اردیبهشت
20
1395

ولادت فرخنده حضرت حسین بن علی علیه السلام

 

سوم شعبان، ولادت فرخنده مهتر جوانان بهشت و آموزگار شهادت، حضرت حسین بن علی علیه السلام مبارک و خجسته باد.

میلاد گل رسول و زهرا و علی است

زیرا که جهان خجسته زین نور جلی است

ما را دگر از روز جزا بیمی نیست

چون بر دل ما عشق حسین ابن علی است

اردیبهشت
20
1395

ثواب نشر حدیث

رسول خدا صلوات الله علیه فرمودند :

هرکس به امّت من حدیثی برساند که به سبب آن ، سنّتی برپا شود ، یا بدعتی از میان برود ، جایش در بهشت است.

کنز العمّال : ۲۸۸۱۵ ،
میزان الحکمه جلد ۲ صفحه ۵۱۷

اردیبهشت
20
1395

اهانت به مالک اشتر و جواب مالک

 

روزى مالک اشتر از بازار کوفه مى گذشت. در حالیکه عمامه و پیراهنى از کرباس بر تن داشت.

مردى بازارى بر در دکانش نشسته بود و عنوان اهانت، زباله اى(کلوخ) به طرف او پرتاب کرد.

مالک اشتر بدون اینکه به کردار زشت بازارى توجهى بکند و از خود واکنش ‍ نشان دهد، راه خود را پیش گرفت و رفت.

مالک مقدارى دور شده بود. یکى از رفقاى مرد بازارى که مالک را مى شناخت به او گفت :
– آیا این مرد را که به او توهین کردى شناختى ؟
مرد بازارى گفت : نه ! نشناختم . مگر این شخص که بود؟
دوست بازارى پاسخ داد:
– او مالک اشتر از صحابه معروف امیرالمؤ منین بود.

همین که بازارى فهمید شخص اهانت شده فرمانده و وزیر جنگ سپاه على علیه السلام است، از ترس و وحشت لرزه بر اندامش افتاد. با سرعت به دنبال مالک اشتر دوید تا از او عذرخواهى کند.

مالک را دید که وارد مسجد شد و به نماز ایستاد. پس از آنکه نماز تمام شد خود را به پاى مالک انداخت و مرتب پاى آن بزرگوار را مى بوسید.

مالک اشتر گفت : چرا چنین مى کنى ؟

بازارى گفت: از کار زشتى که نسبت به تو انجام دادم، معذرت مى خواهم و پوزش مى طلبم. امیدوارم مرا مورد لطف و مرحمت خود قرار داده از تقصیرم بگذرى.

مالک اشتر گفت: هرگز ترس و وحشت به خود راه مده! به خدا سوگند من وارد مسجد نشدم مگر اینکه درباره رفتار زشت تو از خداوند طلب رحمت و آمرزش نموده و از خداوند بخواهم که تو را به راه راست هدایت نماید.

بحارالانوار، جلد ۲

اردیبهشت
20
1395

راز گریه

هر “یک” قدمی که در راه زیارت امام حسین __علیه السلام__ برداریم، تمام گناهان ما بخشیده می شود و برابر است با یک حج وعمرهء قبول شده یعنی چه؟ ببخشید، آخرمگر این یک قدم چیست؟ یا ، عین همین سوال دربارهء گریه بر مصائب آن حضرت مطرح است. آخر مگر این یک قطره اشک چه دارد؟
چگونه می توان این معادله را حل کرد؟ الفبای عقلی میگوید که بها و قیمت باید با کالای به دست آمده نوعی برابری داشته باشد. مثلا با دادن یک سیب نمیتوان یک ماشین خرید، چون بهای ان ماشین بسی بیش از یک سیب است. بخشش تمام گناهان و حج مقبول ارزشش بسی بیشتر است از یک گام یا یک قطره . راه حل این ابهام چگونه تواند بود؟
جواب را از مولای و اماممان بشنویم:

سید بحرالعلوم (ره ) به قصد تشرف به سامرا تنها وبی همسفر به راه افتاد.در بین راه در بارهء این مساله ، که گریه بـر امـام حسین __علیه السلام__ گناهان را می آمرزد، فکر می کرد. در همان وقت متوجه شد که شخص عربی ،که سـوار بـر اسـب اسـت ،بـه او رسـید و سلام کرد. اندکی بعد پرسید: جناب سید درباره چه چیز به فکر فرو رفته ای و در چه اندیشه ای ؟ اگر مساله علمی است بفرمایید شاید من هم اهل باشم ؟
سـیـد بـحرالعلوم فرمود: در این باره فکر می کنم که چطور می شود خدای تعالی این همه ثواب به زائریـن و گریه کنندگان بر حضرت سیدالشهداء _علیه السلام_ می دهد، مثلا در هرقدمی که در راه زیارت بـرمـی دارد، ثواب یک حج و یک عمره در نامه عملش نوشته می شود و برای یک قطره اشک تمام گناهان صغیره و کبیره اش آمرزیده می شود؟
آن سوار عرب فرمود: تعجب نکن ! من برای شما مثالی می آورم تا مشکل حل شود. سـلـطـانـی بـه همراه درباریان خود به شکار می رفت . در شکارگاه از همراهیانش دور افتاد وگم شد ودر رنج بسیار وگرسنگی شدید گرفتار شد. از دور خیمه ای دید و وارد آن خیمه شد. در آن سیاه چـادر، پیرزنی را با پسرش دید.
آنان در گوشه خیمه بزی شیرده داشتند و از راه مصرف شیر این بز، زندگی خود را می گذراندند. وقـتی سلطان وارد شد، او را نشناختند، ولی برای پذیرایی از مهمان ، آن بز را سربریدند و کباب کردند، زیرا چیز دیگری برای پذیرایی نداشتند.
سلطان شب را همان جا خوابید و روز بعد، از ایشان جدا شد و به هر طوری که بود خود را به درباریان رسانید و جریان را برای اطرافیان نقل کرد. در نـهـایت از آنان سؤال کرد: اگر بخواهم پاداش میهمان نوازی پیرزن و فرزندش راداده باشم ، چه عملی باید انجام بدهم ؟ یکی از آنان گفت : به او صد گوسفند بدهید.
دیگری که از وزرا بود، گفت : صد گوسفند و صد اشرفی بدهید.
یکی دیگر گفت : فلان مزرعه را به ایشان بدهید.
سـلطان گفت : هر چه بدهم کم است ، زیرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت فقط مقابله به مثل کرده ام .
چون آنها هر آنچه داشتند به من دادند.
من هم باید هرآنچه دارم به ایشان بدهم تا سر به سر و برابر شود.[نه برتر، بلکه برابر]
در ادامه آن سوار عرب به سید بحرالعلوم فرمود: حالا جناب بحرالعلوم ، حضرت سیدالشهداء _علیه السلام__ هرچه از مال و منال و اهـل و عـیـال و پـسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پیکر داشت همه را در راه خدا داد . پس اگر خـداونـد بـه زائرین و گریه کنندگان آن همه اجر و ثواب بدهد، نباید تعجب کرد، چون خدا که خـدائیش را نمی تواند به آن حضرت بدهد، پس هر کاری که می تواند، انجام می دهد، یعنی با صـرف نظر از مقامات عالی خودش ، به زوار و گریه کنندگان آن حضرت ، درجاتی عنایت می کند.
در عین حال این عطاها را جزای کامل فداکاری آن حضرت نمی داند.
چون شخص عرب این مطالب را فرمود، از نظر سید بحرالعلوم غایب شد.
السلام علیک یاصاحب الزمان
[کمال الدین ج ۱، ص ۱۱۹]

اردیبهشت
20
1395

ولادت حضرت ابوالفضل(علیه السلام)

حضرت ابوالفضل نخستین فرزند ام البنین چنین بانوى با معرفت و حق شناسى بود تولد وى، خانه على(علیه السلام) و دل مولا را غرق نور و سرور ساخت وقتى که به دنیا آمد حضرت على(علیه السلام) در گوش او اذان و اقامه گفت نام خدا و رسول خدا را بر گوش وى خواند و نام او را عباس قرار داد.

 

با آن که این نوزاد بسیار خوش منظر و زیبا بود به طورى که وى را قمر بنى هاشم نامیده اند و به ماه شب چهارده تشبیه نموده اند و حضرت وى را به نام عباس نام نهاد و آن به این علت بود که عباس هم به معناى شیر شرزه و خشمگین است و هم به معناى عبوس و چهره گرفته زیرا که ایشان نسبت به ظالمان چهره اى خشمگین داشتند.

 

در روز هفتم تولدش گوسفندى را به عنوان عقیقه ذبح کردند و گوشت آن را به فقرا صدقه دادند.

 

با آن که هنگام تولد پدر خوشحالى مى کند، حضرت گاهى قنداقه عباس خردسال را در آغوش مى گرفت و آستین دست هاى کوچک او را بالا مى زد و بر بازوان او بوسه مى زد و اشک مى ریخت حضرت در پاسخ ام البنین نسبت به این کار فرمود این دست ها براى کمک و یارى به برادرش حسین قطع خواهد شد.

 

حضرت عباس در خانه على(علیه السلام) و در دامان مادر با ایمان وفادارش و در کنار امام حسین رشد کرد و درس هاى بزرگ انسانیت صداقت و اخلاق را فرا گرفت تربیت خاص امام على(علیه السلام) بى شک در شکل دادن به شخصیت فکرى و روحى این نوجوان سهم عمده اى داشت روزى حضرت على(علیه السلام) عباس خردسال خود را نشانده بود و حضرت زینب(علیها السلام) هم حضور داشت امام به این کودک عزیز گفت به بگو یک عباس گفت یک فرمود بگو دو عباس خوددارى کرد و گفت شرم دارم با زبانى که خدا را به یگانگى خوانده ام دو بگویم حضرت از معرفت این فرزند خوشحال شد و پیشانى عباس را بوسید.

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۳۹۵
ش ی د س چ پ ج
« فروردین   خرداد »
 123
45678910
11121314151617
18192021222324
25262728293031