فروردین
14
1392
14
1392
راهاندازی مجدد وبسایت مجموعه
با عرض سلام خدمت کلیه اعضای هیئت فامیلی ابراهیم و همچنین کلیه خوانندگان این وبسایت
متأسفانه پس از مشکلات به وجود آمده برای وبسایت هیئت در یکماه گذشته با تلاش تیم فنی و طراحی، این مکان با آدرس و طراحی جدید و با امکانات فوقالعاده در خدمت شما عزیزان میباشد.
انشاءالله با توجه به امکانات جدید به طور مستمر کلیه عکسها و فیلمهای مربوط به هیئت در این مکان قرار خواهد گرفت.
من الله توفیق
مطالب مرتبط
۵ دیدگاه + فرستادن دیدگاه
فرستادن دیدگاه
گاهشمار تاریخ خورشیدی
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
---|---|---|---|---|---|---|
« فروردین | ||||||
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر فروردین ۱۴, ۱۳۹۲
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت فروردین ۱۴, ۱۳۹۲
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان فروردین ۱۴, ۱۳۹۲
- سجده شکر فروردین ۱۴, ۱۳۹۲
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر فروردین ۱۴, ۱۳۹۲
لطفادرجلسه گروه فرهنگی درباره اردو بحث شود
سلام علیکم
با توجه به فصل درس و همچنین سرما، صحبتهایی شده و در حال بررسی شرایط هستیم، ان شاء الله به زودی اردو خواهیم داشت
باخودم گفتم رقیه کیست کیست؟
گفته اند این نام در تاریخ نیست
حرف در تاریخ از ویرانه است
داستان دخترک افسانه است
پیش خود نجوا کنان در جستجو
گفتمش بی بی حقیقت را بگو
در همین اثنا دو پلکم خسته شد
خواب رفتم چشمهایم بسته شد
یک خرابه بود ویک دنیا محن
عده ای دل خسته چندین طفل و زن
هر چه میدیدم همه افغان و اه
خیره شد چشمم به طفلی رخ سیاه
با خودش قلبی پر از احساس داشت
صد نشان از عطر و بوی یاس داشت
دور او حور و ملک در شور بود
گوئیا نسلش ز نسل نور بود
گر چه باشد دخترک کم سن و سال
برده مریم اسیه زیر سوال
چه جلالی شوکتی ازاده است
شک ندارم من یقین شهزاده است
دختر سلطان اگر چه خاکی است
نیست از اهل زمین افلاکی است
پیش امد دست بر دیوار بود
در کف پایش گمانم خار بود
خسته بود و خسته بود و زار بود
گوییا که دخترک بیمار بود
صورتش لبریز از بیداد بود
حرف میزد حرف لیکن داد بود
اشک افشاندم رهش جارو زدم
پیش پایش با ادب زانو زدم
گفتمش بانویه من تو کیستی
گوییا از اهل دنیا نیستی
با لب پر خون مرا شرمنده کرد
دختر سلطان به رویم خنده کرد
با صدایی نارسا اهسته گفت
من رقیه در چشمش شکفت
گفت من هستم عزیز عالمین
دختر سلطانم و بنت الحسین
خون من از خون پاک مصطفی
جد من حیدر بود شیر خدا
یادگار حضرت زهرا منم
دلخوشی زینب کبری منم
گر چه دستم با طنابی بسته است
روح و جانم ناتوان و خسته است
مهر خود در هر دلی جا میکنم
با همین دستم گره وا میکنم
تا قیامت شیعه مدیون من است
دین حق اباد از خون من است
روز محشر دست میگیرم طبق
قدر من باشد چنان در پیش حق
میزنم فریاد حق جرم بخش
هر که را گویم فقط ان را ببخش
این یکی بهرم علم افراشته
ان یکی هم حرمتم را داشته
مهربانا او شود اهل بهشت
رویه پرچم یا رقیه مینوشت
میشود از جام کوثر مست مست
تا سه ساله دیده گریه کرده است
او به یادم مویه خودرا میکشید
پا برهنه در عزایم می دوید
در قیامت من قیامت میکنم
دوستانم را شفاعت میکنم
غم مخور این حرف با نا کس مگو
کرده ام او را حواله بر عمو
فرا رسیدن ماه صفر را به همه عزیزان تسلیت عرض میکنم
ها ای دختر خورشید تو خرابه نشین نیستی اینک عرش را به پاس قدوم تو مفروش ساخته اند پای بگذار… بال تمام ملائک برای گام گذاشتنت در خویش نمی گنجد
یا رقیه دستهایت کوچک بودند برای به اغوش کشیدن صبر و سختی اما تو چه اندازه سربلند بیرون امدی از دردها و دلتنگی ها صبر را از چه کسی به ارث برده بودی نمیدانم اما ایمان هم پای تو بزرگ شده بود