28
1394
تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آلعمران
بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَناطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ (۱۴) قُلْ أَ أُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِنْ ذلِکُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَهٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ (۱۵) الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا إِنَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النَّارِ (۱۶) الصَّابِرِینَ وَ الصَّادِقِینَ وَ الْقانِتِینَ وَ الْمُنْفِقِینَ وَ الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحارِ (۱۷) شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَهُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۱۸)
فضیلتهای فراموش شده
وقار
یکی از ویژگیهای و خصال پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم وقار ایشان بود. وقار یعنی سنگینی و وزانت، همراه با ادب و تواضع است، منظور هم نوع سنگینی نیست، زیرا سنگ هم سنگین است، اما وزانت ندارد. و این از علائم عقل است و ضد آن سبکسری است. [الکافی: ۱/۲۲] یعنی بیجا حرف نزدن، کارهای بیجا نکردن. وقار صفتی است که خود را در طرز نشستن، خوابیدن، رفتار، گفتار، غذاخوردن، و خلاصه همۀ رفتار و کردار ما ظاهر میشود. انسان موقر سنگین راه میود، سبکسر نیست، حرفِ سبک نمیزند، مطالب سبک گوش نمیدهد، کتابها و نوشتههای سبک نمیخواند، خود هم سبک حرف نمیزند، و سبک نمینویسد. بلکه سخنان او ادیبانه و سنگین است. و این صفت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که خداوند دربارۀ ایشان فرموده است: «اِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً» [مزمل: ۵] «بزودی ما به تو سخنی وزین القاء میکنیم.» قرآن چون وزنه دارند، باید خود پیامبر خدا هم وزین و موقر باشد. وقار پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به دلیل عظمت و بزرگی بود که خداوند در قلب ایشان داشت، و همین بزرگی بود که ایشان را باحیاء و موقر کرده بود و آرامش داده بود. وقار را با مهابت و قلدرمأبی و ترشرویی نباید اشتباه گرفت، بلکه وقار قرارگرفتن نفس آدمی به وقار الله و و آرامشکردن آن به سکینۀ الله است. [اصول کافی: ۶/۲۹۷] و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم اینچنین بود و وزانت داشت، اما هیچگاه قلدرمأب و ترشرو نبود.
در روایات بسیاری نقل شده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم باوقارترین مردم بود. [موسوعه نضره النعیم فى مکارم أخلاق الرسول الکریم صلى الله علیه و سلم: ۱/۱۴۷] و اصحاب را هم دستور میدادند که وقار داشته باشند. یا علی بر تو باید که در هنگام آشوبها و فتنهها وقار خود را حفظ کنی. [دلائل الخیرات فی کلام سید السادات صلى الله علیه و آله و سلم: ۶۰] ای ابنمسعود بر تو باید آرامش و وقار. [همان: ۱۰۶] از پیامبر خدا نقل شده است که اسلام برهنه است و لباس آن حیاء و زینت آن وقار است. [الکافی: ۴۶]
آیۀ ۱۴
زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَناطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ
مفردات
الشهوات
شهوات جمع شهوت است و شهوت دلبستگی نفس به چیزی است که اراده کرده است. [مفردات: ۴۶۹] به تعبیر دیگر میل شدید نفس به چیزی است که با نفس سازگار است. قوهای که بهوسیلۀ آن مطلوب دنیویی یا روحانی تحصیل میشود، و نخستین وسیله و ابزاری است که با آن به سوی بهشت یا آتش رهسپار میشوند. [التحقیق: ۶/۱۴۴] بنابراین دو نوع است: شهوت صادق و شهوت کاذب. شهوت صادق در مسائل دنیویی همانند اموری است که بدون آنها نظام بدن مختل میشود، مثل میل به غذا در هنگام گرسنگی. و شهوت کاذب در امور دنیویی اموری است که بدون آن کار بدن مختل نمیشود، مثل میل به غذا در هنگام سیری. [مفردات: ۴۶۸] بلکه میلی که موجب بیماری میشود. در امور معنوی و روحانی هم میلی که انسان را به تکامل میرساند، مثل میل به خدمت به مردم به عنوان عیال الله، صادق است، اما میلی که موجب سقوط انسان میشود، مثل میل به قدرت، هوس و هواهای نفسانی است.
بنابراین شهوت فینفسه بد نیست، بلکه ابزار هستند، و بستگی به هدف است که ناروا یا روا میشوند. منظور از شهوات در این آیه هم امیالی غریزی و عاطفی و مالی انسان است، که فی نفسه بد و کاذب نیست، اما دوستداشتن آنها و زینتپنداشتن آنها و هدفگرفتن آنها خطرناک و ناروااست.
القناطیر المقنطرۀ
«قنطرۀ» مال و ثروت است که چون پلی است که وسیلۀ گذران زندگی است. و «القناطیر المقنطرۀ» ثروت فراوان و انباشته است. [تفسیر تسنیم: ۱۳/۲۹۶]
الخیل المسومۀ
الخیل اسب است، و الخیل المسومۀ اسبان چشمنواز است که مورد توجه هستند و موجب مباهات و افتخار صاحبان آن است. [التحقیق: ۵/۳۲۱ ـ ۳۲۲]
ترجمه
دوستداری شهوات و خواستنیها از زنان و فرزندان و گنجینههاى پر از طلا و نقره و اسبان نشاندار و چارپایان و مزرعهها برای مردم [به وسوسه شیطان] آراسته شده است، با اینکه اینها وسیله زندگى موقت دنیا است، و خداوند است که فرجام نیک نزد او است.
تفسیر
آیۀ بیان اصلی کلی است، پس از اینکه نشان داد که داراییها و فرزندان موجب بینیازی انسان از خدا نمیشود، و پندار کافران اشتباه است، این آیه بیان میکند که دلیل این پندار غلط آن است که شیطان انسانها را به دلبستگی ناروا به دنیا میکشاند. و اموری که ابزار زندگی دنیویی هستند و رسیدن به مطلوب آخروی و کسب و تحقق اهداف الهی روی زمین لازم هستند، زینت و هدف پنداشته میشوند. و انسان را پولپرست و دنیاطلب میکند.
در طبیعت ما میل و علاقۀ طبیعی به همسر، فرزندان، ثروت، اسبان چشمنواز، چهارپایا و زراعت و کشاورزی و هر امر دنیوی نهاده شده است و این علائق بد و ناروا نیستند، بلکه برای رسیدن به اهداف اخروی لازم هم هستند. اما علاقۀ شدید به آنها بهگونهای که در نزد ما زینت داده شوند و هدفگردند، و نوعی دلبستگی به حیات پست دنیویی در ما ایجاد کنند، ناروا و خطرناک است. این دلبستگیها را شیطان به کمک نفس که درون ماست، در ما ایجاد میکند و موجب میشود، انسان به حیات نازلۀ دنیا مشغول شود و از کمال و آخرت و توجه به خدا باز ماند.
بنابراین آیه درصدد بیان خطر دلبستگی به دنیا و امیال دنیویی است. وگرنه آنان متاع ناچیز دنیا هستند و باید در حد متعارف از آنها بهره برد. اما آنها را هدف نگرفت. و هدف و فرجام نیکو تنها دست خداست.
زُیِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ
دوستی و دلبستگی به شهوات برای مردم زینت داده شده است. فاعل «زُینَ» شیطان است و اوست که اموری را که در حقیقت وسیلۀ زندگی و متاع دنیا هستند، در نظر آدمیان زینت میبخشد. [تسنیم: ۱۳/۳۰۲] وقتی شیطان چنین کرد، در حقیقت آنها از کارکرد اصلی خود خارج میشوند.
مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَ الْانْعامِ وَ الْحَرْثِ
این شهوات و امیال را در هفت بند بیان میفرماید: زنان؛ فرزندان، ثروتهای انباشته از طلا و نقره؛ اسبان چشمنواز؛ چهارپایان و کشت و مزارع.
اولاً ذکر این هفت مورد تنها برای تمثیل است، وگرنه هرچیزی که مورد توجه و میل انسان باشد و به آن دلبسته شود و برای خود زینت بگیرد، اعم از امور طبیعی یا عاطفی یا مالی یا وهمی چون مقام و قدرت، همگی درصورتی که از وسیله و ابزاررسیدن به اهداف الهی خارج شوند، و زینت جان انسان شوند، مذموم هستند.
ثانیاً اینکه انسان این امور را به صورت طبیعی دوست داشته باشد و از آنها به مثابۀ وسیلهای برای رسیدن به اهداف متعالی استفاده کند، نکوهش نشده است، بلکه چون هدف شدهاند، و مانع رسیدن انسان به مقام قرب الهی شدهاند، نکوهش شده است. بنابراین از تعبیر آیه روشن میشود، امور اعتباری دنیویی تا زمانی که ابزار هستند، نه تنها بد نیستند، بلکه محبوببودن آنها هم مذموم نیست.
ذلِکَ مَتاعُ الْحَیوهِ الدُّنْیا
این بخش از آیه نوعی جمعبندی از کل آیه است که این امور از بهرههای زندگی دنیویی است که همگی فانی هستند: «فَما مَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَهِ إِلَّا قَلِیل» [توبه: ۳۸]
وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ
و در انتها از کل آیه نتیجه میگیرد که سرانجام نیکو فقط نزد خداوند متعال است. شما که سعادت و بهرهروزی را در امور و لذاید دنیویی میجویید، سخت در اشتباه هستید، سعادت تنها نزد الله است. و این هشدار به مخاطبان قرآن است.
اصلی کلی
آیۀ شریفه نمیفرماید که برای رسیدن به حیات ابدی و قرب الهی باید، از دنیا اعراض کرد. اما توجه میدهد که این امور بهرۀ زندگی دنیویی هستند و نباید به آنها دلبسته و دلخوش و قانع شد. بنابراین نباید هدف باشند. آری باید به زندگی دنیویی توجه شود، تا جایی که امکان دارد، آن را آباد کرد، فقر و ذلت و تجرد . بیمهری نسبت به همسر و فرزندان از صفاتی است که اسلام محکوم کرده است.اما نباید این امور را نقطۀ هدف خود گرفت. بنابراین قرآن نه راه منکوبکردن امیال انسانی را پیشروی آدمی میگذارد، نه راه آزادگذاشتن آنها را. بلکه راه قرآن آن است که این امیال را تحت فرمان عقل و فطرت آدمی قرار میدهد، تا به عنوان ابزار تکامل از آنها بهره گرفته شود.
دلخوشی به دنیا
پس آنچه توبیخ شده است، خشنودی و دلخوشی به حیات نازله و پست دنیویی است. «أَ رَضِیتُمْ بِالْحَیاهِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَه» [توبه: ۳۸] به این دلیل به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم دستور داده شده است که وقت خود را برای این جماعت تلف نفرماید: «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیاهَ الدُّنْیا» [نجم: ۲۹] چرا؟ ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْم» [نجم: ۳۰] آنها چنان به زندگی دنیویی دلخوش هستند که اصلاً توان فکر کردند به امور معنوی و انسانی را ندارند و سطح علم و فکر و اندیشه و عقل آنان در حد دنیاست. «یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غافِلُون» [روم: ۷] و به این دلیل از آخرت و اهداف اخروی غافل هستند.
مطلوب بالذات
بنابراین به هیچوجه علاقه به همسر و فرزند و ترک آنها و همچنین مال و ثروت مذموم نیست. و در اسلام توصیههای بسیاری به امور اقتصادی چون تولید، و تجارت، و مصرف بهینه شده است، همچنین ازدواج و فرزندآوری از تأکیدات جدی اسلام است، و مقررات زیادی در فقه ما برای این امور گذاشته شده است. اما در عین حال توجه داده شده است که مطلوب واقعی و هدف نهایی انسان که کمال آرزوی او در زندگی است، تنها خداست. و این امور نباید حجاب راه خداوند تبارک و تعالی شود. این حقیقتی است که قرآن میخواهد به من و شما گوشزد کند، حقیقتی که در فطرت ما و عمق جان نهفته شده است و قرآن بنا دارد که آن را بیدار کند.
خواص و دنیا
این حقیقت کجا خود را نشان میدهد، در جایی که ما باید برای خدا و حق اقدام کنیم. اینجاست که ما طرفداران حق دو دسته میشویم. برخی از ما در مقابل دنیا و بهرههای دنیویی شهوات آن، خودمان را نمیبازیم و میدانیم که هدف نیستند و بهراحتی برای خدا از همه میگذریم. اما برخی دیگر مجذوب اینها میشویم، و وقتی پایِ تکلیف سخت و امتحان سخت الهی به پیش میآید، پایمان میلغزد و کم میآوریم. و حاضر نیستیم که از این بهرههای دنیویی برای اهداف الهی و اخروی بگذریم. این میشود، تاریخ اسلام و امثال سقیفه و شورای ششنفرۀ عمر برای تعیین خلیفه و جنگها و صلحی که بر امیرالمومنین و امام حسن علیهما السلام تحمیل کردند و عاشورا و بسیاری از وقایع دیگر. این میشود، منشاء فتنۀ ۸۸ و دیگر فتنههای که دیدهایم یا میبینیم. این وایلایی است که ما را گرفتار میکند و این هشدار قرآن است.
آیۀ ۱۵
قُلْ أَ أُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِنْ ذلِکُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَهٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ
مفردات
رضوان
اصل رضوان؛ «رضو» به معنای خوشنودی است، صفتی مقابل سخط و ناخشنودی. [مقاییس اللغۀ: ۲/۴۰۲] و آن امری است که موافق میل و سازگار با خواست است، [التحقیق: ۴/۱۵۲] اما رضوان اسمی است که از رضا ـ به معنای خشنودی ـ گرفته شده است. [کتاب العین: ۷/۵۷] و برترین مرتبۀ خشنودی است [مجمع البحرین: ۱/۱۸۸] و خشنودی زیاد دلالت دارد و قرآن آن را فقط دربارۀ خدا بهکار برده است. [مفردات: ۳۵۶]
ترجمه
بگو آیا از نعمتهایی که نسبت به امور گذشته خیر است، خبر دهم؟ برای تقوامداران، نزد پروردگارشان بوستانهایی است از بُن آنها نهرهایی روان است، که در آن جاودانه هستند. و همسرانی پاکیزه و خشنودی خدا را دارند. و خداوند بر بندگان خود بیناست.
تفسیر
آیۀ پیشین نشان داد که نعمتهای دنیویی همه زودگذر هستند و نمیتوانند، به مثابۀ هدف واقع شوند. در انتهایی آیه هم فرمود: «وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآب» «حسن المآب» و «فرجام نیکو» نزد خداوند است. این آیه «حُسنُ المآب» را شرح میدهد که آن نعمتهای بهشتی است که خیر و سعادت شما در آن است. و این سعادتی است که متقین از آن بهرهمند میشود. آنان نزد پروردگارشان بهشتهای جاودان خواهند داشت که نهرهای آن در جریان است، و در آن همسرانی پاکیزه دارند. و خداوند به آنان مقام رضوان میدهد. و البته این نعمتها بنابر آگاهی خداوند از حال بندگاه خود است.
قُلْ أَ أُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِنْ ذلِکُمْ
آیۀ با قل شروع میشود. پیامبر ما به آنان بگو. به چه کسانی؟ کسانی که به سعادت خود فکر میکنند و سعادت را در بهرههای زودگذر دنیویی پنداشتهاند. آیا شما را به آنچه خیر است، خبر بدهم؟ آیه با استفهام شروع میشود: آیا خبر بدهم؟ تا ما را توجه بدهد که مطلب مهم است و از «أُنَبِّئُکُمْ» استفاده فرمود تا نشان دهد که این خبر مهمی است و از اخبار عادی و روزمره نیست. خبری است که سعادت ابدی انسان به آن بستگی دارد. «خیر» هم به معنای خوب و نیکو است، نه بهتر. به تعبیر دیگر افعل تعیینی است، نه تفصیلی. یعنی خیر شما حب الشهوات نیست، بلکه تقواست که برای متقین نزد پروردگار نعمتهای جاودانۀ بهشتی است. [تسنیم (با تصرف): ۱۳/۳۳۶ ـ ۳۳۷]
لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ
للذین اتقوا را در مقابل کسانی قرار داد که شهوترانی آنان را گرفتار کرده است و همۀ توجهشان شهوات زودگذر دنیویی است. آنان در بند شیطان و نفسانیت اسیر بودند، بنابراین متقین رهاشدگان از بند شیطان و نفسانیت هستند، کسانی که به آزادی معنوی و حقیقی رسیدهاند. طبعاً نعمتهای دنیویی را در جای خود و عاقلانه و در مسیر الهی به کار میگیرند.
متقین «عند ربهم» «نزد پروردگارشان» فرجام نیکو دارند. «عند ربهم» تفصیل «و الله عنده حُسنُ المأب» است.
جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها
اول بهشتهایی است که از زیر آن نهرهایی روان است. بوستانهایی چنان سرسبز و مفرح و شادیبخش که درختان درهمپیچیده و پوشیده و فراون [تسنیم: ۱۳/۳۴۲] دارد و نهرهایی در زیرا سقف این بوستان سرسبز جاری هستند که همواره طراوت آنها را حفظ میکنند. این باغها و بهشتها جاودانه و ابدی هستند. زیرا آنها نزد خدا هستند: «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باق» [نحل: ۹۶] پس فرجام اول؛ خود شامل نعمتها و خیرهایی است: بوستانهای مفرح و زیبا؛ نهرهایی که بر طراوت آن میافزایند و جاودانگی و ابدیبودن این نعمت که هیچگاه غم ازدستدادن آنها نیست.
وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَهٌ
زنانی پاکیزه که از هر عیب و آلودگی پاک هستند این دومین مصداق فرجام نیکو است. این دو نعمت ابدی در مقابل بهرههای زودگذر دنیویی است.
دو خیر آخروی را ذکر فرمود که برای عموم مردم خوشایند و گواراست. شما از بهرههای زودگذر دنیا به خاطر دین خدا بگذرید، خوبش را در آخرت به شما میدهیم که زوال هم ندارند. این قسمت برای اکثریت مردم یا اوایل راه است که خداوند آنها را به اموری که برایشان آشناست، نوید میدهد.
وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ
اما این همۀ «حُسنُ المآب» نیست که نزد خداست. بلکه مقام بالاتر خشنود خداوند است، در آیۀ ۷۲ سورۀ توبه میفرماید: «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ» «رضوان که از جانب خداست، بزرگتر از این نعمتهای پیشین است. «ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیم» [توبه: ۷۲] پس کسانی که در مقام رضایت و خشنودی خدا از همۀ نعمتهای دنیویی گذشتند، به مقامی میرسند که قرآن از آن به مقام رضوان یاد میکند. این چه مقامی است؟ مقامی است که قرآن از آن به مقام مشیت مطلقه برای انسان یاد میکند: «لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ» [شوری: ۲۲] و این درجۀ اعلای تقواست.
تفاوت سه نعمت
آن دو نعمتی که در پیش به آن اشاره رفت، مربوط به بندگانی است که چون تاجری دقیق به دنیا نگریستند و سرمایۀ خود را عاقلانه و عادلانه خرج کردند. و سودی سرشار برند. اما نعمت سوم مربوط به کسانی است که از هربندی آزاد شدند، حتی از حب به آخرت هم آزاد شدهاند و تنها خدا را میجویند.
از امام صادق علیه السلام هم وارد شده است که «إِنَّ الْعُبَّادَ ثَلَاثَهٌ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَوْفاً فَتِلْکَ عِبَادَهُ الْعَبِیدِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى طَلَبَ الثَّوَابِ فَتِلْکَ عِبَادَهُ الْأُجَرَاءِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حُبّاً لَهُ فَتِلْکَ عِبَادَهُ الْأَحْرَارِ وَ هِیَ أَفْضَلُ الْعِبَادَهِ» [الکافی: ۲/۸۴] و این مقامی است که هرکس به آن نمیرسد. و مخصوص کسانی است که به مقام اطمینان رسیدهاند: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی» [فجر: ۲۷ ـ ۳۰]
وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ
در انتها میفرماید: الله به بندگان خود آگاه و بیناست که گروهی از جادۀ مستقیم تقوا خارج شدهند و گرفتار و اسیر حب الشهوات هستند، و توهم دارند که با این نعمتها قدرت و توان مییابند که آرزوهایی خود را تحقق بخشند. اینها دنیاطلبان هستند، و گروهی خود را از دلبستگی به حیات دنیا رستهاند و به مقام تقوا رسیده و دنیا را تجارخانهای میدانند که با سرمایههای خدادای سودی هنگفت کسب میکنند، و گروه سوم به مقام اطمینان رسیده است، و جز خدا و یاد و حب خدا چیزی دلخوش نیست، و به آرامشی دست یافته است که در هرحال از خدا خشنود هستند و خدا هم از آنان خشنود است، آنان خود را بندۀ محض خدا میبیند که هیچ اختیار و مالکیت روی خود و شوون خود ندارد و میدانند که خیر و شر و نفع و ضرر تنها از خداست. نه تنها به دنیا دلخوش نیست، بلکه دلخوشی انان بهشت و نعمتهای بهشتی هم نیست. بلکه تنها دلخوشی آنان رضوان خشنودی تام خداوند یعنی رسیدن به مقام قرب الهی است.
آیۀ ۱۶
الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا إِنَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النَّار
ترجمه
تقوامداران کسانی هستند که میگویند: پروردگارا، ما ایمان آوردیم، پس گناهان ما را بر ما ببخش، و ما را از عذاب آتش نگاهدار
تفسیر
این آیه و آیۀ بعد معرفی متقین است. در این آیه بیان میفرماید که آنان اهل دعا و تضرع به محضر پروردگار عالم هستند. و در دعای خود ایمان صادقانۀ خود را بازگو میکنند و از خدا درخواست میکنند که گناهانشان را ببخشد و آنان را از آتش جهنم نجات دهد.
الَّذِینَ یَقُولُونَ
«الذین» بدل «للذین اتقوا» در آیۀ پیشین است. متقین که خداوند به آنان چنان پاداش میدهد، کسانی هستند «یقولون» «میگویند» با فعل مضارع بیان کرد، تا استمرار سیرۀ آنان را بیان فرماید. این تنها زبان آنان نیست، که میگوید؛ بلکه قلب و دل آنان نیز به امری که میگوید واقف است و اذعان دارد، بنابراین سخن آنان صادقانه است و حکایت از منطق و سیرۀ پیوستۀ آنان دارد و نشان میدهد که تقوا در آنان ملکهای است که در نفسشان رسوخ کرده است. پس آنان صادقانه از صمیم قلب میگویند:
رَبَّنا إِنَّنا آمَنَّا
نخست بیان میکنند که پروردگارا! ما ایمان آوردیم و باور مستحکم در قلب ما رسوخ کرده است. و صرف زبان نیست، که اعتراف به ایمان دارد. توجه شود که زبان آنان، زبان منت نیست، بلکه درخواست از خداست که وعده دادهای که مومنان را میآمرزی: «وَ آمِنُوا بِهِ یَغْفِرْ لَکُم مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُجِرْکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیم» [احقاب: ۳۱] آنان هم ایمان خود را آشکار میکنند تا زمینۀ بخشش گناهان و رهایی از عذاب آتش فراهم باشد.
فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النَّار
آنان در ادامۀ دعای خود میگویند: ما در عین حالی که ایمان داریم، و ایمانمان هم صادقانه است، خطاها و اشتباهات و کمبودها و گناهانی هم داریم، بنابراین صادقانه و از صمیم قلب تقاضا بخشش میکنند که بخشش گناهان نه تنها در آخرت تأثیر دارد، بلکه موجب میشود که حیات دنیویی آنان هم از آلودگیها به شک و انحراف و زیورهای و آمال پست و حقیر دنیویی مصون بماند.
بلافاصله پس از تقاضای بخشش و درگذشتن از گناهان؛ عرض میکنند که ما را از آتش دوزخ نجات بفرما. بیان «وقنا عذاب النار» پس از «فاغفرلنا ذنوبنا» نشان میدهد که نگهداری از عذاب آتش با مغفرت دو نعمت و خیر هستند که هرکدام را جداگانه ذکر فرمود.
آیۀ ۱۷
الصَّابِرِینَ وَ الصَّادِقِینَ وَ الْقانِتِینَ وَ الْمُنْفِقِینَ وَ الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحار
مفردات
الاسحار
الاسحار جمع سَحَر است. [جمهرۀ اللغۀ: ۱/۵۱۱] و سَحَر زمان پیش از صبح را گویند. [مقاییس اللغۀ: ۳/۱۳۸] زمانی که تاریکی آخر شب با روشنایی روز درهم میآمیزد. [مفردات: ۴۰۱] وقت محدود و میان فجر کاذب و صادق [تسنیم: ۱۳/۳۵۰]
القانتین
القانیتن از «قنوت» و آن از «قنت» است. اهل لغت «قنوت را به معنای فرمانبرداری دانستهاند. [الصحاح: ۱/۲۶۱] و این معنای اصلی آن است، و گفتهاند قنوت بعداً به معنای استقامت و پایداری در راه دین به کار رفته است. [مقاییس اللغۀ: ۵/۳۱] و در قرآن قنوت به معنای خضوع و فروتنی همراه با فرمانبرداری آمده است، که خضوع مربوط به قلب است و فرمانبرداری وظیفۀ عملی است. یعنی صفتی که دلالت بر عمل همراه با فروتنی و تسلیم از روی رغبت و میل دارد. [التحقیق: ۹/۳۲۳]
ترجمه
آنان شکیبایان، راستگویانِ راستکردار و فرمانبرانِ فروتن، و بخشندگان و آمرزشخواهان در سحرگاهاناند.
تفسیر
ادامۀ وصف متقین است. در این آیه خداوند اوصاف پنج صفت برجستۀ متقین را که تقوا ملکۀ آنان شده است، بیان میفرماید.
الصَّابِرِینَ
اول: صابر و شکیبا هستند. در فرمانبرداری خداوند استقامت و پایداری دارد. در سختیها و مصیبتهای صبور هستند و خود را نمیبازند و آرامش و وقار خود را حفظ میکنند و نسبت به گناهان هم خویشتندار هستند.
وَ الصَّادِقِینَ
صادق هستند، یعنی در گفتار و کردار خود صادقانه سخن میگویند و عمل آنان هم صادقانه و مطابق با حق است.
وَ الْقانِتِینَ
در بندگی خدا، خضوع دارند،و فروتن هستند. یعنی هم فرمانبردار هستند و هم خاضع. چنان تقوا در جان و قلب آنان احاطه پیدا کرده است، که به مقام بندگی و فرمانبرداری و خضوع اختیاری رسیدهاند. و تسلیم فرامین الهی هستند.
وَ الْمُنْفِقِینَ
اهل انفاق و اهل خیر هستند و در رفع نیازهای مردم، پیشقدم هستند و از توان مالی که خداوند به آنان داده است، برای مستمندان و نیازمندان خرج میکنند. و این کار را هم فقط برای خدا انجام میدهند.
وَ الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحار
در سحرگاهان از خدا طلب استغفار میکنند. تعبیر «الاسحار» آورد تا نشان دهد که شبزندهداری سیرۀ مستمر آنان است و استغفار در سحرگاهان هم سیره و منطق پیوسته آنان است.
بهترین وقت برای اینکه دلها از انحراف نجات پیدا کند، سحرگاهان است، به این دلیل آنان در دل شب که تاریکی بر روشنایی غلبه دارد، از خدا طلب مغفرت میکنند، تا باطنشان متحول شود و توجۀ خالصانه به خدا داشته باشند. ویژگی این وقت آن است که انسان در خلوت خود، از خود حساب میکشد و خطاهای خود را به یاد میآورد و به قصور و تقصیرهای خود در محضر خداوند متعال و در انجام وظایف عملی و گفتاری و قلبی اذعان میکند و صادقانه و از صمیم قلب به خداوند توجه میکند و طلب مغفرت مینماید. و این استغفار قلب را از انحراف و غلتیدن در امور متشابه و مشتبه نگه میدارد [رحمۀ من الرحمن: ۱/۴۲۲] و برای انجام وظایفی که بر عهدۀ بنده در روز است، آماده میکند.
بحث روایی دربارۀ مصداق المستغفرین بالاسحار
روایات ما مصداق استغفار در سحرها را نماز شب دانستهاند، چنانچه تفسیر صافی از مجمع البیان و آن از امام صادق علیه السلام نقل میکند. [تفسیر الصافی: ۱/۳۲۲]
همچنین روایات متعددی وارد شده است که کسانی که در آخر وتر خود و قنوت آن ۷۰ بار ذکر استغفار را بگویید و یکسال بر آن مداومت داشته باشند، مصداق «المستغفرین بالاسحار» هستند:
عَنْهُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ أَبِیعَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ قَالَ فِی آخِرِ الْوَتْرِ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّی وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ سَبْعِینَ مَرَّهً وَ دَامَ عَلَى ذَلِکَ سَنَهً کُتِبَ مِنَ الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحار المحاسن ؛ ج۱ ؛ ۵۳
عن زراره قال: قال أبو جعفر من داوم على صلاه اللیل و الوتر- و استغفر الله فی کل وتر سبعین مره، ثم واظب على ذلک سنه کُتب من الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحارِ. تفسیر العیاشی ؛ ج۱ ؛ ۱۶۵
و پیامبر خدا هم در نماز وتر خود ۷۰ بار ذکر استغفار را میگفتند:
وَ عَنْهُ عَنْ فَضَالَهَ عَنْ حُسَیْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سَمَاعَهَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لَهُ الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحارِ فَقَالَ اسْتَغْفَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِی وَتْرِهِ سَبْعِینَ مَرَّهً. تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان) ؛ ج۲ ؛ ۱۳۰
بنابراین اگر کسی برخی شبها بلند شود و برخی شبها نه؛ مصداق این آیه نیست. البته برای ضعیف الایمانهای چون بنده گفته شده است که شما حتی به اندازۀ دوشیدن شیر گوسفندی شبها بلند شوید. و این استمرار در این عمل موجب میشود که خداوند توفیق بدهد.
وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم لِعَلِیٍّ علیه السلام فِی وَصِیَّتِهِ یَا عَلِیُّ صَلِّ مِنَ اللَّیْلِ وَ لَوْ قَدْرَ حَلْبِ شَاهٍ [وَ بِالْأَسْحَارِ فَادْعُ لَا تُرَدُّ لَکَ دَعْوَهٌ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَقُولُ وَ الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحارِ]. مکارم الأخلاق ؛ ؛ ص۲۹۴
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی
مطالب مرتبط
فرستادن دیدگاه
گاهشمار تاریخ خورشیدی
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
---|---|---|---|---|---|---|
« فروردین | ||||||
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر آذر ۲۸, ۱۳۹۴
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت آذر ۲۸, ۱۳۹۴
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان آذر ۲۸, ۱۳۹۴
- سجده شکر آذر ۲۸, ۱۳۹۴
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر آذر ۲۸, ۱۳۹۴