خرداد
2
1395

تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آل‌عمران

چکیدۀ ۲۴

 سورۀ آل‌عمران؛ آیات: ۶۹ تا ۷۴

صلوات ماه شعبان

یکی از دعاهای ویژه ماه شعبان صلوات این ماه است که حقیقتاً هم خیلی پرمحتواست. اولاً وقت خواندن آن وقت زوال است، نه بین نماز ظهر و عصر. ما باید توجه داشته باشیم، که وقت و ساعت و زمان و مکانی که اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام دستور داده‌اند، رعایت کنیم و بر آن پایبند باشیم تا نتیجۀ مطلوب را ببریم. بله اگر آن وقت نشد، نه به نیت ادا، بلکه به نیت خواندن دعا بین دو نماز بخوانیم یا وقت دیگر. وقت زیادی هم نمی‌گیرد. ثانیاٌ این صلوات خیلی راهگشاست. مثل این است که ما به خانۀ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد شده‌ایم، اذن ورود گرفته و وارد شده‌ایم ـ می‌دانید، خانۀ همۀ ائمه؛ در حقیقت خانۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است ـ. میزان چه کسی است؟ رسول خدا و ائمۀ اطهار علیهم السلام. خادم و حاجبی هم نیست، مستقیم در محضر صاحب‌خانه هستیم و او را مشاهده می‌کنیم و با او سخن می‌گوییم. وقتی خانۀ کریمی رفتیم، وسایل پذیرایی مهیاست و کم هم نمی‌گذارد، هم خورد و خوراک ما آماده است و هم جای استراحت ما.

مرحوم سید در اقبال نقل می‌کند، از جد بزرگوارشان شیخ الطائفۀ شیخ طوسی  تا می‌رسد به امام سجاد صلوات الله علیه که ایشان در زوال هر روز ماه شعبان و در نیمۀ شعبان بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم این‌گونه صلوات می‌فرستادند:

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ شَجَرَهِ النُّبُوَّهِ وَ مَوْضِعِ الرِّسالَهِ وَ مُخْتَلَفِ الْمَلائِکَهِ وَ مَعْدِنِ الْعِلْمِ وَ اهْلِ بَیْتِ الْوَحْیِ، اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، الْفُلْکِ الْجارِیَهِ فِی اللُّجَجِ‏ الْغامِرَهِ، یَأْمَنُ مَنْ رَکِبَها وَ یَغْرَقُ مَنْ تَرَکَها،. آنان در این ژرفای عمیق دنیا که طوفان‌هایش همه را به هلاکت می‌رساند، کشتی‌های روان هستند که آسوده ما را به مقصد می‌رسانند. هرکس به خانۀ نبوت وارد شد، نجات پیدا کرد و هرکس از این خانه دوری گزیند، غرف شده است. الْمُتَقدمُ لَهُمْ مارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ وَ اللَّازِمُ لَهُمْ لاحِقٌ. مردم در رابطه با این بزرگواران سه دسته هستند: یک عده از آنان جلو می‌افتند، و پیشی می‌گیرند، آنان مارق هستند، از دین خارج شده است، گروهی عقب افتاده‌اند، و از آنان تبعیت نمی‌کنند، آنان زاهق هستند، به هلاکت رسیده است. گروه سوم ملازم آنان هستند و با آنان پیوند دارند، آنان در دنیا و آخرت با پیامبر خدا و اهل بیت او صلی الله علیه و آله و سلم ملحق هستند و پیوند دارند

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، الْکَهْفِ الْحَصِینِ وَ غِیاثِ الْمُضْطَرِّینَ وَ الْمَساکِینَ‏ وَ مَلْجَأِ الْهارِبینَ وَ مَنْجَا الْخائِفِینَ وَ عِصْمَهِ الْمُعْتَصِمِینَ.

خدایا، بر محمّد و آل محمّد درود فرست، هم ایشان که پناهندگان مصون و محفوظ، و یاور درمانده بیچاره ذلیل، و پناهگاه گریختگان و نگاه‌دارنده چنگ‌زنندگان و پناه‏جویان هستند. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلاهً کَثِیرَهً طَیِّبَهً تَکُونُ لَهُمْ رِضا وَ لِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَداءً (وَ قَضاءً) بِحَوْلِ مِنْکَ وَ قُوَّهٍ یا رَبَّ الْعالَمِینَ، اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الطَّاهِرِینَ الأَخْیارِ، الَّذِینَ اوْجَبْتَ حَقَّهُمْ وَ فَرَضْتَ طاعَتَهُمْ وَ وِلایَتَهُمْ.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، اللَّهُمَّ وَ اعْمُرْ قَلْبِی بِطاعَتِکَ وَ لا تُخْزِنِی بِمَعْصِیَتِکَ، وَ ارْزُقْنِی مُواساهَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَیْهِ مِنْ رِزْقِکَ بِما وَسَّعْتَ عَلَیَّ مِنْ فَضْلِکَ، وَ نَشَرْتَ عَلَیَّ مِنْ عَدْلِکَ، وَ احْیَیْتَنِی تَحْتَ ظِلِّکَ، وَ هذا شَهْرُ نَبِیِّکَ سَیِّدِ رُسُلِکَ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، شَعْبانُ الَّذِی حَفَفْتَهُ بِالرَّحْمَهِ وَ الرِّضْوانِ، الَّذِی کانَ رَسُولُکَ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَدْأَبُ فِی صِیامِهِ وَ قِیامِهِ فِی لَیالِیهِ وَ أَیَّامِهِ، بُخُوعاً لَکَ فِی إِکْرامِهِ وَ إِعْظامِهِ الى‏ مَحَلِّ حِمامِهِ.

اللَّهُمَّ فَأَعِنَّا عَلَى الاسْتِنانِ بِسُنَّتِهِ فِیهِ وَ نَیْلِ الشَّفاعَهِ لَدَیْهِ، اللَّهُمَّ فَاجْعَلْهُ لِی شَفِیعاً مُشَفَّعاً وَ طَرِیقاً الَیْکَ مَهْیَعاً، وَ اجْعَلْنِی لَهُ مُتَّبِعاً حَتّى‏ أَلْقاهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ عَنِّی راضِیاً وَ عَنْ ذُنُوبِی غاضِیاً، وَ قَدْ اوْجَبْتَ لِی مِنْکَ الْکَرامَهَ وَ الرِّضْوانَ وَ انْزَلْتَنِی دارَ الْقَرارِ وَ مَحَلَّ الأَخْیارِ » [الاقبال: ۳/۲۰۹ ـ ۳۰۰]

این صلوات را آرام بخوانیم، کمی از ما وقت می‌گیرد، اما گشایش آن بسیار است، ما بتوانید با طیبین ابرار هم‌کلام و هم‌سخن شویم، این چه سعادت بزرگی است. بعد که با آن بزرگواران هم‌سخن و هم‌نشین شدیم، از خدا می‌خواهیم که خدایا به ما توفیق بده که از سنت و سیرۀ رسولت پیروی کنیم، شفاعتش را روزی ما بگردان. ما را پیروی آن بزرگوار قرار بده تا قیامت به ایشان ملحق شود، هم آن بزرگوار از ما راضی باشد و هم گناهان ما را بپوشاند و کرامت و رضوان خودت را بر ما واجب فرما. و مرا در خانۀ قرار و محل خوبان منزل بده.

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

وَدَّتْ طائِفَهٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ وَ ما یُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ (۶۹) یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ (۷۰) یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ‏ (۷۱) وَ قالَتْ طائِفَهٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا بِالَّذِی أُنْزِلَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (۷۲)  وَ لا تُؤْمِنُوا إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِینَکُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدى‏ هُدَى اللَّهِ أَنْ یُؤْتى‏ أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتِیتُمْ أَوْ یُحاجُّوکُمْ عِنْدَ رَبِّکُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ‏ (۷۳) یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (۷۴)

 

 

آیۀ ۶۹

وَدَّتْ طائِفَهٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ وَ ما یُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ‏

مفردات

طائفۀ

الطائفۀ: قطعه‌ای از چیزی را گویند و هم‌چنین است جماعتی از مردم. [النهایۀ: ۳/۱۵۳]

ترجمه

گروهى از اهل کتاب دوست دارند که شما را گمراه کنند، اما جز خودشان را گمراه نمى‏کنند و این حقیقت را درک نمى‏کنند.

تفسیر

آیۀ شریفه هدف اصلی  بزرگان اهل کتاب در مواجهه و مذاکره با مسلمانان را به گمراهی‌کشاندن آنان می‌داند، نه بحث علمی یا گفتمان فرهنگی یا تعاملات دوطرفۀ سیاسی. بنابراین سران اهل کتاب نه تنها به حق گردن نمی‌نهند، بلکه همۀ تلاش آنان گمراهی مسلمانان است. اما در حقیقت آنان خودشان را گمراه می‌کند و این حقیقتی است که آنان قدرت درک و فهم آن را ندارند، زیرا از توحید افعالی و حقیقت عالم وجود بی‌بهره هستند.

وَدَّتْ طائِفَهٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ

گروهی از اهل کتاب دوست دارند که شما مسلمانان را گمراه کنند و بر این امر تلاش می‌کنند. بنظر می‌رسد که منظور از «طائفۀ» «گروه» جماعت و گروهی هماهنگ است که با توجه به سیاق آیه به رهبران اهل کتاب برمی‌گردد.  بنابراین هدف اصلی آنان از مواجهه و مذاکره و تعاملات سیاسی با مسلمانان؛ نه گفتگوی علمی یا فرهنگی است، و نه حل عادلانۀ مسائل؛ بلکه گمراه‌کردن مسلمانان است که در دین و جامعۀ خود به انحراف کشانده شوند. پس آیه هشدار به مسلمانان است که در مواجه با اهل کتاب بیدار باشند که آنان دشمنان دین شما هستند، در کمین هستند تا شما را دچار انحراف دینی کنند. هدف آنان هم این است که شما از اسلام ناب دست بردارید. ـ نه ظاهر و پوستۀ آن؛ به تعبیر حضرت آقا اسلام ارتجاعی و اسلام امریکایی ـ و با آنان سازش کنید.

وَ ما یُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ‏

اما در حقیقت آنان جز خود را گمراه نمی‌کنند. مرحوم علامه طباطبائی می‌فرمایند: این آیه ما را به توحید افعالی خدا توجه می‌دهد. زیرا هرکس به سوی باطل رفت و تلاش کرد که مومنان و مسلمانان را به گمراهی بکشاند، در حقیقت ابتداء و در نخستین گام خود را به گمراهی افکنده است، سپس باعث گمراهی مسلمانان شده است. و آنان توجه ندارند که همۀ تلاش آنان در به گمراهی‌کشاندن مسلمانان، در حقیقت ستم به خودشان و گمراهی خودشان است. زیرا هر خیری یا شری که را که انسان انجام می‌دهد، نفع و ضررش اول به خودش می‌رسد و آنگاه دیگران منتفع می‌شوند یا متضرر می‌گردند: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها» [سجده: ۴۶] بنابراین حقیقت گمراهی‌کشاندن مسلمانان؛ هم در ظاهر و هم در باطن به خودشان برمی‌گردد و از آنجا که توجه ندارند، خودشان را گمراه کرده‌اند.

از سوی دیگر به مسلمانان هشدار می‌دهد که اگر شما گمراه شدید، به دلیل زشتی نیات و کردار خودتان است، و این اراده و عمل شماست که شما را به گمراهی کشانده است، بنابراین گناه اهل کتاب برگردن خودشان است که گناه اضلال و گمراهی‌کشاندن مسلمانان است و گناه مسلمانانی که گمراه‌شدن هم به گردن خودشان است: «مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ، وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ» [روم: ۴۴]

بنابراین آیۀ شریفه هم مسلمانان را هشدار می‌دهد و هم اهل کتاب را که همگی شما بدانید که از عمومیت حکم ربوبی خداوند سبحان و توحید افعالی او بیرون نیستند که هرچه انجام می‌دهند و اراده می‌کنند، تحت ارادۀ تکوینی خداست. و نتیجۀ عمل‌تان به خودتان برمی‌گردد و آثار سوء ارتباطات سیاسی که به انحراف جامعۀ اسلامی منجر شود، به همگی شما بازمی‌گردد. و خداوند هم بر امر خود غالب است و دین خدا را پیش می‌برد: «وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى‏ أَمْرِهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون» [یوسف: ۲۱] حتی اگر برخی مسلمانان گمراه شوند، گروهی دیگر را برای حمایت دین خود برمی‌گزیند: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِم» [مائده: ۵۴]

وَ ما یَشْعُرُونَ

شعور به معنای ادراک دقیق است، و قرآن تعبیر «لا یشعرون» و «ما یشعرون» را معمولاً در جایی به کار می‌برد که نیاز به درک عمیق و فهم دقیق باشد که کسانی از آن عاجز باشند و به پندار خود بسنده کنند. به تعبیر دیگر این افراد در حد پندار و خیال که تصور می‌کنند، فهم و درک است، متوقف شده‌اند، و دلیل آن هم این است که از وحی و دین خدا فاصله گرفته‌اند. سران اهل کتاب هم گرفتار پندار خودساخته هستند و  این حقیقت را که هرچه در گمراهی مسلمانان کوشش کنند، خود را بیشتر به گمراهی کشانده‌اند، و در عاقبت در اهداف شوم خود شکست می‌خورند، درک نمی‌کنند.

آیۀ ۷۰

یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ‏

ترجمه

اى اهل‏کتاب! چرا به آیات خداوند  کفر مى‏ورزید، در حالى که به حقانیت آن گواهید.

تفسیر

در آیۀ پیشین پرده از توطئۀ فرهنگی و سیاسی اهل کتاب که تهاجم به دین و جامعۀ اسلامی جهت به انحراف‌کشیدن آنها بود، تبین گردید و در این آیه بیان می‌کند که اهل کتاب با حقیقت لجاجت و عناد دارند و در حالی که حقیقت برای آنان روشن است و درستی اسلام روشن است و آنان به آن علم دارند، به آیات الهی و نشانه‌های نبوت و رسالت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم کفر می‌ورزند.

یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ

زبان آیه؛ زبان توبیخ است و پرسش هم توبیخی است، که چرا در حالی که به حقیقت رسالت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم علم دارید و نشانه‌های آن در کتب شما آمده است، به اسلام و نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و قران کافر هستید؟ شما به چه دلیل به آیات و نشانه‌های خدا کافر شده‌اید؟ آیۀ شریفه پرده از لجاجت اهل کتاب برمی‌دارد، عنادی که باعث حق‌پوشی آنان می‌شود.

بنابراین در عین حالی که آنان اهل کتاب هستند و به خدا ایمان دارند، کافر هستند، زیرا به آیات خدا کافر هستند و نتیجه کفر به آیات خدا مثل انکار نبوت حضرت خاتم، به کفر به خدا باز می‌گردد. پس آنان در عین حالی که به توحید شهادت می‌دهند، به آن کافر هستند. زیرا حقیقت ایمان به توحید، ایمان به لوازم آن چون نبوت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم است.

وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ

شهادت در جایی است که علم باشد. سران اهل کتاب به حق و آیات الهی علم دارند و آن را می‌شناسند، به‌گونه‌ای که در درون خود به آن شهادت و گواهی می‌دهند، اما در عین حال در بیرون آن را انکار می‌کنند و به آن کفر می‌ورزند.

هشدار آیه

آیۀ شریفه هشداری به ما مسلمانان هم است که اگر به بخشی از معارف و حقایق توحیدی کافر شوید، به همان مقدار نسبت به توحید کافر شده‌اید و این کفر؛ کفر اعتقادی هم نباشد، کفر عملی است که به ایمان ما ضربه می‌زند.

آیۀ ۷۱

یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ‏

ترجمه

اى اهل کتاب! چرا حقّ را به باطل می‌پوشانید و حقّ را  پنهان مى‏کنید، با این‌که حق و باطل را آگاهید.

تفسیر

یکی دیگر از ویژگی‌های جریان اهل کتاب را بیان می‌فرماید که آنان حق را با باطل می‌پوشانند و حق را پنهان و کتمان می‌کنند، و این حالی است که حق و باطل را می‌شناسند. بنابراین آیۀ شریفه ادامۀ احتجاج با اهل کتاب است.

یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ

پرسش توبیخی دیگر که چرا حق را می‌پوشانید؟  پوشاندن حق به باطل به این معناست که باطل را در لباس حق جلوه می‌دهند تا مردم تصور کنند که حق است و به دنبال آن بروند و در دام بیفتند. هم‌چنین است که حق را باطل جلوه می‌دهند و بر حق لباس باطل می‌پوشانند و باعث می‌شوند که مردم تصور کنند که باطل است و به سراغ آن نروند. و این کاری است که اهل کتاب ـ یعنی آن جماعت و گروهی که رهبری آنها را بر عهده دارند ـ در ارتباط با حق انجام می‌دهند.

وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ

ادامۀ توبیخ پیشین که نتیجه این آن کار آنان یعنی باطل را لباس حق بپوشانند یا حق را لباس باطل بپوشانند، این می‌شود که حق را کتمان و پنهان می‌کنند و نمی‌گذارند که به مخاطبان و اکثریت اهل کتاب برسد.

وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ‏

این حق‌پوشی از روی نادانی و غفلت نیست، بلکه کار آنان عالماً و عامداً است. هدف آنان همان است که در آیۀ ۶۹ گذشت، تهاجم فرهنگی و سیاسی به باورها و کیان جامعۀ اسلامی و مسلمان است. آنان فضا را برای مسلمانان و جامعۀ اسلامی چنان تیره می‌کنند که آحاد مردم نتوانند حق را تشخیص بدهند و در این درهم‌آمیختگی حق و باطل؛ نتوانند حق از از باطل و باطل را از حق تشخیص بدهند. و از این فضای تاریک، آنان بتوانند نهایت بهرۀ خود را ببرند. این هدف اصلی آنان است، در کنار آن؛ پیروان ادیان الهی هم به دلیل اینکه نمی‌توانند حق و باطل را تشخیص بدهند، از پذیرش حق باز می‌مانند.

یک یادآوری

خطاب دو آیۀ مذکور به اهل کتاب بود، در حالی که انکار آیات الله و حق‌پوشی، کارجماعتی از اهل کتاب بود که گفتیم که سران آن‌ها هستند. دلیل این‌که نیت و اراده و عمل گروهی را به همۀ اهل کتاب سرایت داد، آن است که همگی آنان به این کار خشنود هستند. به این دلیل قرآن صفت برخی را به همۀ جامعۀ اهل کتاب نسبت داد و این یک اصل جامعه‌شناسانه در قرآن است که اگر جامعه و آحاد مردم نسبت به چیزی هماهنگی باشند و آن‌چه سران و رهبران آنان انجام دهند، به آن خشنود و راضی باشند، در نیات و اعمال آنان شریک هستند. اگر رهبران یا خواص جامعه به راه درست رفتند، جامعه نیز به صلاح می‌رود و اگر آنان به خطا و انحراف رفتند، جامعۀ خود را هم به خطا و انحراف می‌کشانند.

آیۀ  ۷۲

وَ قالَتْ طائِفَهٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا بِالَّذِی أُنْزِلَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ‏

ترجمه

و گروهى از اهل کتاب به هم‌کیشان خود گفتند: به آنچه بر مؤمنان نازل شده است، (به‌صورت ظاهری) در بامدادان ایمان آورید و در پایان روز کافر شوید، شاید (حیلۀ شما کارگر شود و آنان از اسلام) باز گردند.

تفسیر

آیۀ شریفه در بیان کیفیت تهاجم اهل کتاب است که آنان از نیرنگ استفاده می‌کنند تا مسلمانان را در باورهای خود سست کنند. آنان برای این‌کار از سیاست «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْض» [نساء: ۱۵۰] استفاده می‌کنند که سیاستی است که کفار اهل کتاب یعنی رهبران فکری و سیاسی آنان برای مردم خود در پیش‌گرفته‌اند تا مسلمانان را در حقانیت قرآن دچار تردید کنند و آنان را از اسلام برگردانند. سیاست آنان مشتبه‌کردن حق و پنهان‌داشتن آن است و راه آن هم نیرنگ و فریب است.

وَ قالَتْ طائِفَهٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ

دستورالعمل و سیاست اجرایی سران اهل کتاب برای گمراه‌کردن مسلمانان و حق‌پوشانی آنان فریب و نیرنگ با مومنان است. تعبیر را با «واو» و «قالت» بیان فرمود تا نشان دهد که آیه ادامۀ توطئۀ فرهنگی و جنگ نرم آنان علیه مسلمانان است و این دستورالعملی اجرایی برای رسیدن به اهداف شوم‌شان است.

آمِنُوا بِالَّذِی أُنْزِلَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ

سیاست آنان عبارت از آن است که صبح‌گاهان به آن‌چه بر مسلمانان نازل شده است، اظهار ایمان کنید.

وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ

اما در پایان روز به آن کفر ورزید و انکار کنید. بدین‌سان بذر تردید را در دل مسلمانان بکارید. وجه این ایمان ظاهری و کفری حقیقی آن است که به مسلمانان القاء کنند که ما تحقیق کردید و دیدیم که اسلام و آیات قرآن درست نیست و علی‌رغم این‌که صبح به آن گرایش پیدا کردیم، پایان روز از روی تحقیق فهمیدیم که خطا و اشتباه است و از آن بازگشتیم.

 لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ

با این‌کار بذر تردید را در دل مسلمانان می‌کارند و موجب می‌شوند که شاید برخی از آنان از اسلام برگردند و مرتد شوند. بنابراین آنان حیله می‌کنند تا در تلاش خود برای گمراه‌کردن مسلمانان به نتیجه برسند.

بنابراین آیه از توطئه‌ای خطرناک پرده برمی‌دارد که آن دسیسۀ سران اهل کتاب برای به گمراهی‌کشاندن مسلمانان است. آنان تلاش می‌کنند که نشان دهند که در مواجهه با مسلمانان نیتی خیر دارند، تا مسلمانان با آنان همراه می‌شوند تا خیالشان نسبت به آنان آسوده شود تا سربزنگاه نیرنگ کنند و در باورها و کیان دینی آنان بذر تردید بکارند. بدین‌سان مفاد آیه هشداری دیگر به مسلمانان است که مراقب فریب اهل کتاب باشند که حقیقت دوستی‌های آنان هم دشمنی و خباثت است.

آیۀ ۷۳

وَ لا تُؤْمِنُوا إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِینَکُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدى‏ هُدَى اللَّهِ أَنْ یُؤْتى‏ أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتِیتُمْ أَوْ یُحاجُّوکُمْ عِنْدَ رَبِّکُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ‏

ترجمه

(سران اهل کتاب به هم‌کیشان خود گفتند:) جز به کسانی که از دین شما تبعیت می‌کند، اطمینان نکنید، (پیامبر ما! به آنان) بگو هدایت منحصراً هدایت خداست، که مانند هدایتی که به شما داده به کسی دیگر هم داده است، یا با شما نزد پروردگارتان احتجاج کنند. بگو فضل و بخشش به دست خداست، که به هرکه بخواهد می‌بخشد. و خدا گشایشگرِ داناست.

تفسیر

ادامۀ سخنان سران اهل کتاب است به هم‌کیشان خود که دین حق منحصراً همان است که شما دارید و به اسلام ایمان نیاورید، بنابراین به غیر هم‌کیشان خود اطمینان نکنید و سخنان مسلمانان را توجه‌ای نکنید و جز به کسانی که از دین شما تبعیت می‌کنند، اطمینان نکنید. در آیۀ پیشین بیان شد که سران اهل کتاب نیرنگ کردند تا مسلمانان را فریب دهند و در باورهای آنان تردید به وجود بیاورند و زمینۀ ارتداد و بازگشت از حق را در برخی از آنان ایجاد کنند و این آیه در ادامه، توطئۀ آنان را در جلوگیری پیراون ادیان به اسلام بیان می‌کند. آنان تلاش می‌کنند که فضای جامعۀ خود را با ترفندهای تبلیغاتی بسته نگهدارند تا سخنان دین حق به مردم خودشان نرسد.

در ادامه خداوند دو احتجاج با آنان می‌کند. اول پیامبر ما به آنان بگو که هدایت، تنها هدایت خداست و  هدایتی را که قبلاً با رسالت موسی و عیسی به شما داد، می‌تواند به امت‌های دیگر هم بدهد. و این همان هدایت الهی است که خداوند سبحان به مسلمانان داده است، هم‌چنین خداوند به آنان توان عقل و برهان داده است تا با شما نزد پروردگارتان احتجاج کنند و حق را از باطل بنمایند.

دوم: فضل تنها در اختیار خداست و به هرکس بخواهد می‌دهد. و چون فضل او گسترده است و او عالم است، به هرکس و هر امتی که علم او تعلق بگیرد، از فضل خود می‌دهد. بنابراین همۀ نیرنگ‌های شما در برابر امت اسلامی تباه است.  و هرچه تلاش کنید، نمی‌توانید که حق را بپوشانید و از گسترش آن جلوگیری نمایید.

وَ لا تُؤْمِنُوا إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِینَکُمْ

خطاب سران اهل کتاب به هم‌کیشان خود است، و در ادامۀ دستورالعملی که برای آنان داشتند که با مسلمانان نیرنگ کنید، این بار به خود آنان می‌گویند که دین حق منحصراً همان است که شما دارید و بنابراین به مسلمانان اعتماد نکنید و تنها به کسانی که از دین شما پیروی می‌کنند، اطمینان داشته باشید. و رازهای دینی خود را افشاء نکنید. و با آنان ارتباط گفتمانی نداشته باشید.

قُلْ إِنَّ الْهُدى‏ هُدَى اللَّهِ

خداوند متعال دو پاسخ به آنان می‌دهد و در مقام احتجاج بیان می‌فرماید که پیامبر ما به آنان بگو که هدایت و راهنمایی تنها هدایت خداست. بنابراین مسیری که شما می‌روید، مسیری انحرافی است که شما را از هدایت دور می‌کند.

أَنْ یُؤْتى‏ أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتِیتُمْ أَوْ یُحاجُّوکُمْ عِنْدَ رَبِّکُمْ

گفته‌اند که جملۀ «قُلْ إِنَّ الْهُدى‏ هُدَى اللَّه» جملۀ معترضه است و جملۀ «أَنْ یُؤْتى‏ أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتِیتُمْ أَوْ یُحاجُّوکُمْ عِنْدَ رَبِّکُمْ» ادامۀ و«َ لا تُؤْمِنُوا إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِینَکُمْ» است، بنابراین باید بگوییم که معنای آیه این است که  «وَ لا تُؤْمِنُوا إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِینَکُمْ أَنْ یُؤْتى‏ أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتِیتُمْ أَوْ یُحاجُّوکُمْ عِنْدَ رَبِّکُم» سران اهل کتاب به هم‌کیشان خود گفتند: به کسی جز کسانی که از دین شما پیروی می‌کنند، اطمینان نکنید، که همانند آن‌چه به شما داده شده است، به ایشان هم داده شود، یا آنان نزد پرودگارتان در قیامت احتجاج کنند که شما به حقانیت دین ما پی بردید، اما تسلیم حق نشدید. [تسنیم: ۱۴/۵۹۱؛ هم‌چنین نگا: المیزان: ۳/.ذیل آیه با تفاوت در تعبیرات و نتایج] بنابراین قرآن در جملۀ معترضه می‌فرماید: آنان بد فهمیده‌اند، هدایت منحصراً در اختیار خداست.

اما می‌توان گفت: سران اهل کتاب به دنبال این هستند که از گزند مسلمانان ایمن باشند، و این ایمنی در صورتی است که حقایق به هم‌کیشان خودشان نرسد تا تردیدی در آنان پیدا شود، به این دلیل خواص اهل کتاب و اهل فرهنگ و علم آنان را فرمان می‌دهند که حقایقی را که فهمیدید، با دیگران از هم‌کیشان خود در میان نگذارید تا در آنان تردیدی در حقانیت راه‌شان ایجاد نشود. قرآن به آنان پاسخ می‌دهد که هدایت و راهنمایی منحصراً برای خداست و شما با این توطئۀ خود به سعادت و بهروزی نمی‌رسید و امکان ندارد که به هدف خود برسید. آن‌گاه جملۀ «أَنْ یُؤْتى‏ أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتِیتُمْ أَوْ یُحاجُّوکُمْ عِنْدَ رَبِّکُم» ادامۀ «قُلْ إِنَّ الْهُدى‏ هُدَى اللَّه» و تفسیری بر آن است که خداوند هدایت خود را از دو راه تکمیل می‌کند:

اول: از راه دادن همانند آن‌چه به شما اهل کتاب داده است، به امت‌های دیگر. به امت‌های پیشین خداوند پیامبران الهی و کتاب‌های آسمانی داده است، به امت اسلام هم خداوند پیامبر الهی و کتاب آسمانی داد. و این هدایت الهی است که خدواند متعال بر امت اسلام ارزانی کرد.

دوم: گروهی را  خداوند برگزیند که با شما نزد خدا محاجه کنند و حق را روشن نمایند.  روشن است که این راه عقل و برهان عقلی که حق را از باطل جدا می‌کند. و این راهی است که خداوند در اختیار دانشمندان امت اسلامی قرار داده است و آنان از این طریق وارث پیامبران هستند:

امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: «إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَهُ الْأَنْبِیَاءِ إِنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُوَرِّثُوا دِینَاراً وَ لَا دِرْهَماً وَ لَکِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ.» [الکافی: ۱/۳۴]

بنابراین قرآن راه هدایت الهی را دو امر می‌داند: اول ارسال پیامبر خدا؛ دوم دلایل و براهین عقلی و حکمی که به کار احتجاج می‌خورد و حق را از باطل روشن می‌کند. قرآن کریم در سورۀ مبارکۀ ملک بیان می‌کند که وقتی از جهنمیان پرسیده می‌شود که «أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیر» [ملک: ۸] آنان پاسخ می‌دهند: «قالُوا بَلى‏ قَدْ جاءَنا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنا» [ملک: ۹] نذیر آمد، اما ما او را تکذیب کردیم «وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ فِی ضَلالٍ کَبِیرٍ» [ملک: ۹] بعد ادامه می‌دهند: «وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیر»ِ [ملک: ۱۰] ما یا باید سخنان پیامبران می‌شنیدیم و تسلیم وحی و نقل بودیم، یا تعقل می‌کردیم تا گرفتار دوزخی نشویم. زیرا راه هدایت الهی منحصر به این دو راه است: نقل یا عقل.

بنابراین راه سران اهل کتاب و پیروان آنان باطل است، زیرا نه عقل آن را تأیید می‌کند و نه نقل به آن ناطق است، بلکه گمراهی محض است.

قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ‏

در ادامه باز پیامبر خود را مامور می‌کند که با آنان احتجاج کن و بگو که فضل تنها در دست خداست و هرکس را بخواهد می‌دهد و خداوند هدایت را به فضل خود به مسلمانان داده است و شما نمی‌توانید جلوی آن را بگیرید. زیرا «الله» هم «واسع» واسع‌بخش است و درِ هدایت را بر همگان باز کرده است و هم «علیم» و «دانا»ست و می‌داند که به چه کسی فضل و هدایت خود را بدهد و شما هم نمی‌توانید با هدایت الهی مقابله کنید.

آیۀ ۷۴

یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ‏

ترجمه

رحمت او (خداوند) به هرکس بخواهد، اختصاص دارد. و  خداوند دارای فضلی بس بزرگ است.

تفسیر

ادامۀ احتجاج پیشین است، خداوند هرکس را بخواهد و اراده کند، به رحمت خود اختصاص می‌دهد، زیرا خداوند فضل و بخششی پس بزرگ دارد.

یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ‏

در آیۀ پیشین فرمود: «قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّه یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیم» در این آیه با این جمله ادامه می‌دهد که  «یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ»‏ اولاً فضل و بخشش منحصراً در دست خداست، ثانیاً خداوند به هرکس بخواهد، آن را می‌دهد، ثالثاً رحمت هم تنها در دست خداست، رابعاٌ به هرکس بخواهد می‌دهد، بنابراین حسادت و مقابلۀ هیچ‌کسی هم در این جهت فایده‌ای ندارد، زیرا فضل خداوند گسترده است و او دارای فضلی بس بزرگ است و به همۀ امور هم داناست. دین خداوند و پیامبران الهی و کتب آسمانی و اولیاء خدا و احکام نورانی دین و عقل همۀ فضل خداست: «ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیم» [جمعه: ۴] اما فضل بی‌کران و وسیع خداوند، همان رحمت بی‌کران و عام الهی است که هرکس را بخواهد به آن مختص می‌فرماید. بنابراین رحمت بی‌کران الهی برای امت‌هایی اختصاص می‌یابد که خداوند صلاح بداند و کسی هم در این جهت معارض رحمت خدا نیست، زیرا خدایی که مالک همۀ انسان‌هاست، هرچه صلاح بداند، در ملک خود تصرف می‌کند. و در این جهت محدودی ندارد و کسی را هم یارایی مقابله و مخالفت و معارضه نیست.

وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ

آیه را با این جملۀ نورانی پایان برد، تا به منزلۀ تعلیل بر رحمت و فضل بی‌کران خدا باشد. که الله دارای فضلی بس بزرگ است، بنابراین هیچ محدودیتی در فضل و رحمت الهی نیست.  بنابراین به اهل کتاب هشدار می‌دهد و مومنان را بشارت و توجه که نباید  جز از خدا بخشش و رحمت خواست که او فضلی گسترده و علمی بی‌کران و فضلی بس بزرگ دارد و رحمت و فضل خود را به اهلش عنایت می‌کند و نه کسی را یارای مقابله با آن است و نه مومنان در راه او را از رحمت و فضل خود محروم می‌کند.

 

حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی

خرداد
2
1395

تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آل‌عمران

چکیدۀ ۲۳

تفسیر سورۀ آل عمران  ۶۴ تا ۶۸

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ کَلِمَهٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (۶۴) یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْراهِیمَ وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراهُ وَ الْإِنْجِیلُ إِلاَّ مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (۶۵) ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فِیما لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (۶۶) ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (۶۷) إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ (۶۸)

شروع و پایان مناجات شعبانیه با صلوات است. صلوات به تنهایی دعایی کامل است که در آن برای پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم و خاندان پاکشان صلوات الله علیه تقاضای رحمت خاص معنوی می‌کنیم و در ضمن آن، آن بزرگواران را برای حوائج و نیازهای خود شفیع قرار می‌دهیم. صلوات جزء دعاهایی است که یقیناً مقبول درگاه الهی است و دعایی که شروع و ختم آن با صلوات باشد، مقبول و مستجاب است. [وسائل الشیعۀ: ۴/۱۱۳۷ ـ ۱۱۳۸] اما باید توجه داشت که صلوات لغلغۀ زبان نباشد، بلکه واقعاً ما برای آن بزرگواران تقاضای کمال و رحمت خاص  بکنیم. هم‌چنین صلوات را برای برآورده‌شدن حاجات نباشد.

در حقیقت صلوات اعلام وفاداری به عهدی است که ما در میثاق سپرده‌ایم.

فصل چهارم

آیات ۶۴ تا ۸۵ بمنزلۀ فصل چهارم سورۀ مبارکۀ آل عمران است، که احتجاج با اهل کتاب و خصوص مسیحیان دربارۀ توحید و عقیدۀ باطل آنان دربارۀ حضرت مسیح و پاک بودن مسیح از ادعای باطل آنان است. آیات با ضرورت پذیرش اسلام به پایان می‌رسد. آیات این فصل ادامۀ منطقی آیات گذشته است، حد وسط و رابطۀ همۀ این آیات «اسلام» است که در آیۀ ۱۸ همین سوره آمده است: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ» و منظور از اسلام هم «تسلیم همۀ وجود انسان به خداست» که امر جامع بین دعوت همۀ پیامبران الهی است. محور احتجاج با اهل کتاب و مسیحیان هم همین اصل جامع است که ابراهیم پدر ایمان نیز مبین آن بوده است. و براساس همین محور جامع است که آیات این فصل نظم می‌یابند. تأکید آیات این فصل به نزاهت حضرت عیسی از نسبت‌های ناحق مسیحیان به ایشان؛  و این‌که وی پیامبر خداست، احتجاج با مسیحیان را تکمیل می‌کند. بنابراین تثلیث سخنی بی‌پایه است. اما اهل کتاب حقایق الهی را می‌پوشانند و تلاش می‌کنند که دین را به نفع خود تأویل کنند. قرآن در این دسته آیات؛ مخاطبان خود را به اسلام یعنی دین یگانۀ الهی فرامی‌خواند  و این میثاق همۀ پیامبران الهی است و همۀ عالم وجود بر آن استوار است و بنابراین  پذیرش غیر از اسلام از هیچ کس پذیرفته نیست و این راه همۀ پیامبران خدا و راه ما مسلمانان است، اهل کتاب و همۀ مخاطبان قرآن را به اسلام ناب فرامیخواند

آیۀ ۶۴

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ کَلِمَهٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُون

ترجمه

بگو ای اهل کتاب! بیایید به کلمه‌ای که میان ما و شما یکسان است، گرد آییم، که غیر خدای یگانه را نپرستیم و چیزى را شریک او قرار ندهیم، و برخى از ما برخى دیگر را به جاى خدا صاحب‏اختیار خود نگیرد. پس اگر از این دعوت روى برتافتند، بگویید گواه باشید که ما تسلیم خدا هستیم.

تفسیر

شروع فصل جدید با خطاب به اهل کتاب و این نشان می‌دهد که بحث با اهل کتابی حتی پس از مباهله تمام نمی‌شود. بلکه آنان را به کلمۀ توحید که محور دعوت همه پیامبران الهی است، می‌خواند. توحید اصل محوری دین است که در مقام عمل و ملکات نفسانی پیاده می‌شود. و در میان همۀ پیروان ادیان الهی یکسان پذیرفته شده است. لازمۀ این اصل نفی رب بودن و صاحب اختیاربودن انسان‌ها بر انسان‌هاست. و همۀ انسان‌ها بدانند و بر این دانش خود گواه باشند که پیروان قرآن مسلمان هستند و با همۀ وجود تسلیم خدا و فرامین او هستند.  و این حقیقت اسلام یعنی شریعت خاتم است.

 قُلْ

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم را مامور می‌کند که با اهل کتاب گفتگو و احتجاج فرماید و محور احتجاج و گفتگو هم توحید است.

یا أَهْلَ الْکِتابِ

مخاطب دعوت و گفتگو اهل کتاب هستند. اهل کتاب کسانی هستند که پیش از پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم مخاطب کتاب آسمانی و پیامبر الهی بوده‌اند که آیات قرآن مشخصاً یهودیان و مسیحیان را مخاطب گفتگوی خود قرار می‌دهد و در این آیات بیشتر مسیحیان مورد خطاب و احتجاج هستند.

تَعالَوْا إِلى‏ کَلِمَهٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ

شروع احتجاج و گفتگو، بیایید بر کلمه‌ای که بین ما و شما مساوی و یکسان است، جمع شویم. یعنی یک کلمه بین همگی ما نقطۀ اشتراک و جمع ماست و آن کلمۀ توحید است که اصل جامعِ همۀ پیامبران الهی و کتب آسمان است که همۀ پیامبران خدا برای آن مبعوث شدند و جز به آن دعوت نمی‌کنند. حالا که همگی ما به این کلمه پایبند هستیم، این پایبندی را از نظر به عمل بگسترانیم و نقطۀ وحدت و جمع همگی ما عمل به کلمۀ توحید باشد.

أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ

قرآن این کلمه را باز و تفسیر می‌فرماید. بیایید، جز خدا را نپرسیم، یعنی توحید در مقام عبادت و عمل داشته باشیم. لازمۀ کلمۀ توحید، بندگی خداست، آن هم بندگی انحصاری خدا که غیر خدا را معبود خود نگیریم. بنابراین همۀ الهه‌ها و معبودها به صورت کلی نفی می‌شوند.

وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً

بلافاصله می‌فرماید که هیچ چیز و کسی را برای خدا معبود یگانه شریک نگیریم که تأکید فرماید که اقتضای کلمۀ توحید، نفی هرگونه شرکی است. بنابراین این‌که فرمود: «و برای او هیچ شریکی نگیریم» جملۀ جدیدی نبوده، بلکه تأکید بر جملۀ پیشین بود که «غیر الله را نپرسیم». بنابراین نشان داد که التزام عملی به کلمۀ توحید، هرگونه شرکی را نفی می‌کند، در نتیجه اعتقاد باطل تثلیث با همۀ وجوه‌اش هم شرکی است که خروج از تعالیم عیسی مسیح علیه السلام است.

وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ

بخش دیگری از کلمۀ توحید را باز می‌فرماید.  هیچ کس را رب خود نگیریم. همگی ما وقتی به کلمۀ توحید التزام عملی داشتیم، در مقام عمل هم باید هیچ کدام از ما دیگری را ارباب و رب خود نگیرد، جز این‌که الله رب العالمین است. وقتی ثابت شد که معبودی جز الله نیست، رب هم جز الله نیست.

توضیح اینکه انسان‌ها که ناگزیر هستند، در اجتماع بشری با هم گرد آیند و طبعاً جامعه از افراد انسانی تشکیل شده است که برخی باید بر دیگری مدیریت و قدرت داشته باشند، اما این رابطه باید «من دون الله» نباشد، زیرا رابطۀ «من دون الله» منجر می‌شود به سیطره و تسلط زوگویان و ارباب و طاغوت‌ها می‌شود. آیه تأکید می‌فرماید که ربوبیت فقط مختص خداست که او تنها صاحب اختیار بشر و عالم است و بشر حق ندارد، جز در برابر الله تسلیم باشد. بنابراین نه تنها هرگونه شرکی منتفی است، بلکه هرگونه سلطه‌پذیری جز از خدا ممنوع و منتفی است. از این‌جا روشن می‌شود که جز حکومت دین خدا و احکام الهی و اولیاء الهی که از جانب خدا مأذون هستند، به کس دیگری نباید سر سپرد. بنابراین آیه نفی هرگونه بردگی و سلطه‌پذیری چه در مقام سیاست و حکومت است و چه در مقام روابط اجتماعی و چه در مقام روابط بین‌المللی است. زیرا تأکید آیه براین است که ما ابناء آدم حق نداریم که بعضی از ما بعض دیگر را ارباب خود قرار دهیم، و تنها خداست که رب ماست. پس اگر کسانی به خدا ما را دعوت کردند و از جانب خدا هم ما را به خدا فراخوانند، در حقیقت، این به معنای بندگی خدا و سرسپردگی به ربوبیت الهی است، اما اگر کسانی به خود فراخواند یا از جانب خدا ماموریتی نداشتند، این سرسپردگی به آنان است که آیه آن را نفی می‌کند.

فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُون

روی سخن را از اهل کتاب به مسلمانان برمی‌گرداند. اگر اهل کتاب دعوت و گفتگوی شما را نپذیرفتند، بگویید که شما شهادت بدهید که ما بر کلمۀ توحید استوار هستیم، و تسلیم او هستیم و غیر او را نمی‌پرسیم و برای او شریکی قائل نمی‌شویم. معنای اسلام همین است که ما نه تنها در مقام نظر، بلکه در مقام نظر و عمل تسلیم خدای سبحان و دین حق او هستیم و به‌طور کامل پایبند توحید عملی هستیم. زیرا لازمۀ توحید، مسلمان‌بودن و تسلیم خداشدن است. از کلمۀ شهادت استفاده فرمود تا نشان دهد که اهل کتاب از روی علم باید شهادت بدهند که مسلمانان در مقام نظری و عمل تسلیم خدا هستند.

 

آیۀ ۶۵

یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْراهِیمَ وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراهُ وَ الْإِنْجِیلُ إِلاَّ مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ

ترجمه

اى اهل کتاب! چرا دربارۀ ابراهیم محاجه مى‏کنید با آنکه تورات و انجیل بعد از او نازل شده است؟ آیا خرد نمی‌ورزید؟

تفسیر

آیه ادامۀ احتجاج پیشین است، و «قل» در تقدیر است. پس ازتوحید، در این آیه ابراهیم یعنی پدر توحید محور گفتگو و محاجه است. حضرت ابراهیم پیامبری است که همۀ اهل کتاب و پیروان پیامبران الهی به عظمت از او یاد می‌کنند و یهودیان او را یهودی و مسیحیان او را مسیحی می‌دانند، در حالی که ابراهیم خود را حنیف مسلم معرفی می‌کند و این آیه با اهل کتاب محاجه می‌کند که گفت‌وگوها و بگوومگوهای شما دربارۀ ابراهیم باطل است، زیرا تورات و انجیل پس از ابراهیم نازل شده است و اهل کتاب نابخردند که پیامبری را هم پیش از نزول تورات و انجیل آمده است، تابع دین باطل خود  میدانند و نفهمیده سخنان و احتجاجات بیهوده و لغو بیان میکنند.

یا أَهْلَ الْکِتابِ

ادامۀ احتجاج با اهل کتاب است.  و از سویی آغاز احتجاجی دیگر دربارۀ حضرت ابراهیم است که آیات بعدی را براساس آن بنا شده است. بنابراین آیۀ شریفه از سویی این آیه مقدمه و زمینۀ آیات بعدی دربارۀ ابراهیم است و از سوی دیگر ادامۀ آیۀ پیشین؛  و آیات پیشین و پسین را به هم متصل می‌کند.

لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْراهِیمَ

سوال توبیخی است، احتجاج و بحث‌های شما دربارۀ ابراهیم باطل است. قرآن از محاجه‌ای بین اهل کتاب یعنی یهودیان و مسیحیان سخن میگوید  که محور آن ابراهیم است که آنان ابراهیم را به خود منتسب می‌دانند،. اما مناظرۀ آنان مبتنی بر علم نبوده است، بلکه صرف تمنی و آرزو بوده است.

وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراهُ وَ الْإِنْجِیلُ إِلاَّ مِنْ بَعْدِهِ

شما که دربارۀ ابراهیم بگوومگو می‌کنید، دربارۀ کتاب‌های آسمانی خود که پس از او نازل شده است، علم نداریم، زیرا هم‌اکنون در اختیار شما نیست تا بتوانید دربارۀ آن دو کتاب آسمانی از روی علم سخن بگویید، حالا چگونه است که دربارۀ ابراهیم سخن می‌گویید که هیچ اطلاعاتی نسبت به او ندارید؟

أَ فَلا تَعْقِلُونَ

آیا خرد نمی‌ورزید و اندیشه نمی‌کنید که همۀ احتجاجات شما بر مبنایی جز عقل بنا شده است؟ این توبیخ نهایی آیه، ادامۀ سوال توبیخی اولیه است که شما از عقل و اندیشه تهی شده‌اید. این بحث قبلاً در سورۀ بقره گذشت: «أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ کانُوا هُوداً أَوْ نَصارى‏ قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ» [بقره: ۱۴۰] که نشان می‌دهد که این بگوومگو آنان صرف قیل و قال است و هیچ مبنای علمی و عقلی ندارد.

آیۀ ۶۶

ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فِیما لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ

ترجمه

هان! شما همانانی هستید که دربارۀ آن‌چه علمی داشتید، بگومگو کردید، اما چرا دربارۀ آن‌چه به آن علمی ندارید، چون‌وچرا می‌کنید؟ و خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید.

تفسیر

توبیخ آیۀ پیشین را آشکارا بیان می‌کند، شما به کتاب آسمانی خود که علم داشتید، محاجه کردید و شکست خوردید، اکنون دربارۀ چیزی که علم ندارید، مناظره و گفتگو و چون و چرا می‌کنید؟ در پایان آیه هم علم را به طور مطلق از آنان نفی می‌فرماید و به خداوند متعال نسبت می‌دهد، یعنی آنان حتی دربارۀ تورات و انجیل هم علم ندارند. و علم آنان پنداری بیش نیست. و این جدال احسن با آنان است که اول به پندار آنان سخن می‌گوید که شما می‌پندارید که به تورات و انجیل علم دارید و ما هم از شما می‌پذیرید، اما دیدید که در همان هم که می‌پنداشتید که علم دارید، هم هیچ علمی ندارید.

ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فِیما لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ

یهودیان و مسیحیان از روی کتاب آسمانی خود اجمالاً می‌دانستند که ابراهیم پیامبر خداست، اما حقیقت وجودی او کیست و بر چه ملتی است، هیچ علمی نداشتند. قرآن تأکید می‌کند که شما در حد علم‌تان سخن بگویید و بحث کنید. و آن‌چه را علم می‌پنداردید، مبنای محاجات و بگوومگوهای خود قرار دهید.

فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ

اما به آن‌چه آگاهی نداریم، چرا وارد می‌شوید و بحث و محاجه می‌کنید؟ یعنی وقتی نمی‌دانیم که حقیقت آئین ابراهیم چیست، به چه دلیل او را به خود منتسب می‌کنید تا افتخاری برای خود بخرید و بحث‌ها و مجادلات بیهوده راه می‌اندازید؟

وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ

بنابراین برخی از معارف و احکام دین است که در اختیار آنان است، و سخن‌گفتن از آن موجه است، اما دربارۀ اموری که به آن‌ها علم ندارند، هرسخنی بی‌وجه است. اما ذیل آیه می‌فرماید: «وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» تنها خدا می‌داند و شما نمی‌دانید، حتی علم را دربارۀ آن‌چه را می‌پندارند که می‌دانند، نفی فرمود. بنابراین همۀ محاجات آنان بدون علم و اندیشه و تعقل است و این نشان از این دارند که آنان از خرد بهره‌ای ندارند. و قرآن در آیۀ دیگری این حقیقت را بازگو می‌کند: «وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّهِ إِبْراهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَه» [بقره: ۱۳۰] آنان از ملت ابراهیم روی برگرداننده‌اند و این نشاندهند، سفاهت و سبک‌مغزی و بی‌خردی آنان است. دلیل مطلب آن است که تورات و انجیل حقیقی که کتاب آسمانی هستند و حقایق الهی را بازگو کرده‌اند، تحریف شده است و در اختیار آنان نیست، و مکتب آنان دین الهی نیست، بلکه مکتبی دست‌ساز و ساختگی است که تنها نام دین و کتاب الهی را یدک می‌کشد. بنابراین همۀ سخنان آنان بدون علم و اندیشه است و آنان به صورت کامل از خرد تهی هستند و توان خردورزی ندارند.

آیۀ ۶۷

ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ

ترجمه

ابراهیم نه یهودى بود و نه مسیحی؛ بلکه حق‏گرایِ تسلیم خدا بود، و از مشرکان نبود.

تفسیر

خداوند حقیقت مطلب را دربارۀ ایراهیم بیان می‌فرماید تا همگان علم پیدا کنند. ادعای یهودیان و مسیحیان باطل است، ابراهیم نه یهودی بوده است و نه مسیحی، و نه مشرک ـ چنان‌چه مشرکان مکه خود را به او منتسب می‌دانستند. بلکه او حق‌گرایِ مسلمان است و به‌طور کامل تسلیم خداوند متعال است.

ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا

نفی محاجات یهودیان و مسیحیان دربارۀ حضرت ابراهیم است که او نه یهودی است و نه مسیحی.

وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً

بلکه او حنیف یعنی حق‌گرا و مسلم یعنی تسلیم محض خدای سبحان است. همۀ میل او به خداست و تنها برای خدا تسلیم است. بنابراین ابراهیم حنیف است که دین فطری است که خداوند  انسان را بر آن فطرت آفریده است: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّم» [روم: ۳۰] و پیرو دین اسلام است که خداوند برای وی و همۀ انسان‌ها برگزیده است: «قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِین» [بقره: ۱۳۱].

پس در جملۀ پیشین هرگونه افراط و تفریط یهودیت و مسیحیت را از ابراهیم نفی کرد و در این جمله بیان می‌فرماید که او در خط مستقیم الهی یعنی دین حنیفِ مسلم قرار دارد.

وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ

او مشرک هم نبوده است، هرگونه شرکی از ساحت ابراهیم دور است،  چه شرکی که یهودیان و مسیحیان داشتند و چه شرکِ مشرکان مکه. «إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ‏» [انعام: ۷۰]

آیۀ ۶۸

إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ

مفردات

اولی

أَوْلَى‏ بکذا یعنی سزاوارتر و شایسته‌تر. [مفردات: ۸۸۷] کسی که بیشترین نزدیکی را دارد.

ترجمه

بى‏گمان، نزدیک‏ترین مردم به ابراهیم کسانى‏اند که از او پیروى کرده‏اند، و این پیامبر و کسانى که به او ایمان آورده‏اند. و خدا ولی مؤمنان است.

تفسیر

حقیقت وجودی حضرت ابراهیم را در آیۀ پیشین روشن کرد که او حنیفِ مسلمان است و از هرگونه شرکی پیراسته است. بنابراین ابراهیم به یهودیت و مسیحیت که انحراف از دین حق و فطرت اسلام است، انتسابی ندارد. در این آیه می‌فرماید که نزدیک‌ترین انسان‌ها به وی کسانی هستند که راه حنیف و فطری او که فرهنگ ناب اسلامی است، پیروی کرده و می‌کنند که آنان پیروان معاصر او همۀ پیامبران الهی پس از او و پیروان و مومنان واقعی و هم‌چنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و مومنان پیرو او هستند. و دلیل این پیوند معنوی از زمان بعثت ابراهیم تاکنون هم آن است که خداوند ولی مومنان هستند و ابراهیم و همۀ مومنان تا قیامت تحت ولایت خدا هستند و بنابراین یک فرهنگ بیشتر ندارند که آن فرهنگ ناب حق‌گرای اسلامی است.

إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ

بنابراین نسبت‌داشتن به ابراهیم به صرف تمنی نیست، بلکه لازمۀ آن این است که از ابراهیم و ملت و فرهنگ ابراهیمی که فرهنگ ناب اسلامی است، تبعیت شود: «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّهَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلاً» [نساء: ۱۲۵] «و دینِ چه کسى بهتر است از آن کس که خود را تسلیم خدا کرده و نیکوکار است و از آیین ابراهیم حق‏گرا پیروى نموده است؟ و خدا ابراهیم را دوست گرفت.» خود حضرت ابراهیم هم به خداوند عرض می‌کند که آن‌که از من تبعیت و پیروی کند، از من است:  «فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی» [ابراهیم: ۳۶]

وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا

همچنین است پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم و پیروان راستین او که مومنان به اسلام هستند، آنان نیز پیرو او هستند: «مِلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیم هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ» [حج: ۸۷] «از فرهنگ پدر خود ابراهیم پیروی کنید که او از پیش شما را مسلمان نامید.» یعنی نام فرهنگ ابراهیمی اسلام است و پیروان حقیقی او هم مسلمان نام دارند.  بنابراین اهل کتاب هیچ نسبت و ارتباطی با ابراهیم ندارند، زیرا از فرهنگ ناب توحیدی او دور هستند.

وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ

دلیل این امر آن است که ابراهیم و همۀ پیروان راستین او ـ یعنی همۀ مومنان تاریخ ـ از زمان او تا قیامت تحت ولایت خداوند هستند. ملاک هم این است که تحت ولایت الله باشند. روشن است کسی که مومن نیست، تحت ولایت خدا نیست، و کسی که تحت ولایت الله نباشد، نسبتی با ابراهیم که پدر توحید است، ندارد. بنابراین محور حقیقتی فرهنگ توحیدی «الله» و «ولایت الله» است و ابراهیم و پیروان او و پیامبر خاتم و مومنان به او همگی تحت ولایت خدا هستند و به این دلیل است که همگی در یک جریان قرار دارند:  «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور» [بقره: ۲۵۷]

امری عقلانی

قرآن در این آیه ما را به امری عقلانی تذکر می‌دهد و آن این‌که ابراهیم تقدم تاریخی بر پیامبران ابراهیمی دارد، بنابراین انتساب وی به آن پیامبران و مکاتب آنان درست نیست، بلکه وی را باید مبنای سنجش دیگران قرار داد که آیا دیگران تابع ملت او هستند یا خیر. به تعبیر دیگر موسس بنای فرهنگ اسلامی ابراهین خلیل است و دیگران در سنجۀ او سنجیده می‌شوند که اگر از او پیروی کنند و حق‌گرا و مسلمان باشند، پیرو او هستند، وگرنه از او و فرهنگ او منحرف گشته‌اند. بنابراین سخن یهود و مسیحیان مبناءاً غلط است. و این همان تعبیری است که قرآن دربارۀ نسبت ابراهیم و نوح دارد که «وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیم» [صافات: ۸۳] از شیعیان و پیروان نوح نبی، ابراهیم است. زیرا ابراهیم همان راه نوح را رفت، بنابراین یکی از شیعیان او بود که راه توحیدی او را ادامه داد. تعبیر «إنَّ مِن» «یکی از شیعیان او» نشان می‌دهد، ابراهیم یکی از شیعیان و پیروان او ـ در جریان توحید ناب ـ بود و از پیروان دیگر، همۀ پیامبران الهی پس از و پیروان صادق انبیاء الهی هستند.

بحث روایی

۱٫ مصداق نزدیک‌ترین مردم به ابراهیم

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِهِ ‏«إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ»‏ قَالَ: «هُمُ‏ الْأَئِمَّهُ وَ أَتْبَاعُهُم‏» [بحار: ۶۵/۸۴] ائمۀ اطهار علیهم السلام شایسته‌ترین افراد و نزدیک‌ترین افراد به ابراهیم و فرهنگ ناب توحیدی ایشان هستند و در مرتبۀ بعدی پیروان ائمۀ اطهار یعنی شیعیان قرار دارند.

۲٫ تطبیقی بر آیه

عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ، قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ): یَا ابْنَ یَزِیدَ، أَنْتَ‏ وَ اللَّهِ‏ مِنَّا أَهْلَ‏ الْبَیْتِ‏. قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ؟ قَالَ: إِی وَ اللَّهِ مِنْ أَنْفُسِهِمْ. قُلْتُ: مِنْ أَنْفُسِهِمْ، جُعِلْتُ فِدَاکَ؟ قَالَ: إِی وَ اللَّهِ مِنْ أَنْفُسِهِمْ، یَا عُمَرُ، أَ مَا تَقْرَأُ کِتَابَ اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ): «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ» وَ مَا تَقْرَأُ قَوْلَ اللَّهِ (عَزَّ اسْمُهُ): «فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» [الأمالی للطوسی: ۴۵]

امام علیه السلام با استفاده از آیۀ مذکور و آیۀ ۳۶ سورۀ مبارکۀ ابراهیم، تکلیف شیعیان را هم روشن فرمود، جناب عمر بن یزید که از شیعیان خاص است،  از خاندان پیامبر محسوب می‌شود، به دلیل این دو آیه که فرمود که سزاوارترین و نزدیک‌ترین افراد به ابراهیم پیروان او هستند و هرکس از ابراهیم پیروی کند، از اوست. بنابراین امام علیه السلام اولاً به ما روش بهره‌گیری و تطبیق از آیات قرآن را آموزش دادند. ثانیاً با همین روش به ما نشان دادند که اگر پیرو خالص و صادق آن بزرگواران باشیم، مصداق «منا اهل البیت» آن هم «من انفسهم» خواهیم بود و تنها سلمان «منا اهل البیت» نیست.

 

حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

خرداد ۱۳۹۵
ش ی د س چ پ ج
« اردیبهشت   تیر »
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031