اردیبهشت
29
1394

ره عشق؛ تفسیر سوره کهف ۳۵

حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی:
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناه رَحْمَه مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناه مِنْ لَدُنَّا عِلْماً (۶۵) قالَ لَه مُوسى‏ هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً (۶۶)

آیه ۶۵
فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناه رَحْمَه مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناه مِنْ لَدُنَّا عِلْماً
ترجمه
[چون به صخره رسیدند] بنده‏اى از بندگان ما را یافتند که به او از نزد خود رحمتى عطا کرده و از نزد خود دانشى به او آموخته بودیم.

شروع داستان و معرفی خضر(علیه السلام)
تاکنون مقدمه و زمینه داستان بیان شد و از این آیه وارد اصل داستان می‌شود. چون موسی(علیه السلام) به صخره رسید، بنده‌ای از بندگان ما را دید. سه ویژگی برای او ذکر می‌فرماید: اول او بنده‌ای از بندگان خدا بود؛ بنده خدا در زبان قرآن مقام والایی است که بروز و ظهور تام انسانیت است. دوم ما از جانب خود رحمتی به او داده بودیم. سوم به او از پیش خود علمی داده بودیم و او را عالم کرده بودیم.

مقام خضر(علیه السلام)
وقتی حضرت موسی از همان راهی که رفته بود، بازگشت و به صخره‌ای که محل ملاقات بود، رسید. «فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا» بنده‌ای از خاصان درگاه الهی را یافت که «آتَیْناه رَحْمَه مِنْ عِنْدِنا» او را از رحمت خاص و ویژه خود بهره‌مند کردیم «وَ عَلَّمْناه مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» و علم لدنی به او عنایت کردیم. یعنی او بنده‌ای بود که معلمش هم خداست. معلوم است که مقام ویژگی‌ای دارد. یعنی او هم دارای کمال بندگی بود و این کمال را در خود به ظهور رسانده بود که خداوند از او به «عَبْداً مِنْ عِبادِنا» یاد می‌کند. او به مقام توحید ناب رسیده بود که شایستگی و شرف بندگی را یافته بود. این کمال دو ظهور داشت، اولاً از جانب ما بهره‌مند از رحمت خاص شده بود، یعنی مظهر اسم «الرحیم» خداوند شده بود و ثانیاً نزد ما علم آموخته بوده و مظهر اسم «العلیم» خداوند شده بود.

تفاوت عند و لدن
اما دو تعبیر در آیه شریفه به کار رفت: نخست فرمود: «آتَیْناه رَحْمَه مِنْ عِنْدِنا» دوم فرمود: «وَ عَلَّمْناه مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» تفاوت «عند» و «لدن» چیست؟ هر دو را ما در فارسی به «نزد» معنی می‌کنیم و هر دو حرف ربط هستند که به قرب و نزدیکی دلالت دارند. «عند» هم دلالت بر قرب مکانی دارد، و هم به منزلت مثل «عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون» [آل‌عمران: ۱۶۹] دلالت می‌کند. [مفردات: ۵۹۰] «عندالله» یعنی دارای قرب معنوی و منزلت معنوی نزد خداست. برخی گفته‌اند ریشه آن دلالت بر تجاوز و ترک راه استقامت دارد که واژه‌هایی چون «عنود»، «عناد» و «معاند» از آن گرفته شده است و «عند» هم از همین ریشه است، زیرا زید که عند عمرو است، به این معناست که از مردم بریده تا جایی که به عمرو نزدیک شده است. [مقاییس اللغه: ۱۵۳ ـ ۱۵۴]اما برخی هم گفته‌اند که «عند» از ریشه مذکور نیست، بلکه کلمه‌ای است که از عبری اخذ شده و به معنای رابط و رابطه است بنابراین واژه «عند» به مطلق ارتباط و بستگی دلالت دارد که آنچه پیش از خود است، به ما بعد خود اضافه و مرتبط می‌کند اما اینکه این رابطه زمانی است یا مکانی یا مادی یا معنوی یا روحانی یا از نوع دیگری است، به مفاد مضاف و مضاف‌الیه- یعنی دو طرف ربط- بازمی‌گردد. [التحقیق: ۸/۲۳۷] و این سخنی است که به تحقق نزدیک‌تر است اما «لدن» هم دلالت بر قرب دارد، منتها نزدیکی ملایم بنابراین معنای آن اخص از معنای «عند» است که بر مطلق ارتباط دلالت می‌کند. [التحقیق: ۱۰٫۱۸۳] مطلب بعدی اینکه «لدن» بیشتر در معنای قرب معنوی استعمال می‌شود. [همان]

قرب معنوی و علم لدنی
با این تعبیر وقتی می‌فرماید: «آتَیْناه رَحْمَه مِنْ عِنْدِنا» یعنی او در بندگی به منزلتی رسیده بود که قرب و نزدیکی معنوی با ما پیدا کرده بود و رحمت خاصه ما او را احاطه کرده بود. به تعبیر دیگر او به دلیل بندگی ربطی شدید و محکم به ما پیدا کرده بود که کاملاً به رحمت خاص ما یعنی اسم «الرحیم» وابسته شده بود. و وقتی می‌فرماید: «وَ عَلَّمْناه مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» به این معناست که او از محضر خداوند متعال علم آموخته است و علم او مادی و از نوع حصولی نیست بلکه علم حضوری است که از منبع غیب به او داده شده است. به تعبیر دقیق‌تر خضر که به مقام بندگی رسید، این مقام او را بالا برد که توانست شاگرد مخصوص و بلاواسطه خدا شود. این تلقی و گرفتن مستقیم علم است که با علوم رسمی چون فیزیک و شیمی و علوم انسانی، فقه، فلسفه، کلام و عرفان تفاوت ماهوی و ذاتی دارد. این دو علم، از حیث وجودی دو علم هستند. علم لدنی اولاً در رابطه شهودی گرفته می‌شود و علمی بدون واسطه است اما علم حصولی در فرآیند تعلیم و تعلم به دست آمده است و علم باواسطه است. ثانیاً علم لدنی مطلقاً حق است که هیچ خطا و باطلی آن را همراهی نمی‌کند، برخلاف علوم حصولی که همراه با خطا و اشتباه است. ثالثاً علمی حقیقی است اما علوم حصولی- بویژه در حکمت عملی و علوم انسانی- اعتباری هستند که اگر ریشه در حقایق و علوم حقیقی داشته باشند، درست هستند، اگرنه برآمده از نفسانیت آدمی هستند و مایه گرفتار او می‌شوند. رابعاً چون علم لدنی؛ حق مطلق است، متعلم را به حق می‌رساند اما علوم رسمی، چه‌بسا حجاب اکبر باشند اما مهم‌ترین تفاوت این دو علم که تفاوت اصلی است، تغایر وجودی است که اولی از سنخ وجود و جلوه اسم «العلیم» خداوند متعال است و دوم از سنخ گزاره و موضوع و محمول است که به فهم و ذهن ما می‌آید و آن را می‌آموزیم و چه بسا پس از چندی فراموش می‌کنیم.

خضر(علیه السلام) در روایت
خلاصه این آیه در عبارتی کوتاه و گویا، کسی را که حضرت موسی(علیه السلام) به دیدار او مشتاق است، معرفی می‌کند. طبق روایات این بنده، حضرت خضر بوده است. از امام صادق(علیه السلام) نقل است که فرمودند: «خضر(علیه السلام) پیامبری مرسل بود که خداوند به سوی گروهی او را مبعوث کرده بود. او نیز آنان را به توحید و اقرار به انبیا، پیامبران و کتاب‌های آسمانی دعوت می‌کرد. معجزه او آن بود که بر هیچ چوب خشکی یا زمین خالی‌ای نمی‌نشست، مگر اینکه شکوفه‌ای سبز می‌شد، به این دلیل به خضر معروف شد.» [البرهان: ۳/۶۴۵] او نسل پنجم نوح(علیه السلام) بوده است. [همان]

آیه ۶۶
قالَ لَه مُوسى‏ هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً
ترجمه
موسى به او گفت: آیا اجازه مى‏دهى تو را پیروی کنم تا بخشى از آنچه را به تو آموخته‏اند به من بیاموزى تا رشد یابم؟

رشد در سایه پیروی از ولی خدا
حضرت موسی(علیه السلام) که پیامبر اولوالعزم و صاحب شریعت است، برای فراگیری اسرار غیبی به محضر ولی‌ای از اولیای الهی می‌رسد که ویژگی‌های او را شناختیم. به محض اینکه به او می‌رسد، از او درخواست می‌کند که اجازه داشته باشد، دنبال او بیاید، تا بخشی از آموخته‌های او را آموزش بیند و رشد یابد. او می‌خواست رشید شود و این تنها با پیروی از ولی خدا و در محضر او بودن حاصل می‌شود.

بیان موسی(علیه السلام)
«قالَ لَه مُوسى‏» موسی به او گفت: «هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» من تو را پیروی کنم تا بخشی از آنچه را آموخته‌اید، آموزش یابم؟ یعنی من بنا دارم تو را شاگردی کنم. به این دلیل اجازه گرفت که از او پیروی کند و سخن خود را با «هَل» «آیا» «اتبعک» «از تو پیروی کنم» شروع کرد، تا نشان دهد آموزش این علم، نیاز به طی مراحل خاص دارد، صرف کلاس نیست بلکه باید در محضر استاد بود و شاگردی کرد و این کار بدون اجازه استاد امکان ندارد. بعد هم نگفت: به من علم خودت را بیاموز، بلکه گفت: بخشی از علمت را به من بیاموز. «مِمَّا عُلِّمْتَ» هدف هم رشد بود. «رُشْداً» رشد نوعی پختگی است، تا در مقام بندگی کامل و پخته شود. او می‌خواست به حاق حقیقت برسد تا به آن طریق به کمال بندگی نائل‌ آید. پس حضرت موسی(علیه السلام) که بهره کافی از علوم شریعت داشت، می‌خواست به علمی دیگر دست یابد که او را رشد دهد و به وسیله آن به مقام قرب نائل شود.
پس اگر انسان بخواهد به جایی برسد، باید در نزد اهلش شاگردی کند و این شاگردی هم با ادب باشد. حضرت موسی(علیه السلام) هم که طالب علم باطن بود، نزد بنده خدایی رفت که «آتَیْنَاه رَحْمَه مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاه مِن لَّدُنَّا عِلْماً» تا گوشه‌ای از علم او را آموزش ببیند.

درباره نویسنده: زهرا موذن

فرستادن دیدگاه

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031