فروردین
30
1396

ثواب زیارت قبر حسین بن علی علیه السلام

روی عن الباقر علیه السلام قال:
مُرُوا شِیعَتَنَا بِزِیَارَهِ قَبْرِ الْحُسَیْنِ «علیه السلام» فَإِنَّ إِتْیَانَهُ یَزِیدُ فِی الرِّزْقِ وَ یَمُدُّ فِی الْعُمُرِ وَ یَدْفَعُ مَدَافِعَ السُّوءِ وَ إِتْیَانَهُ مُفْتَرَضٌ عَلَى کُلِّ مُؤْمِنٍ یُقِرُّ لَهُ بِالْإِمَامَهِ مِنَ اللَّهِ

از امام باقر «علیه السلام» روایت شده است که حضرت فرمودند:
به شیعیان ما سفارش کنید به زیارت قبر حسین بن علی «علیهما السلام» بروند! «مُرُوا شِیعَتَنَا بِزِیَارَهِ قَبْرِ الْحُسَیْنِ «علیه السلام»». «مُرُوا شِیعَتَنَا»، یعنی به آن‌ها تذکّر بدهید، به آن‌ها امر کنید که به زیارت بروند. حضرت در این روایت سه اثر برای زیارت قبر امام حسین «علیه السلام» بیان می‌فرماید:

اوّل؛ اگر کسی به زیارت قبر امام حسین «علیه السلام» برود، بر روزی او افزوده می‌شود. زیارت قبر امام حسین «علیه السلام» وسعت رزق می‌آورد، «فَإِنَّ إِتْیَانَهُ یَزِیدُ فِی الرِّزْقِ».

دوم؛ زیارت قبر امام حسین «علیه السلام» طول عمر می‏ آورد، «وَ یَمُدُّ فِی الْعُمُرِ».

سوم؛ انسان را از پیشامدهای ناگوار حفظ می ‏کند، «وَ یَدْفَعُ مَدَافِعَ السُّوءِ.

این‌ها آثار مادّی زیارت قبر امام حسین «علیه السلام» است که زائر قبر حضرت، در این عالم به آن‏ها نائل می ‏شود. این آثار غیر از آثار معنوی مطرح شده در روایات دیگر است؛ به طور مثال در برخی روایات ثواب هر گام در راه زیارت قبر امام حسین «علیه السلام» برابر حجّ و عمره عنوان شده است. آثار معنوی زیارت قبر امام حسین «علیه السلام» را فقط خدا می‏ داند، ما نمی‌توانیم آن را اندازه‌گیری کنیم.

بحارالانوار ج۹۸ ص۳ – وسائل الشیعه ج۱۴ ص ۴۱۳

پایگاه اطلاع رسانی آیت الله آقا مجتبی تهرانی

فروردین
30
1396

فضائل امیرالمؤمنین علی علیه السلام

اسلام آوردن راهب مسیحی با دیدن معجزه امیرالمومنین علیه السلام

 ابن سعید عقیصا مى گوید: با على علیه السّلام به طرف صفین مى رفتیم وقتى از کربلا گذشتیم فرمود: «اینجا محل شهادت حسین و یاران اوست».

 سپس رفتیم تا اینکه رسیدیم به صومعه راهبى. مردم از تشنگى شکایت کردند و به على علیه السّلام گفتند: چرا تو راهى را انتخاب کردى که در آن آب نیست و از نزدیکى فرات نرفتى؟

على علیه السّلام نزدیک صومعه راهب رفت و گفت: «آیا در این نزدیکى آب هست؟ ».
راهب گفت: نه. پس لجام اسبش را برگرداند و در شنزارى فرود آمد.

 و به همراهان دستور داد که آنجا را حفر نمایند. آنان نیز کندند و به سنگ سفیدى رسیدند که سیصد مرد اجتماع نمودند اما نتوانستند آن را حرکت دهند.

 حضرت فرمود: «کنار بروید، این کار من است. سپس دست راستش را زیر سنگ برد و آن را بیرون آورد و به زمین گذاشت و از زیر آن آب زلالى بیرون آمد و یارانش خوردند و سیر شدند و مشکهاى خود را پر کردند و سپس سنگ را به جاى خود گذاشت و شنها را روى آن ریخت و مثل اول شد»

 راهب (با دیدن این صحنه) آمد و اسلام آورد و گفت: پدرم از زبان جدّش که از حواریون عیسى علیه السّلام بود به من خبر داده بود که در زیر این شنها چشمه آبى پنهان است و فقط پیامبر و وصى او مى توانند آن را استخراج کنند.

 آنگاه به امیرالمومنین علیه السلام گفت: مى توانم همراه تو باشم؟ حضرت فرمود: ملازم من باش و او را دعا کرد.

 راهب در «لیله الهریر» شهید شد. حضرت با دست خود او را دفن کرد و فرمود: «مثل اینکه مکان او را در بهشت مى بینم و درجه اش را که خدا گرامى داشته است»

بحارالانوار ج ۳۳ ص ۴۱

فروردین
30
1396

گوشه ای از صفات امام کاظم علیه السلام

حضرت امام موسى کاظم(علیه السلام) عابدترین و زاهدترین، فقیه ترین، سخى ترین و کریمترین مردم زمان خود بود، هر گاه دو سوم از شب مى گذشت نمازهاى نافله را به جا مى آورد و تا سپیده صبح به نماز خواندن ادامه مى داد و هنگامى که وقت نماز صبح فرا مى رسید، بعد از نماز شروع به دعا مى کرد و از ترس خدا آن چنان گریه مى کرد که تمام محاسن شریفش به اشک آمیخته مى شد و هر گاه قرآن مى خواند مردم پیرامونش جمع مى شدند و از صداى خوش او لذّت مى بردند.

آن حضرت، صابر، صالح، امین و کاظم لقب یافته بود و به عبد صالح شناخته مى شد، و به خاطر تسلّط بر نفس و فروبردن خشم، به کاظم مشهور گردید.

شیخ مفید درباره آن حضرت می گوید : ” او عابدترین و فقیه ترین و بخشنده ترین و بزرگ منش ترین مردم زمان خود بود ، زیاد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت . این جمله را زیاد تکرار می کرد : « اللهم انی أسألک الراحه عند الموت و العفو عند الحساب »
(خداوندا در آن زمان که مرگ به سراغم آید راحت و در آن هنگام که در برابر حساب اعمال حاضرم کنی عفو را به من ارزانی دار )”.

امام موسی بن جعفر (علیه السلام) بسیار به سراغ فقرا می رفت . شب ها در ظرفی پول و آرد و خرما می ریخت و به وسایلی به فقرای مدینه می رساند ، در حالی که آن ها نمی دانستند از ناحیه چه کسی است . هیچکس مثل او حافظ قرآن نبود ، با آواز خوشی قرآن می خواند ، قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعی به دل می داد ، شنوندگان از شنیدن قرآنش می گریستند ، مردم مدینه به او لقب ” زین المجتهدین “ داده بودند . مردم مدینه روزی که از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند ، شور و ولوله و غوغایی عجیب کردند . آن روزها فقرای مدینه دانستند چه کسی شب ها و روزها برای دلجویی به خانه آن ها می آمده است .

امام‌ (علیه السلام) با آن‌ کرم‌ و بزرگوارى‌ و بخشندگى‌ خود لباس‌ خشن‌ بر تن‌ مى‌کرد ، چنان که‌ نقل‌ کرده‌اند : ” امام‌ بسیار خشن‌ پوش‌ و روستایى‌ لباس‌ بود ” و این‌ خود نشان‌ دیگرى‌ است‌ از بلندى‌ روح‌ و صفاى‌ باطن‌ و بى‌اعتنایى‌ آن‌ امام‌ به‌ زرق‌ و برق هاى‌ گول‌ زننده‌ دنیا .

امام‌ موسى‌ کاظ‌م‌ (علیه السلام) نسبت‌ به‌ زن‌ و فرزندان‌ و زیردستان‌ بسیار با عاطفه‌ و مهربان‌ بود . همیشه‌ در اندیشه‌ فقرا و بیچارگان‌ بود ، و پنهان‌ و آشکار به‌ آنها کمک‌ مى‌کرد .

مردى از تبار عمر بن الخطاب در مدینه بود که او را مى آزرد و على(علیه السلام) را دشنام مى داد. برخى از اطرافیان به حضرت گفتند: اجازه دهید تا او را بکشیم، ولى حضرت به شدّت از این کار نهى کرد و آنان را شدیداً سرزنش فرمود. روزى سراغ آن مرد را گرفت، گفتند: در اطراف مدینه، به کار زراعت مشغول است. حضرت سوار بر الاغ خود وارد مزرعه وى شد.

آن مرد فریاد برآورد: زراعت ما را خراب مکن، ولى امام به حرکت خود در مزرعه ادامه داد وقتى به او رسید، پیاده شد و نزد وى نشست و با او به شوخى پرداخت، آن گاه به او فرمود: چقدر در زراعت خود از این بابت زیان دیدى؟ گفت: صد دینار. فرمود: حال انتظار دارى چه مبلغ از آن عایدت شود؟ گفت: من از غیب خبر ندارم. امام به او فرمود: پرسیدم چه مبلغ از آن عایدت شود؟ گفت: انتظار دارم دویست دینار عایدم شود. امام به او سیصد دینار داد و فرمود: زراعت تو هم سر جایش هست. آن مرد برخاست و سر حضرت را بوسید و رفت. امام به مسجد رفت و در آنجا آن مرد را دید که نشسته است.

وقتى آن حضرت را دید، گفت: خداوند مى داند که رسالتش را در کجا قرار دهد. یارانش گرد آمدند و به او گفتند: داستان از چه قرار است، تو که تا حال خلاف این را مىگفتى. او نیز به دشنام آنها و به دعا براى امام موسى(علیه السلام) پرداخت. امام(علیه السلام) نیز به اطرافیان خود که قصد کشتن او را داشتند فرمود: آیا کارى که شما مىخواستید بکنید بهتر بود یا کارى که من با این مبلغ کردم؟و بسیارى از این گونه روایات، که به اخلاق والا و سخاوت و شکیبایى آن حضرت بر سختیها و چشمپوشى ایشان از مال دنیا اشارت مى کند، نشانگر کمال انسانى و نهایت عفو و گذشت آن حضرت است.

فروردین
30
1396

زندگی‌نامه امام موسی کاظم علیه السلام

 

 

نام:موسى‏ بن جعفر.

کنیه: ابو ابراهیم، ابوالحسن، ابوالحسن اوّل، ابوالحسن ماضى، ابوعلى و ابواسماعیل.

القاب: کاظم، صابر، صالح، امین و عبدالصالح.

نکته:امام موسی کاظم علیه السلام در میان شیعیان به «باب الحوائج» معروف است.

منصب: معصوم نهم و امام هفتم شیعیان.

تاریخ ولادت امام موسی کاظم:هفتم ماه صفر سال ۱۲۸ هجرى. برخى نیز سال ۱۲۹ را ذکر کردند.

محل تولد امام موسی کاظم: ابواء (منطقه‏اى در میان مکه و مدینه) در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى).

نسب پدرى: امام جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابى‏طالب علیهم السلام.

 

نام مادر امام موسی کاظم:حمیده مصفّاه. نام‏هاى دیگرى نیز مانند حمیده بربریه و حمیده اندلسیه نیز براى او نقل شده است. این بانو از زنان بزرگ زمان خویش بود و چندان فقیه و عالم به احکام و مسائل بود که امام صادق علیه السلام زنان را در یادگیرى مسائل و احکام دینى به ایشان ارجاع مى‏داد. و درباره‏اش فرمود: «حمیده، تصفیه شده است از هر دنس و چرکى؛ مانند شمش طلا. پیوسته فرشتگان او را حفاظت و پاسبانى نموده تا رسیده است به من، به خاطر آن کرامتى که از خداى متعال براى من و حجت پس از من است.»

 

مدت امامت امام موسی کاظم: از زمان شهادت پدرش، امام جعفر صادق علیه السلام، در شوال ۱۴۸ هجرى تا رجب سال ۱۸۳ هجرى، به مدت ۳۵ سال. آن حضرت در سن بیست سالگى به امامت رسید.

 

تاریخ و علت شهادت امام موسی کاظم: ۲۵ رجب سال ۱۸۳ هجرى، در سن ۵۵ سالگى، به‏ وسیله زهرى که در زندان سندى بن شاهک به دستور هارون ‏الرشید به آن حضرت خورانیده شد.

 

محل دفن: مکانی به نام مقابر  قریش در بغداد (در سرزمین عراق) که هم اکنون به «کاظمین» معروف است.

 

همسران: ۱٫ فاطمه بنت على. ۲٫ نجمه.

 

فرزندان امام موسی کاظم: درباره تعداد فرزندان آن حضرت چند قول وجود دارد. بنابر نقل یکى از آنها، آن حضرت ۳۷ فرزند داشت که ۱۸ تن از آنان پسر و ۱۹ تن دختر بودند.

فروردین
28
1396

عقوبت بی اعتنایی به مادر

 

امام محمدباقر علیه السلام فرمودند:

کانَ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ عَابِدٌ یُقَالُ لَهُ جُرَیْحٌ وَ کَانَ یَتَعَبَّدُ فِی صَوْمَعَهٍ …

عابدى در بنى اسرائیل بود به نام جُرَیح و در عبادتگاهی عبادت میکرد.
مادرش نزد او آمد، در حالیکه داشت نماز میخواند؛ او را صدا زد ولی پاسخ نداد.
مادر برگشت و دو مرتبه آمد و او را صدا زد؛ ولی بار هم آن عابد جواب مادرش را نداد.
مادر برگشت و بار سوم آمد، ولی باز هم آن عابد پاسخ مادرش را نداد.
آن مادر برگشت و میگفت: از خدای بنی اسراییل میخواهم که تو را خوار و ذلیل کند.
فرداى آن روز فاحشه ‏اى آمد و کنار عبادتگاه او نشست و درد زائیدنش گرفت؛ و مدعى شد که فرزندش از جُرَیح است.
در بنى اسرائیل شایع شد کسى که مردم را به خاطر زنا سرزنش میکرد، خودش زنا کرده است.
پادشاه دستور داد آن عابد را به صلیب بکشند.
مادرش نزد او آمد، در حالیکه به صورت خودش، لطمه (سیلی) میزد.
عابد به مادرش گفت: خاموش باش که این اثر نفرین تو است.
چون مردم این سخن او را شنیدند، گفتند: الان ما باید چه کنیم؟
گفت بچه را بیاورید.
بچه را آوردند.
عابد، بچه را گرفت و گفت: پدرت کیست؟
آن نوزاد پاسخ داد: فلان چوپان.
پس خدا تهمتی را که به عابد زده بودند، رد کرد؛ و جُرَیح سوگند خورد که از مادرش جدا نشود و همواره در خدمت او باشد.

 بحارالانوار جلد ۷۱ صفحه ۷۵

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

فروردین ۱۳۹۵
ش ی د س چ پ ج
« اسفند   اردیبهشت »
 1234
567891011
12131415161718
19202122232425
2627282930