27
1395
تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آلعمران
چکیده ۴۵
تفسیر سورۀ آلعمران آیۀ ۱۵۲
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَ عَصَیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراکُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الْآخِرَهَ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْکُمْ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ (۱۵۲)
تذکری دربارۀ شب نهم ربیع الاول
دورغ تاریخی و برنامهای خلاف شرع و عقل و ادب
توضیح داده شد.
آیۀ ۱۵۲
وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَ عَصَیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراکُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الْآخِرَهَ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْکُمْ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ
مفردات
تحسونهم
اصل آن «حَسَّ» به معنای کشتن سریع است. [کتاب العین: ۳/۱۵] و ریشۀ آن به معنای احاطه و غلبه است، با کشتن باشد یا غیر آن. [مقاییس اللغۀ: ۲/۹] روحی باشد یا فکری یا قدرت باشد و به اختلاف مصادیق آن معنای آن مختلف میشود. [التحقیق: ۲/۲۱۸] به این دلیل به قوای حاسّه یعنی حواس که با آنها ادراک حسی انجام میشود، «حس» گویند. [مفردات: ۲۳۱] همچنین است که کشتن و غلبهکردن بر دشمن هم.
ترجمه
یقیناً خداوند وعدۀ خود به شما را راست گردانید و به آن عمل کرد، هنگامی که به اذن خدا بر آنان بسرعت غلبه یافتید؛ تا اینکه سست شدید، و کار دین کشمکش کردید و از دستور پیامبر خدا نافرمانی کردید، پس از اینکه خداوند آنچه را دوست میداشتید، به شما نشان داد. پارهای از شما دنیا را میخواهند و پارهای از شما آخرت را میجویند. سپس شما را از آنان باز داشت تا شما را بیازماید. و بیگمان از شما درگذشت، و خدا بر مومنان تفضل دارد.
تفسیر
در آیۀ ۱۵۰ فرمود که خداوند مولای شما و او بهترین یاریکنندگان «بَلِ اللَّهُ مَوْلاکُمْ وَ هُوَ خَیْرُ النَّاصِرِین» است، و در آیۀ ۱۵۱ یکی از مصادیق آن را که ترس در قلب دشمنان اسلام است، بیان فرمود. در این آیه یکی دیگر از مصادیق آن را که کشتن سریع و غلبۀ قاطع برمشرکان است، بیان میفرماید که در جنگ احد رخ داد. بنابراین آیۀ شریفه بسط آیۀ ۱۵۰ است.
این آیه جریان جنگ احد را بازگو میکند که دو رویه یا دو مرحله داشت، در رویۀ اول سپاه اسلام بر لشکر قریش غلبه کرد، زیرا آنان برای تحقق اهداف الهی جنگیدند و استقامت داشتند و تقوا وزیدند. بنابراین بر مشرکان غلبه پیدا کردند، و تعداد بسیاری از آنها را کشتند و بقیه را فراری دادند و غنیمت بسیاری به دست آوردند. رویۀ دوم زمانی بود که تیراندازان که مأمور حفظ دره بودند، محل مأمور خود را ترک کردند و خالد بن ولید از پشت به افراد باقیمانده یعنی عبد الله بن جبیر و چند نفر همراه او حمله کردند و همه را کشتند و از پشت به سپاه اسلام حمله کردند و در نتیجه پیامبر خدا و امیرالمومنین علیهما و علی آلهما السلام و هفتاد نفر از مسلمانان از جمله حمزۀ سید الشهداء به شهادت رسیدند و اکثر مسلمانان هم فرار کردند. بنابراین در مرحلۀ دوم دو اتفاق ناگوار افتاد، اول اکثر کسانی که مامور حفاظت از تنگۀ احد بودند، از وظیفۀ خود به دلیل چشمنوازی غنایم تخطی کردند و دوم اکثریت مسلمانان که از پشت به آنها حمله شد، فرار کردند. این آیه و سه آیۀ بعدی را به تعبیر علماء ما «قضیۀ فی الواقعۀ» است. جنگ احد واقعهای مهم و سرنوشتساز و عبرتآموز است که قران به آن در این آیات اهتمام ویژهای دارد و همۀ ابعاد آن را میشکافد و تحلیل میکند تا مسلمانان در همۀ زمانها و مکانها عبرت گیرند.
جنگ احد دو رویۀ پیروزی و شکست دارد که هر دو رویۀ صدق وعدۀ الهی است که در رویۀ اولی آنان مستحکم در مسیر خدا بودند، و پیروز شدند، اما در رویۀ دوم سستی کردند و دنیاطلب شدند و از فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تخطی کردند، و در انجام وظیفۀ الهی سستی کردند و با هم سر غنایم کشمکش کردند، آنان شکست خوردند، زیرا شایستگی آن را نداشتند. و این هم سنت الهی است که اگر به وظیفۀ دینی خود عمل نکنید، نصرت خدا و فتح عاید شما نخواهد شد.
آنگاه مسلمانان را به دو دستۀ کلی تقسیم میفرماید: گروهی دنیاطلب هستند و گروهی آخرتخواه. و خدا همۀ مسلمانان را به آزمون میگذارد. با وجود این خداوند به دلیل تفضلی که دارد و با نگاه مهربانی مومنان را مینگرد، از گناه آنان درگذشت؛ مومنانی که سستی کردند و توبه کردند، اگرچه سستی آنان گران تمام شد، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمومنین علیه السلام مجروح شدند، ۷۰ نفر از مسلمانان از جمله حمزه به شهادت رسیدند و جنگ پیروز به شکست مبدل شد، اما خداوند از روی تفضل خود مومنان را بخشید.
وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ
خداوند به وعدۀ خود عمل کرد و شما به پیروزی رسیدید، در جنگ نابرابر احد که کفار قریش از نظر عِده و عُده بیش از شما بودند، شما همانند جنگ بدر پیروز میدان بودید. «وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلاً» [نساء ۱۲۲] خداوند به وعدۀ خود عمل میکند، زیرا کسی صادقتر از خدا نیست. خداوند فرمود که مومنان اگر دین خدا را یاری کنید، خداوند هم آنان را یاری میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُم» [مائده: ۷] شما در مرحلۀ اول جنگ احد به یاری دین خدا شتافتید، خداوند هم شما را یاری فرمود و به پیروزی قاطع و سریع دست یافتید.
إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ
جنگ احد هنگامهای بود که شما با اذن خدا بر دشمن غلبه یافتید و آن را به سرعت کشتند و جنگ به نفع شما پیش رفت. تعبیر «باذنه» گویای این حقیقت است که همۀ امور به اجازۀ خداست و توحید افعالی خدا بر همۀ امور حاکم است. اما شرط آن قابلیت مومنان است. اما اگر چنین نباشد، خبری از پیروزی نیست و خداوند چنین وعدهای نداده است.
حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَ عَصَیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراکُمْ ما تُحِبُّونَ
اما وعدۀ الهی شرط دارد و آن اینکه در راه دین خدا و پیادهسازی آن استقامت داشته باشید که در آیۀ ۱۲۵ گذشت: «بَلى إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا» اما همین که دنیا جلوی چشمان شما جلوهگری کرد، و در سنت الهی امتحان مردود شدید، طعم شکست را چشیدید.
چگونگی دنیاطلبی در تحلیل جنگ احد در آیۀ شریفه بیان شده است. مسلمانان که بر دشمنان قریش غلبه کردند و غنایم زیادی به دست آوردند، گروهی که در تنگۀ احد از جانب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم مأمور حفظ دره بودند، چه مسلمانان پیروز شوند و چه شکست بخورند، به طمع غنیمت گرفتار آمدند و اولاً سست شدند و ثانیاً بین دو گروه مدافعان نزاع درگرفت و گروه بیشتری که طمع چشم و دل آنان را گرفته بود، گفتند: باید به سوی غنایم برویم و گروه کمتر به فرماندهی عبدالله بن جبیر ضرورت تبعیت از دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را یادآور شدند. ثالثاً گروه اول از فرمان رسول خدا سرپیچی کردند و محل مأموریت خود را ترک کردند و به طمع غنایم که جلوی چشمان آنان بود، حرکت کردند. و این تمایل به دنیا و انصراف از حق بود که در جنگ احد رخ داد.
تحلیلی بر دنیاطلبی و شکست مومنان
بنابراین سه عامل برای شکست مسلمانان ذکر فرموده است: اول سستی؛ دوم نزاع در امر دین، سوم نافرمانی دستورات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم. همۀ این سه عامل هم به دنیازدگی آنان برمیگردد. یعنی ریشۀ همۀ مشکلات دنیاطلبی و دنیادوستی است. «حُبُ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَه» [الکافی: ۲/۱۳۱]
اول سستی در دین خدا و تحقق اهداف الهی است. این سستی دو عامل دارد: ترس و طمع که طمع خطرناکتر از ترس است و آیه هم تأکید بر سستی به دلیل طمع دارد که مومنان به طمع غنایم سستی کردند. این سستی ضعف در اراده به وجود میآورد.
دوم همین سستی موجب نزاع و درگیری در جامعۀ اسلامی میشود، و به جای اقامۀ دین، در دین خدا تفرقه ایجاد میشود. وظیفۀ مسلمانان اقامۀ دین است، نه تفرقه در آن: «أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیه» [شوری: ۱۳] این دستور قطعی الهی است. اما چه بکنیم که سستی موجب نزاع میشود. نزاع انواعی دارد که یک نوع آن نزاع در دین خداست، توضیح اینکه محل بحث در آیۀ شریفه گروه منافقان از بحث خارج هستند؛ و محل بحث مومنان هستند: اول مومنان؛ قوی ایمان و مستحکم در ایمان و دوم مومنان ضعیف الایمان و سست ایمان. بین این دو گروه برسر پایداری در دین و انجام دستور ولی امر مسلمانان اختلاف و نزاع میشود. گروهی به دلیل دنیاطلبی نافرمانی خود را توجیه میکنند و گروهی میدانند که در هرحال باید از دین خدا و ولی امر مسلمانان پیروی کنند.
سوم: نزاع موجب میشود که فرمان رسول و ولی خدا روی زمین بماند. و همۀ اینها ریشه در دنیاطلبی دارد. طمع دنیا مسلمانان را گرفتار میکند.
این مرحلۀ دوم و رویۀ دوم جنگ احد را رقم شد که موجب شد که خالد بن ولید از پشت به مسلمانان حمله کند و بیشتر مسلمانان از ترس فرار کنند و مشکلی بر مشکل پیشین اضافه شود. البته بنظر میرسد که این آیه بیشتر به جریان تخلف مسلمانان در تنگۀ احد توجه دارد و جریان فرار در آیۀ بعدی تبین میشود.
مِنْ بَعْدِ ما أَراکُمْ ما تُحِبُّونَ
مسلمانانی که مامور دفاع از درۀ احد بودند، به جای اینکه یاری خدا و فتح مسلمانان را ببیند، اکثریت آنان غنایم و مال دنیا را دیدند و تصور کردند که از قافلۀ غنایم عقب ماندهاند و به این دلیل فرمان صریح رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را عصیان کردند و این درس عبرتی برای همۀ ماست. مومن واقعی یاری خدا و فتح را دوست دارد: «وَ أُخْرى تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِین» [صف: ۱۳] بنابراین در همۀ صحنهها از جمل صحنۀ جنگ احد حقیقت نصرت الهی را میبیند، اما مسلمانانی که هنوز قلبشان از ایمان پر نشده است، چشمشان مال دنیا را میبیند و آن را دوست دارند و به دنبال آن هستند؛ تا جایی که حتی وظیفۀ خود را زیر پا میگذارند. بنابراین بنظر میرسد که کریمۀ شریفۀ «مِنْ بَعْدِ ما أَراکُمْ ما تُحِبُّون» برای دو گروه فرق میکرد: مومنان نصرت خدا و فتح نزدیک را دیدند و برایشان بشارت بود و سست ایمانها غنایم را دیدند و نگران شدند که از غنیمت عقب بیفتند.
مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الْآخِرَهَ
شما مسلمانان دو دسته هستید: گروهی ارادۀ دنیا را دارید، خواست شما دنیاست و گروهی ارادۀ آخرت را دارید و خواست شما آخرت است. این همان است که در جنگ احد و در میان مدافعان تنگۀ احد رخ داد که گروهی به طمع غنایم، محل مأموریت خود را ترک کردند و گروهی به فرماندهی عبدالله بن جبیر ماندند و مردانه از مواضع دفاع کردند و به فیض شهادت رسیدند. از تعبیر «منکم» مشخص میشود که موضوع آیۀ شریفه؛ تقسیم مومنان هستند: مومنان دو دسته هستند؛ گروهی دنیاطلب و سست ایمانند و گروهی آخرتجو هستند که ایمانی مستحکم دارند و منافقان تخصصاً از آیه بیرون هستند و این آیه توجهای به آنان ندارد، بلکه آیۀ ۱۵۵ است که وضع آنان را تشریح میفرماید. اصولاً منافقان شناختهشده در جنگ نبودند و حاضر نشدند که در نبرد حاضر شوند.
اما این جمله؛ نوعی جملۀ معترضه است، و اصل کلی را دربارۀ مسلمانان بیان میکند، همۀ مردم که در جامعۀ اسلامی هستند، مومنان خالص نیستند، بلکه برخی از مسلمانان و مومنان دنیاطلبند و برخی آخرتجو. و دلیل و عامل ۳ مطلب گذشته یعنی سستی و نزاع و نافرمانی همین دنیاطلبی این گروه است.
ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ
اگر قرار بود که جنگ احد به عوامل طبیعی پیش برود، نابودی مسلمانان قطعی بود؛ اما خداوند طبق آیۀ پیشین در دلهای کافران ترس انداخت: سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَکُوا بِاللَّه» بهگونهای که قریش، نفرات خود را جمع کردند و به سوی مکه بازگشتند. در این حال خدواند مسلمانان را هم از ادامۀ جنگ منصرف فرمود، زیرا آنان به دلیل سستی و نزاع و نافرمانی ضعیف شده بودند و لازم بود که عِده و عُدۀ آنان محفوظ بماند. بنابراین انصراف از جنگ؛ تاکتیکی جنگی برای حفظ نیروها و سازماندهی مجدد مسلمانان بود.
اما هدف اصلی آزمون مسلمانان بود که پس از اینکه به مدینه بازمیگردند، چگونه هستند و چه میکنند، آیا نصرت خدا در قلب آنان جا افتاده است یا دنیا چشم قلب آنان را کور کرده است؟ سنت امتحان است که حقیقت قلوب انسانها را حتی برای خودشان هم روشن میکند، آن هم در زمانی که بین مسلمانان اختلاف پیش آمده است، تا در این میان مومن از غیرمومن جدا و مشخص شوند. و آیۀ بعدی حکمت امتحان را روشن میکند.
وَ لَقَدْ عَفا عَنْکُمْ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ
با همۀ این احوال خدا شما را بخشید، و از خطاهای شما گذشت، تا برادری و وحدت در جامعۀ اسلامی محفوظ باشد. و خدا صاحب فضل است و به مومنان پیش از حد تفضل میکند. پس اگر شما مومن باشید، همواره از فضل الهی بهره میبرید. این بخشش مخصوص مومنان سست ایمانی است که در جهاد کم آوردند، از کردۀ خود پیشمان شدند. توضیح اینکه مومنان در جریان جنگ احد سه دسته بودند: (۱) مومنان واقعی که تا اخر ثابتقدم بودند و برخی شهید شدند و برخی مجروح. (۲) دسته دوم مومنان سست ایمانی بودند که کم آوردند، اما توبه کردند و خدا هم توبۀ آنان را طبق این کریمه پذیرش و از گناهان آنان درگذشت. (۳) دستۀ سوم مومنان سست ایمانی که توبه نکردند و طبق آیۀ بعد سخنان بیهوده و بیمنطقی هم زدند که این بخش آیه شامل آنان نمیشود.
سنت الهی
آیۀ شریفه بیان سنت الهی است که در جامعۀ اسلامی جاری است. سنت الهی نصرت الهی که در صورتی است که مومنان در جهت تحقق اهداف الهی تحت رهبری ولی الهی پیش بروند و مستحکم باشند و تقوا پیشه کنند و در یک کلام آخرتجو باشند و نه دنیاطلب که در این صورت وعدۀ الهی دربارۀ آنان راست میآید و آنان به پیروزی میرسند. دوم سنت الهی شکست در صورتی که آنان سستی کنند و نزاع نمایند و از ولی خدا پیروی نکنند و در یک کلام دنیاطلب شوند که این دنیاطلبی سبب شکست آنان و ناامیدیشان است. آیۀ «عَسى رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا» [اسراء: ۸] بیان همین سنت الهی است که رحمت خدا منوط به حضور مومنان در صحنه است و اگر از ایمان برگردند، سنت خدا هم برمیگردد و آیۀ «إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَکُمُ الْفَتْحُ وَ إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَ لَنْ تُغْنِیَ عَنْکُمْ فِئَتُکُمْ شَیْئاً وَ لَوْ کَثُرَتْ وَ أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِین» [انفال: ۱۹] بیان تفصیلی این سنت دوگانه است که اگر فتح بخواهید، فتح برای شما آمد، نه اینکه میآید، بلکه فیض خدا دائمی است، همینکه شما آن را اراده کردید، فتح آمد. بنابراین برای شما بهتر است که از دشمنی و کاهلی در دین خدا باز ایستید. اما اگر به سمت دشمنی و سستی ایمان بازگردید، سنت ما هم برمیگردد و زیادی نیروی شما هم برای شما هیچ هرگز از شما دفاع نخواهد کرد. بعد هم اصل کلی را بیان میفرماید که «أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِین». این معیت؛ معیت تأییدی است که موجب تقویت و قدرت مومنان در همۀ حالات است.
نزاع دردین ممذوم است
از آیه برمیآید که حتی نزاع در دین خدا هم بد و نارواست. این نزاع را سست ایمانان به وجود میآورند و مومنان در دام آن میافتند. و این اصلی کلی است که جامعۀ اسلامی که برای تحقق اهداف الهی قیام کرده است و باید به آن برسد، همواره در آن ـ گذشته از منافقان؛ ـ سست ایمانانی هستند که ارادهشان هم سست است، و این به دلیل دنیاطلبی آنان است که قرآن دربارۀ آنان میفرماید: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَهٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِه» [حج: ۱۱] ایمان آنان بر زبانشان و هنوز به قلب آنان رسوخ نکرده است، بنابراین بندگان سستی هستند و در بندگی خدا سست هستند، به این دلیل اگر به آنان را خیرى رسد، آرام میگیرند و اظهار ایمان میکنندو اگر بلایی به آنان برسد، از دین خدا روى برمیگردانند. این گروه در بلاها و سختیها سست میشود و موجب نزاع در جامعۀ اسلامی میگیرند. زیرا میخواهند به گونهای از زیربار تکلیف فرار کنند و دنیای خود را تأمین نمایند. اما همین نزاع موجب سستی در جامعۀ اسلامی میشود: «وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِین» [انفال: ۴۶]
بنابراین دو نوع سستی وجود دارد: اول سستی در میان سست ایمانها که در سختی ارادۀ آنها هم سست میشود و به این دلیل نزاع میکنند که دنیاشان تأمین شود و از تکلیف شانه خالی کنند. دوم سستی در جامعۀ اسلامی که نتیجۀ نزاع در درون جامعه است. توجه کنیم که اصل جامع در جامعۀ اسلامی: ِ«رُحَماءُ بَیْنَهُم» [فتح: ۲۹] زیرا میفرماید: «وَ الَّذِینَ مَعَه» کسانی که با رسول خدا و همراه ایشان هستند، یعنی جامعۀ اسلامی؛ بینشان رابطۀ رحیمانه و مهربانی و همدلانه برقرار است. اما نزاع یعنی دو طرف که در درگیری و کشمکش و مخالفت با هم جمع شدهاند. و این قدرت جامعۀ اسلامی را از بین میبرد. زیرا به جای اینکه در اندیشۀ حل مسائل و مشکلات اساسی باشند، در فکر و اندیشه مخالفت با هم و زمینزدن طرف مقابل هستند: «وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ» بنابراین راه جلوگیری از نزاع صبر مومنان حقیقی است، بر تلخی کردار و رفتار و گفتار سست ایمانان: «وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِین» تا شوکت و اقتدار جامعۀ اسلامی و حکومت اسلامی از بین نرود. البته این صبر به معنای بیعملی نیست، بلکه عمل مومنانه و بدون نزاع در جهت اهداف اسلامی است.
قران راه برطرفشدن نزاع را مراجعه به ولی امر مسلمانان میداند که او فصل الخطاب است: «وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ» [نساء: ۸۳] «و اگر آن را به پیامبر و اولیاى امر خود ارجاع کنند، قطعاً از میان آنان کسانىاند که کار دست آنهاست و حقیقت نزاع را درمییابند و حل میکنند و این طبق روایات ائمۀ اطهار علیهم السلام و در زمان غیبت ولی امر مسلمان یعنی ولی فقیه است که مصلحت اسلام و مسلمانان را تشخیص میدهند و مشکل مسلمانان را حل میکنند.
به این دلیل است که باید توجه داشته باشیم که در جامعۀ اسلامی اختلاف و درگیری رخ ندهد. و مومنان ـ اگر دیدند که گروهی از مسلمانان سست شدهاند ـ با آنان درگیر نشوند و نزاع نکنند؛ مثل نزاعهای سیاسی ما. بلکه امر به معروف و نهی از منکر بکنند و اما در همۀ مراحل رضای خدا را درنظر بگیرند و برای خدا مراقب باشند که در درون جامعۀ اسلامی کینه و دشمنی ایجاد نشود که شکست آنان قطعی است.
پس آیه به مومنانی که آخرت را میجویند، تذکر میدهد که باید مراقب باشند که به دام اختلاف و نزاع نیفتند، و مشکل را به ولی امر مسلمانان ارجاع دهند. اگر آنان چنین نکنند؛ جامعۀ اسلامی دچار اختلاف و سستی میشود و اقتدار جامعه ازبین میرود و این موجب انحراف از اهداف اسلامی میشود و آنوقت گناهش بر دوش همۀ احاد جامعه است که در این نزاع شرکت داشتند زیرا به جای اینکه به کار خود مشغول و مراقب دشمنان خارجی باشند، وظایف شرعی و تکالیف الهی خود را که ولی امر مسلمانان تعین کرده است، انجام بدهند، با دشمنی و نزاع با دنیاطلبان، وقت خود را تلف میکنند و از اهداف عالیۀ اسلام باز میمانند. بنابراین مومنان هرگز با سست ایمانان درگیر نمیشوند و نزاع نمیکنند، بلکه دعوا و نزاع را به خدا و رسول خدا ارجاع میدهند و همواره از اولی الامر پیروی میکنند: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ» [نساء: ۵۹] زیرا جامعۀ اسلامی؛ جامعهای که طبق فرمان الهی و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پیریزی شده است و همواره راه حل اختلاف هم در درون خود آن قرار داده شده است. به این دلیل است که در آیۀ ۸۳ سورۀ مبارکۀ نساء تبین میکند که مشکلات داخلی خود را به رسول خدا و اولی الامر ارجاع دهید: «وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُم»
اما این مطلب موجب ترک امر به معروف و نهی از منکر نمیشود. زیرا رابطۀ ولایی مومنان آن را اقتضا میکند: وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر» [توبه: ۷۱] و این امر با مهربانی و دوستی و خیرخواهی است. همواره باید در جامعۀ اسلامی بدی را با خوبی دفع کرد: ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَهَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَصِفُون» [مومنون: ۹۶] و این دستور به رفتار خوب در جامعۀ اسلامی است. و این قرآن دستور جامعی میدهد که «لا تَسْتَوِی الْحَسَنَهُ وَ لَا السَّیِّئَهُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ» [فصلت: ۴۱] بدی همواره باید به خوبی دفع شود. و بدی در جامعۀ اسلامی جواب نمیدهد. اگر بنا شود که مومنان هم چون سست ایمانان بدکردار و بدگفتار باشند، جامعۀ اسلامی از درون میپاشد. اما اگر مومنان خوبی کنند، موجب میشود که دشمنیها در جامعۀ اسلامی برطرف شود و جای آن را دوستی و یکدلی میگیرد. اما این کار سختی است و تنها کسانی که اهل صبر در دین خدا هستند، به آن مبادرت میکنند: «وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ» [فصلت: ۴۲] مومنانی که تحمل دارند که ناگواریها را صبر کنند و پایدار باشند؛ و سهم عظیمی از عقل و انسانیت دارند، میتوانند این دستور جامع را پیاده کنند.
بنابراین در جایی که اختلاف و نزاع پیش آمد، مرجع حل آن ولی امر مسلمانان است، نه فحش و درگیری و دشمنی و کینه تا او چارهجویی کند و نزاع را برطرف کند تا نافرمانی بخوابد. اما اگر سست ایمانان در نزاع اصرار داشتند، تکلیف آنان با ولی امر مسلمانان است. نمونۀ آن حکم حصر فتنهگران است.
روایت
خودداری از دشمنی و کینه
وجود مقدس امام صادق علیه السلام میفرمایند، اگر میخواهید اصحاب من باشید، اگر میخواهید برادر من باشید، تصمیم بگیرید که با مردم دشمنی نکنید و کینۀ مردم را در دل نداشته باشید، وگرنه از اصحاب من نیستید. «إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَکُونُوا إِخْوَانِی وَ أَصْحَابِی فَوَطِّنُوا أَنْفُسَکُمْ عَلَى الْعَدَاوَهِ وَ الْبَغْضَاءِ مِنَ النَّاسِ وَ إِلَّا فَلَسْتُمْ لِی بِأَصْحَاب» [المومن: ۲۶] چقدر تعبیر عجیبی است. ما در جامعۀ اسلامی با کسی دشمنی و کینه نداریم. بله خطا کرد، دادگاه است، باید رسیدگی کند و دربارهاش حکم صادر کند. همین و بس. ما هم وظیفۀمان گفتن و نهی از منکر و امر به معروف است، مثل پدر و برادر و فرزند که با دلسوزی حرف میزند و نگران برادر دینی خود و جامعۀ خود است. این جامعۀ نبوی و علوی است. بنابراین مومن نسبت به مسلمان کینه و دشمنی ندارد، بلکه هدفش آن است که جامعه سالم بماند و به این دلیل برادرانه نهی از منکر میکند تا منکر از جامعه برچیده شود. اگر بدی در جامعه ریشهکن شود، به نفع همه است. به این دلیل با کمال دوستی و صفا سخن میگوید و همانند دوستی شفیق و علاقمند اسلام و حکومت و جامعۀ اسلامی؛ با همۀ مردم و مدیران نظام رابطۀ دوستی و ولایی دارد، و با فساد و طمعورزی و سستی مقابله میکند این امور از نظام و جامعۀ اسلامی ریشهکن شوند. اما نسبت به انسانها هرچند متخلف باشد، دشمنی و کینه ندارد و آنان را برادران دینی میداند که راه اشتباه رفتهاند و وظیفۀ شرعی اوست که آنان را نصحیت کند و قانون الهی را در میان آنان جاری کند، اما دشمنی و کینه نداشته باشد.
روایات در نهی کینه زیاد است. اول امیرالمومنین علیه السلام در وصیت خودشان که در آخر عمر فرمودند، میفرمایند:
«إِنِّی أُوصِیکَ یَا حَسَنُ وَ جَمِیعَ وُلْدِی وَ أَهْلَ بَیْتِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ بِتَقْوَى اللَّهِ رَبِّکُمْ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ. فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم یَقُولُ صَلَاحُ ذَاتِ الْبَیْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّهِ الصَّلَاهِ وَ الصِّیَامِ وَ إِنَّ الْبِغْضَهَ حَالِقَهُ الدِّینِ وَ فَسَادُ ذَاتِ الْبَیْنِ. وَ لا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ. انْظُرُوا ذَوِی أَرْحَامِکُمْ فَصِلُوهُمْ یُهَوِّنِ اللَّهُ عَلَیْکُمْ الْحِسَابَ » [الفقیه: ۴/۱۹۰]
چقدر روایت عمیق است و تکلیف همۀ ما را روشن میفرماید. همین تعبیر در وصیتهای امیرالمومنین علیه السلام آمده است:
«وَ إِیَّاکُمْ وَ الْبِغْضَهَ لِذَوِی أَرْحَامِکُمُ الْمُؤْمِنِینَ فَإِنَّهَا الْحَالِقَهُ لِلدِّینِ وَ عَلَیْکُمْ بِمُدَارَاهِ النَّاسِ فَإِنَّهَا صَدَقَه» [دعائم الاسلام: ۲/۳۵۲]
امام سجاد سلام الله علیه در دعای مکارم الاخلاق که تبین اخلاق در جامعۀ اسلامی است، به محضر خداوند متعال عرض میکنند: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَبْدِلْنِی مِنْ بِغْضَهِ أَهْلِ الشَّنَآنِ الْمَحَبَّه» [الصحیفۀ السجادیۀ: ۹۴] خدایا کینۀ کسانی را که [در جامعۀ اسلامی] به من دشمنی میورزند، به محبت و دوستی مبدل فرما.» راهش هم آن است که عتاب و عیبجویی کم شود: «وَ لَا تُکْثِرِ الْعِتَابَ فَإِنَّهُ یُورِثُ الضَّغِینَهَ وَ یُجَرُّ إِلَى الْبِغْضَه» [تحف العقول؛ از امیرالمومنین علیه السلام خطاب به امام حسن علیه السلام؛ ص: ۸۴]
اما این به این معنی نیست که امر به معروف و نهی از منکر و دشمنی و کینه از بدی در دل ما بخشد، ما باید نسبت به بدی خشمگین باشیم، مثلاً از حقوقهای نجومی بدمان بیاید و از آن ناخشنود باشیم، در عین حالی که نسبت به مردم بغض و کینه نداریم.
امام صادق میفرمایند: لِلْجِهَادِ أَرْبَعُ شُعَبٍ الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیُ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الصِّدْقُ فِی الْمَوَاطِنِ وَ بِغْضَهُ الْفَاسِقِینَ فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظَهْرَ الْمُؤْمِنِ وَ مَنْ نَهَى عَنِ الْمُنْکَرِ أَرْغَمَ أَنْفَ الْمُنَافِقِ وَ أَمِنَ کَیْدَهُ «۳» وَ مَنْ صَدَقَ فِی الْمَوَاطِنِ قَضَى الَّذِی عَلَیْهِ وَ أَحْرَزَ دِینَهُ وَ مَنْ أَبْغَضَ الْفَاسِقِینَ فَقَدْ غَضِبَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ غَضِبَ لِلَّهِ غَضِبَ اللَّهُ لَه» [معدن الجواهر: ۴۱]
و این معنای حقیقی اعتدال است، ضمن اینکه کینه و دشمنی نیست، دوستی و بیخیالی هم نیست. تعبیر بغض نسبت به فاسقین به همین معنی است که نسبت به شخص آنان بغض ندارد، اما نسبت به شخصیت و کار آنان بغض دارد و با آن برخورد میکند. اما در هر صورت با اصل جامعه «رحماء بینهم» و «ادفع بالتی هی احسن» نه با درگیری و نزاع و اختلاف.
27
1395
خیر دنیا و آخرت
طبق نقل حضرت علی(علیه السلام) مردی نزد پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) آمد و عرض کرد: «عملی به من یاد بده که با انجام آن محبوب خداوند قرار گیرم و همین طور، مردم [هم] مرا دوست بدارند، و خداوند، مالم را افزایش دهد، و بدنم سالم، و عمرم طولانی شود و در روز قیامت نیز با خودت [ای رسول خدا] محشور شوم.»
«فَقَالَ: سِتُّ خِصَالٍ مُحْتَاجٌ إِلَی سِتِّ خِصَال: اِذَا أَرَدْتَ أَنْ یُحِبَّکَ اللَّهُ فَخَفْهُ وَ اتَّقِهِ وَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ یُحِبَّکَ الْمَخْلُوقُونَ فَأَحْسِنْ إِلَیْهِمْ وَ ارْفُضْ مَا فِی أَیْدِیهِمْ وَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ یُثْرِیَ اللَّهُ مَالَکَ فَزَکِّهِ وَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ یُصِحَّ اللَّهُ بَدَنَکَ فَأَکْثِرْ مِنَ الصَّدَقَهِ وَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ یُطِیلَ اللَّهُ عُمُرَکَ فَصِلْ ذَوِی أَرْحَامِکَ وَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ یَحْشُرَکَ اللَّهُ مَعِی فَأَطِلِ السُّجُودَ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّار؛
پس فرمود: شش خصلت است که نیاز به شش خصلت [دیگر] دارد:
۱٫ هرگاه خواستی خدا تو را دوست بدارد، پس از او بترس و تقوای الهی [و پروا پیشگی] داشته باش؛
۲٫ هرگاه خواستی مردم تو را دوست بدارند، پس به آنها احسان کن و به آنچه در دست آنهاست، چشم طمع نداشته باش؛
۳٫ اگر خواستی خداوند، مالت را افزایش دهد، زکات [و خمس] مالت را بپردازد؛
۴٫ و اگر خواستی خدا بدنت را سالم کند [علاوه بر مراعات مسائل بهداشتی]، [در راه خدا] زیاد صدقه بده؛
۵٫ اگر می خواهی خدا عمرت را طولانی کند با بستگان [نَسَبی] ارتباط داشته باش (و صله ارحام انجام بده)؛
۶٫ اگر می خواهی [در روز قیامت] خدا تو را با منِ [پیغمبر] محشور کند، سجده [های نمازت] را در پیشگاه خدای یکتای غالب، طولانی کن.»
برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی حوزه
27
1395
سایه خدا بر سر هفت گروه
روز حساب و واپسین، روز دشوار و سختی است. و در چنان روزی، هفت گروه از رحمت خاص و ویژه الهی بهره می برند؛ چنان که در حدیث ذیل می خوانیم.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: «سَبْعَهٌ یُظِلُّهُمُ اللَّهُ فِی ظِلِّهِ یَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ إِمَامٌ عَادِلٌ وَ شَابٌّ نَشَأَ فِی عِبَادَهِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَجُلٌ قَلْبُهُ مُتَعَلِّقٌ بِالْمَسْجِدِ إِذَا خَرَجَ مِنْهُ حَتَّی یَعُودَ إِلَیْهِ وَ رَجُلَانِ تَحَابَّا فِی اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَاجْتَمَعَا عَلَی ذَلِکَ وَ اِفْترَقَا وَ رَجُلٌ ذَکَرَ اللَّهَ خَالِیاً فَفَاضَتْ عَیْنَاهُ وَ رَجُلٌ دَعَتْهُ امْرَأَهٌ ذَاتُ حَسَبٍ وَ جَمَالٍ فَقَالَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ وَ رَجُلٌ تَصَدَّقَ بِصَدَقَهٍ فَأَخْفَاهَا حَتَّی لَا تَعْلَمَ شِمَالُهُ مَا تُُنْفِقُ یَمینُهُ؛
خداوند در روزی که سایه ای جز سایه او وجود ندارد بر هفت گروه سایه می افکند:
۱٫ پیشوای عادل؛
۲٫ جوانی که با عبادت خداوند رشد کرده است [و جوانی را با عبادت گذرانده است]؛
۳٫ مرد [و انسانی] که دلبسته به مسجد است؛ [به گونه ای که] وقتی از آن خارج می شود [منتظر می ماند] تا برگردد؛
۴٫ دو مرد [و انسانی] که برای خدا با هم دوستی می کنند، پس بر آن [محبّت الهی] جمع می شوند و [بر همان محور] از هم جدا می شوند؛
۵٫ مردی که در خلوتها خدا را یاد کند، پس [با یاد خدا] از دو چشمش اشک جاری شود؛
۶٫ مردی که زنی دارای مقام و زیبایی او را [به کار خلاف عفّت] دعوت کند، پس [جواب او را یوسف گونه] بگوید: من از خدای پروردگار جهانیان [ که در همه جا حضور دارد] می ترسم؛
۷٫ مردی که صدقه ای داده است پس [آن چنان] آن را مخفی کرده است که [گویا] حتّی دست چپ نفهمیده است آنچه دست راستش انفاق کرده است.»
برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی حوزه
27
1395
آرزوی جبرئیل
برخی امور مهمّ در زندگیِ ما وجود دارد که کم تر به آن توجه داریم. انبیا و پیشوایان دینی، یکی از کارهای مهمّی که انجام می دادند، این بود که مردم را از زبان شخصیّتهای والا و با عظمت به این امور متوجه کنند.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: «یَا عَلِیُّ! تَمَنَّی جَبْرئِیلُ اَنْ یَکُونَ مِنْ بَنِی آدَمَ بِسَبْعِ خِصَالٍ وَ هِیَ الصَّلَوه فِی الْجَمَاعَه وَ مُجَالَسَتُهُ الْعُلَمَاءَ وَالصُّلْحُ بَیْنَ الاِثْنَیْنِ وَ اِکْرَامُ الْیَتِیمِ وَ عِیَادَه الْمَرِیضِ وَ تَشْیِیعُ الْجَنَازه وَ سَْقیُ الْمَاءِ فِی الْحَجِّ فَاحْرُصْ عَلَی ذَلِکَ؛
ای علی! جبرئیل به سبب هفت خصلت، آرزو داشت که از فرزندان آدم باشد. آن خصلتها [عبارت است از نماز را به جماعت خواندن، همنشینی او با دانشمندان، آشتی دادن بین دو نفر، احترام نهادن [و خدمت به] یتیم، عیادت بیمار، و تشییع جنازه کردن و آب دادن در حج. پس [علی جان!] بر [حفظ] این خصلتها حریص باش.»
حدیث فوق، به امور مهمّی از عبادات و مسائل اجتماعی و اخلاقی اشاره کرده است که با شرح مختصر هر یک از آنها در یک فرصت کوتاه می توان در افراد تأثیر گذاشت عناوین این امور عبارت است از:
۱٫ شرکت در نماز جماعت؛
۲٫ همنشینی با علما و شرکت در مجالس و منابر آنها؛
۳٫ آشتی دادن بین دو نفر، دو گروه و دو دسته از مردم که پاداش فراوانی دارد؛
۴٫ احترام یتیم و رسیدگی به امور آنان که از مهم ترین فعالیّت امامان معصوم ما بوده است؛
۵٫ سر زدن به بیماران و دلجویی از آنان، به ویژه معلولان و کهنسالان؛
۶٫ شرکت در تشییع جنازه ها و درس عبرت گرفتن از آن و دلجویی از بازماندگان؛
۷٫ آبرسانی به مردم و سیراب کردن تشنگان، به ویژه در ایام حج و… .
26
1395
میلاد رسول اکرم (ص) و ولادت حضرت امام جعفر صادق(ع)
قاصدک چرخ زنان از تو خبر آورده
با خودش شیشه ی عطری ز سفر آورده
آمده تا دلمان را پر امید کند
همه را با خبر از آمدن عید کند
مکه با آمدنت حرمت بسیار گرفت
ماه از محضرتان رخصت دیدار گرفت
سالها پیش تر از آمدنت هم بودی
علت خلق بنی آدم و عالم بودی
سر بلندیم بگوییم مسلمان توأییم
عجمی زاده و پشت سر سلمان توأییم
عقل کلی و جهان جزئی از ادراک توأند
شیعیان علی از مابقی خاک توأند
ما که از روز ازل جزء محبان هستیم
اشهد ان به نام تو مسلمان هستیم
آن زمانی که تو را غیر علی یار نبود
یوسف حسن تو را هیچ خریدار نبود
می نویسم دل خود را برکاتی بفرست
می برم نام محمد را صلواتی بفرست
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم
امشب سخن ازجان جهان بایدگفت / توصیف رسول(ص) انس و جان باید گفت
در شـــــام ولادت دو قــطب عالم / تبریک به صــاحب الزمان (عج) باید گفت . .
میلاد ششمین اختر تابناک آسمان ولایت و نبی اکرم نور هدایت مبارک باد
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر آذر ۲۶, ۱۳۹۵
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت آذر ۲۶, ۱۳۹۵
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان آذر ۲۶, ۱۳۹۵
- سجده شکر آذر ۲۶, ۱۳۹۵
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر آذر ۲۶, ۱۳۹۵