تیر
11
1396

تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آل‌عمران

چکیده ۶۱

آیات ۱۹۱ تا ۱۹۲

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ (۱۹۱) رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ (۱۹۲)

شب‌های قدر

«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْمُؤْمِنِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَمِعْتُهُ‏ یَقُولُ‏ وَ نَاسٌ‏ یَسْأَلُونَهُ‏ یَقُولُونَ: الْأَرْزَاقُ تُقَسَّمُ لَیْلَهَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ؟

قَالَ فَقَالَ: لَا وَ اللَّهِ مَا ذَاکَ إِلَّا فِی لَیْلَهِ تِسْعَ عَشْرَهَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ إِحْدَى وَ عِشْرِینَ وَ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ.

فَإِنَّ فِی لَیْلَهِ تِسْعَ عَشْرَهَ یَلْتَقِی الْجَمْعَانِ وَ فِی لَیْلَهِ إِحْدَى وَ عِشْرِینَ یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ وَ فِی لَیْلَهِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ یُمْضَى مَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ ذَلِکَ وَ هِیَ لَیْلَهُ الْقَدْرِ الَّتِی قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْر»ٍ

قَالَ قُلْتُ: مَا مَعْنَى قَوْلِهِ یَلْتَقِی الْجَمْعَانِ؟

قَالَ: یَجْمَعُ اللَّهُ فِیهَا مَا أَرَادَ مِنْ تَقْدِیمِهِ‏  وَ تَأْخِیرِهِ وَ إِرَادَتِهِ وَ قَضَائِهِ.

قَالَ قُلْتُ: فَمَا مَعْنَى یُمْضِیهِ فِی ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ

قَالَ: إِنَّهُ یَفْرُقُهُ فِی لَیْلَهِ إِحْدَى‏ وَ عِشْرِینَ وَ یَکُونُ لَهُ فِیهِ الْبَدَاءُ فَإِذَا کَانَتْ لَیْلَهُ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ أَمْضَاهُ فَیَکُونُ مِنَ الْمَحْتُومِ الَّذِی لَا یَبْدُو لَهُ فِیهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى.» [الکافی: ۴/ ۱۵۸ ـ ۱۵۹]

عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ زُرَارَهَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام‏ التَّقْدِیرُ فِی لَیْلَهِ تِسْعَ عَشْرَهَ وَ الْإِبْرَامُ فِی لَیْلَهِ إِحْدَى وَ عِشْرِینَ وَ الْإِمْضَاءُ فِی لَیْلَهِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِین‏

آیۀ ۱۹۱

الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ

ترجمه

آن کسانى که خدا را در حال ایستادن و نشستن و بر پهلوهای‌شان یاد مى‏کنند و در آفرینش آسمان‌ها و زمین مى‏اندیشند (و می‌گویند): پروردگار ما! این را بیهوده نیافریده‌ای. منزهی تو؛ پس ما را از عذاب آتش نگهدار.

تفسیر

پس از آن‌که در آیۀ پیشین فرمود در آفرینش آسمان‌ها و زمین و آمدورفت شب و روز نشانه‌هایی برای خردمندانِ صاحب‌دل است، در این آیه تا ۱۹۴ آنان را معرفی می‌کند. در این آیه سه ویژگی برای آنان برمی‌شمارد: [۱] نخست آنان اهل ذکر هستند، ذکر دائمی در همۀ حالات، چه ایستاده و چه نشسته و چه به پهلوآرمیده. [۲] دوم آنان اهل تفکر در آفرینش و نظام خلقت هستند. [۳] سوم آنان اهل دعا هستند، دعایی که از ذکر و فکر برآمده است. بنابراین دعای آنان عقلانی است، که در آن آن‌چه را با تفکر یافته‌اند، بازگو می‌کنند خداوند آفرینش را باطل نیافریده است، زیرا خداوند منزه از هرکار بیهوده و باطلی است، حال که چنین است، به خود توجه می‌کنند که آفرینش آنان نیز بیهوده و باطل نیست، و در پس این زندگی دنیایی ابد در پیش دارند که یک جنبۀ آن آتش جهنم است و عذاب دوزخ جایگاه کسانی است که باطل‌گرا هستند. پس از خدا می‌خواهند که آنان را از آتش جهنم حفظ کند. بنابراین آیۀ پیشین مومنان صاحب‌دل را به توحید و درک توحیدی سوق داد و در این آیه نشان می‌دهد که آنان از هدفمندی آفرینش به درک درستی از قیامت می‌رسند.

***

اما خداوند متعال در آیات متعددی اوصاف اولی الالباب را بیان فرموده است، و در این آیات اوصاف معرفتی و شناختی آنان را بیان کرده است که این اوصاف پشتوانۀ عمل و حرکت فردی و جمعی آنان و جامعۀ اسلامی و ایمانی است. در این آیات نشان می‌دهد که اولی الالباب که هدف‌شان در زمین تحقق اهداف الهی بر روی زمین و ساخت و تحقق جامعۀ اسلامی است، انسان‌هایی هستند، اهل ذکر و فکر و دعا. و در دعا هم به مبدأ توجه دارند و هم به هدفداری خود و جهان و معاد و قیامت. این سه عنصر اساسی است که با آن‌ها مومنان امکان می‌یابند که در مسیری که خداوند با قرآن و دین خود برای آنان ترسیم کرده است، حرکت کنند و اهداف الهی را تحقق بخشند و نظام و دولت و جامعه و تمدن بشری را نظام و دولت و جامعه و تمدنی اسلامی و ایمانی بکنند و بدون هر یک از این سه عنصر تحقق اهداف مذکور امکان‌پذیر نیست.

الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ

ذکر دائمی در همۀ حالات ایستاده و نشسته و به پهلو خوابیده به دلیل تأملی است که آنان در آفرینش جهان ـ آسمان‌ها و زمین ـ و آمدورفت ـ شب و روز دارند. و این تأمل و تدبر است که آنان را به ذکر خدا می‌کشاند. و این ذکر اولاً قلبی است، قلب آنان همیشه یاد خداست و هیچ‌گاه خدا را فراموش نمی‌کنند. آنان از تفکر و تعلق در نظام آفرینش که متعلق به ذهن و حس و عقل آنان و علم حصولی است، به قلب خود رجوع می‌کنند و قلب آنان متذکر حقیقت «الله» می‌شود و دائما او را یاد می‌کنند. بنابراین ذکر برآمده از فکر و تأمل است. چنین بندگانی هیچ‌گاه خدا را فراموش نمی‌کنند و همواره خدا را می‌بینند و در درون خود می‌یابند، به این دلیل است که در حال ایستاده و نشسته و خوابیده خدا را یاد می‌کنند، یعنی در هیچ حالتی از حالات خدا را فراموش نمی‌کنند.  این ذکر قلبی، زبان آنان را هم به ذکر مترنم می‌کند. یکی از مراتب ذکر هم نماز است:  «وَ أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْرِی» [طه: ۱۴] که مومن در هیچ حالی نماز را ترک نمی‌کند، می‌تواند ایستاده اقامه می‌کند، نمی‌تواند نشسته و اگر نتوانست به پهلوآرمیده.

وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ

تفکر در آفرینش آسمان‌ها و زمین مرحلۀ دوم حالت اولی الالباب است که این فکر پس از ذکر است و با فکر مرحلۀ پیشین تفاوت دارد، بلکه تفکری عمیق در آفرینش آسمان‌ها و زمین است که آنان را به حقیقت نظام آفرینش می‌رساند که بیهوده و باطل آفریده نشده‌اند، بلکه هدفمند هستند.

آیۀ مذکور نشان می‌دهد که مومنان حقیقی یک بعدی نیستند، برخی اهل ذکر هستند و اهل فکر نیستند، و برخی اهل فکر هستند و بهره‌ای از ذکر ندارد و فکر آنان در محدودۀ دنیا و به ذکر نمی‌انجامد. بلکه فکر و ذکر در صاحب‌دلان باهم هستند و آنان از هیچ‌یک بیرون نیستند. از آیات استفاده می‌شود که ذکر واسطه است، بین دو نوع اندیشه؛ اندیشۀ اولی و حصولی در آفرینش که حقیقت آفریشن نشانه و آیت خداوند متعال است و تفکر عمیق و ثانویه که آفرینش باطل و بی‌هدف نیست، بلکه به هدف نهایی خود باز می‌گردد. پس اولی الالباب هم به حقیقت عالم علم دارند که نشانۀ حق است و از این حقیقت به قیامت پی می‌برند. و از این راه درمی یابند: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ» [حدید: ۳] که اول و آخر جهان فقط اوست، چنان‍‌چه ظاهر و باطن جهان فقط اوست:  «وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِن» و جز او هیچ نیست: «وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ‏ لَا شَرِیکَ‏ لَهُ»

رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ

صاحب‌دلان در مرحلۀ سوم رو به خداوند متعال می‌کنند و خدا را به عنوان «ربنا» یعنی کسی که صاحب اختیار آنان است و اختیار و پرورش و رشد آنان به او وابسته است، صدا می‌زنند و از همۀ وجود خود و عقل و قلب و نهایت اندیشۀ خود خدا را می‌خوانند که تو آفرینش را باطل نیافریده‌ای که بیهوده باشد. باطل در مقابل حق است. وقتی آفرینش باطل نباشد، پس حق است و هرحقی به سوی حق مطلق یعنی خداوند متعال می‌رود. منظور از باطل در این‌جا یعنی موجودی بی‌هدف است که بیهوده باشد، این نظم عظیم بیهوده و بی‌هدف نیست، بلکه حق است، یعنی هدفمند است و به هدف خود یعنی خدا که مقصود نهایی هر موجودی است، باز می‌گردد.

هذا و باطلاً

«هذا» که به معنای «این» یعنی اشاره به نزدیک است، نشان می‌دهد که کل جهان آفرینش با همۀ پیچیدگی‌ها و گستردگی‌ها و کثرتش یک حقیقت واحد و یک کل واحد است که با هذا از آن تعبیر شده است. پس کل جهان آفرینش یک کل یک‌پارچه و منظم و هماهنگ است. این حقیقت را در کنار آیۀ ۱۹۰ بگذاریم که نظام آفرینش آیه و نشانۀ حق است، مشخص می‌شود که کل نظام آفرینش یک حقیقت بیش نیست که آن جلوۀ و ظهور حق است، و حق‌بودن آن به این دلیل است که ظهور حق مطلق است. و این برهان بر وحدت شخصیۀ وجود است که کل جهان یک حقیقت بیشن نیست که جلوه و ظهور اوست و به این دلیل هم باطل نیست.

بنابراین باطل یعنی موجودی بی‌هدف و بیهوده که بدون مبدأ و بدون معاد و هدف است و جهان آفریشن موجودی یک‌پارچه و حقی است که یک مبدأ دارد که همو هدف اوست. خداوند متعال باطل را به کفی بیرون‌افتاده و ازبین رفته مثال می‌زند: «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً» [رعد: ۱۷] بنابراین نظام آفرینش بازیچه نیست که از هیچ به وجود آمده باشد و بدون هدف به کار خود پایان دهد.

سبحانک

وقتی این حقیقت روشن شد که  جهان حقیقتی یک‌پارچه و هدفمند است، و این حقیقت عالم است که نیست مگر ظهور حق، صاحبان خرد خدا را تسبیح می‌کنند که خدایا تو از هر عیب و نقصی منزه هستی و ما به اندازۀ درک خود تو را وصف می‌کنیم، نه بیش از آن و حق معرفت تو را بجا نمی‌آوریم.

امام سجاد سلام الله علیه در مناجات العارفین به خداوند متعال عرض می‌کنند: «وَ لَمْ تَجْعَلْ لِلْخَلْقِ طَرِیقاً إِلَى‏ مَعْرِفَتِکَ‏ إِلَّا بِالْعَجْزِ عَنْ مَعْرِفَتِک» [بحارالانوار: ۹۱/۱۵۰] و این همان سخن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم است: «سُبْحَانَکَ مَا عَرَفْنَاکَ حَقَ‏ مَعْرِفَتِکَ» [عوالی اللئالی: ۴/۱۳۲]

بنابراین «سبحانک» واسطه‌ای بین دو جملۀ مومنان صاحب‌دل در دعا که در اولی بیان می‌کنند که این دستگاه عظیم آفرینش بیهوده و باطل نیست و ما هم بیهوده آفریده نشده‌ایم و در دومی از خداوند درخواست می‌کنند که آنان را از آتش نگهدار. آنان پس از اعتراف و پیش از دعا خدا را تسبیح می‌کنند و این ادب دعاست.

‏فقنا عذاب النار

آن‌گاه نتیجه می‌گیرند که ما را از عذاب آتش نگهدار. و این درخواست آنان است که پس از این معرفت توحیدی ناب از خداوند متعال درخواست می‌کنند که ما را از آتش جهنم و گرفتاری‌های آن نگهدار تا گرفتار آن نشویم. در حقیقت اندیشۀ عمیق آنان به آفرینش آسمان‌ها و زمین و هدفمندی آن، آنان را به این حقیقت رهنمون شد که آفرینش آنان هم هدفمند است و آنان هم بیهوده آفریده نشده‌اند و در قیامت که صحنۀ ظهور حقیقت است، آنان حاضر می‌شوند که صحنه‌ای سخت است و اگر خداوند آنان را در این صحنه نجات ندهد، هیچ راه نجاتی نیست. مومن صاحب اندیشه حتماً از عذاب آتش می‌ترسد و می‌داند که برای رهایی جز پناه‌بردن به خدای متعال راهی ندارد.

پس اندیشه در هدفداری جهان آنان را به این اندیشه فروبرد که خود آنان هم هدفمند آفریده شده‌اند، و خداوند هم از هرگونه نقصی منزه است، پس آنان به پیشگاه حق محشور می‌شوند، و آن روزی سخت خواهد بود که حقیقتاً ترس دارد. زیرا قیامت روزی عبوس و سخت و دشوار است: «إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً» [انسان: ۱۰] و پس باید از پروردگار عالم هراس داشت و از او درخواست رحمت کرد.

آیۀ ۱۹۲

رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ

ترجمه

پروردگار ما! تو هر که را در آتش درآوری، بى‏گمان خوار و رسوایش کرده‏اى. و ستمکاران را یاورانى نیست.

تفسیر

ادامۀ آیۀ پیشین و تعلیلی است بر درخواست آنان از خداوند متعال که پروردگار ما! ما را از عذاب آتش نگهدار. زیرا  هرکس وارد آتش جهنم شود، و تو آن را به آتش افگنی،  خوار و رسوا شود و ستم‌کاران که کسانی هستند خود را به گناه آلوده کرده‌اند،  هیچ یاوری ندارند تا آنان را در برابر ارادۀ الهی یاری دهد.

صاحب‌دلان با زبان دعا و درخواست این حقیقت را بیان می‌کنند که پروردگار ما! تو هرکه را به دوزخ وارد کنی، رسوا و خوار کرده‌ای و آنان را یاورانی نیست که یاری‌شان کند، بنابراین ما را از آتش جهنم و عذاب دوزخ نگهدار. تنها تو پناه‌گاه ما هستی و جز تو یاوری نیست و این بیانی از حقیقت توحید است که در جهان آفرینش، هیچ موجودی از خود هیچ توانی ندارد و قوت و قدرت فقط از آنِ خداست: «أَنَّ الْقُوَّهَ لِلَّهِ جَمِیعاً» [بقره: ۱۶۹].

رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ

هرکس وارد دوزخ شود، یقیناً رسوا و خوار می‌شود. منظور از «خزی» عذاب همراه با رسوایی و خواری است که این عذابی روحی است که به مراتب از عذاب جسمی سخت‌تر و شدیدتر است. گناه درافتادن با خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و اولیاء الهی و دین خداست و این عذابی خوارکننده دارد: «أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ یُحادِدِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِداً فِیها ذلِکَ الْخِزْیُ الْعَظِیم» [توبه: ۶۳] اگر عذاب دورخ جاودان باشد، که رسوایی و خواری بزرگ است که هیچ چیز آن را جبران نمی‌کند و اگر عذاب دوزخ برطرف شود، رسوایی و خواریی در حد همان عذاب است. یعنی تا انسان تبه‌کار در دوزخ است، این عذاب روحی و روانی یعنی رسوایی و خواری هم با اوست.

وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ

چنین انسانی یقیناً ستم‌کار است. هرکس با گناه خدا را ملاقات کند، ستم‌کار است و ستم‌کاران را در قیامت یاوری نیست که در برابر اراده و خواست الهی آنان را یاری کند. قرآن کریم ظالمان را در مقابل متقیان قرار می‌دهد: «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها کانَ عَلى‏ رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیها جِثِیًّا» [مریم: ۷۱ ـ ۷۲] و نجات از دوزخ را فقط مختص اهل تقوا می‌داند و ستم‌کاران دو زانو و در حالت خواری در جهنم رها می‌شوند. بنابراین ستم‌کاران در منطق قرآن شامل همۀ گناهکاران است، اعم از مشرکان، منافقان، کافران، اهل کتاب و فاسقان. آنان اگر بدون توبه و آمرزش از دنیا بروند، و در برزخ هم پاک نشوند، جایگاه آنان ـ یا خفت و خواری ـ جهنم است. بنابراین کسانی که ستم‌کار هستند، به دلیل ستم‌شان وارد دوزخ می‌شوند و خدا آنان را به دوزخ می‌افگند. و آنان را هیچ یاوری نیست که یاری کند. زیرا در قیامت همۀ اسباب بریده می‌شود، و هیچ یاوری برای هیچ ستم‌کاری نیست تا در برابر اراده و خواست و فرمان خدا ستم‌کاران را یاری رساند.

اصلی جامع

آیۀ شریفه بیان اصلی جامع است که هرکس که به هر اندازه که در آتش دوزخ وارد شود، به همان‌ اندازه ستم‌کار است و راه نجاتی بر او نیست و او رسوا و خوار خواهد بود. و تنها راه نجات آن است که در حیات دنیایی با تذکر و تفکر به خدا پناه ببریم و خدا را بخوانیم که ما را از آتش دوزخ نجات دهد. این سر آن است که ائمۀ اطهار سلام الله علیهم اجمعین با این مقامات معنوی این‌گونه از خداوند متعال درخواست و التجاء داشتند و از آتش جهنم می‌ترسیدند.

انسان اگر بخواهد در قیامت و عذاب دوزخ رهایی یابد، راه آن ایمان است، ایمانی حقیقی که ملازم با همراهی با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم است. به تعبیر دیگر او باید تنها به راهی برود که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ائمۀ دین علیهم السلام ترسیم کرده‌اند، در این صورت است که مومنان با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم معیت دارند: «یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَه» [تحریم: ۸] قرآن بر «للظالمین» تأکید دارد تا نشان بدهد که دلیل این‌که آنان وارد دوزخ می‌شوند، ستم‌کاری آنان است.

آیۀ ۱۹۳

رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ

ترجمه

پروردگار ما! ما شنیدیم نداکننده‌ای را که به ایمان فرا مى‏خواند که به پروردگارتان ایمان آورید، پس ما ایمان آوردیم. پروردگار ما! گناهان ما را ببخشای، و بدی‌هاى ما را بزداى و ما را در زمره نیکان بمیران.

تفسیر

ادامۀ دعای متفکرانۀ صاحبان‌دل که بیان می‌کنند که ما صدای منادیان توحید یعنی پیامبران و اولیاء الهی و دانشمندان ربانی و ندای فطرت و درون را شنیده‌اند که همۀ این نداها یک سخن بیش نیستند که به پروردگارتان که صاحب‌اختیار شماست، ایمان بیاورید. ما هم ایمان آوردیم و ندای آنان را اجابت کردیم. آن‌گاه با حالت تضرع به خداوند عرض می‌کنند که [۱] گناهان ما را ببخشای و بیامرز، [۲] بدی‌های ما را بزدای تا اثری از آن‌ها در وجود ما باقی نماند و [۳] ما را با نیکان و همراه و در شما آنان بمیران. این دعا توجه به نبوت و امامت در کنار توحید و معاد است.

رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ

صاحبان‌دل و خرد ناب که به توحید و معاد متفکرانه ایمان آوردند و حقیقت توحید و قیامت برای‌شان روشن شده است، در مرحلۀ بعدی بیان از حقیقتی دیگر می‌کنند و آن حقیقت نبوت و امامت است که آنان منادیان الهی هستند که مردم را به ایمان فرامی‌خوانند. آنان با زبان دعا که زبان درخواست و تضرع و التجاء به خدای سبحان است، و با ندای «ربنا» «پروردگار ما» بیان می‌کنند ما شنیدیم صدای نداکنندگانی را که به ایمان فرامی‌خوانند. همۀ پیامبران الهی و ائمۀ اطهار و اولیاء و اوصیاء و همۀ دانشمندان ربانی یک سخن بیش ندارند و آن فراخوانی به ایمان است. آنان به هر عمل و کاری که دستور می‌دهند و هر معرفتی را که بیان می‌کنند، یک جهت بیشتر ندارد و آن جهت فراخوانی به ایمان و رسیدن به توحید ناب است که از هرگونه شرکی منزه است.

بنابراین منظور از «منادیاً» همۀ پیامبران الهی و ائمۀ اطهار و اوصیاء پیامبران و اولیاء الهی و علمای ربانی هستند که مردم را به ایمان ناب فرامی‌خوانند. ندای آنان دعوت به خداست: «قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی» [یوسف: ۱۰۸]

بلکه بالاتر مومن که درمی‌یابد که همۀ نظام آفرینش نشانۀ خداست و باطل و بی‌هدف آفریده نشده است، برای او همۀ نظام آفرینش منادی است که او را به ایمان فرامی‌خواهد. پس برای مومن صاحب‌دل که گوش باطنش باز است، کل نظام آفرینش منادی‌ای است که او را به ایمان فرامی‌خواند. آنان به خداوند متعال عرض می‌کنند که گوش ظاهر و باطن ما چنان با تذکر و تفکر شنوا شده است که «اننا» بیقین و بی‌گمان صدای نداکننده‌ای را که ما را به ایمان به تو فرامی‌خواند، شنیده‌ایم. برای آنان همۀ نظام آفریشن ندا به ایمان است. پس آنان [۱] هم گوشی شنوا دارند و [۲] هم همۀ عالم و نظام آفرینش برای آنان «منادیا» است و [۳] هم نداکننده با صدای رسا ندا به ایمان می‌کند. پس در عالم یک ندا بیشتر نیست،این ندا فراخوانی به ایمان به توحید ناب است، منتها باید گوش باز باشد. پس هم گوش فطرت، و هم گوش قلب، و هم گوش عقل، و هم گوش ظاهر ندای منادی به ایمان را می‌شنوند، به شرط این‌که فطرت و قلب و عقل و جوارح انسان سالم باشد، وگرنه «وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُون بها» [اعراف: ۱۷۹] که موجب می‌شود که بگویند: «قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَیْنا» [بقره: ۹۳] ندای رسای پیامبران و امامان و دانشمندان را می‌شنویم، اما با آن مخالفت می‌کنیم، زیرا گناهان گوشان آنان را سنگین کرده است و ندای حق را اگرچه رساست، نمی‌شنوند: «فِی آذانِهِمْ وَقْرٌ» [فصلت: ۴۴] بنابراین که در عین حالی که می‌شنوند، نمی‌شنوند. گوش‌شان ندای الهی را می‌شنود، اما جان‌شان نمی‌شنود:  «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُون» [انفال: ۲۱] اما مومنان صاحب خرد ناب بخوبی می‌شنوند که همۀ نظام آفرینش و پیامبران و اولیاء الهی آنان را فقط به ایمان به خدا فرامی‌خوانند.

أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ

ندای آنان به ایمان به پروردگارتان است که با او آشنا هستیم، زیرا پروردگار خود شماست که در درون شماست و ندای فطرت شما، شما را به او فرامی‌خواند. او از شما بیگانه نیست.

فَآمَنَّا

آنان می‌گویند، ما این ندا را شنیدیم و ایمان آوردیم. امام سجاد سلام الله علیه در دعای پس از نماز شب به خداوند متعال عرض می‌کنند: «آمَنْتُ بِکَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ مَنُّکَ‏ عَلَیَّ‏ لَا مَنِّی‏ عَلَیْک‏» [بحارالانوار: ۸۴/۳۰۹] حال که بر ما منت گذاشتی و ایمان به ما دادی، از تو ـ پروردگارا ـ متضرعانه سه درخواست داریم:

رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا

درخواست نخست ما آن است که گناهان ما را ببخشایی و بیامرزی. چنان گناهان ما را بپوشانی که هیچ پیامدی بر آن‌ها مترتب نباشد تا ما را گرفتار کند و دنیا و آخرت را تباه کند. این درخواست نخست آنان است. گناه رسوای و خواری است و اگر از چهرۀ انسان و درون او زدوده نشود، او را تباه می‌کند.

وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا

درخواست دوم آن است که بدی‌های ما را ازاله کنی و به‌طور کامل بزدایی. این درخواست بالاتر از اولی است، اولی پوشاندن بود و درخواست دومی  زدودن است که هیچ اثری از آن در وجود ما نباشد. آنان در مرتبۀ دوم دعای خود از پروردگار عالم درخواست می‌کنند که هرچه بدی است از صحنۀ جان آنان زدوده شود تا قلب آنان هیچ نشانی از گناه و بدی نداشته باشد و این تبدیل بدی‌ها به خوبی‌هاست: «إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» [فرقان: ۷۰] از امام صادق سلام الله علیه هم وارد شده است که فرمودند: پیامبر خدا ضلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «إِنَّ رَبِّی وَعَدَنِی فِی شِیعَهِ عَلِیٍّ خَصْلَهً. قِیلَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا هِیَ‏؟ قَالَ: الْمَغْفِرَهُ لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ وَ لَمْ یُغَادِرْ لَهُمْ صَغِیرَهً وَ لَا کَبِیرَهً إِلَّا غَفَرَهَا لَهُمْ وَ یُبَدِّلُ‏ السَّیِّئَاتِ‏ حَسَنَات‏» [تأویل آلایات الظاهرۀ فی العترۀ الطاهرۀ: ۳۷۹ ـ ۳۸۰] این معنای تکفیر بدی‌هاست که به‌صورت کامل آن‌ها را از جان آنان می‌زداید، بلکه جای آن خوبی‌ می‌گذارد.  بنابراین درخواست دوم تأکیدی بر درخواست اول است که ما نه تنها از تو درخواست داریم که گناهان و بدی‌های ما را بپوشانی و از آن‌ها درگذری. بلکه در مرحلۀ بالاتر درخواست می‌کنیم که آن‌ها را نابود و محو فرمایی. زیرا اگر بدی از جان ما محو نشود، در گوشه‌ای از قلب ما خانه می‌کند و همین می‌تواند، سر بزنگاه‌ها به سراغ ما بیاید و ما را گرفتار کند. مومنانی که در فتنه‌ها و آزمون‌ها گرفتار می‌شوند و نمی‌توانند، راه مستقیم را بپیمایند، به دلیل آن است که گناه و بدی‌ای در گوشۀ قلب‌شان لانه کرده است و آنان از آن غافل هستند. بنابراین لازم است که با تضرع از خدا بخواهیم که گناهان و بدی‌های ما را که حتی برای ما مخفی است، نابود و محو کند.

وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ

درخواست سوم مرگ در زمره و همراه با نیکان است. «توفنا» یعنی مرگ ما را همراه با نیکان قرار بده. وقتی را که مقرر فرموده‌ای که جان ما اخذ شود، ما را در شمار نیکان بمیران. این دعا یعنی این‌که زندگی ما در زمرۀ نیکان باشد، زیرا امکان ندارد که مرگ در زمرۀ نیکان باشد، اما زندگی تبهکارانه باشد. قران کریم در سورۀ مبارکۀ مطففین انسان‌ها را سه دسته می‌کند: فجار و تبهکاران، ابرار و نیکوکاران و مقربین. «کَلَّا إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ لَفِی سِجِّین» [مطففین: ۷] «کَلَّا إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ کِتابٌ مَرْقُومٌ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ» [مطففین: ۱۸ ـ ۲۱] مقربان کسانی هستند که مقامی ولاتر از ابرار دارند و بر آنان و اعمال آنان شاهد هستند. و روشن است که کسی که در دنیا زندگی تبه‌کارانه دارد، نمی‌تواند مرگش نیکوکارانه باشد. این‌که آنان از خدا می‌خواهند که مرگ آنان در شمار نیکوکاران باشد، کنایه از آن است که آنان زندگی نیکوکارانه می‌خواهند و این زندگی تا آخرین لحظه‌های زندگی هم با آنان باشد تا مرگشان هم در شمار آنان باشد، چنان‌چه حضرت یوسف علیه السلام که زندگی ایشان سراسر از ایمان و تسلیم خداوند بود، در پایان کار به خداوند عرض کرد:  «أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِین» [یوسف: ۱۰۱] وقتی زندگی توأم با اسلام و صلاحیت باشد، می‌تواند چنین درخواستی از خدا بکند.

پس صاحبان خرد ناب از خداوند متعال درخواست می‌کنند که آنان از هر بدی تخلیه شوند و نقص و عار گناهان پاک شوند و به خوبی‌ها آراسته شوند، به‌گونه‌ای که هیچ بدی در قلب‌شان باقی نماند و از خدا در مرحلۀ سوم درخواست دارند که لطف الهی تا هنگامۀ مرگ بر آنان جاری باشد تا مرگ‌شان هم درشمار  نیکوکاران باشد و در یک کلام عاقبت بخیر شوند. و نه تنها زندگی آنان همراه با نیکویی و دوری از گناهان باشد، مرگ آنان هم به همان صورت باشد.

تیر
11
1396

تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آل‌عمران

چکیدۀ ۶۰

سورۀ آل‌عمران؛ آیات ۱۸۸ تا ۱۹۰

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَهٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۱۸۸) وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۱۸۹) إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ (۱۹۰)

مقام خدیجۀ کبری علیها السلام

محمّد بن مسلم نقل مى‏‌کند که امام باقر علیه السلام فرمود: ابوسعید خدرى به من گفت:  رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند:

إِنَّ جَبْرَئِیلَ قَالَ لِی لَیْلَهَ أُسْرِیَ بِی حِینَ رَجَعْتُ وَ قُلْتُ یَا جَبْرَئِیلُ هَلْ لَکَ مِنْ حَاجَهٍ قَالَ حَاجَتِی‏ أَنْ‏ تَقْرَأَ عَلَى خَدِیجَهَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنِّی السَّلَامَ. این مطلب در شب معراج هنگام بازگشت از معراج اتفاق افتاد.

وَ حَدَّثَنَا عِنْدَ ذَلِکَ أَنَّهَا قَالَتْ حِینَ لَقَّاهَا نَبِیُّ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ لَهَا الَّذِی قَالَ جَبْرَئِیلُ.

فَقَالَتْ: إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّلَامُ وَ مِنْهُ السَّلَامُ وَ إِلَیْهِ السَّلَامُ وَ عَلَى جَبْرَئِیلَ السَّلَامُ‏» [بحارالانوار: ۱۶/۷] جلالت مقام خانم را ببینید که در چه حدی است که نه تنها خدا به او سلام می‌رساند و جبرئیل هم به تبع خدا. بلکه او در مقامی است که هول نمی‌شود و پاسخ سلام را چه شایسته می‌دهد.

دربارۀ مقام حضرت خدیجه سلام الله علیها روایتی دیگر بخوانم. مقتل الحسین للخوارزمی (بإسناده) عن عمر بن الخطّاب قال:

قال رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم: لمّا أن مات ولدی من خدیجه أوحى اللّه إلیّ أن أمسک عن خدیجه، و کنت‏ لها عاشقاً»  [عوالم العالم: ۱۱/۳۹] این کلام خداست که من عاشق خدیجه هستم.[۱] خدا عاشق خدیجه است و به عوض آن پسر به او و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فاطمۀ زهراء سلام الله علیها را عنایت فرمود. بنابراین نسل پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و همۀ ائمۀ اطهار علیهم السلام از خدیجۀ کبری سلام الله علیها است. معلوم است، کسی که همه‌ ثروتش را برای خدا داد، خداوند هم بهترین پاداش را به او می‌دهد.

ادامۀ روایت دارد که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به خداوند تبارک تعالی عرض کردند: «فسالت الله ان یجمع بینی وبینها»

این روایت تاریخی هم بخوانم و از حضرت خدیجۀ کبری سلام الله علیها التماس دعا داشته باشیم که ما را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دعا و سفارش بفرمایند. مادر ما هستند و به همگی ما مهربانند و دعای ایشان رد نمی‌شود:

«عَنِ ابْنِ إِسْحَاقَ‏ أَنَّ خَدِیجَهَ بِنْتَ خُوَیْلِدٍ وَ أَبَا طَالِبٍ علیهما السلام مَاتَا فِی عَامٍ وَاحِدٍ فَتَتَابَعَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم هَلَاکُ خَدِیجَهَ وَ أَبِی طَالِبٍ. وَ کَانَتْ خَدِیجَهُ وَزِیرَهَ صِدْقٍ عَلَى الْإِسْلَامِ وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم یَسْکُنُ إِلَیْهَا» [کشف الغمۀ: ۱/۵۱۱] وزیر صادق پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم که ایشان نزد او آرامش می‌‌گرفت.

آیۀ ۱۸۸

لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَهٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ

مفردات

مفازۀ

الْفَوْزُ به معنای پیروزی به خیر و نجات از شر است. و مفازۀ در آیۀ شریفۀ «فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ‏ بِمَفازَهٍ مِنَ الْعَذابِ» به معنای رهایی است. «گمان مبر آنان را از عذاب رهایی است.» گفته شده است که «مفازۀ» به معنای پراکنده‌شدن در بیابانی وسیع است که موجب هلاکت می‌شود. و این‌گونه نام‌گذاری به ضد در عرب رسم است. [کتاب العین: ۷/۳۸۹]

ترجمه

گمان مدار کسانى که به آنچه آورده‌اند، شاد شوند؛ و دوست دارند به آنچه  نمی‌کنند، ستایش شوند. مپندار آنان را  از عذاب رهایى است، و ایشان را عذابى دردناک است.

تفسیر

آیۀ شریفه بیان اصلی جامع و کلی در نقد رفتار منافقان و دشمنان دین خدا به ویژه نخبگان و دانشمندان بدکردار است که یکی از مصادیق آن یهودیان و دانشمندان نابکار آن‌ است. به این دلیل ارتباطش با آیات گذشته مشخص است و زمینه است برای آیۀ بعدی و آیات آتی که بمنزلۀ چکیدۀ و نتیجۀ سوره هستند. بنابراین محور آیه منافقان و یهودیان و اهل کتاب و خلاصه همۀ کسانی است که در مقابل ایمان ایستاده‌اند و آن بیان دو صفت مذموم است، [۱] یکی خوشحالی از کارهای ناپسند و ناشایست خود؛ و [۲] دوم توقع ستایش و پاداش به دلیل کارهای ناکرده. خداوند متعال بیان می‌فرماید که نتیجۀ چنین رفتاری گرفتاری به عذاب و آن هم عذاب دردناک است.

لا تَحْسَبَنَّ

آیۀ خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است و مطلبی را تبین می‌فرماید که طبق آن شناخت دشمنان دین خدا برای مسلمانان حاصل می‌شود. در این آیه دو ویژگی از روان‌شناسی آنان بیان می‌شود. آیۀ شریفه از کسانی سخن می‌گوید که در جمع مردم هستند، اعم از علماء و دانشمندان و روشنفکران و سیاسیون و امثال آن که دارای روحیۀ خودپسندی هستند و برای خود حساب ویژه باز کرده و به این وسیله مقابل دین خدا می‌ایستند و موجب اذیت و آزار مومنان می‌شوند.

الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا

نخست آنان به کارهای ناشایست و ناپسند خود خوشنود و خوشحال هستند. رفتار آنان برآمده از دین و دستورات خدا نیست، بلکه برآمده از نفسانیت خود و تسلط شیطان است، به این دلیل همۀ رفتار و کردار آنان ناشایست و ناپسند است، اما آنان به آن‌چه انجام می‌دهند، خوشنود و خوشحال هستند. این نشاط کاذب و دورغین برآمده از کارهای ناپسند اجتماعی و سیاسی آنان است که با آن توانستند مردم را بفریبند و دین خدا را متوقف کنند. دلیل این صفت ناپسند آن است که آنان به زندگی پست دنیویی شادمان هستند: «وَ فَرِحُوا بِالْحَیاهِ الدُّنْیا وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا فِی الْآخِرَهِ إِلَّا مَتاع» [رعد: ۲۶] و این شادمانی دورغین است، زیرا پیروزی در دنیا که در راستای آخرت نباشد، جز فریب نیست.

وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا

دومین ویژگی آنان این است که توقع دارند که مردم به کارهای ناکردۀ آنان از آنان تمجید کنند. در حقیقت آنان چنان خود و کارهای خود را جلوه می‌دهند که کارهای ناکرده را هم کرده نشان می‌دهند و این‌گونه از دیگران توقع تعریف و تمجید دارند و این رفتاری است که در سیاست‌مداران و اهل تبلیغات  بسیار دیده می‌شود.

فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَهٍ مِنَ الْعَذابِ

قرآن با «فاء» تفریع» مجدد «لا تحسبنّ» را تکرار فرمود تا نشان بدهد و تأکید فرماید نتیجۀ این کارهای آنان رهایی از آتش و عذاب نیست. «لا تحسبنّ» دو مفعول دارد، مفعول او آن «هم» است، و مفعول دوم ظاهراً «بمفارۀ» است: «مپدار آنان را از عذاب رهایی است»

آنان گمان می‌کنند که با این  رفتار خود به پیروزی می‌رسانند و از شکست فرار می‌کنند. اما آنان با خود چیزی را آورده‌اند که نتیجۀ آن عدم رهایی از عذاب یعنی شکست مطلق و ابدی است.

وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ

بلکه آنان را عذابی دردناک است. با تعبیر «لهم» عذاب را بیان فرمود تا نشان بدهد که عذاب همۀ وجود آنان را می‌گیرد و این عذاب هم فعلی است نه این‌که در آینده آنان را دربرگیرد، بلکه هم‌اکنون گرفتار آن هستند، اگرچه به دلیل حجاب دنیا از آن خبری ندارند و در غفلت هستند.

هشدار

آیۀ شریفه هشداری جدی به همۀ ماست که مراقبت درون خود باشیم که دچار این صفات ناپسند نشویم. در سورۀ صف هم مومنان را مخاطب قرار می‌دهد و آنان را شدیداً توبیخ می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ» [صف: ۲] و نتیجۀ چنین نگاه و عملی را ‏آن می‌داند که چنین صفتی نزد خدا گناهی بس ناپسند است  «کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُون» [صف: ۳] می‌داند. مگر مومن می‌تواند وعده‌ای بدهد و آن را انجام ندهد؟ به ویژه این‌که بخواهد به کار نکرده و فضیلت نداشته مورد ستایش واقع شود و  نشاطی دورغین به کارهای ناپسند خود داشته باشد.

بنابراین ملاحظه می‌کنید که چه‌بسا ـ مثلاً ـ در رزوهای انتخابات که متأسفانه زیاد رخ می‌دهد، ـ افراد فریب‌کاری می‌کنند، و کارهای ناشایست و ناپسند خود را خوب جلوه می‌دهند و کارهای ناکرده را کرده نشان می‌دهند و هیاهو راه می‌اندازند تا موفق تشویق واقع شوند و رأی بیاورند، ظاهر این کار آنان پیروزی و جلب آراء مردم است، اما باطن کار آنان رهایی در بیابانی وسیع و بی‌آب و توشه است که جز هلاکت در آن راهی نیست. و این وعید سخت خداوند به آنان است که در دنیا و آخرت شما دچار عذابی دردناک می‌شوید و از آن رهایی ندارید.

نکتۀ دیگر این‌که آیۀ صرفاً اختصاص به افراد ندارد، بلکه جریان و گروه‌ها و جوامع را هم شامل می‌شود. اگر این دو صفت ناپسند برای گروه‌ها و جوامع هم پیدا شد که برای خود حساب ویژه باز کنند، باید سقوط و انحطاط و نابودی را در چهرۀ آنان دید. بنابراین هرگاه بر انسان‌ها یا گروهی انسان و جوامعی دلبستگی به دنیا ریشه دواند، موجب می‌شود که دیگر حق بر آنان ولایتی نداشته باشد و از ولایت خدا خارج شوند و به باطل گرایش پیدا کنند و همین موجب هلاکت آنان است که هیچ راه نجات و رهایی از آن نیست.

آیۀ ۱۸۹

وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ

ترجمۀ

و فرمانروایى آسمان‏ها و زمین از آنِ خداست، و خدا بر هرچیزی تواناست.

تفسیر

آیۀ شریفه بمنزلۀ جمع‌بندی فصل و مطالب گذشته است که نابکاران را توهم برداشته است که با کارهای خلاف خود به رستگاری و پیروزی می‌رسند. اما این توهمی بیش نیست، زیرا مالکیت آسمان‌ها و زمین منحصراً از آن‌ِ خداست و خدا بر هرکاری تواناست. بنابراین آنان را چه می‌شود که فکر می‌کنند که جز از مسیری که خداوند متعال معین کرده است، می‌توانند به فلاح و رستگاری و پیروزی دست پیدا کنند و از شکست و ناکامی رهایی یایند؟ ازاین‌رو آیۀ شریفه بیان اصلی جامع و کلی است که مصحح رفتار آدمی است. این اصل جامع به دو بیان آمده است.

وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ

نخست فرمانرویی آسمان‌ها و زمین منحصراً از آنِ خداست.

وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ

دوم و خدا بر هرچیز و هر کاری تواناست.

مبنای معرفت و حرکت جمعی

در نتیجه هرگونه کارشکنی و رفتار ناپسند برای رسیدن به هدف راه به جایی نمی‌برد. این اصل جامع بیان مبنای حرکت و معرفت جمعی برای تحقق اهداف اسلامی روی زمین است. و بیان می‌فرماید که مسلمانان اگر در جهت و مسیر تحقق اهداف الهی تابت‌قدم باشند، یقیناً پیرو هستند. راه آن در آیات گذشته بیان شد، راه آن ارادۀ مستحکم است که این اراده و خواست تنها با پایداری و تقوا به دست می‌آیند. اما دشمنان آنان ـ اعم از اهل کتاب به ویژه یهود، منافقان، و مشرکان ـ راه به جایی نخواهند برد. زیرا آنان تکیه بر قدرت پوشالی و توهمی مادی خود دارند، یعنی آنان با توهم قدرت پیش می‌روند که سرابی بیش نیست، و قیامت که روز بروز حقیقت و جزای کامل اعمال است، نتیجۀ قطعی کارهای خود را می‌بیند که آنان تحت فرمانروایی مطلق خداوند هستند:  «یَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا یَخْفى‏ عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْ‏ءٌ لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار» [غافر: ۱۶]

اما مسلمانان تکیه بر قدرت حقیقی الهی دارند که محیط بر هر چیزی است. و یقیناً هیچ چیزی نمی‌تواند بر فرمانروای مطلق و قدرت و تسلط بی‌منازع خدا هماوردی کند. بنابراین آیۀ شریفه تعلیلی بر آیات گذشته است و مبنای رفتار مسلمان را در حرکت فردی و جمعی روشن می‌فرماید و این یکی از مبنای معرفت جمعی در مسیر تحقق اهداف اسلامی روی زمین است که اگر بخواهیم به اهداف الهی در دنیا برسیم و در آخرت هم رستگارشوید، راهش آن است که تکیه بر خدا کنید تا شهد شیرین پیروزی را بچشید.

فصل هشتم

آیۀ ۱۸۹ بمنزلۀ پایانی بر فصل هفتم و واسطه‌ای بین آن فصل و فصل هشتم است. و فصل هشتم فصل پایانی سورۀ مبارکۀ آل‌عمران است که در حکم نتیجه‌گیری و جمع‌بندی از کل سوره و بازگشت به ابتدای آن است. آیات سورۀ مبارکۀ آل‌عمران در تبین حرکت جمعی؛ مومنان برای تحقق اهداف اسلامی روی زمین و تحقق جامعۀ اسلامی بیان فرمود با چالش‌های متعددی مواجه هستند که آیات متعدد آن‌ها را بیان فرمود. و هم‌چنین نشان داد که جامعۀ اسلامی و مومنان مواجه با چهار جریان عمده هستند که جلوی تحقق دین و اهداف الهی سد هستند: [۱] ضعیف‌الایمان‌ها، [۲] منافقان، [۳] اهل‌کتاب به ویژه یهود، و [۴] مشرکان. در آیات پایانی نشان می‌دهد که مومنان ایمان دارند که همۀ عالمِ آفریشن نشانه و آیت الهی هستند و همواره در حال ذکر و نماز و قیام و قعود و دعا و تفکر و اندیشه هستند، یعنی همواره خود را به نقطۀ قدرت و حکمت بی‌نهایت متصل کرده‌اند. و این در حقیقت تبین جامعۀ اسلامی و مسلمانان است که اهل اندیشه و نماز و دعا و ذکر هستند. و خداوند هم راه را برای آنان باز می‌کند و آنان نتیجۀ کردار خود را می‌بینند. بنابراین مسلمانان از قدرت ظاهری دشمنان دین ترسی به دل راه ندارند، بلکه تنها راه تقوا را طی می‌کند.

آیۀ انتهایی سوره دستوری جامع به مومنان می‌دهد که آنان را در جهت تحقق اهداف الهی یاری می‌کند و آن پایداری و صبر و ارتباط و هم‌دلی مومنان و در نهایت تقواست که این‌هاست که موجب پیروزی مومنان در حرکت جمعی آنان است و آنان را به نتیجه می‌رساند. بنابراین نشان می‌دهد که اگر مومنان بخواهند به نتیجه برسند، هیچ راهی جز صبر و استقامت جمعی و هم‌دلی و ارتباط و همکاری  و تقوا ندارند. و تقوا کلیدواژۀ پیروزی و مسیر تحقق اهداف اسلامی بر روی زمین است که سوره با آن پایان می‌پذیرد.

آیۀ ۱۹۰

إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ

ترجمه

بیقین در آفرینش آسمان‌ها و زمین و آمدورفت شب و روز براى خردمندان نشانه‏هایى هست.

تفسیر

آیۀ شریفه شروع فصل جدید و تأکید بر تعلیل آیۀ پیشین است. گفتیم که آیۀ پیشین واسطۀ آیات گذشته و آیات آینده است. این آیۀ در ادامۀ آیۀ پیشین توحید الهی را تبین می‌فرماید که مبنای حرکت و معرفت فردی و جمعی مومنان است، و در ادامه نشان می‌دهد که این مبنای توحیدی چگونه در رفتار فردی و عبادی و جمعی آنان تأثیر دارد. در آیۀ پیشین مالکیت و فرمانروایی خداوند متعال بر آسمان‌ها و زمین را تبین فرمود، در این آیه شروع دسته‌ای از آیات الهی است که حال مومنان حقیقی را نشان می‌دهد که آنان آفرینش آسمان‌ها و زمین و جا به‌ جایی شب و روز را آیه و نشانۀ خداوند می‌دانند. زیرا آنان دارای خردی ناب هستند که اندیشه و تفکر در آفرینش خدا آنان را به حقیقت جهان ماسوی الله سوق می‌دهد. آنان قلب و خردی حقیقت‌بین دارند و از ظاهر جهان به حقیقت آنا یعنی جنبۀ آیه‌بودن و نشانه‌بودن آن‌ها پی می‌برند.

إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ

یکی از جلوه‌های توحید آن است که آسمان‌ها و زمین مخلوق خداوند متعال هستند و این نشانه‌ای برای خرمندان و صاحب‌دلان است. ظاهراً منظور از آسمان‌ها و زمین کل جهان آفرینش است، نه صرفاً آسمان‌ها و زمین مادی. و آیۀ بیان می‌فرماید که کل جهان، آفریده و مخلوق خداوند است که یکی از جلوه‌های آن آسمان‌ها و زمین مادی ماست که ما راحت‌تر می‌توانیم، آن را درک کنیم، زیرا به حس و عقل ما می‌آیند. در آیات متعدد از «سماء» ذکری به میان آمده است که نشان می‌دهد که این آسمان بالا سر ما نیست، مثل  «فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَ أَوْحى‏ فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ وَ حِفْظاً» [فصلت: ۱۲]  «پس آنها را [به صورت‏] هفت آسمان، در دو هنگام مقرّر داشت و در هر آسمانى کار [مربوط به‏] آن را وحى فرمود، و آسمانِ [این‏] دنیا را به چراغها آذین کردیم» آسمان دنیا را در مقابل هفت آسمان قرار داد. یا «إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماء» [اعراف: ۴۰]

بنابراین همۀ آسمان‌ها و زمین مخلوق خداوند هستند و چون مخلوقند آیه و نشانه هستند و حقیقتی جز نشانه‌بودن ندارند، بلکه دقیق‌تر خود آفرینش آنان نشانه است که خداوند با حکمت و قدرت خود آنان را از هیچ آفرید و پدید آورد. منتها باید انسان‌ها با خردی ناب به این حقیقت نظر بیاندازند و در آن اندیشه کنند: «أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ وَ إِلَى السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ وَ إِلَى الْجِبالِ کَیْفَ نُصِبَتْ وَ إِلَى الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَت» [۱۷ ـ ۲۰]

وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ

آمدورفت و جابه‌جایی شب و روز با این نظم دقیق نشانی دیگر از حکمت و قدرت خداوند متعال است: «وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَهً لِمَنْ أَرادَ أَنْ یَذَّکَّرَ أَوْ أَرادَ شُکُوراً» [فرقان: ۶۲] برای کسانی که چشم بصیرت‌شان باز است، این‌که شب و روز در پی هم می‌آیند و چنین نظم دقیقی دارند، نشانه‌ای از قدرت و حکمت و فرمانروایی او بر جهان آفرینش و توانایی او بر هرچیزی است.

 لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ

این‌ها همگی نشانه‌هایی هستند که صاحبان خرد را به سوی خدا رهنمون می‌کند. آیات قرآن تأکید دارند که همۀ موجودات و مخلوقات عالم نشانه هستند و هیچ حیثیتی جز نشانه‌بودن هم ندارند. یعنی حقیقت آنان همین آیه‌بودن است و نباید آنان را مستقل و جدا از خداوند متعال دید. بلکه مومن واقعی به هر کجا بنگرد و به هرچه بنگرد، جز خدا را نمی‌بینند، زیرا همۀ عالم ملک خداست و هیچ از خود ندارد: «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه» [بقره: ۱۱۵] بنابراین همۀ جهان همیشه و در همه‌جا برای صاحب خرد نیست مگر آیۀ خدا؛ و هیچ استقلالی از خود ندارند، بلکه شأن آنان جز آیه‌بودن نیست:  «وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنِینَ وَ فِی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُون» [ذاریات: ۲۰ ـ ۲۱] بنابراین هرچه او می‌بیند، مثل هر برگ درختی در نگاه او آیه و نشانه‌ای است از خداوند: «هر ورقش دفتری است؛ معرفت کردگار» بلکه وقتی به خود نگاه می‌کند، می‌یابد که خود او هم شأنی ندارد، جز این‌که شأن و آیۀ خداست. فقط باید چشم بصیرت را باز کند: «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَق» [فصلت: ۵۳] همۀ عالم نشانۀ خداست، هم جهان آفاقی و هم جهان انفسی یعنی خود ما و نشان می‌دهد که حق فقط خداست و همۀ عالم حقیقتی جز نشانه‌بودن ندارند. اما چشم‌مان ظاهربین از این حقیقت نشانی نمی‌بینند، زیرا علم آنان فقط دنیابین است، و توان ندارد به باطن و حقیقت عالم برود: «یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غافِلُون» [روم:۷]

اولی الالباب

خداوند در آیات متعدد نشان می‌دهد که امور عالم برای انسان‌ها آیه و نشانه هستند، تعبیراتی چون:  «لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُون» [بقره: ۱۶۴]؛ «لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُون» [انعام: ۹۹]؛ «لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَّقُون» [یونس: ۶]؛ «لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُون» [یونس: ۶۷] «لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون» [رعد: ۳] «لَآیاتٍ لِأُولِی النُّهى» [طه: ۵۴] «لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُور» [سبأ: ۱۹] و بیان‌های مشابه نشان می‌دهد که کل آفرینش و جهان هستی و آن‌چه در درون انسان و جامعۀ انسانی می‌گذرد، آیه و نشانۀ حکمت و قدرت و خلاصه توحید خداست، منتها باید انسان‌ها چشم و گوش خود را باز کنند، و با دلی مومنانه که تقوا آن را پر کرده است، به حقیقت هستی بنگرند و در آن تفکر و تعقل کنند. به تعبیر دیگر همۀ عالم برای همۀ انسان‌ها آیه و نشانه است، اما بسیاری از انسا‌ن‌ها مجاری ادراکی خود را بر روی این حقیقت بسته‌اند: «لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُون» [اعراف: ۱۷۹]  و تنها «اولی الالباب» این حقیقت را درک می‌کنند. آنان کسانی هستند که از ظاهر و قشر اشیاء عبور کرده و به لُب و حقیقت آن راه یافته‌اند و خود نیز صاحب خردی ناب شده‌اند. به این دلیل است که حقیقت‌بین هستند و از ظاهر به باطن و لُب عالم سفر کرده‌اند. این‌گونه است که آنان به هرچیزی که نگاه می‌کنند، چشم و گوش خود را باز می‌کنند و جز خدا و صدای او را نمی‌شنوند و عقل و اندیشۀ خود را از هرگونه ظاهربینی پاک می‌کنند و در جهان با اندیشۀ ژرف تفکر و تعقل می‌کنند و حقیقت آن را بعینه می‌بینند.

بنابراین کل هستی برای آنان دلیلی واضح و آشکار است بر توحید الهی.

تذکر:

آیاتی که در گذشته نقل شد، نشان می‌دهد که مجموعۀ آفرینش برای مومنان و متقیان و عاقلان و متفکران و کسانی که گوش‌شان باز است و اهل صبر و شکر هستند، آیه و نشانه هستند. و این آیات نشان می‌دهد که مومنان حقیقی اهل عقل و تفکر هستند. اما در این آیه از اولی الالباب به جای عاقلان یاد فرمود تا نشان بدهد که منظور از عاقلان کسانی است که اندیشه و خردورزی آنان به لُب امور و مسائل و باطن و حقیقت آنان رسوخ می‌کند و قشر و ظاهر را درمی‌نوردد. بنابراین با این تعبیر بیان فرمود که منظور همۀ عاقلان نیست، بلکه دانشمندان و فلاسفۀ ملحد و بی‌توجه دارای عقل و اندیشه هستند، اما عقل و اندیشۀ آنان در حد ظاهر گرفتار آمده است و به لب و حقیقت آن‌ها نرفته است. پس مومن حقیقی ظاهربین نیست. چنان‌چه مومن حقیقی «اولی النهی» هستند، یعنی عقل آنان را از گناه و مخالفت با خدا باز می‌دارد. وگرنه گناهکاران هم ظاهراً عاقل هستند، اما عقلی که انسان را از گناه باز ندارد، اولی نهی نیست. [الرحمۀ من الرحمن: ۱/۴۸۷] بلکه آنان در حقیقت عاقل نیستند.

بحث روایی؛ اهمیت آیات ۱۹۰ تا ۱۹۴ و لزوم تدبر در آن‌ها

روایات نشان می‌دهند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای نماز شب که بیدار می‌شدند، ابتدا این آیات را می‌خوانند:

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَهِ عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ‏ وَ ذَکَرَ صَلَاهَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم قَالَ:

کَانَ‏ یُؤْتَى‏ بِطَهُورٍ فَیُخَمَّرُ [آن را می‌پوشاند] عِنْدَ رَأْسِهِ وَ یُوضَعُ سِوَاکُهُ تَحْتَ فِرَاشِهِ ثُمَّ یَنَامُ مَا شَاءَ اللَّهُ فَإِذَا اسْتَیْقَظَ جَلَسَ ثُمَّ قَلَّبَ بَصَرَهُ فِی السَّمَاءِ ثُمَّ تَلَا الْآیَاتِ مِنْ آلِ عِمْرَانَ «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ» [منظور آیات ۱۹۰ تا ۱۹۴ است] الْآیَهَ ثُمَّ یَسْتَنُّ [مسواک می‌زدند] وَ یَتَطَهَّرُ ثُمَّ یَقُومُ إِلَى الْمَسْجِدِ فَیَرْکَعُ أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ عَلَى قَدْرِ قِرَاءَتِهِ رُکُوعُهُ وَ سُجُودُهُ عَلَى قَدْرِ رُکُوعِهِ؛ یَرْکَعُ حَتَّى یُقَالَ مَتَى یَرْفَعُ رَأْسَهُ؛ وَ یَسْجُدُ حَتَّى یُقَالَ مَتَى یَرْفَعُ رَأْسَهُ ثُمَّ یَعُودُ إِلَى فِرَاشِهِ فَیَنَامُ مَا شَاءَ اللَّهُ. ثُمَّ یَسْتَیْقِظُ فَیَجْلِسُ فَیَتْلُو الْآیَاتِ مِنْ آلِ عِمْرَانَ وَ یُقَلِّبُ بَصَرَهُ فِی السَّمَاءِ ثُمَّ یَسْتَنُّ وَ یَتَطَهَّرُ وَ یَقُومُ إِلَى الْمَسْجِدِ فَیُصَلِّی أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ کَمَا رَکَعَ قَبْلَ ذَلِکَ. ثُمَّ یَعُودُ إِلَى فِرَاشِهِ فَیَنَامُ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ یَسْتَیْقِظُ فَیَجْلِسُ فَیَتْلُو الْآیَاتِ مِنْ آلِ عِمْرَانَ وَ یُقَلِّبُ بَصَرَهُ فِی السَّمَاءِ ثُمَّ یَسْتَنُّ وَ یَتَطَهَّرُ وَ یَقُومُ إِلَى الْمَسْجِدِ فَیُوتِرُ وَ یُصَلِّی الرَّکْعَتَیْنِ ثُمَّ یَخْرُجُ إِلَى الصَّلَاه» [تهذیب الاحکام: ۲/۳۳۴]

«شب‌ها به هنگام خواب ظرف آبى را که روى آن را پوشانده بودند بالاى سر آن حضرت و مسواک او را زیر بسترش مى‏نهادند و آن حضرت مى‏خوابید آن قدر که خدا بخواهد. چون از خواب بیدار مى‏شد مى‏نشست و دیده به آسمان مى‏گرداند و آیات آخر سوره آل عمران: «انّ فى خلق السموات و الارض»  (آیات ۱۹۰ تا ۱۹۴) را تلاوت مى‏نمود. سپس مسواک مى‏کرد و وضو مى‏گرفت و به محل نماز مى‏رفت و چهار رکعت [از نماز شب‏] مى‏خواند، و رکوع هر رکعتش به قدر حمد و سوره‏اى بود که مى‏خواند، و سجودش به قدر رکوع آن طول مى‏کشید به حدى که مى‏گفتند: کى سر از رکوع برمى‏دارد و به سجده مى‏رود؟! و آن قدر در سجده مى‏ماند که مى‏گفتند: کى سر از سجده برمى‏دارد؟! آن‏گاه به بستر خود باز مى‏گشت و دوباره مى‏خوابید آن قدر که خدا بخواهد، سپس بیدار مى‏شد و مى‏نشست و دیده به آسمان مى‏گرداند و آیات آخر آل‌عمران را تلاوت مى‏نمود. آن‏گاه مسواک مى‏کرد و وضو مى‏گرفت و به محل نماز مى‏رفت و به خواندن چهار رکعت دیگر از نماز شب مى‏پرداخت به همان نحو که قبلا خوانده بود. باز به بستر مى‏رفت و مقدارى که خدا بخواهد مى‏خوابید سپس بیدار مى‏شد و دیده به آسمان مى‏گرداند و همان آیات را تلاوت مى‏نمود و باز مسواک کرده، وضو مى‏گرفت و وتر را مى‏خواند و بعد از آن دو رکعت نافله صبح را مى‏گزارد و براى نماز صبح به مسجد مى‏رفت‏.»

ما کیفیت نماز شب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را نقل کردیم که شاید کمی خجالت بکشیم. اما آن‌چه برای ما در این بحث مهم است، توجه به قرائت مکرر آیات سورۀ آل‌عمران است. در روایات هم قرائت آیات پنج‌گانۀ مذکور در هنگام برخاستن برای نماز شب و خوابیدن به پهلو پس از نماز صبح و هنگام نافلۀ ظهر امر شده است. [تسنیم: ۱۶/۶۲۵]

هم‌چنین روایات تأکید دارند که باید در این آیات تدبر شود.

از پیامبر خدا وارد شده است که وقتی آیه نازل شد، پیامبر خدا فرمودند:  «وَیْلٌ‏ لِمَنْ‏ لَاکَهَا بَیْنَ فَکیَه وَ لَمْ یئأمل ما فیها» [تفسیر الصافی: ۱/۴۰۹] یا در روایت دیگری وارد شده است: «وَیْلٌ‏ لِمَنْ‏ لَاکَهَا بَیْنَ لَحْیَیْهِ وَ لَمْ یَتَدَبَّرْهَا» [مجمع البحرین: ۵/۲۸۷] «لاکها بین فکّیه» یا «لاکها بین لحییه» یعنی آیات را در دهانش بچرخند یا بین ریش‌های خود بچرخاند که کنایه از خواندن و قرائت آن آیات است. طبعاً باید آیات را که می‌خوانیم در آن تدبر و تأمل کنیم و اندیشۀ و قلب ما هم با زبان ما هماهنگ شود. و این لزوم تدبر در آسمان‌ها و زمین و آیات آفاقی و انفسی الهی را می‌رساند که آیات مذکور تبین آن است.

[۱]  معمولاً «واو» در «و کنت لها عاشقاً» را حالیه گرفته‌اند و این‌گونه ترجمه می‌کنند: خدا دستور داد که از خدیجه دوری کن، در حالی که من عاشق خدیجه بود. ادامۀ روایت هم این ترجمه و این برداشت را تأیید می‌کند که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم این فرمان الهی را رعایت کرده است و «فسألت الله ان یجمع بینی و بینها» «فأتانی جبرئیل…» و ادامۀ داستان. من از خدا درخواست کردم که بین من و خدیجه جمع کند، بین ما مجامع باشد، و پس جبرئیل آمد و رطب بهشتی داد و گفت: بخور و با خدیجه مواقعه کن و من هم دستور را انجام داد و او به فاطمه حامله شد.

«لمّا أن مات ولدی من خدیجه أوحى اللّه إلیّ أن أمسک عن خدیجه، و کنت‏ لها عاشقاً، فسألت اللّه أن یجمع بینی و بینها، فأتانی جبرئیل فی شهر رمضان، لیله جمعه لأربع و عشرین، و معه طبق من رطب الجنّه، فقال لی: یا محمّد کل هذا، و واقع خدیجه اللیله، ففعلت، فحملت بفاطمه»

اما ما چرا این‌گونه ترجمه نکردیم، در حالی که متن مساعدت با آن دارد؟ زیرا مقام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بالاتر از آن است که در برابر فرمان خدا، چنین سخن بگویندف که نوعی حکایت از نارضایتی حضرت است. اگرچه این کلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هم باشد، مقصود حاصل است، زیرا ایشان مظهر تام الهی هستند و کلام ایشان کلام خداست.

حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

تیر ۱۳۹۶
ش ی د س چ پ ج
« خرداد   مرداد »
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
31