بهمن
22
1395

تسلیت شهادت حضرت فاطمه الزهرا علیهاالسلام

نتیجه تصویری برای تسلیت شهادت حضرت زهرا

 

حضرت محمد صلی الله علیه و آله می فرمایند : فاطمه پاره تن من است . هرکه او را بیازارد ، مرا آزرده خاطرکرده
و هر که او را شاد کند ، مرا نیز خوشحال نموده است.

روز شهادت زهرای اطهر است
عالم پر از مصیبت و دل ها مکدّر است
خشکیده چون نهال برومند عمر او
چشم جهانیان همه از اشکِ غم ، تر است

شهادت بانوی دو عالم ، امّ ابیها حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها بر عموم مسلمانان تسلیت باد

بهمن
22
1395

تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آل‌عمران

چکیده ۵۳

تفسیر سورۀ آل‌عمران آیات  ۱۷۰ ـ  ۱۷۱

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (۱۷۰) یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ (۱۷۱)

آیۀ ۱۷۰

فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ

مفردات

فرحین

فرح معنایی ضد حزن و اندوه دارد. [مقاییس اللغۀ: ۴/۴۹۹] و به معنای خوشحالی و شادمانی زیاد است [القاموس المحیط: ۱/۳۲۸] حالتی که انسان در قلب خود احساس سبک‌باری می‌کند. [لسان العرب: ۲/۵۴۱]

یستبشرون

استبشار به معنای شادمان‌شدن به خبر یا امر و کاری راه‌گشاست. [مفردات: ۱۲۵] مانند این‌که انسان از چیزی نگران است و با آن به او بشارت می‌دهند و از نگرانی درمی‌آورند.

ترجمه

شادمانند به آن‌چه خدا از فضل خود به آنان داده است، و شادى مى‏کنند براى کسانى که از پی ایشانند و هنور به آنان نیپوسند ‏که نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می‌شوند.

تفسیر

در آیۀ پیشین بیان شد که شهداء که در راه خدا کشته شده‌اند، مرده پنداشته نشوند، بلکه آنان زنده هستند و نزد پروردگارشان روزی می‌گیرند. در این آیه بیان می‌فرماید که آنان به آن‌چه خداوند از فضل خود به آنان داده است، شادمانند. و آنان پیوسته از حال مومنانی که هنوز به آنان نپیوسته‌اند با خبر می‌شوند و از تلاش و مجاهدۀ آنان برای تحقق اهداف الهی بشارت می‌یابند و مومنان را بشارت می‌دهند که شما را هیچ ترسی نیست، و هرگز اندوهگین نمی‌شوید.

فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ

حیات حقیقی همراه با نشاط و خوشحالی حقیقی است، این برخلاف خوشحالی کذاب دنیایی است که فرح و شادمانی آن  کاذب و دورغ است. قرآن دربارۀ کافران و ضلالت آنان در قیامت، بیان می‌کند که دلیل این عذاب شادمانی و خوشحالی دورغینی است که در دنیا داشتید: «ذلِکُمْ بِما کُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ بِما کُنْتُمْ تَمْرَحُونَ» [غافر: ۷۵] دل آنان شیفیۀ دنیا و لذات زودگذر آن بود، و به این دلیل با حق مخالفت می‌کردند و باطل را تقویت می‌نمودند و از کارهای ناروای خود خوشحال بودند و نتیجۀ آن عذاب الهی است. به این دلیل است که مومنان قارون را بیم می‌دادند که از سرمستی به ثروت خودداری کند، و به ثروت خود شادمان نباشد، زیرا خداوند کسانی را به حیات زودگدر دنیوی و لذات ناپایدار آن شادمان باشد، دوست ندارد: «إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ» [قصص: ۷۶] این شادمانی نشانۀ طغیان نفس و فراموشی خداست، و تکبر و فخرفروشی به همراه می‌آورد: «وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ» [حدید: ۲۳] بارها هم عرض شد، وقتی قرآن می‌فرماید، کسی را دوست ندارد، یعنی آنان به هدف نخواهند رسید و ناامید خواهند شد. دلیل آن هم این است که آنان به حیات زودگذر دنیا خوشنود شده‌اند و از آخرت غافل هستند: «وَ فَرِحُوا بِالْحَیاهِ الدُّنْیا وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا فِی الْآخِرَهِ إِلَّا مَتاع» [رعد: ۲۶]

 اما در مقایل شادمانی کاذب؛ شادمانی صادق قرار دارد که دربارۀ شهداء مصداق دارد که آنان از آن‌چه خداوند از فضل خود به آنان داده است، خوشحال هستند. خداوند چه چیزی از فضل خود به آنان داده است؟ حیات عند ربهم که در آن یرزقون هستند.  همۀ این امور فضل الهی و به استحقاق بنده ربطی ندارد. آنان جانشان را در راه خدا فدا کردند، آما آن‌چه خدا به آنان عنایت کرده است، بمراتب بیشتر از استحقاق آنان است. زیرا فضل و فزونی خدا بزرگ است: «وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیم» [جمعه: ۴]

وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ

گفتیم که یکی از آثار حیات، علم است و حیات معنوی همراه با علم شهودی است که عمق نفوذ آن بمراتب از علم حصولی دنیویی بیشتر است، آنان از حال مومنان و تلاش آنان برای دین خدا باخبر هستند، و از این اخبار خوشنودند. زیرا در جهت تحقق اهداف اسلامی است که آنان برای آن شهید شدند و این مژده به شهداء است، اما از سوی دیگر مژده به مومنان است که خداوند به آنان توجه دارد.

«یستبشرون» شادمان‌شدن و بشارت یافتن است که خداوند به شهداء بشارت می‌دهد. این بشارت را خدا به شهداء می‌دهد و به واسطۀ اخباری است که به آنان از مومنان می‌دهند. و تعبیر «لم یلحقوا» نشان می‌دهد که شهداء به دنیا آگاه‌اند،  و نجات زمینیان برای آنان مهم است، اما توجۀ اصلی آنان به مومنان است و طالب خیر به حال آنان هستند که هنوز به آنان ملحق نشده‌اند. ضمن این‌که تعبیر مذکور نشان می‌دهد که منظور مومنان حقیقی است که در مسیر اهداف الهی از پای نمی‌نشینند و آنان هم به راه فداکاری و جهاد و شهادت می‌روند.

نکته‌ای که می‌توانیم از آیۀ شریفه برداشت کنیم، شهداء از حال دنیا باخبر هستند و به فکر نجات مردم هستند. زیرا استبشار و درخواست بشارت به این معناست که آنان نگران وضع مومنان در دنیا هستند که خداوند به آنان بشارت می‌دهد. در حقیقت خداوند متعال بشارت‌دهنده است و آنان بشارت‌گیرنده و موضوع بشارت هم حال مومنان و نجات آنان است که با بشارت که مومنان نه ترسی دارند و نه حزنی آنان بشارت می‌گیرند. وگرنه اگر کاری به اهل زمین نداشتند، و حال زمینیان برای‌شان اهمیتی نداشت، چه دلیلی بر بشارت؟

ضمن این‌که در سورۀ مبارکۀ یس آیات ۲۶ و ۲۷ هم مومنی که در زمان خود مردم را به هدایت دعوت کرد و به این دلیل به شهادت رسید، وقتی به او گفته می‌شود که «قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّهَ» وارد بهشت شوید. می‌گویند: «قالَ یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ بِما غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِین» کاش قوم ما بدانند که خداوند چگونه با من معامله کرد، و مرا آمرزید و از اکرام شدگان قرار داد. یعنی به فکر نجات جامعه و مردم خود هستند، زیرا مردم اگر از حال او باخبر شوند، به دنبال او روان می‌شوند.  به این دلیل است که خداوند به آنان بشارت می‌دهد که حال مومنان در دنیا خوب است

أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ

خداوند در پاسخ به خواست آنان می‌فرماید که مومنان در مسیر تحقق دین خدا نه ترسی دارند و نه اندوهی آنا را فرامی‌گیرد. زیرا ثابت‌قدم در مسیر الهی ایستاده‌اند. منظور از «أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون» نفی هرگونه خوف و حزنی است، آنان هرگز ترسی ندارند، و هرگز اندوهی ندارند. زیرا از بند دنیا و زخارف آن آزاد هستند، بنابراین در بند زمان نیستند، نه گذشته و نه آینده. امیرالمومنین علیه السلام می‌فرمایند:

«الزُّهْدُ کُلُّهُ‏ بَیْنَ‏ کَلِمَتَیْنِ‏ مِنَ الْقُرْآنِ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ [حدید: ۲۳] وَ مَنْ لَمْ یَأْسَ عَلَى الْمَاضِی وَ لَمْ یَفْرَحْ بِالْآتِی فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَیْه‏» [نهج‌البلاغۀ: ۵۵۳ ـ ۵۵۴]

مومنان در اوج سختی هم خوشند، زیرا برای خدا کار می‌کنند،  و درون آنان آکنده از شادی و خوشی است، به این دلیل شهداء  تقاضای خبر خوش از آنان دارند. زیرا بین شهداء و مومنانی که به هنوز به آنان نپیوسته‌اند، سنخیت است، از جنس ایمانی که همگی در یک جهت هستند و آن جهت تحقق اهداف الهی در روی زمین و رسیدن به قرب الهی است. به این دلیل هم مومنان ـ همانند شهداء ـ درون‌شان پر از بشارت و شادمانی است و از خطرات راه خدا نه بیمی دارند و نه اندوهی.

حزن و بیم به دلیل اموری است که در گذشته از دست داده‌ می‌شود و خوف، ترس از آیندۀ مبهم و نامعلوم است. اما مومن که قلب خود را به ایمان الهی گره زده است، از تاریخ گذشته و آینده آسوده است و نه بیمی دارند و اندوهی. و این حال مومن است که برای تاریخ کار نمی‌‌کند تا از گذشته اندوهگین شود و از آینده نگران باشد و بیمناک.  او فقط خدا را توجه دارد و برای خدا کار می‌کند، تعبیر آیۀ شریفۀ «إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً» [انسان: ۹] در همۀ حالات و کارهای آنان جاری است.  و نزد خدا همۀ چیز باقی است:  «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باق» [نحل: ۹۶] و این بشارتی است، اولاً به شهداء و ثانیاً به مومنان حقیقی. و این تشویق مسلمانان است که قلب خود را از ایمان حقیقی پر کنند تا جان‌شان از بیم و اندوه خالی شود و این‌گونه به شهداء ملحق شوند. بنابراین مومنان که به ایمان حقیقی رسیده‌اند، به مقام ولایت رسیده‌اند. زیرا از بند امور وهمی آزاد هستند، نه لذات وهمی آنان را شادان می‌کند و نه رنج‌ها و سختی‌های وهمی آنان را اندوهگین می‌کند و  نه ترسی از آینده دارند. بلکه فقط دل به خدا بسته‌اند. بنابراین همان‌گونه که شهداء در فرح و بشارت حقیقی و الهی هستند، مومنان هم هیچ خوفی و حزنی ندارند و این هماهنگی مومنان حقیقی با شهداء است.

بنابراین آیۀ شریفه رابطۀ تعاملی شهدا و مومنان راستین را بیان می‌کند، شهداء آرزو دارند که مومنان از حال آنان باخبر باشند ـ آیات ۲۶ و ۲۷ سورۀ یس ـ و خداوند حال شهداء را به مومنان خبر می‌دهد و مومنان هم آرزو دارند که به مومنان ملحق شوند و منتظر شهادت هستند. به این دلیل است که خداوند به مومنان خبر می‌دهد که شهداء حیاتی جاوید عند ربهم یرزقون دارند و از فضل الهی بهره‌مند و شادمانند. به شهداء هم بشارت می‌دهد که حال مومنان خوب است و آمادگی پیوستن به آنان را دارند. این‌جاست که در حقیقت فراقی نیست، بلکه فراق ظاهری است که حقیقت آن وصال است، شهداء به وصال رسیدند و مومنان هم منتظر رسیدن به وصال هستند. و گریۀ برای شهید هم از فراق نیست ـ که آن هم باشد، به دلیل عاطفۀ مومنانه است ـ بلکه زنده‌نگهداشتن راه شهید است. این روایت از امام باقر علیه السلام دربارۀ مقام شهادت امام حسین علیه السلام:

«نَظَرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم إِلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام وَ هُوَ مُقْبِلٌ فَأَجْلَسَهُ فِی حِجْرِهِ وَ قَالَ صلی الله علیه و آله و سلم: إِنَ‏ لِقَتْلِ‏ الْحُسَیْنِ‏ حَرَارَهً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَداً. ثُمَّ قَالَ علیه السلام: بِأَبِی قَتِیلُ کُلِّ عَبْرَهٍ. قِیلَ: وَ مَا قَتِیلُ کُلِّ عَبْرَهٍ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ؟ قَالَ: لَا یَذْکُرُهُ مُؤْمِنٌ إِلَّا بَکَى» [مستدرک: ۱۰/۳۱۸]‏

امام علیه السلام در این روایت اشک بر شهید را تفسیر می‌فرمایند. از این‌جا هم پی می‌بریم که چرا مرحوم علامه می‌فرمودند: هرکس در معنویت و توحید به جایی رسید، یا در حرم امام حسین علیه السلام است یا در روضۀ آن حضرت. این اتصال روحی ما را به امام وصل می‌کند که ایشان فانی در خدا و باقی به خدا هستند و طبعاً ما را هم به توحید ناب می‌رساند.‌

بحثی دربارۀ مومنان حقیقی

خداوند متعال در آیۀ ۱۱۱ سورۀ مبارکۀ توبه تأکید می‌فرمایند: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ» خداوند جان‌ها و مال‌های مومنان را خریده است و آنان نیز به خدا فروخته‌اند، و خدا به عوض بهشت را به مالکیت آنان درآورده است:  «بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ» وقتی این‌گونه شد، مومن تا زنده است، بدون اذن صاحب جان و صاحب مال که خداوند متعال باشد، در مال او تصرف ندارد. مومن امانت‌داری است که طبق دستور خدا در مال خدا تصرف می‌کند و صاحب مال و جان دستور داده است که آن را در راه خدا خرج کنید و در راه خدا جهاد و مقاتله کنید و آنان نیز در راه خدا خرج می‌کند: «یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ»  مومنان همواره در جهاد در راه خدا هستند، و همۀ زندگی آنان جهاد است. این مصرع از شعر معروف است که به امام حسین علیه السلام هم منسوب است، و از امام حسین علیه السلام نیست، اما سخن عمیقی است:  «انَ‏ الْحَیاهَ عَقیدَهٌ وَ جِهادٌ» اشعار دارد که حیات اسلامی که معقول است، برپایۀ عقیدۀ توحیدی و جهاد در راه این عقیده استوار است. مومن همواره در مسیر مجاهده در مسیر حقیقت توحیدی است و همین است که موجب می‌شود، حیات او؛ برجسته باشد.

حالا که این‌گونه مومن در راه خدا با دشمنان دین خدا می‌جنگد و از دشمنان خدا ـ فقط برای خدا نه خودش؛ داستان امیرالمومنین علیه السلام و جنگ ایشان با عمرو عبدود را یادمان بیاید ـ می‌کشد و جان خودش را هم تقدیم می‌کند و کشته می‌شود: «فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُون» این مقام مومن حقیقی است که مجاهد فی سبیل الله و مقام شهید است. «وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراهِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ‏» و خداوند به آنان بشارت می‌دهد که شما خوب معامله‌ای کردید، و خداوند هم به وعدۀ خود عمل می‌کند: «فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بایَعْتُمْ بِهِ» معلوم است که مومن با این وعدۀ الهی نه ترسی دارد و نه اندوهی. «وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیم»  و این معامله فوز بزرگ است، که مومن به آن رسیده است. به این دلیل است که شهداء همواره در بشارت هستند و مومنان هم در بشارت هستند:  «فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بایَعْتُمْ بِهِ» که هیچ خوف و حزنی بر شما نیست. در قرآن دو آیه است که تأکید می‌فرماید که بشارت که به آن است که مومنان خوفی و حزنی ندارند. اولی در سورۀ مبارکۀ فصلت آیۀ ۳۰ است: «إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُون» که تصریح می‌کند که این بشارت را فرشتگان به مومنان می‌دهند و دومی در سورۀ مبارکۀ احقاف آیۀ ۱۳ است: «إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون» که ظاهر آن نشان دارد که بشارت را خداوند به آنان می‌دهد که این نشان از درجات مومنان دارد. البته شرط در هر دو اولاً باور عمیق به توحید است که جان‌شان بگوید، پروردگار ما خداست، دوم در مرتبۀ بعدی استقامت در مسیر توحید است.

این مومنان پس از مرگ به شهداء ملحق می‌شوند، زیرا تعبیر «لَمْ یَلْحَقُوا» می‌رساند که شهداء منتظر پیوستن مومنان به آنان در حیات طیبه هستند و این پیوستن در عالم برزخ رخ خواهد داد. بنابراین مومنان حقیقی که به عهده خود ـ عهدی که در آیۀ ۱۱۱ سورۀ مبارکۀ توبه گذشت، وفادار هستند و در عهد خود صادقند؛ دو دسته هستند: «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلا» [احزاب: ۲۳] گروهی به شهادت رسیده‌اند و به حیات عند ربهم یرزقون نائل آمده‌اند، و گروه دوم منتظر رسیدن به شهادت یا مقام شهداء هستند و هرگز پیمان خود با خدا را تغییر نمی‌دهند.

خلاصۀ کلام این‌که مومنان حقیقی جزء اولیاء الهی هستند که به مقام قرب رسیده‌اند و از آنان مطلق ترس و اندوه نفی شده است: «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون» [یونس: ۶۲] اولیاء الهی چه کسانی هستند؟ «الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُون» [یونس: ۶۳] کسانی که ایمان آوردند تقوا را در وجود خود نهادینه کرده‌اند. این‌جاست که بشارت الهی قلب آنان را در دنیا و آخرت طمأنینه می‌بخشد: «لَهُمُ الْبُشْرى‏ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَه» [یونس: ۶۴]

بنابراین راه بسته نیست و برای ما هم راه باز است، فقط باید عقیدۀ خود را مستحکم کنیم و در راه عقیده و باور توحیدی ثابت‌قدم باشیم. و این پیام شهید به مومنان است که راه باز است و شما هم می‌توانید این راه را بپیمایید و به هدف برسید. بنابراین شهدا با قلوب مومنان ارتباط برقرار می‌کنند، این ارتباط تکوینی و معنوی است که موجب ایجاد انگیزه در آنان می‌شود و آنان را عاقلانه به مسیر حق می‌کشاند. ازاین‌رو شوق شهادت  و دفاع از حق امر گتره‌ای نیست، بلکه به دلیل ارتباط قلبی است که بین مومنان و شهداء برقرار شده است. و دیگران نامحرمند: «مدعی خواست که آید به تماشاگه راز/ دست غیب آمد و بر سینۀ نامحرم زد.» به این دلیل است که مومنان نه ترسی دارند و نه اندوهی. زیرا در سخت‌ترین شرایط مستحکم در جهت قرب الهی استقامت هستند. این‌که در روایات داریم که امام حسین علیه السلام هرچه به لحظۀ شهادت نزدیک‌تر می‌شدند، چهرۀ‌شان بشاش‌تر و بازتر می‌شد، به همین دلیل است.

آیۀ ۱۷۱

یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ

ترجمه

آنان شادمانند به نعمت و فضلى که از جانب خداست، و این‌که خدا پاداش مومنان را تباه نمی‌کند.

تفسیر

شادمانی و بشارت‌یابی شهداء دلیل دیگری هم دارد. آنان به نعمت و فضل الهی هم شادمانند. بشارت‌گیرندگان ـ یعنی شهداء ـ از خدا بشارت می‌گیرند، اما این بشارت عینی است، نه گفتار و خبر و عبارت است از نعمتی و فضلی از جانب خدا. و این نعمت و فضل در برابر عمل نیست: «إِذْ جَمِیعُ إِحْسَانِکَ تَفَضُّلٌ، وَ إِذْ کُلُ‏ نِعَمِکَ‏ ابْتِدَاء» [الصحیفۀ السجادیۀ: ۶۴؛ دعای ۱۲] هم‌چنین شادمان اجر و مزدی هستند که خداوند به مومنان داده و این‌که خداوند عمل آنان را ضایع نمی‌کند. و این  مقام عظیمی است که فهم آن برای ما ممکن نیست. اللهم ارزقنا.

یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ

خداوند شهداء را بشارت دیگری می‌دهد، اول بشارت به نعمت الهی و دوم به فضل خدا. منظور از فضل؛ پاداش زاید بر مقدار است. آیات قرآن در این‌که مومنان زاید بر جهادشان نعمت می‌گیرند، متعدد است، از جمله «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُون» [نمل: ۸۹] «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» [انعام: ۱۶۰] «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏ وَ زِیادَهٌ» [یونس: ۲۶]

وَ أَنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ

در ادامه بیان فرمود که بشارت‌خواهی شهداء شامل بازماندگان و مومنان هم است که خداوند اجر و پاداش مومنان را ضایع و تباه نمی‌کند. و این بشارت تنها مختص به شهداء نیست، بلکه شامل همۀ مومنان پیش‌گفته است.

مرحوم علامه تعبیر لطیفی دارند که آیۀ شریفه نعمت و فضل نکره بیان فرمود، دربارۀ نعمت و فضل الهی سربسته است، و نوع آن را ذکر نمی‌فرماید که مخاطبان قران دربارۀ نعمت و فضل ذهن‌شان تا هرجا که می‌تواند برود. یعنی این نعمت و فضل محدودیتی ندارد، همین سخن دربارۀ رزق است و نفی خوف و حزن. [المیزان، ج ۳]  بنابراین شهداء از خدا پاداش می‌برند، و این پاداش معامله‌ای است که با خدا کرده‌اند، و نعمت و فضل و رزقی بی‌پایان است و مومنان هم در این جهت با شهداء شریک هستند که نه خوفی دارند و نه حزنی. و این امور به محاسبۀ دنیایی ما نمی‌آید، این‌که چگونه مومنی در عین سختی ظاهری نه خوفی دارد و نه حزنی، یا این‌که حیات جاویدان شهداء به چه نحوی است، برای دنیاطلبان اصلاً قابل درک نیست، و به اصلاح چشیدنی است که درون انسان از حقیقت توحید پر می‌شود: «قُلْ یا عِبادِ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَهٌ وَ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَهٌ إِنَّما یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِساب» [زمر: ۱۰] «وَ الَّذِینَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِساب» [بقره: ۲۱۲] ملاحظه می‌فرمایید که تقوا چه طهارت باطنی می‌دهد که آنان می‌توانند با حقیقت الهی ارتباط برقرار کنند و بغیر حساب بهره ببرند.

بحث روایی

روایات دربارۀ مقام شهید بسیار است که فقط یک روایت  با شرح حضرت امام ذکر می‌شود.

عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم:‏ لِلشَّهِیدِ سَبْعُ خِصَالٍ مِنَ اللَّهِ أَوَّلُ قَطْرَهٍ مِنْ دَمِهِ‏ مَغْفُورٌ لَهُ کُلُّ ذَنْبٍ وَ الثَّانِیَهُ یَقَعُ رَأْسُهُ فِی حَجْرِ زَوْجَتَیْهِ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ وَ تَمْسَحَانِ الْغُبَارَ عَنْ وَجْهِهِ تَقُولَانِ مَرْحَباً بِکَ وَ یَقُولُ هُوَ مِثْلَ ذَلِکَ لَهُمَا وَ الثَّالِثَهُ یُکْسَى مِنْ کِسْوَهِ الْجَنَّهِ وَ الرَّابِعَهُ یَبْتَدِرُهُ خَزَنَهُ الْجَنَّهِ بِکُلِّ رِیحٍ طَیِّبَهٍ أَیُّهُمْ یَأْخُذُهُ مَعَهُ وَ الْخَامِسَهُ أَنْ یُرَى مَنْزِلَتَهُ وَ السَّادِسَهُ یُقَالُ لِرُوحِهِ اسْرَحْ فِی الْجَنَّهِ حَیْثُ شِئْتَ وَ السَّابِعَهُ أَنْ یَنْظُرَ فِی‏ وَجْهِ‏ اللَّهِ‏ وَ إِنَّهَا لَرَاحَهٌ لِکُلِّ نَبِیٍّ وَ شَهِید» [تهذیب الاحکام: ۶/۱۲۱]

شهید از خدا داراى هفت خصلت است: ۱٫ نخستین قطرۀ خونش که به زمین مى‏ریزد، همۀ گناهانش آمرزیده مى‏شود. ۲٫ سرش در دامان دو همسرش از حوریان قرار مى‏گیرد، و آن دو، گرد و خاک از صورتش پاک مى‏کنند و به او خوش آمد مى‏گویند، او نیز به آنان خوش‌آمد مى‏گوید. ۳٫ از لباس‌هاى بهشتى به او مى‏پوشانند. ۴٫ خازنان بهشت هرکدام با هر بوى خوشى به سوى او پیشدستى مى‏کنند که او را با خود ببرند. ۵٫ شهید جایگاه خود را مى‏بیند. ۶٫ به روح او خطاب مى‏شود که هر کجاى بهشت که مى‏خواهى گردش کن. ۷٫ شهید به خدا نظر مى‏کند و این نگاه مایۀ آرامش هر پیامبر و شهیدى خواهد بود.

تحلیل حضرت امام

«در روایتى از رسول اکرم- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- نقل شده است که براى شهید هفت خصلت است که اوّلى آن عبارت است از این‌که اول قطره‏اى که از خون او به زمین بریزد تمام گناهانى که کرده است آمرزیده مى‏شود. و مهم آن، آخرین خصلتى است که مى‏فرماید. مى‏فرمایند که- به حسب این روایت- که شهید نظر مى‏کند به‏ وجه اللَّه‏ و این نظر به وجه اللَّه؛ راحت است براى هر نبى و هر شهید.

شاید نکته این باشد که حجاب‌هایى که بین ما و حق تعالى هست و وجه اللَّه است و تجلیات حق تعالى هست، تمام این حجاب‌ها منتهى مى‏شوند به حجاب خود انسان. انسان خودش حجاب بزرگى است که همه حجاب‌هایى که هست، چه آن حجاب‌هایى که از ظلمت باشند و آن حجاب‌هایى که از نور باشند منتهى مى‏شود به این‌که حجابى که خود انسان است. ما خودمان حجاب هستیم بین خودمان و وجه اللَّه. و اگر کسى فى سبیل اللَّه و در راه خدا این حجاب را داد، این حجاب را شکست، و آن‌چه داشت که عبارت از حیات خودش بود تقدیم کرد، این مبدأ همه حجاب‌ها را شکسته است، خود را شکسته است، خودبینى و شخصیت خودش را شکسته است و تقدیم کرده است. و چون براى خدا جهاد کرده است و براى خدا دفاع کرده است از کشور خدا و از آئین الهى و هرچه داشته است در طبق اخلاص گذاشته و تقدیم کرده است، خود را داده است، این حجاب شکسته مى‏شود. شهدا، شهدایى که خداى تبارک و تعالى و در سبیل خداى تبارک و تعالى و راه خداى تبارک و تعالى جان خودشان را تقدیم مى‏کنند، و آن‌چه در دست‌شان است و بالاترین چیزى است که آن‌ها دارند تقدیم خدا مى‏کنند، در عوض خداى تبارک و تعالى این حجاب که برداشته شد جلوه مى‏کند براى آن‌ها، تجلى مى‏کند براى آن‌ها. چنان‌چه براى انبیا هم چون همه چیز را در راه خدا مى‏خواهند، و آن‌ها خودى را نمى‏بینند و خود را از خدا مى‏بینند، و براى خودشان شخصیتى قائل نیستند، حیثیتى قائل نیستند در مقابل حق تعالى. آن‌ها هم حجاب را برمى‏دارند. «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا» [اعراف: ۱۴۳] تجلى مى‏کند خداى تبارک و تعالى در کوه طور و یا در جَبَل انیّت خودِ موسى و موسى «صَعْق» [بی‌هوشی] [برایش پیش مى‏آید]. آن‌ها در حال حیات، انبیا و اولیا نظیر انبیا و تالى تِلو  انبیا در زمان حیاتشان آن چیزهایى که‏ حجاب بوده است بین آن‌ها و بین حق تعالى مى‏شکنند و صَعْق براى آنها حاصل مى‏شود و موت اختیارى براى آنها حاصل مى‏شود.

خداى تبارک و تعالى بر آن‌ها تجلى مى‏کند، و نگاه مى‏کنند به حسب آن نگاه عقلى، باطنى و روحى و عرفانى، و ادراک مى‏کنند و مشاهده مى‏کنند جلوه حق تعالى را، و شهید هم به حسب این روایتى که وارد شده است، نظیر انبیا، وقتى که شهید شد چون همه چیز را در راه خدا داده است، خداى تبارک و تعالى جلوه مى‏کند به او و آن هم «یَنْظُرُ الى‏» جلوه خدا، الى‏ وَجْهِ اللَّه این آخر چیزى است که براى انسان، آخر کمالى است که براى انسان هست. در این روایتى که در کافى‏ [تهذیب] نقل شده است، در این روایت، انبیا را مقارن شهدا قرار داده است که در جلوه‏اى که حق تعالى مى‏کند بر انبیا همان جلوه را هم بر شهدا مى‏کند. شهید هم «یَنْظُرُ الى‏ وَجْهِ اللَّهِ‏»  و حجاب را شکسته است. همان‌طورى که انبیا حجاب‌ها را شکسته بودند. و آخر منزلى است که براى انسان ممکن است باشد. مژده داده‏اند که براى شهدا این آخر منزلى که براى انبیا هم هست، شهدا هم به حسب حدود وجودى خودشان به این آخر منزل مى‏رسند.» [صحیفۀ امام: ۱۳/۵۱۳ ـ ۵۱۵]

 حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

بهمن ۱۳۹۵
ش ی د س چ پ ج
« دی   اسفند »
 1
2345678
9101112131415
16171819202122
23242526272829
30