آذر
7
1393

برتری ائمه علیهم السلام از زبان پیامبر صل الله علیه و آله

ابن بابویه به سند معتبر از امام رضا علیه السلام روایت کرده است از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام که حضرت رسول صل الله علیه و آله فرمود:خدا خلقی را نیافریده است که نزد او از من بهتر و گرامی‌تر باشد. گفتم:یا رسول الله! تو افضلی یا جبرئیل! فرمود:ای علی! خدا انبیای مرسل را افضل از ملائکه مقرب قرار داده و مرا بر جمیع پیغمبران تفضیل و زیادتی داده است و بعد از من، تو و ائمه بعد از تو را بر همه تفضیل داده ملائکه خدمتکاران ما و خدمتکاران دوستانمان هستند. ای علی! آنهایی که حاملان عرشند و بر دور عرش می‌باشند تسبیح و تحمید خداوند خود می‌کنند و بر آن جماعتی که ایمان به ولایت ما آورده اند استغفار می‌نمایند. ای علی! اگر ما نبودیم خدا نه آدم را خلق می‌کرد و نه حوا را و نه بهشت و دوزخ و آسمان و زمین را. و چگونه ما افضل از ملائکه نباشیم و حال آنکه ما پیش از آنها خدا را شناختیم و تسبیح و تقدیس و تنزیه خدا کردیم زیرا اولین چیزی را که خدا خلق کرد ارواح ما بود. پس ما را گویا گردانید به توحید و تحمید خود که او را به یگانگی یاد کنیم و حمد او نماییم. بعد از آن ملائکه را خلق کرد. ارواح ما یک نور بود چون ملائکه ارواح ما را دیدند در نظر ایشان بسیار عظیم نمود پس گفتیم سبحان الله تا ملائکه بدانند که ما آفریده خداییم و خدا منزه است از اینکه به ما شباهتی داشته باشد یا آنکه صفات ممکنات در او باشد. پس چون ملائکه تسبیح ما را شنیدند خدا را تسبیح کردند و منزه از صفات دانستند چون بزرگواری شأن ما را مشاهده نمودند لا اله الا الله گفتیم تا ملائکه بدانند که خدا شریک در بزرگواری و عظمت ندارد و ما بندگان خداییم و در عظمت و خداوندی او شریک نیستیم. پس ایشان گفتند لا اله الا الله چون رفعت و محل و درجه ما را دیدند گفتیم الله اکبر تا ملائکه بدانند خدا از آن عظیم تر است که کسی بدون توفیق و تایید از نزد او رتبه و منزلت تواند به هم رسانید. آن‌گاه گفتند: الله اکبر. چون قوت و قدرت و غلبه ما را مشاهده کردند گفتیم لا حول و لا قوه الا بالله تا بدانند که قوت و قدرت و توانایی ما از خداوند ماست. چون دانستند که خدا چه نعمت ها به ما کرامت فرموده و اطاعت ما را بر جمیع خلق لازم گردانیده ما گفتیم الحمدلله تا ملائکه بدانند که خدا از جانب ما مستحق حمد و ثناست بر این نعمت‌های عظیم که به ما انعام فرموده ملائکه گفتند الحمدلله.

پس آنها به برکت ما هدایت یافتند به تسبیح و تهلیل و تحمید و توحید و تمجید خدا. پس حق تعالی حضرت آدم را خلق فرمود و ما را در صلب او به ودیعه سپرد و به ملائکه امر فرمود که حضرت آدم را سجده کنند برای تعظیم و تکریم ما که در صلب آدم بودیم و سجود ایشان سجده بندگی خدا و سجده تکریم و اطاعت آدم بود چون ما در صلب وی بودیم. پس چگونه ما افضل از ملائکه نباشیم و حال آنکه جمیع ملائکه سجده آدم برای تکریم ما کردند؟ و چون مرا به آسمان‌ها عروج فرمودند جبرئیل بعد از اذان و اقامه گفت: ای محمد! پیش بایست تا با تو نماز بخوانیم! من گفتم:ای جبرئیل! بر تو تقدم بجویم؟ گفت: آری! زیرا خدا پیغمبرانش را بر جمیع ملائکه تفضیل داده است و تو را بخصوص بر جمیع خلق تفضیل داده است. من مقدم شدم و با من نماز گزاردند و فخر نمی‌کنم چون به حجاب‌های نور رسیدم جبرئیل گفت:برو ای محمد! که من در اینجا می‌مانم گفتم: در چنین جایی مرا تنها می‌گذاری؟ جبرئیل گفت: ای محمد! این نهایت اندازه‌ای است که خدا برای من مقرر ساخته است و اگر از این حد درگذرم بال‌های من می‌سوزد. پس در دریاهای نور فرو رفتم و به آن‌جایی رسیدم که خدا می‌خواست از اعلی درجات ملکوت و ملک. پس ندا به من رسید: یا محمد! گفتم: لبیک یا رب! و سعدیک تباکرت و تعالیت ندا رسید: ای محمد! تو بنده منی و من پروردگار توام مرا عبادت کن و بس! و در جمیع امور بر من توکّل نما زیرا تو نور منی به سوی خلق و حجت منی بر جمیع خلایق برای تو و متابعان تو بهشت را خلق کرده‌ام و برای اوصیای تو کرامت خود را واجب گردانیده‌ام و برای شیعیان ایشان ثواب خود را لازم ساخته‌ام. گفتم: خداوندا اوصیای من کیستند؟ ندا رسید: ای محمد! اوصیای تو آنهایند که نام ایشان بر ساق عرش من نوشته است چون نظر به ساق عرش کردم دوازده نور دیدم بر هر نوری سطری سبز بود که بر آن نام وصیّ‌یی از اوصیای من نوشته بود اول ایشان علی بن ابی طالب و آخر ایشان مهدی امت من. گفتم: خداوندا! اینها اوصیای من هستند بعد از من؟ ندا رسید: ای محمد! اینها اولیا، دوستان، اوصیا و برگزیدگان من هستند و حجت‌های منند بعد از تو بر جمیع خلایق؛ و ایشان اوصیا و خلیفه‌های تواند و بهترین خلق من هستند بعد از تو به عزت و جلال خودم قسم که دین خود را به ایشان ظاهر گردانم و کلمه حق را به ایشان بلند گردانم و به آخرین ایشان زمین را از دشمنان خود پاک کنم او را بر مشرق و مغرب زمین مسلط گردانم بادها را مسخر وی کنم ابرهای صعب را ذلیل او نمایم وی را بر آسمان‌ها بالا برم او را به لشکرهای خود یاری کنم و ملائکه را مدد وی گردانم تا آنکه دین حق بلند شود و جمیع خلق به یگانگی من اقرار نمایند پس ملک و پادشاهی او را دائم گردانم و دولت حق تا روز قیامت از دوستان من به در نرود.

 

عیون اخبارالرضا علیه السلام ج۱ ص ۲۶۲ ح ۲۲

آذر
7
1393

شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها

 

آن هنگام که خورشید وجودت در گودی قتلگاه به خون نشست و لحظاتی بعد در افق کربلا طلوع کرد، آسمان تیره و تار شد.

صدای برادرم علی بن الحسین(علیه السلام) را می‌شنیدم که به عمّه‌ام زینب کبری(سلام‌الله‌علیها) فرمود : این همان لحظه‌ای است که همه ارکان هستی، از زمان هبوط آدم(علیه السلام) تا قیامت کبری بر آن گریسته‌اند.

زمین و زمان ناله می‌کرد و کودکان می‌دویدند. نبودی ببینی که دامنهایشان آتش گرفته بود و از گوشهایشان خون می‌چکید و من در آن میان مأمن و مأوایی جز دامن عمّه‌ام نداشتم. زمان به سختی می‌گذشت.قرار بر رفتن نداشتم. دوست داشتم که بیشتر نزدت می‌ماندم. اماّ مگر داغ تازیانه ها‌ بر جان کوچکم امان داده بود؟ کربلا جهنّم دشمنان تو شده بود و بهشت تو و یارانت. نمی‌توانستم چشم از چشمان به خون نشسته‌ات بردارم.

مرا به زور می‌کشیدند. چقدر سخت بود جدا شدن از پاره‌پاره‌های وحی.

کاش مانده بودم و غبار از چهره‌ات برمی‌گرفتم. کاش پروانه وار دور شمع وجودت می‌گشتم و در پرتو عشق تو می‌سوختم. قرار بر رفتن نبود. از پا‌های آبله دارم بپرس که در این مسیر چقدر دویدم و الآن که سر زیبای تو در دامنم به میهمانی آمده؛ در گوشه‌ی این خرابه، در شهری که مردمانش بویی از مردانگی  نبرده‌اند، به برکت آمدنت آرام گرفته ام.

من بهشت را در آغوش گرفتم، من به وصال محبوبم رسیدم.

اماّ ای کاش زودتر می‌آمدی چون رقیّه‌ات دیگر توانی در جان خسته و رنجورش ندارد.

دختر سه‌ساله‌ای که گرمی چشمانت او را متعالی می‌کرد.

می‌گویند من رقیّه‌ام۱،کسی که جهتش به سوی تعالی است. آری، از آن زمان که در تقدیر تو متولد شدم؛ من دختر تو شدم و تو بابای من، رفعت گرفتم و بال‌و پر برای پرواز در آوردم و برای عروج آماده شدم.

من در کربلا دیدم که ملائکه به تو و اهل بیتت غبطه می‌خوردند. خودم صدای شیون آن‌ها را هنگامی که بر سرنیزه بودی شنیدم.

خودم دیدم که دسته‌دسته جنیان و ملائکه از برای یاری تو آمدند و در برابرت زانو زدند.

خودم دیدم که از مقتل تو آیه والشّمس‌وضحِها تفسیر شد، خودم دیدم که خداوند تأویل آیه‌ی «یا ایها النفس المطمئنّه اِرجِعی اِلی رَبِّکِ راضیه مَرضیّه فَادخُلی فی عِبادی وَادخُلی جَنَّتی»۲ را در قیام تو و یارانت به ظهور رسانید.

چه لذّتی دارد هم کلام شدن با تو. چه شیرین است لحظه‌ی وصال. جانم دیگر طاقت ماندن ندارد. دستان کوچکم را بگیر و با خودت ببر تا در محضر تو، باب‌الحوائجیم امضا شود.

می‌خواهم مانند علی‎اصغر و علی‌اکبر(علیهمالسلام)، نزد جدّمان رسول خدا حاضر شوم و بگویم دشمنانت با تو و فرزندانت چه کرده‌اند.

پی نوشت ها:

  1. اشاره به معنای کلمه رقیّه که به معنی صعود به طرف بالا و ترقّی است. می‌توانید به کتاب‌های لغت در زبان عربی مانند مفردات راغب اصفهانی رجوع‌ نمایید.
  2. در تفسیرهای روایی آمده که شأن نزول آیات آخر سوره فجر، امام‌حسین(علیه السلام) هستند.

نویسنده: ف . بهمنی

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

آذر ۱۳۹۳
ش ی د س چ پ ج
« آبان   دی »
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
2930