آبان
8
1393

روز ششم محرم: قاسم بن الحسن

روز ششم محرم: قاسم بن الحسن

 

یک لحظه بی هیاهو ؛ دل را حریم هو کن

جز او مخواه از او ؛ او را طلب از او کن

گم گشته تو با توست ؛ خود را مزن به کوری

بگشای چشم او را ؛ در خویش جستجو کن

این نامه سیه را ؛ با سوز دل بسوزان ؛ این رنگ تیرگی را با اشک شستشو کن

یک عمر در بر یار با غیر خو گرفتی ؛ یک شب ز غیر بگریز با یار گفتگو کن

یا دیده ای از او خواه تا غیر او نبینی ؛ یا خنجری زفولاد در چشم خودفرو کن

از غیر تا نرستی چون دل به یار بستی؟ اول ببند احرام آنگه با کعبه رو کن

همچون نسیم تا کی؟ آورده کو به کویم ؛ آئینه باش و خود را با یار روبرو کن

اول به شوق مردن بگذر ز آرزوها ؛ آنگه حیات خود را در مرگ آرزو کن

حسین جان:

در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم ؛            اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم

یک قطره ی آبم که در اندیشه دریام ؛              افتادم و باید بپذیرم که بمیرم

مختصرى از زندگینامه حضرت قاسم ‏علیه السلام

حضرت قاسم بن الحسن ‏علیه السلام فرزند امام حسن مجتبى ‏علیه السلام است.

در مورد تاریخ ولادت ایشان اطلاع دقیقى در دست نیست ولى عموما در پنجم رمضان شهرت یافته است

مادر او بانویى بزرگوار است که نام ایشان نجمه بوده است

حضرت قاسم ‏علیه السلام حدود ۲-۳ سال قبل از شهادت پدر بزرگوارش دیده به جهان گشود. از این رو با عموى مهربان خویش حضرت اباعبدالله الحسین‏ علیه السلام خو گرفته بود. و در دامان امام حسین ‏علیه السلام پرورش یافت

ظاهراً شکل و شمایل ظاهرى و خصوصیات دیگر حضرت قاسم ‏علیه السلام شباهت بسیارى به پدر بزرگوارش امام حسن ‏علیه السلام داشته به گونه ‏اى که امام حسین ‏علیه السلام با دیدار او از برادر محبوب خویش یاد مى ‏کرد و فرزند برادرش را در آغوش می ‏گرفت و نوازش مى ‏کرد.
چهره ‏ى آن جناب چنان زیبا و دل ‏انگیز بود که او را به پاره‏ ى ماه یا ستاره‏ ى زیبا (ستاره سهیل) تشبیه کردند.

غیرت خاکسترش ؛ رنگ دگر داشت

شعله بال و پرش میل سفر داشت

آنکه در این یازده سال یتیمی

تا که عمو بو انگار پدر داشت

 

در آن شب،بعد از آن اتمام حجت‏ها وقتى که همه یکجا و صریحا اعلام وفادارى کردند و گفتند:ما هرگز از تو جدا نخواهیم شد،یکدفعه صحنه عوض شد.امام علیه السلام فرمود:حالا که این طور است،بدانید که ما کشته خواهیم شد. همه گفتند:الحمد لله،خدا را شکر می ‏کنیم براى چنین توفیقى که به ما عنایت کرد،این براى ما مژده است، شادمانى است.طفلى در گوشه‏ اى از مجلس نشسته بود که سیزده سال بیشتر نداشت. این طفل پیش خودش شک کرد که آیا این کشته شدن شامل من هم می ‏شود یا نه؟از طرفى حضرت فرمود:تمام شما که در اینجا هستید،ولى ممکن است من چون کودک و نا بالغ هستم مقصود نباشم. رو کرد به ابا عبد الله و گفت:«یا عماه!»عمو جان!«و انا فى من یقتل؟ »آیا من جزء کشته شدگان فردا خواهم بود؟ نوشته ‏اند ابا عبد الله در اینجا رقت کرد و به این طفل-که جناب قاسم بن الحسن است-جوابى نداد. از او سؤالى کرد،فرمود: پسر برادر!تو اول به سؤال من جواب بده تا بعد من به سؤال تو جواب بدهم.اول بگو: «کیف الموت عندک؟»مردن پیش تو چگونه است،چه طعم و مزه ‏اى دارد؟ عرض کرد:«یا عماه احلى من العسل‏»از عسل براى من شیرین‏تر است،تو اگر بگویى که من فردا شهید می ‏شوم، مژده‏ اى به من داده‏اى. فرمود:بله فرزند برادر،«اما بعد ان تبلو ببلاء عظیم‏»ولى بعد از آنکه به درد سختى مبتلا خواهى شد،بعد از یک ابتلاى بسیار بسیار سخت.گفت:خدا را شکر،الحمد لله که چنین حادثه ‏اى رخ می ‏دهد.

حالا شما ببینید با توجه به این سخن ابا عبد الله،فردا چه صحنه طبیعى عجیبى به وجود می ‏آید.بعد از شهادت جناب على اکبر، همین طفل سیزده ساله می ‏آید خدمت ابا عبد الله در حالى که چون اندامش کوچک است و نابالغ و بچه است، اسلحه‏ اى به تنش راست نمی ‏آید. زره‏ ها را براى مردان بزرگ ساخته ‏اند نه براى بچه‏ هاى کوچک.کلاه خودها براى سر افراد بزرگ مناسب است نه براى سر بچه کوچک.عرض کرد:عمو جان!نوبت من است،اجازه بدهید به میدان بروم.(در روز عاشورا هیچ کس بدون اجازه ابا عبد الله به میدان نمی ‏رفت.هر کس وقتى می ‏آمد،اول سلامى عرض می ‏کرد: السلام علیک یا ابا عبد الله،به من اجازه بدهید.)ابا عبد الله به این زودیها به او اجازه نداد.او شروع کرد به گریه کردن.قاسم و عمو در آغوش هم شروع کردند به گریه کردن.نوشته ‏اند: «فجعل یقبل یدیه و رجلیه‏» یعنى قاسم شروع کرد دستها و پاهاى ابا عبد الله را بوسیدن.آیا این[صحنه]براى این نبوده که تاریخ بهتر قضاوت کند؟او اصرار می ‏کند و ابا عبد الله انکار.ابا عبد الله می ‏خواهد به قاسم اجازه بدهد و بگوید اگر می ‏خواهى بروى برو،اما با لفظ به او اجازه نداد،بلکه یکدفعه دستها را گشود و گفت: بیا فرزند برادر،می ‏خواهم با تو خداحافظى کنم.قاسم دست ‏به گردن ابا عبد الله انداخت و ابا عبد الله دست ‏به گردن جناب قاسم.نوشته ‏اند این عمو و برادر زاده آنقدر در این صحنه گریه کردند-اصحاب و اهل بیت ابا عبد الله ناظر این صحنه جانگداز بودند-که هر دو بى حال و از یکدیگر جدا شدند.

این طفل فورا سوار بر اسب خودش شد.راوى که در لشکر عمر سعد بود می ‏گوید:یک مرتبه ما بچه ‏اى را دیدیم که سوار اسب شده و به سر خودش به جاى کلاه خود یک عمامه بسته است و به پایش هم چکمه‏ اى نیست،کفش معمولى است و بند یک کفشش هم باز بود و یادم نمی ‏رود که پاى چپش بود،و تعبیرش این است:«کانه فلقه القمر» گویى این بچه پاره‏ اى از ماه بود،اینقدر زیبا بود.همان راوى می ‏گوید:قاسم که داشت می ‏آمد،هنوز دانه ‏هاى اشکش می ‏ریخت.رسم بر این بود که افراد خودشان را معرفى می ‏کردند که من کى هستم.همه متحیرند که این بچه کیست؟ همین که مقابل مردم ایستاد،فریادش بلند شد:

ان تنکرونى فانا ابن الحسن سبط النبى المصطفى المؤتمن

مردم!اگر مرا نمى‏شناسید،من پسر حسن بن على بن ابیطالبم.

هذا الحسین کالاسیر المرتهن بین اناس لا سقوا صوب المزن

این مردى که اینجا می ‏بینید و گرفتار شماست،عموى من حسین بن على بن ابیطالب است.

جناب قاسم به میدان می ‏رود.ابا عبد الله اسب خودشان را حاضر کرده و[افسار آن را]به دست گرفته ‏اند و گویى منتظر فرصتى هستند که وظیفه خودشان را انجام بدهند. من نمی ‏دانم دیگر قلب ابا عبد الله در آن وقت چه حالى داشت.منتظر است،منتظر صداى قاسم که ناگهان فریاد«یا عماه‏»قاسم بلند شد.راوى می ‏گوید:ما نفهمیدیم که حسین با چه سرعتى سوار اسب شد و اسب را تاخت کرد.تعبیر او این است که مانند یک باز شکارى خودش را به صحنه جنگ رساند. نوشته ‏اند بعد از آنکه جناب قاسم از روى اسب به زمین افتاده بود در حدود دویست نفر دور بدن او بودند و یک نفر مس‏خواست‏ سر قاسم را از بدن جدا کند ولى هنگامى که دیدند ابا عبد الله آمد،همه فرار کردند و همان کسى که به قصد قتل قاسم آمده بود،زیر دست و پاى اسبان پایمال شد.از بس که ترسیدند،رفیق خودشان را زیر سم اسبهاى خودشان پایمال کردند.جمعیت زیاد،اسبها حرکت کرده ‏اند، چشم چشم را نمی ‏بیند.به قول فردوسى:

ز سم ستوران در آن پهن دشت زمین شد شش و آسمان گشت هشت

هیچ کس نمی ‏داند که قضیه از چه قرار است.«و انجلت الغبره‏» همینکه غبارها نشست، حسین را دیدند که سر قاسم را به دامن گرفته است.(من این را فراموش نمی ‏کنم،خدا رحمت کند مرحوم اشراقى واعظ معروف قم را،گفت:یک بار من در حضور مرحوم آیت الله حائرى این روضه را-که متن تاریخ است،عین مقتل است و یک کلمه کم و زیاد در آن نیست-خواندم.به قدرى مرحوم حاج شیخ گریه کرد که بى تاب شد.بعد به من گفت:فلانى! خواهش می ‏کنم بعد از این در هر مجلسى که من هستم این قسمت را نخوان که من تاب شنیدنش را ندارم).در حالى که جناب قاسم آخرین لحظاتش را طى می ‏کند و از شدت درد پاهایش را به زمین می ‏کوبد(و الغلام یفحص برجلیه) (۵) شنیدند که ابا عبد الله چنین می گوید:«یعز و الله على عمک ان تدعوه فلا ینفعک صوته‏» (۶) پسر برادرم!چقدر بر من ناگوار است که تو فریاد کنى یا عماه،ولى عموى تو نتواند به تو پاسخ درستى بدهد، چقدر بر من ناگوار است که به بالین تو برسم اما نتوانم کارى براى تو انجام بدهم.

 

گل طوفان سواری وای بر من ؛                        تمام عشق یاری وای بر من

علی اکبر که جوشن داشت آن شد؛                   توکه جوشن نداری وای برمن

و لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظیم و صلى الله على محمد و آله الطاهرین.

 

آبان
8
1393

مصیبت عبدالله بن حسن علیه السلام

روز عاشورا، وقتی یاران امام حسین به شهادت رسیدند و لشگر دشمن از هر سو، امام را محاصره کرد، عبدالله بن حسن بن علی علیه السلام که کودکی بیش نبود، از خیمه‌ی زنان بیرون آمد و به سوی عموی خود، امام حسین علیه السلام، رفت. زینب سلام الله علیها که نگرانش بود، خود را به او رساند تا از رفتنش جلوگیری کند.
اما عبدالله سرسختی نشان داد و گفت:« به خدا از عمویم جدا نخواهم شد.»

آن‌گاه خود را به عموی خود رساند و به ابجر بن کعب که شمشیرش را بلند کرده بود تا بر حسین علیه السلام فرود آورد، گفت:« ای پسر زن ناپاک، عمویم را می کشی؟» و دست خویش را سپر کرد. شمشیر، دست او را قطع کرد و بر زمین انداخت.
عبدالله فریاد زد:« عموجان!»

حسین علیه السلام، او را در آغوش گرفت و به سینه چسباند و فرمود:

« فرزند برادرم! بر این مصیبتی که به تو رسیده است شکیبا باش و آن را نیک بشمار. خداوند تو را به پدران شایسته ات ملحق می‌کند.»
در این هنگام، حرمله تیری به سوی آن کودک انداخت و او را در آغوش عموی خویش به شهادت رساند.

منابع:

لهوف سید بن طاووس، ص ۱۴۶٫

آبان
8
1393

امام حسین علیه السلام و نماز

هنگامی که دشمنان در روز نهم محرم حلقه محاصره را تنگ‌تر کردند و آماده حمله شدند امام حسین علیه السلام به حضرت عباس علیه السلام فرمود:
إرجِع إلَیهِم فَإن أستَطَعتَ أن تؤخّرهُم إلی غدوه و تَدْفَعَهُم عَنّا العشیّهِ نُصَلَّی لِرَبَّنا اللَیله و نَدعُوهُ و نَستَغفَره فَهُوَ یَعلم أنی أُحبُّ الصَّلوه وَ تِلاوهِ کِتابه وَ کَثَره الدُّعاء و الاستغفار
به سوی آنان بازگرد و اگر توانستی همین امشب را مهلت بگیر و جنگ را به فردا موکول کن تا ما امشب را به نماز و استغفار و مناجات با خدا بپردازیم خدا می‌داند من نماز و تلاوت قرآن و دعا و استغفار را دوست دارم.
ضحاک بن عبدالله می‌گوید:
شب عاشورا امام حسین علیه السلام و یارانش تا صبح در حال نماز و استغفار و دعا بودند.
امام سجاد علیه السلام فرمود:
پدرم در هر شبانه روز هزار رکعت نماز می‌خواند.
اذان و اقامه
در منزلگاه شراف پس از استراحت مختصر موقع ظهر، وقت نماز فرا رسید امام حسین علیه السلام به حجاج بن مسروق مؤذن مخصوص خود فرمود:
أذَّن یَرْحَمَک الله و أقِمِ لِلصَّلوه نُصلی
خدا رحمتت کند، اذان و اقامه بگو تا نمازمان را بخوانیم
نیز امام حسین علیه السلام هنگام نماز ظهر به فرزندش فرمود: اذان و اقامه بگو و ایشان اذان و اقامه گفت و سپس باهم نماز خواندند.
در صبح عاشورا با داشتن مؤذن مخصوص، خود اذان و اقامه فرمود و نماز صبح را با اصحابش خواند.

 

منابع:
۱- ارشاد مفید ج۴ ص۲۴۰
۲- نفس المهموم ص۱۰۴
۳- بحارالانوار ج۲ ص۳۱۱
۴- اذان نغمه آسمانی ص۸۸
۵- موسوعه کلمات امام حسین علیه السلام ص۱۰۱

آبان
8
1393

درس‌های عاشورا، حرام‌خواری

در منابع اسلامی تاکید بسیاری بر پرهیز از لقمه حرام شده است.
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله فرمود:
إنَّ أخوفَ ما أخافُ عَلی أُمتی مِن بَعدی هذِه المکاسبُ المُحرَّمه
بیشترین ترس و نگرانیم بر امتم این کسب‌های حرام است.
و نیز فرمود:
کَسبُ الحَرامُ یبین فی الذُّریّه
لقمه حرام در نسل‌های بعد اثر نامطلوب خود را ظاهر می‌کند.
از ویژگی لشکریان یزید حرام‌خواری است.
قرآن در دو آیه سوره مائده حرام‌خواری را از صفات یهود برشمرده است.
امام حسین علیه السلام چندین بار با لشکریان یزید صحبت کرد حسب و نسب خود را معرفی کرد. از همه راه‌های منطقی و احساسی برای روشن ساختن حقایق برای آنها استفاده کرد اما اثری نداشت آنگاه فرمود:
فَقَدُ مُلِئَت بُطُونکم مِنَ الحَرام و طُبع عَلی قُلوبکم
شکم‌های شما از حرام پر شده است. و بر دل‌های شما مهر خورده است.
انواع حرام‌خوری
۱- حرام خوری آشکار و بی‌پوشش
مانند ربا، کم فروشی، غش در معامله، قمار، فروش چیزهایی که موجب فساد در جامعه می‌گردد. مانند: فروش عکس‌های مبتذل، فیلم‌های آلوده خرید و فروش ابزار حرام.
۲- حرام‌خوری با پوشش
این نوع حرام‌خوری بسیار خطرناک است زیرا بسیاری از مسلمانان با پوشش حلال وجدان خود را فریب می‌دهند. مانند رشوه در پوشش حق حساب، هدیه و پول چایی یا رباخواری در پوشش مضاربه، کارمزد و کلاه شرعی.

 

منابع:
۱- بحارالانوار ج۱۳۰ ص۵۴
۲- کافی ج۵ ص۱۲۵
۳- مائده ۶۷ و ۶۸
۴- بحارالانوار ج۴۵ ص۸
۵- احکام عمومی آقای وحیدی ص۷۹
۶- احکام مناسبت‌ها ص ۶۰

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

آبان ۱۳۹۳
ش ی د س چ پ ج
« مهر   آذر »
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930