آذر
14
1395

نعمت جوانی

رُوِیَ عَنْ رَسُولِ اللهِ صَلَی اللهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ وَسَلَّمَ

خَیرُ اُمَّتی مَن هَدَمَ شَبابَهُ فی طاعَهِ اللهِ وَ فَطَمَ نَفسَهُ عَن لَذّاتِ الدُّنیا وَ تَوَلَّهُ بِالآخِرَهِ، اِنَّ جَزائَهُ عَلَی اللهِ تَعالی اَعلی مَراتِبِ الجَنَّهِ

ترجمه حدیث: حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه وآله و سلّم فرمودند:
بهترین افراد امّت من کسانی هستند که جوانی خود را در راه اطاعت از خداوند صرف کرده باشند و نفس خود را از لذّت های دنیوی بریده و قطع نمایند و اشتیاق آخرت داشته باشند؛ به راستی که پاداش آنان نزد خداوند، بالاترین مراتب بهشت است.

شرح حدیث: حضرت سه خصوصیت را بیان می فرمایند؛ اول: مقطع حسّاس جوانی. زیرا انسان می تواند اعمال عبادی بیشتری انجام داده و ایمان، بیشتر در درون او اثر گذاشته و صفات زشتی را که در او ریشه ندارد، بهتر می تواند ازخود دور و نابود نماید. ولی در دوران پیری توان انسان کم شده و قدرت انجام عبادت در او اندک شده و نعوذبالله صفات زشت در او ریشه دوانده است، پس اطاعت خداوند که همان انجام اوامر الهی و ترک نواهی الهی است در جوانی دارای ارزش بسیاری است.

دوم: انسان در دامن طبیعت به دنیا آمده و مانند بچّه ای که برای ادامه حیات ازشیر مادر استفاده می­کند، می­تواند دنیایی مانند خوردن، آشامیدن، خوابیدن و… استفاده نماید، ولی به آن ها تعلق و دل بستگی پیدا نکند. معنای زهد هم، دل بسته نبودن به مسایل دنیایی می باشد و باید از امور دنیایی مانند ابزاری برای رسیدن به خداوند استفاده نماید.

سوم: انسان ازخبرهایی که انبیا و اولیا آورده اند در خود یک حالت انس و اشتیاق به آخرت پیدا کند؛ یعنی اول باید تعلقات به مادّیت را از دل بیرون کند تا اشتیاق به آخرت در او پدیدار گردد، پس این که انسان از مرگ می­ترسد، بیانگر این است که از اعمال خودش می ترسد و اشتیاق او به دنیا است نه آخرت. و پاداشِ انسانی که این سه خصوصیت را کسب کند، بالاترین مراتب بهشت می باشد.

 منبع
[۱]مجموعه ورام جلد۲ صفحه ۱۲۳

آذر
14
1395

رفتارهایی که شیطان را ضعیف می‌کند

روزى شیطان در گوشه مسجد الحرام ایستاده بود. حضرت رسول صلى الله علیه و آله هم سرگرم طواف خانه کعبه بودند. وقتى آن حضرت از طواف فارغ شد، دید ابلیس ضعیف و نزار و رنگ پریده، کنارى ایستاده است، فرمود: تو را چه مى شود که چنین ضعیف و رنجورى ؟!

گفت : از دست امت تو به جان آمده و گداخته شدم . فرمود: مگر امت من با تو چه کرده اند؟

 گفت : یا رسول الله ! چند خصلت نیکو در ایشان است، من هر چه تلاش مى کنم این خوى را از ایشان بگیرم نمى توانم. فرمود: آن خصلت ها که تو را ناراحت کرده کدام اند؟ گفت:

 اول این که هرگاه به یکدیگر مى رسند سلام مى کنند و سلام یکى از نامهاى خداوند است. پس هر که سلام کند حق تعالى او را از هر بلا و رنجى دور مى کند و هر که جواب سلام دهد، خداوند متعال رحمت خود را شامل حال او مى گرداند.

دوم این که وقتى با هم ملاقات کنند به هم دست مى دهند و آن را چندان ثواب است که هنوز دست از یکدیگر برنداشته حق تعالى هر دو را رحمت مى کند.

 سوم، وقت غذا خوردن و شروع کارها “بسم الله” مى گویند و مرا از خوردن آن طعام و شرکت در آن دور مى کنند.

 چهارم، هر وقت سخن مى گویند: “ان شاءالله” بر زبان مى آورند و به قضاى خداوند راضى مى شوند و من نمى توانم کار آنها را از هم بپاشم، آنان رنج و رحمت مرا ضایع مى کنند.

 پنجم، از صبح تا شام تلاش مى کنم تا اینان را به معصیت بکشانم. باز چون شام مى شود، توبه مى کنند و زحمات مرا از بین مى برند و خداوند به این وسیله گناهان آنان را مى آمرزد.

 ششم، از همه اینها مهمتر این است که وقتى نام تو را مى شنوند با صداى بلند “صلوات”مى فرستند و من چون ثواب صلوات را مى دانم، از ناراحتى فرار مى کنم؛ زیرا طاقت دیدن ثواب آن را ندارم

 هفتم ؛ ایشان وقتى اهل بیت تو را مى بینند، به ایشان مهر مى ورزند و این بهترین اعمال است…

 انوارالمجالس، صفحه ۴۰

آذر
14
1395

باهوش‌ترین مؤمنان

فی الکافی سُئِلَ النّبی صلی‌الله‌علیه‌وآله اَیُّ المؤمنینَ اَکْیَس؟
چه کسی کَیّس‌تر و زرنگ‌تر و باهوش‌تر است از میان مؤمنان؟

فقال اَکثَرُهُم ذکراً لِلمُوت و اَشدُّهُم لَه استعداداً
واقعاً هم همین‌جور است؛ هر کسی که بیشتر به یاد مرگ باشد او زرنگ‌تر است.

چون غفلت از مرگ، غفلت از یک حقیقت و واقعیتی است که انسان ناگزیر با آن روبرو خواهد شد. خب باید فکرش را کرد. لذا این یک حکمت بزرگی است که از کثرت وضوح مورد غفلت ما قرار می‌گیرد.

به یادمان باشد که این مسیری است که حتماً به اینجا منتهی خواهد شد. در این هیچ تردیدی نیست. شکی در این نیست.
باید آماده بود برای آن لحظه. البته این آمادگی مقداری با تلاش و مجاهدت و اطاعت است، مقداری هم با استمداد از لطف الهی.
«و ان کان قددنا اجلی و لم یدننی منک عملی فقد جعلتُ الاِقرار بالذّنب الیک وسیلتی» این هم یکی از راه‌ها است که انسان با خدای متعال در میان بگذارد ضعف خود را؛ «من لی غیرک اَسئله کشف ضُرّی و النظر فی امری» [انسان] ضعف خود را، کوتاهی خود را، عجز خود را، غفلت‌هایی که موجب گناه و ورود در معصیت هستند، اینها را باید با خدای متعال در میان بگذارد، اقرار به عجز خودش بکند، تصمیم هم داشته باشد برای اینکه تعمداً دوباره وارد این گنداب و مرداب نشود.
این راهش اینها است.

منبع:
۱) الشافی، صفحه‌ی ۸۷۷
۲) مفاتیح‌الجنان، مناجات شعبانیه
خدایا اگر مرگ من نزدیک شده است ولی هنوز عمل من به تو نرسیده است (ولی هنوز عمل من مرا به تو نزدیک نکرده است) پس راه نجات و نزدیکی به تو را، اعتراف به گناهم قرار می دهم.
۳) مفاتیح‌الجنان، دعای کمیل
پروردگارا، جز تو که را دارم؟ تا برطرف شدن ناراحتی و نظر لطف در کارم را از او درخواست کنم؟

آذر
14
1395

زندگینامه امام حسن عسکری علیه السلام

امام حسن عسکری (علیه السلام) در سال ۲۳۲هجری در مدینه چشم به جهان گشود. مادر والا گهرش سوسن یا سلیل زنی لایق و صاحب فضیلت و در پرورش فرزند نهایت مراقبت را داشت، تا حجت حق را آن چنان که شایسته است پرورش دهد.

این زن پرهیزگار در سفری که امام عسکری (علیه السلام) به سامرا کرد همراه امام بود و در سامرا از دنیا رحلت کرد. کنیه آن حضرت ابامحمد بود.

صورت و سیرت امام حسن عسکری (علیه السلام)
امام یازدهم صورتی گندمگون و بدنی در حد اعتدال داشت. ابروهای سیاه کمانی، چشمانی درشت و پیشانی گشاده داشت. دندانها درشت و بسیار سفید بود. خالی بر گونه راست داشت.

امام حسن عسکری (علیه السلام) بیانی شیرین و جذاب و شخصیتی الهی باشکوه و وقار و مفسری بی نظیر برای قرآن مجید بود. راه مستقیم عترت و شیوه صحیح تفسیر قرآن را به مردم و به ویژه برای اصحاب بزرگوارش – در ایام عمر کوتاه خود – روشن کرد.

دوران امامت
به طور کلی دوران عمر ۲۹ساله امام حسن عسکری (علیه السلام) به سه دوره تقسیم می گردد:
دوره اول ۱۳سال است که زندگی آن حضرت در مدینه گذشت.
دوره دوم ۱۰سال در سامرا قبل از امامت.
دوره سوم نزدیک ۶ سال امامت آن حضرت می باشد.

دوره امامت حضرت عسکری (علیه السلام) با قدرت ظاهری بنی عباس رو در روی بود. خلفایی که به تقلید هارون در نشان دادن نیروی خود بلندپروازیهایی داشتند.

امام حسن عسکری (علیه السلام) از شش سال دوران اقامتش، سه سال را در زندان گذرانید. زندانبان آن حضرت صالح بن وصیف دو غلام ستمکار را بر امام گماشته بود، تا بتواند آن حضرت را – به وسیله آن دو غلام – آزار بیشتری دهد، اما آن دو غلام که خود از نزدیک ناظر حال و حرکات امام بودند تحت تأثیر آن امام بزرگوار قرار گرفته به صلاح و خوش رفتاری گراییده بودند.

وقتی از این غلامان جویای حال امام شدند، می گفتند این زندانی روزها روزه دار است و شبها تا بامداد به عبادت و راز و نیاز با معبود خود سرگرم است و با کسی سخن نمی گوید.

عبیدالله خاقان وزیر معتمد عباسی با همه غروری که داشت وقتی با حضرت عسکری ملاقات می کرد به احترام آن حضرت برمی خاست، و آن حضرت را بر مسند خود می نشانید. پیوسته می گفت: در سامره کسی را مانند آن حضرت ندیده ام، وی
زاهدترین و داناترین مردم روزگار است.

پسر عبیدالله خاقان می گفت: من پیوسته احوال آن حضرت را از مردم می پرسیدم. مردم را نسبت به او متواضع می یافتم. می دیدم همه مردم به بزرگواریش معترفند و دوستدار او می باشند.

با آنکه امام (علیه السلام) جز با خواص شیعیان خود رفت و آمد نمی فرمودند، دستگاه خلافت عباسی برای حفظ آرامش خلافت خود بیشتر اوقات، آن حضرت را زندانی و ممنوع از معاشرت داشت.

از جمله مسائل روزگار امام حسن عسکری (علیه السلام) یکی نیز این بود که از طرف خلافت وقت، اموال و اوقات شیعه، به دست کسانی سپرده می شد که دشمن آل محمد (ص) و جریانهای شیعی بودند، تا بدین گونه بنیه مالی نهضت تقویت نشود.چنانکه نوشته اند که احمد بن عبیدالله بن خاقان از جانب خلفا، والی اوقاف و صدقات بود در قم، و او نسبت به اهل بیت رسالت، نهایت مرتبه عداوت را داشت.

نیز اصحاب امام حسن عسکری، متفرق بودند و امکان تمرکز برای آنان نبود، کسانی چون ابوعلی احمد بن اسحاق اشعری در قم و ابوسهل اسماعیل نوبختی در بغداد می زیستند، فشار و مراقبتی که دستگاه خلافت عباسی، پس از شهادت حضرت رضا (علیه السلام) معمول داشت، چنان دامن گسترده بود که جناح مقابل را با سخت ترین نوع درگیری واداشته بود. این جناح نیز طبق ایمان به حق و دعوت به اصول عدالت کلی، این همه سختی را تحمل می کرد، و لحظه ای از حراست (و نگهبانی) موضع غفلت نمی کرد.

اینکه حضرت هادی (علیه السلام) و حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) هم از سوی دستگاه خلافت تحت مراقبت شدید و ممنوع از ملاقات با مردم بودند و هم امامان بزرگوار ما – جز با یاران خاص و کسانی که برای حل مشکلات زندگی مادی و دینی خود به آنها مراجعه می نمودند – کمتر معاشرت می کردند به جهت آن بود که دوران غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) نزدیک بود، و مردم می بایست کم کم بدان خو گیرند، و جهت سیاسی و حل مشکلات خود را از اصحاب خاص که پرچمداران مرزهای مذهبی بودند بخواهند، و پیش آمدن دوران غیبت در نظر آنان عجیب نیاید.

باری، امام حسن عسکری (علیه السلام) بیش از ۲۹سال عمر نکرد ولی در مدت شش سال امامت و ریاست روحانی اسلامی، آثار مهمی از تفسیر قرآن و نشر احکام و بیان مسائل فقهی و جهت دادن به حرکت انقلابی شیعیانی که از راههای دور برای کسب فیض به محضر امام (علیه السلام) می رسیدند بر جای گذاشت.

در زمان امام یازدهم تعلیمات عالیه قرآنی و نشر احکام الهی و مناظرات کلامی جنبش علمی خاصی را تجدید کرد، و فرهنگ شیعی – که تا آن زمان شناخته شده بود – در رشته های دیگر نیز مانند فلسفه و کلام باعث ظهور مردان بزرگی چون یعقوب بن اسحاق کندی ، که خود معاصر امام حسن عسکری بود و تحت تعلیمات آن امام، گردید.

در قدرت علمی امام (علیه السلام) – که از سرچشمه زلال ولایت و اهل بیت عصمت مایه گرفته بود – نکته ها گفته اند. از جمله: همین یعقوب بن اسحاق کندی فیلسوف بزرگ عرب که دانشمند معروف ایرانی ابونصر فارابی شاگرد مکتب وی بوده است، در مناظره با آن حضرت درمانده گشت و کتابی را که بر رد قرآن نوشته بود سوزانید و بعدها از دوستداران و در صف پیروان آن حضرت درآمد.

شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام)
شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال ۲۶۰هجری نوشته اند.

در کیفیت وفات آن امام بزرگوار آمده است: فرزند عبیدالله بن خاقان گوید: روزی برای پدرم (که وزیر معتمد عباسی بود) خبر آوردند که ابن الرضا – یعنی حضرت امام حسن عسکری – رنجور شده، پدرم به سرعت تمام نزد خلیفه رفت و خبر را به خلیفه داد. خلیفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه کرد.

یکی از ایشان نحریر خادم بود که از محرمان خاص خلیفه بود، امر کرد ایشان را که پیوسته ملازم خانه آن حضرت باشند، و بر احوال آن حضرت مطلع گردند. و طبیبی را مقرر کرد که هر بامداد و پسین نزد آن حضرت برود، و از احوال او آگاه شود. بعد از دو روز برای پدرم خبر آوردند که مرض آن حضرت سخت شده است، و ضعف بر او مستولی گردیده. پس بامداد سوار شد، نزد آن حضرت رفت و اطبا را – که عموما اطبای مسیحی و یهودی در آن زمان بودند – امر کرد که از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضی القضات (داور داوران) را طلبید و گفت ده نفر از علمای مشهور را حاضر گردان که پیوسته نزد آن حضرت باشند.

و این کارها را برای آن می کردند که آن زهری که به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند که آن حضرت به مرگ خود از دنیا رفته، پیوسته ایشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنکه بعد از گذشت چند روز از ماه ربیع الاول سال ۲۶۰ ه. ق آن امام مظلوم در سن ۲۹سالگی از دار فانی به سرای باقی رحلت نمود.

بعد از آن خلیفه متوجه تفحص و تجسس فرزند حضرت شد، زیرا شنیده بود که فرزند آن حضرت بر عالم مستولی خواهد شد، و اهل باطل را منقرض خواهد کرد… تا دو سال تفحص احوال او می کردند….

این جستجوها و پژوهشها نتیجه هراسی بود که معتصم عباسی و خلفای قبل و بعد از او – از طریق روایات مورد اعتمادی که به حضرت رسول الله (صلّی الله علیه و آله) می پیوست، شنیده بودند که از نرگس خاتون و حضرت امام حسن عسکری فرزندی پاک گهر ملقب به مهدی آخر الزمان – همنام با رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) ولادت خواهد یافت و تخت ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنت آنها خاتمه خواهد داد. بدین جهت به بهانه های مختلف در خانه حضرت عسکری (علیه السلام) رفت و آمد بسیار می کردند، و جستجو می نمودند تا از آن فرزند گرامی اثری بیابند و او را نابود سازند.

به راستی داستان نمرود و فرعون در ظهور حضرت ابراهیم (علیه السلام) و حضرت موسی (علیه السلام) تکرار می شد. حتی قابله هایی را گماشته بودند که در این کار مهم پی جویی کنند. اما خداوند متعال – چنانکه در فصل بعد خواهید خواند – حجت خود را از گزند دشمنان و آسیب زمان حفظ کرد، و همچنان نگاهداری خواهد کرد تا مأموریت الهی خود را انجام دهد.

باری، علت شهادت آن حضرت را سمی می دانند که معتمد عباسی در غذا به آن حضرت خورانید و بعد، از کردار زشت خود پشیمان شد. بناچار اطبای مسیحی و یهودی که در آن زمان کار طبابت را در بغداد و سامره به عهده داشتند، به ویژه در مأموریتهایی که توطئه قتل امام بزرگواری مانند امام حسن عسکری (علیه السلام) در میان بود، برای معالجه فرستاد. البته از این دلسوزیهای ظاهری هدف دیگری داشت، و آن خشنود ساختن مردم و غافل نگهداشتن آنها از حقیقت ماجرا بود.

بعد از آگاه شدن شیعیان از خبر درگذشت جانگداز حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) شهر سامره را غبار غم گرفت، و از هر سوی صدای ناله و گریه برخاست. مردم آماده سوگواری و تشییع جنازه آن حضرت شدند.

ماجرای جانشین بر حق امام عسکری (علیه السلام)
ابوالادیان می گوید: من خدمت حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) می کردم. نامه های آن حضرت را به شهرها می بردم. در مرض موت، روزی من را طلب فرمود و چند نامه ای نوشت به مدائن تا آنها را برسانم. سپس امام فرمود: پس از پانزده روز باز داخل سامره خواهی شد و صدای گریه و شیون از خانه من خواهی شنید، و در آن موقع مشغول غسل دادن من خواهند بود.

ابوالادیان به امام عرض می کند: ای سید من، هرگاه این واقعه دردناک روی دهد، امامت با کیست؟
فرمود: هر که جواب نامه من را از تو طلب کند.

ابوالادیان می گوید: دوباره پرسیدم علامت دیگری به من بفرما.
امام فرمود: هرکه بر من نماز گزارد.

ابوالادیان می گوید: باز هم علامت دیگری بگو تا بدانم.
امام می گوید: هر که بگوید که در همیان چه چیز است او امام شماست.

ابوالادیان می گوید: مهابت و شکوه امام باعث شد که نتوانم چیز دیگری بپرسم. رفتم و نامه ها را رساندم و پس از پانزده روز برگشتم. وقتی به در خانه امام رسیدم صدای شیون و گریه از خانه امام بلند بود. داخل خانه امام، جعفر کذاب برادر امام حسن عسکری را دیدم که نشسته، و شیعیان به او تسلیت می دهند و به امامت او تهنیت می گویند. من از این بابت بسیار تعجب کردم پیش رفتم و تعزیت و تهنیت گفتم. اما او جوابی نداد و هیچ سؤالی نکرد.

چون بدن مظهر امام را کفن کرده و آماده نماز گزاردن بود، خادمی آمد و جعفر کذاب را دعوت کرد که بر برادر خود نماز بخواند. چون جعفر به نماز ایستاد، طفلی گندمگون و پیچیده موی، گشاده دندانی مانند پاره ماه بیرون آمد و ردای جعفر را کشید و گفت: ای عمو پس بایست که من به نماز سزاوارترم.

رنگ جعفر دگرگون شد. عقب ایستاد. سپس آن طفل پیش آمد و بر پدر نماز گزارد و آن جناب را در پهلوی امام علی النقی علیه السلام دفن کرد. سپس رو به من آورد و فرمود: جواب نامه ها را که با تو است تسلیم کن. من جواب نامه را به آن کودک دادم. پس «حاجزوشا» از جعفر پرسید: این کودک که بود، جعفر گفت: به خدا قسم من او را نمی شناسم و هرگز او را ندیده ام.

در این موقع، عده ای از شیعیان از شهر قم رسیدند، چون از وفات امام (علیه السلام) با خبر شدند، مردم به جعفر اشاره کردند. چند تن از آن مردم نزد جعفر رفتند و از او پرسیدند: بگو که نامه هایی که داریم از چه جماعتی است و مالها چه مقدار است؟ جعفر گفت: ببینید مردم از من علم غیب می خواهند! در آن حال خادمی از جانب حضرت صاحب الامر ظاهر شد و از قول امام گفت: ای مردم قم با شما نامه هایی است از فلان و فلان و همیانی (کیسه ای) که در آن هزار اشرفی است که در آن ده اشرفی است با روکش طلا.

شیعیانی که از قم آمده بودند گفتند: هر کس تو را فرستاده است امام زمان است این نامه ها و همیان را به او تسلیم کن.

جعفر کذاب نزد معتمد خلیفه آمد و جریان واقعه را نقل کرد. معتمد گفت: بروید و در خانه امام حسن عسکری (علیه السلام) جستجو کنید و کودک را پیدا کنید. رفتند و از کودک اثری نیافتند. ناچار «صیقل» کنیز حضرت امام عسکری (علیه السلام) را گرفتند و مدتها تحت نظر داشتند به تصور اینکه او حامله است. ولی هرچه بیشتر جستند کمتر یافتند.

خداوند آن کودک مبارک قدم را حفظ کرد و تا زمان ما نیز در کنف حمایت حق است و به ظاهر از نظرها پنهان می باشد. درود خدای بزرگ بر او باد.

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

آذر ۱۳۹۵
ش ی د س چ پ ج
« آبان   دی »
 12345
6789101112
13141516171819
20212223242526
27282930