شهریور
25
1391

علمدار آسمان

یک سال بعدازعروسیمان یکی از دوستان عباس ماروبه منزلش دعوت کرد.وقتی رفتیم دیدیم اوضاع خیلی خرابه.مجلس زننده ای بود.عباس نتونست تحمل کنه.ازاونجااومدیم بیرون . خونه که رسیدیم زد زیر گریه.بعدشم رفت وضوگرفت و شروع کردبه نماز خوندن وبعدهم قران…
اون شب خیلی از دوستان موندن وتوجهی به رضایت خدانکردن!ولی عباس بازهم نشون داد که قهرمان مبارزه بانفس امارست.

خاطرات همسرشهیدبابایی

درباره نویسنده: علي معتمدكيا

فرستادن دیدگاه

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031