6
1393
امام حسین علیه السلام و مبارزه با بدعت گرایی
یکی از مسایلی که در عصر امام حسین علیه السلام رواج داشت بدعت گرایی بود امام حسین علیه السلام در نامهای به بزرگان بصره نوشت:
أنا أدعُوکُم إلی کِتابِ الله و سُنَّهِ نَبیه فَإنَّ السُّنَهَ قَد أُمیتَت و إلبِدعَهَ قَد أُحییَت
من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش دعوت میکنم چرا که سنت پیامبر از میان رفته و بدعتها رواج پیدا کرده است.
بدعت در دین یعنی انجام عملی که در کتاب و سنت پایه و اساسی ندارد. چنین عملی به نیت انجام عمل دینی بدعت و حرام است.مانند نماز تراویح، آمین گفتن در بین حمد و سوره، دست بسته نماز خواندن و روزه روز عاشورا که بنی امیه تشریع کردند.
امام رضا علیه السلام درباره روزه روز عاشورا میفرماید:
پایه گذارش ابن مرجانه بوده است. آن روزی که خطاکاران خاندان ابن زیاد به خاطر تبرک جستن از قتل امام حسین علیه السلام در آن روز، روزه گرفتند.
مرحوم علامه امینی در کتاب الغدیر با ذکر اسناد و مدارک بدعتهای معاویه را جمعآوری کرده است.
او میگوید: نخستین کسی که ربا را حلال شمرد، آشکارا به شرب خمر و خریدن آن اقدام کرد، اموالی را برای جعل حدیث اختصاص داد، به دین خدا اهانت کرد، ازدواج با دو خواهر را در یک زمان اجازه داد و خطبه عید را بر خلاف دستور پیامبر بر نماز عید مقدم داشت معاویه بود.
آیت الله جوادی آملی میفرماید:
در گذشته مردم بالای در خانهها و مغازهها و گرمابهها نعل اسب میآویختند و به این کار اعتقاد داشتند بیآنکه از پیشینه این باور غلط آگاه باشند. ریشه منحوس آن این بود که پس از شهادت امام حسین علیه السلام به فرمان عمربن سعد گروهی برای تفاخر بر سم اسبهایشان نعل تازه زدند و با آنها به روی بدنهای مطهر شهدا تاختند. هنگام بازگشت اسب تازان به کوفه، عدهای بر آن نعلها بوسه زدند و آنها را بر دیده نهادند و برای تبرک بالای در خانههایشان آویختند.
اکنون نیز برخی سنتهای نادرست در عزاداری سالار شهیدان راه یافته است و در دستهها علم سنگین و بیخاصیت بر دوش کشیده میشود. این کار نه خردمندانه است و نه در قرآن و روایات به آن توصیه شده است.
در ماتم امام حسین علیه السلام اشک و آه و ناله بر سر و سینه زدن آگاهانه است و از آهن سنگین و سرد کاری بر نمیآید.
امروزه بدعتهای بسیاری در جامعه وجود دارد. مانند: سفرهای خرافی، مالیدن خون قربانی به ماشین و خانه و استفاده از موزیک در برخی از دستجات عزاداری!
منابع:
۱٫ تاریخ طبری ج۷ ص ۲۴۰
۲٫ قواعد شهید ص۲۵۶
۳٫ وسایل الشیعه ج۷ ص ۲۴۰
۴٫ الغدیر ج۱ ص ۷۱
۵٫ شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی آیت الله جوادی آملی ص ۲۵۴
۶٫ احکام مناسبتها، اکبری ص ۵۸
6
1393
زیارتنامه حضرت رقیه سلام الله علیها
بسم الله الرحمن الرحیم
«السلام علیک یا سیدتنا رقیه علیک تحیه والسلام ورحمه الله وبرکاته السلام علیک یا بنت امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب، السلام علیک یا بنت فاطمه الزهراء سیده نساء العالمین، السلام علیک یا بنت خدیجه الکبری ام المؤمنین و المؤمنات، السلام علیک یا بنت ولی الله، السلام علیک یا اخت ولی الله، السلام علیک یا بنت الحسین الشهید، السلام علیک ایتها الصدیقه الشهیده، السلام علیک ایتها الرضیه المرضیه، السلام علیک ایتها التقیه النقیه، السلام علیک ایتها الزکیه الفاضله، السلام علیک ایتها المظلومه البهیه، صلی الله علیک و علی روحک و بدنک فجعل الله منزلک و ماواک فی الجنه مع ابائک و اجدادک الطیبین الطاهرین المعصومین، السلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار و علی الملائکه الحافین حول حرمک الشریف ورحمه الله وبرکاته وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطیبین الطاهرین برحمتک یا ارحم الراحمین»
6
1393
روز سوم محرم:حضرت رقیه
روز سوم محرم:حضرت رقیه
ما گمشدگانیم به عرفان رقیه دلها شده محزون و پریشان رقیه
عصر عاشورا برای کودکان آلالله آب میبرند، اما رقیه ظرف آب را به سمت قتلگاه میبرد و میگوید: «بابایم تشنه بود، میخواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم».
روز سوم ماه محرمالحرام را به یاد بزرگ بانویی کوچک، نامگذاری کردهاند که خیل وسیعی از عاشقانش را رهسپار مرقد شریفش میکند، کودکی که سرنوشت غمبارش در کنار حماسه کربلا، دل شیعیان خون میکند، رقیه بابا، فقط سه چهار سال از عمر کوتاه خویش را در ناز و نوازش پدر گذارنده بود و یکباره در روز عاشورا این دختر آل طه، طعم یتیمی را میچشد، خداحافظی سوزناک با پدر، سیلی خوردن از دشمنان، آتش گرفتن خیمهها، فرو رفتن تیغها در پا، فرار از سم اسبان، همه و همه چقدر برای یک دختر بچه قابل تحمل است؟!
رقیه پدر را میخواهد، تاب تحمل دوری از پدر را ندارد، همه اینها بهانه است تا هرچه زودتر به سوی پدر پر کشد و از شر قساوتهای زمانه رهایی یابد، لعنت خدا بر خبیثترین افرادی که حرمت خاندان آل الله را شکستند و دیگر جایی برای بخشش باقی نگذاشتند.
امروز، روز رقیه حسین(ع) است، رقیهای که همراه با برادر کوچکش علی اصغر حماسه بزرگی را در جهان ثبت کردند تا نامشان در صف اول مریدان امامت ثبت شود، درود بیکران خداوند بر کودکی که بدنش در اثر تازیانه کبود شده بود و درود خدا به آن هنگامی که با دیدن پدر جان از بدنش خارج شد.
عصر عاشوراست، دشمنان برای غارت خیمهها هجوم آوردهاند، کودکان اهلبیت علیهمالسلام بر اثر تشنگی در خطر هلاکت هستند، هنگامی که آب را برای رقیه (س) میبرند، آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوی قتلگاه حرکت کرد، یکی از سپاهان دشمن پرسید «کجا میروی؟»، حضرت رقیه (س) فرمود «بابایم تشنه بود، میخواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم»، او گفت «آب را خودت بخور، پدرت را با لب تشنه شهید کردند!»، حضرت رقیه (س) در حالی که گریه میکرد، فرمود «پس من هم آب نمیآشامم».
رقیه: پدرم تشنه است، تا او آب نخورد، آب نمینوشم
فاطمه کفیل استاد تاریخ جامعهالزهرا(س) در خصوص تشنگی حضرت رقیه در روز عاشورا به دو روایت اشاره میکند و میگوید: هنگامی که امام حسین علیهالسلام در لحظات آخر رقیه را در آغوش میگیرد و لبهای خشکیده نازدانهاش را میبوسد، در این هنگام رقیه به پدرش میگوید «العطش العطش، فان الظما قد احرقنی»؛ «بابا بسیار تشنهام، شدت تشنگی جگرم را آتش زده است»، امام حسین (ع) به او فرمود «کنار خیمه بنشین تا برای تو آب بیاورم»، آن گاه امام حسین(ع) برخاست تا به سوی میدان برود، باز هم رقیه(س) دامن پدر را گرفت و با گریه گفت «یا ابه این تمضی عنا؟»؛ «بابا جان کجا میروی؟ چرا از ما بریدهای؟»، امام (ع) یک بار دیگر او را در آغوش گرفت و آرام کرد، این نشان از رابطه عمیق عاطفی بین حضرت رقیه علیهاالسلام و اباعبداللهالحسین علیهالسلام دارد، با توجه به اینکه رقیه مادر نداشت و مادرش از دنیا رفته بود.
وی درباره روایت دوم، بیان میکند: هلالبن نافع، که از سربازان دشمن بود، میگوید «من جلوی لشکر -دشمن- بودم، دیدم حسین(ع)، پس از وداع با اهل بیت خود، به سوی میدان میآید، در این هنگام ناگاه چشمم به دخترکی افتاد که از خیمه بیرون آمد و با گامهای لرزان، دوان دوان به دنبال او شتافت و خود را به حسین رسانید،آن گاه دامن او را گرفت و صدا زد «یا ابه! انظر الی فانی عطشان»؛ «بابا جان، به من بنگر، من تشنهام»، شنیدن این سخن کوتاه ولی جگر سوز از زبان کودکی تشنهکام، مثل آن بود که بر زخمهای دل داغدار امام حسین(ع) نمک پاشیده باشند، سخن او آن چنان امام حسین(ع) را منقلب ساخت که بیاختیار اشک از دیدگانش جاری شد و با چشمی اشکبار به دخترش فرمود «الله یسقیک فانه وکیلی»، «خدا ترا سیراب میکند؛ زیرا او وکیل و پناهگاه من است»، هلال میگوید «پرسیدم، این دخترک که بود و چه نسبتی با حسین داشت؟»، به من پاسخ دادند «او رقیه دختر سه ساله حسین است».
آن عصر عاشوراست، دشمنان برای غارت خیمهها هجوم آوردهاند، کودکان اهلبیت علیهمالسلام بر اثر تشنگی در خطر هلاکت هستند، هنگامی که آب را برای رقیه (س) میبرند، آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوی قتلگاه حرکت کرد
قدری پدر پدر کردم که ناگاه صدای پدرم را شنیدم
پس از اینکه هیاهو در دشت نینوا به خاموشی میگراید و خاندان آل طه پس از یک روز پر از مصیبت با بدنهای زخمی مدتی کوتاه را به استراحت میگذارند و در شب شام غریبان، حضرت زینب (س) در زیر خیمه نیم سوختهای، خواب بر چشمانش سنگینی میکند، در عالم خواب مادرش حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام را دید، عرض کرد «مادرجان، آیا از حال ما خبر داری؟!»، حضرت فاطمه زهرا (س) فرمود «تاب شنیدن ندارم»، حضرت زینب (س) عرض کرد «پس شکوهام را به چه کسی بگویم؟»، حضرت فاطمه زهرا (س) فرمود «من خود هنگامی که سر از بدن فرزندم حسین (ع) جدا میکردند، حاضر بودم، اکنون برخیز و رقیه (س) را پیدا کن».
در این هنگام حضرت زینب سراسیمه از خواب برخاست، هر چه صدا زد، حضرت رقیه (س) را نیافت و با خواهرش ام کلثوم(س)، درحالی که گریه میکردند، از خیمه بیرون آمدند و به جستجو پرداختند؛ تا اینکه نزدیک قتلگاه صدای او را شنیدند، کنار بدنهای پاره پاره؛ رقیه (س) را دیدند که خود را روی پیکر مطهر پدر افکنده و درحالی که دستهایش را به سینه پدر چسبانیده است، درد دل میکند، حضرت زینب (س) او را نوازش داد و در این وقت سکینه (س) نیز آمد و با هم به خیمه بازگشتند، در مسیر راه، سکینه (س) از رقیه (س) پرسید «چگونه پیکر پدر را پیدا کردی؟»، او پاسخ داد «آن قدر پدر پدر کردم که ناگاه صدای پدرم را شنیدم که فرمود: بیا اینجا، من در اینجا هستم».
السلام علیک یا ابناه وامصیبتاه بعد فراقک واغربتاه بعد شهادتک
استاد جامعهالزهرا(س) درباره شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها بیان میکند: آن گونه کامل بهایی نقل میکند که حضرت رقیه خیلی گریه میکردند که از شدت گریه زنان اهل بیت به گریه افتادند بعد میگوید از شدت گریه زنان آل طه، یزید از خواب بیدار میشود و میپرسد که چه شده است، که به او میگویند کودک حسین خیلی بی تابی میکند و یزید دستور میدهد سر مبارک امام حسین را نزد رقیه علیهاالسلام ببرند. کامل بهایی نقل میکند که وقتی سر را به نزد حضرت رقیه آوردند که ایشان بیشتر گریه کردند و ترسیدند و فریاد زدند و طولی نکشید که جان از بدنشان پر کشید.
وی به روایت دیگری اشاره میکند و میگوید: پس از اینکه سر امام حسین علیهالسلام را به حضرت رقیه دادند، چون نظر آن حضرت بر سر مبارک افتاد، پرسید «ماهذا الراس؟»؛ «این سر کیست؟»، گفتند «هذا راس ابیک»؛ «این سر مبارک پدر توست»، پس آن مظلومه آن سر مبارک را از طشت برداشته و در بر گرفت و شروع به گریستن کرد و گفت «پدرجان، کاش من فدای تو میشدم، کاش قبل از امروز کور و نابینا بودم و کاش میمردم و در زیر خاک میبودم و نمیدیدم، محاسن مبارک تو به خون خضاب شده است»، پس آن قدر گریست که بیهوش شد.
کفیل با اشاره به صحبت کردن سر امام حسین علیهالسلام بر بالای نیزه با دختر سه سالهشان، ابراز میدارد: حارث که یکی از لشگریان یزید بود گفت «یزید دستور داد سه روز اهل بیت را در دم دروازه شام نگهدارند تا چراغانی شهر شام کامل شود، حارث میگوید «شب اول من به شکل خواب بودم، دیدم دختری کوچک بلند شد و نگاهی کرد، دید لشگر از خستگی راه خوابیدهاند و کسی بیدار نیست، اما فوراً از ترسش بازنشست، باز بلند شد و چند قدم به طرف سر حسین آمد که بر درختی که نزدیک خرابه دم دروازه شام آویزان بود، آری، به طرف آن درخت و سر مقدس آمد و از ترس برگشت، تا چند مرتبه، آخر الامر زیر درخت ایستاد و به سر بابایش نگاه کرد، کلماتی فرمود و اشک ریخت، سپس دیدم سر حسین پایین آمد و در مقابل نازدانه قرار گرفت و رقیه سلام الله علیها گفت «السلام علیک یا ابناه وامصیبتاه بعد فراقک واغربتاه بعد شهادتک»؛ «سلام بر تو ای بابای من، وای از شدت اندوه بعد از فراق تو، وای از غریبی بعد از شهادت تو».
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر آبان ۶, ۱۳۹۳
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت آبان ۶, ۱۳۹۳
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان آبان ۶, ۱۳۹۳
- سجده شکر آبان ۶, ۱۳۹۳
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر آبان ۶, ۱۳۹۳