10
1394
دعا و قضا و قدر
یکی از شبهاتی که مربوط به دعاست این است که: چون قضا و قدر الهی حق است و خدای سبحان هم از ازل به جمیع امور آگاهی دارد مطلب مورد درخواست یا در قضای ازل مقرر شده که عملی شود یا نه. اگر بنا شد عملی گردد دعا تأثیری ندارد چون همان یافت خواهد شد. و اگر در قضای ازل گذشت که فلان امر حاصل نشود دعا سودی ندارد چون چیزی که حتمی العدم است با دعا یافت نمی شود.
جواب: این اشکال چون ایرادی مشترک بین دعا، صدقه ، صله رحم و امثال آن است جواب آن هم باید مشترک باشد.
در عالم حرکت که عالم دگرگونی تغییر و تبدیل است «بداء» راه دارد. بداء در تکوینیات همانند نسخ در تشریعیات است.
در محدوده عالم طبیعت تحول و دگرگونی راه دارد و خدای سبحان این چنین مقدر کرده که صدقه یا صله رحم یا دعا انجام گیرد تا فلان کار عملی گردد و اگر چنانچه این امور صورت نگرفت فلان امر هم حاصل نشود. و از سوی دیگر خدای سبحان هم میداند که فلان شخص دعا میکند و بهره میگیرد و دیگری دعا نمیکند و بهره نمیبرد. پس در علم خدا جهلی نبوده و در جهان هستی ابهامی نیست. به ما راهنمایی کردند که اگر خواستیم از خیر بیشتری برخوردار باشیم دعا ، صدقه ، صله رحم و مانند آن راه گشاست و گرنه محروم خواهیم شد.
پس دو مطلب موردنظر است: یکی اینکه گرچه در ازل همه امور تنظیم شده ولی هر امری با علل و اسباب آن تنظیم شده است و یکی از علل و اسباب در محدوده حرکت و عالم تحول همان صدقه و صله رحم و دعا و… معنا ندارد. گرچه عبادی بودن دعا مسئله جداگانه ای است اما دعا برای تغییر و تبدیل لزوما در قلمرو لوح محو و اثبات به پایین است نه در محدوده لوح محفوظ.
مطلب دیگر آن است که خدای سبحان میداند که فلان شخص صله رحم میکند در نتیجه از عمر طولانی برخوردار میشود و دیگری قطع رحم میکند و از عمر طولانی محروم میگردد. پس نه در علم خدا تردید و ابهام است نه در واقع امر. و نباید گفت: قضا و قدر حق است چرا دعا کنیم؟ زیرا که خود دعا جزء قدر است. یعنی خدا مقدر کرده که در صورت دعا فلان حادثه که حادثه خیر است واقع شود و فلان حادثه شر پیش نیاید. از این جهت دعا اثر دارد و جزء قضا و قدر عالم است.
فرمود: «وسئلوا الله من فضله» از خداوند فضل او را طلب کنید. همان که قضا و قدر را مشخص کرد و فرمود: «و کل شیء عنده مقدار» یا «إنّا کل شیء خلقناه بقدر» همان فرمود «أدعونی أستجب لکم».
حکمت عبادات ص ۲۱۷
10
1394
براى ثالول
براى ثالول:و آن میخچه اى است که اغلب در دست پیدا مىشود،براى این بیمارى وارد شده:براى هر میخچه هفت دانه جو بگیر،و بر هر دانه جو بخوان:از اول سوره واقعه تا هباء منبثّا را و نیز هفت مرتبه:
وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ یَنْسِفُها رَبّى نَسْفاً فَیَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً لاتَرى فیها عِوَجاً وَلا اَمْتاً
از تو درباره کوهها مىپرسند،بگو آنها را پروردگارم درهم مىکوبد،درهمکوبیدنى کامل،و آنها را بیابانى گسترده و هموار گرداند، در آن کجى و انحراف نبینى
آنگاه یک یک دانه هاى جو را به میخچه بمال،و آنها را در کهنه اى ببند،و با سنگى قرار ده،و در چاى بینداز،بعضى گفته اند:شایسته است این عمل در آخر ماه،هنگامى که ماه پنهان است انجام بگیرد.و همچنین نقل شده: دارنده میخچه قطعه نمکى را به میخچه بمالد،و بر آن سه مرتبه لو انزلنا هذا القران را تا آخر سوره حشر بخواند،و آن را در تنورى بیندازد،و به شتاب بگذرد که ان شاء اللّه تعالى برطرف خواهد شد،و در کتاب«خزائن»آمده:مالیدن نوره میخچه را برطرف خواهد کرد
10
1394
دعای پنجاهم: در مقام خوف و خشیت
نیایش، در مقام خوف و خشیت
وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السّلَامُ فِی الرّهْبَهِ
اللّهُمّ إِنّکَ خَلَقْتَنِی سَوِیّاً، وَ رَبّیْتَنِی صَغِیراً، وَ رَزَقْتَنِی مَکْفِیّاً
اللّهُمّ إِنّی وَجَدْتُ فِیمَا أَنْزَلْتَ مِنْ کِتَابِکَ، وَ بَشّرْتَ بِهِ عِبَادَکَ أَنْ قُلْتَ یَا عِبَادِیَ الّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللّهِ، إِنّ اللّهَ یَغْفِرُ الذّنُوبَ جَمِیعاً، وَ قَدْ تَقَدّمَ مِنّی مَا قَدْ عَلِمْتَ وَ مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنّی، فَیَا سَوْأَتَا مِمّإ؛لالاّّ أَحْصَاهُ عَلَیّ کِتَابُکَ
فَلَوْ لَا الْمَوَاقِفُ الّتِی أُؤَمّلُ مِنْ عَفْوِکَ الّذِی شَمِلَ کُلّ شَیْءٍ لَأَلْقَیْتُ بِیَدِی، وَ لَوْ أَنّ أَحَداً اسْتَطَاعَ الْهَرَبَ مِنْ رَبّهِ لَکُنْتُ أَنَا أَحَقّ بِالْهَرَبِ مِنْکَ، وَ أَنْتَ لَا تَخْفَى عَلَیْکَ خَافِیَهٌ فِی الْأَرْضِ وَ لَا فِی السّمَاءِ إِلّا أَتَیْتَ بِهَا، وَ کَفَى بِکَ جَازِیاً، وَ کَفَى بِکَ حَسِیباً.
اللّهُمّ إِنّکَ طَالِبِی إِنْ أَنَا هَرَبْتُ، وَ مُدْرِکِی إِنْ أَنَا فَرَرْتُ، فَهَا أَنَا ذَا بَیْنَ یَدَیْکَ خَاضِعٌ ذَلِیلٌ رَاغِمٌ، إِنْ تُعَذّبْنِی فَإِنّی لِذَلِکَ أَهْلٌ، وَ هُوَ یَا رَبّ مِنْکَ عَدْلٌ، وَ إِنْ تَعْفُ عَنّی فَقَدِیماً شَمَلَنِی عَفْوُکَ، وَ أَلْبَسْتَنِی عَافِیَتَکَ.
فَأَسْأَلُکَ اللّهُمّ بِالْمَخْزُونِ مِنْ أَسْمَائِکَ، وَ بِمَا وَارَتْهُ الْحُجُبُ مِنْ بَهَائِکَ، إِلّا رَحِمْتَ هَذِهِ النّفْسَ الْجَزُوعَهَ، وَ هَذِهِ الرّمّهَ الْهَلُوعَهَ، الّتِی لَا تَسْتَطِیعُ حَرّ شَمْسِکَ، فَکَیْفَ تَسْتَطِیعُ حَرّ نَارِکَ، وَ الّتِی لَا تَسْتَطِیعُ صَوْتَ رَعْدِکَ، فَکَیْفَ تَسْتَطِیعُ صَوْتَ غَضَبِکَ
فَارْحَمْنِیَ اللّهُمّ فَإِنّی امْرُؤٌ حَقِیرٌ، وَ خَطَرِی یَسِیرٌ، وَ لَیْسَ عَذَابِی مِمّا یَزِیدُ فِی مُلْکِکَ مِثْقَالَ ذَرّهٍ، وَ لَوْ أَنّ عَذَابِی مِمّا یَزِیدُ فِی مُلْکِکَ لَسَأَلْتُکَ الصّبْرَ عَلَیْهِ، وَ أَحْبَبْتُ أَنْ یَکُونَ ذَلِکَ لَکَ، وَ لَکِنْ سُلْطَانُکَ اللّهُمّ أَعْظَمُ، وَ مُلْکُکَ أَدْوَمُ مِنْ أَنْ تَزِیدَ فِیهِ طَاعَهُ الْمُطِیعِینَ، أَوْ تَنْقُصَ مِنْهُ مَعْصِیَهُ الْمُذْنِبِینَ.
فَارْحَمْنِی یَا أَرْحَمَ الرّاحِمِینَ، وَ تَجَاوَزْ عَنّی یَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ، وَ تُبْ عَلَیّ، إِنّکَ أَنْتَ التّوّابُ الرّحِیمُ.
ترجمه :
خدایا، تو مرا کامل و بىعیب آفریدى، و در خردى پروردى، و از رنج بردن در طلب روزى بىنیاز کردى.
خدایا، من در کتابى که فرو فرستادهاى و بندگان را به آن بشارت دادهاى، یافتهام که گفتهاى: «اى بندگان من که در باره خود اسراف کردهاید، از رحمت خدا ناامید مشوید، زیرا خدا همه گناهان را مىآمرزد» و پیش از این از من اعمالى سر زده که تو دانستهاى، و از من به آن داناترى. پس واى به رسوائى من از آنچه نامه تو بر من شمرده است! پس اگر نبود مواردى از عفو عالمگیرت که به آن امیدوارم، خود را از دست مىدادم. و اگر کسى را یاراى فرار از پروردگارش مىبود، هر آینه من به گریختن از تو سزاوارتر بودم. و تو هیچ رازى در زمین و در آسمان از نظرت پوشیده نیست، و آن را در روز رستاخیز حاضر مىسازى، و از هر جزا دهنده و محاسبى بىنیازى.
خدایا، همانا که تو جوینده منى اگر بگریزم، و دریابنده منى اگر فرار کنم. پس اینک منم در پیشگاهت، فروتن و خوار و روى بر خاک نهاده: اگر عذابم کنى پس من سزاوار آنم، و آن از طرف تو اى پروردگار من عدل است. و اگر از من در گذرى پس از دیر باز عفوت مرا فرا گرفته است و تو جامه عافیتت را بر من پوشانیدهاى. پس از تو مسئلت مىکنم – خدایا – به نامهاى اندوختهات، و به آن جمالت که پردههاى جلال آن را پوشیده است که در حال آسایش و رنج رحمت آورى بر این جان بىتاب، و این مشت استخوان سست بىطاقتى که تاب حرارت آفتاب ندارد، پس چگونه تاب حرارت آفتاب ندارد، پس چگونه تاب حرارت دوزخ تو مىآورد و آنکه طاقت بانک رعد ترا نمىآرد، پس چگونه شنیدن غریو خشم ترا مىتواند. پس رحم کن بر من – اى خداى من – زیرا که من فردى حقیرم، و قدر من اندک است، و عذابم چیزى نیست که به وزن ذرهاى در پادشاهى تو بیفزاید و اگر عذاب من در پادشاهى تو مىافزود، هر آینه نیروى صبر بر آن را از تو مىخواستم، و دوست داشتم که آن فزونى ترا باشد. ولى پادشاهى تو.
خدایا، بزرگتر، و سلطنت با دوامتر، از آن است که طاعت اطاعت کنندگان در آن بیفزاید، یا نافرمانى گنهکاران از آن بکاهد، پس بر من رحم کن، اى مهربانترین مهربانان، و از من در گذر، اى صاحب جلال و اکرام، و توبهام را بپذیر زیرا که توئى آن توبه پذیر مهربان.
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر مرداد ۱۰, ۱۳۹۴
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت مرداد ۱۰, ۱۳۹۴
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان مرداد ۱۰, ۱۳۹۴
- سجده شکر مرداد ۱۰, ۱۳۹۴
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر مرداد ۱۰, ۱۳۹۴