تیر
6
1395

اعمال مخصوص شب بیست و یکم رمضان

 

فضیلتش زیادتر از شب نوزدهم است و باید اعمال آن شب را از غسل و احیاء و زیارت و نماز هفت قل هو الله و قرآن بر سر گرفتن و صد رکعت نماز و دعاى جوشن کبیر و غیرها در این شب بعمل آورد و در روایات تاکید شده در غسل و احیاء و جد و جهد در عبادت در این شب و شب بیست و سوم و آنکه شب قدر یکى از این دو شب است (و در چند روایت است که: از معصوم سؤال کردند که معین فرمائید که شب قدر کدام یک از این دو شب است تعیین نکردند بلکه فرمودند ما أیسر لیلتین فیما تطلب یا آنکه فرمودند ما علیک أن تفعل خیرا فی لیلتین و نحو ذلک) و قال شیخنا الصدوق فیما أملى على المشایخ فی مجلس واحد من مذهب الإمامیه و من أحیا هاتین اللیلتین بمذاکره العلم فهو أفضل.

کفعمى از سید بن باقى نقل کرده که:

در شب بیست و یکم مى‏خوانى:

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اقْسِمْ لِی حِلْما یَسُدُّ عَنِّی بَابَ الْجَهْلِ وَ هُدًى تَمُنُّ بِهِ عَلَیَّ مِنْ کُلِّ ضَلالَهٍ وَ غِنًى تَسُدُّ بِهِ عَنِّی بَابَ کُلِّ فَقْرٍ وَ قُوَّهً تَرُدُّ بِهَا عَنِّی کُلَّ ضَعْفٍ وَ عِزّا تُکْرِمُنِی بِهِ عَنْ کُلِّ ذُلٍّ وَ رِفْعَهً تَرْفَعُنِی بِهَا عَنْ کُلِّ ضَعَهٍ وَ أَمْنا تَرُدُّ بِهِ عَنِّی کُلَّ خَوْفٍ وَ عَافِیَهً تَسْتُرُنِی بِهَا عَنْ کُلِّ بَلاءٍ وَ عِلْما تَفْتَحُ لِی بِهِ کُلَّ یَقِینٍ وَ یَقِینا تُذْهِبُ بِهِ عَنِّی کُلَّ شَکٍّ وَ دُعَاءً تَبْسُطُ لِی بِهِ الْإِجَابَهَ فِی هَذِهِ اللَّیْلَهِ وَ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ السَّاعَهِ السَّاعَهِ السَّاعَهِ یَا کَرِیمُ وَ خَوْفا تَنْشُرُ [تُیَسِّرُ] لِی بِهِ کُلَّ رَحْمَهٍ وَ عِصْمَهً تَحُولُ بِهَا بَیْنِی وَ بَیْنَ الذُّنُوبِ حَتَّى أُفْلِحَ بِهَا عِنْدَ الْمَعْصُومِینَ عِنْدَکَ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ
(و روایت شده که: در شب بیست و یکم حماد بن عثمان بر حضرت صادق علیه السلام وارد شد حضرت سؤال کرد که غسل کرده‏اى عرض کرد بلى فدایت شوم پس حضرت حصیرى طلبید و حماد را نزدیک خود طلبید و مشغول نماز شد و پیوسته آن حضرت نماز خواند و حماد نیز خود را به آن حضرت چسبانیده بود و نماز مى‏خواند تا از نمازهاى خویش فارغ شدند پس آن حضرت دعا کرد و حماد آمین گفت تا صبح طلوع کرد آن جناب اذان و اقامه گفت و بعض از غلامان خود را طلبید و پیش ایستاد و نماز صبح خواند در رکعت اول حمد و قدر و در دوم حمد و توحید خواند و بعد از نماز مشغول به تسبیح و تحمید و تقدیس و ثناى بر خدا و صلوات بر پیغمبر صلى الله علیه و آله و دعا براى مؤمنین و مؤمنات و مسلمین و مسلمات شد پس سر به سجده نهاد و مقدار یک ساعت به جز نفس چیزى از آن جناب شنیده نشد پس از آن این دعا را خواند لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ تا آخر دعا که در اقبال است) (و شیخ کلینى روایت کرده که: حضرت باقر علیه السلام در شب بیست و یکم و بیست و سوم دعا مى‏خواند تا نیمه شب و بعد از آن شروع مى‏نمود به نماز خواندن) و بدان که در هر شب از شبهاى این دهه غسل مستحب است و روایت شده که حضرت رسول صلى الله علیه و آله در هر شب این دهه غسل میکرد و اعتکاف در این دهه مستحب است و فضیلت بسیار دارد و افضل اوقات اعتکاف است و روایت شده که مقابل دو حج و دو عمره است و کان رسول الله صلى الله علیه و آله إذا کان العشر الأواخر اعتکف فی المسجد و ضربت له قبه من شعر و شمر المیزر و طوى فراشه و بدان که در این شب در سنه چهلم واقع شد شهادت مولاى ما حضرت امیر المؤمنین علیه السلام و در این شب تجدید مى‏شود احزان آل محمد علیهم السلام و اشیاع ایشان و روایت شده که در آن شب مانند شب شهادت امام حسین علیه السلام برداشته نشد سنگى از روى زمین مگر آنکه در زیر آن خون تازه بود شیخ مفید فرموده که: در این شب صلوات بسیار بفرستد و سعى و کوشش کند در نفرین بر ظالمان آل محمد علیهم السلام و لعن بر قاتل امیر المؤمنین علیه السلام روز بیست و یکم روز قتل حضرت امیر المؤمنین علیه السلام و مناسب است زیارت آن جناب و کلمات حضرت خضر علیه السلام که بمنزله زیارت آن حضرت است در این روز.

تیر
6
1395

تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آل‌عمران

چکیدۀ ۲۹

سورۀ آل‌عمران آیات ۹۲ تا ۹۷

لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْ‏ءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ (۹۲) کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنِی إِسْرائِیلَ إِلاَّ ما حَرَّمَ إِسْرائِیلُ عَلى‏ نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراهُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراهِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۹۳) فَمَنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (۹۴) قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّهَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (۹۵) إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّهَ مُبارَکاً وَ هُدىً لِلْعالَمِینَ (۹۶) فِیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ (۹۷)

فصل ششم

بنظر دستۀ آیات ۹۲ تا ۱۱۰ در جریان جامعه‌سازی اسلامی است که برخی احکام اجتماعی اسلام را بیان می‌کند. منتها این بحث در ارتباط تنگاتنگ با اهل کتاب به ویژه یهودیان و انحرافاتی که آنان از اهداف اسلامی داشته‌اند، مطرح می‌شود تا مسائل برای مسلمانان ملموس‌تر باشد. بحث از انفاق شروع می‌شود که برای تحقق جامعۀ اسلامی اصل اولیه است، زیرا جامعه‌ای که در آن شکاف طبقاتی و فقر باشد، جامعۀ اسلامی نیست و نمی‌تواند اهداف اسلامی را تحقق بخشد. بنابراین کاملاً با محور سوره  هماهنگ است. (خلافاً للعلامه؛ المیزان: ۳/۳۴۲]  بلافاصله بحث خوراک و غذای حلال می‌شود، که این امری است که در سنت همۀ پیامبران الهی بوده است اما دربارۀ بنی‌اسرائیل نسبت به آن سخت‌گیری شده بود. آن‌گاه اصل کلی لزوم تبعیت از فرهنگ ابراهیمی که فرهنگ توحید ناب است، به میان می‌آید. آن‌گاه وارد بحث قبلۀ مسلمانان و حج می‌شود که جلوه‌ای از فرهنگ ابراهیمی است.  آن‌گاه نشان می‌دهد  اهل کتاب دشمن مسلمانان هستند، زیرا آنان به آیات خدا کافر هستند و بنا دارند که مسلمانان از رسیدن به اهداف اسلامی باز بمانند. اما قرآن به مسلمانان دستور می‌دهد که تنها دل در گرو اسلام داشته باشید و اخلاق خود را برمبنای تقوا ـ فردی و اجتماعی ـ بنیان نهید و مراقب باشید که در دام اهل کتاب گرفتار نیایید. آن‌گاه راز قدرت مسلمانان را بیان می‌کند که اول وحدت در جامعۀ اسلامی است که حقیقت وحدت چنگ‌زدن به ریسمان الهی یعنی اطاعت جمعی تحت رهبری رهبر الهی و ولی امر مسلمین است. دوم امر به معروف و نهی از منکر است. این آیات با توجه به نتیجۀ اخروی‌شان تقویت می‌شوند.

بنابراین آیات کریمۀ ۹۲ تا ۱۱۰ فصلی را تشکیل می‌دهد که محور آن‌ها لزوم پیروی از فرهنگ ابراهیمی است که فرهنگ ناب توحیدی است. و در آن بر  بحث هویت مستقل مسلمانان تأکید شده است که جلوۀ آن در قبله و حج نمایان است. و در آن مسلمانان را به تقوا و زیست اسلامی امر می‌کند و راز سلامت جامعۀ اسلامی یعنی وحدت و امر به معروف و نهی از منکر را بیان می‌کند. به این تربیت بخش‌های عمده‌ای از جامعۀ اسلامی را در جنبه‌های مادی و معنوی تشریح می‌فرماید. بدین‌سان این دسته آیات به جامعۀ اسلامی و وظیفۀ مسلمانان در تحقق آن اختصاص دارد، با این توجه که بحث را در لابلای تذکر از اهل کتاب پیچیده است.

آیۀ ۹۲

لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْ‏ءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ

ترجمه

به نیکوکاری نخواهید رسید، تا این‌که از آن‌چه دوست دارید، انفاق کنید. و هرچه انفاق کنید، یقیناً خدا به آن داناست.

تفسیر

آیه با هشداری شدید شروع می‌شود، که تحقق جامعۀ  اسلامی با مال‌دوستی امکان ندارد و این همان نقطه‌ای است که جامعۀ اهل کتاب به ویژه یهود را به چنین وضعیت اسف‌باری رسانده که هیچ نوع نسبتی با دین خدا و تعالیم پیامبران الهی ندارند. جلوۀ مال‌دوستی آن است که اگر به فقراء هم کمک می‌شود و به اصطلاح انفاق می‌گردد، از اجناسی است که در خانه زیادی است و  از اجناس بنجل و غیرقابل مصرف است. آیۀ شریفه  تاکید بر این مطلب است که درصورتی به خیر و نیکی می‌رسید که از آن‌چه به آن دل‌بسته هستید و دوست دارید، انفاق کنید.

لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ

یکی از اصلی‌ترین موانع تحقق جامعۀ اسلامی، مال‌دوستی است. منظور از «بِر» «نیکی» مقامی است که مخصوص ابرار است و مقام ابرار به تأکید قرآن مقام قرب است که قرآن از آن به مقام «علیین» یاد می‌کند، که از درجات و مقام عالی قرب الهی است: «کَلَّا إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّین» [المطففین: ۱۸] هدف قرآن تحقق جامعه‌ای است که در آن انسان‌های نیکوکار تربیت شود و نخستین گام آن است که مومنان از مال‌دوستی منزه شوند و صورت آن چنین است که آنان از آن‌چه به آن دل‌بسته هستند، انفاق کنند، بنابراین باید از مال طیب و مرغوب خود انفاق کنند. توجه شود که معنای مالی که محبوب است، معنایی نسبی است و نسبت به افراد و زمان‌ها و مکان‌ها متفاوت است. یعنی ثروت‌مندان به میزان ثروت خود، و کسانی که از مال کم‌تری برخوردار هستند، به حسب توان خود، مصادیق انفاق درست در زمان وفور و فراوانی با زمان رکود و مشکلات اقتصادی تفاوت دارد، همین مسأله به مکان‌های مختلف هم برمی‌گیرد که مصادیقش با اندکی تأمل روشن می‌شود.

وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْ‏ءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ

خدا هشدار می‌دهد که به همۀ امور داناست، از جمله به انفاق شما و مالی که انفاق می‌کنید، هم داناست. بنابراین هیچ انفاقی از شما از نگاه خداوند پنهان نیست، اگر انفاقی باشد که از مالی که آن را دوست دارند، و به هدف رفع مشکل فقر و نیازِ نیازمندان است، می‌داند و این موجب اطمینان مومنان می‌شود. و اگر از اجناس دورانداختنی آنان هم است، خداوند به آن آگاه است و این موجب برحذرداشتن آنان می‌شود.

مقام نیکوکاری و جامعۀ اسلامی

شاید تصور اولیه آن باشد که مسلمان‌بودن به عبادت به ویژه نماز و روز و امثال آن است. اما اگرچه عبادت با خلوص نیت بسیار مهم است، به‌ویژه در حیطۀ اطاعت فردی رکن رکینی است. اما در حیطۀ جمعی و اطاعت خطی سرچشمۀ نیکوکاری انفاق خالصانه است. زیرا جامعه‌ای که در آن فقر و شکاف طبقاتی باشد، و گروهی از مردم دچار فقر و مسکنت باشند، و گروهی در قله‌های ثروت غرق باشد، هرگز نمی‌تواند به اهداف اسلامی و رسیدن به مقام ابرار نائل آید. بنابراین لازم است به عنوان یک وظیفۀ قطعی اجتماعی، مومنان از آن‌چه دوست دارند، انفاق کنند. این کار هم به رفع فقر و شکاف طبقاتی کمک می‌کند و هم موجب می‌شود که مومنان به ثروت که مظهر اولیۀ دنیادوستی است، محبت‌شان کم شود و هم موجب می‌شود که قله‌های ثروت در جامعه شکل نگیرد. نتیجۀ چنین امری، بسط عدالت اجتماعی و جلب محبت و برادری در جامعۀ اسلامی و وحدت آنان و طبعاً اقتدار نظام اسلامی در برابر دشمنان است. و این حکمت بحث از انفاق از مال پاکیزه است و این گام نخست در تحقق و شکل‌گیری جامعۀ اسلامی است.

آیۀ ۹۳

کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنِی إِسْرائِیلَ إِلاَّ ما حَرَّمَ إِسْرائِیلُ عَلى‏ نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراهُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراهِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ

مفردات

اسرائیل

نام یعقوب پیامبر علیه السلام است که در زبان عبری «إِسْرَإِلّ» بوده است و در زبان عربی به  «إِسرائیل‏» معرب شده است. [لسان العرب: ۱۱/۲۶]. قوم او را هم بنی‌اسرائیل می‌گویند. اما دلیل این‌که او را اسرائیل نامیده‌اند، آن است که او بندۀ خدا و برگزیدۀ خدا بوده است. [مجمع البحرین: ۵/۳۱۵]

ترجمه

همه خوراکی‌ها بر بنی‌اسرائیل حلال بود، جز آن‌چه اسرائیل بر خود، پیش از نزول تورات حرام کرده بود، بگو «اگر  راست مى‏گویید، تورات را بیاورید و آن را بخوانید.»

تفسیر

یهودیان به دلیل ستمی که روا داشتند و به دلیل شدت مال‌دوستی دچار کیفر خداوند شدند و خداوند آنان را کیفر کرد و غذاهایی را برآنان حرام کرد. طبعاً این غذاها برای مسلمانان حرام نیست، اما آنان در مقابل می‌گفتند که آن‌چه برای یهودیان حرام است، کیفر نبوده است، بلکه از زمان حضرت ابراهیم حرام شده است و شما مسلمین اگر راست می‌گویید که پیرو فرهنگ ابراهیمی هستند، باید برآن گردن نهید. خداوند این شبهه را دفع می‌فرماید که تورات را بیاورید تا مشخص شوند که شما در شبهۀ خود صادق نیستید.

کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنِی إِسْرائِیلَ إِلاَّ ما حَرَّمَ إِسْرائِیلُ عَلى‏ نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراهُ

از ظاهر آیه برمی‌آید که یهودیان در جامعۀ اسلامی شبهه‌ای افکنده بودند که خوراکی‌هایی که شما حلال می‌دانید، در دین ابراهیم حرام بوده است و به این دلیل شما پیرو فرهنگ ابراهیمی نیستید. اما قرآن پاسخ می‌دهد که این شبهه وارد نیست، زیرا در آئین ابراهیمی خوراکی‌های متعددی حلال بوده است اما حضرت یعقوب به دلیل بیماری یا جهات سیروسلوکی ـ برخی از روغن‌ها و گوشت‌ها را ـ برخود حرام کرده بود، زیرا برای او مضر بوده است، یا این‌که هدف خاص معنوی داشته است که مختص به خود ایشان بوده است و جنبۀ عمومی نداشته است. بنابراین این حرمت برای دیگران نبوده است، بلکه فقط یعقوب بر خود حرام بود، اما با نزول تورات به دلیل ستمی که یهودیان بر خود کردند، آن خوراکی‌ها بر یهودیان حرام شد:  «فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُم» [نساء: ۱۶۰] بنابراین شبهۀ یهودیان وارد نیست.

قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراهِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ

به پیامبر خدا دستور می‌دهد که به یهودیان بگو اگر در گفتار خود صادق هستید، تورات را بیاورید تا به شما نشان دهم که تورات ادعای شما را تکذیب می‌کند.

آیۀ ۹۴

فَمَنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ

مفردات

افتری

اصل آن «فری» است. افتری یعنی دورغ‌بستن. [لسان العرب: ۱۵/۱۵۴] و در جایی است که انسان به دورغ‌بودن آن قطع دارد، اما از آن خبر می‌دهد. [الفروق فی اللغۀ: ۳۸]

ترجمه

پس کسانی که بعد از آن‌که حقیقت روشن شد، به خدا دورغ ببندند، یقیناً خود ستم‌کاران هستند.

تفسیر

اصل کلی را بیان می‌فرماید. حقیقت دین اطاعت کامل از نقشۀ الهی است،  و اگر کسانی از خود افتراء ببندند و دستوراتی را مقابل احکام دینی قرار دهند، در حقیقت جلوی دین خدا ایستاده‌اند و هم بر خدا دورغ بسته‌اند و هم بر خودشان ستم‌گر شده‌اند.

فَمَنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ

«فاء» نتیجه است، یعنی برایند شبهۀ یهودیان دورغ‌بستن به خداست. پس کسانی که بر خدا دورغ می‌بندند، پس از این‌که حق برایشان روشن شد، و دانستند که حق چیست

فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ

آنان یقیناً ستم‌گر هستند. زیرا چه ستمی بزرگ‌تر از این‌که انسان حقیقت را ببیند و آن را انکار کند و بلکه برخلاف آن سخن بگوید. چنین افرادی با این کار خود، موجب انحراف در جامعه را فراهم می‌کند و راه خدا را سد می‌کنند. بنابراین درعین حالی که آیۀ شریفه به گفتار پیشین یهودیان توجه دارد، اصلی کلی را بیان می‌کند که هرکس در جامعۀ اسلامی با دورغ‌بستن به خدا انحراف ایجاد کرد، خودش ستم‌گر است.

آیۀ ۹۵

قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّهَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ

ترجمه

بگو خدا راست گفت. پس از فرهنگ ابراهیم که حق‌گرا و بر راه مستقیم خدا استوار است، پیروی کنید. و او هرگز از مشرکان نبوده است.

تفسیر

خداوند متعال پیامبر خود را مأمور می‌فرماید که  با یهودیان احتجاج کند، که خداوند حق را نمایانده است و هرچه می‌گوید که در قرآن تجلی دارد، درست و مطابق با واقع است. و لازم است که شما هم که ادعا دارید، پیرو حضرت ابراهیم علیه السلام هستید، از فرهنگ ابراهیمی پیروی کنید، که او حنیف و پاک است و از هرگونه افراط و تفریط یهود و نصاری منزه است  و هرگز به شرک آلوده نشده است.

قُلْ صَدَقَ اللَّهُ

پیامبر ما به آنان بگو خداوند راست می‌گوید و هرگز خلاف واقع نگفته و نخواهد گفت. سخن دورغ به دلیل عجز و احتیاج است و خداوند منزه از هرگونه ناتوانی و احتیاجی است. بنابراین هر حکمی که در قرآن آمده است، از جمله حکم حلیت طعام‌ها و خوراکی‌های مختلف، درست و حق است.

فَاتَّبِعُوا مِلَّهَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً

ملت را می‌توانیم به فرهنگ در زبان امروزی ترجمه کنیم. خداوند دستور می‌دهد که از فرهنگی که ابراهیم پایه‌ گذاشته است، تبعیت کنید. اما فرهنگ ابراهیمی چیست؟ دین حنیف. دینی که از هرگونه افراط و تفریط دنیازدگی یا بی‌اعتنایی کامل از دنیا منزه است. منظور از حنیف آن است که ابراهیم علیه السلام در صراط مستقیم الهی است و گرفتار غضب خداوند و گمراهی نشده است.

وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ

ابراهیم علیه السلام هیچ نسبتی با شرک نداشته است. بنابراین همۀ پیروان حقیقی ایشان هم باید چنین باشد.

فرهنگ ابراهیمی

خداوند متعال در این آیه، جامعۀ اسلامی را با دو اصل فرهنگی سامان می‌بخشد. اول حنیف که جامعه‌ای است که از هرگونه افراط و تفریط مصون است، یعنی نه به راست و نه چپ گرایش دارد و نه به دنیا بی‌اعتناء است و  نه همۀ توجه‌اش به دنیاست. بلکه در صراط مستقیم الهی حرکت می‌کند و دنیا را در راستای آخرت آباد می‌کند. و انسان‌هایی معتدل و پاک و عدالت‌محور تربیت می‌کند. دوم: هیچ نسبتی با شرک ندارد، بلکه توحید ناب بر آن حاکم است. این دو میراث فرهنگ حضرت ابراهیم علیه السلام است که همۀ مسلمانان در حرکت فردی و جمعی خود باید آن را رعایت کنند. چنین جامعه‌ای دارای فرهنگی والاست که در اخلاق فردی و اجتماعی، در رفتار و کردار و گفتار از هر افراط و تفریط و تندروی و کندروی منزه و پاک است و مبنای آن توحید ناب است.

آیۀ ۹۶

إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّهَ مُبارَکاً وَ هُدىً لِلْعالَمِینَ

مفردات

ببکۀ

نام شهر مکه است، [کتاب العین: ۵/۲۸۵] و دلایلی برای این نامگذاری ذکر کرده‌اند. روایات هم در این‌که «بکه» خود مکه است یا بخشی از آن اختلاف دارند. [تسنیم: ۱۵/۱۲۸ ـ ۱۲۹]

ترجمه

یقیناً نخستین خانه‌ای که برای مردم قرار داده شده است، آن است که در مکه است، که مبارک است و مایۀ هدایت جهانیان است.

تفسیر

یکی از جلوه‌های پیروی از فرهنگ ابراهیمی، توجه به کعبه است. و این نخستین خانه‌ای است که برای مردم وضع شده است،  و این خانه اولاً مبارک است، و مایۀ برکت برای مسلمانان است که وحدت آنان را تضمین می‌کند و ثانیاً موجب هدایت همۀ جهانیان است.

إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّهَ

کعبه خانۀ عمومی و معبدی است که برای همۀ مردم وضع شده است و این خانه از حیث رتبی اول بنای عبادی برای بشریت است. بنابراین منسوب به کسی نیست، بلکه تنها منسوب به خدای سبحان است: «وَ عَهِدْنا إِلى‏ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِی» [بقره: ۱۲۵] و این خانه برای مردم وضع شده است که محل اجتماع آنان باشد و محل امنی برای همگان باشد: «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَهً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً» [بقره: ۱۲۵] بنابراین خانۀ کعبه هم خانۀ خداست و هم خانۀ مردم. و این‌چنین بین خدا و مردم پیوند می‌زند به این دلیل است که بیت الحرام است: «جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَهَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاس» [مائده: ۹۷]  و خانۀ خدا در شهر مکه واقع است.

مُبارَکاً

خانۀ کعبه برای همۀ مردم برکت است. منظور از برکت هم برکت‌های مادی است و هم برکت‌های معنوی است که هر دو جلوه در شهر مکه مشهود است.

وَ هُدىً لِلْعالَمِینَ

هم‌چنین مایۀ هدایت همۀ جهانیان است. زیرا مرکز بندگی و قبله جهانیان است. و همۀ آنان به گرد آن می‌گردند. کعبه نه تنها قبله است، بلکه زیارت‌گاه و مهم‌ترین زیارت‌گاه است، در کنار آن محل اجتماع همۀ مسلمانان هم است که محل تجلی وحدت انسان‌هاست.

ادعای جهانی اسلام

از این آیه می‌فهمیم که اسلام ادعای جهانی دارد. زیرا کعبه فقط برای مسلمانان وضع نشده و تنها برای آنان مبارک و مایۀ هدایت نیست، بلکه برای مردم وضع شده و مبارک و مایۀ هدایت همۀ جهانیان است. بنابراین کعبه خانه و معبد عمومی برای همۀ مردم است که از اول آفرینش زمین یا انسان‌ها برای عبادت و بندگی همۀ مردم وضع شده است. و همۀ انسان‌ها را به یک نقطه متوجه می‌کند. منظور از اول‌بودن آن نیست که دومی دارد، بلکه منظور از اولیت، آن است که مثل آن در روی زمین نیست؛ یعنی اولیت نفسی دارد که کعبه نخستین خانه‌ای است که برای همگان وضع شده است. و نه پیش از آن، چنین خانه‌ای بنا شده است و نه پس از آن بنا می‌شود. بنابراین بیت المقدس و هر مسجد و معبد دیگری که بنا شده است، برای عبادت خدا؛ در عرض کعبه نیست، بلکه زیرمجموعۀ آن است  و هیچ‌کدام از آنان جنبۀ جهانی ندارند. و همگی تابع کعبه هستند. [تسنیم: ۱۵/۱۱۹ ـ ۱۲۰ و ۱۲۳] بنابراین یکی از ارکان جامعۀ اسلامی توجه به کعبه به عنوان قبله و مطاف و مزار و خلاصه رساننده به حیات طبیب الهی است. زیرا مبارک و هدایت است. و سعادت زندگی دنیویی و اخروی را تضمین می‌کند.

آیۀ ۹۷

فِیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ

مفردات

حِج

حج به معنای قصد است، سپس  قصد بیت الله الحرام به هدف برپای مناسک عبادی را حج گفته‌اند. [مقاییس اللغۀ: ۲/۲۹] گفته‌اند که حَج مصدر به معنای قصدکردن و زیارت‌کردن است و حِج اسم مصدر به معنای آهنگ بیت و قصد است. [مفردات: ] اما برخی حِج را مصدر دانسته‌اند. [قاموس المحیط: ۱/۲۴۷]

استطاع

یعنی توانایی کاری را داشتن. از طوع می‌آید. و طوع به معنای توانایی است. اما استطاع آن حالتی است که انسان می‌تواند ارادۀ  خود در ایجاد فعل را ممکن سازد. [مفردات: ]

ترجمه

در آن، نشانه‏هایى روشن است، از جمله‏ مقام ابراهیم است و هر که در آن درآید در امان است. و بر مردم واجب است که برای خدا، که قصد آن خانه را بکنند، البته برای کسانی که توانایی به سوی راه یافتن به آن را داشته باشند. و هرکس کفر ورزد، یقیناً خداوند از جهانیان بی‌نیاز است.

تفسیر

برخی از ویژگی‌های کعبه را بیان می‌کند. در آن نشانه‌های روشنی از حقانیت کعبه است از جمله مقام ابراهیم است که نشان می‌دهد که آن حضرت به خانۀ کعبه اهتمام داشته است. هم‌چنین خانۀ کعبه محل امن است و هرکس برآن وارد شود، در امنیت است. بنابراین بر مردمی که استطاع دارند، واجب است که به سوی خانۀ خدا بیایند و حج بجا آورند. و بی‌احترامی به کعبه و ترک حج؛ کفر محسوب می‌شود و خداوند از جهانیان بی‌نیاز است.

فِیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ

ظاهراً منظور از «فیه» کعبه است، زیرا محور بحث آن است. در خانۀ کعبه دلایل روشنی از حقانیت این خانه است که مبارکی و هدایت آن را جهانیان را نشان می‌دهد، از جملۀ آن‌ها آب زمزم است.

مَقامُ إِبْراهِیمَ

یکی از مصادیق بارز نشانه‌های آشکار حقانیت کعبه مقام ابراهیم است که جای پای حضرت ابراهیم علیه السلام است که پای آن حضرت بر سنگ سخت مانده است و این نشان می‌دهد که سنگ برای ایشان نرم شده بود. و هم‌اکنون هم این سنگ و مقام موجود است.

وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً

هرکس در این خانه وارد شود، در امنیت بوده است. نه تنها امنیت تشریعی که مسلم است. بلکه امنیت تکوینی که نمونۀ بارز آن در قضیۀ ابرهه معروف است که در سورۀ فیل بیان شده است، و هم‌چنین اعراب جاهلی که به مال و ناموس هیچ کسی رحم نمی‌کردند، هرکس به مکه و خانۀ خدا پناهنده می‌شد، محترم می‌شمردند و به او تعرض نمی‌کردند و هم‌چنین به برکت کعبه؛ شهری که ِ«وادٍ غَیْرِ ذِی زَرْع» [ابراهیم: ۳۷] «وادی و صحرایی است که هیچ امکان کشت و زرع در آن نیست،» چنان بفور نعمت در آن است که در حالت عادی امکان نداشت. آیۀ ۴ سورۀ مبارکۀ قریش حکایت از این دو نوع امنیت جانی و اقتصادی دارد: «الَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْف»

وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً

بلافاصله یکی از احکام مهم و اجتماعی اسلام را بیان می‌فرماید. و آن حج است که از ارکان اسلام است و برهمگان واجب است که در صورتی که استطاع مالی و جانی داشتند، حج بجای آورند. «لله» یعنی تکلیفی که بیان می‌شود واجب است، «علی الناس» تأکید است که این تکلیف بر همۀ مردم است. «حِج البیت» تکلیف عبارت است از قصد خانۀ خدا را کردن و حج خانۀ خدا بجای آورند. «من استطاع سبیلاً» هرکس که استطاع دارد. بنابراین وجوب تکلیفی مشروط به استطاعت است.

وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ

بحث دربارۀ حج است، هرکس این رکن الهی را بجای نیاورد، مرتکب کفر شده است، اگرچه کفر اعتقادی نباشد، کفر عملی است. و این نشان می‌دهد که حج چنان واجب است که هیچ‌کس حق تخطی از آن را ندارد. به این دلیل است که مستطیع حق ندارد، که حج را تأخیر بیاندازد. زیرا او به حکم قطعی و دستور قاطع خداوند و برنامۀ عبادی اسلامی بی‌اعتناء بوده است. اما همگان بدانند که خداوند نیازی به عبادت‌های شما ندارد، زیرا خداوند بی‌نیاز مطلق و ذاتی است و از همۀ جهانیان بی‌نیاز است. بلکه حج برنامه‌ای برای جهانیان است که به اهداف الهی برسند.

 

 

حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی

تیر
6
1395

شهادت حضرت علی(علیه‎السلام)

خبر دادن پیامبر(صلی الله علیه و آله) از شهادت علی(علیه‎السلام) در جنگ احد

در روز پیکار تاریخی احد، پس از پایان آن روز سرنوشت ساز و به خون خفتن ده ها تن از یاران، هنگامی که علی(علیه‎السلام) بر اینکه چرا شهادت نصیب او نگشته است تأسف خورد، پیامبر گرامی(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: علی جان، تو در آینده به شهادت خواهی رسید.

شهادت، مرگ برگزیده مولا علی(علیه‎السلام)

مرگ سرخ در راه خدا، زیباترین و برترین گونه جان سپردن است. ارزشی بس والا دارد و ناب ترین تصویر را ترسیم می کند و علی(علیه‎السلام) مرگی این سان را می طلبید و در انتظارش به سر می برد و چنین فرمود: «سوگند به آن که جان پسر ابی طالب به دست اوست که تحمل هزار زخم شمشیر بر من آسان تر از مرگ در بستری است که نه در راه پیروی از خداست».

امید به شهادت، راز پایداری علی(علیه‎السلام)

حضرت علی(علیه‎السلام) در دوران زندگی پر تلاطم و پرفراز نشیب اش، همواره به شهادت می اندیشید و آنچه از آن نیرو می گرفت و جانش را سیراب می ساخت، امید به کشته شدن در راه خدا بود. این کلام از حضرت علی(علیه‎السلام) است که می فرمود: «به خدا سوگند که اگر این امید نبود که در یکی از دیدارهای سخت که با دشمن در پیش است شهادت را بهره برم، اسب خویش زین می نهادم و از میان شما برای همیشه کوچ می کردم و دیگر تا آن زمان که نسیمی از شمال یا جنوب بوزد شما را طلب نمی کردم».

توطئه خوارج

جنگ نهروان پایان یافت و علی(علیه‎السلام) به کوفه مراجعت کرد. ولی عده ای از خوارج که در نهروان توبه کرده بودند، دوباره زمزمه مخالفت سر دادند و بنای فتنه و آشوب گذاشتند. فراریان خوارج، مکّه را مرکز عملیات خود قرار دادند و سه تن از آنان به نام های عبدالرحمان بن ملجم مرادی و برک بن عبد الله تمیمی و عمرو بن بکر تمیمی در یکی از شب ها گرد هم آمدند و تصمیم به قتل سه تن گرفتند. این سه تن عبارت بودند از علی(علیه‎السلام)، معاویه و عمروعاص که به گمان آنان منشأ فتنه ها بودند. در این میان قتل علی(علیه‎السلام) آن امام خوبی ها را ابن ملجم، عهده دار شد و برای انجام این مأموریت به سوی کوفه رهسپار گردید.

کوفه، آستین فتنه

عبدالرحمان بن ملجم مرادی، آن نگون بخت تاریخ، در روز بیستم ماه شعبان سال چهل هجری به قصد کشتن علی(علیه‎السلام) به کوفه آمد و در خانه اشعث بن قیس منزل گرفت. در آنجا با دختری به نام قطام آشنا شد و چنان دل به او بست که همه چیز را فراموش کرد. از این رو از قطام خواستگاری کرد. اما قطام که پدر و برادرش در جنگ نهروان کشته شده بودند شرط ازدواج را کشتن علی(علیه‎السلام) قرار داد و در این راه گروهی را با ابن ملجم همراه کرد. عبدالرحمان نیز که سخت در دام عشق قطام گرفتار آمده بود شبیب بن بجره را با خود همداستان ساخت و بدین سان قتل رادمرد تاریخ و امیر والایی ها تدارک دیده شد و جنایت بارترین واقعه تاریخ به وقوع پیوست.

افطار شب موعود

علی(علیه‎السلام) شصت و سومین سال عمرش را پشت سر نهاده بود. در رمضان شصت و سومین سال عمر خود بار دیگر به میهمانی خدا آمده بود. در آن ماه، هر شبی را در خانه یکی از فرزندانش افطار می کرد. در نوزدهمین شب ماه خدا، در خانه دخترش ام کلثوم بود. او افطار پدر را در طبقی به حضورش آورد، دو تکه نان جو،کاسه ای از شیر و مقداری نمک اما همین که نگاه علی(علیه‎السلام) به ظرف غذا افتاد سرش را تکان داد و با صدای بلند گریست و گفت: «دخترم برای من در یک طبق دو خورش حاضر کرده ای؟ مگر نمی دانی که من متابعت برادرم رسول خدا می کنم… دخترم به خدایم سوگند افطار نخواهم کرد تا از این دو خورش یکی را برداری». ام کلثوم ظرف شیر را برداشت و آن یگانه دوران با کمی نام جو و نمک ساییده افطار فرمود.

علی(علیه‎السلام) آماده شهادت

در آن شب موعود امیر فضیلت ها، گاه و بی گاه از اطاق خویش بیرون می رفت و نظری بر آسمان می افکند. فرمود: «به خدای سوگند این همان شبی است که آموزگار مجربم، رسول خدا به من وعده داده است». گاهی زمزمه استغفار بر لب داشت و گاهی تلاوت «یس» می کرد. آن شب به نماز و راز و نیاز علی(علیه‎السلام) با شب های دیگر فرق می کرد. می گفت: اللّهُمَّ بَارِکْ لِیَ الْمَوْتَ؛ خداوندا، مرگ را بر من مبارک گردان. لحظه ای خواب چشمانش را فرا گرفت. او آن حالت را چنین توصیف می کند: «در آن حال رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را در عالم رؤیا دیدم. عرض کردم چه بسیار کارشکنی ها و لجاجت و دشمنی ها که از امتت دیدم! فرمود: آنها را نفرین کن. گفتم: خدا بهتر از آنان را به من بدهد و به جای من شخص بدی را بر آنها مسلط کند».

حرکت علی(علیه‎السلام) به سوی مسجد کوفه

مقتدای حق جویان برای نماز آماده رفتن به مسجد است. اما تو گویی همه ی ذرات هستی می گویند مولا، امشب به مسجد مرو. مرغابیان نالان و پرزنان گرد او را گرفته اند. علی(علیه‎السلام) نگاهی به آنان می کند و می فرماید: «نیست خدایی مگر خدای یگانه. صیحه هایی که در پی آن نوحه سرایی ها خواهد بود و فردا قضا و قدر الهی ظاهر می شود». علی(علیه‎السلام) به راه خویش ادامه می دهد؛ ولی این بار، قلابِ درْ کمربندش را می گیرد. او نیز فهمیده است که امشب چه اتفاقی قرار است که بیفتد. مولا کمربندش را محکم می کند و شعری بدین مضمون می خواند: «هان ای فرزند ابوطالب! کمر خویش را برای مرگ محکم بند؛ زیرا مرگ تو را ملاقات خواهد کرد و از مرگ آن گاه که به سوی تو آید فریاد مکن» و دیگر بار زمزمه کرد: «خداوندا مرگ را بر ما سعادت مندانه ساز و دیدارت را بر ما مبارک گردان».

علی(علیه‎السلام) در مسجد کوفه

امیرالمؤمنین علی(علیه‎السلام) با شتاب به سمت مسجد حرکت می کند. حسن(علیه‎السلام) را که برای حفاظت پدر به دنبال او آمده بر می گرداند. وارد مسجد می شود و در تاریکی، چند رکعتی نماز به جا می آورد و آنگاه بر بام مسجد می رود و بانگ اذان سر می دهد. اذانی که در سایه همت و رشادت مردانه او این سان شکوه و جلال یافته است. پس از آن از مأذنه به زیر می آید و در صحن مسجد با بانگ الصلوه، الصلوه، خفتگان را برای نماز بیدار می کند.

علی(علیه‎السلام) در محراب شهادت

علی(علیه‎السلام) اینک به نماز نافله فجر ایستاده است. اما این نماز حال و هوای دیگری دارد. رنگ و بوی دیگری به خود گرفته است. علی(علیه‎السلام) او را به معراج می برد. لحظه موعود فرا رسیده است. همین که سر از سجده رکعت اول بر می دارد «شبیبن بحره»، آهنگ قتل آن حضرت می کرد. اما شمشیر او به طاق اصابت کرد و خطا نمود. ابن ملجم مرادی، تیره روزترینِ مردمان که در تاریک اندیشی و فضیلت سوزی گوی سبقت ربوده بود، به آن حضرت نزدیک می شود و شمشیر زهرآلود خود را بر فرق مبارک آن رهبر آزاده فرود می آورد؛ ضربتی که به جای زخم عمروبن عبدود می نشیند و تا جای سجده را می شکافد. آن ضربت دین را از وجود علی(علیه‎السلام)، محروم کرد. انسانیت را در سوگ رهبری والا نشاند و عدالت را بی مقتدا ساخت.

فُزْتُ و رَبِّ الْکَعْبَه

مسجد کوفه، آن شب نظاره گر آخرین مناجات و نماز مولای پارسایان بود. علی(علیه‎السلام) دیگر خود را آزاد می دید. به آستانه وصال رسیده بود. دیگر از رنج ها و دردهایی که مردمان نابکار برای او آفریده بودندر هایی می یافت. آری وعده ای که به او داده بودند تحقق پیدا کرده بود. پس همین که ضربه آن دشمن پاکی ها بر فرق او فرود آمد سر برداشت و در حالی که چشم به آسمان دوخته بود فریاد کرد: بِسْمِ اللّهِ وَبِاْاللّهِ وَ عَلَی مِلَّهِ رَسُولِ اللّهِ فُزتُ و رَبِّ الْکَعْبَه؛ به پروردگار کعبه سوگند که رستگار و کامروا شدم».

ندای جبرئیل

شگفتی این است که پس از فرود آمدن تیغِ حق ستیز ابن ملجم، فرشته وحی در حالی که علی(علیه‎السلام) هنوز از عالم خاک عروج نکرده بود، شهادت او را اعلام داشت و آه و ناله فرشتگان در آسمان ها طنین افکند. بادی تیره وزیدن گرفت و جبرئیل بی امان فریاد برآورد: به خدای سوگند که پایه های هدایت فرو ریخت. به خدای سوگند که ستارگان آسمان تیره و تار شدند. پرچم ها و نشانه های پرواپیشگی از میان برداشته شد. پسرعموی گران قدر پیامبر و جانشین راستین و برگزیده او، علی مرتضی، کشته شد».

سفارش حضرت علی (علیه‎السلام) در مورد ابن ملجم

مردم با دیدن این منظره هجوم آوردند و ابن ملجم را گرفتند و به نزد علی (علیه‎السلام) بردند. علی (علیه‎السلام) چشمانش را گشود. با صدای ضعیف اما با یک دنیا مهربانی و لطف رو به او کرد و گفت: ای ابن ملجم، آیا به تو مهربانی نکردم؟… آیا برای تو امام بدی بودم تا مرا این گونه پاداش دهی؟ …».

آنگاه رو به فرزند ماتم زده اش حسن(علیه‎السلام) کرد و فرمود: «پسرم، با اسیر خود مدارا کن و شفقت و مهربانی پیش گیر… ما از اهل بیت رحمت و مغفرتیم. از آنچه خود می خوری به او بخوران و از آنچه می آشامی به او بنوشان. اگر من از دنیا رفتم با یک ضربه او را قصاص کن و اگر زنده ماندم خود می دانم که با او چه کنم و من به عفو سزاوارترم».

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

تیر ۱۳۹۵
ش ی د س چ پ ج
« خرداد   مرداد »
 1234
567891011
12131415161718
19202122232425
262728293031