18
1394
حکایت عجایب حرز امام رضا علیه السلام
براى این حرز حکایت عجیبى است که آن را ابو الصّلت هروى روایت کرده:
مولایم على بن موسى الرّضا علیه السّلام روزى در منزلش نشسته بود،فرستاده مأمون بر او وارد شد،و گفت امیر تو را مىطلبد،امام برخاست،و به من گفت:مأمون در این وقت مرا نمىطلبد مگر براى کارى سخت،و به خدا نمىتواند به من آسیبى برساند،به خاطر این کلمات،که از جدّم رسول خدا صلى اللّه علیه و آلهو سلّم به من رسیده.ابو الصّلت گفت:همراه امام نزد مأمون رفتم،چون نظر حضرت به مأمون افتاد،این حرز را تا آخر خواند،وقتى که حضرت برابر مأمون قرار گرفت،مأمون به جانب آن بزرگوار نگریست و گفت:اى ابو الحسن دستور دادهام صدهزار درهم به حضرتت بدهند،و هر حاجتى دارى بنویس،چون امام برگشت،مأمون نظر در قفاى امام کرد و گفت: اراده کردم من،و اراده کرده است خدا،و آنچه خدا اراده کرده بهتر بوده.
فرستادن دیدگاه
گاهشمار تاریخ خورشیدی
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
---|---|---|---|---|---|---|
« فروردین | ||||||
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر آبان ۱۸, ۱۳۹۴
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت آبان ۱۸, ۱۳۹۴
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان آبان ۱۸, ۱۳۹۴
- سجده شکر آبان ۱۸, ۱۳۹۴
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر آبان ۱۸, ۱۳۹۴