آذر
15
1391

حضور امام سجاد(ع) در جمع اسرای اهل بیت (ع)

پس از عاشورا حضرت سجاد را همراه دیگر اسرا به سوی کوفه حرکت دادند. آمار دقیقی از اسیران در دست نیست. برخی مورخان تعداد زنان را ۶۴ نفر تا ۸۴ نفر و تعداد مردان و کودکان پسر را ۱۲ تا ۱۴ نفر نوشته اند (۱) که با چهل شتر – که هر شتر هودجی بی سر پوش بر آن ها بسته بودند – حمل می شدند. (۲) همه آن ها در زنجیر بوده یا با ریسمان بسته بودند. (۳) تنها مرد کاروان اسیران، حضرت سجادعلیه السلام بود. دشمن نسبت به ایشان سخت گیرتر عمل می کرد. آن چنان که مورخان نوشته اند: امام زین العابدین علیه السلام را بر شتری برهنه سوار کرده بودند و دست های مبارک آن حضرت را بر گردن وی بسته، بر تن او زنجیر نهاده و (۴) هر دو پای او را به شکم شتر بسته بودند. (۵)

بعضی از مورخان، ورود قافله اسرا به شهر کوفه را دوازدهم محرم سال ۶۱ ه . ق ذکر کرده اند و بعضی دیگر شانزدهم و هفدهم محرم نوشته اند. (۶)

منابع:
۱) ریاض القدس بحدائق الانس، ج ۲، ص ۲۲۷.
۲) مقتل الحسین، مقدم، ص ۳۵۵ و بحار الانوار، ج ۴۵، صص ۱۱۴ و ۱۹۶.
۳) بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۱۳۲.
۴) ارشاد، ج ۲، ص ۱۲۳; انساب الاشراف، ج ۳، ص ۲۰۶ و امالی شیخ طوسی، ج ۱، ص ۹۰.
۵) ناسخ، ج ۳، ص ۳۰.
۶) امام حسین و ایران، ص ۴۸۰.

آذر
14
1391

امام سجاد علیه السلام در کربلا

برخی از مورخان معتقدند که امام زین العابدین علیه السلام در واقعه جان گداز و خونین کربلا ۲۴ ساله بوده است و بعضی دیگر نوشته اند که از سن مبارکش ۲۲ سال می گذشت. محمد بن سعد در کتابش می نویسد:

«علی بن الحسین علیهما السلام در واقعه کربلا همراه پدرش بود و در آن هنگام از عمر شریفش ۲۳ سال (۱) می گذشت. فرزند ایشان، امام محمد باقر علیه السلام که امام سجادعلیه السلام از کربلا تا شهادت

همراه پدر بود، سه یا چهار ساله بود. امام زین العابدین در آن هنگام به سبب بیماری در جهاد شرکت نکرد و خداوند او را برای هدایت مسلمانان نگه داشت و نسل رسول الله صلی الله علیه وآله از فاطمه علیها السلام در ذریه امام حسین علیه السلام به امام سجاد علیه السلام و اولاد او منحصر گردید.» (۲)

شیخ مفید در این باره می گوید:

«همین که امام حسین علیه السلام شربت شهادت نوشید، شمر به قصد کشتن امام سجاد علیه السلام نیز حمله برد. امام زین العابدین علیه السلام در بستر بیماری به سر می برد و حمید بن مسلم به دفاع پرداخت و حمله شمر را مانع گردید. عمر بن سعد آن حضرت را در حالی که از بیماری رنج می برد با اهل بیت به کوفه انتقال داد.» (۳)

امام سجاد علیه السلام در قیام خونین کربلا مدت کوتاهی – بنا به مشیت الهی – بیمار بود و پس از بهبودی، مدت ۳۵ سال امامت و زعامت جامعه مسلمین را تداوم بخشید. این که برخی این امام همام را دائم المریض معرفی کرده اند تا آنجا که در اذهان عوام این قضیه مانده است، در حقیقت نسبت به امام چهارم علیه السلام و فداکاری های ایشان بی توجهی کرده اند.

منابع:
۱) طبقات ابن سعد، ج ۵، ص ۱۶۳; زندگانی امام زین العابدین، سید محسن امین، حسین وجدانی، ص ۷۰.
۲) ارشاد شیخ مفید، ص ۲۵۴.
۳) طبقات ابن سعد، ج ۵، ص ۱۶۳.
آذر
12
1391

روزه در روز بیست و یکم ماه محرم

شیخ مفید روایت کرده است که:« شب بیست و یکم ماه محرم، شبی است که حضرت فاطمه زهرا(س) به خانه امیر مؤمنان(ع) رفتند و شب ازدواج آن بانو می‌باشد.» و به همین خاطر روزه این روز، برای ادای شکر و سپاس به درگاه خداوند مستحب است.

مؤلف می‌گوید:« در این باب روایات زیادی که بین آنها اختلاف هم وجود دارد بیان شده، اما تنها آگاهان و هوشیاران می‌دانند که در این شب عزیز، خداوند چه نعمت‌هایی به دوستان خاص خویش و تمامی مسلمانان عطا کرده است و فقط آنها می‌دانند که هر چه خیر و برکت در این جهان است همه و همه به برکت وجود دوازده امام و تربیت و راهنمایی و ارشاد و نور تربت شریف آنان است. به خصوص برکات نور دوازدهمین امام، قیام کننده به حق، حضرت حجه بن الحسن(ع) که خداوند به واسطه وجود آن حضرت نعمت‌های خویش را به اهل همه دین‌ها تمام نموده است.

آری، به وجود آن حضرت عدالت خداوندی نمایان شده و تمامی دین، خاص خداوند خواهد شد و این همه نعمت نیست مگر از برکت شبی که بانوی دو عالم حضرت زهرا(س) قدم به خانه امام علی(ع) نهاد. به همین خاطر شخص مراقب باید به شکرانه این نعمت به گرفتن روزه و انجام عبادات و دیگر تقرب جستن‌ها اقدام نماید. باشد که با تعظیم و احترام به این روزها او نیز در جرگه کسانی قرار گیرد که خداوند در قرآن خویش آنان را به «تقوای دل» توصیف کرده که فرمود:«وَ مَن یُعَظّم شَعائِرَ اللهِ فَإنَّها مِن تَقوَی القُلُوب» «و هر کس شعائر الهی را بزرگ دارد این کار نشانه تقوای دل‌هاست»

و رعایت همین نکات ظریف و دقیق است که سبب می‌شود شرافت و نورانیت اعمال بیشتر شده و پاداش مراقبت‌های انسان بیشتر گردد، و این از منظر خداوند پنهان نیست، همان‌گونه که بر دانایان و خردورزان مخفی نمی‌باشد.

برگرفته از کتاب المراقبات
آذر
10
1391

اللهم العنهم جمیعا

بنام خدا

اللهم العنهم جمیعا

با سلام برآقای عزیزی که داغ غم جد بزرگوارش , حسین علیه‌السلام را از کلمه کلمه زیارت ناحیه مقدسه می توان چشید و اشکهای ریخته اش را در هر سطر این زیارتنامه می توان دید. آقا جان می شناسیمان که, از کودکی هر صبح جمعه میهمان ندبه ات بودیم و با هم نغمه أین الطالب بدم المقتول بکربلا سر داده ایم . ای منتقم اگر چند سطری از جد مظلومتان حسین علیه‌السلام می نویسم با امید روزی است که اگر شما بیایی و انتقام خون عزیز زهرا را بگیری ما را در کنار خود ببینی و نه در مقابل خود(ان شاء الله).

کوچکتر که بودم همیشه در مراسم امام حسین علیه‌السلام از خودم می پرسیدم مگر دشمنان امام با آنها چه کرده اند که همه آنها را در لعن شریک می کنند . با مرور زمان و مطالعه مصائب وارده بر ائمه اطهار از طرف دشمنان و معاندان دین به ارزش بالای لعن پی بردم و دانستم ارزش نفرین کردن دشمنان ائمه اطهار کمتر از مقام سلام بر امامان معصوم نیست و به همین علت تولی و تبری را همپایه هم قرار داده اند. یعنی نمی شود کسی حب امامی را به دل داشته باشد اما بغضی از دشمنش نداشته باشد .

با مرور روایت عاشورا در کتاب لهوف سید طاووس چند مورد از هزاران ظلمی که در روز عاشورا در حق امام حسین علیه‌السلام شده بود به چشم می خورد که واقعا در طول تاریخ بی نظیر است و با نکاتی اگرچه اندک را با قلم قاصر خود نوشتم تا شاید بتواند قدرت لعن بر ظالمان در حق محمد صلوات الله علیه و آل محمد را اندکی قوت دهد.

***************

روز هفتم ماه محرم ۶۱ هجری است و عمر سعد دستور می دهد آب را بر خیام امام حسینعلیه‌السلام ببندند. و موضوع غربت امام حسین علیه‌السلام از آنجا اوج می گیرد که آب را بر اهل بیت و حتی کودکان ایشان هم می بندند  هیچ کس از سپاه نمی پرسد جرمشان چیست . آیا مگر فقط با یاران امام طرفند ! به راستی نمی دانند امام با زن و فرزندان خود آمده است ! هیچ قلب سلیمی نمی پذیرد که آب بنوشد در حالی که می بیند کودکان بی گناه تشنه ای در این نزدیکی از فرط تشنگی پیراهن های عربی خود را بالا زده اند و شکم به زمین چسبانده اند. این خود می تواند دلیلی برای لرزیدن دل هر شخص نا آگاهی باشد.

بستن آب در زمان جنگهای پیامبر اسلام صلوات الله علیه نیز امری ناپسند بوده و حتی علی علیه‌السلام هم مانند پیامبر در جنگها اجازه چنین کاری را نمی دادند و بارها متذکر می شدند آب را نباید در جنگ بر طرف مقابل ببندید حتی اگر کافر باشند.

چه بر سر قوم ظالم آمده بود که آن روز به چنین جنایتی دست زدند . در کدامین جنگ دیگر مشاهده شده که آب را بر طرف مقابل ببندند , در صورتی که تمام لشکر عمر سعد شاهد بودند امام حسین علیه‌السلام همراه زن و فرزندانش آمده است .

حرمت ذریه پیامبر راکه نگه نداشتند حتی در حق کودکان و زنان بی گناه هم ظلم می کنند و آب  را از آنها دریغ می کنند.  اما بدتر اینکه هیچ کس اعتراض هم نمی کند. یعنی یک انسان هم در سپاه عمر سعد نیست که بگوید جنگ ما با حسین است نه با این زنها و کودکان ! شرم دارم بگویم حیوانات و پرندگان هم آن روز سیراب بودند اما پسر پیغمبر لب تشنه به جنگ اعدا رفت و حتی تشنگی اهل حرم نیز از دلواپسی هایش بود.

صحبت از تشنگی سه روزه در صحرای کربلا برای افراد سیراب معنی دقیقی نمی تواند داشته باشد, اما جریان تشنگی و آب در روز عاشورا را نمی توان به هیچ عنوان نادیده گرفت . همانطور که بارها شنیده ایم مردان جنگی هم آن روز از تشنگی روایت کردند و وجود مقدس امام حسین نیز در لحظات آخر از تشنگی خود گفته اند . این حدیث منقول از ایشان در روز عاشورا نیز شاهد این مدعاست ” شیعیان , اگر بعد من آب گوارایی نوشیدید یادی از لبهای تشنه امامتان حسینعلیه‌السلام هم بکنید.

حتی ابوالفضل العباس علیه‌السلام هم به دلیل دیدن عطش کودکان و به قصد آوردن آب راهی علقمه شد. آن هنگام که دشمن دست هایش را از بدن جدا کرد آنقدر برایش مهم نبود و فقط می خواست آب را به بچه ها برساند اما وقتی تیر به مشکش اصابت کرد دیگر امیدش نا امید شد. مگر آب هم می تواند به این درجه از ارزش برسد که علمدار کربلا , یل ام البنین را که امید همه اهل حرم است, نا امید کند. واقعیت این است که مسأله آب مسأله مهمی بوده است اما براستی این صحنه ها تکان دهنده نبوده!؟

علی اکبر نیز یکبار از فرط تشنگی در میدان جنگ به سوی پدر باز می گردد و از ایشان طلب آب می کند. یعنی مردم بعدها بدانند تشنگی آن روز سخت بود و باز بدانند آنها از نیروی غیبی سیراب نشدند و در میدان جنگ هم بودند و چه بسا خون از بدنشان رفته و تحمل تشنگی را سخت تر کرده بود. این در حالیست که سپاه عمر سعد نظاره گر  عطش امام و اهل بیت ایشان بودند و چندین بار امام حسین علیه‌السلام برای اهل حرم تقاضای آب نمودند. اما جواب آنها چیزی جز خنده و طعنه و دست زدن نبود .یعنی جنگیدن با یک انسان تشنه برای آنها درد آور که نیست لذت بخش هم هست. پس مستحق اللهم العنهم جمیعا شدند.

باز امام حسین علیه‌السلام فرمودند طفل ۶ ماهه خود را برای سیراب کردن به شما می دهم تا آبش دهید یعنی اگر می ترسید من آب بخورم و دیگر توان مقابله با من را نداشته باشید این کودک را خودتان سیراب کنید. لحظه ای برای دریافت پاسخ مکث کردند اما  پاسخ طور دیگری داده شد . اوج رذالت و پستی را می توان دید. تصور گلوی نازک کودک ۶ ماهه و تیر سه شعبه عجیب است. اما عجیب تر افراد سپاه عمر سعد بودند که آنجا حضور داشتند و این حرکت را محکوم نکردند و هیچ اعتراضی به زبان نیاوردند . یعنی یاری از مظلوم که نکردند هیچ با دست و زبان ظالم را تأیید کردند. و همین بس که تا آخر دنیا مستحب باشد هر روز در زیارت عشق ۱۰۰ بار بگوییم اللهم العنهم جمیعا.

***************

و اما گریه بر حسین علیه‌السلام از آنجا آغاز می شود که همه افراد لشکر دشمن به اینکه او ذریه پیغمبر است واقفند ومی دانند او کیست. یعنی هیچ کس نمی تواند ادعا کند من نمی دانستم در روز عاشورا به جنگ که رفته ام و این ادعا در هیچ کجای تاریخ نیامده است. البته بودند مردمانی که هنگامی که اهل بیت امام حسین علیه‌السلام را به عنوان اسیر خارجی وارد شهر می کردند, از اینکه آنها فرزندان رسول الله صلوات الله علیه هستند بی خبر بودند.

اما در میدان جنگ چندین بار امام خود را معرفی کردند ویک بار هم با حالت سوالی از کسانی که در سپاه عمر سعد بودند  پرسش کردند که” آیا من پسر پیغمبر نیستم و آیا این عمامه رسول خدا بر سر من نیست؟” و هر بار آنها جواب دادند آری درست است. این دیگر اتمام حجت کامل بود بر اینکه آنها می دانند با چه کسی به میدان جنگ می روند. و باز اگر بگویند امام حسینعلیه‌السلام ما را نصیحت نکرد دروغ است.

زیرا امام یکی از یارانش به نام”بریر بن حصین” را برای نصیحت اصحاب عمر سعد به سوی آنها فرستاد اما فایده ای نداشت . در این هنگام خود امام از اسب بر روی شتر که بلند تر بود سوار شد و از دشمن خواست ساکت شود. سپس صحبت های فراوانی در مورد دلیل جنگ و بیعت کوفیان و بیعت شکنی شان فرمودند و در پایان صریحا اعلام کردند که بدانید بعد از این جنگ فرصتی برای ماندن در این دنیا ندارید مگر به اندازه ای که سوارکاری بر پشت اسب می نشیند و ذلت پس از جنگ را برای آنها بازگو کردند.

با این بیانات امام حسینعلیه‌السلام حتی پا را فراتر از نصیحت گذاشتند و از طریق علم امامتشان آینده این جنگ شوم راهم برایشان پیش بینی کردند .

اینجا دیگر می بایست هر فردی در سپاه عمر سعد از خودش سوال کند اگر ذره ای سخنان ذریه پیامبر درست باشد پس در این  جنگ چه چیزی عایدش می شود؟

حال حتی اگر به درستی سخنان امام اطمینان نداشتند, لااقل باید از خود می پرسیدند به چه دلیل به جنگ با پسر پیغمبر آمده اند که البته امام حسین در همان روز عاشورا از طرف مقابلش این سوال را کرد تا شاید فردی در سپاه دشمن دلش بلرزد و بفهمد که دلیل روشنی برای جنگ با وی ندارد.

علت اصلی جنگ یزید با امام حسین علیه‌السلام که بدرستی معلوم بود . زیرا امام با وی برای خلافت بر مسلمین بیعت نکردند. و آیا این خطای بزرگی است و پسر پیغمبر گناهی عظیم مرتکب شده که واجب دانسته اند به جنگ با او بروند.

اکثر آنها چندین سال قبل, پس از رحلت رسول الله صلوات الله علیه شاهد بودند هنگامی که حق مسلم ولایت از علی بن ابیطالبعلیه‌السلام گرفتند  ایشان دست به شمشیر نبردند. در صورتی که آنها حتی به فاطمه زهرا سلام الله علیها نیز جفا کردند.

اما  سخن این است که همه شان می دانند آیاتی در قرآن آمده که پیامبر مزد رسالت خود را فقط محبت اهل بیتشان ذکر کرده اند و آنها چه زیبا این محبت را در حق آل پیامبر تمام کرده اند ! در صورتی که تعدادی از افراد سپاه مقابل امام حسین علیه‌السلام از کسانی بودند که با رسول الله زیسته اند  و شاید این سخنان را بارها از زبان مبارک  پیامبر شنیده باشند.

حال اگر ولی بودن علی علیه‌السلام و ائمه اطهار سلام الله علیها در قرآن ذکر نشده آیا نعوذ بالله به خلافت رسیدن یزید ملعون در قرآن ذکر شده بود که ریختن خون پسر پیامبر مباح باشد؟ یزید اصلا به شخصه دین خدا را اطاعت نمی کرد که بتواند ولی مسلمین هم باشد!

پس جرم غیر قابل بخشش امام حسین علیه‌السلام که همه افراد سپاه عمر سعد در همان روز عاشورا به آن آگاه شدند یا از قبل آگاه بودند فقط و فقط بیعت نکردن ایشان با یزید بود . نه حلالی از دین خدا را حرام کرده بود و نه حرامی از دین خدا را حلال کرده بود.

با این حال که حرمت فرزند رسول خدا را نگه نداشتند حتی می دانستند جنگشان بر حق نیست. و اگرچه در آن روز ملحق شدن به سپاه امام حسینعلیه‌السلام ایمان خاصی می طلبید اما برای همراهی نکردن با سپاه عمر سعد اوج ایمان احتیاج نبود و بینایی و شنوایی خاصی نمی خواست فقط کافی بود چشم و گوشت را نبندی تا واقعیت هرآنچه هست را ببینی تا در جمع اللهم العنهم جمیعا نروی.

به همین دلایل بود که افرادی که در سپاه عمر سعد بودند و در قلبشان هنوز یک نقطه سفید باقی مانده بود در شب عاشورا و حتی بعضا در ظهر عاشورا تاب این رانیاوردند این ظلم بزرگ را مرتکب شوند و هنگامی که امام برحق خود را مظلوم وتنها در مقابل گرگ های کوردل دیدند به سپاه امام حسینعلیه‌السلام ملحق شدند.

در ظهر عاشورا هنگامی که امام فریاد برآورد ؛ آیا فریادرسی نیست که به خاطر خدا به فریاد ما برسد؟ وآیا مدافعی نیست که به خاطر خدا از حریم پیامبر دفاع کند؟ دل حر لحظه ای لرزید و نقل شده که بدنش نیز می لرزیده و با آن حالت خود را سریعا به سپاه یاران امام رساند و به امام حسینعلیه‌السلام گفت : “به خدا سوگند گمان نمی کردم آنچه را اکنون می بینم بر سر شما بیاورند” و از ایشان خواست تا او را ببخشد و به سپاه امام پیوست و دقایقی بعد در دفاع از راه حسین علیه‌السلام شهید شد و در لحظه ای کوتاه از لعن به سلام رسید.

حر اوج پستی و پلیدی و بیعت شکنی کوفیان  در مقابل غربت و مظلومیت بزرگی که با تمام وجودش سعی داشت با نصیحتهایش دل غفلت زده دشمن را بیدار کند دید چون چشم هایش رانبست.

به جرأت می توان گفت هر آنچه حر در آن روز دید و لرزید دیگران هم دیدند اما منقلب نشدند چون نخواستند و مستحق اللهم العنهم جمیعا شدند

***************

در هر حال جنگ شروع شد و تا به اینجا اگر مسلمانی در سپاه عمر سعد بود و دلش با گناه قفل نشده بود طبیعی بود که بر درستی کار خود شک کند. ولی اکنون که جنگ شروع شده و بر فرض که همگی در سپاه دشمن با عناد بر علی علیه‌السلام به جنگ آمده اند. پس جنگ است نه چیز دیگر .یعنی جنگ هم فرامین و قوانینی دارد که  فراتر رفتن از آن در همه جا منع شده زیرا انسان را از حیوان هم پست تر می کند. در هر جنگی طرفین ملزم به رعایت اصول جنگ می باشند؛ یعنی انسانی است نه اسلامی. مثلا وقتی مبنای جنگ تن به تن شد دیگر نباید چند نفر به جنگ با یک نفر بروند. اما این قبیل ناجوانمردی ها در جنگ روز عاشورا به کرات  مشاهده می شود. و بارها دیده شد که وقتی یاران امام حسینعلیه‌السلام با آن ایمان  کاملی که داشتند به میدان نبرد که می آمدند و می جنگیدند و یکی یکی می کشتند و پیش می رفتند و در این حال عمر سعد افراد سپاهش را عاجز و در حال فرار می دید از خشم نعره می زد بریزید بر سرش.

این یعنی زیر پا گذاشتن قول و قرار جنگی و جالب اینکه آنها هم گروهی به یاران امام حمله می کردند و نمی گفتند چرا باید گروهی باید با یک نفر بجنگیم در صورتی که ما وعده جنگ تن به تن گذاشته ایم. یعنی یک مرد هم در سپاه عمر سعد نبود که اعتراضی داشته باشد پس در حق کلشان باید گفت اللهم العنهم جمیعا.

***************

هنگامی که تمام یاران امام به شهادت رسیدند , جوانان اهل حرم و ذریه رسول خدا یکی یکی به میدان جنگ رفتند و جوانمردانه جنگیدند. که باز هم زمانی که لشکر دشمن عجز خود را در جنگ تن به تن دیدند گروهی به جنگ با خاندان پیامبر رفتند و حتی از شباهت زیاد علی اکبر حسین علیه‌السلام به رسول الله و نوجوانی قاسم بن الحسن علیه‌السلام هم شرم نکردند. قباحت را وقتی به آخرین حد رساندند که به بدن بی جان این دو عزیز هم رحم نکردند و آنها را در حالی که افتاده بودند با شمشیر و نیزه می زدند تا آنها را قطعه قطعه کردند , در صورتی که از پیامبر اسلام حضرت محمدصلوات الله علیه بارها شنیده بودند که در جنگ با کافران هم به بزرگان و بزرگ زاده گانشان بی حرمتی نکنید و اجسادشان را سالم به بازماندگانشان برگردانید. مگر علی اکبر فرزند پیامبر و شبه پیامبر خَلقا و خُلقا نبود؟ و آیا بزرگ وبزرگ زاده نبود که حتی بی حرمتی به جسم بی جانش را هم نمی خواستند از دست بدهند.

اگر بر فرض محال افراد سپاه عمر سعد مسلمان هم نبودند و نمی دانستند با پسر پیغمبر به جرم بیعت نکردنش با یک آدم عیاش لامذهب دارند می جنگند با دیدن این همه وقایع باید تکان می خوردند و خودشان را از این معرکه هلاکت نجات می دادند . حتی اگر نمی توانستند به اوج خوشبختی در کنار حسین علیه‌السلام برسند می توانستند خود را از زمره اللهم العنهم جمیعا نجات دهند .

اما حسین علیه‌السلام در روز عاشورا عجب شخصیتی دارد که با تمام این اوصاف عصبانی نمی شود . یعنی هیچ چیز او را به خشم نمی آورد . دیدن تشنگی اهل بیت بزرگوارش و حتی امتناع دشمن از دادن آب به طفل ۶ ماهه , نافهمی سپاه مقابل در برابر آوردن این همه برهان ودلیل بر حق بودنش , نامردی در جنگ تن به لشکر و یا حتی آوردن نعش پاره پاره اکبر که با تمام نامردی او را ……

آخر حسین علیه‌السلام هدفی دارد که تمام اینها را به راحتی می پذیرد. هدف او رضایت الله است و در واقع په زیبا شایسته نام ثارالله است.

اما واقعا چه بر سر دین خدا و آیین رسول الله آمده بود که تمام حرفهایش به فراموشی سپرده شده بود و حتی به کلام قرآن هم عمل نمی شد .در سالهایی که خلفای اموی به ناحق بر سر کار بودند با قرآن و سنت چه کردند؟ فقط می توان گفت آنقدر دین خدا تحریف شده بود که جز با ریختن حسینعلیه‌السلام و اولاد و اصحابش و اسارت زنان و کودکان خاندانش زنده نمی شد.

***************

بعدازظهر عاشوراست و تمام اصحاب و اولاد امام حسین شهید شدند حالا دیگر حسین تنها شده است. یکبار دیگر فریاد بر می آورد : ” آیا کسی نیست که از حریم رسول خدا دفاع کند؟ آیا کسی نیست که به امید پاداش الهی به فریادمان برسد؟ ” این دیگر چشم کور می خواهد تا نبیند مظلومیت مرد بزرگی را که پس از داغ مرگ پسر و برادر و برادر زاده و یاران باوفایش در پی رساندن این نامردها به پاداش الهی است .

و اما سپاهیان عمر سعد که در مقابل این همه آیه و نشانه کور شده بودند . آنها حتی نیت خیرخواهانه امام در حق قاتلان خاندانش را در لحظات پایان هم ندیده بودند و تازه مانند گرگان درنده دندان تیز کرده بودند و در پستی سنگ تمام گذاشتند و در میدان جنگ هر که با هر چه داشت به جنگ با امام حسینعلیه‌السلام آمده بود . انگار اگر کسی جا می ماند دیگر هیچ وقت نمی توانست جبران کند. پس فقط باید گفت اللهم العنهم جمیعا .

روایت شده که امام حسین علیه‌السلام در جایی شروع به جنگ کرد که نزدیک به خیام باشد و ایشان مشرف به اوضاع حرم باشد . حسینعلیه‌السلام با نیروی ایمان و ذوالفقار علیعلیه‌السلام تمام کسانی را که به مصافش می آمدند را یک به یک می کشت تا اینکه بین امام و خیام فاصله انداختند. امام فریاد بر آورد :”وای بر شما , اگر دین ندارید و از قیامت نمی ترسید لااقل در دنیا آزاده باشید . من با شما می جنگم و شما با من می جنگید . این مسأله به زنها ربطی ندارد. تا من زنده ام به حریم خاندانم تجاوز نکنید. “

امام تشنه لب تنهای ما در حین جنگ همواره نگران شکسته شدن حرمت خاندانش بوده و چه غریب است که حتی نمی تواند لحظه ای هم از فکر ناموس خدا رها شود.

در غروب روز عاشورا خورشید زهرا نیز با تمام دلواپسی هایش غروب کرد. در کتابها ارقام زخمها و نیزه های وارد شده بر جسم امام حسین علیه‌السلام مختلف است اما چیزی که بسیار نقل شده این است که می گویند امام مانند خارپشت شده بودند. لا اله الا الله که کسی را در طول تاریخ بشر بتوانی پیدا کنی که او را اینگونه مثال زده باشند. مگر برای کشتن یک انسان چند تیر نیاز است؟ یعنی تک تکشان با این کار می خواستند از قافله اللهم العنهم جمعا عقب نیفتند که انصافا مستحق آنند.

شاید امام حسین علیه‌السلام را نمی شناختند و اوصافش رانشنیده بودند که جایش بر سر و کول پیامبر بوده و یا بر فرض از زهد و تقوای ایشان در سخنرانی های مکررش در روز عاشورا هم مطلع نشدند !  گویی حتی ذره ای رحم هم در دل آنها نبود که سعی و تلاش داشتند تا وی را سنگباران , تیرباران و هدف نیزه هایشان کنند . شرم دارم بگویم در حالیکه امام هنوز زنده و در حال صحبت با آنها بود, سر ایشان را از بدن جدا کردند . لباس ها را از تن مبارک امام حسینعلیه‌السلام در آوردند , در حالیکه امام لباس های کهنه به تن کرده بود. یعنی در آوردن لباس به خاطر ارزشش نبوده و از پستی و رذالت قوم ظالم خبر می دهد. و امام حسین علیه‌السلام و اصحابش در طول تاریخ تنها کسانی هستند که دشمن به جدایی سر از بدنشان هم رضایت نداد و با نعل اسبانشان بر این بدنها که هنوز جای بوسه پیامبر بر آنها بود تاختند و به نقلی با نعل تازه تاختند تا ثابت کنند پست ترین هستند.

به بدن یک مرده نه امام عزیز شهید هم احترام نمی گذارند. اگر مسلمان بودند , این از فرامین دین است یا وصایای پیامبر!؟ نه حتی یک لحظه هم نمی توان آنها را مسلمان و بر دین محمدصلوات الله علیه فرض کرد.

بعد از اتمام جنگها همه به گروه مقابل اجازه خاکسپاری کشته شدگان را می دهند . اما نمی دانم سپاه عمر سعد در حالیکه کشتگان خود را دفن می کردند به چه دلیل فرصت خاکسپاری به زینب کبریسلام الله علیها و علی بن الحسین علیه‌السلام را ندادند و عزیزان دل پیامبر را روی خاک گرم کربلا رها کردند .

***************

بعد از همه این جنایات و فجایع با اینکه می دانند این زنها و کودکان کوچکترین گناهی ندارند به سمت خیام حسین علیه‌السلام حمله کردند و ابتدا خیمه ها را غارت کردند و بعد به آتش کشیدند در حالیکه زنان و کودکان در خیام بودند . حتی دیده نشده حیوانات هم خانه دشمنانشان را بر سرشان خراب کنند و این کار در میان حیوانات هم نا پسند و مذموم است.

و اما دیگر برای ماندن آن شب در آن صحرا خیمه ای هم ندارند. آخر چه کسی دیده عزاداری را در محل وقوع داغش بخوابانند . و خدا می داند آن شب در کنار کشتگانی که دیشب پاسدار حرم ها بودند وامشب دیگر نه خیمه ای هست و نه پاسداری , چه بر دلشان رسیده و چگونه کودکان خسته و ترسیده را در خیام نیمه سوخته خواباندند. و عجیب اینکه با دیدن این صحنه ها که یادش دل را تکان می دهد ذره ای دل دشمن نلرزید.

رذالت قوم پلید به همین جا خاتمه نیافت. هنگامی که صبح شد زنان و کودکانی را که هنوز کشته شدن عزیزانشان را باور نکرده بودند را به اسیری می برند , آن هم با شتران بدون مهمل. و تازه دارند برای تسلی دلشان آنها را از کنار کشتگان می برند .

عمه سادات با وجود تمام درد و اندوهش به زنان و کودکان در سوار شدن ناقه ها کمک می کند و شاید هم هر کدام را دلداری می دهد .

اما دردناکتر لحظه ایست که زنان و کودکان داغدار سر که بلند می کنند با ناباوری تمام سرهای عزیزانشان را بر بالای نی و جلوتر از خود روانه می بینند .

کار را به جایی رساندند که هر روز مستحب است  اول ۱۰۰ بار بگویی اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد وآخر تابع له علی ذلک اللهم العن العصابه التی جاحدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله اللهم العنهم جمیعا تا لایق آن شوی که بر مولای خود سلام دهی.

یارب الحسین ؛ بحق الحسین ؛ إشف صدر الحسین , بظهور الحجه

التماس دعا

منبع : کتاب لهوف سید طاووس

آذر
10
1391

چگونگی هلاک شدن یزید

در نحوه مرگ یزید چند روایت متفاوت وجود دارد:
 
روایت اول – سیدبن طاووس در لهوف می گوید:
یزید روزی با اصحابش به قصد شکار به صحرا رفت. به اندازه دو یا سه روز از شهر شام دور شد، ناگاه آهویی ظاهر شد یزید به اصحابش گفت: خودم به تنهایی در صید این آهو اقدام می‌کنم کسی با من نیاید. آهو او را از این وادی به وادی دیگر می‌برد. نوکرانش هر چه در پی او گشتند اثری نیافتند.
یزید در صحرا به صحرانشینی برخورد کرد که از چاه آب می‌کشید. مقداری آب به یزید داد ولی بر او تعظیم و سلامی نکرد.
یزید گفت: اگر بدانی که من کیستم بیشتر من را احترام می‌کنی! آن اعرابی گفت ای برادر تو کیستی؟ گفت: من امیرالمومنین یزید پسر معاویه هستم. اعرابی گفت: سوگند به خدا، تو قاتل حسین بن علی(علیهماالسلام) هستی ای دشمن خدا و رسول خدا.
اعرابی خشمگین شد و شمشیر یزید را گرفت که بر سر یزید بزند، اما شمشیر به سر اسب خورد، اسب در اثر شدت ضربه فرار کرد و یزید از پشت اسب آویزان شد. اسب سرعت می‌گرفت و یزید را بر زمین می‌کشید، آنقدر او را بر زمین کشید که او قطعه قطعه شد. اصحاب یزید در پی او آمدند، اثری از او نیافتند، تا این که به اسب او رسیدند فقط ساق پای یزید روی رکاب آویزان بود.
روایت دوم – شیخ صدوق میفرماید: یزید شب با حال مستی خوابید و صبح مرده او را یافتند در حالی که بدن او تغییر کرده،مثل آنکه قیر مالیده باشند.بدن نحسش را در باب الصغیر دمشق دفن کردند.
روایت سوم – هبی از محمد بن احمد بن مسمع نقل می‏کند که گفت: یزید مست کرد و بلند شد که بر قصد. اما با سر بر زمین خورد که سرش شکافت و مغزش آشکار شد.
بلاذری در انساب الاشراف می‏نویسد: پیری از شامیان به من گفت: علت مرگ یزید این بود که او در حالت مستی بوزینه ‏اش را بر الاغ سوار کرد. سپس به دنبال او آن گونه دوید که گردنش شکست، یا چیزی در درونش [ احتمالا زهره اش] پاره گردید.
روایت چهارم – در “الکامل فی التاریخ” آمده است : یزید بن معاویه در پانزدهم ربیع الاول سال ۶۴ قمری در اطراف دمشق به علت برخورد پاره‌سنگی که از منجنیقی پرتاب شده‌بود و به یک طرف صورت وی برخورد کرده بود به بیماری‌ای مبتلا شد و این بیماری مرگ وی را به همراه داشت. پس از آن، وی در قبرستان باب الصغیر که در حوالی همان شهر است دفن گردید.
منبع : شیعه نیوز

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031