آبان
18
1394

حکایت عجایب حرز امام رضا علیه السلام

براى این حرز حکایت عجیبى است که آن را ابو الصّلت هروى روایت کرده:

مولایم على بن موسى الرّضا علیه السّلام روزى‏ در منزلش نشسته بود،فرستاده مأمون بر او وارد شد،و گفت امیر تو را مى‏طلبد،امام برخاست،و به من گفت:مأمون‏ در این وقت مرا نمى‏طلبد مگر براى کارى سخت،و به خدا نمى‏تواند به من آسیبى برساند،به خاطر این کلمات،که از جدّم‏ رسول خدا صلى اللّه علیه و آله‏و سلّم به من رسیده.ابو الصّلت گفت:همراه امام نزد مأمون رفتم،چون نظر حضرت به مأمون افتاد،این حرز را تا آخر خواند،وقتى که حضرت برابر مأمون قرار گرفت،مأمون به جانب آن بزرگوار نگریست و گفت:اى ابو الحسن دستور داده‏ام صدهزار درهم به حضرتت بدهند،و هر حاجتى دارى بنویس،چون امام برگشت،مأمون نظر در قفاى امام کرد و گفت: اراده کردم من،و اراده کرده است خدا،و آنچه خدا اراده کرده بهتر بوده.

درباره نویسنده: زهرا موذن

فرستادن دیدگاه

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031