تیر
18
1395

تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آل‌عمران

چکیده ۳۱

سورۀ مبارکۀ آل‌عمران آیات ۱۰۲ ـ ۱۰۳

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (۱۰۲) وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلى‏ شَفا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (۱۰۳)

آیۀ ۱۰۲

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ

ترجمه

ای کسانی که ایمان آورده‌اید، خدا را آن‌گونه حق تقوای اوست، مراقبت کنید و نمیرید مگر این‌که مسلمان باشید.

تفسیر

ادامۀ هشدار به مسلمانان و جامعۀ اسلامی است و در آن اول دعوت و سفارش به تقواست که اگر بخواهند مسلمانان و جامعۀ اسلامی از کید دشمنان درونی و بیرونی و شیاطین انس و جن آسوده باشند، لازم است که حق تقوا را بجا بیاورند. یعنی تقوای آنان از روی حقیقت باشد و به هیچ‌وجه به امور ناروا و ناپسند، گرفتار نیایند و از هر امری که آنان را دچار کردار ناپسند می‌کند، خودداری کنند و همواره خدا را حاضر و ناظر بر خود بدانند. دوم این است که همۀ زندگی آنان بر اساس اسلام ناب سپری شود و تا زنده هستند، در پیشگاه خداوند متعال و دستورات او خاضع باشند و فرمانبردار دستورات خدا و اولیاء الهی در جهت تحقق اهداف اسلامی روی زمین باشند.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا

خطاب به جامعۀ اسلامی و مجموع مسلمانان است

اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ

ای مومنان تقوای خدا را آن‌گونه که حق تقواست، رعایت کنید. این رعایت در درون جامعه است. یعنی مومنان و مسلمانان موظف هستند که در درون جامعه و فعالیت‌های متعدد اجتماعی رعایت تقوای الهی را آن‌گونه که شایسته و حق تقواست رعایت کنند.

منظور از حق تقاته چیست؟

«تقوا» از «وَقَی» گرفته شده است و «وقی» به معنای نگهداشتن است. و عرب هر آن‌چه چیزی را نگه می‌دارد «وَقاء» و «وَقایۀ» می‌گوید. در حدیث هم آمده است که «و من عصى الله لم‏ تَقِهِ‏ منه» «کسی که خدا را نافرمانی کند، از او خود را نگه نداشته است.» [کتاب العین: ۵/۲۳۸] تقوی هم از این اصل گرفته شده  و اسم برای «وقی» است. [لسان العرب: ۱۵/۴۰۴] بنابراین ترجمۀ پرهیزگاری، ترجمۀ ناقص بلکه غلطی از تقواست. حقیقت تقوی آن است که خود را محفوظ نگهداریم. اما تقوا الله یعنی بین خود و خدای سبحان وقایه و نگهدارنده‌ای قرار بدهیم [مقایس اللغۀ: ۶/۱۳۱] تا به هیچ‌وجه به مخالفت با خدا نیافتیم و همواره خدا را ناظر و حاضر بر خود بدانیم. و چنان‌چه قرآن تأکید کرده است، تقوا همانند لباس است که انسان را از هر بدی و سختی حفظ می‌کند: «وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِکَ خَیْرٌ» [اعراف: ۲۶] زیرا همان‌گونه که لباس ظاهری؛ ظاهر ما را می‌پوشاند و زیبا می‌کند، لباس تقوی باطن ما را از بدی‌ها و نافرمانی‌ها می‌پوشاند و باطن ما را زیبا و آراسته می‌کند.

اما تقوی مراتبی دارد، از نخستین مرتبۀ آن که نگهداشتن خود از بدی‌هاست، و در همۀ مراحل زیست فردی و ما جریان دارد تا به «حق التقاته» یعنی حق و شایستگی مراقبت از خود در پیشگاه خدا را در بردارد  که انسان نه تنها خلاف نمی‌کند، بلکه همۀ تلاشش آن است که مسیر الهی را در اطاعت و حرکت جمعی برای تحقق اهداف الهی بر روی زمین به کار برد. این تنها در صورتی امکان دارد که انسان رعایت حق تقوای الهی را بکند و تنها خدا را ببیند و رضایت او مدنظرش باشد.  بنابراین «حق تقاته» اصلی جامع است که همۀ مراتب تقوا زیرمجموعۀ آن است و بدون آن جامعۀ اسلامی، آن‌گونه که شایستۀ نام جامعۀ اسلامی است، تحقق پیدا نمی‌کند. بنابراین همۀ ما باید تلاش کنیم که در حد توان و وسع خودمان تقوای الهی را رعایت کنیم و به تکالیف الهی خود در حرکت فردی و جمعی عمل کنیم و در تهذیب نفس خود بکوشیم و همۀ رفتار فردی و جمعی خود را بر مبنای تقوا پی‌ریزی کنیم. «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُم» [تغابن: ۱۶] روشن است که وقتی در این مسیر حرکت کردیم، به حق تقوا می‌رسیم. به تعبیر دیگر هرچه ما در مسیر تقوا به اندازۀ توان‌مان کوشش کنیم، خدای متعال وسعت و توان بیشتری برای عمل طبق فرمان الهی به ما عنایت می‌کند و در نهایت به «حق تقاته» خواهیم رسید.  روایات این معنی را تأکید می‌کنند. چنان‌چه ابوبصیر می‌گوید که از امام صادق علیه السلام پرسیدم که معنای کلام خداوند که می‌فرمایند: «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ» چیست؟ فرمودند: «یُطَاعُ‏ فَلَا یُعْصَى‏ وَ یُذْکَرُ فَلَا یُنْسَى وَ یُشْکَرُ فَلَا یُکْفَرُ» [وسائل الشیعۀ: ۱۵/۲۳۵] «خدا را فرمان برند و او را نافرمان نباشند؛ خدا را همواره یاد کنند و هرگز فراموش نکنند و خدا را شاکر باشند و هرگز کافر نشوند» بنابراین حق تقوا آن است که انسان در مقام فرمانبرداری فردی و جمعی خالص باشد،  و هرگز نافرمانی نکند. در مقام توحید هم همواره یاد خدا باشد و هرگز او را فراموش نکند. و در مقام زبان و عمل هم همواره شاکر خدا باشد و هرگز نعمت‌های خدا را کفران نکند و در غیر جهت و مسیر الهی به کار نبندد. به این دلیل است که روایات تأکید دارد که این آیه را تنها اهل بیت عصمت و طهارت عمل کرده‌اند. زیرا آنان چنان در توحید خدا غرق هستند که هرگز خدا را  ـ در هیچ مرحله‌ای ـ فراموش نمی‌کنند. و چنان در شاکر نعمت‌های خدا هستند که جز در مسیر الهی به کار نمی‌بندند و در فرمانبرداری هم هیچ شائبۀ نافرمانی در آنان نیست. [بحار الانوار: ۳۸/۶۳] بنابراین تقوا اصل جامعِ اخلاق الهی است و نهایت آن رعایت «حق تقاته» است که تنها شیعیان خالص در پرتو تأسی به قران و عترت به آن رعایت آن توانمند می‌شوند.

وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ

تا زنده هستید فرمانبردار و خاضع خدا و اوامر و نواهی او یعنی مجموع احکام دینی و رعایت اخلاق الهی و دینی باشند و از راه و روش مسلمان بودن تخطی نکنید.  این امر نتیجۀ رعایت حق تقواست. اگر جان ما تقوا را در خود نهادینه کرد، اسلام یعنی تسلیم خالصانۀ خدا و اوامر و نواهی او،  در جان ما راسخ می‌شود و اسلام در جامعۀ اسلامی، امری ثابت و پابرجا می‌شود که همۀ مسلمانان خود را موظف به تحقق اهداف الهی و اسلامی در روی زمین می‌دانند و هرگز از آن تخطی نمی‌کنند و این اسلام ناب است که حضرت امام بخوبی آن را تبین فرمودند. البته لازمۀ آن این است که رعایت حق تقوا دفعی نباشد، بلکه امری همیشگی و مستمر باشد و تا لحظۀ مرگ رعایت گردد و چنان‌چه گفتیم، هرچه زمان بر آن می‌گذرد، رشد و تکامل معنوی آن بیشتر می‌شود و در نهایت مسلمان از دنیا می‌رویم. روشن است که مرگ در اختیار ما نیست، اما ما می‌توانیم، به‌گونه‌ی زندگی کنیم که درون ما از تقوا پر شود، و همۀ وظایف و تکالیف الهی و فرمانبرداری تام را در جان خود نهادینه کنیم، در این صورت است که مرگ ما در حال اسلام است. بنابراین فرمان «و لا تموتنّ الا و انتم مسلمون» تنها در صورتی امکان دارد که ما مقدمات آن را فراهم کرده‌ باشیم، و مقدمۀ ضروری آن تقوا و حق تقواست.

روشن است که این امر ساده‌ای نیست و جهاد مستمر درون می‌خواهد، وگرنه همواره در معرض این خطر هستیم که شیطان تا پیش از مرگ ما را از اسلام جدا کند. به این دلیل است که حضرت یوسف با آن مقام جلالت و آن آزمون‌های سخت در اواخر عمر از خدا درخواست می‌کند که او را مسلمان بمیراند: «أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِین» [یوسف: ۱۰۱]

آیۀ ۱۰۳

وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلى‏ شَفا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ

مفردات

بحبل

حبل به معنای ریسمان و طناب است که دو چیز را به هم متصل می‌کند. [کتاب العین: ۳/۲۳۶] و در اصل دلالت بر امتداد چیز دارد. [مقاییس اللغۀ: ۲/۱۳۰] بنابراین حبل عبارت است از شی ممتد و درازی که به وسیلۀ آن به هدف می‌رسند. یا با آن چیزی را می‌بندند و محکم می‌کنند و این معنی در مادیات و امور معنوی هر دو به کار می‌رود. [التحقیق: ۲/۱۶۱] اما حبل الله یعنی وسیله‌ و ریسمانی که خداوند آوبخته است و یک سر آن دست خداست و انسان‌ها موظف هستند که در حرکتی جمعی کمربستۀ آن شوند و خود را با آن محکم ببندند و به سوی خدا حرکت کنند و صعود نمایند تا به مقصود نهایی برسند.

تفرقوا

تفرق که به معنای پراکنده‌شدن و جداشدن، بعد از تحقق جمع است، امری است که است که مقابل تجمع و جمع‌شدن قرار دارد. [التحقیق: ۹/۷۳] بنابراین نهی است که به حبل خدا در حالت پراکندگی و جدایی اعتصام نکنید که این امری بیهوده‌ بلکه ناممکنی است.

فألّفَ

اصل معنای آن پیچدگی چیزی به چیز دیگر است؛ درهم‌تنیدگی. [مقاییس اللغۀ: ۵/۲۰۷] که میان انسان‌ها جمع‌شدن و همراهی انسان‌ها با دوستی و محبت است. [التحقیق: ۵/۲۰۷]

شفا

شفا که اصل آن «شفو» است کناره و لبۀ هر چیزی را گویند. [کتاب العین: ۵/۲۸۸] و این واژه مثالی است برای نزدیکی هلاکت. [مفردات: ۴۵۹]

حفرۀ

حفره مکان کَنده‌شده و گود را گویند. [مفردات: ۲۴۴] که ما در فارسی به آن گودال می‌گوییم. بنابراین معنای «شفا حفرۀ من النار» «لبۀ گودالی از آتش است» مانند این است که می‌فرماید، شما انسان‌ها و جوامع شما بر لبۀ تیز آتش جهنم بودید.

فانقذکم

النقذ: به معنای رهایی و نجات است. انقذ از فلان امر به معنای نجات از آن و رهایی از آن است. [تاج العروس: ۵/۴۰۴] این واژه وقتی به کار می‌رود که رهانید از چیزی مدنظر باشد.  [مقاییس اللغۀ: ۵/۴۶۸] راغب و علامه مصطفوی تأکید می‌کنند که در این واژه رهایی و تجات از ورطه و محیط هلاکت و بلا و سختی و شرهم خوابیده است. [مفردات: ۸۲۰؛ التحقیق: ۱۲/۲۱۶]

ترجمه

به ریسمان خدا چنگ بزنید، همگی؛ و پراکنده نشوید. و نعمت خدا بر خود را به یاد آورید، هنگامی که شما دشمنان یک‌دیگر بودند و بین دل‌های شما  مهربانی و همراهی برقرار کرد، و به نعمت او برادران هم شدید. و شما بر پرتگاه گودالی از آتش بودید، شما را از آن نجات داد. آن‌چنان خدا آیات خود را بر شما تبین می‌کند، باشد که هدایت شوید.

تفسیر

آیه دستوری جامع به مسلمانان و جامعۀ اسلامی است. در آیۀ ۱۰۱ بیان شد که هرکس به خدا اعتصام یابد، هدایت شده است و دانستیم که آن هدایت پاداشی است که رشد درون اسلام ناب برای رسیدن به اهداف الهی در روی زمین و از همه مهم‌ترین تحقق قرب الهی است. در آیۀ پیشین هم بیان شد که جامعۀ اسلامی به این مهم با رعایت دو دستور جامع رعایت حق تقوای خدا و مرگ در حال اسلام می‌رسد. در این آیه می‌فرماید که این مهم تنها با اعتصام جمعی به ریسمان خدا یعنی دین الهی و در اطاعت جمعی تحت رهبری ولی خدا امکان دارد، بنابراین باید مسلمانان تحت زعامت دین خدا و احکام نورانی آن و اطاعت از ولی خدا، اتحاد داشته باشند و هرگز تفرقه نکنند. تفرقه در درون جامعۀ اسلام، هدف شیطان و شیاطین و طواغیت انسانی است. در ادامۀ آیه؛ خداوند متعال بیان می‌فرماید که اتحاد شما نعمت خداست که بین دل‌های شما الفت و دوستی برقرار کرد، و با نعمت خدا برادران یک‌دیگر شدید و در حالی که در پرتگاه آتش اختلاف  بودید، خداوند شما را از آن رهانید. بنابراین آیه هم دستوری جامع برای جامعۀ اسلامی است که در درون جامعه بین هم اتحاد داشته باشیم و همگی با اتحاد و همرنگی و برادری به ریسمان خدا چنگ بزنید و هم هشدار است که اگر با هم حول محور اعتصام به حبل الله اعتصام نداشته باشید، جامعۀ اسلامی گرفتار آتش اختلاف و دشمنی می‌شود که در پیش  از آن داشت و در آستانۀ پرتگاه دورخ قرار می‌گیرد و آن‌گاه نجات‌بخشی نخواهد داشت.

وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً

اعتصام به حبل خدا در سیر صعودی جامعۀ اسلامی و مسلمانان ضرورت دارد، و این اعتصام باید جمعی باشد، نه فردی. اصل اعتصام یعنی این‌که شما مسلمانان در مسیر تحقق اهداف اسلامی در روی زمین، نیازمند هستید که به وسیله‌ای که شما را به مقصد و مقصود برساند و این وسیله جز حبل الله نخواهد بود. بنابراین بر همگی شما واجب است که برای دفاع از کیان جامعۀ اسلامی و رسیدن به اهداف الهی، حبل خدا را اختیار کنید. بنابراین حبل الله وسیله‌ای است که میان بندگان و خدا ارتباط برقرار می‌کند و آنان را به خدا می‌رساند. و آن چیزی جز دین اسلام و تقوای الهی نیست که با اطاعت جمعی تحت زعامت و رهبری ولی الهی حاصل می‌شود.

بحبل الله

قید حبل الله؛ نشان می‌‌دهد که مسیر الهی طولی و صعودی است که  مسلمانان باید در حرکتی جمعی آن را طی کنند تا به مقصد و مقصود نهایی برسند. بنابراین حقیقت دین، صعود به جایگاه رفیع است و برای صعود به این جایگاه لازم است که ما به حبل الله متمسک بشویم تا ما را صعود دهد. بنابراین جامعۀ بشری و جامعۀ اسلامی برای صعود نیازمند حبل الله است، و اصل حبل الله ولی الله است که دین را در جان خود پیاده کرده است و جامعۀ اسلامی را هم در جهت اهداف الهی صعود می‌دهد و به مقصود نهایی می‌رساند.

جمیعاً

اما قید جمعیاً نشان می‌دهد که این صعود؛ فردی نیست، بلکه فردی امکان‌پذیر نیست و حتماً باید جمعی باشد. زیرا دین خدا برنامۀ جامع هدایت است که تنها در حرکتی جمعی و متحد مسلمانان قابل تحقق است. بنابراین از قید «جمیعاً» استفاده کرد، که «حال» برای برای فاعل «اعتصموا» است. یعنی مومنان که مخاطب آیه هستند، در حالی که با هم مجتمع هستند، دسته‌جمعی موظف هستند به حبل الله اعتصام پیدا کنند و بپیوندند، یعنی با قرآن و پیامبر خدا و عترت ایشان صلوات الله علیه و علیهم اجمعین پیوند بخورد و تحت رهبری امام المسلمین اهداف الهی روی زمین را تحقق بخشند و به مقام قرب الهی که مقصود نهایی از راه صعودی الهی است، نائل شود.

وَ لا تَفَرَّقُوا

وقتی آنان موظف هستند که همگی در حرکتی جمعی به خدا و دین او بپویدند تا بتواند برنامۀ جامع الهی در روی زمین و جامعۀ خود تحقق بخشند، حتماً باید از هرگونه جدایی هم خودداری کنند. تفرق در مقابل تجمع است. مسلمانان حق ندارند که گروه‌گروه شوند و تفرقه فتنه است که موجب می‌شود که مسلمانان نتواند اهداف الهی را تحقق بخشند و دین را در روی زمین اقامه کنند. این دستور جامع قرآنی است: «أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ» [شوری: ۱۳] «که دین را اقامه کنید و در آن تفرقه نکنید» بنابرین برپایی  و تحقق و اقامۀ دین تنها در حرکتی جمعی ممکن است، پراکندگی در دین خدا ممنوع است، این‌که آن‌چه را مورد پسند ما بود، بپذیریم و آن‌چه را ناپسند یافتیم، کنار بزنیم، اصلاً در حرکت دینی توجیه‌پذیر نیست.  زیرا حرکت جمعی نیاز به وحدت فرماندهی و رهبری دارد و جدایی از رهبری الهی ممنوع و ناپسند است و جلوی تحقق اهداف الهی را می‌گیرد.

وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً

خداوند مسلمانان را به نعمت الهی یادآور می‌شود که یاد آورید، نعمت خدا بر خود را که شما دشمن هم بودید، دشمنی قریش یا غیرقریش و اوس و خزرج و اختلافاتی که قبایل با هم داشتند، که هموار موجب خونریزی بین آنان بود. اما خداوند با محوریت توحید و دین خدا و نزول قرآن و رهبری پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم این اختلاف را برطرف فرمود و این نعمت خدا برای مسلمانان تا قیامت باقی و جاوید است.

فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً

خداوند متعال با همین نعمت، یعنی بین مسلمانان رابطۀ استحکام برادری ایجاد فرمود. این نعمت رایگان  و آسان به دست نیامده است، بلکه با خون‌دل پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و مسلمانانی که برای پیاده‌سازی اسلام از هم سبقت می‌گیرد، حاصل شده است و باید مراقب باشید که به آسانی آن را از دست ندهید.  یکی از نخستین اقدامات بنیادین پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم در ورود به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی در این شهر، عقد اخوت ایمانی بین مسلمانان بود:  «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَه» [حجرات: ۱۰] بنابراین مبنای جامعۀ اسلامی برادری ایمانی است که در سبک زندگی اسلامی نمودی تام دارد که یک رابطۀ ولایی و صمیمت ایجاد می‌کند: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ یُطِیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَه» [توبه: ۷۱] و دلیل آن هم الفت و محبتی است که خداوند سبحان در میان قلوب و دل‌های مومنان ایجاد کرد.

وَ کُنْتُمْ عَلى‏ شَفا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ

و شما زندگی‌ای داشتید که مشرف بر پرتگاه آتش بود. یعنی همواره در معرض خطر نابودی و هلاکت و جنگ و غارت و تجاوز و ستم و فساد بودید. و هیچ نشانی از معنویت و عدالت و توحید و محبت در میان شما نبود. و این مشخصات جامعۀ جاهلی است. جاهلیت به معنای نبود علم نیست، بله نبود علم و معرفت یکی از مشخصات جاهلیت است، اما از آن مهم‌ترین حاکمیت نفسانیت بر روابط انسانی است. آن‌چه در دنیای جاهلی حکومت می‌کند، تمایلات شهوانی و غضب و تعدی و ستم و مهارگسیختگی نفسانیت است، در چنین جامعه‌ی فضایل انسانی چنان بندرت است که مثل آن است که گم است. در مقابل همۀ رذائل اخلاقی به مثابۀ ارزش و هنجار پذیرفته شده است. این در این جامعه اختلاف و تفرقه و کینه‌توزی و جنگ و غارت امری عادی است. و این صفت دنیایی است که در آن اسلام حاکم نباشد که در دورۀ معاصر بعینه آن را در جوامع غربی می‌بینیم. و در این حالت جوامع بشری در آستانه و لبۀ پرتگاه سقوط به آتش دورخ هستند.

فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها

خداوند شما را از این پرتگاه رهانید و آزاد کرد و نظام و جامعه‌ای نورانی  به شما عنایت کرد. خداوند با اسلام شما را از سقوط نجات داد.

این بخش آیه در عین حالی که نوید به جامعۀ مسلمانان است که طبق دستورات الهی عمل می‌کنند و همگی در حرکتی جمعی به ریسمان خدا و دین الهی چنگ می‌زنند، هشداری است که خطر نزدیک شماست و هرگاه تفرقه کنید، سقوط شما حتمی است.

کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ

خداوند این‌چنین آیات الهی را برای شما تبین می‌فرماید تا هدایت شوید. بنابراین خداوند است که با لطف و رحمت خودش حقایق و معارق بلندی الهی را برای بشر تبین می‌فرماید. تعبیر «تبین» نشان می‌دهد که خداوند ما را به تقلید کورکورانه از دستورات دینی فرانخوانده است، بلکه بنا دارد که دستورات و حقایق و معارف  الهی را با پشتوانۀ «تبین» به ما ارائه دهد تا با تفکر و تعقل برای همگی ما روشن شود. [المیزان: ۳/۴۲۳] و این نعمتی بزرگ است که اسلام ما را به تفکر و تعقل فرار می‌خواند.

نکتۀ مهم دیگر آن است که  خداوند متعال است که آیات الهی را برای همۀ مخاطبان قران تبین می‌فرماید. و چنان این آیات را واضح و روشن بیان می‌کند که همگان به آن‌ها دسترسی داشته باشند و بتوانند در آن‌ها تفکر و تعقل کنند و با آن‌ها هدایت یابند.

بحث روایی

۱٫ قران و ولایت

امام سجاد سلام الله علیه پس از این‌که می‌فرمایند که امامت جز با عصمت راست نیاید، در پاسخ به این پرسش که معنای معصوم چیست می‌فرمایند: «هُوَ الْمُعْتَصِمُ‏ بِحَبْلِ‏ اللَّهِ‏ وَ حَبْلُ‏ اللَّهِ‏ هُوَ الْقُرْآنُ لَا یَفْتَرِقَانِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ الْإِمَامُ یَهْدِی إِلَى الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ یَهْدِی إِلَى الْإِمَامِ» [معانی الاخبار: ۱۳۲] حبل الله را قرآن معرفی فرموده است که از امام جدا نمی‌شود.

این دسته روایات به زبان‌های مختلف آمده است که از جملۀ آن‌ها روایات ثقلین است. از جمله روایتی که طبرسی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می‌کند.

یا أیّها النّاس‏ إنّی‏ قد ترکت‏ فیکم‏ حبلین‏، إن أخذتم بهما لن تضلّوا بعدی: أحدهما أکبر من الآخر کتاب اللَّه حبل ممدود من السّماء إلى الأرض، و عترتی أهل بیتی. الا و إنهما لن یفترقا حتّى یردا علىّ الحوض‏» [مجمع البیان به نقل از منهاج البراعۀ: ۹/۱۰۶]

۲٫ پیامبر و آل او صلی الله علیه و علیهم اجمعین

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «نَحْنُ حَبْلُ‏ اللَّهِ‏ الْمَتِینُ‏ الَّذِی مَنِ اعْتَصَمَ بِهِ‏ هُدِیَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیم‏» [تفسیر فرات الکوفی: ۲۵۸]

این دسته روایات که پیامبر خدا و دوازده معصوم علیهم السلام را حبل الله معرفی می‌فرمایند، متعدد است.  روایات متعددی هم وارد شده است که مصداق اکمل حبل الله را امیرالمومنین علیه السلام معرفی می‌کنند. چنان‌چه پیامبر اکرم به جناب ابوذر امیرالمومنین علیه السلام را این‌چنین معرفی می‌فرمایند:

«عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عُرْوَهُ اللَّهِ الْوَثِیقَهُ وَ حَبْلُ‏ اللَّهِ‏ الْمَتِینُ‏ وَ عَیْنُهُ عَلَى الْخَلَائِقِ أَجْمَعِینَ وَ سَیْفُ نَقِمَتِهِ عَلَى الْمُشْرِکِین‏» [تفسیر فرات الکوفی: ۳۷۴]

۳٫ تفرقه در دین

روایات چندی وارد شده است که امت موسی بر ۷۱ فرقه و امت عیسی بر ۷۲ فرقه و امت اسلام بر ۷۳ فرقه پراکنده می‌شود که تنها یک گروه نجات پیدا می‌کنند. و این روایات از پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم است. یک روایت را نقل می‌کنم:

«إِنَ‏ أُمَّهَ مُوسَى‏ افْتَرَقَتْ‏ بَعْدَهُ عَلَى إِحْدَى وَ سَبْعِینَ فِرْقَهً؛ فِرْقَهٌ مِنْهَا نَاجِیَهٌ وَ سَبْعُونَ فِی النَّارِ وَ افْتَرَقَتْ أُمَّهُ عِیسَى  بَعْدَهُ عَلَى اثْنَتَیْنِ وَ سَبْعِینَ فِرْقَهً؛ فِرْقَهٌ مِنْهَا نَاجِیَهٌ وَ إِحْدَى وَ سَبْعُونَ فِی النَّار.ِ وَ إِنَّ أُمَّتِی سَتَفْتَرِقُ بَعْدِی عَلَى ثَلَاثٍ وَ سَبْعِینَ فِرْقَهً؛ فِرْقَهٌ مِنْهَا نَاجِیَهٌ وَ اثْنَتَانِ وَ سَبْعُونَ فِی النَّارِ.» [الخصال: ۲/۵۸۵] در روایت دیگری که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیان می‌فرمایند که تنها یک گروه نجات می‌یابد. می‌پرسند؟ این یک گروه کیست؟ می‌فرمایند: «الجماعۀ» و به همین آیه استناد می‌فرمایند. [تسنیم: ۱۵/۲۴۸] اما ملاک جماعت به چیست؟ امام باقر علیه السلام هم در تفسیر سخن خداوند متعال «و لا تفرقوا» این امر را توصیح می‌دهند:

«إِنَ‏ اللَّهَ‏ تَبَارَکَ‏ وَ تَعَالَى‏ عَلِمَ‏ أَنَّهُمْ‏ سَیَفْتَرِقُونَ‏ بَعْدَ نَبِیِّهِمْ وَ یَخْتَلِفُونَ فَنَهَاهُمْ عَنِ التَّفَرُّقِ- کَمَا نَهَى مَنْ کَانَ قَبْلَهُمْ- فَأَمَرَهُمْ أَنْ یَجْتَمِعُوا عَلَى وَلَایَهِ آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام وَ لَا یَتَفَرَّقُوا.» [تفسیر القمی: ۱/۱۰۸] بنابرین ملاک جماعت و عدم پراکندگی چهارده معصوم علیهم السلام هستند.

۴٫ نجات‌بخشی خدا

روایات می‌فرمایند که خداوند متعال مردم جهان را به واسطۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نجات بخشیده و از شر جاهلیت و پرتگاه مغاک آتش رهایی بخشیده است.

أبی عبد الله علیه السلام‏ فی قوله «وَ کُنْتُمْ‏ عَلى‏ شَفا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها» محمد صلی الله علیه و آله و سلم» [تفسیر العیاشی: ۱/۱۹۴]

امام صادق علیه السلام: و الله یقول فی کتابه «وَ کُنْتُمْ‏ عَلى‏ شَفا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها» فبرسول الله و الله أنقذوا» [تفسیر العیاشی: ۱/۱۹۵]

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام‏ قَوْلُهُ تَعَالَى‏ وَ کُنْتُمْ‏ عَلى‏ شَفا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها بِمُحَمَّدٍ  هَکَذَا وَ اللَّهِ نَزَلَ بِهَا- جَبْرَئِیلُ عَلَى مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم.» [الکافی: ۸/۱۸۳].

بنابراین نجات‌بخش و رهایی‌بخش حقیقی همۀ بشریت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستند و ائمۀ اطهار علیهم السلام و ولایت آن بزرگواران کار ایشان را تکمیل می‌کنند و امام زمان صلوات الله علیه به نهایت می‌رسانند. این همان است که رهبری عزیز ما می‌فرمایند: انسان ۲۵۰ ساله. آنان به منزلۀ یک نفر هستند. در روایات هم است که «اولنا محمد، اوسطنا محمد، آخرنا محمد.» [حدیقۀ الابرار: ۳/۱۶۲] به این روایت توجه کنیم:

أبی جعفر عن أبیه، إنه قال فی قول اللّه تعالى: «وَ کُنْتُمْ‏ عَلى‏ شَفا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها»  قال: بالإقرار بالولایه، فلتعبدوا، أ تعستم فیها بالجحود» [شرح الاخبار فی فضائل الائمۀ الاطهار: ۱/۲۳۸] «چگونه خدا مردم را از پرتگاه آتش و لبۀ دورغ نجات داد؟ با اقرار به ولایت، که ولایت الله است و از رسول خدا تا امام زمان صلوات الله علیهم اجمعین ادامه دارد. بنابراین همۀ مسلمانان موظف هستند که بندۀ خدا باشند و وظایف بندگی را بجا آورند و این تنها از راه ولایت امکان دارد. به این دلیل است که امام علیه السلام در انتهای می‌پرسند: «آیا با انکار دربارۀ ولایت خود را به هلاکت می‌اندازید؟»

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

تیر ۱۳۹۵
ش ی د س چ پ ج
« خرداد   مرداد »
 1234
567891011
12131415161718
19202122232425
262728293031