آبان
13
1393

دو گونه سخن از امام حسین به فاصله دو روز

حضرت امام حسین علیه السلام در شب عاشورا یک جور سخن گفت و در روز عاشورا یک جور دیگر
شب عاشورا ، سخن از ( نمیخواهم ، احتیاج ندارم ، بروید ، بیعتم را برداشتم ) بود ،
روز عاشورا فرمود : بیائید به من کمک کنید ، آیا یـاور و مددکـاری هست ؟ هل من ناصـر ینصـرنی ؟
شب صحبت میکند تا مبـادا خبیثـی در بین طیب ها باشـد و روز سخن میگوید تا مبادا طیـبی در بین خبیث ها مـانده باشـد
شب غربال میکنـد تا فقــط صالحــان بماننــد و روز غربــال میکنـد تا فقط اشقیــاء در مقابـل او ایستــاده باشنــد
آنـکه در عرفــه آنچنــان میــگرید میتــواند در عاشــورا جهانی را اینچــنین بگریــاند.

آیت الله محی الدین حائری شیرازی

آبان
13
1393

انگیزه های قیام حسین(ع)

انگیزه های قیام حسین(ع)

امام(ع) در سخنان خود در پاسخ ولید و مروان اولین انگیزه قیام و مبارزه و علت مخالفت خود با یزید بن معاویه را بیان کرد و اکنون به هنگام حرکت از مدینه در وصیت نامه خود به انگیزه دیگر یا به علت اصلی قیام خود، یعنی امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با مفاسد وسیع و مسائل ضداسلامی و ضدانسانی حکومت یزیدی و اموی، اشاره می کند و می فرماید

اگر آنان از من تقاضای بیعت هم نکنند من باز هم آرام و ساکت نخواهم نشست؛ زیرا اختلاف من با دستگاه خلافت تنها بر سر بیعت با یزید نیست که با سکوت آنان در موضوع بیعت، من نیز سکوت اختیار کنم؛ بلکه وجود یزید و خاندان وی موجب پیدایش ستم و گسترش فساد گشته است . و من برای امربه معروف و نهی از منکر و احیای قانون جدم رسول خدا(ص) و زنده کردن راه و رسم پدرم علی(ع) و بسط عدل و داد به پاخیزم و ریشه این نابه سامانی ها، یعنی خاندان بنی امیه را قلع و قمع نمایم

آبان
13
1393

وصیت نامه امام حسین(ع)

بسم الله الرحمن الرحیم. هذا ما أوصی به الحسین بن علی إلی أخیه محمد بن الحنفیه إن الحسین یشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له و أن محمداً عبده و رسوله جاء بالحق من عنده و أن الجنه حق و النار حق و الساعه آتیه لاریب فیها و أن الله یبعث من فی القبور و أنی لم أخرج أشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و إنما خرجت لطلب الإصلاح فی امه جدی(صلی الله علیه و آله ) أرید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیره جدی و أبی علی بن أبی طالب فمن قبلنی یقبول الحق فالله أولی بالحق و من رد علی هذا أصبر حتی یقضی الله بینی و بین القوم و هو خیرالحاکمین، و هذه وصیتی إلیک یا أخی! و ما توفیقی إلا بالله، علیه توکلت و إلیه أنیب

امام حسین علیه السلام هنگام حرکت از مدینه به سوی مکه این وصیت نامه را نوشت و با مهر خویش ممهور ساخت و به برادرش محمد حنفیه تحویل داد

بسم الله الرحمن الرحیم…؛ این وصیت حسین بن علی است به برادرش محمد حنفیه. حسین گواهی می دهد به توحید و یگانگی خداوند و این که برای خدا شریکی نیست و محمد(ص) بنده و فرستاده اوست و آئین حق

( اسلام) را از سوی خدا( برای جهانیان) آورده است و شهادت می دهد که بهشت و دوزخ حق است و روز جزا بدون شک به وقوع خواهد پیوست و خداوند همه انسان ها را در چنین روزی زنده خواهد نمود

امام در وصیت نامه اش پس از بیان عقیده خویش درباره توحید و نبوت و معاد، هدف خود را از این سفر این چنین بیان نمود

من نه از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی و نه برای فساد و ستمگری از شهر خود بیرون آمدم؛ بلکه هدف من از این سفر، امر به معروف و نهی از منکر و خواسته ام از این حرکت، اصلاح مفاسد امت و احیای سنت و قانون جدم، رسول خدا(ص) و راه و رسم پدرم، علی بن ابی طالب(ع) است. پس هر کس این حقیقت را از من بپذیرد( و از من پیروی کند) راه خدا را پذیرفته است و هر کس رد کند( و از من پیروی نکند) من با صبر و استقامت( راه خود را) در پیش خواهم گرفت تا خداوند در میان من و بنی امیه حکم کند که او بهترین حاکم است. و برادر! این است وصیت من به تو و توفیق از طرف خداست، بر او توکل می کنم و برگشتم به سوی اوست

آبان
13
1393

ظهر عاشورا

ظهر عاشورا

آفتاب گرم بر پهنای دشت

نیزه‌های داغ آتش می‌نشاند

دشت سوزان هم به چشم آسمان

پشته‌های خاک خونین می‌فشاند

اصطکاک سنگ و سمّ اسب ها

صاعقه در صاعقه می‌آفرید

از فرود تیغ‌ها بر خودها

رعد و برقی سخت می‌آمد پدید

در دو صف رزم آوران سخت سر

نیزه بر کف، تیز تک می‌تاختند

گرمپو، تازان، رجز خوان، بی‌امان

ماهرانه تیر می‌انداختند

یک طرف توحید و پاکی و شرف

یک طرف شرک و پلیدی و گناه

یک طرف هفتاد و اندکی جان پاک

یک طرف از نابکاران یک سپاه

یک طرف خورشید عاشورا حسین

یک طرف سر دسته شب باوران

یک طرف بر ذروه فرزانگی

یک طرف در قعر پستی کافران

نعره‌ی مستانه‌ی اردوی کفر

در غبار کربلا پیچیده بود

از صف ایمان ترنم‌های عشق

در دل عرش خدا پیچیده بود

گرم می‌شد دم به دم آهنگ جنگ

شعله‌ی پیکار بالا می‌گرفت

نیزه‌ها و تیرهای جان شکاف

در میان سینه‌ها جا می‌گرفت

اندر آن هنگامه‌ی خون و نبرد

با شتاب آمد کسی نزد امام

گفت: هنگام نماز است ای حسین!

شعله‌ور شد پیشوا از این پیام

نیزه و شمشیر را یکسو نهاد

عاشقانه بر سر سجاده شد

زیر باران و صفیر تیرها

رکعتان عشق را آماده شد

گفت تکبیری و در آن گیر و دار

گرم نجوی با خدای خویش شد

ما سوی اللّه را همه از یاد برد

در نمازی فارغ از تشویش شد

تا نماز خون بپا دارد امام

پیش‌مرگانش به صف اندر شدند

در مسیر بارش طوفان تیر

پیش پایش لاله گون پرپر شدند

از فراز آسمان آسیمه سر

جبرئیل آمد در آن صحرا فرود

در مصلّی بر مصلّی سجده کرد

بال رأفت بر سر پاکان گشود

چون حسین بن علی تکبیر گفت

آفرینش کرد بر او اقتدا

چشم خیل عرشیان مبهوت ماند

بر نماز آخر خون خدا

از قیام کربلا گویا هدف

با خدا راز و نیازی بوده است

زیر تیغ و تیر در صحرای خون

با وضوی خون نمازی بوده است

آبان
13
1393

ظهور دو خورشید در آسمان

ظهور دو خورشید در آسمان

 

کربلا واحه واحه عطشانی است، با گیاهانی آوار و درختانی که دیریست سقط شده می رویند. کربلا با گودالی که بلندترین قله جغرافیا، و ظهری که مقدس ترین لحظه تاریخ است. کربلا مزار مزرعه های سرسبز است

پرستوهای از ییلاق آمده در دیروزهای گمشده و فرداهای بلند بیتوته کرده اند، شمشیرها لبخند می زنند و پژواک صدای شیطان منزل به منزل آسمان را توفان می کند

امروز عاشوراست، برف سیاه می بارد، خورشید خواب آلوده بیدارمان نکرده است، ما در سایه بلند کربلا راه می رویم، چون آنقدر بزرگ نشده ایم که در سایه درختان، ایستاده بنشینیم

کربلا در انتظاری سرخ، زیر عاشق ترین آفتاب تاریخ قدم می زند و بزرگ می شود، آنقدر که خاکش را مهر می کنیم

کربلا ایستگاه آغازین تمام مسافرانی است که به مقصد خدا جاری اند. هر چند دلهایشان را در عاشوار جا گذاشته باشند

اینجا کربلاست، این گودال سربلند آبروی جغرافیاست، این تل خاک جاری، فردا را ورق خواهد زد، و ” فرا زنی” خطبه اش، خواب شبها را آوار خواهد کرد

اینجا کربلاست، سرزمینی که رگهایش عطشانی می نوشند، و ذره ذره خاکش بهشت را برابر است کربلا سرچشمه تمام گردبادهای مقدس، تمام توفانهای زهد و خاستگاه پرندگانی است که حداقل پروازشان از خاک، از خود تا خداست

با نام کربلا هزار توفان نوح در دلت گریه می کند، اندوه سرازیری چشمهایت را می پوشاند و لباست سیاه می شود

و امروز عاشوراست، سربریده خورشید منزل به منزل خدا را تلاوت می کند و فردا چوب آن قدر جسور است که بر لبهایی که قرآن آیه آیه بر آن باریده، نازل می شود

از آسمان زنجیر می بارد و دست، و هیچ کوهی نیست که لالی ام را پژواک نشده باشد

امروز عاشوراست، و مادربزرگم باز هم برای سلامتی امام حسین سفره نذر می کند و برای مسلمان شدن شمر صلوات می فرستد

عاشورا، واژه ای که دلها را تا چشمها بالا می آورد، و چشم را تا زمین ناگزیر می کند. واژه ای که مترادف با” حسین” است

امروز شیرین ترین فرهاد تاریخ، عشق را به حماسه می خواند، هر چند ۷۲ رکعت عشق هم، تشنگی کربلا را جواب نمی شود

کربلا و ” حسین”، حرکتی را آغاز و انجامند که از آدم تا دم آخر حیات جریان دارد

حسین ” واژه ای است که تاریخ را به حرکت در آورده است و جغرافیا شرمنده از آن است که جا پایش را گنجایش نمی شود

حسین” واژه ای است که آرامش جانها را به توفان می سپارد، و درختان به احترامش قیام می کنند و شقایق ها داغدار تنهایی وی اند

حسین گلی است که جهان با بوی وی، بودن را شروع کرده است و ادامه خواهد داد

نام حسین لحظه ایست بارانی، شفاف، که روشنت می کند و تا”نمی دانم کجا” می کشاندت

وقتی “حسین” بر زبانت می وزد سلولهایت آفتاب می شوند. تمام آبشارهای جهان به سمتت می دوند، آرامشت را به توفان می سپاری، نام کوچک تمام گلها را به یاد می آوری و چون به لاله می رسی، بلند می شوی، کلاهت را برمی داری و شرمندگی ات را در یقه پالتویت پنهان می کنی

وقتی “حسین” برزبانت جریان می یابد، به حرکت می آیی و به اولین کسی که دنبال دلش می گردد، سلام می کنی، ناگهان چشم هایت را به یاد می آوری، حالا دیگر باران می بارد

نام ” حسین” دستت را می گیرد تا” شهرخدا”، تا” شهرآفتاب”، تا ” ناکجاآباد” و روشن ترین” اتوپیا” می کشاندت. آنگاه دوست داری به احترام “حسین” بمیری.

نام “حسین ” ایل به ایل، “او به ” به “اوبه” می گردد، و با ذکرش توفان در رگهای زلال ایلیات و روشنای جاری قنات ریشه می دواند.

نام ” حسین” خورشید را به انفعال می کشد، چه رسد به ” یزید” که یارای دیدن ستاره ای را هم ندارد.

این” حسین” کیست که تمام رودهای جاری جهان از شط عطشان گلویش متولد شده اند و سیراب می شوند و هر روز لبریز از آفتاب و آینه، شرمنده گودالی می شوند که سربلندتر از تاریخ است؟

این “حسین ” کیست که عشقش شرحه شرحه ام می کند و تمام شروه سرایان “هیهات من الذله اش” را به آواز می گویند دست خدا عاشق ترینش بود؟

این ” حسین” کیست که تمام زنجیرها و سنج ها او را گریه می کنند، و تمام رودخانه ها او را روزه دارند؟
حسین” سرخترین نامی است که در تاریخ ، سرسبز مانده است

ای “حسین!” نام تو پرواز را به یاد پرندگان می آورد و عشق تو، آغاز شدنی است که خنجر، انجام آن است

عطشانی تو چه کرده است که تمام آبهای روزه دار را به یاد تو می نوشیم و قاتلانت لایق لعنت می شوند؟

ای حسین! کدام آتش را به نظاره بایستم که قد کشیدن سرخ خیمه های عصرعاشورایت را تداعی نکند؟

کدام عصر را تماشا شوم که غربت عصر عاشورا را در خود نپرورانده باشد؟

تو کیستی که دشت ماریه، جنگلی از نیزه و شمشیری است که تو را پاره پاره عاشقند؟

ای حسین! از کدام جام نوشیده ای که شادابی ات، مستی تمام شمشیرها را کفاف شده است و باران تیر را به تنهایی قامت بسته ای؟

کدام اسب سفیدی است که نژادش به ذوالجناح برسد؟

کدام بیابان است که پریشانی و پراکندگی کودکانت را دل به مویه نسپرده باشد؟

کدام شمشیر است که پرواز دستهای علقمه را شرمنده نشده باشد؟

شب از آن تاریک است که از نژاد شمر است و سپیده تا از تبار سپیدی گلوی توست، آفتاب هدیه می دهد

محرم ماه “حسین” است “سر سال از محرم آفریدند” امروز تاسوعاست. ستارگان عرق کرده اند و شب در انتظاری سرخ در چهار چوبه فردا مردد است

فردا آفتاب هم عرق خواهد کرد در برابر خورشیدی که خدا را قرائت خواهد شد و شاید اشک خواهد ریخت برگلویی که آسمان از آن متولد می شود

فردا آب بخیل است و دریا مد شدن را به یاد نمی آورد

فردا فرات عطشانی” رقیه” را کفاف نمی کند

فردا قنداقه ای در پی آب در آسمانی نه چندان دور، آوار خواهد شد و خدا از نازکترین گلوی تاریخ پژواک می شود

فردا کسی که عشق در زیر پوستش بیتوته کرده است، عاشق مردی که “دستی به جام باده دارد و دستی به زلف یار وفرات را تا خیمه گاه از خود دویده است، ناگهان دستهایش، سرختر از خورشید، آسمان را وسعت می بخشد، افق را می دود، تاریخ را روشن می کند، دستی بزرگ با فرات به دریا می رسد و تمام اقیانوسها آرام می شوند

فردا کسی تاریخ را ورق خواهد زد که نشان مزار مادرش بی نشانی است، مزاری که به وسعت جغرافیا بزرگ است، آنکه عشق ، خاک پای اوست و نمی از غیرتش سالها سماع هفت دریا را کفاف می دهد. کسی که پدرش تا فراز شانه های وحی عروج کرده است و  آبروی ذوالفقار از سعی دست اوست

حالا عصر عاشورا است. دو خورشید در مقابل هم راه می روند، طبلها همچنان می کوبند، و کودکان ستارگان گمشده صحرایند

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

آبان ۱۳۹۳
ش ی د س چ پ ج
« مهر   آذر »
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930