آذر
5
1392

راز اشک های پنج شنبه شب _ شعر

راز اشک های پنج شنبه شب
آشنای لحظه های بیقراری دلم!
مهربان دور!
در کرانه های باورم هنوز فکر بازگشت توست
فکر دیدن رخت
فکر انتقام از این همه تطاول و سقوط !
گاه می روم لب سه کنج خاطره
پیش قاب عکس های خالی دلم
قاب عکس های خالی دلم پرند !
در فضای قاب عکس های من حضور توست
با بغل بغل گل امید، گل بهار، گل نوید …
در سکوت قاب عکس های من تویی که موج می زنی
می نشینم به بودنت فکر می کنم !…
فکر می کنم که با حضور تو
تمام فتنه های این دسیسه زادگان
تمام جورهای این نفاق زاده ها
دگر تمام می شود !…
فکر می کنم که با وجود تو
کدام دست زور، جرات کبود کردن رخ بهار می کند؟
کدام بی صفت «علی عشق» را نشانه می رود؟
کدام جانی و کدام نا مراد
روی سرخی گل شهید راه می رود
و دیوگونه نیشخند می زند؟
کدام بی نماز مدعی
باز هم حرف از خدا و پاکی و بهشت می زند؟…
می نشینم و به راز اشک های پنج شنبه شب فکر می کنم
فکر می کنم که طاقت سبو دگر تمام گشته است
و ماهی درون حوضچه هنوز تشنه است
و آب های ناب هنوز فکر «مهریه» …
من هنوز فکر می کنم چقدر مانده است انتظار؟
پس کجاست لحظه رسیدنت؟
کجاست انتهای بیقراری دلم؟
دگر طاقتم تمام گشته است
پس کی است آخر الزمان؟
کی است؟
کی است مهربان؟ …
سمیه موحدی مهر

درباره نویسنده: علي معتمدكيا

فرستادن دیدگاه

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031