3
1394
تعیین زمان ظهور حضرت مهدی(عج)
بسیاری از روایات، ما را از توقیت (مشخص کردن زمان ظهور) یا تعیین محدوده زمانی برای ظهور حضرت به شدت نهی کرده اند و شیعیان را امر کرده اند که هر که را چنین کرد تکذیب کنند و دروغ گو بشمارند؛ زیرا این مطلب در زمره اسرار الهی است و کسی آن را نمی داند؛ امام صادق(علیه السلام) به محمدبن مسلم فرمودند:
محمد! اگر کسی وقتی از جانب ما برای ظهور حضرت مهدی(علیه السلام) نقل کرد، از تکذیب کردن او نترس! چرا که ما برای احدی تعیین وقت نمی کنیم.
وقتی فضیل از امام باقر(علیه السلام) می پرسد که آیا این مسئله وقت مشخص دارد؟ حضرت سه مرتبه می فرمایند: «آنها که وقت تعیین می کنند دروغ می گویند». یکی از یاران امام ششم(علیه السلام) به ایشان عرضه می دارد: این مسئله ای که چشم انتظارش هستیم کی خواهد آمد؟ حضرت می فرمایند:
ای مهزم! آنها که وقت تعیین کنند دروغ می گویند، آنها که عجله کنند هلاک می شوند و آنها که تسلیم امر خداوند باشند نجات می یابند و به سوی ما باز می گردند.
آنگونه که از احادیث برمی آید، ظهور حضرت حجت(علیه السلام) از جمله اموری است که خداوند متعال آن را از مردم پنهان نموده است و هر زمان که خداوند تبارک و تعالی اراده کنند و شرایط و علل فراهم و مناسب باشد؛ زمین را از برکات وجودی آن امام همام(علیه السلام) بهره مند خواهند نمود.
البته نهی از تعیین وقت، شامل نشانه های حتمی ظهور نمی شود؛ چرا که خود معصومین(علیهم السلام) در این موارد به فاصله زمانی میان حدوث آن نشانه حتمی و ظهور حضرت اشاره کرده اند که مثلاً از ابتدای شورش سفیانی تا قیام حضرت بیش از ۹ ماه طول نخواهد کشید یا مثلاً ۱۵ روز پس از شهادت نفس زکیّه حضرت در مکه ظهور می کنند. ولیکن دیگر نشانه ها حداکثر به این اشاره می کنند که ظهور آن وجود مقدس نزدیک شده است و نه بیش از این. چنانکه دیدیم برخی از نشانه های ظهور قرن هاست که اتفاق افتاده اند و گذشته اند و هنوز ظهور رخ نداده است. که البته به جهت ایجاد امید در دل شیعیان مبنی بر نزدیک شدن ظهور معصوم(علیهم السلام) از آن به عنوان نشانه قیام حضرت صاحب(علیه السلام) یاد کرده اند.
ضمناً اگر بنا بود زمان ظهور مشخص شود و همگان بدانند که ایشان بناست چه زمانی قیام جهانی خویش را آغاز کنند؛ ستمگران و ظالمان تمام عِدّه و عُدّه خویش را برای آن روز مهیا و آماده می کردند ـ که به خیال خام و واهی خود ـ آن نور الهی را خاموش کنند و نگذارند عدالت را در جهان گسترش دهند و مؤمنان و مستضعفانی هم که قرن ها با حدوث این حادثه عظیم و بزرگ فاصله داشتند مبتلا به یأس و کسالت و خمودی می شدند حال آنکه قرن هاست بسیاری در انتظار آن یار غایب از نظر، دیده ها را خون بار کرده و هر صبح و شام دست دعا به تعجیل در فرج ایشان برداشته اند و امید دارند که در زمره یاران و یاوران ایشان باشند. مشخص نبودن زمان ظهور خواب از چشم های ستمگران ربوده و هر صبح و شام از این هراسناکند که شاید آن عزیز مقتدر امروز ظهور کند و پایه های حکومت شیطانی شان را درهم شکند.
به امید آنکه آن روز را ببینیم و از یاوران حضرتش باشیم. ان شاءالله.
3
1394
انس با قرآن
امام صادق علیه السلام میفرمایند:
نامهها در روز قیامت سه گونهاند: نامهای که نعمتها در آن ثبت شده و نامهای که کارهاى نیک در آن است و نامهای که کارهاى بد در آن است.
نامۀ نعمتها با نامۀ کارهاى نیک مقابله میشود و نعمتها همۀ کارهاى نیک را فرامیگیرد و در خود فرو میبرد و نامۀ کارهاى بد به جا میماند. آنگاه مؤمن را براى حساب بخوانند و قرآن در بهترین صورتى پیش رویش قرار میگیرد و میگوید: «پروردگارا، من قرآنم و این بندۀ مؤمنِ توست که خود را براى تلاوت من(فهم و تدبر و عمل) به سختیِ بسیار میانداخت و زمانی طولانی از شب خود را با ترتیلخواندن من میگذراند و دیدگانش در هنگام عبادت اشکریزان میشد؛ پس همچنان که مرا خشنود ساختهای، او را خشنود کن».
خداى عزیز جبار میفرماید: اى بندۀ من، دست راستت را باز کن؛ آنگاه آن را از رضوان خداوند و نیز دست چپش را از رحمت الهی پر میکند. سپس میفرماید: بهشت براى تو مباح است. قرآن بخوان و بالا برو.
پس هرگاه یک آیه بخواند یک درجه بالا میرود.
محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص ۶۰۲
3
1394
تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آلعمران
چکیدۀ ۱۲
فضیلتهای فراموششده
کار و تلاش و اهمیت آن
یکی از اصول رفتار حضرت رسول اعظم صلی الله علیه و آله و سلم که به عنوان سنتی قیّم در اسلام درآمده است، توجه به کار و تلاش و کوشش برای کسب روزی حلال و علم و زندگی بهتر است. قرآن هم میفرماید: «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى» [نجم: ۳۹] «و برای انسان جز حاصل کوشش او نیست.» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در دستور جامع میفرمایند: «اگر مرد بر دوش خود هیزم کشد، و نیازش را با آن تأمین کند، و بیش از نیاز خود را صدقه دهد، بهتر از این است که از دیگری درخواست کند. زیرا دست دهنده بهتر است از دست گیرنده.» [مفاتیح الحیات: ۸۶]
یکى از یاران رسول خدا صلى الله علیه و آله فقیر شد. محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله آمد و شرح حال خود را بیان کرد. پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود: برو هر چه در منزل دارى اگرچه کمارزش بیاور!
آن مرد انصار رفت و طاقهاى گلیم و کاسهاى را خدمت پیغمبر صلى الله علیه و آله آورد. حضرت آنها را در معرض فروش گذاشت و فرمود: چه کسى اینها را از من مىخرد؟ مردى گفت: من آنها را به یک درهم خریدارم . حضرت فرمود: کسى نیست که بیشتر بخرد! مرد دیگرى گفت: من به دو درهم مى خرم . پیغمبر صلى الله علیه و آله به ایشان فروخت و فرمود: اینها مال تو است.
آنگاه دو درهم را به آن مرد انصار داد و فرمود: با یک درهم غذایى براى خانوادهات تهیه کن و با درهم دیگر تبرى خریدارى کن و او نیز به دستور پیغمبر صلى الله علیه و آله عمل کرد. تبرى خرید و خدمت پیغمبر صلى الله علیه و آله آورد. حضرت فرمود: این تبر را بردار و به بیابان برو و با آن هیزم بشکن و هرچه بود ریز و درشت و تر و خشک همه را جمع کن ، در بازار بفروش. مرد به فرمایشات رسول خدا صلى الله علیه و آله عمل کرد. مدت پانزده روز تلاش نمود و در نتیجه وضع زندگى او بهتر شد.
پیغمبر گرامى صلى الله علیه و آله به او فرمود: این بهتر از آن است که روز قیامت بیایى در حالى که در سیمایت علامت زخم صدقه باشد. [داستانهای از بحارالانوار: ۱:]
آیات ۲۶ تا ۲۸
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (۲۶) تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِساب (۲۷)
آیۀ ۲۶
قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
مفردات
مالک الملک
ریشه «مالک» و «مُلک» «میم» و «لام» و «کاف» یعنی «مَلِکَ» به معنای توان و قوه بر چیزی است. [مقاییس اللغۀ: ۵/۳۵۱] به تعبیر دقیقتر تسلط بر چیزی به گونهای که اختیار آن چیز به دست صاحب آن باشد. بنابراین معنای عامی است که هم تسلط بر ذات و اصل و فرع چیزی را شامل میشود، مانند مالکیت خداوند نسبت مخلوقات. یا تسلط اعتباری است، مثل مالکیت ما بر اجناس خود؛ یا تسلط بر ذات نیست، بلکه منفعت آن یا استفاده است، مثل اجاره، یا تسلط بر کارهای مردم و وظایف اجتماعی است، مثل حکومت و قدرت سیاسی، یا تسلط بر نفس و هواهای نفسانی است. [التحقیق: ۱۱/۱۶۳] با توجه به این معنی مالک کسی است که بر امر و چیزی تسلط دارد. [تهذیب اللغۀ: ۱۰/۱۴۹] اما مُلک یعنی فرمانروایی و زمامداری است، به معنای حکمرانی بر چیزی است. به گونهای که در آن تصرف داشته باشد و با این تصرف آن را نگهدارد و ضبط کند. [مفردات: ۷۷۵]. مُلک در آیۀ شریفه معنای عامی است که شامل مُلک یعنی حکومت ظاهری و ملکوت یعنی حقیقت امور میشود. خداوند مالک و صاحب اختیار هرگونه مُلکی ظاهری یا باطنی، حقیقی یا اعتباری است. و بر هر تسلطی تسلط دارد.
نکتۀ دیگر اینکه «مالکَ المُلک» نداء است. خدایا ای کسی که بر هر فرمانروایی سلطه داری.
تنزغ
نزع به معنای گرفتن و ازجایکَندن است. [کتاب العین: ۱/۳۵۷؛ مقاییس اللغۀ: ۵/۴۱۵]
ترجمه
بگو بارالها! ای چیره بر هر فرمانروایی! به هرکه بخواهی فرمانروایی میبخشی، و از هرکه خواهی فرمانروایی را میستانی. هرکه را خواهی عزت میدهی و هرکه را خواهی خوار میکنی. خیر تنها در دست توست و تو بر هر چیزی توانایی.
تفسیر
آیات ۲۶ و ۲۷ ضمن اینکه با آیات قبل و بعد ارتباط دارد، بحث از تدبیر ربوبی و ملکی خداوند بر موجودات عالم و انسانهاست. و این حقیقت را تبین میفرماید که جز خداوند، کسی صاحب اختیار جهان نیست و خیر هم منحصراً در اختیار خداست. بنابراین هم هشدار است به اهل کتاب و مسلمانانی که متمایل به آنان هستند و دنیاطلبند و از اطاعت جمعی سرباز میزنند، و هم نوید است به مسلمانان که شما تحت ربوبیت و تدبیر الهی و رحمت خاص او هستید و رحمت الهی شامل حال آنهاست و چون خیر تنها در اختیار خداست، شما را به خیر و عزت میرساند. و مالکیت و فرمانروایی زمین و حکومت آن در اختیار شما خواهد بود، به شرط اسلام و پایبندی به اطاعت جمعی.
بنابراین میفرماید که خداوند مالکِ مُلک است، یعنی اختیار همۀ فرمانرواییهای ظاهری و باطنی با خداست. و اوست که تنها میتواند فرمانروایی ببخشد و فرمانروایی را بگیرد. یعنی مشیت و تدبیر خدا بر سراسر جهان حاکم است. عزت و ذلت هم در دست خداست. و خیر هم دردست خداست. و او به هرکه بخواهد خیر و عزت میدهد و هرکه را بخواهد از خیر و عزت محروم میفرماید. و خدا بر همۀ کارها و امور و چیزها تواناست. بنابراین اگر عزت و قدرت و فرمانروایی میخواهید، باید به خدا متصل شوید و از خدا بخواهید. و هرچه از او دورتر شوید، از خیر دورتر هستید و گرفتار شر میشوید.
بنابراین آیۀ شریفه تبین توحید افعالی خداوند است. و این امری است که هدف سوره را دربردارد.
قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ
خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که با زبان دعا به خداوند عرض کن. و این در حقیقت خطاب به همۀ پیروان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که بگویید و به جان خود بقبولانید که مالک همۀ فرمانرواییهای ظاهری و باطنی و اعتباری و حقیقی خداوند سبحان است. و کسی را در آن شریک او نیست: «وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ» [اسراء: ۱۱۱]. توجه به این نکته ضروری است که میفرماید: «مالک الملک» نه «مالک العالم» تا تأکید فرماید که هرگونه قدرت و فرمانروایی و صاحباختیاری تحت سلطۀ اوست تا ما مخاطبان قرآن آگاه سازد که تنها به خدا پناهنده شویم، و از غیر او منصرف گردیم. در ادامۀ آیه تبین میفرماید که نه تنها قدرت و فرمانروایی منحصراً در اختیار و تحت سلطۀ اوست، بلکه همۀ خوبیها که منحصراً در دست اوست. پس چه جای اینکه به خود یا دیگران اتکاء کنیم؟
تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ
به هرکه بخواهد ملک و فرمانروایی را میبخشی و از هرکه بخواهد سلب میکنی و میگیری. منظور تنها فرمانرواییهای ظاهری و اعتباری یعنی حکومت نیست. بلکه فرمانرواییهای باطنی چون نبوت و ولایت را هم شامل میشود. اگر پیامبری به مقام رسالت مبعوث شد، به دلیل تدبیر ربوبی و ملکی خداوند است. حتی مالکیت انسان بر اعضاء و جوارحش هم به دلیل آن است که خداوند مالک آنهاست و زمانی به آدمیان میدهد و زمانی هم از آنان سلب میکند. ما مالک حقیقی چشمها و گوشها و اندام و اعضاء و جوارح و جوانح خود نیستیم و مالک حقیقی خداست. ثروت و مکنت و قدرت هم همین حال را دارد. این بیان توحید ربوبی و تدبیر ربوبی خداوند بر همۀ جهان و همۀ انسانهاست که از خود چیزی ندارند و در نهایت ناتوانی و فقر به سرمیبرند. «قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ مَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ مَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ» [یونس: ۳۱] بگو: «کیست که از آسمان و زمین به شما روزى مىبخشد؟ یا کیست که حاکم بر گوشها و دیدگان است؟ و کیست که زنده را از مرده بیرون مىآورد و مرده را از زنده خارج مىسازد؟ و کیست که کارها را تدبیر مىکند؟» خواهند گفت: «خدا» دربارۀ حضرت مسیح هم میفرماید: «قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِنْ أَرادَ أَنْ یُهْلِکَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» [مائده: ۱۷] «بگو: اگر [خدا] اراده کند که مسیح پسر مریم و مادرش و هر که را که در زمین است، جملگى به هلاکت رساند، چه کسى در مقابل خدا اختیارى دارد؟ فرمانروایى آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است از آن خداست. هر چه بخواهد مىآفریند، و خدا بر هر چیزى تواناست.»
وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ
هرکس را مشیت تو بخواهد، عزت میدهی و هرکه مشیت رقم زند، خوار کنی. عزتبخشی و ذلتبخشی هم منحصراً در اختیار خداست.
ما دو نوع عزت و ذلت داریم: عزت و ذلت حقیقی که عبارت است، نزدیکی به خدا. زیرا «فَإِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمِیعاً» [نساء: ۱۳۹] و هرکس عزت حقیقی و راستین میخواهد، باید به خدا نزدیک شود: «مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعاً» [فاطر: ۱۰] در مقابل آن عزت دورغین است که میپندارند با گناه کسب میشود: «وَ إِذا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّهُ بِالْإِثْم» [بقره: ۲۰۶] آنان خود را عزیز میپندارند و مومنان را ذلیل: «یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِینَهِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَل» [منافقون: ۸] «فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراکَ إِلَّا بَشَراً مِثْلَنا وَ ما نَراکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَراذِلُنا بادِیَ الرَّأْیِ» [هود: ۲۷] پس، سران قومش که کافر بودند، گفتند: «ما تو را جز بشرى مثل خود نمىبینیم، و جز [جماعتى از] فرومایگانِ ما، آن هم نسنجیده، نمىبینیم کسى تو را پیروى کرده باشد.»
بِیَدِکَ الْخَیْرُ
خیر منحصراً در اختیار خداست. بنابراین ملکبخشی و سلب ملک و عزتبخشی و ذلتبخشی برآمده از خیر است که نظام هستی را دربرگرفته است. یعنی همۀ این امور برمبنای حکمت الهی بر بندگان جاری میشود. بنابراین اگر ما بخواهیم در مشیت و تدبیر الهی قرار بگیریم، باید در مجرای خیر و حکمت الهی قرار گیریم که برای ما فرمانروایی و عزت مقرر فرماید. وگرنه همانند قوم یهود که منحرف شدند، جز بیچارگی و ذلت سرنوشتی در انتظار ما نیست.
إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
در پایان عرض میکنیم که تو بر هر چیزی توانا هستی. ما که میخواهیم اهداف تو را در روی زمین پیاده کنیم، تنها به قدرت تو وابسته هستیم. و تنها خود را در خدمت دین خود قرار میدهیم و حکومت و فرمانروایی و قدرت را از تو میخواهیم و عزت و پیروزی و شکستناپذیری را هم از تو میخواهیم.
تذکر:
دلبستن به قدرتهای اعتباری دنیویی و پناهبردن به آنان که مالک خیر و شر خود هم نیستند، گمراهی سختی است که نتیجهای جز هلاکت ندارد. هر حکومت و قدرت و عزتی که انسانها برای دست و پا میکنند، فرض و پنداری بیش نیست، و ما را از خدا بینیاز نمیکند. به این دلیل است که خداوند متعال پیامبر خود را فرمان میدهد که بگو که خداوند مالک حقیقی همۀ امور است: «وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما» [مائده: ۱۷ و ۱۸] یا «لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما فِیهِنَّ وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیر» [مائده: ۱۲۰] خداوند مالک علی الاطلاق همۀ عالم است، و همۀ عالم تحت ربوبیت و تدبیر مطلق خداوند است و هیچ موجودی از قدرت و مِلکیت خدا خارج نیست: بنابراین اگر قدرت و اعتبار و عزت ـ حقیقی و اعتباری؛ مادی و معنوی ـ میخواهیم، تنها راهش پناهبردن به خدای سبحان است.
حالا ببینیم کسانی که دل به امریکا و امثال آن خوش کردهاند، چقدر از بینش توحیدی خالی و عاری هستند. و حضرت امام که چنان یا اقتدار در مقابل قدرتهای مادی به ویژه امریکا ایستاد، چگونه توحید ناب در جانش گسترده شده بود؟ ما هم باید راه خود را انتخاب کنیم، یا راه توحید یا راه توهمِ دنیازدگان. به تعبیر حضرت امام مردم دنیا دو طبقه هستند: یا اهل یقین هستند که همۀ امور و اسباب ظاهری را مسخر و تحت سلطۀ خدا میدانند. و همۀ فرمانروایی و مُلک هستی را از آنِ خدا میدانند، بنابراین جز به خدا پناه نمیبرند و جز رضای خدا را نمیجویند. و چشم از مردم و صاحبان قدرت و مکنت میبندند، و تنها به خدا نیاز میآوردند. طایفۀ دوم، مردمی هستند که از حقیقت و حق بیخبرند، و ایمانی ناقص دارند و اسباب ظاهری و قدرتهای پوشالی دنیویی آنان را از خدا غافل کرده است، و به دنبال کسب رضای مخلوقات و قدرتهای دنیویی هستند. آنان تا جایی پیش میرود که چه بسا خشم خدا را به خشنودی مردم میخرند. [تفسیر قرآن مجید: ۲/۴۴۵ ـ ۴۴۶]
شاید سِر اینکه پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم میفرمایند: «اسم اعظم در این آیه است»، [تسنیم: ۱۳/۵۸۵] همین نکته باشد که به انسان تعلیم میدهد که فقط به خدا پناهنده شود و غیر خدا را هیچ بداند. و امیرالمومنین علیه السلام در وصف متقین میفرمایند: «عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِم» [نهج البلاغۀ: ۳۰۳] «خالق در نزد آنان بزرگ است، در نتیجۀ غیر او در دیدگانشان کوچک جلوه میکنند.»
آیۀ ۲۷
مفردات
تولج
الوُلُوج به معنای داخلشدن است.[کتاب العین: ۶/۱۸۲؛ ۶/۱۴۲] برخی گفتهاند که داخلشدن به جای تنگ است. [مفردات: ۸۸۲] اما ظاهراً چنین قیدی در معنای آن نیست. برخی هم گفتهاند که ورودی است که چیزی به همراه چسیدگی و الصاق است . [التحقیق: ۱۳/۱۹۷]
ترجمه
پیوسته شب را در روز فرومیبری و روز را در شب فرمیبری؛ از مرده زنده را بیرون میآوری و از زنده مرده را بیرون میآوری؛ و هرکه را بخواهی بدون حساب و درخواست و عوض روزی فراوان میدهی.
تفسیر
تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِساب
آیۀ شریفه ادامۀ آیۀ پیشین است و تدبیر مُلکی و ربوبی خدا را در سه نمونه بیان میفرماید. سه نمونۀ قدرت مطلق خداوند عبارتند از: داخلکردن شب و روز در یکدیگر؛ بیرونآوردن زنده از مرده و مرده از زنده؛ روزی بندگاه بدون حساب و محاسبۀ آنان؛ روزیهای مادی و معنوی.
تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ
کره زمین به گونهای است که شب و روز در مناطق مختلف آن متفاوت است، هرچه به استوار نزدیکتر میشویم، روزها طولانیتر و شبها کوتاهتر است و هرچه به قطبین نزدیکتر میشویم، شبها طولانیتر و روزها کوتاهتر است. بهگونهای که در قطب نیمی از سال شب و نیمی از سال روز است. و مناطق دیگر روز و شب حالت دیگری دارد و همین این امور هم محاسبۀ دقیق دارد که از آن ساعت، روز و ماه و فصل و سال پدید آمده است.
قرآن از این حقیقت به داخلشدن شب در روز و روز در شب یاد میکند. بنابراین منظور از داخلکردن شب در روز و داخلکردن روز در شب، اختلافی است که شب و روز نسبت به هم به حسب اختلاف عرض جغرافیایی شهرها دارند، امری که موجب بلند و کوتاهشدن شب و روز و فصول سال و ماهها و روزها میشود. این دگرگونی دائمی برآمده از قدرت مطلق خداوند و سلطۀ او بر شب و روز است.
وَ تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ
مرده را از زنده و زنده را از مرده خارج میسازد و بیرون میآورد. مرگ و حیات در دست خداست و خداست که از نطفۀ مرده، حیوان و انسانی زنده بیرون میآورد، و نطفۀ مرده را از حیوان و انسانی زنده بیرون میآورد. خداست که مومنی را از کافر و کافری را از مومن بیرون میآورد که مثالهای آن در تاریخ زیاد است. خداست که دانۀ مرده را گیاهی زنده میکند و گیاهی زنده را به چوبی خشک درمیآورد. همۀ این امور مصادیق اصل کلی اخراج زنده از مرده و بیرونکردن مرده از زنده است.
وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِساب
منظور از روزی هرچیز سودمندی به حال ماست، اعم از روزیهای مادی و معنوی، علم یا قدرت و فرزندان صالح و کرامت و ولایت و نبوت و امثال آن. [تسنیم: ۱۳/۵۹۹]
ما موظف هستیم که برای روزی خود تلاش کنیم، اما در عین حال باید بدانیم که روزی انسانها به دلیل و بر اساس کوشش آنان نیست. منظور این نیست که ما نباید کوشش و تلاش کنیم، ما باید تلاش خود را بکنیم، اما خداوند چگونه ما را بهرهمند میفرماید، در اختیار ما نیست و دست خداست. و این معنای آیه است که خداوند هرکه را بخواهد، بیشمار و بیحساب روزی میدهد. پس لازم نیست که روزی خدا در محاسبۀ ما بگنجد. این هم جلوۀ دیگری از قدرت خداوند و سلطۀ او بر همۀ امور است. ما به وظیفۀ خود عمل کنیم، خداوند دارای مواهب و عطایای بیشماری است که اصلاً در حدس و علم ما نمیگنجد. و فیض خدا نامحدود است. و تنها حکمت و مشیت خداست که بر روزی مقدار معین میزند: «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً» [طلاق: ۳] و حکمت و مشیت خدا هم جز خیر ما را نمیخواهد. اگر خدا بخواهد، این بحث را در ذیل آیۀ ۳۷ همین سوره میشکافیم.
امام عسکری علیه السلام و توجه به شیعیان
میلاد امام حسن عسکری علیه السلام به همۀ شیعیان تبریک عرض میکنم. به مناسبت این شب مهم بخشی از نامه حضرت عسکری امام علیه السلام را خطاب به اسحاق بن اسماعیل نیشابوری به نقل از تحف العقول: ص: ۴۸۴ نقل میکنیم.
«نَحْنُ بِحَمْدِ اللَّهِ وَ نِعْمَتِهِ أَهْلُ بَیْتٍ نَرِقُّ عَلَى أَوْلِیَائِنَا وَ نَسُرُّ بِتَتَابُعِ إِحْسَانِ اللَّهِ إِلَیْهِمْ وَ فَضْلِهِ لَدَیْهِمْ» ما به حمد و نعمت خدا اهل خاندانى هستیم که دلسوز دوستداران خویشیم و به احسان پىدرپى خداوند بر ایشان و بخشش او به آنان شادمان مىشویم.
وَ نَعْتَدُّ بِکُلِّ نِعْمَهٍ یُنْعِمُهَا اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَلَیْهِمْ و هر نعمتى را که خداوند تبارک و تعالى به آنان ارزانى فرماید به شمار (نعمت بر خود) گیریم
فَأَتَمَّ اللَّهُ عَلَیْکَ یَا إِسْحَاقُ وَ عَلَى مَنْ کَانَ مِثْلَکَ مِمَّنْ قَدْ رَحِمَهُ اللَّهُ وَ بَصَّرَهُ بَصِیرَتَکَ نِعْمَتَهُ وَ قَدَّرَ تَمَامَ نِعْمَتِهِ دُخُولَ الْجَنَّهِ اى اسحاق، خداوند بر تو و همگنانت، هر کسى که خداوند بر او رحمت آورده و به مانند بصیرت تو بینادلش ساخته است، نعمت خود را تمام کرده و کمال نعمتش را نیز رفتن به بهشت مقدر فرموده است.
وَ لَیْسَ مِنْ نِعْمَهٍ وَ إِنْ جَلَّ أَمْرُهَا وَ عَظُمَ خَطَرُهَا إِلَّا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ عَلَیْهَا مُؤَدٍّ شُکْرَهَا و هیچ نعمتى، هرچند گرانقدر و پرارزش باشد، وجود ندارد مگر آنکه «الحمد للَّه» باید گفت که یعنی در برابر آن باید خدا را که نامهایش مقدس است، سپاس گفت. به اینگونه شکر آن نعمت با بجا آورد.
وَ أَنَا أَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ أَفْضَلَ مَا حَمِدَهُ حَامِدُهُ إِلَى أَبَدِ الْأَبَد و من گویم «الحمد للَّه» به بهترین سپاسى که سپاسگزار به درگاهش تا ابد جاودانه وى را چنان سپاس دارد
حجت الاسلام و المسلمین سعید لواسانی
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر بهمن ۳, ۱۳۹۴
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت بهمن ۳, ۱۳۹۴
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان بهمن ۳, ۱۳۹۴
- سجده شکر بهمن ۳, ۱۳۹۴
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر بهمن ۳, ۱۳۹۴