مهر
3
1395

فلسفه شهادت امام حسین علیه السلام در ماه محرم

پیش از اسلام در میان ماه‌های قمری چهار ماه(رجب، ذی‌القعده، ذی‌الحجه، محرم) حرام بوده که در آن بر طبق سنت حتی در جاهلیت جنگ و خونریزی حرام و پیکار در آن زشت شمرده می‌شد و هر قبیله‌ای هم که با هم جنگ داشتند، مانند: اوس و خزرج که ۱۲۰ سال با هم نزاع و پیکار می‌کردند، در این چهار ماه متارکه می‌کردند.
اسلام که یک دین اجتماعی بود، هر ادب و سنت ملی که مخالف با عقل و شرع نبود، حفظ می‌کرد، در دوره اسلام ماه‌های حرام مورد احترام تمام قبایل بود، جز آنکه بنی‌امیه چون بر کرسی ریاست نشستند، نه تنها آداب و سنن دین اسلام را محو کردند، بلکه آداب و رسوم ملی عرب را هم زیر پا گذاشتند، لذا مورخین عرب آن‌ها را از نژاد عرب نمی‌شناسند.[۱]
وقتی معاویه مرد و یزید بر اریکه قدرت تکیه داد، طی فرمانی به والی مدینه نوشت، حتماً از حسین … بیعت بگیر و اگر از بیعت امتناع ورزید، گردنش را بزن و سرش را نزد من بفرست.[۲]
امام(علیه السلام) در شب ۲۷ رجب با بیم و امید مدینه را به قصد مکه پشت سرگذاشت و پس از پنج ماه توقف در مکه، در روز هشتم ذی‌الحجه که حجاج برای رفتن به عرفات آماده می‌شوند، به این جهت که خون پاکش در مراسم حج در حال احرام در ماه حرام و در حرم امن الهی، توسط ۳۰ نفر مأموری که حکومت برای ترور آن حضرت آماده کرده بود، به زمین ریخته و حرمت حرم امن خدا و ماه حرام شکسته نشود، مکه را به قصد کوفه ترک گفت و سر دو راهی کوفه راه را بر او بستند و او را به سوی کربلا بردند.
امام با آنکه علم به شهادت خود داشت، می‌خواست امیر و لشکر کوفه را در توجه به این ادب ملی و دینی نگاه دارد، بلکه برای حفظ سنن قدیمی و تاریخی یعنی احترام ماه محرم جنگ نکنند، ولی پسر مرجانه ابن زیاد احترام این ماه را نگاه نداشت و دستور داد در روز دهم محرم خون پاکیزه‌ترین نفوس قدسی را بریزند.[۳]
«عمر بن سعد» فرمانده سپاه یزید بن معاویه می‌خواست روز نهم محرم برخلاف نص صریح و اکید قرآن، مبادرت به جنگ کند و با حسین(علیه السلام) بجنگد، امام به منظور ممانعت از وقوع جنگ در ماه حرام، آیات مربوط به قدغن بودن در ماه‌های حرام از جمله ماه محرم را نوشت و به وسیله یکی از برادران خود، برای عمر بن سعد فرستاد که خداوند جنگ را در ماه‌های حرام قدغن کرده و اینک محرم‌الحرام است و شما که می‌خواهید با من در این موقع بجنگید، علاوه بر اینکه به روی یکی از مردان حق شمشیر می‌کشید، بر خلاف نص قرآن رفتار می‌کنید و من این حرف را از بیم کشته شدن نمی‌زنم، بلکه از این جهت یادآوری می‌کنم که عملی بر خلاف نص صریح قرآن به انجام نرسد.[۴]
ولی عمر سعد کاری که کرد، جنگ را تا روز عاشورا تأخیر انداخت و در روز عاشورا به سپاه خود دستور داد: ای لشکر خدا سوار شوید و بهشت بر شما بشارت باد و آن گاه همراه تعدادی به طرف خیمه‌گاه ابی عبدالله الحسین(علیه السلام) جلو آمد و با پرتاب تیر حمله را آغاز کرد و به سپاه خود گفت: نزد امیر شاهد باشید، اول کسی که به حسین تیر زد من بودم.[۵]
بنابراین، این ابن زیاد و عمر بن سعد بودند که امام حسین(علیه السلام) را در کربلا محاصره کرده و جنگ را آغاز کردند و تلاش امام در جهت ممانعت از وقوع جنگ در ماه حرام در قلب آن از خدا بی‌خبران مؤثر نیفتاد، فلذا امام به دستور قرآن که می‌فرماید: ماه حرام در برابر ماه حرام (اگر دشمنان، احترام آن را شکستند و در آن با شما جنگیدند، شما نیز حق دارید مقابله به مثل کنید) و تمام حرام‌ها (قابل) قصاص است، هر کسی به شما تجاوز کرد، همانند آن بر او تعدی کنید و از خدا بپرهیزید…[۶]، در صدد دفاع برآمده و از باب دفاع و مقابله به مثل با آنان جنگید، روی این حساب امام حسین (علیه السلام) در کربلا دفاع کرد نه جنگ.[۷]
پی‌نوشت‌ها:
[۱]. ربانی خلخالی، علی، چهره درخشان حسین بن علی، مکتب الحسین، ص۱۱۸٫
[۲]. مقرم، سید عبدالرزاق، مقتل المقرم، ترجمه عقیقی بخشایشی، قم، دفتر نشر نوید اسلام، ۱۳۸۵ش، ص۳۵٫
[۳]. رسولی محلاتی، سیدهاشم، زندگانی امام حسین(ع)، قم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص۴۰۴٫
[۴]. منصوری، ذبیح الله، امام حسین(ع) و امیران، انتشارات جاودان، ص۲۶۶٫
[۵]. مقتل المقرم، همان، ص۱۹۵٫
[۶]. بقره / ۱۹۴٫
[۷]. چهره درخشان حسین بن علی، همان، ص۱۱۸٫
مهر
3
1395

تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آل‌عمران

چکیدۀ ۳۹

سورۀ آل‌عمران آیات  ۱۳۳ تا ۱۳۵

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

وَ سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ (۱۳۳) الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (۱۳۴) وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى‏ ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (۱۳۵)

آیۀ ۱۳۳

وَ سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ

مفردات

سارعوا

«سرع» از «سرعۀ» در جریان آب و رودها و باران  و امثال آن است. و «سریع» نقیض «بطیء» «کُند» و «سست» است. [کتاب العین: ۱/۳۳۰؛ مقایس اللغۀ: ۳/۱۵۲] اما «سارعوا» «المسارعه» «مفاعلۀ» است که به معنای شدت در سرعت و شتاب است. «به سوی چیزی بشتابید». و شدت در سرعت در امور خیر ممدوح است و در کارهای شر مذموم. [المیزان: ۴/۱۹]

مغفرۀ

«غفر» به معنای پوشاندن است. [مقاییس اللغۀ: ۴/۳۸۵] اما مغفرۀ به معنای پوشاندن گناه و پاک‌کردن آن است [مقاییس اللغۀ: ۴/۳۸۵] که این فقط کار خداست: «غافِرِ الذَّنْبِ»[غافر: ۳] وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ» [بقره: ۱۳۵]

عرضها

معنای عرض معروف است، و معنایی مخالف طول دارد. و همۀ معنای آن به همین معنا برمی‌گردد. [مقاییس اللغۀ: ۴/۱۶۹] اما «عرض» در این آیه به معنای وسعت و پهناست. «بهشتی که پهنای آن آسمان ‌ها و زمین است.  بنابراین وسعت پهنای بهشت را توصیف می‌فرماید که چنان وسیع است که وقتی به آن نگاه بیاندازند، همانند فراخنای آسمان‌ها و زمین است. [التحقیق: ۸/۹۶]

ترجمه

بشتابید به آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی که فراخنای آن، آسمان‌ها و زمین است، که برای  تقواپیشگان آماده شده است.

تفسیر

پس از این‌که در آیۀ پیشین دستور فرمان‌برداری از خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را داد، در این آیۀ مومنان را موعظه می‌کند که در امر دین شتاب کنید و سرعت‌ بگیرید و کُندی و سستی نکنید. می‌فرماید: به مغفرت از جانب پروردگارتان بشتابید، و در این مغفرت سرعت بگیرید، نتیجۀ مغفرت و آمرزش بهشتی است که پهنای آن آسمان‌ها و زمین است. این بهشت هم‌اکنون برای تقواپیشگان آماده و مهیاست.

وَ سارِعُوا

دستور و فرمان به سرعت‌گیری و شتاب در سرعت است. سرعت در مقابل با کُندی و سستی است، در امور دین و فرمان‌برداری خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله  و سلم سستی نکنید،  بلکه با سرعت بشتابید.

إِلى‏ مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ

به سوی مغفرت و آمرزش پروردگارتان بشتابید. «وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَ فَضْلًا» [بقره: ۲۶۸] «و خدا شما را  به مغفرتی از جانب خود و فضلی دعوت می‌کند.» «وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَهٍ لِلنَّاسِ عَلى‏ ظُلْمِهِم» [رعد: ۶] «و پروردگار تو برای مردم بر ستم‌شان صاحب آمرزش است.»  مغفرت الهی برآمده از رحمت وسیع الهی بر مردم است که هرچند ما انسان‌ها به دلیل ستم‌های خودمان و کمبودهای‌مان مشکل برای‌مان ایجاد می‌شود، اما خداوند خطاها و کمبودهای ما را می‌پوشاند. به این دلیل می‌فرماید: «غافِرِ الذَّنْب» [غافر: ۳] اما مغفرت زمینه و مقدمۀ ضروری ورود به بهشت است.

وَ جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ

«جنۀ» را عطف به مغفرت فرمود تا نشان دهد که انسان تا پاک نشود، وارد بهشت نمی‌شود. بنابراین اول باید   از بدی‌ها و گناهان و خطاهای خود پاک شویم، تا شایستگی ورود به بهشت را پیدا کنیم. بعد می‌فرماید: مساحت و پهنای این بهشت که به هر انسان داده می‌شود، به پهنای آسمان‌ها و زمین است. و این از روایات ذیل آیه هم روشن می‌شود. بنابراین متقیان در آخرت هیچ محدودیت و تزاحمی ندارند، بلکه در وسعتی تام و کامل زندگی می‌کنند و این همان تعبیر زیبای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که « لَا عَیْشَ‏ إِلَّا عَیْشُ الْآخِرَه» [تفسی القمی: ۲/۱۷۷]

تذکر این‌ نکته هم ضروری است که وقتی می‌فرماید: پهنای بهشت مساحت آسمان‌ها و زمین است، برای درک ماست که محدودیت دارد و امور حقیقی که خارج از حوزۀ حس و عقل ماست، برای ما قابل درک نیست. اما بهشت و جهنم در آسمان‌ دنیویی نیست، اصلاً در قیامت بساط زمین و آسمان برچیده می‌شود. «یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ» [ابراهیم: ۴۸]  بنابراین حقیقت پشت این واژگان آن است که  بهشت که برای متقیان مهیا است، هیچ محدودیتی نیست، بلکه هرچه است، فراخی و گستردگی است. به تعبیر دقیق‌تر ما در عالم ماده هرکمالی هم که کسب کنیم، همراه با محدویت و نقصی است، اما کمالی که در قیامت ظهور پیدا می‌کند، هیچ نقصی آن را همراهی نمی‌کند.

امیرالمومنین علیه السلام می‌فرمایند: «وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ مَعَ هَذَا رَحْمَهُ اللَّهِ الَّتِی‏ وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ لَا تَعْجِزُ عَنِ الْعِبَادَهِ وَ جَنَّهٌ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاوَاتِ‏  وَ الْأَرْضِ‏ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ‏؛  خَیْرٌ لَا یَکُونُ مَعَهُ شَرٌّ أَبَداً وَ شَهْوَهٌ لَا تَنْفَدُ أَبَداً وَ لَذَّهٌ لَا تَفْنَى أَبَداً وَ مَجْمَعٌ لَا یَتَفَرَّقُ أَبَداً» [الغارات: ۱/۱۵۲]

أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ

این بهشت هم‌اکنون برای تقواپیشگان آماده است. بنابراین این وعده دور و نسیه نیست، بلکه نزدیک و در کنار ماست. نکتۀ مهم آن است که بهشت جز با تقوا میسر نیست و جز با تقوا نتوان به این بهشت رسید. «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها کانَ عَلى‏ رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیها جِثِیًّا» [مریم: ۷۱ ـ ۷۲]

چه کسانی تقواپیشه هستند؟ اجمالاً از آیه مشخص می‌شود که کسانی که فرمان‌بردار خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستند. و در آیات بعدی جنبۀ دیگری از متقین را معرفی می‌فرماید.

سارعوا و سابقوا

در این آیه فرمود: «سارعوا» «بشتابید» در آیۀ ۲۱ سورۀ مبارکۀ حدید می‌فرماید: «سابِقُوا إِلى‏ مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِه» «بر یک‌دیگر پیشی بگیرید»  در «سارعوا» و «سابقوا» رسیدن به هدف که همانا مغفرت و بهشت است، مشترک است، اما در «سارعوا»  مسابقه و غلبه نیست، در «سابقوا» مسابقه و پیروزی بر دیگری است. یعنی هم سرعت است و هم پیش‌گرفتن تا زودتر از دیگران به هدف برسیم. از این‌جا روشن می‌شود که مومنان در همۀ امور دینی که جمع آن ایمان به خدا و رسول خدا و فرمانبرداری تام و تقواست، باید شتاب داشته باشند و کندی و سستی نکنند، اما برخی از امور بجز شتاب باید تلاش کنند که زودتر از دیگران به هدف برسند، از جمله جهاد فی سبیل الله است.

هشدار

آیۀ شریفه «جنت» را به «مغفرت» عطف فرموده است و معنای آن این است که بدون مغفرت و آمرزش؛ خبری از بهشت نیست  اما کار مغفرت چیست؟ پاک‌کردن جان انسان. بنابراین حتی اگر ذره‌ای ناپاکی در جان ما باشد، خبری از بهشت نیست و ما ناچار هستیم که جان خودمان را در دنیا با استغفار پاک کنیم، یعنی از خدا بخواهیم که گناهان و بدی‌های ما را پاک فرماید، تا شایستگی ورود به بهشت را پیدا کنیم. اما اگر چنین نکنیم، در هنگامۀ مرگ و برزخ و حشر و نشر و دیگر مواقف قیامت یا در درون جهنم باید پاک شویم و این پاک‌شدن دردآور است. «اعاذنا الله من کلهم» این‌که امام حسین سلام الله علیه در دعای عرفه می‌فرمایند: «یَا مَوْلَایَ حَاجَتِی الَّتِی إِنْ أَعْطَیْتَنِیهَا لَمْ یَضُرَّنِی مَا مَنَعْتَنِی وَ إِنْ مَنَعْتَنِیهَا لَمْ یَنْفَعْنِی مَا أَعْطَیْتَنِی أَعْطِنِی فَکَاکَ‏ رَقَبَتِی‏ مِنَ‏ النَّار» [کتاب المزار للمفید: ۱۶۱] بیان همین حقیقت است که مغفرت گردن ما را از آتش پس از مرگ نجات می‌دهد.

بحث روایی

توصیۀ امیرالمومنین علیه السلام

«إِنْ کُنْتُمْ رَاغِبِینَ لَا مَحَالَهَ فَارْغَبُوا فِی‏ جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْض‏» [غرر الحکم: ۱۶۸]

مساحت بهشت

ابوبصیر از امام صادق علیه السلام درخواست می‌کند که بهشت را برای وی توصیف فرماید تا او شوقش به آن زیاد شود. امام علیه السلام ویژگی‌هایی از بهشت فرمودند، از جمله

«وَ إِنَّ أَدْنَى أَهْلِ الْجَنَّهِ مَنْزِلًا لَوْ نَزَلَ بِهِ أَهْلُ الثَّقَلَیْنِ الْجِنُّ وَ الْإِنْسُ لَوَسِعَهُمْ طَعَاماً وَ شَرَاباً وَ لَا یَنْقُصُ مِمَّا عِنْدَهُ شَیْ‏ء» [تفسیر القمی: ۲/۸۲]

آیۀ ۱۳۴

الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ

مفردات

السراء و الضراء

این دو واژه نقیض هم هستند، «السراء» به معنای آسایش و نعمت است و «الضراء» به معنای شدت و تنگی. [تهذیب اللغۀ: ۱۲/۲۰۳؛ الصحاح: ۲/۶۸۳؛ لسان العرب: ۴/۳۶۱]

الکاظمین

کَظَمَ الرجل غیظه یعنی خشم خود را فرونشاند. [کتاب العین: ۵/۳۴۵]

العافین

عفو دلالت بر ترک چیزی می‌کند. [مقاییس اللغۀ: ۴/۵۶] بنابراین معنای «العافین عن الناس» این است که کسانی از مردم را که استحقاق مجازات دارند، مجازات آنان را ترک می‌کنند. زیرا عفو یعنی ترک و گذشت از کسی که استحقاق مجازات دارد. [کتاب العین: ۲/۲۵۸]

ترجمه

کساتی که در آسایش و سختی انفاق می‌کنند، و خشم خود را فرو می‌نشانند، و از مردم می‌گذرند. و خدا احسان‌کنندگان را دوست دارد.

تفسیر

در آیۀ پیشین بیان شد که بهشت برای تقواپیشگان آماده و مهیاست، در این آیه ویژگی‌هایی از آنان را معرفی می‌فرماید. تقواپیشگان چه کسانی هستند؟ کسانی که در جامعۀ اسلامی با مردم روابطی خوب و محسنانه دارند. اولاً چه در حالی که دست‌شان باز است و چه در وقتی دست‌شان تنگ است، انفاق می‌کنند و در امور اجتماعی جامعۀ خود حضوری چشم‌گیری و هم‌دلانه دارند. ثانیاً آن‌جا که خشم و اندوه بالا می‌گیرد که طبع آن انتقام و برخورد خشم‌آلوده است، خشم خود را فرومی‌خورند.  و ثالثاً از اشتباهات و خطاهای مردم درمی‌گذرند. آنان در یک کلام نیکوکار هستند. و خدا نیکوکاران را دوست دارد.

الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ

نخستین ویژگی در جامعۀ ایمانی و اسلامی انفاق و کمک هم‌دلانه است، چه در آسایش و نعمت و چه در حال سختی و تنگ‌دستی. منظور از انفاق هم که عام آمده است، فقط انفاق به فقراء نیست، بلکه هرآن‌چه جامعۀ اسلامی به آن نیاز باشند، آنان اسلام و جامعه را بر خود مقدم می‌دارند.

وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ

انسانی که از شدت ناملایمات و سختی‌ها و شدت غضب  و خشم به هیجان می‌آید، انبوه خشم و غصب و ناراحتی خود را فرو می‌نشانند و بروز نمی‌دهند. این کظم غیظ؛ طبعاً عاقلانه است، یعنی هرجا عقل حکم کرد، وی خشم خود را فرومی‌خورد. و این همان تعبیری است که در قرآن آمده است:  ِ «وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم» [فتح: ۲۹] بنابراین مومن نسبت به بدی حالت خشم و غضب دارد، اما در میان جامعه و امور شخص خود تا آن‌جا که ممکن است، خشم خود را فرومی‌خورد و ناراحتی خود را بروز نمی‌دهد.

وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ

از اشتباهات مردم می‌گذرد. عفو و گذشت از مردم پس از فرونشاندن خشم است. کسانی که می‌توانند خشم خود را بخوانند، توانایی بخشیدن و گذشت را دارند. توجه داریم گذشتن و عفو مردم مربوط به حقوق خودشان است، نه حق الله یا حق الناس.

وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ

این افراد نیکوکار هستند. بنابراین همۀ تقواپیشگان؛ نیکوکار هستند. یعنی کسانی که در روابط اجتماعی خود نیکوکار و محسن هستند، اهل تقوا هستند. و خدا نیکوکاران را دوست دارد. یعنی آنان را به درجات و مقامات قرب می‌رساند. زیرا دوست‌داشتن خدا اثر وضعی و حقیقی دارد که بروز حقیقت آن رسیدن بنده به مقام قرب الهی است. پس انسانی که برای رضای خدا به مردم احسان می‌کند، مورد عنایت خاص خداست تا حدی که خدا او را دوست دارد.

بحث دربارۀ مقام احسان زیاد است، اما فقط توجه به این نکته ضروری است که احسان با مردم و در درون جامعه؛ مسبوق به آن است که ما در مقام بندگی و در رابطه با خدا به مقام احسان برسیم.  یعنی انسان همۀ کارهای خود را برمبنای مقام «حُسن» انجام دهد، «حسن فعلی و حسن فاعلی» و فقط طبق دستور خدای سبحان و برای جلب رضای او کار کند..

آیۀ ۱۳۵

وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى‏ ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ

مفردات

فاحشۀ

«فحش» دلالت دارد بر زشتی و ناروایی در هر چیزی است. [مقاییس اللغۀ: ۴/۴۷۸] به تعبیر دیگر هر زشتی آشکاری را «فحش» گویند. این آشکاریِ زشتی در خود کار است، که از طریق عرف و شرع معلوم می‌شود، اگرچه زشتی در باطن آن کار باشد. [التحقیق: ۹/۳۵] بنابراین هر چیزی که از حد بگذرد، «فاحش» است و آن تنها در امور زشت و ناپسند است. و فُحش و فَحشاء و فاحشۀ از همین معنی ناشی می‌شود. [مقاییس: همان] که به اموری اطلاق می‌شوند که موافق حق نیستند [کتاب العین: ۳/۹۶] و دلالت بر کارها یا سخنانی دارد که زشتی آن بزرگ است. [مفردات: ۶۲۶] پس هر گناهی که روشن و شدید باشد، «فاحشۀ» و «فحشاء» است و البته «فحشاء» از «فاحشۀ» مفهوم شدیدتری را می‌رساند. [التحقیق: همان] یکی از مصادیق «فاحشۀ» عمل زنا است [الصحاح: ۳/۱۰۱۴] که در دنیای امروز زشتی آن پنهان است، اما ذات آن آشکارا زشت و ناپسند است.

ترجمه

و آنان که چون کار زشتی را کنند، یا بر خود ستم کنند، یاد خدا نمایند، پس بر گناهان خود استغفارکنند، و چه کسی گناهان را می‌آمرزد، مگر خدا؟ و بر آن‌چه عمل کرده‌اند، چون می‌دانند،  نارواست، پافشاری نکنند.

تفسیر

بخش دیگری از ویژگی‌های متقیان را بیان می‌فرماید. زندگی اجتماعی همراه با بدی و ناروایی است، که انسان‌ها را نفسانیت و شیطان به کارهای زشت و ناروا و ستم‌ به خود می‌کشاند، که نمونۀ بارز آن را مسلمانان در جنگ احد تجربه کردند، اما متقیان وقتی گرفتار شیطان و نفس و ظهورات و جلوه‌های آن شدند، به یاد خدا می‌افتند، و همین‌ که به یادی خدا افتادند، از خدا طلب آمرزش می‌کنند. و بر گناهان ـ هرچند کوچک و ناچیز و به اصطلاح صغیره یا پنهانی باشد ـ پافشاری نمی‌کنند، چون می‌دانند که گناه هتک مقام ربوبی و بی‌ادبی در محضر خداوند متعال است. آیۀ شریفه بین دو عبارت «فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ» و  «وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى‏ ما فَعَلُوا» جملۀ «وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ» بیان فرمود تا تشویق استغفار و طلب آمرزش باشد، تا اهل تقوا بدانند، که اگر خطایی کردند، راه استغفار باز است و خدا گناهان آنان را می‌آمرزد و آنان بر گناهان خود اصرار و پافشاری نکنند.

وَ الَّذِینَ

و الذین عطف به «الذین»[۱] در آیۀ پیشین است که بیان ویژگی دیگر متقیان در جامعه و اجتماع اسلامی است که جامعه‌ای که پر از تزاحم و درگیری است، و انسان هم دو دشمن درونی نفس و شیطان دارد که هرلحظه او را به بدی فرمان می‌دهند، مراقب هستند که ظهورات و جلوه‌های نفس که به صورت فاحشه و ستم به خود ظهور پیدا می‌کند، آنان را به ورطۀ گمراهی نکشاند، بلکه همواره مراقب خود هستند و این معنا حقیقی تقواست که هرگاه گرفتار شدند، خدا را یاد می‌کنند. «خوشا آنان که دائم در نمازند.» بنابراین هرگاه دچار غفلت یا فراموشی شدند، به سرعت یاد خدا می‌افتند.

إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً

منظور از فاحشه هر گناه آشکاری است که از انسان سر می‌زند که اثر اجتماعی آن هم روشن است که نمونۀ بارز آن  زناست.

أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ

«او» یعنی «یا». اهل تقوا چون زشتی بیّن و گناهی آشکار مرتکب شوند، یا کار و گناهی کنند که ستم به خود است و جنبۀ اجتماعی و آشکار ندارد، در هر دو صورت از خودشان مراقبت می‌کنند. چگونه؟

ذَکَرُوا اللَّهَ

خدا را یاد می‌کنند.  ذکر و یادآوری در جایی است که غفلتی یا فراموشی‌ای به وجود آمده است که موجب گناه می‌شود، و غفلت و فراموشی کار شیطان و نفس است و تنها درمان آن یاد خداست. «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُون» [اعراف: ۲۰۱] این ذکر، یاد قلبی است که قلب آنان به یاد خدا می‌افتد و خدا را بر خود حاضر و ناظر می‌بینند، و همین ذکر قلبی است که آنان را بیدار می‌کند.

فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ

نتیجۀ این ذکر قلبی؛ استغفار و طلب آمرزش از گناهان آنان است. از تعبیر «لذنوبهم» معلوم می‌شود که دو دستۀ «فاحشۀ» و «ظلموا انفسهم» هر دو گناه هستند، منتها یکی آشکار و دیگری پنهانی است.[۲] خلاصه این‌که استغفار نتیجۀ ذکر و یادآوری سابق است. بنابراین حقیقت استغفار برآمده است از ذکر خداست، نه لقلقۀ زبان.

[۱] استاد علامه جوادی آملی می‌فرمایند که «و الذین» عطف به «للمتقین» است نه «الذین» آیۀ سابق و آیۀ ادامۀ اوصاف  متقین نیست، بلکه  این آیه به گروهی دیگری اشاره دارد. [تسنیم: ۱۵/۵۷۲] اما بنظر می‌رسد که این نظر ناتمام است. زیرا در آیۀ ۱۳۳ فرمودند: «اعدتت للمتقین» و در دو آیۀ بعد با «الذین» و «و الذین» متقین را معرفی فرمود. بلکه متفین درجاتی دارند، برخی به مقام احساس رسیده‌اند و برخی در درجات پائین‌تری هستند. اما حقیقت آن است که تزاحم و مشکلات اجتماعی در مقام حکومت و سیاست و جامعۀ اسلامی و تحقق اهداف اسلامی روی زمین؛ چنان سخت است که موجب می‌شود، بیشتر مومنان و متقیان هم در لحظاتی بلغزند، و خداوند متعال به آنان نوید می‌دهد که اگر لغزیدید، راه باز است و آن یاد خدا و استغفار و عدم پافشاری برگناهان است.

[۲] یا یکی کبیره و دیگری صغیره چنان‌چه مرحوم علامه فرمودند. اما ظاهراً آشکار و پنهان با سیاق آیه بیشتر سازگاری دارد.

حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

مهر ۱۳۹۵
ش ی د س چ پ ج
« شهریور   آبان »
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
31