْلِجِ مِنْ خَلْقِکَ تُدْلِجُ الرَّحْمَهَ عَلى مَنْ تَشآءُ مِنْ خَلْقِکَ تَعْلَمُ خآئِنَهَ الاَْعْیُنِ وَ ما تُخْفِى الصُّدُورُ غارَتِ النُّجُومُ وَنامَتِ الْعُیُونُ وَ اَنْتَ الْحَىُّ الْقَیُّومُ لا تَاْخُذُکَ سِنَهٌ وَلانَوْمٌ سُبْحانَ اللّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ اِلهِ الْمُرْسَلینَ وَالْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ
خدایا تو را باز نمى‏دارد و شب تار،و نه آسمان داراى‏ ستارگان و نه زمین گسترده،و نه تاریکى‏هایى که بعضى از آنها بر فراز بعضى دیگرند،و نه دریاى عمیق متراکم از آب از اینکه به شبروان در مسیر عبادت از عنایاتت مرحمت کنى،و رحمت را به هر که از آفریدگانت بخواهى عطا فرمایى، خیانت چشمها،و آنچه را سینه‏ها پنهان مى‏کند مى‏دانى،پنهان شدند ستارگان،و دیده‏ها به خواب رستند،و تو زنده‏ و پابرجایى،چرت و خواب تو را فرو نگیرد،منزّه است خدا،پروردگار جهانیان،و معبود رسولان، و ستایش خدى را پروردگار جهانیان.
آنگاه پنج آیه سوره آل عمران را بخواند:
اِنَّ فى خَلْقِ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّیْلِ وَالنَّهارِ لاَ یاتٍ لاِ وُلىِ الاَْلْبابِ الَّذینَ یَذْکُروُنَ اللّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فى خَلْقِ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النّارِ رَبَّنا اِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ اَخْزَیْتهَ وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ اَنْصارٍ رَبَّنا اِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادى لِلاْیمانِ اَنْ امِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُ نُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الاَْبْرارِ رَبَّنا وَ اتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِکَ وَلاتُخْزِنا یَوْمَ الْقِیمَهِ اِنَّکَ لاتُخْلِفُ الْمیعادَ
به درستى که در آفرینش آسمانها و زمین،و رفت‏وآمد شب و روز،نشانه‏هایى است براى صاحبان خرد،آنان‏که خدا را در حال‏ ایستاده و نشسته و پهلو خفته یاد مى‏کنند،و در آفرینش آسمانها و زمین اندیشه مى‏نماید،پروردگارا این‏ همه را به ناحق نیافریدى،منزّهى تو،ما را از عذاب دوزخ حفظ کن،پروردگارا هرکه تو وارد آتش دوزخ کنى به یقین او را رسوا نموده‏اى،و براى ستمکاران یاورى نیست.پروردگارا شنیدم فریاد کننده‏اى براى ایمان فریاد مى‏زند به پروردگارتان ایمان‏ بیاورید،پس ما ایمان آوردیم،پروردگارا گناهان ما را بیامرز،و بدى‏هاى ما را بپوشان،و ما را همرا نیکان بمیران،پروردگارا آنچه بر رسولانت‏ وعده کردى به ما عنایت کن،و در قیامت ما را رسوا مکن،که تو هرگز خلف وعده نمى‏کنى.
هرگاه خواست به جانب‏ عبادت رو کند،و او را نیازى به تخلىّ[قضاى حاجت]باشد آن را پیش اندازد،و چون از بیت الخلا درآید به مسواک آغاز کند،پس از آن وضوى کامل بگیرد،و خود را خوشبو سازد،آنگاه به نماز شب برخیزد که ابتداى وقت آن نیمه شب است، و هرچه به طلوع صبح صادق نزدیک‏تر شود،بهتر است،و اگر صبح طلوع کند،درحالى‏که چهار رکعت آن را بجا آورده،بقیه‏ را با«حمد»تنها بجا آورد،در هر صورت زمانى که براى نماز شب برخاست،هشت رکعت به قصد نماز شب شروع مى‏کند، و پس از هر دو رکعت سلام مى‏دهد،و خوب است در دو رکعت اول در هر رکعت پس از سوره«حمد»سى مرتبه سوره توحید بخواند،تا از نماز فارغ شود درحالى‏که بین او و خداى عزّ و جلّ گناهى نباشد،یا آن‏که در رکعت اوّل آن سوره«توحید»و در رکعت دوم قل یا ایّها الکافرون بخواند،و در شش رکعت دیگر«حمد»و هر سوره‏اى که میلش باشد،و در هر رکعتى«حمد»و «توحید»نیز کافى است،و اکتفا به سوره«حمد»تنها هم جایز مى‏باشد،و چنان‏که قنوت در نمازهاى واجب مستحبّ‏ است در رکعت دوم از نمازهاى نافله هم مستحبّ است،و در قنوت سه مرتبه سبحان اللّه گفتن کفایت مى‏کند. یا اینکه گفته شود:
اَللّهُمَّ اغْفِرْ لَنا وَارْحَمْنا وَ عافِنا وَاعْفُ عَنّا فِى الدُّنْیا وَ الاْخِرَهِ اِنَّکَ عَلى کُلِّشَىْءٍ قَدیرٌ
خدایا بیامرز ما را و به ما رحم کن،و به ما عافیت ده،و در دنیا و آخرت از ما درگذر،به درستى که تو بر هرچیز توانایى.
و یا اینکه بگوید:
رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَتَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ اِنَّکَ اَنْتَ الاَْعَزُّ الاَْجَلُّ الاَْکْرَمُ
پروردگارا،بیامرز،و رحم کن،و از آنچه مى‏دانى درگذر،به درستى که تو عزیزتر و بزرگ‏تر و گرامى‏ترى
روایت شده:حضرت موسى بن جعفر علیهما السّلام هنگامى که در شب تاریک،در محراب عبادت مى‏ایتساد چنین مى‏خواند: اللّهمّ انّک خلقتنى سویّا…و این دعا دعاى پنجاهم صحیفه کامله است.چون از هشت رکعت نماز شب فارغ شود،دو رکعت‏ نماز شفع،و یک رکعت نماز وتر بجا آورد،و در این سه رکعت پس از سوره«حمد»سوره«توحید»بخواند تا به منزله یک ختم قرآن‏ باشد،زیرا سوره توحید ثلث قرآن است،یا آن‏که در نماز شفع در رکعت اول سوره«حمد»و قل اعوذ بربّ النّاس ،و در رکعت دوم‏ سوره«حمد»و «قل اعوذ بربّ الفلق» را بخواند و چون از نماز شفع فارغ گشت مستحبّ است بخواند:الهى تعرّض لک فى هذا اللّیل‏ المتعرضون و این دعایى است که در اعمال نیمه شعبان در کتاب مفاتیح الجنان ذکر شد.پس از نماز شفع،براى خواندن‏ یک رکعت نماز وتر برخیزد،و در آن یک رکعت سوره«حمد»و سوره توحید بخواند،یا آنکه پس از حمد سه مرتبه سوره توحید و یک مرتبه سوره‏هاى الفلق و النّاس را قرائت کند،سپس براى قنون دست بردارد،و هر دعایى را که مى‏خواهد بخواند.شیخ طوسى‏ فرموده:دعاهایى که در این قنوت خوانده مى‏شود،آن‏قدر زیاد است که شمرده نمى‏شود،ولى مقیّد به این وقت نیست،که‏ خلافش جایز نباشد،انسان مستحبّ است در قنوت نماز وتر،براى ترس از خدا،و بیم از عقاب پروردگار گریه یا تباکى[یعنى‏ خود را به گریه واداشتن یا اظهار گریه کردن]کند،و براى برادران مؤمن دعا کند،و ذکر چهل نفر مؤمن مستحب است،به درستى که دعا کننده‏ براى چهل مؤمن دعایش ان شاء اللّه مستجاب مى‏شود،و نیز دعا کند به آنچه بخواهد.شیخ صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه آورده: رسول خدا صلى اللّه علیه و آله در قنوت نماز وتر مى‏خواند:
اَللّهُمَّ اهْدِنى فیمَنْ هَدَیْتَ وَ عافِنى فیمَنْ عافَیْتَ وَ تَوَلَّنى فیمَنْ تَوَلَّیْتَ وَ بارِکْ لى فیما اَعْطَیْتَ وَقِنى شَرَّ ما قَضَیْتَ فَاِنَّکَ تَقْضى وَلایُقْضى عَلَیْکَ سُبْحانَکَ رَبَّ الْبَیْتِ اَسْتَغْفِرُکَ وَ اَتُوبُ اِلَیْکَ وَ اوُمِنُ بِکَ وَاَتَوَکَّلُ عَلَیْکَ وَلاحَوْلَ وَلاقُوَّهَ اِلاّ بِکَ یا رَحیمُ
خدایا هدایتم کن در زمره آنان‏که هدایت کردى،و عافیتم ده در گروه آنان‏که عافیت دادى،و سرپرستى‏ام فرما در جمع آنان‏که سرپرستى کردى،و مرا در آنچه عطا کردى برکت ده،و از شرّ آنچه حکم نمودى نگاهم بدار،به درستى که تو حکم کنى،و علیه تو حکم نشود،منزّهى تو،اى پروردگار کعبه‏ از تو آمرزش مى‏خواهم،و به سوى تو باز مى‏گردم،و به تو ایمان مى‏آورم،و بر تو توکّل مى‏کنم،و جنبش و نیرویى نیست،جز به تو اى‏ مهربان.
و شایسته است،هفتاد مرتبه بگوید:
اَسْتَغْفِرُاللّهَ رَبّى وَ اَتُوبُ اِلَیْهِ.
از خدا طلب آمرزش مى‏جویم و به سوى او باز مى‏گردم.
و سزاوار است دست چپ را به دعا برداشته،و استغفار را با دست راست شماره کند.روایت شده:رسول خدا صلى اللّه علیه و آله در نماز وتر هفتاد مرتبه استغفار مى‏کرد،و هفت مرتبه مى‏گفت:
هذا مَقامُ الْعائِذِ بِکَ مِنَ النّارِ اَلْعَفْوَ اَلْعَفْوَ
این است مقام پناه‏برنده به تو از آتش پروردگار مرا بیامرز، العفو.
:
و همچنین روایت شده:حضرت سجاد علیه السّلام به هنگام سحر،در نماز وتر سیصد مرتبه مى‏گفت: العفو العفو و سپس بگوید:
رَبِّ اغْفِرْلى وَارْحَمْنى وَ تُبْ عَلىَّ اِنَّکَ اَنْتَ التَّوّابُ الْغَفُورُ الرَّحیمُ
و به من رحم کن،و توبه‏ام را بپذیر،به درستى که تو بسیار توبه‏پذیر و آمرزنده و مهربانى
شایسته است قنوت را طولانى کند،و زمانى که از قنوت فارغ مى‏شود،به رکوع رود،و چون سر از رکوع بردارد این دعا را که شیخ طوسى در کتاب«تهذیب»از حضرت موسى بن جعفر علیه السّلام روایت کرده بخواند:
هذا مَقامُ مَنْ حَسَناتُهُ نِعْمَهٌ مِنْکَ وَ شُکْرُهُ ضَعیفٌ وَ ذَنْبُهُ عَظیمٌ وَ لَیْسَ لِذلِکَ اِلاّ رِفْقُکَ وَ رَحْمَتُکَ فَاِنَّکَ قُلْتَ فى کِتابِکَ الْمُنْزَلِ عَلى نَبِیِّکَ الْمُرْسَلِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ کانُوا قَلیلاً مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ وَبِالاَسْحارِهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ طالَ هُجُوعى وَ قَلَّ قِیامى وَ هذَا السَّحَرُ وَ اَ نَا اَسْتَغْفِرُکَ لِذُنُوبى اِسْتِغْفارَ مَنْ لایَجِدُ لِنَفْسِهِ ضَرّاً وَلا نَفْعَاً وَلا مَوْتاً وَلاحَیوهً وَلا نُشُوراً
این‏جایگاه کسى است که حسناتش نعمتى از تو،شکرش ضعیف،و گناهش بس بزرگ است،و براى آن جز نرمى و رحمتت چیزى نیست،به درستى که تو در کتاب نازل شده بر پیامبر مرسلت(درود خدا بر او و خاندانش) فرمودى:«چنین بودند که اندکى از شب را مى‏خوابیدند،و در سحرها درخواست آمرزش مى‏کردند»ولى خواب من طولانى بود، و بیدارى شبم کم بود،و این است سحر،و من از تو براى گناهانم آمرزش مى‏خواهم،آمرزش خواهى کسى‏که براى خود نمى‏یابد زیانى و نه سودى،و نه مرگى و نه حیاتى،و نه برانگیختنى.
آنگاه به سجده رود،و نماز را تمام کند،و پس از سلام تسبیح حضرت‏ زهرا علیها السّلام را بگوید،و بخواند:
اَلْحَمْدُ لِرَبِّ الصَّباحِ الْحَمْدُ لِفالِقِ الاِْصْباحِ
ستایش از آن پروردگار بامداد است،ستایش از آن شکافنده سپیده است
و سه مرتبه بگوید:
سُبْحانَ رَبِّىَ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ
منزّه است پروردگارم،آن فرمانرواى بس مقدّس و عزیز و حکیم.
سپس بگوید:
یا حَىُّ یا قَیُّومُ ،یا بَرُّ یا رَحیمُ یا غَنِىُّ یا کَریمُ اُرْزُقْنى مِنَ التِّجارَهِ اَعْظَمَها فَضْلاً وَ اَوْ سَعَها رِزْقاً وَ خَیْرَها لى عاقِبَهً فَاِنَّهُ لا خَیْرَ فیما لا عاقِبَهَ لَهُ
اى زنده،اى پاینده،اى نیکوکار،اى مهربان،اى توانگر،اى کریم، مرا از تجارت نصیب ده در فزونى بزرگترینش را،در روزى فراخ‏ترینش را،و در عاقبت بهترین را، زیرا در آنچه عاقبتى برایش نیست،خیرى هم نیست.
و سزاوار است پس از این،دعاى حزین را بخواند:«اناجیک یا موجود فى کلّ مکان…» آنگاه به سجده رود،و پنج مرتبه بگوید:«سبّوح قدّوس،ربّ الملائکه و الرّوح»،سپس بنشیند و ایه الکرسى بخواند،باز به سجده رود و سبّوح قدوس را پنج مرتبه بخواند،

آبان
30
1393

فضیلت نماز شب

درباره برخاستن به هنگام شب،و بیان فضیلت آن،روایات بسیارى از اصحاب عصمت علیهم السّلام وارد شده.و نقل شده که نماز شب شرف مؤمن است،و باعث سلامت بدن،و کفّاره گناهان روز و برطرف کننده وحشت قبر است،نماز شب روى را سپید و بو را خوش کرده،و جلب کننده روزى است، ثروت و فرزندان زینت زندگى دنیا و هشت رکعت نماز در پایان شب با نماز وتر زینت آخرت است و حق تعالى گاهى این دو زینت را براى بعضى از مردم قرار مى‏دهد و دروغ گفته است کسى‏که بگوید:من نماز شب به جاى مى‏آورم،و روز در گرسنگى به سر مى‏برم،زیرا نماز شب ضامن روزى روز است.از حضرت‏ صادق علیه السّلام روایت شده:در وصیت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله به امام على علیه السّلام آمده است:یا على من تو را نسبت به خودت،به چند خصلت وصیّت میکنم،آنها را نیکو بدار،پس‏ از آن فرمود:خدایا او را یارى ده،و پاره‏ اى از آن خصلتها را ذکر فرمود،تا اینکه گفت:
وَعَلَیْکَ بِصَلوهِ اللَّیْلِ وَ عَلَیْکَ بِصَلوهِ اللَّیْلِ وَعَلَیْکَ بِصَلوهِ اللَّیْلِ وَ عَلَیْکَ بِصَلوهِ الزَّوالِ وَعَلَیْکَ بِصَلوهِ الزَّوالِ وَعَلَیْکَ ِصَلوهِ الزَّوالِ.
بر تو باد به نماز شب،و بر تو باد به نماز شب،و بر تو باد به نماز شب،و بر تو باد به‏ نماز اوّل ظهر،و بر تو باد به نماز اول ظهر،و بر تو باد به نماز اوّل ظهر.
ظاهر این است که حضرت از نماز شب،سیزده رکعت را اراده کردند و از نماز ظهر هشت رکعت را که نافله ظهر است.

از انس روایت شده:از پیامبر شنیدم که فرمود:دو رکعت نماز در دل شب،پیش من از دنیا و آنچه در آن است بهتر مى‏باشد.

نیز روایت شده:از حضرت زین العابدین علیه السّلام پرسیدند:چه شده کسانى که به شب‏ زنده ‏دارى برمى‏ خیزند چهره ‏شان از همه کس نیکوتر است؟فرمود:به خاطر اینکه اینان،با خدا خلوت مى‏کنند،حق تعالى از نور خویش به چهره‏ ایشان مى‏تاباند.

به هر صورت روایات در این زمینه بسیار است و ترک برخاستن شب مکروه است.شیخ به سند صحیح‏ از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده:بنده‏ اى نیست مگر این که هر شب،یک بار،یا دو بار،یا چند بار بیدار مى‏شود اگر برخاست،که برخاست،و گرنه شیطان پاهاى خود را مى‏گشاد و در گوش او بول[ادرار]مى‏کند،آیا آن‏که براى نماز شب برنخواسته،صبح که برمى‏خیزد،توجه نمى‏کند،گران و مکدّر و سنگین و کسل است؟

شیخ برقى به سند معتبر از حضرت باقر علیه السّلام‏ روایت کرده:براى شب شیطانى است،که او را«رها»مى‏گویند،هرگاه بنده ‏اى از خواب بیدار شود،و برخاستن‏ براى نماز شب را قصد کند،آن شیطان به او مى‏گوید:اکنون وقت برخاستن نیست،بار دیگر که بیدار شود،و بخواهد برخیزد،باز مى‏گوید:وقت برخاستن نشده،یعنى زود است،پس پیوسته او را از برخاستن باز مى‏دارد و او را حبس مى‏کند تا فجر طلوع کند،چون فجر پدیدار شود،در گوش او ادرار مى‏کند،و از او دست برمى‏دارد،درحالى‏که‏ به خود مى‏بالد،و از نخوت و ناز دم خود را مى‏جنباند!!

ابن ابى جمهور از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله روایت کرده:روزى به‏ اصحاب خود فرمود:هرگاه یکى از شما در شب بخوابد،شیطان در پس سر او سه گره مى‏زند و در مکان هر گرهى مى‏گوید: «شب تو طولانى است بخواب»هرگاه بیدار شود و یاد خدا کند،یک گره باز مى‏شود،و اگر وضو بگیرد،گره دیگرى باز مى‏گردد،و اگر نماز بخواند،گره سوم گشوده مى‏شود،پس با حال نشاط،پاکیزه نفس وارد صبح مى‏گردد،وگرنه آلوده‏ نهاد و کسل وارد صبح مى‏شود،این روایت در کتابهاى اهل سنّت نیز ذکر شده.

قطب راوندى از امیر مؤمنان علیه السّلام‏ روایت کرده:در سه چیز با سه چیز طمع مکن:در بیدارى شب با پرخورى،در نور چهره با خوابیدن در همه ساعات شب‏ و در امان از دنیا،با همنشینى اهل فسق.و همچنین قطب راوندى رایت کرده:حضرت عیسى علیه السّلام مادرش مریم را پس از مردنش صدا زد،و گفت: اى مادر با من سخن بگو،آیا علاقه دارى به دنیا بازگردى؟گفت:آرى براى اینکه به خاطر خدا،در شب بسیار سرد نماز گذارم،و در روز بسیار گرم‏ روزه بگیرم،پسرم این راه بیمناک است.

 

آبان
29
1393

نافع بن هلال

“نافع” پسر “هلال” پسر “جمیل” از تیره “مذحج جملی” است. او از قاریان قرآن، مردی جنگجو، شجاع و از نویسندگان حدیث به شمار می‎آمده است. گفته‎اند او از بزرگان “قوم بنی مراد” (شاخه‎ای از قبیله مذحج) و یمنی تبار بوده است به سبب علاقه بسیار به امام علی علیه السلام، افتخار شرکت در سه جنگ صفین، جمل و نهروان را نیز داشته است. او همچنین توفیق یافت در بین راه در “عذیب الهجانات” به امام حسین علیه السلام و یاران او ملحق شود.
روز دوم محرم، امام وارد کربلا شد و خطبه‎ای ایراد فرمود؛ یاران امام در حمایت از آن حضرت، یکی پس از دیگری پیمان بستند، از جمله آنها که مفصل‎تر از همه سخن گفت نافع بود.
محاصره امام و یارانش در روز هفتم به اوج شدت خود رسیده بود. آب ذخیره نیز به اتمام رسیده و راه ورود به آب هم بسته شده بود. هر کس به فکر این تشنگی بود. به طور طبیعی عطش در بین اطفال و زن‎ها بیشتر جلوه می‎کرد. این وضعیت بیش از همه حضرت عباس علیه السلام را می‎آزرد.
طبری گوید: امام حسین علیه السلام چاره‎ای اندیشید و برادرش عباس را صدا زد و به او فرمود که شبانه به پرچمداری نافع بن هلال با سی سوار و بیست پیاده که هر کدام مشک آبی را حمل می‎کنند، رو به فرات روند. نافع در جلو آنها در حرکت بود «عمر بن حجاج زبیدی” که مأمور حراست از فرات بود، احساس فریاد زد: “کیستی؟” نافع گفت: از پسر عموهای تو.” پس گفت: “تو که هستی؟” نافع گفت: ” نافع بن هلال”، گفت: “برای چه آمده‎ای؟” گفت: آمده‎ایم از این آب که ما را منع کرده‎اید بنوشیم. عمرو گفت: “گوارایت باد، بنوش! ولی برای حسین از این آب مبر.”
نافع گفت: “لا والله، لا اَشرَبی مِنه قَطرَهً و الحُسینُ و مَن مَعهُ من آله و صَحبِهِ عَطاشی؛ نه به خدا سوگند، قطره‎ای از آن آب نمی‎نوشم در حالی که حسین و خاندان و یاران همراهش، همه تشنه‎اند.»
دیگر یاران و دوستان سر رسیده بودند، نافع فریاد زد ظرف‎های خود را پر کنید. پس از آن “عمرو بن حجاج” با یاران حسین علیه السلام درگیر شدند. در این هنگام برخی، مشک‎های آب را پر کردند و برخی چون قمر بنی‎هاشم علیه السلام و نافع مشغول جنگ شدند تا از دیگر دوستان حمایت کنند و آنها بتوانند آب را به سلامت به خیمه‎ها برسانند. مردانی از دشمن در این درگیری کشته شدند. آن شب به لطف خدا و رشادت‎های عباس بن علی علیهماالسلام و مردانگی نافع و یاران، آب به سلامت به خیمه‎های حسینی راه یافت.
نیمه شب عاشورا، امام از خیمه خارج شد تا تپه‎ها و گردنه‎های اطراف را بنگرد. در این هنگام نافع امام را دنبال می‎کرد. امام از او پرسید: “به چه سبب شما از خیمه بیرون آمدی؟” گفت: “ای فرزند رسول خدا! خروج شما از خیمه‎گاه به طرف این سپاه طغیانگر، مرا به وحشت انداخت.”
امام فرمود: “من از خیمه بیرون آمدم تا این که از این تپه‎ها و بلندی‎ها و کوتاهی‎ها برای زمان حمله اینها مطلع شوم.” سپس آن حضرت روی برگرداند، دست نافع را گرفت و فرمود: “این (حمله و درگیری) به خدا سوگند وعده‎ای تخلف ناپذیر است.”
سپس فرمود: “آیا نمی‎خواهی در این شب تار از بین این دو کوه بگذری و جان خودت را نجات دهی؟” نافع خود را به روی قدم‎های امام انداخت، بوسه می‎زد و می‎گفت: “انّ سَیفی بالفٍ و فَرسی مِثله، فو الله الّذی منّ بک علیّ لا فارقتک حتّی یکلأ عن فریٍ و جریٍ؛ شمشیرم به هزار و نیز اسبم به همین گونه می‎ارزد، پس به آن خدایی که بر من به حضور در رکاب شما منت نهاد سوگند، هرگز تا هنگامی که شمشیرم به کار آید از شما جدا نمی‎شوم.”
بعد از آن گفت و گو در شب عاشورا بود که “نافع” می‎گوید: در شب عاشورا هنگامی که امام وارد خیمه خواهرش زینب شد، من خود شنیدم زینب علیهاالسلام به امام عرض کرد: “آیا شما نیّات یارانتان را آزموده‎اید؟ می‎ترسم در هنگام درگیری اینها شما را تسلیم دشمن کنند.”
امام در پاسخ فرمود: “والله لقد بلوتهم فما وجدت فیهم الاّ شوسُ الاقعس، یستأنسون بالمنیّه دونی، استیناس الطفل الی محالب امّه؛ به خدا سوگند، اینها را امتحان کرده‎ام پس آنها را چنان یافتم که مردانی سینه سپر کرده‎اند، به گونه‎ای که به مرگ زیر چشمی می‎نگرند و به مرگ در راه من چنان شیرخواره به سینه مادرش مأنوس‎اند.”
نافع می‎گوید: چون این گفتار امام را شنیدم به گریه افتادم و نزد حبیب بن مظاهر رفتم و داستان گفت و گوی امام و خواهرش را بازگو کردم.
طبری گزارش کرده: چون عمرو بن قرظه انصاری به شهادت رسید، برادرش علی که در لشکر ابن سعد بود، خونش به جوش آمد. به طرف امام حسین علیه السلام حمله‎ور شد. نافع بن هلال بر او پیش‎دستی کرد با شمشیر چنان ضربه‎ای بر او زد که از روی اسب به زمین سقوط کرد. دوستانش او را گرفتند و از معرکه خارج کردند، او سپس معالجه شد حالش خوب شد. طبری از ابومخنف گزارش کرده که نافع در روز عاشورا این رجز را بر زبان داشت:
من پسر جملی هستم، دینم دین علی است.”
در پاسخ او مزاحم بن حریث گفت: ما بر دین فلانی هستیم، نافع گفت: “تو بر دین شیطانی” و با شمشیر به او حمله کرد. مزاحم به نافع پشت کرد تا که خود را از دست او برهاند، اما شمشیر نافع بر او پیشی گرفته بود و او را به زمین زد. عمرو بن حجاج فریاد زد: “آیا می‎دانید با چه کسانی می‎جنگید؟ احدی از شما تاب مبارزه با آنها را ندارد.”نافع بن هلال تیرهای مسمومی را که نامش را بر سر نیزه‎اش نوشته بود، به طرف دشمن پرتاب کرد. در حین پرتاب، این گونه رجز می‎خواند:
تیرهایی پرتاب می‎کنم که بر فاق آن نوشته شده است، و نفس را ترس او سودی نبخشد؛
در حالی که مسموم و مستانه جلو می ‎ود، تا این که زمین رزمگاه را پر از تیرهای لطیف کند.”
او با پرتاب تیرهایش، بسیاری را زخمی کرد و توانست دوازده نفر را به خاک اندازد. هنگامی که تیرهای او تمام شد شمشیر را بر کشید و به میان لشکر دشمن رفت. او در حال حمله این رجز را می‎خواند:
من جوانی یمنی جملی هستم، که دینم همان دین حسین و علی است؛
آرزوی من است که امروز کشته شوم. پس آن رأی من است و عملم را خود ملاقات می‎کنم.”
برای کشتن او گروهی از سپاه کوفه او را محاصره و عده زیادی او را سنگباران کردند، دسته‎ای دیگر با نیزه به او حمله‎ور شدند تا این که بازوان بزرگمرد را شکستند و او را به اسارت گرفتند.
شمر نافع را دستگیر کرد و همراه یارانش به نزد ابن سعد برد. وقتی به ابن سعد رسیدند، پرسید چه باعث شد که چنین به روز خود آوری؟ نافع گفت: “به خدا قسم، از شما دوازده مرد کشته‎ام -جز کسانی که مجروح ساخته‎ام -و البته هرگز خود را بر این تلاش ملامت نمی‎کنم، و اگر برایم بازویی باقی مانده بود نمی‎توانستید مرا اسیر سازید.”
شمر شمشیر خود را بر کشید، نافع به او گفت: “به خدا قسم ای شمر! اگر تو از مسلمین باشی بر تو سخت خواهد بود که خدا را ملاقات کنی در حالی که خون‎های ما را برگردن داشته باشی. خدا را قسم و شکر، که مرگ ما را به دست بدترین خلقش قرار داد.» پس از آن، شمر قدمی پیش نهاد و نافع را گردن زد.
“نافع” در زیارت ناحیه این گونه مورد سلام واقع شده است: “السّلام علی نافع بن هلال البَجِلی المُرادی” سلام بر نافع پسر هلال بجلی مرادی .

منابع:
۱- ابصارالعین،
۲- مقتل الحسین مقرم،
۳- تاریخ الامم و الملوک،
۴- البدایه و النهایه،
۵- بحارالانوار،
۶- اقبال الاعمال،

آبان
27
1393

شهادت امام سجاد علیه السلام تسلیت باد

امام سجاد، اسوه زهد و تقوا و نمونه صبر شکیبایى و مظهر آمیختگى علم و حلم پس از ایفاى وظیفه الهى خود و حفظ ارزشهاى دین و پاسدارى از تشکل شیعى در سخت ترین ادوار سیاسى – اجتماعى ، در سال ۹۵ هجرى قمرى به لقاى پروردگار و وصال معبود خویش شتافت .

 

آبان
26
1393

عبدالله بن عمیر

«عبدالله» فرزند «عمیر» از قبیله «بنی علیم» است. «ابو مخنف» می‎گوید ابوجناب به من گزارش کرد که «عبدالله بن عمیر» از ما بود. او پیش از این به کوفه آمده بود و نزدیک چاه «جعد» از همدان سکنی گزیده بود. او همسری داشت از «نمر بن قاصد» که او را «ام وهب» دختر «عبد» می‎نامیدند. علامه مجلسی می‎گوید: روایتی دیده‎ام که در آن اینگونه گزارش شده: «جناب وهب پیش از این نصرانی بود. او به همراه مادرش به دست اباعبدالله الحسین علیه السلام اسلام آورده بود.» او مردی شریف و شجاع در بین قوم خود با قامتی بلند و بازوانی پر توان و مهارتی در رزم بود. او از شیعیان مخلص و شجاع امام حسین علیه السلام به شمار آمده است.
او پیش از آن، در کوفه ساکن بود ولی هنگامی که لشکر «ابن زیاد» از کوفه برای جنگ با امام حسین علیه السلام عازم کربلا شد، او نیز به اتفاق همسر خود رهسپار کربلا شد و توفیق یافت به سپاه امام ملحق شود.
ابن مخنف می‎گوید: روزی «عبدالله بن عمیر» متوجه گروهی شد که همگی به اردوگاه «نُخَیله» رو نهاده‎اند تا از آنجا به سوی امام حسین علیه السلام بروند. «عبدالله» جلو آمد و از آنها پرسید که چه عزمی دارند. به او گفتند که به سوی حسین فرزند فاطمه دختر رسول خدا بسیج می‎شوند. عبدالله گفت: «سوگند به خدا برای جهاد با اهل شرک حریص هستم. من امیدوارم که ثواب جهاد کسانی که با پسر و دختر پیامبرشان قصد جنگ دارند، از جهاد با مشرکان آسان‎تر به دست آید». او نزد همسرش رفت و آن چه شنیده بود و قصد خویش را به او باز گفت. همسرش گفت: «به واقع رسیده‎ای. امیدوارم که خدای تعالی به تو روی کند و در کارهایت رشد یابی! آری، چنین کن و مرا نیز با خود از این شهر خارج ساز.» او شبانه همراه همسرش از شهر خارج شد تا به امام حسین علیه السلام برسد و با او در قیام شرکت کند.
عبدالله برای پاسخگویی «یسار» و «سالم» از جای برخاست. امام او را اجازه داد و فرمود: او را برای مبارزه با همتای خود نگه داشته‎ام، اگر مایلی (برای جنگ) خارج شو!
لحظاتی بعد، او وارد میدان شد. آن دو پرسیدند: تو که هستی؟ عبدالله خود را معرفی کرد. آنها گفتند: ما تو را نمی‎شناسیم. باید برای کارزار با ما افرادی چون «زهیر»، «حبیب» و یا «بُرَیر» بیایند. در حالی که «یسار» فاصله چندانی با «عبدالله» نداشت، گفت:« ای حرامزاه، آیا مایلی با من مبارزه کنی؟» سپس با شمشیر به او حمله‎ور شد. در این درگیری «سالم» از جانبی دیگر به عبدالله روی آورد که دوستانش فریاد برآوردند: «عبدالله» به هوش باش، غلام خونت را نریزد» اما او اعتنایی نکرد و «سالم» با شمشیر به او حمله کرد. «عبدالله» هنگامی به خود آمد که دیر شده بود. او به ناچار دست چپ خود را جلو آورد تا از خود دفاع کند، ولی انگشتان دستش قطع شد. عبدالله به «سالم» نزدیک شد، پیش از این که او خود را جمع کند او را به قتل رساند. دیری نگذشت که «عبدالله» روی به سوی امام حسین علیه السلام کرد و شعار پیروزی سر می‎داد در حالی که هر دو را کشته بود.
«اگر مرا نمی‎شناسید من پسر کلب هستم، آری من شخصی قوی و سخت هستم و در سختی‎ها هرگز تسلیم نخواهم شد.»
پس از آن «عبدالله بن عمیر» نزد امام درنگ چندانی نداشت که ناگاه «عمرو بن حجاج» به طرف راست سپاه امام حمله‎ور شد در این حال «عبدالله» بر اسب سوار شد و با نیزه خود به استقبال آنها رفت، آری او یک تنه جلوی آن موج را گرفت تا دیگران فرا رسیدند و آنها را به عقب پس راندند.

گفته شده «عبدالله» یک تنه ۱۹ سوار و ۱۶ پیاده را به قتل رسانید. بنا بر گزارش مجلسی وی و مادرش ابتدا نصرانی بودند، ولی به دست مبارک امام حسین علیه السلام مسلمان شدند، و توانست در روز عاشورا ۱۲ سوار و ۲۴ پیاده را از پای درآورد.
او پس از آن به دست دشمن به اسارت افتاد و به دستور عمر سعد سرش را از تن جدا کردند و سر مطهر وی را به جانب امام حسین پرتاب کردند؛ همسرش سر مطهر و پاک او را گرفت و خاک را از سر و صورت او زدود و چنین گفت بهشت گوارایت باشد. سپس ستون خیمه را از جای کند و به طرف دشمنان حمله کرد امام پیش آمد و او را برگردانید و فرمود: خدا رحمتت کند، از شما جهاد برداشته شده است. او بازگشت، در حالی که می‎گفت: «پروردگارا! امیدم را ناامید مکن.» امام حسین فرمود: «خداوند، امیدت را ناامید نخواهد کرد.»

منابع:
۱- تاریخ الامم و الملوک
۲- بحارالانوار،
۳- ابصارالعین
۴- مقتل الحسین مقرم
۵- الارشاد
۶- مناقب آل ابی طالب

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

آبان ۱۳۹۳
ش ی د س چ پ ج
« مهر   آذر »
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930