23
1403
عاقبت طمع و گدایی،در عین بی نیاز بودن!
اسماعیل بن احمد می گوید: سر راه امام حسن عسکری (علیه السلام) نشستم، وقتی که از نزدیک عبور می کرد،از فقر خود شکایت کردم و در خواست کمک نمودم!
گفتم: به خدا یک درهم بیشتر ندارم، صبحانه و شام نیز ندارم!
آن حضرت فرمود: به اسم خدا،سوگند دروغ می خوری… چون تو ۲۰۰ درهم زیر خاک پنهان کرده ای.
سپس به غلامش فرمود: هر چه همراه داری به اسماعیل بده.
غلامش صد دینار به من داد.
سپس امام حسن عسکری به من فرمود: این را بدان که هرگاه احتیاج بسیاری به آن دینارهائی که در زیر خاک نهاده ای پیدا کردی، از آنها محروم خواهی شد.
اسماعیل می گوید: همان گونه که امام حسن فرموده بود، همانطور شد…زیرا ۲۰۰ دینار در زیر خاک پنهان نموده بودم، تا برای آینده ام پس انداز باشد.
اما مدتی گذشت نیاز شدید به آن پیدا نمودم، رفتم تا آن را از زیر خاک بیرون آورم، خاک را رد کردم دیدم پولها نیست.
معلوم شد پسرم اطلاع پیدا کرده و آن پولها را از آنجا برداشته و فرار کرده است..
چیزی از آن پولها به دستم نرسید و طبق فرموده امام حسن علیه السلام در حالت شدید نیاز از آن پولها محروم شدم.
اصول کافی،باب مایفصل به دعوی المحق و المبطل حدیث ۱۴، ص ۵۰۹ –
16
1403
برای اموات فاتحه کبیره بخوانید!
یکی ازعلمای شیعه به نام (شیخ مهدی فقیهی) جهت استخاره و رفع گرفتاری پیش آیت الله بهجت می رود.
آیت الله بهجت به ایشان می فرمایند: چرا فاتحه کبیره نمی خوانید؟
شیخ فقیهی می پرسند: فاتحه کبیره چیست؟
آیت الله بهجت می فرمایند:
سوره حمد: را یک بار
چهار قل:( توحید-کافرون-ناس- فلق) هرکدام را یکبار
سوره قدر: هفت بار
آیت الکرسی: را سه بار بخوانید.
سپس آیت الله بهجت می فرمایند:
هرکس برای میتی اینگونه فاتحه بخواند،
هم رفع گرفتاری ازخودش میشود و هم گنجی برای میت.
آقاشیخ مهدی فقیهی می گوید: سر قبر پدر و مادرم اینها را خواندم و برگشتم قم،شب عمه ام خواب پدر و مادرم را می بیند که:خمره ای از طلا و جواهرات درمقابل شان است.
عمه ام از من پرسید چه خیراتی برای پدر و مادرت فرستادی؟!
گفتم: این فاتحه (کبیره) را خواندم. پس مشخص شد روزی که من این فاتحه کبیره را برای پدر و مادرم خوانده ام،رحمت واسعه ای از طرف خداوند شامل حالشان شده است.
در ضمن به برکت این فاتحه گشایشی نیز در زندگی خودم مشاهده کردم.
11
1403
جواب زیبای امام حسن مجتبی علیه السلام به مرد یهودی!
روزی امام حسن مجتبی علیه السلام پس از شستشو، لباسهای نو و پاکیزه ای پوشید و عطر زد.
از کوچه های مدینه می گذشت، ناگاه با پیرمرد یهودی که فقر او را از پای در آورده وپوست به استخوانش چسبیده، تابش خورشید چهره اش را سوزانده بود،روبه رو شد.
حضرت را در آن جلال و جمال که دید گفت:خواهش می کنم لحظه ای بایست و سخنم را بشنو!
امام علیه السلام ایستاد.
یهودی: یابن رسول الله! انصاف بده!
امام: در چه چیز؟
یهود: جدت رسول خدا می فرماید:
دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است!
اکنون می بینم که دنیا برای شما که در ناز و نعمت به سر می بری، بهشت است و برای من که در عذاب و شکنجه زندگی می کنم، جهنم است.
و حال آن که تو مؤمن و من کافر هستم.
امام فرمود:
ای پیرمرد! اگر پرده از مقابل چشمانت برداشته شود و ببینی خداوند در بهشت چه نعمتهایی برای من و برای همه مؤمنان آفریده، می فهمی که دنیا با این همه خوشی و آسایش برای من زندان است.
و نیز اگر ببینی خداوند چه عذاب و شکنجه هایی برای تو و برای تمام کافران مهیّا کرده، تصدیق می کنی که دنیا با این همه فقر و پریشانی برایت بهشت وسیع است.
پس این است معنای سخن پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمود:
دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است.
اصول کافی،باب فی ابطال الرویه، حدیث ۱، ص ۹۵، ۹۶- ج ۱.
5
1403
اهمیت صبر بر آزار و اذیت همسر!
امام باقر علیه السّلام فرمود:
در زمان حضرت هود علیه السّلام عدّه اى گرفتار قحطى شدند، آنان نزد هود رفتند تا دعا کند خداوند باران رحمتش را نازل کند،
در این هنگام پیرزنى بد زبان و فحّاش از منزل هود خارج شد و گفت: چرا هود براى خودش چنین دعایى نمی کند؟
مردم گفتند: ما را به نزد او ببر
گفت: او اکنون در میان مزرعه مشغول آبیارى است، به آنجا بروید.
ما نزد او رفتیم، هود هر قسمتى را که زراعت میکرد مى ایستاد و دو رکعت نماز میخواند، در این هنگام هود متوجه آنان گشت و گفت: حاجت شما چیست؟
گفتند: ما براى حاجتى آمدیم ولى چیزى شگفت انگیزتر از حاجت خود مشاهده کردیم.
گفت: چه دیدید؟ گفتند: پیر زن بد زبان و فحّاشى را دیدیم که از منزلت خارج شد و بر سر ما فریاد کشید.
فرمود: او همسر من است و من دوست دارم که سالها زنده بماند.
گفتند: اى پیامبر خدا! چرا خواهان طول عمر او هستى؟
گفت: زیرا هیچ مؤمنى نیست،جز آنکه کسى را دارد که اذیّتش کند(مومن همیشه در بلا و سختی است)من هم خدا را شکر میکنم که اذیّت کننده ام را زیر دستم قرار داده، و اگر چنین نبود کسى بدتر از او بر من مسلّط میشد…
مشکاه الأنوار فی غرر الأخبار، صص ۲۸۷-۲۸۸
4
1403
نابودی اعمال فقط با یک زخم زبان!
نقل است که:مرحوم آقا شیخ رجبعلی خیاط (رضوان الله علیه)با عده ای به کربلا مشرف شده بودند. در میان آنان یک زن و شوهری بودند.
یک روز که از حرم پس از انجام زیارت بیرون آمده و بر می گشتند، این زن و شوهر با فاصله قابل ملاحظه ای از شیخ و در پشت سر ایشان راه می رفتند…
در میان راه در ضمن صحبتی که بین آنها می شود، آن خانم یک نیشی به شوهرش زده و سخنی آزار دهنده به وی می گوید.
هنگامی که همه وارد منزل و آن محل استراحت می شوند و آقا شیخ رجبعلی به افراد (به اصطلاح) زیارت قبولی می گوید؛
به آن خانم که می رسد، می فرماید: تو که هیچ، همه را ریختی زمین!
آن خانم می گوید: ای آقا! چطور؟! من این همه راه آمده ام کربلا؛ مگر من چکار کرده ام؟!
فرمود: از حرم آمدیم بیرون، نیشی که زدی، همه اش رفت!
یعنی همه نور معنوی و فیوضاتی که از زیارت کسب کرده بودی، با این عملت از بین بردی!
از فرمایشات استاد فاطمی نیا
گاهشمار تاریخ خورشیدی
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
---|---|---|---|---|---|---|
« فروردین | ||||||
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- عاقبت طمع و گدایی،در عین بی نیاز بودن! شهریور ۴, ۱۴۰۳
- علت طولانی بودن عمر حضرت مهدی (عج)! شهریور ۴, ۱۴۰۳
- نهم ربیع الاول شهریور ۴, ۱۴۰۳
- برای اموات فاتحه کبیره بخوانید! شهریور ۴, ۱۴۰۳
- جواب زیبای امام حسن مجتبی علیه السلام به مرد یهودی! شهریور ۴, ۱۴۰۳