تیر
14
1396

تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آل‌عمران

چکیده ۶۲

تفسیر سورۀ آل‌عمران آیات ۱۹۳ ـ ۱۹۵

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ  (۱۹۳) رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى‏ رُسُلِکَ وَ لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَهِ إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ (۱۹۴) فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذِینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ (۱۹۵)

آیۀ ۱۹۳

رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ

ترجمه

پروردگار ما! ما شنیدیم نداکننده‌ای را که به ایمان فرا مى‏خواند که به پروردگارتان ایمان آورید، پس ما ایمان آوردیم. پروردگار ما! گناهان ما را ببخشای، و بدی‌هاى ما را بزداى و ما را در زمره نیکان بمیران.

تفسیر

ادامۀ دعای متفکرانۀ صاحبان‌دل که بیان می‌کنند که ما صدای منادیان توحید یعنی پیامبران و اولیاء الهی و دانشمندان ربانی و ندای فطرت و درون را شنیده‌اند که همۀ این نداها یک سخن بیش نیستند که به پروردگارتان که صاحب‌اختیار شماست، ایمان بیاورید. ما هم ایمان آوردیم و ندای آنان را اجابت کردیم. آن‌گاه با حالت تضرع به خداوند عرض می‌کنند که [۱] گناهان ما را ببخشای و بیامرز، [۲] بدی‌های ما را بزدای تا اثری از آن‌ها در وجود ما باقی نماند و [۳] ما را با نیکان و همراه و در شما آنان بمیران. این دعا توجه به نبوت و امامت در کنار توحید و معاد است.

رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ

صاحبان‌دل و خرد ناب که به توحید و معاد متفکرانه ایمان آوردند و حقیقت توحید و قیامت برای‌شان روشن شده است، در مرحلۀ بعدی بیان از حقیقتی دیگر می‌کنند و آن حقیقت نبوت و امامت است که آنان منادیان الهی هستند که مردم را به ایمان فرامی‌خوانند. آنان با زبان دعا که زبان درخواست و تضرع و التجاء به خدای سبحان است، و با ندای «ربنا» «پروردگار ما» بیان می‌کنند ما شنیدیم صدای نداکنندگانی را که به ایمان فرامی‌خوانند. همۀ پیامبران الهی و ائمۀ اطهار و اولیاء و اوصیاء و همۀ دانشمندان ربانی یک سخن بیش ندارند و آن فراخوانی به ایمان است. آنان به هر عمل و کاری که دستور می‌دهند و هر معرفتی را که بیان می‌کنند، یک جهت بیشتر ندارد و آن جهت فراخوانی به ایمان و رسیدن به توحید ناب است که از هرگونه شرکی منزه است.

بنابراین منظور از «منادیاً» اگرچه مفرد است و اصل «منادیاً» پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم است و همۀ نداهای دیگر فرع ندای ایشان است، در عین حال همۀ پیامبران الهی و ائمۀ اطهار و اوصیاء پیامبران و اولیاء الهی و علمای ربانی «منادی» هستند که مردم را به ایمان ناب فرامی‌خوانند. ندای آنان دعوت به خداست: «قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی» [یوسف: ۱۰۸]

بلکه بالاتر مومن که درمی‌یابد که همۀ نظام آفرینش نشانۀ خداست و باطل و بی‌هدف آفریده نشده است، برای او همۀ نظام آفرینش منادی است که او را به ایمان فرامی‌خواهد. پس برای مومن صاحب‌دل که گوش باطنش باز است، کل نظام آفرینش منادی‌ای است که او را به ایمان فرامی‌خواند. آنان به خداوند متعال عرض می‌کنند که گوش ظاهر و باطن ما چنان با تذکر و تفکر شنوا شده است که «اننا» بیقین و بی‌گمان صدای نداکننده‌ای را که ما را به ایمان به تو فرامی‌خواند، شنیده‌ایم. برای آنان همۀ نظام آفریشن ندا به ایمان است. پس آنان [۱] هم گوشی شنوا دارند و [۲] هم همۀ عالم و نظام آفرینش برای آنان «منادیا» است و [۳] هم نداکننده با صدای رسا ندا به ایمان می‌کند. پس در عالم یک ندا بیشتر نیست، این ندا فراخوانی به ایمان به توحید ناب است، منتها باید گوش باز باشد. پس هم گوش فطرت، و هم گوش قلب، و هم گوش عقل، و هم گوش ظاهر ندای منادی به ایمان را می‌شنوند، به شرط این‌که فطرت و قلب و عقل و جوارح انسان سالم باشد، وگرنه «وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُون بها» [اعراف: ۱۷۹] که موجب می‌شود که بگویند: «قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَیْنا» [بقره: ۹۳] ندای رسای پیامبران و امامان و دانشمندان را می‌شنویم، اما با آن مخالفت می‌کنیم، زیرا گناهان گوشان آنان را سنگین کرده است و ندای حق را اگرچه رساست، نمی‌شنوند: «فِی آذانِهِمْ وَقْرٌ» [فصلت: ۴۴] بنابراین که در عین حالی که می‌شنوند، نمی‌شنوند. گوش‌شان ندای الهی را می‌شنود، اما جان‌شان نمی‌شنود:  «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُون» [انفال: ۲۱] اما مومنان صاحب خرد ناب بخوبی می‌شنوند که همۀ نظام آفرینش و پیامبران و اولیاء الهی آنان را فقط به ایمان به خدا فرامی‌خوانند.

أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ

ندای آنان به ایمان به پروردگارتان است که با او آشنا هستیم، زیرا پروردگار خود شماست که در درون شماست و ندای فطرت شما، شما را به او فرامی‌خواند. او از شما بیگانه نیست.

فَآمَنَّا

آنان می‌گویند، ما این ندا را شنیدیم و ایمان آوردیم. امام سجاد سلام الله علیه در دعای پس از نماز شب به خداوند متعال عرض می‌کنند: «آمَنْتُ بِکَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ مَنُّکَ‏ عَلَیَّ‏ لَا مَنِّی‏ عَلَیْک‏» [بحارالانوار: ۸۴/۳۰۹] حال که بر ما منت گذاشتی و ایمان به ما دادی، از تو ـ پروردگارا ـ متضرعانه سه درخواست داریم:

رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا

درخواست نخست ما آن است که گناهان ما را ببخشایی و بیامرزی. چنان گناهان ما را بپوشانی که هیچ پیامدی بر آن‌ها مترتب نباشد تا ما را گرفتار کند و دنیا و آخرت را تباه کند. این درخواست نخست آنان است. گناه رسوای و خواری است و اگر از چهرۀ انسان و درون او زدوده نشود، او را تباه می‌کند.

وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا

درخواست دوم آن است که بدی‌های ما را ازاله کنی و به‌طور کامل بزدایی. این درخواست بالاتر از اولی است، اولی پوشاندن بود و درخواست دومی  زدودن است که هیچ اثری از آن در وجود ما نباشد. آنان در مرتبۀ دوم دعای خود از پروردگار عالم درخواست می‌کنند که هرچه بدی است از صحنۀ جان آنان زدوده شود تا قلب آنان هیچ نشانی از گناه و بدی نداشته باشد و این تبدیل بدی‌ها به خوبی‌هاست: «إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» [فرقان: ۷۰]

از امام صادق سلام الله علیه هم وارد شده است که فرمودند: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «إِنَّ رَبِّی وَعَدَنِی فِی شِیعَهِ عَلِیٍّ خَصْلَهً.

قِیلَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا هِیَ‏؟

قَالَ: الْمَغْفِرَهُ لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ وَ لَمْ یُغَادِرْ لَهُمْ صَغِیرَهً وَ لَا کَبِیرَهً إِلَّا غَفَرَهَا لَهُمْ وَ یُبَدِّلُ‏ السَّیِّئَاتِ‏ حَسَنَات‏» [تأویل آلایات الظاهرۀ فی العترۀ الطاهرۀ: ۳۷۹ ـ ۳۸۰] این معنای تکفیر بدی‌هاست که به‌صورت کامل آن‌ها را از جان آنان می‌زداید، بلکه جای آن خوبی‌ می‌گذارد.  بنابراین درخواست دوم تأکیدی بر درخواست اول است که ما نه تنها از تو درخواست داریم که گناهان و بدی‌های ما را بپوشانی و از آن‌ها درگذری. بلکه در مرحلۀ بالاتر درخواست می‌کنیم که آن‌ها را نابود و محو فرمایی. زیرا اگر بدی از جان ما محو نشود، در گوشه‌ای از قلب ما خانه می‌کند و همین می‌تواند، سر بزنگاه‌ها به سراغ ما بیاید و ما را گرفتار کند. مومنانی که در فتنه‌ها و آزمون‌ها گرفتار می‌شوند و نمی‌توانند، راه مستقیم را بپیمایند، به دلیل آن است که گناه و بدی‌ای در گوشۀ قلب‌شان لانه کرده است و آنان از آن غافل هستند. بنابراین لازم است که با تضرع از خدا بخواهیم که گناهان و بدی‌های ما را که حتی برای ما مخفی است، نابود و محو کند.

وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ

درخواست سوم مرگ در زمره و همراه با نیکان است. «توفنا» یعنی مرگ ما را همراه با نیکان قرار بده. وقتی را که مقرر فرموده‌ای که جان ما اخذ شود، ما را در شمار نیکان بمیران. این دعا یعنی این‌که زندگی ما در زمرۀ نیکان باشد، زیرا امکان ندارد که مرگ در زمرۀ نیکان باشد، اما زندگی تبهکارانه باشد. قران کریم در سورۀ مبارکۀ مطففین انسان‌ها را سه دسته می‌کند: فجار و تبهکاران، ابرار و نیکوکاران و مقربین. «کَلَّا إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ لَفِی سِجِّین» [مطففین: ۷] «کَلَّا إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ کِتابٌ مَرْقُومٌ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ» [مطففین: ۱۸ ـ ۲۱] مقربان کسانی هستند که مقامی ولاتر از ابرار دارند و بر آنان و اعمال آنان شاهد هستند. و روشن است که کسی که در دنیا زندگی تبه‌کارانه دارد، نمی‌تواند مرگش نیکوکارانه باشد. این‌که آنان از خدا می‌خواهند که مرگ آنان در شمار نیکوکاران باشد، کنایه از آن است که آنان زندگی نیکوکارانه می‌خواهند و این زندگی تا آخرین لحظه‌های زندگی هم با آنان باشد تا مرگشان هم در شمار آنان باشد، چنان‌چه حضرت یوسف علیه السلام که زندگی ایشان سراسر از ایمان و تسلیم خداوند بود، در پایان کار به خداوند عرض کرد:  «أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِین» [یوسف: ۱۰۱] وقتی زندگی توأم با اسلام و صلاحیت باشد، می‌تواند چنین درخواستی از خدا بکند.

پس صاحبان خرد ناب از خداوند متعال درخواست می‌کنند که آنان از هر بدی تخلیه شوند و نقص و عار گناهان پاک شوند و به خوبی‌ها آراسته شوند، به‌گونه‌ای که هیچ بدی در قلب‌شان باقی نماند و از خدا در مرحلۀ سوم درخواست دارند که لطف الهی تا هنگامۀ مرگ بر آنان جاری باشد تا مرگ‌شان هم درشمار  نیکوکاران باشد و در یک کلام عاقبت بخیر شوند. و نه تنها زندگی آنان همراه با نیکویی و دوری از گناهان باشد، مرگ آنان هم به همان صورت باشد.

آیۀ ۱۹۴

رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى‏ رُسُلِکَ وَ لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَهِ إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ

ترجمه

پروردگار ما! و آن‌چه را به وسیلۀ پیامبرانت به ما وعده داده‌ای بما عطا فرما و روز قیامت ما را خوار و رسوا مکن. مسلماً تو وعده‏ات را خلاف نمى‏کنى.

تفسیر

آیۀ شریفه بیان آخرین دعای صاحبان خرد است. آنان در دعای گذشته گفتند: «و توفنا مع الابرار» این دعا ادامۀ آن است که هرچه را به پیامبران خود وعده داده‌ای، به ما عنایت فرما. معنای این عبارت و دعا آن است که ما را در زندگی و حیات دنیوی جز ابرار و نیکان قرار بده که به وسیلۀ پیامبران الهی به آنان وعده‌هایی داده است که برای دنیا و آخرت آنان خیر است، و ما در دنیا و آخرت محتاج تحقق وعده‌های تو هستیم تا کرامت و مغفرت تو شامل ما بشود. و در قیامت هم ما را رسوا و خار نفرما.

رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى‏ رُسُلِکَ

ظاهراً «واو» در آیۀ شریفه عطف به محذوف است. «توفنا مع الابرار» و «الاحیانا مع الابرار». و هرچه را به زبان پیامبرانت به ابرار وعده داده‌ای، در حق ما هم عنایت بفرما. و افزون بر خواسته‌های پیشین این درخواست را هم از تو داریم. در حقیقت آنان با این دعا خودشان را در پیشگاه خداوند متعال در مقام ابرار قرار می‌دهند و خداوند به ابرار وعده‌هایی داده است که یقیناً به آن عمل می‌کند و از آن تخلفی ندارد و آنان می‌گویند، ما را هم جز نیکان قرار بدهد و وعده‌هایی که به نیکان داده‌ای یقیناً شامل ما هم می‌شود.

خداوند متعال به  مومنان ـ زن باشند یا مرد ـ که عمل صالح انجام می‌دهد، وعده داده است که حیات و زندگی حقیقی و پاک ببخشد و پاداش آنان را بهتر از آن‌چه عمل می‌کنند، بدهد. «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُون» [نحل: ۹۷] این یعنی تشکیل جامعۀ اسلامی که در آن سبک زندگی مومنان بر مبنای حیات الهی است، نه زندگی توهمی و حیوانی که هیچ بویی از حیات حقیقی الهی نبرده است. این وعدۀ الهی به مومنان ابرار است. و آنان هم به دنبال چنین زندگی‌ای هستند. وقتی قرار است که فرهنگ ابراهیمی که فرهنگ عدالت و توحید ناب است: ٍ «مِلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیم هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْل» [حج: ۷۸] در جامعه تحقق پیدا کند، این فرهنگ را ابرار هستند که تحقق می‌بخشند و صاحبان خرد از خداوند متعال درخواست دارند که آنان هم جزء گروه ابرار باشند و وعدۀ جامعۀ توحیدی و ایمانی که به ابرار داده است، در حق آنان هم تحقق پیدا کند تا هم آنان از شرک و ستم دور باشند، هم جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنند از توحید و معنویت و عدالت پر شده باشد. «قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّین» [اعراف: ۲۹]

وَ لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَهِ

انسان و جامعه‌ای که در آن دو رکن عدالت و توحید نیست، رسوا و خار است. آنان با دعای خود از خداوند خواستند که به آنان حیاتی پاک و حقیقی عنایت فرماید که عدالت و توحید در آن نهادینه باشد. درخواست دوم آنان این است که ما را در روز قیامت هم رسوا و خار نفرما. قیامت ظرف ظهور حقیقت است و حقیقت انسان و حیات دنیویی هم در آن روشن می‌شود، زیرا همۀ پرده‌ها کنار می‌روند. صاحبان خرد ناب در دعاهای پیشین بیان داشتند که  «رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَه» در این‌جا به صراحت بیان می‌کنند که خدایا ما را در روز قیامت رسوا و خار مکن. و این بیان حقیقت بندگی است که کمبودها و نقص‌های ما انسان‌ها آن‌قدر زیاد است که قابل وصف نیست، و خداوند با پردۀ ستاریت و غفاریت و رحیمیت خود آن‌ها را پوشانده است و آنان درخواست می‌کنند که این پرده در قیامت هم روی اعمال آنان کشیده شود.

«الهِی‏ لَمْ‏ یَزَلْ‏ بِرُّکَ‏ عَلَیَّ أَیّامَ حَیاتِی، فَلا تَقْطَعْ بِرَّکَ عَنِّی فِی مَماتِی…الهِی قَدْ سَتَرْتَ عَلَیَّ ذُنُوباً فِی الدُّنْیا وَ انَا احْوَجُ الى‏ سَتْرِها عَلَیَّ مِنْکَ فِی الأُخْرى، الهِی قَدْ احْسَنْتَ الَیَّ إِذْ لَمْ تُظْهِرْها لأَحَدٍ مِنْ عِبادِکَ الصَّالِحِینَ، فَلا تَفْضَحْنِی یَوْمَ الْقِیامَهِ عَلى‏ رُؤُوسِ الأَشْهادِ» [الاقبال: ۳/۲۹۶ ـ ۲۹۷]

بنابراین بنظر می‌رسد که این بخش دعا اعترافی صریح به کمبودهای خود است که در پیشگاه خدا اظهار شرمندگی می‌کنند و هیچ‌گاه برای خود حساب ویژه باز نمی‌کنند که ما چنین هستیم و چنان. بلکه بنده‌‌ای که حقیقت وجودی خودش را بشناسد، می‌داند که هرچه خیر و خوبی است، از خداست و هرچه نقص و کمبود است از جانب اوست:

«خَیْرُکَ‏ إِلَیْنا نازِلٌ‏، وَ شَرُّنا إِلَیْکَ صاعِدٌ، وَ لَمْ یَزَلْ وَ لا یَزالُ مَلِکٌ کَرِیمٌ یَأْتِیکَ عَنَّا بِعَمَلٍ قَبِیحٍ، فَلا یَمْنَعُکَ ذلِکَ، أَنْ تَحُوطَنا بِنِعَمِکَ‏  وَ تَتَفَضَّلْ عَلَیْنا بِآلائِکَ، فَسُبْحانَکَ ما أَحْلَمَکَ وَ أَعْظَمَکَ وَ أَکْرَمَکَ مُبْدِئاً وَ مُعِیداً» [الاقبال: ۱/۱۶۲]

این‌ها تعارف نیست، بلکه بیان حقیقت است که ما همه کمبود و نقص هستیم و اگر خیر و کرم حلم و عظمت تو نباشد، چه در آغاز و چه در انجام ما کم خواهیم آورد. و اگر یک لحظه به خودمان واگذار شویم، حتماً خراب می‌کنیم ورسوا می‌شویم. بنابراین همواره باید خود را در حصن الهی قرار دهیم تا هم دنیای ما تأمین شود و هم آخرت ما و در قیامت هم رسوا و خار نشویم.

در قصص الانبیاء آمده است: «ام‌سلمه مى‏گوید: همواره مى‏شنیدم که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در دعاى خود مى‏فرمود: الهى‏ لا تکلنى‏ الى نفسى طرفه عین ابداً، و وقتى از آن حضرت دربارۀ این دعا سؤال کردم، فرمود:  ام‌سلمه، چگونه ایمن باشم؟ با آن‌که خداوند یک لحظه یونس را به حال خود نهاد و آ‌ن‌چه واقع شد، محقّق گشت.» [قصص الانبیاء: ۶۱۰] داستان یونس را که شنیده‌ایم، قرآن می‌فرماید، یونس را توهم برداشت که خدا بر او تنگ نمی‌گیرد، اما شد آن‌چه شد. «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ» [انبیاء: ۸۷]

نقل است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در یکی از دعاهای خود به خداوند متعال عرض می‌کردند: «یَا إِلَهِی وَ إِلَهَ آبَائِی لَا تَکِلْنِی إِلَى‏ نَفْسِی‏ طَرْفَهَ عَیْنٍ؛ فَإِنَّکَ إِنْ تَکِلْنِی إِلَى‏ نَفْسِی‏ کُنْتُ أَقْرَبَ مِنَ الشَّرِّ وَ أَبْعَدَ مِنَ الْخَیْر» [تفسیر القمی: ۲/۵۶]

إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ

جملۀ آخر بیان دلیل درخواست‌های گذشته است که تو مسلماً در وعده‌های خود خلاف نمی‌کنی. وقتی به پیامبر الهی وعده داده‌ای، حتما به آن‌ها عمل می‌کنی و حکمت و قدرت و عظمت تو غیر از این نیست که به وعدۀ خود عمل کنی. خداوند هیچ‌گاه در وعدۀ خود تخلف نمی‌کند و حتماً به آن عمل می‌کند. و این پشتوانۀ همۀ دعاهای مومنان است.

در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که فرمودند: «مَنْ‏ وَعَدَهُ‏ اللَّهُ‏ عَلَى عَمَلٍ ثَوَاباً فَهُوَ مُنْجِزٌ لَهُ وَ مَنْ أَوْعَدَهُ عَلَى عَمَلٍ عِقَاباً فَهُوَ بِالْخِیَار» [تحف العقول: ۴۸]  خداوند به همۀ وعده‌های خود عمل می‌کند، اما در وعیدهایی که می‌دهد، مختار است که به آن‌ها عمل نکند و این هم به دلیل رحمت الهی به بندگان خود است.

بحث روایی

خداوند پاسخ یا رب بندگان را می‌دهد

فی الروایه عن الصادق علیه السلام أنه: من أحزنه أمر فقال خمس مرات: ربّنا، نجّاه اللّه مما یخاف، و أعطاه ما أراد. ثم تلا هذه الآیه المبارکه» [روح المعانی: ۲/۳۷۷]

فی بعض الآثار أن موسى علیه السلام قال مره: یا رب! فأجابه اللّه تعالى لبیک یا موسى. فعجب موسى علیه السلام من ذلک. فقال: یا رب أ هذا لی خاصه؟ فقال: لا و لکن لکل من یدعونی بالربوبیه» [همان]

آیۀ ۱۹۵

فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذِینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ

ترجمه

پس پروردگارشان دعاى آن‌ها را پذیرفت، [زیرا] یقیناً من عمل هیچ عمل کننده‏یى از شما را، از مرد و زن، تباه نمى‏کنم که همه هم‌نوع هستید. پس کسانی که هجرت کردند، و ازسرزمین خود رانده شدند، و در راه من آزار دیدند، و جنگ کردند و کشته شدند، بی‌گمان بدی‌هایشان را می‌زدام، و آنان را در بهشت‌هایی که در آن‌ها نهرهای روان است، وارد می‌کنم، که این پاداشی از جانب خداست و پاداش نیکو نزد خداست.

تفسیر

ادامۀ آیات پیشین و پاسخ مثبت به دعاهای اولی الباب. صاحبان خرد در ۵ «ربنا» درمطالبی را به خداوند متعال عرض کردند و درخواست‌هایی را بیان نمودند، در این آیه می‌فرماید، آنان که از ربوبیت درخواست داشتند، «ربهم» ـ حضرت پروردگار ـ پاسخ مثبت آنان را داد و همۀ درخواست‌های آنان را اجابت فرمود. دلیل این اجابت آن است که خداوند عمل هیچ عمل‌کننده‌ای را تباه نمی‌کند و پاداش آن را می‌دهد و دعا یک عمل ایمانی است و پاداش آن استجابت پروردگارِ  دعاکنندگان است.

و در استجابت دعا بین زن و مرد فرقی نیست، هر زن و مرد مومنی که خدا را بخواند، دعای او شنیده می‌شود و پاسخ می‌گیرد. در آیه اصل مهمی تبین می‌شود که خداوند عمل هیچ زن و مردمی را تباه نمی‌کنند، زیرا آنان در انسانیت مساوی هستند و همه هم‌نوع و ابعاض هم هستند. پس هر زن و مرد مومنی که کار خیری انجام دهد، کار او تباه نمی‌شود و نزد خدا حاضر است.

آن‌گاه ویژگی اولی الباب را نشان می‌دهد که آنان جز این‌که اهل ذکر و فکر و دعا هستند، بلکه در عمل هم مستحکم و استوارند، آنان برای اقامۀ دین هجرت می‌کنند، چه‌بسا تبعید شوند، در تحقق اهداف الهی و در راه خدا آزا و اذیت می‌شوند و چه‌بسا جنگ می‌کنند و به شهادت می‌رسند، به این دلیل است که همۀ بدی‌ها و اشکالات و کمبودهای آنان را خدای متعال می‌زداید و آنان را به بهشت‌هایی وارد می‌کند که زیر آن‌ها نهرهای روان است و همۀ این‌ها پاداش الهی است که بازتاب کردار نیک آنان است و نزد خداوند نیکو پاداشی است.

فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ

«فاء» شروع جملۀ جدید است و بیان آن است که «ربهم» «پرودگار آنان» به درخواست‌های آنان پاسخ مثبت می‌دهد. و پاسخ آنان را هم «ربهم» می‌دهد، ندای آنان «ربنا» بود، و آنان پاسخ مثبت را از «ربهم» می‌گیرند و این رابطۀ دوطرفین بنده و با خداست، و مربوب و عبد با رب است. قرآن در آیۀ ۶۰ سورۀ مبارکۀ غافر فرمود: »وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُم» «پروردگارتان گفت: مرا بخوانید تا شما را پاسخ مثبت بدهم.» و این آیه و آیات گذشته یک مصداق از خواندن بنده و پاسخ «رب» است و در آیات متعدد نمونه‌ها و مصادیق دیگری بیان شده است. (برای نمونه به آیات ۸۳ تا ۹۰ سورۀ مبارکۀ انبیاء مراجعه کنید که درخواست‌های ایوب، زکریا، یونس و استجابت خداوند متعال بیان شده است.)

اما سِر این‌که خداوند درخواست بندگان صاحب خرد خود را پاسخ مثبت می‌دهد، آن است که آنان دعوت خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را پاسخ مثبت را داده‌اند و قلب خود را با آن زنده کرده‌اند: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُم» [انفال: ۲۴] وقتی قلب زنده شد، آنان با زبان قلب و زبان ظاهری خود خدا را می‌کنند و دعا لقلقۀ زبان آنان نیست و این‌جاست که خدای سبحان پاسخ مثبت به درخواست‌های آنان می‌دهد.

اولی الالباب می‌دانند که شرط اجابت دعا نزدیکی و قرابت با خداست، و شرط آن ایمان است و ایمان حقیقی به این معناست که جز خدا را نخوانند: «وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُون» [بقره: ۱۸۶] قلب که به پروردگار عالم متوجه شد، می‌یابد که فقط باید او را بخواند که جز او پاسخ‌گویی نیست و این «ربنا»ها که صاحبان خرد به زبان و قلب خود گفتند، بیان همین حقیقت است.

أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏

در استجابت دعا بین زن و مرد مومن تفاوتی نیست. همۀ مردان و زنان مومن که عمل صالح انجام بدهند، اولاً جز اولی الالباب هستند، زیرا این آیات مربوط به آنان است و ثانیاً در معرض پاداش الهی هستند. بنابراین خداوند کارهای شایستۀ مومنان اعم از مرد و زن را تباه نمی‌کند، و روح و اصل هر کار نیکی باقی خواهد ماند، زیرا نزد خداست: «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باق» [نحل: ۹۶] و پاداش درخور خواهد داشت: «وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُون» [نحل: ۹۶]

بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ

زن و مرد در ریشه از یک حقیقت هستند و آن حقیقت انسانیت است که از این‌ جهت بین آنان تفاوتی نیست: «یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَه» [نساء: ۱] قرآن از حقیقت انسانیت به روح تعبیر می‌کند: «فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» [حجر: ۲۹]

بنابراین مرد و زن از یک جنس و یک حقیقت هستند و از حیث انسانیت با هم تفاوتی ندارد، بلکه در زندگی اجتماعی محتاج و متکی به هم هستند، و از ابعاض یک نوع هستند:

««من» در این‌جا بیانیه است و روش می‌کند که سیرۀ آنان یکی است، همانند «سلمان منا اهل البیت» که نشان از آن دارد که سیرۀ سلمان همان سیرۀ اهل بیت علیهم السلام است. تا «لیس منا من غشّ مسلماً» که هرکس دربارۀ برای مسلمان خود غش روا دارد، بر سیرۀ اهل بیت علیهم السلام نیست.» [تسنیم: ۱۶/۷۲۶]

پس هم در تکوین زن و مرد از یک حقیقت هستند و هم زن و مرد مومن در یک راه حرکت می‌کنند و آن راه اقامۀ دین است. و اجر و پاداش آنان هم یکی است و هیچ‌کار آنان تباه نمی‌شود. اما تفاوت‌هایی که در اجتماع انسانی بین زن و مرد است و در احکام و قوانین شرعی هم نمود دارد، تفاوت‌های اعتباری و مربوط به زندگی دنیویی است و ربطی به حقیقت وجودی آنان و ظهور این حقیقت به ویژه در آخرت ندارد.

فَالَّذِینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا

بنابراین هر کدام از زن و مردم مومن که برای تحقق دین خدا و اهداف الهی تلاش کنند، هجرت نمایند یا از شهر و دیار و سرزمین و خانه و کاشانۀ خود تبعید شوند، یا هر نوع آزار دیگری را تحمل کنند؛ از آن جمله در راه خدا جهاد کنند و به شهادت برسند، این‌ها کردارهایی است که هرگز تباه نمی‌شود و نزد خدا محفوظ است و به ثمر می‌رسند.

فَالَّذِینَ هاجَرُوا

منظور از هجرت؛ جا به جایی مکانی است، به ویژه با قرینۀ «من دیارهم» مهاجرت مکانی است که از شهر و دیار خود به شهری دیگری مهاجرت می‌کنند، مثل مهاجرت مسلمانان به حبشه و مدینه. هجرت یکی از دستورات موکد اسلام برای اقامۀ دین است. وقتی در کشور و سرزمین کفر چون مکۀ زمان بعثت حفظ دین ممکن نباشد، یا حفظ آن با سختی همراه باشد، یا با هجرت امکان اقامۀ دین و تحقق اهداف الهی وجود دارد، هجرت واجب می‌شود. خداوند کسانی را که هجرت نمی‌کنند، توبیخ می‌کنند: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ حَتَّى یُهاجِرُوا» [انفال: ۷۲] مومنانی که هجرت نکنند، در حالی که امکان آن برایشان فراهم باشد، بین آنان و مومنان هیچ رابطۀ ولایی برقرار نیست، مگر این‌که مهاجرت کنند.

قرآن هم‌چنین  از ستم‌کارانی حکایت می‌کنند که هنگام مرگ بهانۀ آنان این است که ما در دنیا مستضعف بودیم و توانایی مبارزه و مقابله با دشمنان دین را نداشتیم: «إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ» به آنان گفته می‌شود که مگر زمین خدا گسترده نبود تا از محیط ستم و فساد مهاجرت کنید؟ «قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَهً فَتُهاجِرُوا فِیها» در نتیجه این‌که جایگاه آنان دورخ است که بد جایگاهی است: «فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیراً» [نساء: ۹۷] یعنی عذر آنان پذیرفته نیست و هجرت بر آنان واجب بوده است و به این دلیل عذاب می‌شوند. بله اگر کسانی در سرزمین‌های کفر توانایی حفظ دین خود را ندارند، موظف هستند که هجرت کنند.

حالا ببینید مهاجرت معکوس را که کسانی به بهانۀ زندگی بهتر به دیار کفر می‌روند و توانایی حفظ دین خود را ندارند، این سفر و اقامت آنان حرام است.

تبصره:

هجرت همانند جهاد مراتبی دارد که آیۀ شریفه به هجرت صغری یعنی هجرت مکانی اشاره دارد، مراتب بالاتر آن هجرت وسطی است که هجرت از بدی‌هاست: «وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ» [مدثر: ۵] و هجرت کبری که هجرت از غیر به خداست.

وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ

هجرت ترک اختیاری دیار است، اما برخی را بزور از دیار و سرزمین خود تبعید می‌کنند. برخی از مومنان برای اقامۀ دین خدا با دشمنان دین مبارزه می‌کنند و به این دلیل از شهر خود تبعید می‌شوند.

وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا

بعد عنوان کلی آزار و اذیت در راه خدا را ذکر می‌کند. و در نهایت جهاد و جنگ در راه خدا و کشته شدن است. خلاصه مومنان صاحب دل برای پیاده‌سازی دین خدا از هیچ کوشش و جهادی دریغ ندارند و در این راه همۀ توان خود را بکار می‌برند و آمادۀ هجرت، تبعید، آزار، جهاد، و شهادت هستند

لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ

نتیجۀ تلاش مومنانۀ آنان این است که خداوند بدی‌ها و کمبودهای آنان را ازبین می‌برد. این امر هم در دنیاست و هم در آخرت. و این امر یقینی و مسلم است. وقتی بدی‌ها زایل شد، خوبی‌ها در جان آنان می‌نشیند و چنین جامعه‌ای گلستان است.

وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ

و آنان را به بهشت‌ها وارد کند که در زیر آن نهرهایی روان است. باغ‌هایی که فضایی مفرح و شادی‌بخش است که در آن آب و گل و گیاه جمع است و محیطی کاملاً فرح‌بخش برای آنان فراهم است.

ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ

این‌ها پاداشی از نزد خداست، پاداشی که بازتاب عمل خود آنان است که خداوند در مقابل عمل مومنانۀ آنان به آنان می‌دهد.

وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ

در انتها تأکید می‌کند  نزد الله بهترین پاداش است. این نشانۀ مقام والای اولی الالباب نزد خداوند متعال است که دو بار «الله» و «عند الله» را تکرار می‌فرماید.

حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

تیر ۱۳۹۶
ش ی د س چ پ ج
« خرداد   مرداد »
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
31