مرداد
23
1395

تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آل‌عمران

چکیدۀ ۳۵

سورۀ آل‌عمران آیات ۱۱۷ ـ ۱۲۰

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

مَثَلُ ما یُنْفِقُونَ فِی هذِهِ الْحَیاهِ الدُّنْیا کَمَثَلِ رِیحٍ فِیها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَکَتْهُ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (۱۱۷) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَهً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (۱۱۸) ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا یُحِبُّونَکُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۱۱۹) إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَهٌ یَفْرَحُوا بِها وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ (۱۲۰)

فضیلت‌های فراموش‌شده

شوخی و لبخند

در اوصاف رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتند: «جُلُّ ضِحکِهِ التَّبَسُّم». [بحارالانوار: ۱۶/۱۵۰] «بیشترین خندۀ ایشان تبسم بود.» خوب به این صفت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم توجه فرمایید. دنیا اقبال و ادبار دارد، ما اگر باشیم، وقتی دنیا به ما رو آورد، فرحناک می‌شود، و اگر ادبار کند، آه و فغال‌مان دنیا را برمی‌دارد. اما اقبال و ادبار دنیا برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم یک‌سان بود.  در همان روایت دارد: «کَانَ صلی الله علیه و آله و سلم مُوَاصِلَ‏  الْأَحْزَانِ دَائِمَ الْفِکْر» [همان: ۱۴۹] «پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم قلب‌شان با حزن  متصل بود، و همواره اندیشه می‌کردند، فکر می‌کردند.» این حالت برای انسان وقار می‌آورد، و آن‌وقت همۀ وجود آدمی پاک می‌شود، هم اعضا و جوارح او و هم قلب او. اما  پیامبر ما که قلب‌شان اندوهگین بود و همواره در فکر بودند، وقتی به مردم می‌رسیدند، لبخند داشتند: انس می‌گوید:  «رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم تَبَسَّمَ حَتَّى بَدَتْ نَوَاجِذُه» [همان: ۲۹۸] «پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را می‌دیدم که می‌خندیدند، به‌گونه‌ای که دندان‌های آسیاب ایشان معلوم می‌شد.» این در چه حالتی بود؟ وقتی با مردم سخن می‌‌گفتند: ابی درداء می‌گوید:  «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله  سلم إِذَا حَدَّثَ بِحَدِیثٍ تَبَسَّمَ فِی حَدِیثِه» [همان] در روایتی جناب یُونُسَ الشَّیْبَانِیِّ که می‌گوید: «قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: کَیْفَ مُدَاعَبَهُ بَعْضِکُمْ بَعْضاً» «شوخی شما با هم چگونه است؟» با هم شوخی و مزاح هم دارید. او پاسخ می‌دهد: «قَلِیلًا» «کم» راوبط ما با هم جدی است و کم‌تر شوخی می‌کنیم. امام علیه السلام می‌فرمایند:  «فَلَا تَفْعَلُوا» «این کار را نکنید، یعنی در معاشرت‌های با هم شوخی کند، خوش‌رو و شوخ‌طبع باشید. امام علیه السلام دو دلیل برای لزوم رفتار همراه با مزاح و شوخی بیان می‌فرمایند. اول: «فَإِنَّ الْمُدَاعَبَهَ مِنْ حُسْنِ الْخُلُقِ» «شوخی نشانۀ اخلاق نیکوست.» دوم: «وَ إِنَّکَ لَتُدْخِلُ بِهَا السُّرُورَ عَلَى أَخِیکَ» «تو با شوخی به برادرت شادی را وارد می‌کنی.» خب آدم‌ها در زندگی مشکلات متعددی دارد که بنا هم نیست، برای هم بازگو کنند، وقتی مومنان با هم شوخی و مزاح می‌کنند، شادی را در میان هم رواج می‌‌دهند. بعد امام علیه السلام می‌فرمایند که این سنت همیشگی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بوده است که با مردم شوخی می‌کردند و هدف‌شان هم شادی‌کردن آنان بوده است. «وَ لَقَدْ کَانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم یُدَاعِبُ الرَّجُلَ یُرِیدُ بِهِ أَنْ یَسُرَّه» [همان]

البته شوخی هم حد دارد، هم نباید، زیاد از حد باشد، هم نباید از اخلاق و شرع خارج شود. ‏

آیۀ ۱۱۷

 مَثَلُ ما یُنْفِقُونَ فِی هذِهِ الْحَیاهِ الدُّنْیا کَمَثَلِ رِیحٍ فِیها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَکَتْهُ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ

مفردات

صِر

اصل معنای آن ظهور شدت است و این معنای حقیقی آن است که به اختلاف مصادیق و موارد آن متخلف می‌شود. الصِّرَّۀُ به معنای شدت در هواست، یا سردی شدید، یا گرمی شد، یا هوای سخت و مانند آن [التحقیق: ۶/۲۲۶] بنابراین  «ریحُ‏ صِرُّ» تندباد بسیار سرد یا بسیار گرم است که همراه با سرو صدای بسیار است که زراعت‌ها و امثال آن را نابود می‌کند.

ترجمه

مَثَل آن‌چه در این زندگى دنیا خرج مى‏کند، چون تندبادی است که در آن سرما یا گرمایی شدید باشد، که به کشتزار کسانی برسد که به خود ستم کرده‌اند، و کِشت آنان را ازبین ببرد. خدا به آنان ستم نکرده بلکه خودشان به خود ستم می‌کنند.

تفسیر

قرآن کریم حال کافران در زندگی دنیا و مخارج سنگینی را که برای اهداف دنیوی خود می‌کنند، در این آیه بیان می‌فرماید. و ارتباط آن با آیۀ پیشین روشن است که بیان حال کافران است تصور می‌کنند که ثروت و امکانات دنیوی‌شان موجب می‌شود که آنان از خدا بی‌نیاز شوند. آیۀ شریفه این تصور باطل را با مثلی تبین و باطل می‌کند که انفاق آنان چون بادی تند و پر سر و صداست که یا شدیداً سرد است یا بشدت گرم و سوزان و موجب می‌شود که هرچه کشته‌اند، نابود شود. بنابراین نه تنها بهره‌ای از انفاق خود نمی‌برند، بلکه هرچه کشته‌اند، نیز می‌سوزاند و نابود می‌کند. دلیل این امر آن است که آنان به خودشان ستم کرده‌اند، بنابراین خودشان به خودشان ضرر می‌رسانند.

مَثَلُ ما یُنْفِقُونَ فِی هذِهِ الْحَیاهِ الدُّنْیا

بیان حال مخارجی‌ای که دشمنان دین و خدا و سران کافر اهل کتاب به اهدف دنیوی خودشان می‌کنند. بنابراین انفاق آنان برای اهداف اخروی و خدا نیست. قید «فی هذه الحیاۀ الدنیا» نشان می‌دهد که این کار آنان به اهداف دنیویی است، آنان می‌خواهند که زندگی دنیویی‌شان خوب و راحت باشد. به این دلیل پول خرج می‌کنند و این خرج را هم برای نابودی دین حق به کار می‌برند و هم برای تثبیت باطل خودشان. اما کار آنان بی‌فایده است، زیرا کاری است که دنیا را موردنظر خود دارد، به این دلیل حتی اگر ظاهر آن هم کار خیر و در جهت اهداف اجتماعی و خوب باشد، هیچ نتیجه‌ای در برندارد: «وَ قَدِمْنا إِلى‏ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً» [فرقان: ۲۳] «و به هرگونه کارى که کرده‏اند مى‏پردازیم و آن را [چون‏] گَردى پراکنده مى‏سازیم.» یعنی همۀ کارهای آنان ـ از جمله انفاق آنان ـ چون گردی پراکنده و نابود می‌شود و چیزی دست‌شان را نمی‌گیرد و برای آنان هیچ سودی نخواهد داشت.

کَمَثَلِ رِیحٍ فِیها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ

موضوع را در قابل مثالی بیان می‌فرماید. مثل انفاق آنان همانند تندباد خشنی است که از شدت سرما یا شدت گرما هرچه کشته‌اند، نابود می‌کند. قرآن تأکید می‌فرماید که حقیقت همۀ کِشتۀ آنان «ستم به خود» است، لذا می‌فرماید: «حرثَ قومٍ ظَلموا انفُسَهم» نظیر آن آیۀ ۱۸ سورۀ مبارکۀ ابراهیم است: «مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عاصِفٍ لا یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلى‏ شَیْ‏ءٍ ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ»  «مَثَل کسانى که به پروردگار خود کافر شدند، کردارهای‌شان به خاکسترى مى‏ماند که بادى تند در روزى طوفانى بر آن بوزد: از آن‌چه به دست آورده‏اند هیچ [بهره‏اى‏] نمى‏توانند بُرد. این است همان گمراهىِ دور و دراز.» که عمل آنان به خاکسترى که باد آن را پراکنده کند، تشبیه شده است .

فَأَهْلَکَتْهُ

قرآن کارهای دنیایی ما را به کِشت تشبیه کرده است، که اگر کافرانه و به اهداف دنیویی باشد؛ نابود می‌شود و ازبین می‌رود. و این نابودی و هلاکت کِشتۀ آنان به دلیل ستمی است که آنان به خود روا داشته‌اند.  یعنی باد که یکی از وسایل رشد زراعت است، چون شدید شود؛ نابودی همراه خود دارد و کارهای آنان و انفاق و خرج آنان هم چون باد شدید عذاب‌آور است. زیرا همۀ برنامه‌ها و کارهای آنان با نیات فاسد و مقاصد دنیویی همراه است.

وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ

اما خدا بر آنان ستمی نکرده است و این نابودی به خدا متنسب نیست، بلکه به دلیل کردار ناشایست خودشان است.

هشدار به ما

هرچه ما بخواهیم کارهای خیر انجام بدهیم، اما نیت‌مان خدا نباشد، بلکه خودمان و جلوه‌کردن خودمان باشد، یعنی اغراض فاسد باشد، نتیجۀ آن جز هلاکت کار و نابودی هرچه کشته‌ایم، نخواهد بود. و نه تنها سودی برای ما نخواهد داشت، موجب ضرر هم می‌شود.  قید «فى هذه الحیوه الدّنیا» نشان می‌دهد که انفاق‌هایی ما انسان‌ها که انجام می‌دهیم، دو گونه است: برخی برای خداست و برخی برای زندگی دنیاست. اگر  نگاه مادی به کار خود داشته باشند، نتیجۀ الهی و روحانی نخواهد داشت، بلکه چون تندبادی خشن و بشدت سرد یا گرم و سوزان است که همۀ محصول فعالیت و تلاش و زحمت و عمل آن‌ها را نابود می‌کند. و این ستم به خود است، زیرا کار پرزحمتی را انجام می‌دهد که هیچ سودی ندارد و کاملاً بی‌اثر است، بلکه اثر عکس دارد. زیرا چنین انسانی؛ با زحمت و تلاش؛ خود را خدا دور کرده است و خود را با دستان خود نابود کرده است. و از آن مهم‌تر جامعۀ خود و جامعۀ بشری را رو به نابودی کشانده است. بنابراین  ستم آنان به خودشان همیشگی است. زیرا مالی که باید مایۀ سعادت آنان شود، موجب بدبختی آنان شده است.

آیۀ ۱۱۸

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَهً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ

مفردات

بطانۀ

اصل «بطانۀ» «البَطن» است و «بطن در هرچیزی گفته می‌شود که خلاف آشکار است، مانند بطن زمین که درون آن است که مقابل روی زمین یا ظاهر ان است. و «بِطَانَۀ» مقابل «ظَهَاَرۀ» است که آن آستر لباس است، در مقابل رویۀ آن. [کتاب العین: ۷/۴۴۰] اما «بِطَانَۀ» استعاره است از کسی که از باطن و راز کار آگاه است. [مفردات:۱۳۱] و در حقیقت آن کسی است که یار و محرم و دوست گرفته شده است و راز و باطن به او گفته شده است. به تعبیر دیگر او یار صمیمی است که رازدار انسان است. [التحقیق: ۱/۲۹۳] جمع آن «بَطَائِن» است.

خَبالاً

اصل آن «الخَبل» است که آن دیوانگی یا شبیه آن است که در قلب پیدا می‌شود. [کتاب العین: ۴/۲۷۲] اما خَبال به معنای خواری و زبونی است. [مقاییس اللغۀ: ۲/۲۴۳] هم‌چنین فساد و تباهی است که به انسان یا حیوان می‌رسد و عوارضی نامطلوب در او ایجاد می‌کند. [مفردات: ۲۷۶]

عنتم

«عَنَت» دلالت بر سختی و مشابه آن و معنای ضد سلامتی و راحتی دارد. [مقاییس اللغۀ: ۵/۱۵۰] بنابراین بیان ورود سختی بر انسان است. [کتاب العین: ۲/۷۲]

البغضاء

بُغض معنای مخالف حُب دارد. [مقاییس اللغۀ: ۴/۳۶۹] یعنی چنان‌چه حُب دلالت بر تمایل و کشش نفس به چیزی است، بُغض از ناخوشنودی و تنفر نفس از چیزی حکایت می‌کند و دلالت بر بی‌میلی دارد. [مفردات: ۱۳۶] اما بَعضاء به معنای شدت بُغض دارد. [کتاب العین: ۴/۲۶۹]

افواه

کنایه است از گفتاری است که از حقیقت  و تعقل و باور خالی است. و این اصطلاحی قرآنی است، وگرنۀ معنای عام آن دهان‌هاست. [مفردات: ۶۵۰؛ تسنیم: ۱۵/۴۲۸]  اما بنظر می‌رسد که ذکر افواه در این آیه به معنای همان معنای عام است، یعنی این دشمنی چنان شدید است که از ظاهر زبان و دهان آنان پیداست.

ترجمه

اى کسانى که ایمان آورده‏اید، دوست رازدار جز خودتان مگیرید، که در تباهی و خواری شما، کوتاهی نکنند، آنان دوست دارند که شما را رنج و سختی رسد. بیقین دشمنی آنان از دهان‌هایشان پیداست، و آن‌چه در دل‌های آنان است،  بمراتب بیشتر است. ما نشانه‌ها را برای شما بیان می‌کنیم، اگر تعقل کنید.

تفسیر

آیۀ شریفه و دو آیۀ بعدی به منزلۀ نتیجه فصل پنجم سورۀ مبارکۀ آل‌عمران است که در ادامۀ تحذیر  مومنان است که از دوستی‌های عمیق با دشمنان خود خودداری کنند.  و در حقیقت نوعی نتیجه‌گیری از آیات این فصل از سورۀ مبارکۀ آل‌عمران است. به این دلیل مومنان را خطاب قرار داده است که بجز از درون جامعۀ اسلامی و کسانی که مومن هستند، دیگران را یار صمیمی خود نگیرید و آن‌ها را رازدار خود نکنید. زیرا آنان از این‌که شما را به تباهی و خواری بکشند، از هیچ تلاشی فروگذار نخواهند کرد و همۀ همت‌شان آن است که شما را به سختی و زحمت بیاندازند و از اهداف اسلامی و مسیر تحقق نقشۀ الهی در روی زمین یعنی دین خدا باز دارند، از گفتار آنان شدت کینه و دشمنی آنان با شما روشن است و آن‌چه در قلب‌‌ها و درون آنان جریان دارد که برای شما آشکار نمی‌کنند، به مراتب بیشتر است. در انتهای خداوند متعال خرد مومنان را مخاطب قرار می‌دهد که اگر اندیشه کنند، و خرد خود را بکار بیاندازید، خداوند نشانه‌های آنان را به روشنی برای شما بیان فرموده است.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا

خطاب به جامعۀ مومنین است. جامعۀ اسلامی که نظام اسلامی مقوم آن است. پس بیشتر دولتمردان مخاطب آیه هستند.

 لا تَتَّخِذُوا بِطانَهً مِنْ دُونِکُمْ

نزدیکان آدمی به رازهای او آگاهی دارند، رازهایی که برای بیگانگان پنهان است. آیۀ مومنان ـ نظام و دولت و جامعۀ اسلامی ـ را نهی می‌کند که دیگران را که با شما بیگانه هستند، یار صمیمی و  خویش خود نگیرید تا رازهای خود را به آنان بازگو کنید. و این یک دستور مهم سیاسی ـ امنیتی برای سالم‌ماندن جامعۀ اسلامی از خطرات دشمنی آنان است.

لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً

قرآن در ادامه دو دلیل این نهی شدید را بیان می‌کند. نخست این‌که آنان از این‌که شما و دین و نظام و جامعۀ شما را به فساد و تباهی بکشند و شما و نظام و جامعۀ شما را خوار و زبون کنند، از هیچ کوششی خودداری نمی‌کنند؛ بلکه همۀ توان خود را در این جهت به کار می‌گیرند.

وَدُّوا ما عَنِتُّمْ

دوم دوست دارند که به شما سختی و مشقت برسد و همواره زندگی پر زحمت و سختی داشته باشید. یعنی کوشش و توجۀ آنان آن است که شما را از راه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی دچار سختی و فساد و خواری کنند.

قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ

آن‌گاه بیان می‌فرماید که اگر در گفتار آنان توجه کنید، شدت دشمنی آنان با شما از گفتارشان پیداست.  یعنی دشمنی آنان چنان زیاد است، که آنان هرچه می‌کنند، آن را پنهان کنند، از گفتار آنان پیدا می‌شود.

وَ ما تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ

و آن‌چه در دل‌های خود پنهان کرده‌اند و به گفتار آنان نیامده است، به مراتب بیشتر از آن‌چیزی است که در زبان‌ها آشکار شده است. بنابراین عمق دشمنی آنان بر شما ناپیداست، زیرا آن را مخفی می‌دارند و تنها با تحلیل عقلی به دست می‌آید به این دلیل در انتها عقل و خرد مومنان را حَکَم قرار داد.

قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ

خداوند عقل و خرد را حَکَم می‌کند که در مواجهه با بیگانگان عاقلانه رفتار کنید و ما نشانه‌های دشمنی و خباثت آنان را بر شما آشکار کردیم و فقط عقل و اندیشه می‌خواهد که بتواند آن را با مصادیق بیرونی بسنجد. و اگر شما تعقل کنید، با بیگانگان دوستی نمی‌کنید و خود و جامعۀ خود را از آنان برحذر می‌دارید.

هشدار به ما

آیۀ شریفه هشداری مهم به نظام اسلامی و مردم در جامعۀ اسلامی است که مراقب اسرار شخصی و اجتماعی و سیاسی و نظامی و اقتصادی و فرهنگی خود باشند، زیرا دشمنان آنان همواره در فکر توطئه هستند و برای این کار سازمان‌های جاسوسی تدارک دیده‌اند تا درون شما نفوذ کنند و به اسرار شما پی ببرند و از آن‌ها به نفع خود استفاده نمایند و شما و جامعۀ شما را به فساد و تباهی و خواری و ضعف و در نتیجه آشفتگی بکشانند. و این برنامۀ قطعی آنان است، اگرچه کوشش کنند که در ظاهر نشان ندهند، اما این شدت دشمنی از ظاهر آنان هم پیداست. حالا ببینید که با این هشدارهای قرآنی چگونه است که برخی از مسئولان ما، به آمریکا و سازمان‌های بین المللی اطمینان می‌کنند. و این‌گونه چه بلاهایی سر کشور می‌آورند.

آیۀ ۱۱۹

ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا یُحِبُّونَکُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ

مفردات

ها

حرف تنبیه است، [تهذیب اللعۀ: ۶/۲۵۳] آگاه باشید، ما در فارسی می‌گوییم، «هان» خاقانی می‌سرایند: «هان ای دل عبرت بین از دیده عِبر کن هان/ ایوان مدائن را آیینۀ عبرت دان» [در برخی نسخ هم نظر کن] آمده است.  بنابراین پس از ان کلمه یا جمله‌ی می‌آید که گویند قصد دارد که مخاطب به آن تنبیه و توجه پیدا کند. [التحقیق: ۱۱/۲۳۲]

ترجمه

هان! شما همان‌هایی هستید که آنان را دوست دارید و آنان شما را دوست ندارند. و شما به همۀ کتاب ایمان دارد. و چون شما را ببینند، گویند: ایمان آوردیم، و چون خلوت کنند، سرانگشت‌های خود را از شدت خشم بر شما می‌گزند. بگو به خشم خود بمیرید، که خداوند آگاه است، به آن‌چه در درون سینه‌هاست.

تفسیر

آیۀ شریفه ادامۀ آیۀ پیشین و بیان برخی دیگر از دشمنی‌های شدید آنان نسبت به مسلمانان است و در آن نشان می‌‌دهد که مسلمانان هرگز نباید به آنان اعتماد کنند، زیرا سینه‌های آنان انباشه از کینه نسبت به اسلام و مسلمانان است. بنابراین آیۀ هشدار می‌دهد که مسلمانان نباید با ساده‌لوحی با بیگانگان برخورد کنند، و آنان را دوست بدارند، زیرا آنان نه تنها شما را دوست ندارند، بلکه منافقانه با شما برخورد می‌کنند، در حالی که شما به قرآن یعنی کتاب الهی ایمان دارید، آنان در ملاقات با شما؛ بیان می‌کنند که ما هم ایمان داریم، و شما از ما در امنیت هستید، اما در نهان و خلوت خود، از شدت خشم، انگشت‌های خود را به دندان می‌گزند. بنابراین شما که مسلمان هستید و قرآن در نزد شما است، نباید ساده‌لوحی کنید و کینۀ درونی آنان را نبینید و به هشدارهای کتاب خدا را بی‌توجه باشید. آن‌گاه خطاب را رو به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می‌کند، که به دشمنان دین بگو که از خشم‌تان بمیرید. یعنی با شدت با آنان برخورد کن،  زیرا درون آنان آلوده است و خداوند به این دورن آلوده آگاه است.

ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا یُحِبُّونَکُمْ

هان ای مسلمانان، شما آنان را دوست دارید، در حالی که آنان شما را دوست ندارند. یعنی از یک طرف دوستی است و از طرف دیگر دشمنی. این هشدار و تحذیر به مسلمانان و نظام و جامعۀ اسلامی است که مراقب باشند و ساده‌لوحی نکنند. و این بیان شدت نگرانی است که قرآن از خامی دولت‌مردان و مردم مسلمان ابراز می‌کند.

وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ

این در حالی است که شما به همۀ قران ایمان دارید و قرآن تکلیف و وظیفۀ شما در مواجهه با کفار و بیگاناگان و دشمنان اسلام مشخص کرده و موارد تولی و تبری را برای شما معین فرموده است.

وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ

رفتار منافقانۀ آنان در مواجهه با شما کاملاً مشهود است، آنان در حضور و ملاقات با شما، ابراز ایمان می‌کنند تا نظر شما را جلب کنند و شما به آنان اعتماد کنید، اما در نهان خود، از شدت خشم، انگشتان خود را می‌گزند. و این نشاندهندۀ شدت غضب و خشم آنان نسبت به شما مسلمانان است و دیگر جایی برای دوستی با آنان نیست.

قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ

به این دلیل روی کلام را از عموم مسلمانان به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برمی‌گرداند که به آنان بگو که از شدت خشم خود بمیرید. و این برخورد صریح و محکم با دشمنان است و همان است که در آیۀ ۲۹ سورۀ مبارکۀ فتح فرمود: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم» منظور آیه فقط نفرین نیست، برخلاف نظر علامه استاد بزگوار [المیزان: ۳/…؛ تسنیم: ۱۵/۴۵۰] بلکه بیشتر برخورد محکم و شدید است، منظور این نیست که در مقابل آنان بی‌ادب باشید، بلکه محکم و استوار باشید و مقتدرانه برخورد بکنید. توجه کنید که آیه خطاب است، پیامبر ما به آنان بگو که با شدت خشم خود بمیرید، یعنی ما گول ظاهر شما را نمی‌خوریم و باطن خشم‌ناک شما را شناخته‌ایم و ما هم با شدت با شما برخورد می‌کنیم. و این تنها وظیفۀ پیامبر خدا نیست، بلکه تکلیف همۀ مومنان است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَهً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِین» [توبه: ۱۲۳] اى کسانى که ایمان آورده‏اید، با کافرانى که مجاور شما هستند کارزار کنید، و آنان باید در شما خشونت بیابند، و بدانید که خدا با تقواپیشگان است.» اما در این آیه وقتی به مسلمانان هشدار دارد و از ساده‌دلی آنان ابراز نگرانی فرمود، پیامبر  را فرمان شدت و محکمی داد تا مسلمانان هم به ایشان اقتدا کنند. بنابراین هم رهبر جامعۀ اسلامی و هم نظام و دولت اسلامی و هم احاد جامعۀ اسلامی باید نسبت به دشمنان مقتدر و محکم و استوار باشند و نه تنها فریب ظاهر دیپلماتیک آنان را نخورند، بلکه با شدت با آنان برخورد کنند.

این همان روش خاصی است که حضرت امام با امریگا در پیش گرفتند و حضرت آقا هم همین روشن را دارند.

إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ

آنان کینه‌های خود را در دل‌های خود پنهان کرده‌اند، اما خداوند به دل‌های آنان آگاه است و از نیات و مقاصد و افکار درونی آنان که پنهان می‌دارند، آگاه است. و در قرآن نیز برای شما مسلمانان در ضمن همین آیات و آیات دیگر روشن فرموده است، بنابراین ساده‌دلی در مقابل دشمنان دین ممنوع است و این شدت هشدار و نگرانی شدید است.

خداوند متعال پرده از دورن آنان و مقاصد و افکار پلید آنان برداشته است، تا مسلمانا فریب ظاهر خیرخواه و دوستانۀ آنان را نخورند، و به شدت نفاق و دوررویی آنان را پی ببرند.

آیۀ ۱۲۰

إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَهٌ یَفْرَحُوا بِها وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ      

مفردات

کید

اصل این واژه به معنای چاره‌جویی است، و بر چاره‌جویی بر چیزی به شدت دلالت دارد. [مقاییس اللغۀ: ۵/۱۴۹] و در آن حیله‌گری هم نهفته است که هم در معنای ممدوح به کار می‌رود و هم مذموم، اگرچه استعمال در معنای مذموم بیشتر است. [مفردات: ۷۲۸] برخی هم گفته‌اند که کید دلالت دارد بر تدبیر و فکر تا این‌که پشت سر آن عملی باشد که به دیگری زیان برسد. پس  در آن این سه قید «تدبیر»، «عمل» و «این‌که زیان به دیگری است» قرار دارد. [التحقیق: ۱۰/۱۴۳]

ترجمه

اگر کم‌ترین خوبی به شما رسد، آنان را ناراحت می‌‌کند، و اگر به شما گزندی رسد، بدان شادمان می‌شوند؛ و اگر صبر کنید، و تقوا پیشه نمایید، نیرنگ آنان هیچ زبانی شما را نمی‌رساند، که بیقین خدا به آن‌چه می‌کنند، احاطه دارد.

تفسیر

آیۀ پایانی فصل پنجم است که در آن بخشی دیگر از دشمنی‌های شدید بیگانگان کافرپیشه را تبین می‌فرماید. و درون پلید آنان را برای مسلمانان آشکار می‌کند تا مسلمانان هم به درون سینه‌های آنان و نیت‌ها و مقاصد و افکار پنهانی آنان آگاه شوند. و بیان می‌فرماید که اگر به شما نیکی و خوبی‌ای و پیروزی برسد، ناراحت می‌شوند. و اگر به شما سختی و ناگواری و بدحالی برسد، خوشحال می‌شوند. آن‌گاه مسلمان را فرمانی جامع می‌دهد که اگر استقامت داشته باشید، و تقوا پیشه کنید و مراقب باشید که دستورات دین و اطاعت و حرکت جمعی تحت رهبری امام مسلمین را مراعات کنید، آنان هیچ زیانی به شما نمی‌توانند برسانندو از کید آنان در امان خواهید بود. زیرا خداوند بر کارهای آنان احاطه دارد.

إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ

یکی دیگر از ویژگی‌های خبیثانۀ دشمنان اسلام که حکایت از شدت کینه و خشم آنان نسبت به مسلمانان دارد، اگر به شما مسلمانان خوبی برسد، ناراحت می‌شوند. دیدید که در جریان انرژی هسته‌ای چگونه کینه و کید خود را نشان دادند؟

وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَهٌ یَفْرَحُوا بِها

بخشی دیگر از شدت دشمنی آنان با شما مسلمانان آن است که اگر به شما ناگواریی برسد، خوشحال می‌شوند. باز دیدیم که تلاشی کردند که ما را محاصرۀ اقتصادی بدهند تا در شدت معیشت باشیم و از این کار خود و مشکلات جامعۀ ما خوشحال بودند.

تفاوت مس و اصابت

دربارۀ خیر به «مس» تعبیر کرد که حتی اگر خیر و خوبی شما را مس کند، و تماس کمی با شما داشته باشد، که مثل این‌که تنها به شما برخورد کرده است، موجب ناراحتی آنان می‌شود. اما اگر ناگواری به شما برسد، و به شما اصابت کند، موجب شادکامی آنان می‌شود.  یعنی آنان در عین حالی که از کم‌ترین خیر و خوبی که به شما برسد؛ ناراحت می‌شوند و تلاش می‌کنند از آن جلوگیری کنند، اما همۀ توان آنان این است که ناگواری و بدی به‌طور کامل به شما اصابت کند.

وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً

اما دو عامل است که شما را از کید دشمنان دین محفوظ می‌دارد: صبر و تقوا. اگر دربرابر دشمنی‌های بی‌پایان آنان استفامت کنید. صبر در این‌جا به معنای استقامت است، یعنی برنامۀ الهی که در جامعه باید پیاده شود، تنها با ثبات قدم و پایداری و استفامت در تحقق آن برنامه و نقشه بستگی دارد. این عامل نخست است.

اما عامل دوم تقواست. اگر تقوا داشته باشید و مراقب باشید که  در حرکت جمعی و اطاعت جمعی شما تحت رهبری امام المسلمین خللی وارد نشود و به خودتان تردیدی ندهید، کید آنان یعنی همۀ تدبیرهای آنان برای ضربه‌زدن به شما و همۀ تلاش‌های آنان برای این‌که به شما زیان برسانند، هیچ زیانی به شما نمی‌رسانند. و توانانی چنین کاری را نخواهند داشت.

إِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ

دلیل آن این است که خداوند بر هر آن‌چه آنان انجام می‌دهند، احاطه دارد و کید آنان را خنثی می‌کند و به خودشان برمی‌گرداند.

تحلیل قرآنی

تحلیل قرآن آن است که جامعۀ اسلامی برای این‌که از زیان حیله‌گریی‌های دشمنان خود در امان باشد و از نقشه‌های خطرناک آنان در امان باشد، باید در راه تحقق اهداف اسلامی پایداری و استقامت داشته باشد و مراقب باشد که هیچ‌گاه از مسیر حق و برنامۀ الهی تخطی نکند. این‌گونه است که با احاطۀ قیومی خدای سبحان هماهنگ می‌شود، و از همۀ نقشه‌ها و حیله‌ها و توطئه‌های آنان در امان می‌ماند. و این تفاوت علوم اجتماعی و سیاسی است که مبتنی بر قرآن است یا علوم اجتماعی و سیاسی سکولار که تنها بر امور و حوادث مادی متکی است. اما علوم اجتماعی و سیاسی مبتنی بر قرآن احاطۀ خداوند بر مخلوقات و انسان‌ها و کردار و نیات آنان است، و احاطۀ جامع خداوند را در تحلیل‌های خود به حساب می‌آورد. بنابراین در علوم اجتماعی تجویزی مومنان را دستور می‌دهد که با پایداری و تقوا؛ تا خود را با احاطۀ قیومی خداوند هماهنگ کنند. در این صورت است که همواره راه برای شما باز است: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» [طلاق: ۲]  زیرا خداوند بر  کافران و کردار آنان و مومنان و کردار آنان احاطه و استیلاء دارد و از سوی دیگر مولا و یاور مومنان است، بنابراین اجازه نمی‌دهد که آنان بتوانند نقشه‌های خائنانۀ خود را در مقابل مومنان و نظام و دولت و جامعۀ اسلامی پیاده کند.

حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی

مرداد
23
1395

تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آل‌عمران

چکیدۀ ۳۴

فضیلت‌های فراموش‌شده

شمه‌ای از رفتار پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم

مرحوم شیخ حر در وسائل از دیلمی در ارشاد القلوب [۱/۱۱۵] نقل می‌کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم (۱) یَرْقَعُ‏ ثَوْبَهُلباس‌شان را خودشان وصله می‌کردند (۲) وَ یَخْصِفُ نَعْلَهُ کفش‌شان را خودشان می‌دوختند (۳) وَ یَحْلُبُ شَاتَهُ گوسفندان را خودشان می‌دوشیدند یعنی باری بر دوش دیگران نبودند که دیگران کارهای‌شان را انجام بدهند، بلکه کارهای شخصی و خانۀ خودشان را خودشان انجام می‌دادند. (۴) وَ یَأْکُلُ مَعَ الْعَبْدِ با بردگان غذا می‌خورد (۵) وَ یَجْلِسُ عَلَى الْأَرْضِ بر زمین می‌نشستند (۶) وَ یَرْکَبُ الْحِمَارَ بر دازگوش می‌نشست (۷) وَ یُرْدِفُ دیگران را هم بر ترک خود سوار می‌فرمود (یعنی کم‌ترین مرکب آن روز نه اسب اصیل عرب که نشانۀ برزگی بود (۸) وَ لَا یَمْنَعُهُ الْحَیَاءُ أَنْ یَحْمِلَ حَاجَهً مِنَ السُّوقِ إِلَى أَهْلِهِ شرم مانع  نمی‌شد نیاز خود را از بازار تهیه کند و خودشان برای خانواده حمل کنند و بیاورند (۹) وَ یُصَافِحُ الْغَنِیَّ وَ الْفَقِیرَ  با بی‌نیاز و فقیر روبوسی می‌کردند ـ برای ایشان بین فقیر و غنی فرقی نبود که غنی را به دلیل ثروتش بر فقیر برتری بدهند. ـ  (۱۰) وَ لَا یَنْزِعُ یَدَهُ مِنْ یَدِ أَحَدٍ حَتَّى یَنْزِعَهَا هُوَ وقتی با کسی دست می‌‌دادند، دست خود را نمی‌کشیدند تا او دست خود را بکشد. ـ نهایت ادب در معاشرت ـ (۱۱) وَ یُسَلِّمُ عَلَى مَنِ اسْتَقْبَلَهُ مِنْ غَنِیٍّ وَ فَقِیرٍ وَ کَبِیرٍ وَ صَغِیرٍ به هرکس به سوی ایشان می‌آمد، سلام می‌کردند، بی‌نیاز باشد یا فقیر، بزرگ‌سال باشد، یا کم‌سن و سال (۱۲) وَ لَا یُحَقِّرُ مَا دُعِیَ إِلَیْهِ وَ لَوْ إِلَى حَشَفِ التَّمْرِ اگر برای غذا دعوت می‌شدند، آن را کوچک و پست نمی‌شمردند حتی اگر خرمایی پوسیده باشد (۱۳) وَ کَانَ خَفِیفَ الْمَئُونَهِ کم مئونه بود، یعنی مخارج زندگی ایشان کم و سبک بود (۱۴) کَرِیمَ الطَّبِیعَهِ طبعی بلند و بزرگوار داشت (۱۵) جَمِیلَ الْمُعَاشَرَهِ خوش معاشرت بود (۱۶) طَلْقَ الْوَجْهِ خوش‌رو بودند، (۱۷) بَسَّاماً مِنْ غَیْرِ ضَحِکٍ همواره بر چهره لبخندی داشتند، بی آن‌که بخندند، (۱۸) مَحْزُوناً مِنْ غَیْرِ عُبُوسٍ همواره اندوهگین بودند، بی آن‌که چهره‌شان درهم باشد، (۱۹) مُتَوَاضِعاً مِنْ غَیْرِ مَذَلَّهٍ همواره متواضع بودند، بی‌ آن‌که ذلت و زبونی در ظاهر رفتار ایشان باشد، (۲۰) جَوَاداً مِنْ غَیْرِ سَرَفٍ همواره بخشنده بودند، بی آن‌که اسراف کنند، (۲۱) رَقِیقَ الْقَلْبِ دل‌نازک بودند، (۲۲) رَحِیماً بِکُلِّ مُسْلِمٍ به همۀ مسلمانان مهربان بودند، (۲۳) وَ لَمْ یَتَجَشَّ مِنْ‏ شِبَعٍ قَطُّ هرگز از روی سیری آورغ نزدند، ـ یعنی هرگز بیش از حد نیاز غذا نخوردند ـ (۲۴) وَ لَمْ یَمُدَّ یَدَهُ إِلَى طَمَعٍ قَطُّ.» هرگز دست طمع به سوی چیزی دراز نکردند. [وسائل الشیعۀ: ۵/۵۴]

(۱) لباس‌شان را خودشان وصله می‌کردند. (۲) کفش‌شان را خودشان می‌دوختند (۳) گوسفندان را خودشان می‌دوشیدند یعنی باری بر دوش دیگران نبودند که دیگران کارهای‌شان را انجام بدهند، بلکه کارهای شخصی و خانۀ خودشان را خودشان انجام می‌دادند. (۴) با بردگان غذا می‌خورند، (۵) بر زمین می‌نشستند، (۶) بر دازگوش می‌نشست (یعنی کم‌ترین مرکب آن روز نه اسب اصیل عرب که نشانۀ برزگی بود. (۷) دیگران را هم بر ترک خود سوار می‌فرمود (۸)  شرم مانع  نمی‌شد نیاز خود را از بازار تهیه کند و خودشان برای خانواده حمل کنند و بیاورند. (۹) با بی‌نیاز و فقیر روبوسی می‌کردند ـ برای ایشان بین فقیر و غنی فرقی نبود که غنی را به دلیل ثروتش بر فقیر برتری بدهند. ـ  (۱۰) وقتی با کسی دست می‌‌دادند، دست خود را نمی‌کشیدند تا او دست خود را بکشد. ـ نهایت ادب در معاشرت ـ (۱۱) به هرکس به سوی ایشان می‌آمد، سلام می‌کردند، بی‌نیاز باشد یا فقیر، بزرگ‌سال باشد، یا کم‌سن و سال. (۱۲) اگر برای غذا دعوت می‌شدند، آن را کوچک و پست نمی‌شمردند حتی اگر خرمایی پوسیده باشد (۱۳) کم مئونه بود، یعنی مخارج زندگی ایشان کم و سبک بود (۱۴) طبعی بلند و بزرگوار داشت (۱۵) خوش معاشرت بود، (۱۶) خوش‌رو بودند، (۱۷) همواره بر چهره لبخندی داشتند، بی آن‌که بخندند، (۱۸) همواره اندوهگین بودند، بی آن‌که چهره‌شان درهم باشد، (۱۹) همواره متواضع بودند، بی‌ آن‌که ذلت و زبونی در ظاهر رفتار ایشان باشد، (۲۰) همواره بخشنده بودند، بی آن‌که اسراف کنند، (۲۱) دل‌نازک بودند، (۲۲) به همۀ مسلمانان مهربان بودند، (۲۳) هرگز از روی سیری آورغ نزدند، ـ یعنی هرگز بیش از حد نیاز غذا نخوردند ـ (۲۴) هرگز دست طمع به سوی چیزی دراز نکردند.

و این بخشی از اخلاق و رفتار کرایمانه و بزرگوارانۀ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که قرآن در وصف آن فرموده است: «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیم» [قلم: ۴] «و تو به یقین اخلاقی والا داری» اما روایات در این جهت که ما مسلمانان باید اخلاق کریمانه داشته باشیم، بسیار است.

چند روایت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که مرحوم مجلسی در بحار (۶۸/۳۸۲) نقل کرده‌اند، بیان می‌کنم: اول: «أَدَّبَنِی رَبِّی فَأَحْسَنَ‏ تَأْدِیبِی‏.» دوم:  «إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیُدْرِکُ بِحُسْنِ خُلُقِهِ دَرَجَهَ قَائِمِ اللَّیْلِ وَ صَائِمِ النَّهَارِ.» سوم: «مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ أَثْقَلَ فِی الْمِیزَانِ مِنْ خُلُقٍ حَسَنٍ.» چهارم: امام رضا علیه السلام از پدران معصومشان علیهم السلام نقل می‌کنند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:  «عَلَیْکُمْ بِحُسْنِ الْخُلُقِ فَإِنَّ حُسْنَ الْخُلُقِ فِی الْجَنَّهِ لَا مَحَالَهَ وَ إِیَّاکُمْ وَ سُوءَ الْخُلُقِ فَإِنَّ سُوءَ الْخُلُقِ فِی النَّارِ لَا مَحَالَهَ.»

سورۀ آل‌عمران آیات ۱۱۲ ـ ۱۱۶

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ أَیْنَ ما ثُقِفُوا إِلاَّ بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَهُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ  (۱۱۲) لَیْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّهٌ قائِمَهٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ آناءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ (۱۱۳) یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ أُولئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ (۱۱۴) وَ ما یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ (۱۱۵) إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (۱۱۶)

آیۀ ۱۱۲

ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ أَیْنَ ما ثُقِفُوا إِلاَّ بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَهُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ

مفردات

ضربت علیهم

معنای «ضَرب» معروف و به معنای زدن چیزی بر چیز دیگر است. اما «ضَرب علی» یعنی را او را بازداشت. [کتاب العین: ۷/۳۰] راغب می‌گوید: در این‌جا تشبیه‌ای به کار رفته است، چنان‌چه عرب می‌گوید: «ضرب الخیمۀ» «خیمه را با میخ به زمین محکم کرد» همان‌گونه خواری و فرومایگی آن‌ها را فراگرفت و به زمین کوبید.  [مفردات: ۵۰۶]

الذلۀ

الذُلُ مصدر الذلول به معنای چهارپایی است که رام است و هرچیز رامی را ذُل گویند. [کتاب العین: ۸/۱۷۶] بنابراین این واژه دلالت بر  فروتنی و زبونی، و نرمی  دارد و به‌طور کلی معنای ضد عزت و نیرومندی دارد. [مقاییس اللغۀ: ۲/۳۴۵] بنابراین ذلت به معنای فرومایگی و زبونی و پَستی است.

ثقفوا

اصل آن «الثقف» به معنای تیزهوشی و تیزفهمی است. [کتاب العین: ۵/۱۳۹] اما ثقفوا به معنای یافتید است که یافتن با دقت و اگاهی است. [تسنیم: ۱۵/۳۶۹] مانند این است که قرآن دستور می‌دهد که دنبال آنان بگردید و اگاهانه بر آنان دست بیابید.

باؤ

باؤ به معنای بازگشتن و برگشتن بر آنان است، باؤ به غضب خدا یعنی به خشم خدا بازگشتند و به خشم خدا رسیدند. [لسان العرب: ۱/۳۷] 

ترجمه

هر کجا که یافته شوند، فرومایگی آنان را فراگیرد، مگر به رشته‌ای از  خدا و به رشته‌ای از مردم بسته شوند. و آنان به خشمی از خدا بازگشتند، و مُهر بی‌چارگی بر آنان زده شده است. بدان سبب که به آیات حدا کفر می‌ورزند و پیامبران را بناحق می‌کشتند، و بدان سبب که نافرنان هستند و  تجاوزگر می‌باشند.

تفسیر

آیۀ شریفه ادامۀ آیۀ پیشین است که فرمود: اگر آنان با شما پیکار کنند، به شما پشت می‌کنند و از شما فرار می‌کنند و کسی هم به یاری آنان نمی‌آید. دلیل آن این است که فرومایگی آنان را فراگرفته است، و هرجا یافت شوند و از وجود آنان آگاهی پیدا شود، فرومایگی و زبونی مشخصۀ وجودی آنان است،  مگر این‌که به ریسمان خدا چنگ بزنند که ایمان آنان را از فرومایگی به عزت می‌رساند یا این‌که به مردم پناه ببرند که یا منظور وابستگی به مردم است یا منظور همۀ انسان‌ها نیست، بلکه دولت اسلامی است که به این معناست که در پناه دولت اسلامی قرار گیرند.

اما درهرحال آنان به خشم الهی ـ یعنی عذاب ابدی حق ـ باز گردانده می‌شوند و مُهر بیچارگی بر آنان زده می‌شود. زیرا آنان به آیات خدا کافر شدند و بناحق پیامبران خدا را کشتند و آنان خدا را نافرمانی کردند و تجاوزکار شدند. این آیه که از انحطاط ظاهری و باطنی اهل کتاب به دلیل خشم خداوند بر آنان حکایت می‌کنند، دربارۀ حقیقت وجودی جریان مستکبرِ اهل کتاب به ویژه یهودیان سخن می‌گوید.

ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ

بر آنان ـ یعنی اهل کتابی که از سر دشمنی با اسلام درآمده‌اند ـ ذلت و فرومایگی نوشته شده است و زبونی آنان را فراگرفته است، به‌گونه‌ای که در صورت مواجهه با مسلمانان در برابر آنان رام و تسلیم هستند. دلیل این امر آن است که عزت فقط از آنِ خداست: «مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعاً» [فاطر: ۱۰] و خداوند هم عزت را به پیامبر و مومنان می‌دهد نه دیگران: «وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ» [منافقون: ۸]

أَیْنَ ما ثُقِفُوا

این حکم برای همۀ مکان‌ها صدق می‌کند و هرجا که آنان یافت شوند، فرومایگی بر آنان محکم است. و این نشان‌دهندۀ فراگیری ذلت و زبونی بر آنان است.

 إِلاَّ بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ

از ذلت مذکور استثنا شده است، مگر این‌که به ریسمانی از خدا یا ریسمانی از مردم چنگ بزنند که در این صورت در امنیت هستند و از ذلت نجات پیدا کرده‌اند. آیه نشان می‌دهد که آنان دارای نیروی درونی نیستد، بلکه به خودی‌خود ضعیف و زبون هستند، مگر این‌که خود را به ریسمانی متصل کنند. این ریسمان یا سبب الهی است که ایمان به خداست که ایمان موجب عزت است یا به نیروی مردم تکیه کنند که بتوانند با نیروی مردم خود را رهایی بخشند و نیرومند و قوی نمایند.

حبل من الله و حبل من الناس

تعبیر آیه «حبل الله» نیست، بلکه «حبل من الله» است. در آیات پیشین مشخص شد که «حبل الله» قران و دین اسلام است، اما منظور از «حبل من الله» چیست؟ می‌توانیم بگوییم که منظور همان «حبل الله» یعنی ایمان است و احتمال دارد هم منظور این باشد که در پناه ایمان قرار گیرند که در این صورت منظور آن است که در پناه دولت اسلامی باشند.

اما در روایتی «حبل من الله» را به عهد خدا که همان ایمان است و «حبل من الناس» را به عقد و پیمان با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم معنی کرده است. [تسنیم: ۱۵/۳۸۲ ـ ۳۸۳] که در این صورت به این معناست که با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم پیمان ببندند و در پیمان دولت اسلامی قرار گیرند.  این هم یک احتمال.

اما می‌توانیم معنای «حبل من الناس» را معنای وسیع‌تری بگیریم و آن این‌که آنان می‌توانند خود را از زبونی و خواری به صورت موقت نجات بدهند، در صورتی که به مردم پناه ببرند و از نیروی آنان برای حفظ خود استفاده کنند، چنان‌چه دربارۀ صهیونیست‌ها امروزه چنین است. یعنی آنان در واقع از ذلت و فرومایگی نجات پیدا نمی‌کنند، اما به دلیل این‌که به مردم تمسک پیدا می‌کنند، این فرومایگی ظهور پیدا نمی‌کند.

توجه شود که «حبل من الناس» منافاتی با بینش توحیدی قرآن ندارد. زیرا مردم هم جنود خداوند سبحان هستند و هیچ‌کس از قدرت الهی خارج نیست. اما سنت الهی بر آن تعلق گرفته است که اگر مردم کسانی را تحت حمایت خود قرار دهند، آن افراد از ذلت ظاهری نجات پیدا کنند. بنابراین «حبل من الناس» تابعی از «حبل من الله» است. اما باید توجه داشت که «حبل من الناس» موقتی است، آنان مدتی ترحم مردم را جلب می‌کنند یا آنان را فریب می‌دهند، و این مدت سرخواهد آمد. البته اگر منظور از «حبل من الله» یا «حبل من الناس» دولت اسلامی باشد، به این معناست که آنان تحت حاکمیت حکومت و قانون خدا هستند، طبعاً مال و جان  و آبروی آنان در حکومت اسلامی محترم است، پس در دنیا فرومایگی آنان ظهور آشکاری ندارد، تا اخرت که به دلیل این‌که ایمان نیاورند، این ذلت ظاهر شود.

ذلت تشریعی و نقد آن

مرحوم علامه و استاد علامه جوادی می‌فرمایند که مراد از «ضربت علیهم الذلۀ» حکم تشریعی است که هرجا آنان یافت شدند، و مسلمانان بر آنان تسلط پیدا کردند، بر آنان مُهر ذلت بزنند، آنان را بکشند یا از آنان جزیه بگیرند و این دستور جامعی است که در آیۀ ۲۹ سورۀ مبارکۀ توبه داده شده است: «قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ                        حَتَّى یُعْطُوا الْجِزْیَهَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ‏» «با کسانى از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین ایمان نمى‏آورند، و آنچه را خدا و فرستاده‏اش حرام گردانیده‏اند حرام نمى‏دارند و متدیّن به دین حق نمى‏گردند، کارزار کنید، تا با [کمالِ‏] خوارى به دست خود جزیه دهند.» بنابراین اهل کتاب به حکم تشریعی و در قانون اسلام ذلیل هستند، مگر این‌که ایمان آورند یا تسلیم دولت اسلامی شوند و تحت قانون اسلام درآیند.

اما بنظر می‌رسد که آیه در مقام تشریع نیست، بلکه بیان حال اهل کتاب به ویژه یهودیان است که آنان به دلیل کفران نعمتی که دارند و خیانت‌های مکرری که کرده و می‌خوانند، دچار فرومایگی شده‌اند، و این زبونی بر هرجا که باشند، بر آنان تسلط دارد، مگر این‌که ایمان آورند یا این‌که خود را به وسیلۀ مردم از زبونی ظاهری نجات بدهند، اگرچه در صورت دوم این امر ظاهری است، زیرا ادامۀ آیه از فرومایگی حقیقی آنان حکایت می‌کند. بله آیۀ ۲۹ سورۀ مبارکۀ توبه در مقام تشریع است، اما این آیه بیان حال آنان است. گذشته از این‌که فضای نزول سورۀ آل‌عمران به‌گونه‌ای است که هنوز زمان جنگ با اهل کتاب فرا نرسیده است، زیرا توطئه‌های آنان به این مرحلۀ ابتدایی آنان است و لازم است که مسلمانان آنان را عمیقاً بشناسند تا در زمان مقتضی توان نبرد با آنان را داشته باشند. فضای سورۀ آل‌عمران که بعداً با آن آشناتر می‌شویم، مربوط به غزوۀ احد است که در سال سوم هجری اتفاق افتاد. درحالی که نخستین جنگ مسلمانان با یهودیان؛ غزوۀ بنی نضیر است که در سال چهارم و پس از غروۀ احد رخ داد و دلیل آن هم اتحاد منافقان و یهودیان بود تا از فرصت شکست مسلمانان در احد استفاده کنند و در مدینه شورش کنند، اما پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم که از این امر آگاه شدند، به بنی نضیر دستور دادند که شهر را ترک کنند و آنان خود را در دژ محصور کرده بودند، اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دژ را محاصره کردند و آنان مجبور شدند، بدون جنگ و خونریزی شهر را ترک کنند، بعد از این است که طی سال‌های بعد یهودیان توطئه‌گر ـ معمولاً بدون مقاومت یا کم‌ترین مقاومتی تسلیم می‌شدند و مدینه و اطراف آن را ترک می‌کردند. و همۀ پیش‌گویی‌های قرآن در این آیات تحقق یافت.

.وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ

آنان به خشمی از خدا باز گردانده شده‌اند،

وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَهُ

برآنان مُهر مسکنت یعنی شدت بی‌چارگی زده شده که راه نجاتی از آن ندارند.

اگر به کل آیه توجه کنیم، ملاحظه می‌شود که آیه کاملاً با هم هماهنگ و سازگار است و حکایت از حالت اهل کتاب و سران آن دارد که دشمنان دین خدا و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هستند و این‌گونه نیست که بخشی از آیه حکم تشریعی باشد، بلکه همۀ آیه حکایت از حالت وجودی آنان در دنیا و آخرت را دارد.

ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ

ذیل آیه بیان دلیل حال اهل کتاب است، آنان به آیات الهی کافر شدند و پیامبران الهی را بناحق کشتند که این بخش اخیر وصف حال یهودیان است که پیامبران بسیاری را به شهادت رساندند.

روشن است که یهودیان زمان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم پیامبری را نکشته‌اند، بلکه این جنایات مربوط به زمان‌های پیش از آن بلکه پیش برمی‌گردد، اما چون یهودیان در همۀ زمان‌ها به کردار پیشینیان خود راضی هستند، کشتن پیامبران خدا به همۀ آنان نسبت داده می‌شود. و این همان اصلی است که از آن به معرفت جمعی و حرکت جمعی تعبیر می‌شود. همان‌گونه است که اگر ما به حرکت پیامبر خدا و امیرالمومنین و ائمۀ اطهار و عاشور راضی و خشنود باشیم، در حرکت جمعی آن بزرگواران شریک و سهیم هستیم.

ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ

دلیل دوم برای ذلت و مسکنت آنان و خشم الهی بر آنان است. آنان نافرمانی خدا می‌کنند، و از گذشته تاکنون و آینده از حق تجاوز می‌کردند و می‌کنند.

جمع‌بندی آیه

آیۀ شریفه حقیقت وجودی اهل کتاب که ظاهر و باطن آنان را دربرگرفته است، تبین می‌کند، آنان به دلیل کفر به آیات خدا و به شهادت‌‌رساندن پیامبران خدا و نافرمانی‌ها و تجاوزگری‌های فراوانی که داشته و دارند، خشم الهی آنان را دریافته است و به این دلیل اولاً  خواری و زبوبی آنان را فرگرفته است. بنابراین هرچند ظاهری آراسته داشته باشند، از نظر حقیقی گرفتار زبونی و فرومایگی هستند. و این ذلت در زیست فردی و اجتماعی آنان هم تجلی دارد. بنابراین هرجا که یافت شوند، داغ زبونی بر پیشانی آنان می‌خورد. تعبیر «أین ما ثقفوا» اشاره دارد که آنان تلاش می‌کنند که خود را پنهان کنند، تا تحت نظر نباشند. و تنها با تمسک به ریسمانی از جانب خدا که ایمان است، از این خواری نجات پیدا می‌کنند. هم‌چنین با اتصال به مردم به‌طور عام یا قرارگرفتن در پناه دولت اسلامی است که آبرویی پیدا می‌کنند و از خواری مذکور نجات پیدا می‌کنند.

ثانیاً خشم و غصب خداوند آنان را از هرطرف احاطه می‌کند، به‌گونه‌ای که خشم خدا به آنان رسیده است و همۀ وجود ظاهری و باطنی آنان را در برگرفته است و این نشان‌دهندۀ انحطاط وجودی آنان و سقوط آنان از مرتبۀ انسانی است که نمونۀ بارز آن را ما در تمدن مدرن غربی می‌بینیم. روشن است که وقتی جامعه‌ای به خشم خدا گرفتار آید، تمدن و اجتماع آنان در معرض سقوط و انحطاط قرار می‌گیرد و انسان‌ها هم در آن جامعه به نهایت ناانسانی گرفتار می‌آیند. رواج هم‌جنس‌بازی و فحشاء قانونی و ستم‌ها و فسادهای آشکار جامعۀ غرب این بیانی از این سقوط و انحطاط است.

ثالثاً گرفتار بی‌چارگی در زیست فردی و اجتماعی خود شده‌اند، به‌گونه‌ا‌ی که همۀ تلاش و علم و عمل آنان تنها محصور در زندگی دنیویی است و به صورت کامل آخرت را فراموش کرده‌اند: «یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غافِلُون» [روم: ۷]

بنابراین از آن‌جا که اهل کتاب ارتباط خود را با خدا قطع کرده‌اند و به آیات و نشانه‌های خدا کافر شده‌اند و راه نافرمانی و تجاوزگری به حق الله و حق الناس را در پیش گرفتند، هم از جهت معنوی دچار ذلت و مسکنت و خشم خدا شده‌اند و از رحمت خاص خدا که مخصوص بندگان مومن اوست، محروم هستند و هم از جهت زیست فردی و اجتماعی دچار انحطاط و سقوط شده‌اند. روشن است که انحطاط و سقوط ظاهری آنان جلوه‌ای از زبونی معنوی و روحانی است.

آیۀ ۱۱۳

لَیْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّهٌ قائِمَهٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ آناءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ

مفردات

آناء

آناء جمع «الْإِنْیُ»‏ و «الْإِنَى» است و این دو به معنای ساعتی از شب هستند. [کتاب العین: ۸/۴۰۰؛ مقاییس اللغۀ: ۱/۱۴۲]

ترجمه

یکسان نیستند، از اهل کتاب گروهى پابرجا هستند، که آیات خدا را ساعاتی از شبان‌گاه تلاوت کنند و آنان سر به سجده دارند.

تفسیر

این آیه و دو آیۀ پس از آن نشان می‌دهد که آن‌چه در آیۀ ۱۱۲ بیان شد، حال همۀ اهل کتاب نیست، بلکه برخی از آنان افرادی صالح و مومن هستند. بنابراین می‌فرماید که همگی اهل کتاب همانند هم نیستند، بلکه برخی از آنان امت و گروهی هستند که به بندگی و عبادت خدا در شبان‌گاهان به پا می‌خیزند و پیوسته آیات خدا را می‌خوانند و سجده می‌کنند.

لَیْسُوا سَواءً

آنان مساوی نیستند، و وصفی که دربارۀ اهل کتاب آمد، شامل همۀ آنان نیست، بنابراین همۀ آنان در ذم پیش‌گفته مشترک نیستند، درست است که اکثر آنان فاسق هستند، اما برخی آنان مومن هستند.

مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ

بیان حال آن بعض اهل کتاب است.

أُمَّهٌ قائِمَهٌ

این جمع از اهل کتاب امت و گروهی راست‌ایمان هستند که در ایمان و فرمانبرداری دستورات خدا و رعایت حدود الهی و حقوق مردم قیام به قسط دارند. بنابراین وقتی حق به آنان عرضه شود، آن را می‌پذیرند. قرآن در نگاهی جامع اهل کتاب را به دو گروه مومن و فاسق و به تعبیر این آیه امت پابرجا و گروه کافر تقسیم می‌فرماید. در این آیه و دو آیۀ بعد وصف امت پابرجاست و در آیۀ ۱۱۶ وصف گروه کافر اهل کتاب را بیان می‌فرماید. [المیزان: ۳/ ۴۳۹ ـ ۴۴۱]

تذکر این نکته هم ضروری است که منظور از این امت، اهل کتابی هستند که در دین خود و فطرت الهی قائم و پابرجا هستند و هرگاه حق به آنان برسد و اسلام به آنان عرضه شود، ایمان می‌آورند. بنابراین عنوان «امۀ قائمۀ» شامل کسانی که اسلام بر آنان عرضه می‌شود و آنان نمی‌پذیرند، نخواهد شد.  و این بحث در ذیل آیات ۸۵ و ۸۶ همین سوره گذشت. زیرا آنان تخصصاً از عنوان «امۀ قائمۀ» خارج هستند.

یَتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ آناءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ

آنان ساعاتی از شبان‌گاهان آیات الهی را تلاوت می‌کنند، و آنان در شبان‌گاهان در سجده هستند. بنابراین اهل نماز شب هستند. از این بخش آیه روشن می‌شود که آنان به اسلام گرویده‌اند و براساس سنت توجۀ به نماز و نماز شب و تلاوت کتاب الهی که سنتی کاملاً اسلامی است، عمل می‌کنند. زیرا بیان خضوع آنان در شب است که ویژگی مومنان واقعی است.

آیۀ ۱۱۴

یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ أُولئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ

ترجمه

آنان به خدا و روز واپسین ایمان دارند، و به کارهای پسندیده فرمان می‌دهند و از کارهای ناشایست باز می‌دارند و به کارهای نیک شتاب می‌کنند. و آنان از شایستگانند.

تفسیر

بیان حال گروهی از اهل کتاب است که «امۀ قائمۀ» هستند. در آیۀ پیش بیان کرد که آنان قیام به ایمان به حق دارند و شب‌زنده‌دار هستند، در این آیه می‌فرماید که آنان به خدا و روز قیامت ایمان دارند و امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند و در خیرات و کارهای شایسته شتاب دارند. و آنان از صالحان و نیکوکاران هستند.

یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ

پس از این‌که در آیۀ پیشین جزیی از صفات «امۀ قائمۀ» از اهل کتاب را بیان فرمود، در این آیه صفات دیگری از آنان را بیان می‌کند. نخستین ویژگی آنان ایمان به خدا و روز قیامت است.

در آیات متعدد ایمان به قیامت در کنار ایمان به خدا آمده است، زیرا ایمان به قیامت و جزای کارهای نیک و بد ضامن انجام درست براساس دستورات الهی است.

وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ

و به معروف و کارهای پسندیده امر می‌‌کنند و از کارهای منکر و ناشایست نهی می‌کنند و باز می‌دارند. آنان در اجتماع بشری افرادی فعال در جهت نهادینه‌شدن کارهای معروف و خوب و دفع بدی‌های و کارهای زشت هستند.

وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ

آنان در همۀ امور و کارهای خیر و خوب شتاب می‌کنند. «الخیرات» با الف و لام و در حال جمع آمده تا همۀ کارهای خیر و خوب را دربرگیرد، چه عبادی باشد، و چه امور فردی و اجتماعی. آنان در کارهای خیر و شتاب در آن به صورت مستمر اقدام می‌کنند.

وَ أُولئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ

آنان از گروه صالحان هستند. ذیل آیه که جملۀ اسمیه است، دلالت بر استمرار حالت صلاح در آنان دارد.

۱۱۵

وَ ما یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ

ترجمه

و آن‌چه از خوبى انجام دهند ناسپاسى نبینند و خدا به تقواپیشگان داناست.

تفسیر

این آیه پاداش کارهای خیر آنان را بیان می‌فرماید که مواجه با کفران خداوند متعال نمی‌شود، زیرا خداوند به حال اهل تقوا عالم و آگاه است.

وَ ما یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ

هرکس کار خیری را انجام بدهد، مواجه با کفران و بی‌اعتنای الهی نمی‌گردد. زیرا خداوند شاکر داناست، هم به کار بندۀ خود علم دارد و هم کار خوب او را ضایع نمی‌کند بلکه در برابر کار خیر او شکرگزار است: «وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاکِرٌ عَلِیمٌ» [بقره: ۱۵۸] بنابراین خداوند کارهای خیر بندگان خود را نمی‌پوشاند. «فلن یکفروه» مجهول آمده است تا نشان دهد که هرگز چنین امری رخ نخواهد داد و هرگز کار خیر پوشانده نمی‌شود و به آن بی‌اعتنایی نمی‌گردد.

وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ

و خدا به تقواپیشگان که قلب‌شان را تقوا گرفته و در جان‌شان مراقبت از حق جای دارد، آگاه و داناست. دلیل آیه نشان می‌دهد که آن‌چه آنان را از همۀ اهل کتاب جدا می‌کند، وجود صفت تقوا در جان‌شان است. آنان همواره مراقب جان و روان خود هستند تا از مسیر خدا منحرف نشوند و خداوند به این ویژگی برجستۀ آنان علم دارد.

آیۀ ۱۱۶

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ

ترجمه

بى‏گمان آنان که کافر شدند نه اموال‌شان و نه فرزندان‌شان، آنان را از خدا بى‏نیاز نمى‏کند و آنان یاران آتش‌اند و در آن ماندگارند.

تفسیر

این آیۀ بیان حال گروه دوم اهل کتاب است. گروه نخست «امۀ قائمۀ» بود و این گروه کافران اهل کتاب هستند. در آیات پیشین حال کافران اهل کتاب را بیان فرمود و در این آیه جزای کردار ناشایست گروه کافر از اهل کتاب را بیان می‌فرماید. آنان به ثروت و قدرت خود می‌نازند و قرآن بیان می‌فرماید که اموال و اولاد آنان نمی‌توانند آنان را عذاب خدا باز نمی‌دارد و آنان اصحاب آتش هستند و در آن جاودان خواهند بود.

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا

منظور از کسانی که کافر شده‌اند، کافران اهل کتاب هستند، اگرچه آیه معنای عامی دارد و همۀ کافران اعم از مشرکان و اهل کتاب و منافقان را شامل می‌شود، اما با توجه به وحدت سیاق قدر متیقن کافران اهل کتاب هستند که در برابر اسلام ایستادند و همۀ تلاش آنان فساد در روی زمین است، که در آیات گذشته بیان شد.

لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً

ادعای کافران آن است که «وَ قالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِین» [سبأ: ۳۵] آنان تصور می‌کنند که ثروت‌شان و قدرت‌شان و فرزندان‌شان موجب بی‌نیازی آنان می‌شود. کافرانِ اهل کتاب که به آیات الهی کافر شدند و نافرمانی کردند و از حق و حدود الهی تجاوز کردند، به نیروی مادی خود می‌نازند و تصور می‌کنند که توان و قدرت مادی آنان، موجب بی‌نیازی آنان از خداوند سبحان می‌شود. اما این تصوری باطل است. و آنان به هیچ‌وجه از خدا بی‌نیاز نمی‌شوند.

وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ

و آنان در قیامت از اصحاب آتش هستند و در آن جاودان درآیند و ماندگار خواهند بود. بنابراین خداوند چند روزی به آنان مهلت می‌دهد، اما این مهلت آنان را سرمست می‌کند و موجب طغیان روزافزون آنان می‌شود: «کَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى‏ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏» [علق: ۶ ـ ۷]

حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

مرداد ۱۳۹۵
ش ی د س چ پ ج
« تیر   شهریور »
 1
2345678
9101112131415
16171819202122
23242526272829
3031