8
1394
تفسیر سورۀ مبارکۀ آلعمران مقدمات تفسیری
چکیدۀ جلسۀ اول
مقدمه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِِ
الم (۱) اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ (۲) نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراهَ وَ الْإِنْجِیلَ (۳) مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقامٍ (۴) إِنَّ اللَّهَ لا یَخْفى عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ (۵) هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحامِ کَیْفَ یَشاءُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۶)
بحثی که به فصل الهی از این جلسه در خدمت شما عزیزان ارائه میشود، تفسیر سورۀ مبارکۀ آلعمران است. بفضل الهی تفسیر سورههای مبارکۀ فاتحۀ الکتاب و بقره در تهران انجام شد و به اتمام رسید و اکنون در لواسان وارد تفسیر سورۀ مبارکۀ آلعمران میشویم. پیش از شروع چند مطلب را تذکر بدهم که لازم است:
مفسر حقیقی
نخست اینکه مفسران حقیقی قرآن پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمۀ اطهار علیهم السلام هستند: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون» [نحل: ۴۴] بعد از این بزرگواران شاگردان مکتب اهل بین عصمت و طهارت علیهم السلام یعنی علمای ربانی شایستگی دارند که به امامت آن بزرگواران به تفسیر قرآن بپردازند. دلیلش هم روشن است، تفسیر طهارت روح میخواهد، زیرا کنشی مومنانه است: «لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُون» [واقعه: ۷۹] طبعاً کار امثال بنده تفسیر نیست، بلکه تلاشی است در این جهت. یعنی ما هم موظف هستیم که کتاب الهی را بفهمیم و در آن تدبر و تفکر کنیم و این کار با تفسیر از مسیری که سلف صالح رفته است، امکان دارد. در همین آیه که قرائت شد، فرمود: «وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون» یعنی پیامبر اعظم که حقایق قرآن را تبین میفرماید، وظیفۀ من و شما تفکر دراین حقایق است. زیرا قرآن برای همۀ بشر نازل شده است، درست است که مخاطب اصلی قرآن پیامبر خدا صلوات الله و سلامه علیه و علی آله هستند، اما قرآن کتابی جهانی و همگانی است: «لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَ فَلا تَعْقِلُون» [انبیاء: ۱۰] بنابراین ما در حد توان و بضاعت کم خود تلاش میکنیم و از خدا هم توفیق ادب میخواهیم.
درس و مباحثۀ تفسیری
دوم اینکه کار ما به تعبیر ما طلبهها مباحثه است نه منبر؛ یعنی بحث علمی است که بین بنده و شما منعقد میشود و کلاس درسی است که همۀ ما آمدهایم در محضر قرآن آموزش ببینیم. بنابراین چه خوب است که شما هم فعال باشید و با مطالعه در مباحثه حاضر شوید. بهترین منابع هم تفسیر شریف المیزان و تفسیر شریف تسنیم استاد بزرگوار حضرت آیت الله جوادی آملی است که بحمدلله هر دو هم در دسترس هستند. البته روش ما تفصیل نیست و ما تنها به مطالب اصلی و خطوط کلی آیات و بیانات تفسیری اشاره میکنیم. اما مطالعۀ و بحث و مداقۀ شما بزرگواران کمک زیادی به پربارشدن کلاس دارد.
ورود به بحث: حقیقت تفسیر
معنا و نشانهها
سوم اینکه تفسیر یعنی چه؟ ما در مقدمهای که در این سلسله مباحث مطرح کردیم، به این بحث پرداختهایم. میتوانید به آن مراجعه فرمایید. اما اجمالاً تفسیر در معنای دقیق آن «فهم و کشف مراد گوینده یا نویسنده و مدلولات کلام اوست.» در هر متنی اعم از متون بشری یا الهی و همچنین متون گفتاری عادی یا علمی و حکمی معنایی نهفته است که این معنا لازم است منتقل شود. به تعبیر دیگر در ذهن گوینده یا نویسنده معنایی است که این معنای به خودیخود به مخاطب ـ شنونده یا خواننده منتقل نمیشود. بلکه لازم است که معنا از لابلای نشانههای خاص منتقل شود. مثلاً وقتی نیروی انتظامی میخواهد به ما اعلام کند که فلان خیایان از شرق به غرب یکطرفه است، در یک سمت خیایان علامت و نشانۀ «جاده یکطرف است» میگذارد و در طرف مقابل تابلوی «ورود ممنوع» ما هم که این نشانه را میشناسیم، از سمت غرب وارد خیابان نمیشویم.
در متون و آثار، واژگان نشانههایی هستند که برای انتقال معنای ذهنی گوینده یا نویسنده استفاده میشوند، واژگانی با معنا و مستعمل که معنایش برای دو طرف تخاطب روشن است. بنابراین واژگان و کلمات نشانههایی هستند که مخاطب را به معنای موردنظر گوینده یا نویسنده سوق میدهند. به بیان دیگر، واژگان به منزلۀ سرنخهایی هستند که بین دو جهان ارتباط برقرار میکنند،؛ جهان گوینده یا نویسنده که جهانی از معانی است و جهان شنونده یا خواننده که جهان دیگری از معانی است. بنابراین در فرایند تفهیم و تفکر و تدبر و تفسیر «معنی» اصل است، اما این معنی بدون «نشانهها» یعنی «واژگان» انتقال نمییابند، و واژگان در فرایند انتقال معنای نقش اساسی دارند.
کلمات و جملات
نکتۀ مهم در انتقال معنا آن است که واژگان و کلمات به تنهایی در انتقال معنا به کار برده نمیشوند، بلکه در اغلب موارد به صورت جملات ـ یعنی کلمات به همپیوستۀ و معنیدار که معنای کاملی و تمامی ارائه میدهند ـ بیان میشوند. و این نکتهای است که در بحث تفسیر خیلی مهم است.
تفسیر و معنی
با این مقدمه روشن میشود که ما در فرایند تفسیر، موظف هستیم که معنا را که در بطن متن الهی نهفته است، تفسیر کنیم. توضیح بیشتر اینکه ما در فرایند تفسیر سه عنصر اصلی داریم:
نخست گوینده یا نویسنده که معنای را در ذهن دارد و این معنا را با واژگان و جملاتی بیان میکند. او جهانی از معانی است که با ابزار تفهیم و تفاهیم یعنی کلمات و جملات معنا را تولید یا تکثیر میکند.
دوم شنونده و خواننده که این معنی و معانی تولیدشده را میفهمد و درک میکند.
سوم فرایند تفسیر که شنونده یا خواننده معنایی که فهم کرده است، تفسیر میکند و مراد و غرض گوینده یا نویسنده را کشف میکند و مدلولها و دلالتهای واژگان و جملات را کشف مینماید.
تفاوت فهم و تفسیر
بنابراین بین فهم متن و تفسیر آن تفاوت است. مثلاً اگر کسی به ما بگوید: «آب» ما معنای ذهنی گوینده را درک میکنیم که او به مایع رونده و شفافی که بیبو و بیرنگ است، اشاره دارد که برای رفع عطش و پاکیزگی وسیلهای حیاتی است. اما غرض او از بیان این واژه چیست؟ این در فرایند تفسیر روشن میشود. برای مثال وقتی او میگویند: «به من آب بدهید.» معنای جملۀ او برای ما روشن است و ما از ورای واژگانی که در جملهای معنیدار بیان شده است، معنا را فهم میکنیم. اما تفسیر ما از این جمله چیست؟ به این تعبیر دیگر جمله بر چه مطلبی و غرضی دلالت دارد، و غرض و مراد و هدف او از بیان این جمله و واژگان چیست؟ اگر او در حال کاشتن گُلی در گلدان باشد، وقتی میگوید: «به من آب بدهید» جمله را چنین تفسیر میکنیم که او آب را برای آمادهسازی گلدان میخواهد. و آبی میآوریم که مناسی کار مذکور باشد. اگر او گفت: «این چیست، من تشنه هستم»، به او اعتراض میکنیم که درست توضیح بدهید. زیرا در موقعیتی که او بوده است، تفسیری جز کاری که ما کردیم، برداشت نمیشد. یا لااقل تفسیر نخست از کلام او همین کار ما بوده است. اگر این شخص این کلام را در حالی به ما بگوید که از راه رسیده است، تفسیر ما این است که غرض او از این جمله و واژگان آن است که او آب را برای نوشیدن و رفع عطش میخواهد، یعنی این جمله بر تشنگی او دلالت دارد. و اگر دستش گِلی باشد، تفسیر ما آن است که او آب برای نظافت دست خود میخواهد، و کلام او بر نیاز به نظافت دستش دارد.
حالا اگر کسی به ما بگوید: «قصۀ آب و کربلاء» اشک در چشمان ما جمع میشود. یعنی ما هم مطلب و معنا را فهمیدیم و هم تفسیری از آن معنی ارائه دادیم که مطابق با غرض گوینده بود، جملۀ او به عمق مصیبت دلالت دارد. بنابراین تفسیر با فهم دو امر هستند، لزوماً هر فهمی به تفسیر منجر نمیشود، اما هر تفسیری منوط به فهم درست است. مثلاً اگر ما فهم درستی از وقایع عاشورا نداشته باشیم و به بگویند: «قصۀ آب و کربلاء» تفسیر به رأی ارائه میدهیم که هیچ مطابقتی با غرض گوینده ندارد. اینکه میبینیم غربیان ـ حتی اندیشمندانشان ـ تفسیر درستی از انقلاب اسلامی ندارند، به این دلیل است که فهم درستی از این پدیده ندارد. بنابراین تأکید میکنیم:
اولاً فرایند تفسیر با فهم دو امر جدا از هم هستند. ثانیاً تفسیر منوط به فهم درست است.
همینجا این نکته را هم یادآور شوم که بحث قرائتهای مختلف و امثال آن ـ لااقل برخی از قرائتهای آن ـ به دلیل عدم فهم درست است، چون ندیدند، حقیقت ره افسانه زدند. اگر مطلب درست فهم شود، آن وقت تفسیر میسر است، اما چون فهم درستی از متن نیست، بحث تفاسیر و فهمهای متفاوت و قرائتهای مختلف از متن و مرگ مولف پیدا میشود.
سه نوع رابطۀ فهم و تفسیر
مطلب بعدی اینکه متونی که ما با آنها مواجه هستیم، سه دسته هستند:
برخی «متون معنایی» فهمشان آسان است و تفسیرشان هم آسان. مثل گفتارها و گفتگوهای روزانه و عرفی بین ما مردم.
برخی از متون معنای فهمشان سخت است و تفسیرشان سختتر و مشکلتر. همانند درسهای اساتید و کتب علمی و حکمی و عرفانی. که فهمشان آسان نیست، مثلاً اسفار مرحوم ملاصدرا. تازه اگر کسی آن را بفهمد، تفسیر آن؛ بقول معروف پشت صحنۀ آن کار هرکسی نیست.
برخی از متون فهمشان آسان است، اما تفسیرشان آسان نیست، بلکه پیچیدگی دارد. قرآن و اصولآً متون مقدس و الهی که از لسان وحی آمده است، اینچنین هستند، فهمشان عرفی است و اگر با لغت آشنا باشیم، آن را میفهمیم، اما تفسیر آن آسان نیست و تدبر و تفکر و تعقل میخواهد و بدون اصول روشی و مبانی درست امکانپذیر نیست. برخی متون ادبی چون حافظ و مثنوی هم اینچنین هستند.
تفسیر قرآن
بنابراین تفسیر یعنی کشف مراد گوینده یا نویسنده و کشف دلالتهای واژگان و جملات در موقعیت و متن پیشروی ماست، که مقدمه و زمینۀ آن، فهم معنای مورد نظر اوست. تفسیر قرآن هم یعنی کشف مقاصد و اغراض خداوند متعال از نزول قرآن بر قلب مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و دلالتهای آیات قران در متن کلام الهی یعنی کتاب حکیم قران است. مقدمۀ آن فهم و بیان معانی کلمات و آیات الهی است که به تسامح آن را هم جز تفسیر برمیشمریم، وگرنه فهم این معانی مقدمه و زمینۀ تفسیر قرآن است.
بله ما موظف هستیم که معانی واژگانی که در قرآن به کار برده میشود، معانی حقیقی آنها را بدانیم و درست فهم کنیم، چنانچه تفسیر منوط به نورانیت باطن مفسر است که ارتباط قلبی و درونی با قرآن داشته باشد، اما اینها جز تفسیر نیستند و تفسیر یعنی کشف حقیقت معنایی آیات و کشف اهداف نزول از آیات قران. اگر به این عرض بنده توجه کنید، سِر کلام حضرت امام در آداب نماز را درمییابیم که تاکنون کتاب تفسیری نوشته نشده است. همۀ تفاسیر ـ تا پیش از المیزان ـ در حد فهم و بیان معنای واژگان و آیات متوقف شدهاند. بگذریم که بسیاری از آنها در همین مرحله هم موفق نبودهاند. البته حساب تفسیر شریف المیزان جداست و مرحوم علامه به ساحت تفسیر وارد شدهاند.
قران کلام خدا
مطلب بعدی اینکه قرآن کریم کلام خداست که با واژگان و لغت عربی برای بشر نازل شده است، کلام خدا تنها در قالب واژگان مفرد به مخاطب بشری القاء نشده است، بلکه به صورت آیات یعنی در حالت مرکب بر قلب مقدس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است که هر دستهای آیات در قالب سورهای محصور و بسته شده است. بنابراین کل قرآن شامل ۱۱۴ سوره؛ ۶۲۳۶ آیه (با احتساب ۱۱۴ بسم الله الرحمن الرحیم که جز قرآن هستند: ۶۳۴۸ آیه) و ۷۷۷۰۱ واژه و کلمه است. و در فرایند تفسیر قرآن هم فهم واژگان مهم هستند، هم فهم آیات و هم فهم سورهها. و چنانچه گفتیم، فهم مقدمۀ تفسیر است.
بنابراین توجه شود که تفسیر قرآن کار آسانی نیست که ما تصور کنیم، با چند لغتنامه و چند کتاب تفسیری میتوانیم به تفسیر قرآن موفق شویم. قرآن دریایی بیکران است و غواص ماهر میخواهد تا بتواند از آن درهای نایاب صید کند، وگرنه خود صید خواهد شد. اما در عین حال توجه داریم که خداوند متعال آنچه را نیاز بشر است، و باید می گفت، در قرآن کریم بیان فرموده است، و بیان قرآن کامل و واضح است. بنابراین ما در فهم قرآن مشکل نداریم. اما گفتیم که فهم قدم اول است، پس از فهم باید وارد ساحت تفسیر یعنی تدبر قرآن شد. «أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها» [محمد: ۳۴]
سه ویژگی مهم کلام الهی
نکتۀ مهم ان است که قرآن کتاب عادی و کلام بشر نیست، بزرگترین معجزه الهی است که به دست پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم داده شده است.
گفتار نه نوشتار
اولاً این متن، نوشتار نیست، همانند کتاب موسی که به صورت الواحی به دست حضرت موسی داده شد. یعنی گفتار است. در گفتار مخاطت در مقابل گوینده قرار دارد، و گوینده با توجه به ذهنیت و مقام و حال او سخن میگوید. یعنی رعایت قدرت فهم او را میکند و حالات و باورهای او را در نظر میگیرد. و کلام را در حد فهم مخاطب پائین میآورد و تنزل میدهد. متکلم حکیم در عین حالی که حکیمانه سخن میگوید و کلام او پر از لطائف و ظرایف و دقت است، اما کلام را به گونهای بیان میکند که برای عموم مردم و مخاطبان قابل فهم باشد. این ویژگیها در متن مکتوب کمتر رعایت میشود یا لازم است که رعایت شود. البته الان وارد بحث گفتاربودن کلام الهی نمیشویم که چگونه گفتاری است، اما اجمالاً بدانیم که گفتار و کلام الهی است، نه متن مکتوب.
نزول تدریجی
ثانیاً متن کتاب الهی در طی بیست و سه سال و در موقعیتهای مختلف و شرایط گوناگون مکانی و زمانی در ارتباط وحیانی بین خداوند سبحان و قلب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است و در فهم و تفسیر آن باید به این امر توجۀ جدی داشت. باید توجه کرد که در متن گفتار به این شرایط و وقایع و موقعیتها اشاره نمیشود، اما مخاطب به آن کاملاً آگاه است و ما که از این شرایط و موقعیتها دور هستیم، برای فهم گفتار ناچار باید به فضا و جو بیان توجه کنیم. گذشته از اینکه در گفتار، جملاتی که متناسب مجلس گفتگو هست، بیان میشود که نوع تنوع گفتاری و مطالب و احیاناً پراکندگی یا تکرار را القاء میکند که مفسر موظف است، در تبین و تفسیر آیات به آنها توجه کند تا بتواند مقصود و دلالتهای کلام را درک کند. مفسر باید دقت داشته باشد که تقدیم و تأخیرها، محکم و متشابهها و اصل و فرع را در نظام تفسیری رعایت کند.
ظاهر و باطن معانی
اما مهمتر آن است که قران دارای معانی تودرتو است، معانی که ظاهری دارد و باطنی؛ بلکه دارای بطون معنایی است که واژگان و آیات برای همۀ معانی ظاهری و باطنی نشانه هستند که مفسر به دنبال کشف آنها و دلالتهای آنهاست.
نظام خاص معنایی
نکتۀ مهم دیگر در تفسیر قرآن باید به آن توجه شود و از ویژگی سوم برمیخیزد، آن است که قرآن کریم دارای «نظام خاص معنایی» است که همۀ واژگان و آیات و سوره ها در این نظام با هم مرتبط میشوند و مفسر موظف است که این نظام و ساختار معنایی را کشف کند. اینکه ما آیات را از هم جدا کنیم و در مواقع و بیانات خاص از آنها به عنوان شاهد یا موید یا استدلال استفاده کنیم، کار اشتباهی نیست، بلکه اگر استفادۀ ما درست و بجا باشد، کار خوبی هم است. اما تفسیر امری ورای این کار است، حقیقت تفسیر کشف غرض کلام الهی از نزول آیات در غالب کلمات و واژگان در دسترس ماست. بنابراین بدون کشف نظام معنای قرآن، فرایند تفسیر به معنای واقعی کلمه رخ نداده است. پس مفسر گذشته از توجه به مفردات آیه، مدلولهای آیات، موظف است که ارتباط آیات با هم را کشف کند. نظام هر سوره را شناسایی کند و آیات را در این نظام کشف معنی کند. و خلاصه نظام معنایی میان آیات و سوره ها و واژگان را دریابد. این امر مستلزم داشتن «نظامی معرفتی» و «نظامی روشنشناختی» است. دو امری که در فرایند تفسیر بسیار مهم هستند و بدون آنها کار تفسیری ما ابتر میماند.
بنابراین باید در کشف نظام معنایی در کنار توجه به معانی واژگان و آیات؛ ارتباط آیات را هم مورد توجه قرار دهد و این آیات را در متن گفتار الهی و در درون سورهها و همچنین کل نظام و ساختار قرآن مورد مداقه قرار دهد. و به فضا و جو نزول توجه داشته باشد و در خلأ آیات را تفسیر نکند و نگاهی یکجانبهنگرانه به قران و آیات آن نداشته باشد. مثلاً نگاه معرفتی، یا عرفانی یا حکمی، یا اجتماعی یا علمی و امثال آن. بلکه به وسعت وجود و سعۀ انسانی که قرآن برای آن آمده است، قرآن را مدنظر قرار دهد. و در این ارتباط توجه داشته باشد که مفسر در قرآن کریم با متنی بسیط و یگانهای مواجه نیست، بلکه با «نظام معنایی مرکب و پیچیدهای» مواجه است که ظاهری دارد و باطنی ـ بلکه عرض شد دارای بطون معنایی است. بنابراین توجه به نظم گفتاری تدریجی قرآن و نظام معنایی تودرتوی قرآن ضروری است.
انشاء الله باید دربارۀ نظام معرفتی و نظام روششناختی قرآن هم بحث کنیم که باشد برای آینده.
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر مهر ۸, ۱۳۹۴
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت مهر ۸, ۱۳۹۴
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان مهر ۸, ۱۳۹۴
- سجده شکر مهر ۸, ۱۳۹۴
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر مهر ۸, ۱۳۹۴