اسفند
12
1393

شهادت محسن (صلوات الله علیه) به نقل از دومی

علامه مجلسی می گوید :‌
بعضی از بزرگان علما در مکه – که خدا شرف آن را زیادتر فرماید – اجازه ی رویات این حدیث را به من دادند .. ابوالحسین محمد بن هارون از جابر جعفی از سعید بن مسیب روایت می کند :‌وقتی حسین بن علی (صلوات الله علیه) را کشتند … عبدالله بن عمر به خاطر این همه جنایت ، از ناراحتی فریاد می زد و از خانه اش خارج می شد. پس از آن جا شبانه به سوی مدینه حرکت کرد و به هیچ شهری نمی رسید ؛‌مگر این که در آن فریاد می زد و از مردم می خواست که از یزید تنفر بجویند ، و در همین حین خبر کارهایش به یزید کتبی گزارش می شد .
همین طور شهر به شهر می آمد تا این که وارد دمشق شد ، و به جایی که آن ملعون بود ، رسید ؛‌گروهی از مردم هم دنبال او بودند ؛ پس داخل شد ،در حالی که فریاد می زد و می گفت :‌داخل نمی شوم ای امیر المومنین ! در حالی که با اهل بیت محمد ، کارهایی کردی که اگر ترک ها و رومی ها قدرت می یافتند ، به خوداجازه نمی دادند آنچه را تو نسبت به آن ها حلال کردی ، مرتکب شوند ! از این تخت بلند شو تا مسلمانان خودشان کسی را که شایسته است ، برگزینند . یزید (لعنه الله علیه) به طرف او شتافت و دستانش را باز کرد و او را بغل گرفت و گفت: ‌ای ابو محمد ! هیجان خود را آرام کن . سپس بلند شد و با او به یکی از اتاقهای مخفی و خصوصی خود رفت ؛‌داخل که شد ،صندوقی را طلبید ؛‌وقتی برایش آوردند ، درش را باز کرد و از آن طوماری را بیرون آورد ؛‌آن را به دست گرفت و بازش کرد . سپس گفت :‌ای ابو محمد ! آیا این خط پدرت است ؟ عبدالله ابن خطاب گفت :آری به خدا قسم ! پس آن را از دست یزید گرفت و بوسید . آن گاه یزید به او گفت :‌بخوان . در آن نوشته شده بود :‌
بسم الله الرحمن الرحیم ؛‌همان که به زور شمشیر مارا مجبور به اقرار به او کردند ، ما هم اقرار کردیم ، با این که کینه در سینه مان موج می زد ؛‌و دل ها هراسان بود ؛‌فکر و چشممان به همه چیز شک داشت ؛‌چون اصلا قبول نداشتیم آنچه ما را به آن می خواندند .. – او حیله ها و برنامه هایش را که برای کودتای غصب خلافت عملی کرده بود ، توضیح می دهد ؛‌تا آنجا که می نویسد :‌- وقتی بیعت با ابوبکر آشکار گشت ؛‌می دانستیم که علی ؛‌فاطمه و حسن و حسین (صلوات الله علیهم) را به خانه ی مهاجرین و انصار می برد ، و به آنها گوشزد می کند که در چهار جا با او بیعت کردند ؛‌او با این کارش می خواست مردم را از ما دور کند ؛‌اما مردم همه در شب ، به او وعده ی یاری می دادند و در روز از یاری او دست می کشیدند ؛‌از این رو به خانه اش رفتم تا از آن جا بیرونش کشم . کنیز فاطمه فضه پاسخ داد ؛‌ به او گفتم به علی بگو: بیرون آید و با ابوبکر بیعت کند ؛‌مردم همه با او هستند .
فضه گفت :‌امیر المومنین علی (صلوات الله علیه) مشغول کار مهمی است.
من گفتم :‌بس کن این حرف ها را ، بگو بیرون آید ؛‌و گرنه ما داخل خواهیم شد و به زور بیرونش آوریم – این حرفها را که زد – فاطمه (صلوات الله علیها) به پشت در خانه آمد و فرمود :‌ای ستمگرانی که حق را تکذیب می کنید ، چه می گویید ؟‌ و چه می خواهید ؟
گفتم : ای فاطمه ! فاطمه فرمود :‌چه می خواهی ؟ گفتم :‌ چرا پسر عمویت تو را برای جواب فرستاده و خودش پشت پرده نشسته است ؟!
فاطمه گفت: به خاطر طغیان و سرکشی تو ای جنایتکار بد بخت ! و تا حجت را بر تو و تمام گمراهان فریب خورده تمام فرماید .
گفتم :‌این حرف های باطل و حماقت های زنانه را بس کن ؛‌به علی بگو :‌خارج شود و این را هم بداند که نزد ما هیچ احترامی ندارد !
فاطمه گفت :‌آیا از سپاهیان شیطان ، مرا می ترسانی ! با این که حزب شیطان ضعیف است ؟! گفتم :‌به هر حال ،اگر علی خارج نشود ، هیزم گرد می آورم و با هر که در خانه است ، به آتش می کشم و آنها را می سوزانم ! یا این که علی به بیعت با ابوبکر گردن نهد .
در آن بین تازیانه ی قنفذ را گرفتم و با آن فاطمه را زدم ؛ آنگاه به خالد گفتم‌:با افراد برو و سریع هیزم تهیه کن ، و با صدای بلند گفتم‌:‌تمام آن هیزم ها را آتش می زنم .
فاطمه فرمود :ای دشمن خدا و دشمن رسول خدا و دشمن امیرالمومنین ! فاطمه دست هایش را پست در گذاشته بود که من نتوانم باز کنم . خودم را روی درب انداختم و با تمام توانم هل دادم ؛‌ولی با آن همه تلاشم کاری از پیش نبردم و نتوانستم در را باز کنم ، در این جا بود که از پشت در با تازیانه به دستهای فاطمه زدم ، آن قدر دستهایش درد گرفت که صدای ناله وگریه اش بلندشد . نزدیک بود که دلم نرم شود ، برگردم و بروم ؛ ولی یاد کینه ای که از علی داشتم ، افتادم، و نیز تمایل و اشتهایش را در ریختن خون بزرگان عرب به یاد آوردم ؛‌و از طرفی مکر پدرش محمد و سحر و جادوی او را در ذهن گذراندم .[پناه به خدا از کفر ، و شهادت دهم که محمد پیامبر خداست ] . آن گاه با لگد محکم به در خانه زدم ؛‌در به شدت باز شد و به فاطمه که بین در و دیوار قرار گرفته بود اصابت کرد موقعیت را مناسب دیدم ؛‌چنان در را به او فشار دادم که گوشت ها و استخوانهای بدنش بین در و دیوار خرد شد و به در چسبید ؛‌میخ در به بدنش فرو می رفت و می شنیدم که می گفت :‌پدر جان ! رفتارشان را با دختر دلبندت ببین ! آه ای فضه !‌کمکم کن به خدا قسم طفلم را کشتند . صدای ناله اش را می شنیدم ؛‌دیدم فاطمه پشت در به دیوار  تکیه داده است و از درد ، به خود می پیچد . این جا دیگر در را – از روی فاطمه – کنار زدم و داخل خانه شدم ، دیدم از فرط بی حالی – با صورت به طرف من می افتد ؛‌چشمانم را بستم و از روی مقنعه چنان سیلی به صورتش زدم که گوشواره از گوشش کنده و به کناری پرت شد . ناگهان دیدم علی بیرون آمد ؛‌وقتی او را دیدم به سرعت به بیرون فرار کردم ؛‌ به خالد و قنفذ و افراد دیگری که در آن جا بودند ، گفتم :‌ از خطر بسیار بزرگی گریختم – در روایت دیگری آمده : جنایت بزرگی را مرتکب شدم که جانم در امان نیست – علی داخل حیاط شد ، دید فاطمه دست بر موهای سرش می برد تا آنها را پریشان و مردم را نفرین کند ؛‌به خاطر آن همه ظلمی که بر او روا داشتند . پس او عبا روی همسرش انداخت و گفت :‌ای دختر رسول خدا ! خداوند پدرت را برای عالمیان رحمت فرستاد ، و به خدا قسم ! اگر موهایت را پریشان و آنها را نفرین کنی تمام این مردم هلاک می شوند؛‌چون خدا دعای تو را مستجاب می فرماید ، و یک نفر از آن ها را روی زمین باقی نمی گذارد ؛‌چرا که تو و پدرت نزد خداوند بزرگ تر هستید از نوح ؛‌ – و خدا هلاک فرمود به خاطر نوح هر آنچه در روی زمین و زیر آسمان بود ؛‌مگر آن هایی را که در کشتی بودند ؛ – و از هود – که قومش هلاک شدند ؛‌چون او را تکذیب کردند ؛‌ – و هلاک فرمود قوم عاد را با باد صرصر .و به یقین مقام تو و پدرت از هود بالاتر است . و ثمود را عذاب فرمود – با این که آن ها دوازده هزار نفر بودند – به خاطر کشتن شتر و بچه اش (که دو معجزه ی الهی بودند)؛ پس ای بهترین بانو ! بر این خلق بخت برگشته ، مهر و رحمت باش و عذاب مباش.
در این حال ، درد بسیار او را فرا گرفت ؛‌او را از حیاط به داخل خانه بردند ؛‌همان جا دردانه اش سقط گشت ؛‌علی او را محسن نامیده بود؛‌من تعداد زیادی را با خود به داخل خانه بردم ؛‌البته نه برای این که بتوانم او را شکست دهم ؛‌بلکه می خواستم با وجود آن ها قلبم محکم شود ؛‌داخل منزل ، دیدم که او را محاصره کردند . به هر ترتیب او را با زور و خشونت تمام بیرون کشاندم ، و با بی احترامی کامل او را برای بیعت هل می دادم .
البته من بدون هیچ شکی ، یقین داشتم که اگر من و هر آنچه روی زمین است ، همه با هم تلاش می کردیم که بر علی غالب شویم ، کاری پیش نمی بردیم ، اما خوشبختانه مطلبی بود که علی به خاطر آن بر این همه مصیبت ، صبر می کرد ، و من هم آن را می دانستم ؛ ولی از آن دم نمی زدم ![۱]
—————————————————————–
[۱] :الهدایه الکبری ۴۱۷ ، عوالم ۱۱ : ۴۰۸ .

وبلاگ تخصصی حضرت زهرا(س)

اسفند
12
1393

خبر پیامبر به شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام

شیخ صدوق از ابن عباس نقل می کند :‌
روزی پیغمبر (صلی الله علیه و آله) نشسته بود که حسن (صلوات الله علیه) آمد ، وقتی او را دید ، با گریه فرمود :‌پسرم ، سوی من بیا ، نزدیکم بیا .. بعد حسین (صلوات الله علیه) آمد .. بعد فاطمه(صلوات الله علیها) ..آنگاه امیر المومنین (صلوات الله علیه) آمد . اصحاب از سبب این رفتار پرسیدند .. این مقدار ، بخشی از پاسخ حضرت به آنهاست :‌اما دخترم فاطمه (صلوات الله علیها) ؛‌او بانوی زنان جهانیان است از اولین و آخرین … و هر گاه او را می بینم ، به یاد می آورم که بعد از من چه بر سر او می آورند، گویی می بینم ذلت را داخل خانه اش کردند ؛‌حریم حرمتش هتک و مقامش را پاس نداشتند ؛‌حقش را غصب و از ارث ، منعش کردند ؛‌پهلویش را شکستند و باعث شدند بچه اش سقط گردد .
او فریاد می زند :‌ای محمد ،کمکم کن ! … ولی هیچ کس جوابش را نمی دهد ؛‌او یاری می خواهد ،‌ولی یاری اش نمی کنند؛‌از آن پس ، همیشه غمگین و مصیبت زده و گریان خواهد بود …
تا جایی که می فرماید :‌او که خود را در روزگار پدر ، گرامی و عزیز می دید ، آن جا خود را خوار و ذلیل می بیند …
حضرت در ادامه می فرمایند :‌او اولین فرد از خاندانم است که با حزن و غم و اندوه به من خواهد پیوست ، در حالی که شهید شده است .
من در آن حال می گویم :‌پروردگارا ! لعن فرما و عقاب کن هرکه حقش را غصب کرد ، و ذلیل فرما هرکه او را ذلیل شمرد ، و هر که به پهلوی مبارکش صدمه زد و بچه اش را کشت ،‌او را برای همیشه در آتش جهنم قرارش ده ؛‌در این حال ، ملائکه می گویند ، آمین

 امالی صدوق ۱۷۶ ، بحار ۴۳ : ۱۷۲ / ح ۱۳ ، و ۱۴ : ۲۰۵ / ح ۲۲ و ۲۸ : ۳۸ / ح ۱ .

اسفند
12
1393

تاریخ شهادت حضرت زهراعلیهاالسلام

تاریخ شهادت آن مطهره نیز اختلاف زیادى در کتابها دیده مى‏شود که جمعا حدود ده قول مى‏گردد، و همگى آنها تاریخ شهادت را روى فاصله‏ ى میان رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و شهادت آن مخدره‏ معصومه حساب کرده و ذکر نموده‏ اند.
۴۰ روز: مرحوم ابن شهرآشوب در کتاب مناقب پس از آنکه یکى دو قول در این باره نقل کرده مى ‏گوید: برخى گفته ‏اند: وفات(شهادت) فاطمه چهل روز پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اتفاق افتاد و این قول صحیحتر از اقوال دیگر است، و روى همین حساب مى ‏گوید: فاطمه (علیهاالسلام) در شب یکشنبه سیزدهم ربیع ‏الاخر از دنیا رفت ، و مرحوم اربلى هم در کشف ‏الغمّه چنین قولى نقل کرده چنانکه مجلسى (ره) نیز از برخى کتابها آن را حکایت نموده است نگارنده گوید: در برخى از روایات آمده که مدت بیمارى فاطمه (علیهاالسلام) چهل روز طول کشید مانند روایت روضهالواعظین  و روایتى که مجلسى(ره) از برخى کتابهاى مناقب نقل کرده  بنابراین ممکن است منظور از چهل روز که در پاره ‏اى از نقل ها آمده همین مدت بیمارى فاطمه (علیهاالسلام) بوده که به دست راویان با مدت زندگانى آن حضرت پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اشتباه شده باشد، واللَّه اعلم.
۷۲ روز: ابن شهرآشوب این قول را در مناقب نقل کرده.
۷۵ روز: این قول نیز در مناقب ذکر شده و مرحوم کلینى (ره) نیز در کافى روایتى از امام صادق (علیه السلام) در این باره روایت کرده و از عیون المعجزات سید مرتضى(ره) نیز نقل شده است و قول مشهور نیز میان محدّثین و عموم شیعیان همین قول است.

۳ ماه: این قول را مرحوم على بن عیسى اربلى در کتاب کشف‏ الغمّه از کتاب الذریه الطاهره دولابى نقل کرده.
۹۵ روز: مرحوم اربلى قول ۹۵ روز را از امام باقر (علیه السلام) روایت کرده ، و مجلسى (ره) نیز از کتاب اقبال الاعمال نقل کرده که جماعتى از اصحاب فرموده ‏اند: شهادت فاطمه (علیهاالسلام) در روز سوم جمادى‏ الثانیه واقع شد ، و روى قول مشهور در رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که روز بیست و هشتم ماه صفر بوده فاصله ‏ى آنها همان ۹۵ روز مى ‏شود.

۶ ماه: این قول را بیشتر اهل سنت اختیار کرده و عموماً شهادت فاطمه (علیهاالسلام) را در سوم ماه رمضان مى‏دانند که براى اطلاع بیشتر مى‏توانید به کتاب احقاق‏الحق مراجعه نمایید.  اقوال دیگر هم در این باره هست مانند هفتاد روز و ۱۰۰ روز و ۸ ماه که مشهور همین اقوالى بود که ذکر شده، و ابوالفرج در کتاب مقاتل الطالبیین گوید:

شهادت حضرت فاطمه (علیهاالسلام) چندى پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اتفاق افتاد که درباره‏ى مدت آن اختلاف شده است و آنها که بیش از دیگران گفته‏اند: شش ماه، و آنها که کمتر گفته‏اند: ۴۰ روز، ولى صحیح همانست که از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که فرمود: شهادت آن حضرت سه ماه پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بوده است.
نگارنده گوید: اساتید بزرگوار مادام بفائهم همین سه ماه و نود و پنج روز را عموماً روز شهادت دانسته‏ اند و شواهدى هم براى آن ذکر مى‏کردند، واللَّه اعلم.

 

منابع

۱_مناقب ابن شهرآشوب، ج ۳، ص ۳۷۵٫
۲ـ کشف‏الغمه، ج ۲، ص ۱۲۶٫
۳ـ بحارالانوار، چ ۴۳، ص ۲۱۵٫
۴ـ بحارالانوار، چ ۴۳، ص ۱۹۱ و ۱۷۸٫
۵ـ بحارالانوار، چ ۴۳، ص ۱۹۱ و ۱۷۸٫
۶ـ مناقب ابن شهرآشوب، ج ۳، ص ۳۷۵٫
۷ـ اصول کافى، ج ۱، ص ۲۴۱٫
۸ـ بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۲۱۲٫
۹ـ کشف‏الغمه، ج ۲، ص ۱۲۸٫
۱۰ـ کشف‏الغمه، ج ۲، ص ۱۲۸ت
۱۱-بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۹۶
۱۲ـ ج ۱۰، ص ۴۵۵٫

وبلاگ تخصصی حضرت زهرا(س)

اسفند
12
1393

حق کسی که بر تو احسان نموده است

وأما حق المنعم علیک بالولاء؛ فأن تعلم انه انفق فیک ماله؛وأخرجک من ذل الرق و وحشته إلىعز الحریه و انسها وأطلقک من اسر الملکه و فک عنک حلق العبودیه وأوجدک رائحه العز؛ و أخرجک من سجن القهر؛ و دفع عنک الاسر؛ و بسط لک لسان الانصاف و اباحک الدنیا کلها فملکک نفسک و حل اسرک و فرغک لعباده ربک و احتمل بذلک التقصیر فى ماله؛ فتعلم انه اولى الخلق بک بعد اولى رحمک فى حیاتک و موتک و احق الخلق بنصرک و معونتک و مکانفتک فى ذات الله؛ فلا تؤثر علیه نفسک ما احتاج الیک .

ترجمه:

اما حق کسی که ترا کمک نموده است به خاطر دوستی یا ملک یا قرابت و…… بر تو آنست که بدانی او از مالش گزشته و با صرف مال ترا؛ از ذلت بندگی و بردگی دیگران و وحشت آن نجات داده است و مزه آزادی و آسایش را به تو چشانیده است و ترا از اسارت دیگران رهانیده؛و زنجیرهای بردگی را از تو باز نموده و بوی خوش عزت و آزادی را به مشام تو رسانیده است. او ترا از زندان قهر و جبر بیرون آورده و عسر حرج و سختی را از تو دور نموده و با خوشی و خوشروئی و زبان انصاف با تو سخن گفته و تمام دنیا را ) به جهت احسانی که نموده است ( به تو بخشیده است و ترا فارغ البال ساخته که به عبادت پروردگارت پردازی و در این راستا ضرر مالی را
تقبل و تحمل نموده است. بدان که او نزدیک ترین مخلوق خداوند است نسبت به تو بعد از پدر و مادر و برادر و خواهرت و سزاوارتر از دیگران است که در مواقع لزوم به کمک او بشتابی و به خاطر خدا و احسانی که برای تو نموده است یاریش نمائی و خودت را هیچ وقت در اموری که مورد نیاز اوست مقدم ننمائی.

اسفند
12
1393

نماز استخاره ذات الرقاع

کیفیتش چنین است که هرگاه کارى را اراده کردى،شش ورقه آماده‏ کن،در سه ورقه بنویس:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ خِیَرَهٌ مِنَ اللَّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ لِفُلان بْنِ فُلان اِفْعَلْ
به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانى‏اش همیشگى است،خیرخواهى است از خداوند عزیز حکیم فلان فرزند فلان،انجام بده
و در سه ورقه دیگر بنویس
لاتَفعَل
انجام نده
سپس آنها رزیر جانماز خود مى‏گذارى،و دو رکعت نماز به جا مى‏آورى،چون از نماز فراغت یافتى،سجده مى‏کنى،و در سجده صد بار مى‏گویى:
اَسْتَخیرُ اللَّهَ بِرَحْمَتِهِ خِیَرَهً فى عافِیَهٍ
خیر مى‏خواهم از خداوند به رحمتش،خیرخواهى در عافیت
آنگاه مى نشینى و مى گویى :
اَللّهُمَّ خِرْلى وَاخْتَرْلى فى جَمیعِ اُمُورى فى یُسْرٍ مِنْکَ وَ عافِیَهٍ
خداوند ابراهیم خیر بخواه،و در همه امورم، در آسانى و عافیت از جانب خود خیر برگزین
سپس ورقه‏هاى زیر جانماز را با هم مخلوط مى‏کنى،و یکى‏یکى بیرون‏ مى‏آورى،هرگاه سه افعل دنبال هم بیرون آمد،آن کار را که اراده کرده‏اى به جاى مى‏آورى،و اگر سه لا تفعل بیرون‏ آمد به جا نیاور،و اگر یکى افعل بیرون آمد،و دیگر لا تفعل،تا پنج ورقه بیرون بیاور و به آن دقت کن،اگر سه افعل است‏ و دو لا تفعل بجا آورد،و اگر برعکس است انجام نده

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اسفند ۱۳۹۳
ش ی د س چ پ ج
« بهمن   فروردین »
 1
2345678
9101112131415
16171819202122
23242526272829
30