آبان
21
1393

بریر بن خضیر

“بُریر عبدالرحمن انصاری” از نیکان و تابعین امام همام، علی ابن ابی طالب علیه السلام است، او از بزرگان و قاریان مسجد جامع کوفه و تفسیر نگاری پرهیزگار و از بزرگان و شرافتمندان قبیله همدان و ساکن کوفه بود. “بریر” دایی “ابو اسحاق عمرو همدانی سبعی” است. ابو اسحاق نیز از جمله تابعین (کسانی که پیامبر را با یک واسطه درک کرده‎اند) و از اهل کوفه بوده است. او چهل سال نماز صبح خود را به وضوی نماز عشاء به جای می‎آورد، و هر شب یک ختم قرآن می‎کرد. در زمان او کسی عابدتر از او نبوده، و مورد اعتماد امام سجاد علیه السلام و اهل حدیث نیز بوده است.
وقتی خبر حرکت امام حسین علیه السلام از مدینه منوره به مکه معظمه در کوفه پیچید، بریر از کوفه به سوی مکه حرکت کرد تا به جمع یاران امام بپیوندد، و تا آخر امام را همراهی نمود.(
دومین روز محرم الحرام بود، امام و یاران وارد کربلا شدند. آن حضرت خطبه خواند. پس از آن، یاران یکی پس از دیگری با امام تجدید میثاق کردند. اما “بربر” پس از “زهیر” از جای برخاست و گفت: “یابن رسول الله! لقد منّ الله بک علینا ان نقاتل بین یدیک، تقطّع فیک اعضائنا، ثمّ یکون جدّک شفیعنا یوم القیامه؛ ای پسر رسول خدا! خدای تعالی وجود مبارکت را بر ما منت نهاده، در رکاب شما نبرد می‎کنیم، در راه شما اعضای بدنمان تکه تکه می‎شود. سپس در روز قیامت جد شما شفیع ما می‎شود.”
سخت‎ترین شبی که بر اهل‎بیت علیهم السلام گذشت شب عاشورا بود؛ اما حالت “بریر” در آن شب دیدنی بود. او در آن شب با “عبدالرحمن” مزاح و شوخی می‎کرد. “عبدالرحمن” به او اشکال گرفت که این ساعت، زمان شوخی و بذله‎گویی نیست. “بریر” در پاسخ گفت: “ای برادر! قوم و تبار من می‎دانند که زمانی که جوان بوده‎ام اهل بذله‎گویی نبوده‎ام، چه رسد به زمان پیری و کهولت سن. اما من واقفم به آن چه به زودی ملاقاتش خواهیم کرد. به خدا سوگند، تنها فاصله ما و حورالعین حمله این قوم با آن شمشیرهایشان است، چقدر مایلم که آن زمان هم اکنون باشد.”
صبح عاشورا پس از خطبه زهیر، امام حسین علیه السلام به بریر اجازه خطابه دادند. او در حالی که به سپاه “ابن سعد” نزدیک می‎شد، سخن را این گونه آغاز کرد: “ای مردم! خداوند محمد صلی الله علیه و آله را مژده‎دهنده و بیم دهنده و دعوت کننده به سوی خدای تعالی و چراغی روشنگر در میان ما قرار داد. این آب فرات که نوشیدن آن بر حیوانات مباح است، چرا بر فرزند دخت پیامبر منع شده؟ آیا مزد رسالت محمد، این است؟” این گفتار او اشاره به آیه‎ای از قرآن است که مودت به اهل‎البیت مزد رسالت دانسته شده است.
در پاسخ او گفتند: “ای بریر! زیاد حرف می‎زنی! به خدا سوگند که حسین باید تشنه باشد، همان گونه که کسانی قبل از او تشنه‎کام بودند.”
بریر اضافه کرد: ” این که بار گران محمد صلی الله علیه وآله بر دوش شما قرار گرفته،در حالی که اینها فرزندان، خاندان، حرم و دختران او هستند، پس بگویید قصد دارید با آنها چه کنید؟ گفتند: “می‎خواهیم امیر، عبیدالله ابن زیاد، بر حسین و خاندانش تسلط یابد و هر چه او خواست انجام شود.”
بریر گفت: “آیا نمی‎پذیرید که حسین و خاندانش به محلی که از آنجا آمده‎اند باز گردند؟ ای وای بر شما اهل کوفه! آیا نامه‎هایی را که روانه کردید و عهد و پیمان‎هایی که بستید و خدا را شاهد گرفتید، فراموش کرده‎اید؟ وای بر شما، آیا اهل‎بیت پیامبرتان را دعوت کرده‎اید، در حالی که می‎پنداشتید جانتان را بهر آنها خواهید داد، ولی هنگامی که آنها رو به شما آمدند آنها را تسلیم ابن زیاد ساختید و از آب فرات منعشان کردید؟ با فرزندان پیامبرتان پس از او چه بد برخورد کردید. شما را چه شده است؟ “خدا در قیامت شما را سیراب نگرداند، شما بد امتی هستید.”
از میان لشکر دشمن کسانی گفتند: “ای فلان! ما نمی‎فهمیم تو چه می‎گویی.”
بریر در پاسخ گفت: “سپاس خدای را که بینش مرا بیش از شما قرار داد. پروردگارا! من از رفتار این قوم بیزارم، تو خود تیرهایی در بین آنها بیفکن که تو را در حالی که تو از آنها غضبناک باشی ملاقات کنند.”
سرانجام آن گروه بریر را تیرباران کردند و او مجبور به عقب‎نشینی شد.
در روز عاشورا «یزید بن معقل» فریاد زد: ای بریر! رفتار خداوند با خودت را چگونه دیدی؟ بریر در پاسخ گفت: جز خوبی از خداوند بر خودم و جز بدی بر تو چیزی ندیدم. یزید گفت: پیش از این دروغگو نبودی، امروز دروغ می‎گویی. آیا به یاد داری روزی را که در بین لوذان با هم قدم می‎زدیم و تو می‎گفتی معاویه گمراه است و امام هدایت، علی بن ابی طالب است. بریر گفت: آری، و به درستی این مطلب شهادت می‎دهم. یزید گفت: و من شهادت می‎دهم تو از گمراهان هستی.
بریر او را به مباهله فرا خواند. هر دو، دست به آسمان برداشتند و از خدای سبحان خواستند که خود، دروغگو را رسوا سازد و او را بکشد و سپس به نبرد پرداختند. بریر ضربتی به کلاهخود او زد که مغزش متلاشی شد و از شدت ضربه بریر، شمشیر در فرق او گیر کرده بود و بریر تلاش می‎کرد که آن را از فرق او بیرون کشد، در آن گیر و دار «رضی بن منقذ عبدی» به بریر حمله کرد. هر دو دست به گریبان یکدیگر داشتند که بریر او را بر زمین افکند و بر سینه او نشست. رضی یاران خود را فرا خواند و از آنان کمک طلبید. «کعب بن جابر عمرو اسدی» از پشت سر به بریر حمله کرد. در این هنگام «عفیف بن زهیر» (که خود از سپاهیان ابن سعد بود) فریاد زد: این بریر بن خضیر قاری بزرگی است که برای ما در مسجد کوفه قرآن تلاوت می‎کرد.
کعب به گفتار منادی اعتنایی نکرد و نیزه خود را به کمر بریر کوبید. در این حال بود که بریر بر روی سینه رضی افتاد و در حالی که صورت رضی را به دندان گرفته بود از روی او به زمین افتاد و کعب با شمشیر، ضربه‎ای به یار وفادار حسین علیه السلام زد و او را به شهادت رساند.
پس از آن که کعب به سوی اهل و عیال خود بازگشت، «نوار» – همسر او – برخورد تندی با شوهرش کرد و گفت: آیا تو بر فرزند فاطمه حمله‎ور شدی و سید قرّاء را کشتی؟ عجب کار بزرگی را به انجام رساندی! سوگند به خدا دیگر با تو کلامی سخن نخواهم گفت.

منابع:
۱- مقتل الحسین مقرم
۲- ابصارالعین
۳- منتهی الآمال
۴- اللهوف
۵- تاریخ الامم و الملوک

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

آبان ۱۳۹۳
ش ی د س چ پ ج
« مهر   آذر »
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930