تیر
11
1390

حق شناسى پیامبر صلى الله علیه و آله

بیست و پنج سال از عمر مبارک
پیامبر گذشته بود با حضرت خدیجه (ع ) ازدواج کرد، در یکى از سالها باران
نیامد در اثر خشکسالى حیوانات
مردند و قحطى شد
.

حلیمه خاتون در اثر نیازمندى به مکه آمد تا هزینه زندگى خود را
تاءمین کند، حضور رسول خدا رسید و شرح حال خود را
بیان نمود، حضرت از مال خدیجه چهل گوسفند و شتر به
حلیمه داد
.


بدینوسیله از مادر شیرى خود قدردانى نمود.

تیر
10
1390

بدترین مردم

روزى پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله نزد عایشه بود. ناگاه مردى اجازه خواست خدمت حضرت برسد، پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:

این مرد بدترین فرد طایفه است ، حضرت اجازه ورود داد. مرد وارد شد پیغمبر با کمال خوشرویى پذیرایى نمود و با او مشغول صحبت شد. پس از پایان صحبت ، مرد از حضور پیامبر بیرون رفت .


عایشه عرض کرد:


یا رسول الله
! هنوز آن مرد وارد نشده بود او را به بدى یاد کردى لکن پس از ورود با گشاده رویى احترامش نمودى ؟


پیامبر فرمود:
(ان من شرار عبادالله من تکره مجالسته لفحشه) :
بدترین مردم کسى است که براى بد زبانى و دشنام گویى او همنشینش را بد بدارد.

(و من براى فحش و بد زبانى او احترامش کردم که به من توهین نکند.)

تیر
9
1390

پیامبر صلى الله علیه و آله و مبارزه با کارهاى بى منطق

حلیمه خاتون ، مادر شیرى حضرت پیامبر صلى الله علیه و آله نقل مى کند: پیامبر صلى الله علیه و آله سه ساله بود روزى به من گفت :
اى مادر! چرا دو برادرانم را (منظورش دو فرزندان
حلیمه بود) روزها نمى بینم ؟ گفتم : فرزندم ! آنها روزها گوسفندان را به بیابان براى چراندن مى برند. گفت : چرا من همراه آنها نمى روم ؟


گفتم : آیا دوست دارى همراه آنها به صحرا بروى ؟


گفت : آرى
!


صبح بعد روغن بر موى محمد صلى الله علیه و آله زدم و سرمه بر چشمش ‍ کشیدم و یک
(مهره یمانى) براى حفاظت او بر گردنش آویختم . حضرت که از دوران کودکى با خرافات و کارهاى بى منطق مبارزه مى کرد، فورا آن مهره را از گردن بیرون آورد و به دور انداخت .

آنگاه رو به من کرد و گفت : مادر جان ! این چیست ؟ من خدایى دارم که مرا حفظ مى کند
تیر
8
1390

قوانین آسان

شخصى یکى از قوانین مذهبى را شکسته و خطا کار شده بود.

خدمت پیغمبر صلى الله علیه و آله رسید و گفت :
هلاک شدم ! هلاک شدم !

پیغمبر صلى الله علیه و آله پرسید:
چه کار کرده اى ؟

مرد گفت :
در ماه رمضان با زنم همبستر شده ام . اکنون چاره چیست ؟

حضرت فرمود:
یک نفر غلام بخر و آزاد کن !

مرد گفت : نمى توانم .


پیامبر صلى الله علیه و آله : دو ماه روزه بگیر!


مرد: تواناى دو ماه روزه گرفتن ندارم .


پیامبر صلى الله علیه و آله : برو شصت فقیر را غذا بده !


مرد: براى خوراک دادن شصت نفر فقیر وسیله اى ندارم .


پیامبر صلى الله علیه و آله کمى سکوت کرد. در این وقت شخص دیگرى وارد شد و یک سبد خرما به پیغمبر تقدیم کرد.


حضرت فرمود: این سبد خرما را ببر و در بین مردم فقیر تقسیم کن !


مرد عرض کرد:
اى پیامبر خدا! در سراسر این شهر هیچ کس از من فقیرتر نیست .

حضرت خندید و گفت :
بسیار خوب ، برو این خرماها را میان زن و فرزندانت تقسیم کن .
تیر
8
1390

یک درس بزرگ

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله سحرگاه به شخصى وعده داد که در کنار تخته سنگ بزرگى منتظر آن شخص باشد، آن مرد رفت و برنگشت ، تا این که آفتاب بالا آمد و هوا گرم شد، اصحاب دیدند حضرت از شدت گرما سخت نارحت است . عرض کردند: یا رسول الله ! پدر و مادرمان به فدایت باد! اگر تغییر مکان داده به سایه تشریف ببرى بهتر است .

پیامبر اسلام حاضر نشد جایش را عوض کند و فرمود:
من به آن شخص وعده داده ام در این مکان منتظرش باشم و اگر نیامد تا هنگام مرگ اینجا خواهم بود تا روز قیامت از همین مکان برانگیخته شوم.

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

تیر ۱۳۹۰
ش ی د س چ پ ج
« خرداد   مرداد »
 123
45678910
11121314151617
18192021222324
25262728293031