اردیبهشت
31
1394

ره عشق؛ تفسیر سوره کهف ۳۶

حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی:

بِسْمِ‌اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً (۶۷) وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلى‏ ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً (۶۸) قالَ سَتَجِدُنِی إِنْ‌شاءَاللهُ صابِراً وَ لا أَعْصِی لَکَ أَمْراً (۶۹) قال َفَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلاتَسْئَلْنِی عَنْ شَیْ‏ءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْراً (۷۰) فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا رَکِبا فِی السَّفِینَه خَرَقَها قالَ أَخَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً (۷۱) قالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً (۷۲) قالَ لا تُؤاخِذْنِی بِما نَسِیتُ وَ لا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْراً (۷۳)

آیه ۶۷
قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً
ترجمه
خضر گفت: بی‌گمان تو هرگز نمی‌توانی همپای من شکیبایی کنی.

استطاعت، شرط آموزش علم باطن
آموزش علم بویژه علم باطن صبر می‌خواهد زیرا آموزش، انسان را با دنیایی جدید آشنا می‌کند که شاگرد از آن خبر ندارد و این حوصله و تحمل علم می‌خواهد. بویژه در علوم باطن که انسان را به اسراری آشنا می‌کند که چه بسا خلاف همه آموزه‌های ظاهری ماست و تحمل آنها آسان نیست، به این دلیل جناب خضر گفت: «قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِی َصَبْرا»، «لَن» نشانه نفی موکد است، «استطاعت» به معنای قدرت و توانایی است اما نه هر توانایی بلکه در جایی که وسیله یا تصور قصد کار نباشد، از این واژه استفاده می‌شود بنابراین «استطاعت» در جایی به کار می‌رود که کسی عذر منطقی داشته باشد و اخص از قدرت و توان است. لذا جزو شروط حج استطاعت است که معنای آن قدرت بر شرایطی است که تکلیف مذکور بدون آنها بر انسان وارد نمی‌شود. [مفردات: ۵۳۰] تو که می‌خواهی از من پیروی کنی تا به علم اسرار برسی، هرگز چنین درخواستی در توان تو نیست زیرا روش آموزش من سخت است و تو بر آن شکیبایی نداری. علمی که جناب خضر آموزش می‌دهد، خلاف آموخته‌های حضرت موسی علیه‌السلام بوده است و به این دلیل تحمل آن بر آن حضرت سخت بود و وی برای آن توانایی‌نداشت.
توجه داشته باشید که حضرت موسی مامور به یادگیری بوده است و جناب خضر مامور به یاد دادن. به این دلیل هر دو سر قراری خاص حاضر بودند اما چون این آموزش خاص و ویژه است، جناب خضر پیش از آموزش تعهد می‌گیرد زیرا چیزهایی را آموزش می‌دهد که خارج از حوصله و صبر و تحمل و استطاعت حضرت موسی(علیه السلام) است که صاحب شریعت است.

آیه ۶۸
وَ کیْفَ تَصْبِرُ على ‏ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً
ترجمه
و چگونه بر چیزى که دانشت بدان احاطه ندارد شکیبایى مى‏کنى؟

معذور بودن حضرت موسی(علیه السلام)
چگونه بر چیزی که بر آن احاطه نداری و نسبت به آن خبری نیست و دانش تو به راز و رمز و باطن آن نمی‌رسد، توان صبر داشته باشی؟ «وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلى ‏ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرا»ً. «خُبراً» علم به امور از طریق اخبار است و دانستن باطن آنهاست. [التحقیق: ۳/۱۰] او به حضرت موسی(علیه السلام)حق می‌دهد، از شروط استطاعت، علم است و او دنبال علمی بود که اطاعت نافذی از آن نداشت. به این دلیل شماتتی بر ایشان نیست. او گفت: علمی که دنبالش هستی، خلاف همه آموخته‌های پیشین تو است بنابراین چگونه تحمل داشته باشی؟ تحمل بر چنین علمی اولاً احاطه می‌خواهد و ثانیاً خبرویت می‌خواهد زیرا آموزه‌های او خلاف ظاهر شریعت است و موسی(علیه السلام)صاحب شریعت. پس طبیعی است که نتواند بر این آموزه‌ها صبر کند.

آیه ۶۹
قالَ سَتَجِدُنِی إِنْ‌شاءَاللهُ صابِراً و َلا أَعْصِی لَکَ أَمْراً
ترجمه
گفت: اگر خدا بخواهد مرا شکیبا خواهى یافت و در هیچ کارى تو را نافرمانى نخواهم کرد.

اصرار حضرت موسی(علیه السلام)
پاسخ حضرت موسی(علیه السلام) آن است که می‌دانم که کار بر من سخت و بیرون از توانایی من است اما به خواست خدا امید بسته‌ام و اگر خدا بخواهد مرا شکیبا خواهی یافت: «قالَ سَتَجِدُنِی إِنْ‌شاءَاللهُ صابِراً». من خود را به مشیت خدا سپرده‌ام و او هرچه بخواهد، همان خواهد شد. نمی‌گوید حتماً صبر می‌کنم یا شاید بتوانم صبر کنم بلکه چون نگاه توحیدی دارد، با تأکید صبر خود را مستند به مشیت و خواست الهی می‌کند. بعد گفت: «وَ لا أَعْصِی لَکَ أَمْراً» و تو را در هیچ‌‌کاری نافرمانی نمی‌کنم. خودم می‌دانم که راه سختی را انتخاب کرده‌ام و باید تابع تو باشم. به خواست خدا برای تو خوب شاگردی خواهم بود. این گفت‌وگو سختی آموزش را می‌رساند که حضرت موسی با این مقام والایی که دارد، باید صبر بسیاری داشته باشد تا به بخشی از علم خضر پی ببرد.

آیه ۷۰
قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلا تَسْئَلْنِی عَنْ شَیْ‏ءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْراً
ترجمه
گفت: اگر دنبال من آمدى، از من چیزى مپرس تا خود از آن براى تو سخنى گویم.

تعهدی که خضر گرفت
جناب خضر با تعهد گرفت: «قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلا تَسْئَلْنِی عَنْ شَیْ‏ءٍ» شرط اینکه دنبال من باشی، آن است که از هرکاری که انجام می‌‌دهم، پرسش نکنی. «حَتَّى أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْراً» تو خود درباره آن سخن بگویم و حقیقت آن را به یاد تو بیاورم. یعنی تو باید در برابر کارهای من سکوت محض باشی و اینگونه است که از من تبعیت می‌کنی. به ترکیب «احدث ذکراً» نگاه کنید؛ از حقیقت کار خود یادی کنم و با تو سخن بگویم. یعنی من معلم تو نیستم و بنا نیست به تو علم جدیدی بیاموزم بلکه تنها به تو حقایقی را یادآور می‌شوم که خودت هم آنها را می‌دانی و چه بسا انجام هم داده‌ای. کار من تذکر است نه تعلیم. تو را به حقایقی تذکر می‌دهم که خودت آنها را می‌دانی و برای خودت پیش آمده یا به آنها عمل هم کرده‌ای. حضرت موسی در طول زندگی خود از کودکی تا آن زمان؛ چه میزان تحت تدبیر حضرت حق بوده است، حقیقت این تدبیر چیست؟ جناب خضر با تذکر خود، به او حقیقت را نشان می‌دهد. این امر برای همه ما هم است، چه بسیار حوادثی در زندگی ما که باطنش برای ما نامکشوف است و علم به باطن آنها نداریم. اگر راه‌رفته‌ای باشد، تا چشم ما را باز کند، آنگاه به آن حقایق تذکر پیدا می‌کنیم.

آیه ۷۱
فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا رَکِبا فِی السَّفِینَه خَرَقَها قالَ أَخَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً
ترجمه
پس هردو راه افتادند، تا اینکه سوار کشتى شدند، خضر آن را سوراخ کرد. موسى گفت: آیا آن را سوراخ کردى تا سرنشینانش را غرق کنى؟ بی‌گمان کاری بس ناروای انجام دادی.

اعتراض اول حضرت موسی
«فَانْطَلَقا» «انطلق» به معنای رفتن و به دنبال کسی رفتن است. [مفردات: ۵۲۳] موسی و خضر راه افتادند و با هم حرکت کردند، به دنبال هم روان شدند.«حَتَّى إِذا رَکِبا فِی السَّفِینَه» تا اینکه سوار کشتی شدند. «خَرَقَها» «خرق» به معنای پاره کردن و شکستن است. [مفردات: ۲۸۰] خضر کف کشتی را سوراخ کرد یا برخی نقاط آن را شکست تا آب به آن وارد شود، حضرت موسی این کار را که به صورت طبیعی موجب خراب‌شدن کشتی و خطر برای سرنشینان آن است، برنتافت و اعتراض کرد: «قالَ أَخَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها» کشتی را سوراخ کردی تا سرنشینان آن را غرق کنی؟ نتیجه کار او همین بود! و نتیجه‌گیری موسی کاملاً درست بود. «لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً» «إمر» کار بزرگ و شگفت را گویند. [مفردات: ۹۰] کار شگفت‌‌انگیز و بزرگی کردی! اعتراض اینجا بود. کار تو ناروا بود! کشتی را خراب کردی و آن غرق می‌شود و سرنشینان آن هم با آن غرق می‌شوند.

آیه ۷۲
قالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً
ترجمه
گفت: آیا نگفتم که هرگز با من توان شکیبایی نخواهی داشت؟

توبیخ خضر(علیه السلام)
مگر من به تو نگفتم که تو نمی‌توانی مرا همراهی کنی و بر کارهای من صبر نداری و تحمل آنها را نداری. «قالَ‌ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً» وقتی به حقیقت امور آشنا نیستی، اعتراض می‌کنی. خضر ولی خداست و بدون اجازه خدا کاری نمی‌کند اما موسی چون به حقیقت و باطن کار او آشنا نیست، به او اعتراض می‌کند.

آیه ۷۳
قال لا تُؤاخِذْنِی بِما نَسِیتُ و َلا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْراً
ترجمه
گفت: مرا به سبب آنچه فراموش کردم، بازخواست مکن و کار مرا بر من سخت مگیر.

عذر موسی(علیه السلام)
«قالَ لا تُؤاخِذْنِی بِما نَسِیتُ» موسی گفت: من نقض تعهد نکردم بلکه فراموش کردم، چون کار شگفت‌انگیز بود که ظاهرش هم ناروا و زشت بود، فراموش کردم که چه تعهدی به تو سپرده بودم و تو در محدوده ولایت و باطن امور عمل می‌کنی. «وَ لا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْراً»؛ «الرهق» پوشاندن با چیز ناپسند است که ملایم طبع نیست. [التحقیق: ۴/۲۴۷] به این دلیل به نادانی و کم‌خردی انسان هم اطلاق می‌شود. [کتاب العین: ۳/۳۶۶] حضرت موسی می‌فرماید ظاهر کار تو مرا به رنج انداخت و همین موجب اعتراض من شد. بر من سخت مگیر و همراهی با خود را از من مپوشان، مرا به دلیل کار و اعتراضم در تنگنا قرار مده، بر من سخت مگیر و رهایم مکن، اجازه بده تا از تو پیروی کنم تا به حقایق امور تذکر یابم.

اردیبهشت
30
1394

دعای سی و نهم:طلب عفو و رحمت

نیایش، در طلب عفو و رحمت

وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السّلَامُ فِی طَلَبِ الْعَفْوِ وَ الرّحْمَهِ

 

اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ اکْسِرْ شَهْوَتِی عَنْ کُلّ مَحْرَمٍ، وَ ازْوِ حِرْصِی عَنْ کُلّ مَأْثَمٍ، وَ امْنَعْنِی عَنْ أَذَى کُلّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَهٍ، وَ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَهٍ.
اللّهُمّ وَ أَیّمَا عَبْدٍ نَالَ مِنّی مَا حَظَرْتَ عَلَیْهِ، وَ انْتَهَکَ مِنّی مَا حَجَزْتَ عَلَیْهِ، فَمَضَى بِظُلَامَتِی مَیّتاً، أَوْ حَصَلَتْ لِی قِبَلَهُ حَیّاً فَاغْفِرْ لَهُ مَا أَلَمّ بِهِ مِنّی، وَ اعْفُ لَهُ عَمّا أَدْبَرَ بِهِ عَنّی، وَ لَا تَقِفْهُ عَلَى مَا ارْتَکَبَ فِیّ، وَ لَا تَکْشِفْهُ عَمّا اکْتَسَبَ بِی، وَ اجْعَلْ مَا سَمَحْتُ بِهِ مِنَ الْعَفْوِ عَنْهُمْ، وَ تَبَرّعْتُ بِهِ مِنَ الصّدَقَهِ عَلَیْهِمْ أَزْکَى صَدَقَاتِ الْمُتَصَدّقِینَ، وَ أَعْلَى صِلَاتِ الْمُتَقَرّبِینَ‏
وَ عَوّضْنِی مِنْ عَفْوِی عَنْهُمْ عَفْوَکَ، وَ مِنْ دُعَائِی لَهُمْ رَحْمَتَکَ حَتّى یَسْعَدَ کُلّ وَاحِدٍ مِنّا بِفَضْلِکَ، وَ یَنْجُوَ کُلّ‏ٌ مِنّا بِمَنّکَ.
اللّهُمّ وَ أَیّمَا عَبْدٍ مِنْ عَبِیدِکَ أَدْرَکَهُ مِنّی دَرَکٌ، أَوْ مَسّهُ مِنْ نَاحِیَتِی أَذًى، أَوْ لَحِقَهُ بِی أَوْ بِسَبَبِی ظُلْمٌ فَفُتّهُ بِحَقّهِ، أَوْ سَبَقْتُهُ بِمَظْلِمَتِهِ، فَصَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَرْضِهِ عَنّی مِنْ وُجْدِکَ، وَ أَوْفِهِ حَقّهُ مِنْ عِنْدِکَ‏
ثُمّ قِنِی مَا یُوجِبُ لَهُ حُکْمُکَ، وَ خَلّصْنِی مِمّا یَحْکُمُ بِهِ عَدْلُکَ، فَإِنّ قُوّتِی لَا تَسْتَقِلّ بِنَقِمَتِکَ، وَ إِنّ طَاقَتِی لَا تَنْهَضُ بِسُخْطِکَ، فَإِنّکَ إِنْ تُکَافِنِی بِالْحَقّ تُهْلِکْنِی، وَ إِلّا تَغَمّدْنِی بِرَحْمَتِکَ تُوبِقْنِی.
اللّهُمّ إِنّی أَسْتَوْهِبُکَ یَا إِلَهِی مَا لَا یُنْقِصُکَ بَذْلُهُ، وَ أَسْتَحْمِلُکَ، مَا لَا یَبْهَظُکَ حَمْلُهُ.
أَسْتَوْهِبُکَ یَا إِلَهِی نَفْسِیَ الّتِی لَمْ تَخْلُقْهَا لِتَمْتَنِعَ بِهَا مِنْ سُوءٍ، أَوْ لِتَطَرّقَ بِهَا إِلَى نَفْعٍ، وَ لَکِنْ أَنْشَأْتَهَا إِثْبَاتاً لِقُدْرَتِکَ عَلَى مِثْلِهَا، وَ احْتِجَاجاً بِهَا عَلَى شَکْلِهَا.
وَ أَسْتَحْمِلُکَ مِنْ ذُنُوبِی مَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ، وَ أَسْتَعِینُ بِکَ عَلَى مَا قَدْ فَدَحَنِی ثِقْلُهُ.
فَصَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ هَبْ لِنَفْسِی عَلَى ظُلْمِهَا نَفْسِی، وَ وَکّلْ رَحْمَتَکَ بِاحْتِمَالِ إِصْرِی، فَکَمْ قَدْ لَحِقَتْ رَحْمَتُکَ بِالْمُسِیئِینَ، وَ کَمْ قَدْ شَمِلَ عَفْوُکَ الظّالِمِینَ.
فَصَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْنِی أُسْوَهَ مَنْ قَدْ أَنْهَضْتَهُ بِتَجَاوُزِکَ عَنْ مَصَارِعِ الْخَاطِئِینَ، وَ خَلّصْتَهُ بِتَوْفِیقِکَ مِنْ وَرَطَاتِ الْمُجْرِمِینَ، فَأَصْبَحَ طَلِیقَ عَفْوِکَ مِنْ إِسَارِ سُخْطِکَ، وَ عَتِیقَ صُنْعِکَ مِنْ وَثَاقِ عَدْلِکَ.
إِنّکَ إِنْ تَفْعَلْ ذَلِکَ یَا إِلَهِی تَفْعَلْهُ بِمَنْ لَا یَجْحَدُ اسْتِحْقَاقَ عُقُوبَتِکَ، وَ لَا یُبَرّئُ نَفْسَهُ مِنِ اسْتِیجَابِ نَقِمَتِکَ‏
تَفْعَلْ ذَلِکَ یَا إِلَهِی بِمَنْ خَوْفُهُ مِنْکَ أَکْثَرُ مِنْ طَمَعِهِ فِیکَ، وَ بِمَنْ یَأْسُهُ مِنَ النّجَاهِ أَوْکَدُ مِنْ رَجَائِهِ لِلْخَلَاصِ، لَا أَنْ یَکُونَ یَأْسُهُ قُنُوطاً، أَوْ أَنْ یَکُونَ طَمَعُهُ اغْتِرَاراً، بَلْ لِقِلّهِ حَسَنَاتِهِ بَیْنَ سَیّئَاتِهِ، وَ ضَعْفِ حُجَجِهِ فِی جَمِیعِ تَبِعَاتِهِ‏
فَأَمّا أَنْتَ یَا إِلَهِی فَأَهْلٌ أَنْ لَا یَغْتَرّ بِکَ الصّدّیقُونَ، وَ لَا یَیْأَسَ مِنْکَ الْمُجْرِمُونَ، لِأَنّکَ الرّبّ الْعَظِیمُ الّذِی لَا یَمْنَعُ أَحَداً فَضْلَهُ، وَ لَا یَسْتَقْصِی مِنْ أَحَدٍ حَقّهُ.
تَعَالَى ذِکْرُکَ عَنِ الْمَذْکُورِینَ، وَ تَقَدّسَتْ أَسْمَاؤُکَ عَنِ الْمَنْسُوبِینَ، وَ فَشَتْ نِعْمَتُکَ فِی جَمِیعِ الْمَخْلُوقِینَ، فَلَکَ الْحَمْدُ عَلَى ذَلِکَ یَا رَبّ الْعَالَمِینَ

 

ترجمه :
خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست، و شهوتم را از هر حرامى بشکن، و حرصم را از هر گناهى بگردان،. و مرا از آوردن هر مؤمن و مؤمنه و مسلم و مسلمه باز دار.
خدایا و هر آن بنده که به حقى از حقوق و حدى از حدود من که توأش از آن نهى فرموده‏اى تجاوز کرده باشد و پرده حرمتى از حرمات مرا که توأش از هتک آن منع کرده‏اى دریده باشد و ظلامه و حقى را از من با خود به گور برده باشد، یا در حال حیات بر ذمه‏اش مانده باشد، پس او را در ظلمى که بمن روا داشته است بیامرز، و در حقى که از من برده است، عفو کن، و در باره آنچه با من کرده است سرزنش مفرماى، و به سبب آزردن من رسوا مساز و این گذشت را که در عفو ایشان بکار برده‏ام، و این تبرعى را که در کرم نسبت به ایشان معمول داشته‏ام، پاکیزه‏ترین صدقات صدقه دهندگان و بالاترین عطایاى تقرب جویان قرار ده. و مرا در برابر عفو ایشان به رحمت خود پاداش ده، تا هر یک از ما به سبب فضل تو نیکبخت گردد، و هر کدام از ما در پرتو احسان تو نجات یابد.
خدایا هر بنده‏اى از بندگانت که از من عقوبتى دیده، و یا از جانب من آزارى به او رسیده. تا حقش را ضایع کرده باشم، یا مظلمه‏اش را از میان برده باشم، پس بر محمد و آلش رحمت فرست. و او را به توانگرى خود از من خشنود گردان، و حقش را از جانب خود بپرداز، و آنگاه مرا از عقوبتى که مستوجب آن شده‏ام نگاه دار، و از قبضه حکم عدل خود رهائى بخش، زیرا که نیروى من با انتقام تو بر نمى‏آید، و طاقتم با غضب تو برابرى نمى‏تواند، پس اگر تو مرا به حق مکافات کنى هلاکم خواهى کرد، و اگر در رحمت خویشم نپوشانى به مهلکه خواهى افکند.
خدایا بخشش چیزى را اى معبود من از تو مى‏خواهم که بذل آن چیزى از تو نمى‏کاهد، و برداشتن بارى را از دوش خویش مى‏خواهم که برداشتن آن ترا گرانبار نمى‏سازد، بخشش نفس خویش را از تو مى‏خواهم که آن را براى این نیافریده‏اى تا از بیم زیانى به آن پناهنده شوى، یا بوسیله آن به منفعتى راه جوئى، بلکه تا وسیله اثبات قدرت خود بر آفریدن مثل آن و حجت توانائى خود بر خلقت نظیر آن قرار دهى، و برداشتن بار گناهانم را از تو مى‏خواهم که حمل آن مرا گرانبار ساخته است و از تو مدد مى‏طلبم بر آنچه سنگینیش مرا به زانو درآورده است پس بر محمد و آلش رحمت فرست، و نفس مرا با وجود ستم کردنش در باره خود ببخش، و آزاد کن، و رحمتت را به تحمل بار گران من بگمار. زیرا چه بسا که عفو تو ستمکاران را فرا گرفته است. پس بر محمد و آلش رحمت فرست، و پیشواى کسانى ساز که به عفو خود از افتادنگاههاى خطاکاران بپا داشته‏اى، و به توفیق خود از مهلکه‏هاى مجرمان خلاص کرده‏اى، تا به مدد عفوت از اسارت خشمت رها شده، و بدست احسانت از بند عدلت آزاد گشته. تو اگر چنین کنى – اى معبود من – این لطف را در باره کسى کرده‏اى که استحقاق خود را به عقوبتت انکار نمى‏کند و نفس خویش را از سزاوارى عقابت تبرئه نمى‏نماید.
این معامله را – اى معبود من – نسبت به کسى مى‏کنى که ترسش از تو از طمعش به تو افزون است، و ناامیدیش از نجات از امیدش به خلاص استوارتر است. نه از جهت آنکه ناامیدیش به علت یأس از رحمت تو یا طمعش از باب غره شدن به مغفرت تو باشد، بلکه ناامیدیش از جهت آن است که اعمال نیکش در میان اعمال بد اندک، و حجتها و عذرهایش در برابر همگى مسئولیتهایش ضعیف است و تو – اى معبود من – پس سزاوارى که صدیقان بتو مغرور نشوند، و گنهکاران از تو ناامید نگردند. زیرا که تو آن پروردگار عظیمى هستى که فضل خود را از هیچ کس باز نمى‏دارى، و در گرفتن حق خود بر کسى سخت نمى‏گیرى. یاد تو از یادشدگان برتر است، و نامهایت از نامیده شدن مردمان منزه است و نعمتت در همه آفریدگان پراکند است. پس ترا سپاس بر این بزرگوارى اى پروردگار جهانیان.

اردیبهشت
29
1394

ره عشق؛ تفسیر سوره کهف ۳۵

حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی:
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناه رَحْمَه مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناه مِنْ لَدُنَّا عِلْماً (۶۵) قالَ لَه مُوسى‏ هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً (۶۶)

آیه ۶۵
فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناه رَحْمَه مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناه مِنْ لَدُنَّا عِلْماً
ترجمه
[چون به صخره رسیدند] بنده‏اى از بندگان ما را یافتند که به او از نزد خود رحمتى عطا کرده و از نزد خود دانشى به او آموخته بودیم.

شروع داستان و معرفی خضر(علیه السلام)
تاکنون مقدمه و زمینه داستان بیان شد و از این آیه وارد اصل داستان می‌شود. چون موسی(علیه السلام) به صخره رسید، بنده‌ای از بندگان ما را دید. سه ویژگی برای او ذکر می‌فرماید: اول او بنده‌ای از بندگان خدا بود؛ بنده خدا در زبان قرآن مقام والایی است که بروز و ظهور تام انسانیت است. دوم ما از جانب خود رحمتی به او داده بودیم. سوم به او از پیش خود علمی داده بودیم و او را عالم کرده بودیم.

مقام خضر(علیه السلام)
وقتی حضرت موسی از همان راهی که رفته بود، بازگشت و به صخره‌ای که محل ملاقات بود، رسید. «فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا» بنده‌ای از خاصان درگاه الهی را یافت که «آتَیْناه رَحْمَه مِنْ عِنْدِنا» او را از رحمت خاص و ویژه خود بهره‌مند کردیم «وَ عَلَّمْناه مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» و علم لدنی به او عنایت کردیم. یعنی او بنده‌ای بود که معلمش هم خداست. معلوم است که مقام ویژگی‌ای دارد. یعنی او هم دارای کمال بندگی بود و این کمال را در خود به ظهور رسانده بود که خداوند از او به «عَبْداً مِنْ عِبادِنا» یاد می‌کند. او به مقام توحید ناب رسیده بود که شایستگی و شرف بندگی را یافته بود. این کمال دو ظهور داشت، اولاً از جانب ما بهره‌مند از رحمت خاص شده بود، یعنی مظهر اسم «الرحیم» خداوند شده بود و ثانیاً نزد ما علم آموخته بوده و مظهر اسم «العلیم» خداوند شده بود.

تفاوت عند و لدن
اما دو تعبیر در آیه شریفه به کار رفت: نخست فرمود: «آتَیْناه رَحْمَه مِنْ عِنْدِنا» دوم فرمود: «وَ عَلَّمْناه مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» تفاوت «عند» و «لدن» چیست؟ هر دو را ما در فارسی به «نزد» معنی می‌کنیم و هر دو حرف ربط هستند که به قرب و نزدیکی دلالت دارند. «عند» هم دلالت بر قرب مکانی دارد، و هم به منزلت مثل «عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون» [آل‌عمران: ۱۶۹] دلالت می‌کند. [مفردات: ۵۹۰] «عندالله» یعنی دارای قرب معنوی و منزلت معنوی نزد خداست. برخی گفته‌اند ریشه آن دلالت بر تجاوز و ترک راه استقامت دارد که واژه‌هایی چون «عنود»، «عناد» و «معاند» از آن گرفته شده است و «عند» هم از همین ریشه است، زیرا زید که عند عمرو است، به این معناست که از مردم بریده تا جایی که به عمرو نزدیک شده است. [مقاییس اللغه: ۱۵۳ ـ ۱۵۴]اما برخی هم گفته‌اند که «عند» از ریشه مذکور نیست، بلکه کلمه‌ای است که از عبری اخذ شده و به معنای رابط و رابطه است بنابراین واژه «عند» به مطلق ارتباط و بستگی دلالت دارد که آنچه پیش از خود است، به ما بعد خود اضافه و مرتبط می‌کند اما اینکه این رابطه زمانی است یا مکانی یا مادی یا معنوی یا روحانی یا از نوع دیگری است، به مفاد مضاف و مضاف‌الیه- یعنی دو طرف ربط- بازمی‌گردد. [التحقیق: ۸/۲۳۷] و این سخنی است که به تحقق نزدیک‌تر است اما «لدن» هم دلالت بر قرب دارد، منتها نزدیکی ملایم بنابراین معنای آن اخص از معنای «عند» است که بر مطلق ارتباط دلالت می‌کند. [التحقیق: ۱۰٫۱۸۳] مطلب بعدی اینکه «لدن» بیشتر در معنای قرب معنوی استعمال می‌شود. [همان]

قرب معنوی و علم لدنی
با این تعبیر وقتی می‌فرماید: «آتَیْناه رَحْمَه مِنْ عِنْدِنا» یعنی او در بندگی به منزلتی رسیده بود که قرب و نزدیکی معنوی با ما پیدا کرده بود و رحمت خاصه ما او را احاطه کرده بود. به تعبیر دیگر او به دلیل بندگی ربطی شدید و محکم به ما پیدا کرده بود که کاملاً به رحمت خاص ما یعنی اسم «الرحیم» وابسته شده بود. و وقتی می‌فرماید: «وَ عَلَّمْناه مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» به این معناست که او از محضر خداوند متعال علم آموخته است و علم او مادی و از نوع حصولی نیست بلکه علم حضوری است که از منبع غیب به او داده شده است. به تعبیر دقیق‌تر خضر که به مقام بندگی رسید، این مقام او را بالا برد که توانست شاگرد مخصوص و بلاواسطه خدا شود. این تلقی و گرفتن مستقیم علم است که با علوم رسمی چون فیزیک و شیمی و علوم انسانی، فقه، فلسفه، کلام و عرفان تفاوت ماهوی و ذاتی دارد. این دو علم، از حیث وجودی دو علم هستند. علم لدنی اولاً در رابطه شهودی گرفته می‌شود و علمی بدون واسطه است اما علم حصولی در فرآیند تعلیم و تعلم به دست آمده است و علم باواسطه است. ثانیاً علم لدنی مطلقاً حق است که هیچ خطا و باطلی آن را همراهی نمی‌کند، برخلاف علوم حصولی که همراه با خطا و اشتباه است. ثالثاً علمی حقیقی است اما علوم حصولی- بویژه در حکمت عملی و علوم انسانی- اعتباری هستند که اگر ریشه در حقایق و علوم حقیقی داشته باشند، درست هستند، اگرنه برآمده از نفسانیت آدمی هستند و مایه گرفتار او می‌شوند. رابعاً چون علم لدنی؛ حق مطلق است، متعلم را به حق می‌رساند اما علوم رسمی، چه‌بسا حجاب اکبر باشند اما مهم‌ترین تفاوت این دو علم که تفاوت اصلی است، تغایر وجودی است که اولی از سنخ وجود و جلوه اسم «العلیم» خداوند متعال است و دوم از سنخ گزاره و موضوع و محمول است که به فهم و ذهن ما می‌آید و آن را می‌آموزیم و چه بسا پس از چندی فراموش می‌کنیم.

خضر(علیه السلام) در روایت
خلاصه این آیه در عبارتی کوتاه و گویا، کسی را که حضرت موسی(علیه السلام) به دیدار او مشتاق است، معرفی می‌کند. طبق روایات این بنده، حضرت خضر بوده است. از امام صادق(علیه السلام) نقل است که فرمودند: «خضر(علیه السلام) پیامبری مرسل بود که خداوند به سوی گروهی او را مبعوث کرده بود. او نیز آنان را به توحید و اقرار به انبیا، پیامبران و کتاب‌های آسمانی دعوت می‌کرد. معجزه او آن بود که بر هیچ چوب خشکی یا زمین خالی‌ای نمی‌نشست، مگر اینکه شکوفه‌ای سبز می‌شد، به این دلیل به خضر معروف شد.» [البرهان: ۳/۶۴۵] او نسل پنجم نوح(علیه السلام) بوده است. [همان]

آیه ۶۶
قالَ لَه مُوسى‏ هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً
ترجمه
موسى به او گفت: آیا اجازه مى‏دهى تو را پیروی کنم تا بخشى از آنچه را به تو آموخته‏اند به من بیاموزى تا رشد یابم؟

رشد در سایه پیروی از ولی خدا
حضرت موسی(علیه السلام) که پیامبر اولوالعزم و صاحب شریعت است، برای فراگیری اسرار غیبی به محضر ولی‌ای از اولیای الهی می‌رسد که ویژگی‌های او را شناختیم. به محض اینکه به او می‌رسد، از او درخواست می‌کند که اجازه داشته باشد، دنبال او بیاید، تا بخشی از آموخته‌های او را آموزش بیند و رشد یابد. او می‌خواست رشید شود و این تنها با پیروی از ولی خدا و در محضر او بودن حاصل می‌شود.

بیان موسی(علیه السلام)
«قالَ لَه مُوسى‏» موسی به او گفت: «هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» من تو را پیروی کنم تا بخشی از آنچه را آموخته‌اید، آموزش یابم؟ یعنی من بنا دارم تو را شاگردی کنم. به این دلیل اجازه گرفت که از او پیروی کند و سخن خود را با «هَل» «آیا» «اتبعک» «از تو پیروی کنم» شروع کرد، تا نشان دهد آموزش این علم، نیاز به طی مراحل خاص دارد، صرف کلاس نیست بلکه باید در محضر استاد بود و شاگردی کرد و این کار بدون اجازه استاد امکان ندارد. بعد هم نگفت: به من علم خودت را بیاموز، بلکه گفت: بخشی از علمت را به من بیاموز. «مِمَّا عُلِّمْتَ» هدف هم رشد بود. «رُشْداً» رشد نوعی پختگی است، تا در مقام بندگی کامل و پخته شود. او می‌خواست به حاق حقیقت برسد تا به آن طریق به کمال بندگی نائل‌ آید. پس حضرت موسی(علیه السلام) که بهره کافی از علوم شریعت داشت، می‌خواست به علمی دیگر دست یابد که او را رشد دهد و به وسیله آن به مقام قرب نائل شود.
پس اگر انسان بخواهد به جایی برسد، باید در نزد اهلش شاگردی کند و این شاگردی هم با ادب باشد. حضرت موسی(علیه السلام) هم که طالب علم باطن بود، نزد بنده خدایی رفت که «آتَیْنَاه رَحْمَه مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاه مِن لَّدُنَّا عِلْماً» تا گوشه‌ای از علم او را آموزش ببیند.

اردیبهشت
28
1394

شهادت امام علی علیه السلام تسلیت باد

محراب کوفه امشب در موج خون نشسته

یا عرش کبریا را سقف و ستون شکسته

سجاده گشته رنگین از خون سرور دین

یا خاتم النبیین، یا خاتم النبیین

از تیغ کینه امشب فرقی دو نیم گردید

رفت آن یتیم پرور، عالم یتیم گردید

امشب سر مهربان نخلی خم شد

در کیسه نان به جای خرما غم شد

در خانه ی دور بیوه ای شیون کرد

همبازی کودک یتیمی گم شد

اردیبهشت
27
1394

ضربت خوردن امام علی علیه السلام

عبدالرحمن بن ملجم مرادی، از گروه خوارج و از آن سه نفری بود که در مکه معظمه با هم پیمان بسته و هم سوگند شدند، که سه شخصیت مؤثر در جامعه اسلامی، یعنی امام علی بن ابی طالب(علیه السلام)، معاویه بن ابی سفیان و عمرو بن عاص را در یک شب واحد ترور کرده و آن ها را به قتل رسانند.

هر کدام به سوی شهرهای محل مأموریت خویش رهسپار شدند و عبدالرحمن بن ملجم مرادی به سوی کوفه رفت و در بیستم شعبان سال ۴۰ قمری وارد این شهر بزرگ شد.

وی به همراهی شبیب بن بجره اشجعی، که از همفکران وی بود و هر دوی آن ها از سوی “قطام بنت علقمه” تحریک و تحریث شده بودند، در سحرگاه شب نوزدهم ماه مبارک رمضان سال ۴۰ قمری در مسجد اعظم کوفه کمین کرده و منتظر ورود امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیه السلام) شدند.(۱) هم چنین قطام، شخصی به نام “وردان بن مجالد” را که از افراد طایفه اش بود، به یاری آن دو نفر فرستاد.(۲)

روایت شده، که در هنگام ضربت زدن عبدالرحمن بن ملجم بر سر مطهر حضرت علی(علیه السلام)، زمین به لرزه در آمد و دریاها مواج و آسمان ها متزلزل شدند و درهای مسجد به هم خوردند و خروش از فرشتگان آسمان ها بلند شد و باد سیاهی وزید، به طوری که جهان را تیره و تاریک ساخت.

أشعث بن قیس کندی که از ناراضیان سپاه امام علی(علیه السلام) و از دو چهرگان و منافقان واقعی آن دوران بود، آنان را راهنمایی، پشتیبانی و تقویت روحی می نمود.(۳)

حضرت علی(علیه السلام) در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان، مهمان دخترش ام کلثوم(سلام الله علیها) بود و در آن شب حالت عجیبی داشت و دخترش را به شگفتی درآورد.

روایت شده که آن حضرت در آن شب بیدار بود و بسیار از اتاق بیرون می رفت و به آسمان نظر می کرد و می فرمود: به خدا سوگند، دروغ نمی گویم و به من دروغ گفته نشده است. این است آن شبی که به من وعده شهادت دادند.(۴)

به هر روی، آن حضرت به هنگام نماز صبح وارد مسحد اعظم کوفه شد و خفته گان را برای ادای نماز بیدار کرد. از جمله، خود عبدالرحمن بن ملجم مرادی را که به رو خوابیده بود، بیدار و خواندن نماز را به وی گوش زد کرد.

هنگامی که آن حضرت وارد محراب مسجد شد و مشغول خواندن نماز گردید و سر از سجده اول برداشت، نخست شبیث بن بجره با شمشیر برّان بر وی هجوم آورد، ولیکن شمشیرش به طاق محراب اصابت کرد و پس از او، عبدالرحمن بن ملجم مرادی فریادی برداشت: “لله الحکم یا علی، لا لک و لا لأصحابک”! و شمشیر خویش را بر فرق نازنین حضرت علی(علیه السلام) فرود آورد و سر مبارکش را تا به محل سجده گاهش شکافت.(۵)

حضرت علی(علیه السلام) در محراب مسجد، افتاد و در همان هنگام فرمود: بسم الله و بالله و علی ملّه رسول الله، فزت و ربّ الکعبه؛ سوگند به خدای کعبه، رستگار شدم.(۶)

نمازگزاران مسجد کوفه، برخی در پی شبیب و ابن ملجم رفته تا آن ها را بیابند و برخی در اطراف حضرت علی(علیه السلام) گرد آمده وبه سر و صورت خود می زدند و برای آن حضرت گریه می نمودند.

حضرت علی(علیه السلام)، در حالی که خون از سر و صورت شریفش جاری بود، فرمود: هذا ما وعدنا الله و رسوله؛(۷) این همان وعده ای است که خداوند متعال و رسول گرامی اشت به من داده اند.

حضرت علی(علیه السلام) که توان ادامه نماز جماعت را نداشت، به فرزندش امام حسن مجتبی(علیه السلام) فرمود که نماز جماعت را ادامه دهد و خود آن حضرت، نمازش را نشسته تمام کرد.

روایت شده که آن حضرت در آن شب بیدار بود و بسیار از اتاق بیرون می رفت و به آسمان نظر می کرد و می فرمود: به خدا سوگند، دروغ نمی گویم و به من دروغ گفته نشده است. این است آن شبی که به من وعده شهادت دادند.

روایت شد، که در هنگام ضربت زدن عبدالرحمن بن ملجم بر سر مطهر حضرت علی(علیه السلام)، زمین به لرزه در آمد و دریاها مواج و آسمان ها متزلزل شدند و درهای مسجد به هم خوردند و خروش از فرشتگان آسمان ها بلند شد و باد سیاهی وزید، به طوری که جهان را تیره و تاریک ساخت و جبرئیل امین در میان آسمان و زمین ندا داد و همگان ندایش را شنیدند. وی می گفت: تهدمت و الله ارکان الهدی، و انطمست أعلام التّقی، و انفصمت العروه الوثقی، قُتل ابن عمّ المصطفی، قُتل الوصیّ المجتبی، قُتل علیّ المرتضی، قَتَله أشقی الْأشقیاء؛(۸) سوگند به خدا که ارکان هدایت درهم شکست و ستاره های دانش نبوت تاریک و نشانه های پرهیزکاری بر طرف گردید و عروه الوثقی الهی گسیخته شد. زیرا پسر عموی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شهید شد، سید الاوصیا و علی مرتضی به شهادت رسید. وی را سیاه بخت ترین اشقیاء، یعنی ابن ملجم مرادی  به شهادت رسانید.

بدین گونه پیشوایی شایسته، امامی عادل، خلیفه ای حق جو، حاکمی دلسوز و یتیم نواز، کامل ترین انسان برگزیده خدا و جانشین بر حق محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله)، به دست شقی ترین و تیره بخت ترین انسان روی زمین، یعنی ابن ملجم مرادی ملعون، از پای درآمد و به سوی ابدیت و لقاء الله و هم نشینی با پیامبران الهی و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رهسپار گردید و امت را از وجود شریف خویش محروم نمود.

پی نوشت ها:

۱- الارشاد (شیخ مفید)، ص ۲۰؛ الجوهره فی نسب الامام علی و آله (البری)، ص ۱۱۲

۲- وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص ۴۱؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص ۱۸۴

۳- الارشاد، ص ۲۱؛ وقایع الایام، ص ۴۱؛ منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج۱، ص ۱۷۱

۴- منتهی الآمال، ج۱، ص ۱۷۲

۵- الارشاد، ص ۲۳؛ منتهی الآمال، ج۱، ص ۱۷۲؛ الجوهره فی نسب الامام علی و آله، ص ۱۱۳؛ وقایع الایام، ص ۴۱

۶- منتهی الآمال، ج۱، ص ۱۷۴

۷- همان

۸- همان

 

منبع:tebyan.net

 

 

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۳۹۴
ش ی د س چ پ ج
« فروردین   خرداد »
 1234
567891011
12131415161718
19202122232425
262728293031