آبان
21
1392

تربیت عاشورایی

وقتی حضرت سید الشهدا علیه السلام از مدینه به سوی کربلا می‌آمدند عبارت استرجاع و آیه «انا لله و انا الیه راجعون» را تلاوت فرمودند. علی اکبر علیه السلام با شنیدن این عبارت عرض کرد: «پدر چرا این جمله را بر زبان جاری فرمودید؟» حضرت علیه السلام فرمودند:«لحظه ای به خواب رفتم هاتفی ندا داد که این کاروان می‌رود و مرگ به سراغ آنان می‌آید.» عرض کرد:«پدر مگر ما بر حق نیستیم؟» فرمود:«چرا بر حقیم!» عرض کرد:«پس ما از کشته شدن چه باک داریم؟»

نوشته اند که :

پس از کشته شدن «جناده انصاری» فرزند یازده ساله‌اش عمر که به همراه پدر و مادرش به سرزمین کربلا آمده بود به حضور امام رسید و اجازه نبرد با دشمن خواست. حسین بن علی علیه السلام درباره وی چنین فرمود: «این نوجوان که پدرش در حمله اول کشته شده است شاید بدون اطلاع مادرش تصمیم به نبرد گرفته است و مادرش به کشته شدن وی راضی نباشد» اما این نوجوان ایثارگر چون گفتار امام علیه السلام را شنید عرضه داشت نه به خدا سوگند مادرم دستور داده است جانم را فدای تو و خونم را نثار راهت کنم. امام چون این پاسخ را شنید اجازه داد. عمر حرکت نمود و در مقابل صفوف دشمن با شوری خاص این اشعار حماسی را می‌خواند:

امیری حسین و نعم الامیر        سرور فواد البشیر النذیر

علی و فاطمه والداه              فهل تعلمون له من نظیر

«امیر من حسین است و چه نیکو امیری، سرور قلب پیامبر بشیر و نذیر، علی و فاطمه پدر و مادر اوست آیا برای او همانندی می‌دانید؟»

نوشته اند که مادر این نوجوان شجاع و ایثارگر پس از آنکه خونش را پاک کرد به سوی خیمه بازگشت و چوبی به دست گرفت و در حالی که این دو بیت را می‌خواند به سوی دشمن حمله کرد.

از قیام تا قیام، دکتر منصوری ص ۱۲۳

درباره نویسنده: زهرا موذن

فرستادن دیدگاه

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031