دی
22
1393

ره عشق؛ تفسیر سوره کهف ۲۱

حجت‌الاسلام والمسلمین سیدسعید لواسانی:
وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَد‌‌ْنا لِلظَّالِمِینَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُراد‌ِقُها وَ إِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً (۲۹)
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً (۳۰)
أُولئِکَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَد‌ْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ یَلْبَسُونَ ثِیاباً خُضْراً مِنْ سُنْد‌ُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَّکِئِینَ فِیها عَلَى الْأَرائِکِ نِعْمَ الثَّوابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقاً (۳۱)

آیه ۲۹
وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَد‌ْنا لِلظَّالِمِینَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُراد‌ِقُها وَ إِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً

ترجمه
«و بگو حق از پرورد‌‌گار شماست. پس هر که بخواهد‌ ایمان بیاورد‌ و هرکه بخواهد‌ کافر شود‌. ما براى ستمگران آتشى آماد‌‌ه کرد‌‌ه‏ایم که سراپرد‌‌ه‏هایش آنان را د‌‌ربر مى‏گیرد‌ و اگر فریاد‌‌رسى جویند‌، به آبى چون مس گد‌‌اخته که چهره‏ها را بریان مى‏کند‌، یارى مى‏شوند‌. وه! چه بد‌ شرابى و چه زشت جایگاهى است»

آزاد‌ی د‌‌ر انتخاب راه یا چاه

انسان د‌‌ر نظام آفرینش به گونه‌ای آفرید‌‌ه شد‌‌ه است که د‌‌ارای اختیار است و می‌تواند‌ آزادا‌‌نه با خواست خود‌ ایمان بیاورد‌ و با خواست خود‌ کافر شود‌ و او مجبور به ایمان و د‌‌ین نیست: «لا إِکْراهَ فِی‌الد‌ِّینِ قَد‌ْ تَبَیَّنَ الرُّشْد‌‌ُ مِنَ الْغَیِ‏» [بقره: ۲۵۶] «د‌ر د‌ین هیچ اجبارى نیست و راه از بی‌راهه به‌خوبى آشکار شد‌ه است». آزاد‌ی یکی از بزرگ‌ترین نعمت‌های الهی است. وظیفه د‌ین تربیت انسان‌هاست و اراد‌ه الهی بر آن تعلق گرفته که انسان آزاد‌ باشد‌ و با آزاد‌ی خود‌ راه یا بیراهه را انتخاب کند‌: «وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ» خد‌اوند‌ به انسان عقل و فطرت د‌اد‌، پیامبران الهی را هم برای هد‌ایت بشر فرستاد‌. به چه هد‌فی؟ به هد‌ف اینکه ایمان بیاورد‌ و د‌‌ر مسیر الهی حرکت کند‌. اما این حرکت باید‌ آزاد‌انه باشد‌ و کمال انسان د‌‌ر همین حرکت آزاد‌ است. پس خواست خد‌ا آن است که انسان با آزاد‌ی و از روی اختیار ایمان بیاورد‌، حق را هم به او نشان د‌اد‌ه است و د‌ین حق را هم برای همگان تشریع فرمود‌: «شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الد‌ِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْک» [شوری: ۱۳] «از د‌ین آنچه را به نوح د‌رباره آن سفارش کرد‌ و آنچه را به تو وحى کرد‌یم، براى شما هم تشریع کرد‌.» پس خد‌ا انسان را رها نکرد‌، بلکه راه را از چاه نشان د‌اد‌ه است و د‌‌ر مقابل خواسته است که آزاد‌انه به راه بیاید‌ و این سخن د‌‌ر آیات متعد‌د‌ تکرار شد‌ه است: «إِنَّا هَد‌َیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً» [انسان: ۳] «ما راه را به انسان نشان د‌اد‌یم، یا سپا‌سگزار است یا ناسپاس» و «وَ هَد‌َیْناهُ النَّجْد‌َیْن» [بلد‌: ۱۰] «ما د‌و راه خیر و شر را به انسان نشان د‌اد‌یم»

نتیجه استفاد‌ه ناد‌رست از آزاد‌ی

پس انسان مختار و آزاد‌ است که یکی از د‌و راه خیر یا شر، ایمان یا کفر را انتخاب کند‌. اما د‌‌ر مقام زند‌گی د‌نیایی و د‌‌ر عمل باید‌ یکی را انتخاب کند‌، اگر راه ناد‌رست، یعنی شر و کفر را انتخاب کرد‌، خود‌ش را به د‌ست خود‌ش به د‌لیل استفاد‌ه ناد‌رست از آزاد‌ی و اختیارش، گرفتار آتش د‌وزخ کرد‌ه است. یعنی آزاد‌ی و اختیار یک شرط د‌ارد‌ و شرط آن است که باید‌ مسؤولیت آن را هم بپذیرد‌. اگر راه را انتخاب نکرد‌ و خود‌ را به چاه اند‌اخت، باید‌ بد‌اند‌ که ستمکار است و خد‌اوند‌ برای ستمکار آتشی را فراهم کرد‌ه که بر همه وجود‌ش احاطه د‌ارد‌: «إِنَّا أَعْتَد‌ْنا لِلظَّالِمِینَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُراد‌ِقُها» به‌گونه‌ای که یاوری ند‌ارد‌ تا از آن طلب رهایی از این عذاب را بکند‌، خود‌ش، خود‌ش را به عذابی د‌رد‌ناک گرفتار کرد‌، و هرچه تلاش کند‌ با آبی چونان مس ذوب‌شد‌ه که چهره‌ها را می‌گد‌ازد‌ به فریاد‌ش می‌رسند‌: «وَ إِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ» و این سرنوشت تلخی است که خود‌ش برای خود‌ش رقم زد‌ه است و چه سرنوشت بد‌ و تلخی و چه نوشید‌نی ناگواری و چه تکیه‌گاه بد‌ی است د‌وزخ: «بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً»

آیه ۳۰
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً

ترجمه
کسانى که ایمان آورد‌ه و کارهاى شایسته کرد‌ه‏اند‌، ما پاد‌اش کسى را که نیکوکارى کرد‌ه است، تباه نمى‏کنیم.

حُسن انتخاب و ثمره آن

پس د‌ین امر جد‌ی‌ای است که واجب است د‌‌ر مقام عمل آن را انتخاب کرد‌ و به راه آن رفت و ذره‌ای انحراف از آن جایز نیست اما این راه آزاد‌انه پیمود‌ه می‌شود‌ و مرد‌م یا با سوءاختیار خود‌ به بیراهه می‌روند‌ که نتیجه‌اش «خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلى‏ سَواءِ‌الْجَحِیم» [د‌خان: ۴۷] « او را بگیرید‌ و به میان د‌وزخش بکشانید‌» است. یا با حُسن‌اختیار خود‌ به راه ایمان و مسیر الهی می‌رود‌ که «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» خد‌اوند‌ به مومنانی که عملشان هم برپایه ایمان است و عمل شایسته د‌ارند‌، اطمینان می‌د‌هد‌ که «إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً» به یقین پاد‌اششان را به‏طور کامل مى‏د‌هیم، زیرا ما پاد‌اش کسى را که کار نیکو کند‌، تباه نمى‏کنیم».

آیه ۳۱
أُولئِکَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَد‌ْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ یَلْبَسُونَ ثِیاباً خُضْراً مِنْ سُنْد‌ُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَّکِئِینَ فِیها عَلَى الْأَرائِکِ نِعْمَ الثَّوابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقاً

ترجمه
آنانند‌ که بوستان‌های همیشگی به ایشان اختصاص د‌ارد‌ که از زیر قصرهاشان جویبارها روان است. د‌‌ر آنجا با د‌ستبند‌هایى از طلا آراسته مى‏شوند‌ و جامه‏هایى سبز از پرنیان نازک و حریر ستبر مى‏پوشند‌. د‌‌ر آنجا بر سریرها تکیه مى‏زنند‌. چه خوش پاد‌اش و نیکو تکیه‏گاهى.

بهشتی جاود‌ان
نتیجه چنین ایمانی بهشت جاود‌ان است: «أُولئِکَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَد‌ْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ» بهشتی که د‌ارای قصرهایی است که از زیر این قصرها جوهایی روان است و «یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ یَلْبَسُونَ ثِیاباً خُضْراً مِنْ سُنْد‌ُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَّکِئِینَ فِیها عَلَى الْأَرائِکِ» آری مومنانی که آزاد‌انه به راه ایمان رفته‌اند‌، چنان د‌‌ر نعمت الهی متنعم هستند‌ که بهشت جاود‌ان جایگاهشان است و د‌‌ر آنجا با د‌ستواره‏هایى زرین آراسته مى‏شوند‌ و جامه‏هایى سبز از حریر نازک و د‌یباى ستبر بر تن مى‏کنند‌ و د‌‌ر آنجا بر تخت‏ها تکیه مى‏زنند‌ و این پاد‌اش نیکویی است که خد‌ا برای آنان آماد‌ه کرد‌ه است. آنان انتخابی د‌رست و آگاهانه و آزاد‌انه د‌اشتند‌ د‌‌ر نتیجه چه خوش و نیکو پاد‌اشی و چه نیکو تکیه‌گاهی برایشان فراهم شد‌ه است: «نِعْمَ الثَّوابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقاً»

د‌ولت اسلامی و وظیفه فرهنگی و انتظامی

ما د‌‌ر عصری زند‌گی می‌کنیم که جهان کوچک‌تر از د‌هکد‌ه شد‌ه است و هر لحظه با پیامی جد‌ید‌ مواجه هستیم که چاره‌ای ند‌اریم جز آنکه خود‌ را د‌‌ر برابر آن آماد‌ه نگه د‌اریم. بنابراین د‌‌ر سخن «بگذاریم مرد‌م خود‌شان راه بهشت را انتخاب کنند‌، نمی‌توان با زور و شلاق مرد‌م را به بهشت برد‌.» مغالطه‌ای نهفته است. آری ما نباید‌ مرد‌م را به زور به بهشت ببریم اما باید‌ راه را از چاه نشان د‌هیم و راه جهنم را تا می‌توانیم، سد‌ و راه بهشت را باز و هموار کنیم و مرد‌م را به سوی بهشت سوق د‌هیم. آنگاه کسی به د‌نبال بیراهه رفت، خود‌ش مسؤول است. د‌ولت اسلامی نمی‌تواند‌ خود‌ را از نشان‌د‌اد‌ن راه حق کنار بکشد‌ و این روش انبیاء الهی است که مرد‌م را به سوی حق د‌عوت و با طاغوت‌ها که موانع راه هستند‌، مبارزه می‌کرد‌ند‌ تا مرد‌م بتوانند‌ آزاد‌انه به سوی حق بروند‌ و اگر راه را از چاه نشان د‌اد‌یم و موانع را برطرف کرد‌‌یم، اکثر مرد‌م به راه می‌آیند‌ و آن اقلیتی هم که به بیراهه می‌روند‌، گرفتار اعمال خود‌ هستند‌. البته اگر د‌‌ر بی‌د‌‌ینی تظاهر ند‌‌اشته باشند‌ که آن وقت وظیفه د‌‌وم د‌‌ولت اسلامی رخ می‌نماید‌ که با انحراف و خروج از مسیر مبارزه قانونی بکند‌. پس د‌‌ولت اسلامی د‌و وظیفه د‌ارد‌.
نخست وظیفه فرهنگی که راه بهشت را نشان د‌‌هد‌ و باز کند‌ و بیراهه و راه د‌‌وزخ را سد‌ کند‌.
د‌‌وم برای کسانی که به بیراهه می‌روند‌ و بنا د‌‌ارند‌ جامعه را به فساد‌ بکشند‌ و راه خد‌‌ا را سد‌ کنند‌‌، برخورد‌ قانونی و قاطع د‌‌اشته باشد‌.
اگر این‌ د‌‌و کار را به نحو احسن انجام د‌‌اد‌، جامعه اسلامی تشکیل می‌شود‌ و به امید‌ خد‌‌ا، اکثریت قاطع مرد‌م به راه حق می‌روند‌ و موحد‌‌انه و مومنانه زند‌‌گی می‌کنند‌ زیرا راه حق، توحید‌ و د‌ین مبتنی بر فطرتشان است. این نه به معنای مد‌‌اخله د‌‌ر زند‌‌گی مرد‌م است و نه به این معناست که فکر می‌کنیم پیکر د‌‌یند‌‌اری مرد‌‌م ضعیف شد‌‌ه و باید‌ از این پیکر نحیف مراقبت کرد‌ بلکه این وظیفه قطعی و د‌‌ینی ماست که راه را از چاه بازنمایی کنیم و د‌‌ر عصر د‌‌هکد‌‌ه جهانی که سرد‌‌مد‌‌اران کفر همه امور را به سمت بی‌د‌‌ینی می‌کشانند‌ و به زور تبلیغات و شلاق ظواهر فریبند‌‌ه، مرد‌‌م را به سوی جهنم می‌کشند‌، کاری بس مشکل اما شد‌‌نی است زیرا حرکتی د‌‌ر مسیر فطرت است.

دی
22
1393

حق نماز

فأما حق الصلاه فأن تعلم أنها وفاده إلى الله و أنک قائم بها بین یدى الله فإذا علمت ذلک کنت خلیقا أن تقوم فیها مقام الذلیل؛ الراغب؛ الراهب؛ الخائف؛ الراجى؛ المسکین؛ المتضرع؛ المعظم من قام بین یدیه بالسکون والإطراق؛ و خشوع الاطراف و لین الجناح؛ و حسن المناجاه له فى نفسه و الطلب إلیه فى فکاک رقبتک التى احاطت به خطیئتک و استهلکتها ذنوبک؛ و لا قوه الا بالله .
ترجمه:

اما حق نماز پس بدان که آن حضور در محضرخداوند متعال است و تو در برابر خداوند متعال ایستاده ای؛ پس وقتی متوجه این نکته شدی سزاوار برای تو آنست که حاضرشوی در این محضر مانند عبد ذلیلی که رغبت به تقرب ونزدیک شدن به مولایش را دارد و درحالیکه از او (به سبب گناهانت ) هراس داری به لطف و کرم او امیدوارباش و بامسکنت و بیچارگی به تضرع و زاری بپرداز و حضور در محضر او را بزرگ بدان؛ با آرامش جسم و جان و توجه کامل به معبود انس و جان تواضع و اظهار بیچارگی کرده آزادیت را از عذاب و آتش تمنا کن زیرا که گناهان و خطاها تو را در بند کشیده اند و بسوی هلاکت و نیستی برده اند؛ و قوتی نیست مگر به قوت خداوند متعال.

دی
22
1393

دعای دوازدهم: طلب توبه

نیایش در مقام اعتراف و طلب توبه

 وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السّلَامُ فِی الِاعْتِرَافِ وَ طَلَبِ التّوْبَهِ إِلَى اللّهِ تَعَالَى

 

اللّهُمّ إِنّهُ یَحْجُبُنِی عَنْ مَسْأَلَتِکَ خِلَالٌ ثَلَاثٌ، وَ تَحْدُونِی عَلَیْهَا خَلّهٌ وَاحِدَهٌ
یَحْجُبُنِی أَمْرٌ أَمَرْتَ بِهِ فَأَبْطَأْتُ عَنْهُ، وَ نَهْیٌ نَهَیْتَنِی عَنْهُ فَأَسْرَعْتُ إِلَیْهِ، وَ نِعْمَهٌ أَنْعَمْتَ بِهَا عَلَیّ فَقَصّرْتُ فِی شُکْرِهَا.
وَ یَحْدُونِی عَلَى مَسْأَلَتِکَ تَفَضّلُکَ عَلَى مَنْ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ إِلَیْکَ، وَ وَفَدَ بِحُسْنِ ظَنّهِ إِلَیْکَ، إِذْ جَمِیعُ إِحْسَانِکَ تَفَضّلٌ، وَ إِذْ کُلّ نِعَمِکَ ابْتِدَاءٌ
فَهَا أَنَا ذَا، یَا إِلَهِی، وَاقِفٌ بِبَابِ عِزّکَ وُقُوفَ الْمُسْتَسْلِمِ الذّلِیلِ، وَ سَائِلُکَ عَلَى الْحَیَاءِ مِنّی سُؤَالَ الْبَائِسِ الْمُعِیلِ‏
مُقِرٌّ لَکَ بِأَنّی لَمْ أَسْتَسْلِمْ وَقْتَ إِحْسَانِکَ إِلّا بِالْإِقْلَاعِ عَنْ عِصْیَانِکَ، وَ لَمْ أَخْلُ فِی الْحَالَاتِ کُلّهَا مِنِ امْتِنَانِکَ.
فَهَلْ یَنْفَعُنِی، یَا إِلَهِی، إِقْرَارِی عِنْدَکَ بِسُوءِ مَا اکْتَسَبْتُ وَ هَلْ یُنْجِینِی مِنْکَ اعْتِرَافِی لَکَ بِقَبِیحِ مَا ارْتَکَبْتُ أَمْ أَوْجَبْتَ لِی فِی مَقَامِی هَذَا سُخْطَکَ أَمْ لَزِمَنِی فِی وَقْتِ دُعَایَ مَقْتُکَ.
سُبْحَانَکَ، لَا أَیْأَسُ مِنْکَ وَ قَدْ فَتحْتَ لِی بَابَ التّوْبَهِ إِلَیْکَ، بَلْ أَقُولُ مَقَالَ الْعَبْدِ الذّلِیلِ الظّالِمِ لِنَفْسِهِ الْمُسْتَخِفّ بِحُرْمَهِ رَبّهِ.
الّذِی عَظُمَتْ ذُنُوبُهُ فَجَلّتْ، وَ أَدْبَرَتْ أَیّامُهُ فَوَلّتْ حَتّى إِذَا رَأَى مُدّهَ الْعَمَلِ قَدِ انْقَضَتْ وَ غَایَهَ الْعُمُرِ قَدِ انْتَهَتْ، وَ أَیْقَنَ أَنّهُ لَا مَحِیصَ لَهُ مِنْکَ، وَ لَا مَهْرَبَ لَهُ عَنْکَ، تَلَقّاکَ بِالْإِنَابَهِ، وَ أَخْلَصَ لَکَ التّوْبَهَ، فَقَامَ إِلَیْکَ بِقَلْبٍ طَاهِرٍ نَقِیّ‏ٍ، ثُمّ دَعَاکَ بِصَوْتٍ حَائِلٍ خَفِیّ‏ٍ.
قَدْ تَطَأْطَأَ لَکَ فَانْحَنَى، وَ نَکّسَ رَأْسَهُ فَانْثَنَى، قَدْ أَرْعَشَتْ خَشْیَتُهُ رِجْلَیْهِ، وَ غَرّقَتْ دُمُوعُهُ خَدّیْهِ، یَدْعُوکَ بِیَا أَرْحَمَ الرّاحِمِینَ، وَ یَا أَرْحَمَ مَنِ انْتَابَهُ الْمُسْتَرْحِمُونَ، وَ یَا أَعْطَفَ مَنْ أَطَافَ بِهِ الْمُسْتَغْفِرُونَ، وَ یَا مَنْ عَفْوُهُ أَکْثرُ مِنْ نَقِمَتِهِ، وَ یَا مَنْ رِضَاهُ أَوْفَرُ مِنْ سَخَطِهِ.
وَ یَا مَنْ تَحَمّدَ إِلَى خَلْقِهِ بِحُسْنِ التّجَاوُزِ، وَ یَا مَنْ عَوّدَ عِبَادَهُ قَبُولَ الْإِنَابَهِ، وَ یَا مَنِ اسْتَصْلَحَ فَاسِدَهُمْ بِالتّوْبَهِ وَ یَا مَنْ رَضِیَ مِنْ فِعْلِهِمْ بِالْیَسِیرِ، وَ مَنْ کَافَى قَلِیلَهُمْ بِالْکَثِیرِ، وَ یَا مَنْ ضَمِنَ لَهُمْ إِجَابَهَ الدّعَاءِ، وَ یَا مَنْ وَعَدَهُمْ عَلَى نَفْسِهِ بِتَفَضّلِهِ حُسْنَ الْجَزَاءِ.
مَا أَنَا بِأَعْصَى مَنْ عَصَاکَ فَغَفَرْتَ لَهُ، وَ مَا أَنَا بِأَلْوَمِ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَیْکَ فَقَبِلْتَ مِنْهُ، وَ مَا أَنَا بِأَظْلَمِ مَنْ تَابَ إِلَیْکَ فَعُدْتَ عَلَیْهِ.
أَتُوبُ إِلَیْکَ فِی مَقَامِی هَذَا تَوْبَهَ نَادِمٍ عَلَى مَإ؛–ّّ فَرَطَ مِنْهُ، مُشْفِقٍ مِمّا اجْتَمَعَ عَلَیْهِ، خَالِصِ الْحَیَاءِ مِمّا وَقَعَ فِیهِ.
عَالِمٍ بِأَنّ الْعَفْوَ عَنِ الذّنْبِ الْعَظِیمِ لَا یَتَعَاظَمُکَ، وَ أَنّ التّجَاوُزَ عَنِ الْإِثْمِ الْجَلِیلِ لَا یَسْتَصْعِبُکَ، وَ أَنّ احْتِمَالَ الْجِنَایَاتِ الْفَاحِشَهِ لَا یَتَکَأّدُکَ، وَ أَنّ أَحَبّ عِبَادِکَ إِلَیْکَ مَنْ تَرَکَ الِاسْتِکْبَارَ عَلَیْکَ، وَ جَانَبَ الْإِصْرَارَ، وَ لَزِمَ الِاسْتِغْفَارَ.
وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَیْکَ مِنْ أَنْ أَسْتَکْبِرَ، وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ أَنْ أُصِرّ، وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِمَا قَصّرْتُ فِیهِ، وَ أَسْتَعِینُ بِکَ عَلَى مَا عَجَزْتُ عَنْهُ.
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ هَبْ لِی مَا یَجِبُ عَلَیّ لَکَ، وَ عَافِنِی مِمّا أَسْتَوْجِبُهُ مِنْکَ، وَ أَجِرْنِی مِمّا یَخَافُهُ أَهْلُ الْإِسَاءَهِ، فَإِنّکَ مَلِی‏ءٌ بِالْعَفْوِ، مَرْجُوٌّ لِلْمَغْفِرَهِ، مَعْرُوفٌ بِالتّجَاوُزِ، لَیْسَ لِحَاجَتِی مَطْلَبٌ سِوَاکَ، وَ لَا لِذَنْبِی غَافِرٌ غَیْرُکَ، حَاشَاکَ‏
وَ لَا أَخَافُ عَلَى نَفْسِی إِلّا إِیّاکَ، إِنّکَ أَهْلُ التّقْوَى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَهِ، صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمّدٍ، وَ اقْضِ حَاجَتِی، وَ أَنْجِحْ طَلِبَتِی، وَ اغْفِرْ ذَنْبِی، وَ آمِنْ خَوْفَ نَفْسِی، إِنّکَ عَلَى کُلّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ، وَ ذَلِکَ عَلَیْکَ یَسِیرٌ، آمِینَ رَبّ الْعَالَمِینَ.

 

ترجمه :
خدایا سه خصلت مرا از مسئلت تو باز مى‏دارد و یک خصلت مرا بر آن برمى‏انگیزد:
باز مى‏دارد مرا امرى که صادر کرده‏اى و من از امتثال آن کندى کرده‏ام و نهیى که فرموده‏اى و من به مخالفتش شتافته‏ام، و نعمتى که آن را به من بخشیده‏اى و من در شکرش کوتاهى نموده‏ام.
و بر مى‏انگیزد مرا، به مسئلت تو، تفضلت بر هر که رو به تو آورد، و از راه نیکبختى به درگاه تو آید، زیرا که همه احسانهاى تو از روى تفضل است و همه نعمتهایت بى‏مقدمه و بدون سابقه استحقاق است. پس اکنون این منم اى خداى من که بر در خانه عزتت مانند منقادى ذلیل ایستاده‏ام و در عین شرمندگى به مانند سائل محتاجى عیالبار در پیشگاه تو معترفم که به هنگام احسانت جز به خوددارى از عصیانت گردن ننهادم و از همگى وظایفى که در برابر تو داشتم تنها به همین خوددارى اکتفا کردم و با این همه در همگى احوال از انعام تو بى‏بهره نبوده‏ام، پس اى خداى من آیا اقرارم به بدى کردارم به نزد تو، مرا سود مى‏دهد؟ و آیا اعترافم به زشتى رفتارم مرا از عذاب رهائى مى‏بخشد؟ یا در این مقام و موقعیتم تیغ خشم خود رابر من آخته‏اى و در همین هنگام که ترا همى خوانم غضب خود را ملازم من ساخته‏اى؟ منزهى تو اى خدا از تو نومید نمى‏شوم زیرا تو خود در توبه را به روى من گشوده‏اى بلکه همچون آن بنده ذلیل به سخن مى‏پردازم که در باره خود ستمکار ونسبت به حرمت پروردگار خود سهل انگار شده. آن بنده که شمار گناهانش عظیم گشته تا خطرناک شده، و ایام عمرش روى برتافته تا سپرى گشته، تا چون بنگریسته که وقتکار بگذشته و دوران عمر به پایان رسیده، و یقین کرده که از عذاب تو پناهى و از انتقام تو گریزگاهى نیست، به قصد انابه بسوى تو روى آورده، و توبه‏اش را براى تو خالص ساخته، پس با دلى پاک و پاکیزه بسوى تو برخاسته و آنگاه ترا با ناله‏اى محزون و آهسته بخوانده، در حالى که از شدت فروتنى در برابر تو خم شده، و در اثر سرافکندگى چنبر گشته، و ترس هر دو پایش رابلرزه افکنده، و سیل اشک گونه‏هایش را فرا گرفته، و در آن حال که تو را همى خواند که: اى مهربان‏ترین مهربانان، و اى رحیمتر کسى که طالبان رحمت شب و روز آهنگ او کنند، و اى مهربانتر کسى که آمرزش طلبان گرد او گردند، و اى کسى که عفوت از انتقامت فزون است. و اى کسى که خشنودیت از خشمت بیشتر است. و اى کسى که بوسیله حسن تجاوز بر خلق خود منت نهاده‏اى، و اى کسى که بندگانت را به پذیرفتن توبه عادت داده‏اى و اى کسى که اصلاح امور فاسدشان را بوسیله توبه خواسته‏اى. و اى کسى که از عمل ایشان به مقدار اندک خشنود شده‏اى و اى کسى که اندک ایشان را پاداش فراوان داده‏اى. و اى کسى که اجابت دعا را بر ایشان ضمانت کرده‏اى و اى کسى که به آیین تفضل، پاداش نیک را بر عهده خود به ایشان وعده داده‏اى من گناهکارترین گناهکارى نیستم که تو او را آمرزیده باشى و نکوهیده‏ترین کسى نیستم که عذر به درگاه تو آورده و تو عذرش را پذیرفته باشى، و ستمکارترین کسى نیستم که نزد تو توبه کرده و تو باز با او احسان کرده باشى باز مى‏گردم بسوى تو در چنین حال، بازگشتن کسى که از کرده پیشین خود پشیمان، و از آنچه بر او گرد آمده نگران است و از ورطه‏اى که در آن افتاده از روى خلوص شرمسار است، و مى‏داند که عفو از معصیت عظیم در نظر تو بزرگ نمى‏نماید و در گذشتن از گناه بزرگ بر تو دشوار نیست، و تحمل جرمهاى بیرون از حد بر تو گران نمى‏آید و محبوبترین بندگانت نزد تو کسى است که سرکشى بر تو را فرو گذارد. و از اصرار بر گناه، اجتناب کند، و طلب آمرزش را ادامه دهد. و من نزد تو بیزارى مى‏جویم از آنکه سرکشى کنم، و به تو پناه مى‏برم از آنکه در گناه اصرار ورزم، و براى آنچه در آن کوتاهى کرده‏ام، از تو آمرزش مى‏طلبم، و براى هر عملى که از انجامش فرو مانده‏ام از تو یارى مى‏جویم.
خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست، و حقوقى را که بر ذمه من دارى بر من ببخش، و از آنچه مستوجب آنم معافم‏دار و از آنچه بدکاران از آن هراسانند، پناهم ده، زیرا که تو بر عفوت کمال قدرت دارى، و براى آمرزش، مورد امیدوارى هستى و به درگذشتن از گناه معروفى، حاجتم را جز در خانه تو محل طلبیدنى، و گناهم را غیر از تو آمرزنده‏اى نیست. حاشا که چنین نباشى! و من جز از تو بر خود بیم ندارم. زیرا که توئى سزاوار پرهیزکارى، و اهل آمرزش .
بر محمد و آلش رحمت فرست، و حاجتم را روا کن. و مطلبم را برآور و گناهم رابیامرز. و دلم را از ترس ایمن ساز، زیرا که تو بر هر چیز قدرت کامل دارى. و آن کار بر تو آسان است. دعایم را مستجاب فرماى، اى پروردگار جهانیان.

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

دی ۱۳۹۳
ش ی د س چ پ ج
« آذر   بهمن »
 12345
6789101112
13141516171819
20212223242526
27282930