اسفند
22
1394

خطبه فدک حضرت زهرا علیهاالسلام

خطبتها علیهاالسلام بعد غصب الفدک
روى انّه لمّا أجمع أبوبکر و عمر علی منع فاطمه علیهاالسلام فدکاً و بلغها ذلک،لاثت خمارها علی رأسها، و اشتملت بجلبابها، و أقبلت فی لمّه من حفدتها و نساء قومها، تطأ ذیولها، ما تخرم مشیتها مشیه رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله،حتّى دخلت علی أبی‏بکر، و هو فی حشد من المهاجرین و الانصار و غیر هم، فنیطت دونها ملاءه فجلست، ثم أنّت أنّه أجهش القوم لها بالبکاء، فارتجّ المجلس، ثم أمهلت هنیئه.
حتّى اذا سکن نشیج القوم و هدأت فورتهم، افتتحت الکلام بحمداللَّه و الثناء علیه و الصلاه علی رسوله، فعاد القوم فی بکائهم، فلمّا أمسکوا عادت فی کلامها فقالت علیهاالسلام:
اَلْحَمْدُلِلَّهِ عَلی ما اَنْعَمَ، وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلی ما اَلْهَمَ، وَ الثَّناءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ اِبْتَدَاَها، وَ سُبُوغِ الاءٍ اَسْداها، وَ تَمامِ مِنَنٍ اَوْلاها، جَمَّ عَنِ الْاِحْصاءِ عَدَدُها، وَ نَأى عَنِ الْجَزاءِ اَمَدُها، وَ تَفاوَتَ عَنِ الْاِدْراکِ اَبَدُها، وَ نَدَبَهُمْ لاِسْتِزادَتِها بِالشُّکْرِ لاِتِّصالِها، وَ اسْتَحْمَدَ اِلَى الْخَلائِقِ بِاِجْزالِها، وَ ثَنی بِالنَّدْبِ اِلى اَمْثالِها.

خطبه آن حضرت بعد از غصب فدک
روایت شده: هنگامى که ابوبکر و عمر تصمیم گرفتند فدک را از حضرت فاطمه علیهاالسلام بگیرند و این خبر به ایشان رسید، لباس بتن کرده و چادر بر سر نهاد، و با گروهى از زنان فامیل و خدمتکاران خود بسوى مسجد روانه شد، در حالیکه چادرش به زمین کشیده مى‏شد، و راه رفتن او همانند راه رفتن پیامبر خدا بود، بر ابوبکر که در میان عده‏اى از مهاجرین و انصار و غیر آنان نشسته بود وارد شد، در این هنگام بین او و دیگران پرده‏اى آویختند، آنگاه ناله‏اى جانسوز از دل برآورد که همه مردم بگریه افتادند و مجلس و مسجد بسختى به جنبش درآمد.
سپس لحظه‏اى سکوت کرد تا همهمه مردم خاموش و گریه آنان ساکت شد و جوش و خروش ایشان آرام یافت، آنگاه کلامش را با حمد و ثناى الهى آغاز فرمود و درود بر رسول خدا فرستاد، در اینجا دوباره صداى گریه مردم برخاست، وقتى سکوت برقرار شد، کلام خویش را دنبال کرد و فرمود:
حمد و سپاس خداى را برآنچه ارزانى داشت، و شکر او را در آنچه الهام فرمود، و ثنا و شکر بر او بر آنچه پیش فرستاد، از نعمتهاى فراوانى که خلق فرمود و عطایاى گسترده‏اى که اعطا کرد، و منّتهاى بى‏شمارى که ارزانى داشت، که شمارش از شمردن آنها عاجز، و نهایت آن از پاداش فراتر، و دامنه آن تا ابد از ادراک دورتر است، و مردمان را فراخواند، تا با شکرگذارى آنها نعمتها را زیاده گرداند، و با گستردگى آنها مردم را به سپاسگزارى خود متوجّه ساخت، و با دعوت نمودن به این نعمتها آنها را دو چندان کرد.

وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، کَلِمَهٌ جَعَلَ الْاِخْلاصَ تَأْویلَها، وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ اَنارَ فِی التَّفَکُّرِ مَعْقُولَها، الْمُمْتَنِعُ عَنِ الْاَبْصارِ رُؤْیَتُهُ، وَ مِنَ الْاَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الْاَوْهامِ کَیْفِیَّتُهُ.
اِبْتَدَعَ الْاَشْیاءَ لا مِنْ شَىْ‏ءٍ کانَ قَبْلَها، وَ اَنْشَاَها بِلاَاحْتِذاءِ اَمْثِلَهٍ اِمْتَثَلَها، کَوَّنَها بِقُدْرَتِهِ وَ ذَرَأَها بِمَشِیَّتِهِ، مِنْ غَیْرِ حاجَهٍ مِنْهُ اِلى تَکْوینِها، وَ لا فائِدَهٍ لَهُ فی تَصْویرِها، اِلاَّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ وَ تَنْبیهاً عَلی طاعَتِهِ، وَ اِظْهاراً لِقُدْرَتِهِ وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ، وَ اِعْزازاً لِدَعْوَتِهِ، ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلی طاعَتِهِ، وَ وَضَعَ الْعِقابَ عَلی مَعْصِیَتِهِ، ذِیادَهً لِعِبادِهِ مِنْ نِقْمَتِهِ وَ حِیاشَهً لَهُمْ اِلى جَنَّتِهِ.
وَ اَشْهَدُ اَنَّ اَبی‏مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اِخْتارَهُ قَبْلَ اَنْ اَرْسَلَهُ، وَ سَمَّاهُ قَبْلَ اَنْ اِجْتَباهُ، وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ اَنْ اِبْتَعَثَهُ، اِذ الْخَلائِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَهٌ، وَ بِسَتْرِ الْاَهاویلِ مَصُونَهٌ، وَ بِنِهایَهِ الْعَدَمِ مَقْرُونَهٌ، عِلْماً مِنَ اللَّهِ تَعالی بِمائِلِ الْاُمُورِ، وَ اِحاطَهً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ، وَ مَعْرِفَهً بِمَواقِعِ الْاُمُورِ.

و گواهى مى‏دهم که معبودى جز خداوند نیست و شریکى ندارد، که این امر بزرگى است که اخلاص را تأویل آن و قلوب را متضمّن وصل آن ساخت، و در پیشگاه تفکر و اندیشه شناخت آن را آسان نمود، خداوندى که چشم‏ها از دیدنش بازمانده، و زبانها از وصفش ناتوان، و اوهام و خیالات از درک او عاجز مى‏باشند.
موجودات را خلق فرمود بدون آنکه از ماده‏اى موجود شوند، و آنها را پدید آورد بدون آنکه از قالبى تبعیّت کنند، آنها را به قدرت خویش ایجاد و به مشیّتش پدید آورد، بى‏آنکه در ساختن آنها نیازى داشته و در تصویرگرى آنها فائده‏اى برایش وجود داشته باشد، جز تثبیت حکمتش و آگاهى بر طاعتش، واظهار قدرت خود،و شناسائى راه عبودیت و گرامى داشت دعوتش، آنگاه بر طاعتش پاداش و بر معصیتش عقاب مقرر داشت، تا بندگانش را از نقمتش بازدارد و آنان را بسوى بهشتش رهنمون گردد.
و گواهى مى‏دهم که پدرم محمّد بنده و فرستاده اوست، که قبل از فرستاده شدن او را انتخاب، و قبل از برگزیدن نام پیامبرى بر او نهاد، و قبل از مبعوث شدن او را برانگیخت، آن هنگام که مخلوقات در حجاب غیبت بوده، و در نهایت تاریکى‏ها بسر برده، و در سر حد عدم و نیستى قرار داشتند، او را برانگیخت بخاطر علمش به عواقب کارها، و احاطه‏اش به حوادث زمان، و شناسائى کاملش به وقوع مقدّرات.

اِبْتَعَثَهُ اللَّهُ اِتْماماً لِاَمْرِهِ، وَ عَزیمَهً عَلى اِمْضاءِ حُکْمِهِ، وَ اِنْفاذاً لِمَقادیرِ رَحْمَتِهِ، فَرَأَى الْاُمَمَ فِرَقاً فی اَدْیانِها، عُکَّفاً عَلی نیرانِها، عابِدَهً لِاَوْثانِها، مُنْکِرَهً لِلَّهِ مَعَ عِرْفانِها.
فَاَنارَ اللَّهُ بِاَبی‏مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و الِهِ ظُلَمَها، وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَها، وَ جَلى عَنِ الْاَبْصارِ غُمَمَها، وَ قامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدایَهِ، فَاَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوایَهِ، وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعِمایَهِ، وَ هَداهُمْ اِلَى الدّینِ الْقَویمِ، وَ دَعاهُمْ اِلَى الطَّریقِ الْمُسْتَقیمِ.
ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ اِلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَهٍ وَ اخْتِیارٍ، وَ رَغْبَهٍ وَ ایثارٍ، فَمُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و الِهِ مِنْ تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فی راحَهٍ، قَدْ حُفَّ بِالْمَلائِکَهِ الْاَبْرارِ وَ رِضْوانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، وَ مُجاوَرَهِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ، صَلَّى اللَّهُ عَلی أَبی نَبِیِّهِ وَ اَمینِهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ صَفِیِّهِ، وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَهُاللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ.
ثم التفت الى اهل المجلس و قالت:
اَنْتُمْ عِبادَ اللَّهِ نُصُبُ اَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَهُ دینِهِ وَ وَحْیِهِ، وَ اُمَناءُ اللَّهِ عَلى اَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ اِلَى الْاُمَمِ، زَعیمُ حَقٍّ لَهُ

او را برانگیخت تا امرش را کامل و حکم قطعى‏اش را امضا و مقدّراتش را اجرا نماید، و آن حضرت امّتها را دید که در آئینهاى مختلفى قرار داشته، و در پیشگاه آتشهاى افروخته معتکف و بت‏هاى تراشیده شده را پرستنده، و خداوندى که شناخت آن در فطرتشان قرار دارد را منکرند.
پس خداى بزرگ بوسیله پدرم محمد صلى اللَّه علیه و آله تاریکى‏هاى آن را روشن، و مشکلات قلبها را برطرف، و موانع رؤیت دیده‏ها را از میان برداشت، و با هدایت در میان مردم قیام کرده و آنان را از گمراهى رهانید، و بینایشان کرده،و ایشان را به دین استوار و محکم رهنمون شده، و به راه راست دعوت نمود.
تا هنگامى که خداوند او را بسوى خود فراخواند، فراخواندنى از روى مهربانى و آزادى و رغبت و میل، پس آن حضرت از رنج این دنیا در آسایش بوده، و فرشتگان نیکوکار در گرداگرد او قرار داشته، و خشنودى پروردگار آمرزنده او را فراگرفته، و در جوار رحمت او قرار دارد، پس درود خدا بر پدرم، پیامبر و امینش و بهترین خلق و برگزیده‏اش باد، و سلام و رحمت و برکات الهى براو باد.
آنگاه حضرت فاطمه علیهاالسلام رو به مردم کرده و فرمود:
شما اى بندگان خدا پرچمداران امر و نهى او، و حاملان دین و وحى او، و امینهاى خدا بر یکدیگر، و مبلّغان او بسوى امّتهایید، زمامدار حق در میان


(بیشتر…)

اسفند
16
1394

غضب حضرت فاطمه سلام الله علیها بر ابوبکر و عمر

 

در جریان ملاقات ابوبکر و عمر از حضرت زهرا سلام الله علیها، ایشان به آن دو فرمودند:
اگر من سخنی از پدرم را برای شما بیان کنم، آیا به آن عمل میکنید؟
عمر و ابوبکر هر دو گفتند: آری عمل میکنیم.
فاطمه سلام الله علیها فرمود: شما را سوگند به خدا میدهم آیا نشنیدید که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خشنودی فاطمه خشنودی من است، و خشم او خشم من است، پس کسی که فاطمه دخترم را دوست دارد، مرا دوست داشته، و کسی که فاطمه را خشنود کند مرا خشنود سازد، و کسی که فاطمه را خشمگین کند مرا خشمگین نموده است.
گفتند: آری، این سخن را از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده ایم.
فاطمه سلام الله علیها فرمود: من خدا و فرشتگانش را گواه میگیرم که شما مرا خشمگین کردید، و خشنود نساختید، و اگر با پیامبر صلی الله علیه و آله ملاقات کردم از شما به آن حضرت شکایت میکنم.
ابوبکر گفت: من از خشم خدا و خشم تو ای فاطمه، به خدا پناه میبرم، سپس ابوبکر آنچنان گریه کرد که نزدیک بود روح از بدنش مفارقت کند.
و فاطمه سلام الله علیها به او فرمود: سوگند به خدا بعد از هر نمازی که میخوانم تو را نفرین میکنم.

بیت الاحزان ص ۱۰۶

اسفند
16
1394

ماجرای مزار مخفی حضرت زهرا سلام الله علیها

 

حضرت زهرا سلام الله علیها  زمانی که اجلشان نزدیک شد و در بستر به حالت احتضار بسر می‌بردند، علی علیه السّلام  بر بالای بسترشان آمدند و بعد از صحبتهایی که با همدیگر کردند، فاطمه  سلام الله علیها  اجازه خواستند تا چند وصیّت به همسرشان علی  علیه السّلام  کنند.

از جمله وصایای حضرت زهرا ـ سلام الله علیها  به علی علیه السّلام این بود که گفتند:

ای پسرعمو! اگر تا چند ساعت دیگر از دنیا رفتم، جنازه‌ام را شبانه تشییع کن و مراسم تشییع مرا اعم از غسل و کفن و نماز خواندن و دفن کردن را باید در محیطی مخفی و پنهان انجام دهید و فقط به کسانی اجازه شرکت در تشییع دهید که ظلم و جفا نسبت به من روا نداشته‌اند.

و حتّی به یک نقل حضرت زهرا سلام الله علیها تصریح کردند که نگذارید ابی‌بکر و عمر بر من نماز بخوانند و در تشییع جنازه من شرکت کنند.

حال بحث در این ‌است که علّت این اجازه ندادن حضرت بیانگر چیست؟

یقیناً حضرت زهرا  سلام الله علیها با این کارشان می‌خواستند باری دیگر همانند جریان فدک مبارزه‌ای را تازه با وصیّت‌نامه سیاسی خویش شروع کنند که ضربه سهمگینی به حکومت وقت وارد سازند.

فاطمه اطهر سلام الله علیها با وصیّت خویش افکار خفته مردم مدینه را بیدار می‌ساختند و توجه افکار عمومی را نسبت به پایمال کردن حقّ خویش جلب می‌کردند.

امیرالمؤمنین با عمل به وصیّت زهرا  سلام الله علیها اذهان جامعه را دچار شک و تردید کردند و مشروعیت خلیفه را زیر سؤال بردند و مظلومیت زهرا سلام الله علیها  را بیشتر آشکار ساختند و این سؤال را همیشه برای همگان مطرح کردند که چرا قبر زهرا  سلام الله علیها  مخفی مانده است.

ای پسرعمو! اگر تا چند ساعت دیگر از دنیا رفتم، جنازه‌ام را شبانه تشییع کن و مراسم تشییع مرا اعم از غسل و کفن و نماز خواندن و دفن کردن را باید در محیطی مخفی و پنهان انجام دهید و فقط به کسانی اجازه شرکت در تشییع دهید که ظلم و جفا نسبت به من روا نداشته‌اند

بدین طریق زمانی که حضرت زهرا  سلام الله علیها  از دنیا رفتند مردم سراسیمه به خانه آن حضرت می‌آمدند و منتظر بیرون آمدن جنازه بودند که علی  علیه السّلام به ابوذر گفتند: برو و با صدای بلند اعلام کن که برگردند چرا که تشییع جنازه دختر رسول ‌خدا به تأخیر افتاده‌است.

مردم که متفرق شدند حضرت علی  علیه السّلام  با کمک اسماء بدن حضرت را غسل و کفن کردند و در نیمه شب با عده‌ای از نزدیکان و یاران خویش که عبارت بودند از: سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، عباس و زبیر و چند تن دیگر به همراه علی  علیه السّلام  جنازه دختر رسول ‌خدا را شبانه تشییع کردند و شبانه به خاک سپردند و حضرت علی  علیه السّلام قبر فاطمه سلام الله علیها  را هم‌سطح زمین کردند و حتی روایت شده در چند نقطه در بقیع، حضرت، قبر درست کردند تا متوجه نشوند که قبر دختر رسول ‌خدا کدام‌ یک است و این راز مخفی ‌ماندن قبر فاطمه  سلام الله علیها برای همیشه مانده است و کسانی هم که حضور داشتند دیگر بعدها محل اختفاء قبر فاطمه  سلام الله علیها را بیان نکردند.

بنابراین علت، مخفی ماندن قبر آن حضرت را می توان در امور زیر خلاصه کرد:

۱٫ اینکه، دشمنان و غاصبان حق آن مظلومه به قبر آن حضرت دسترسی نداشته باشند تا روزی در صدد نبش آن برنیایند.

۲٫ اینکه، خود آن حضرت خواستند که شبانه و مخفیانه، دفن شوند که به تبع آن قبرشان مخفی بماند.

۳٫ با توجه به محتوای وصیت ایشان در مورد دفن آن حضرت؛ می توان گفت که می خواستند با این کار، افکار عمومی را بیدار کرده و مردم را نسبت به ظلم حکام زمانشان نسبت به ایشان و علی علیه السّلام  آگاه سازند و لذا این سوال را که «چرا قبر فاطمه  سلام الله علیها  مخفی ماند» برای همیشه در اذهان مردم زنده نگه دارند.

منابع:
۱) حجه اللّه النجفی الرضوی الامیری، احتجاج الزهرا فاطمه، انتشارات فروزان، چاپ دوم، ص۲۱۰٫

۲) خشاوی، شهین، زندگانی سیاسی حضرت زهرا سلام الله علیها، تهران، نشر عابد، چاپ اول، ۱۳۷۸، ص ۲۸۰٫

۳) عاملی، سید جعفر مرتضی، رنجهای زهرا سلام الله علیها، ترجمه محمد سپهری، قم، نشر ایام، چاپ اول، ۱۳۷۸، ص ۲۲۳٫

۴) مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ترجمه محمدجواد نجفی، انتشارات اسلامیه، ۱۳۵۴، جلد دهم، ص ۱۹۵٫

اسفند
16
1394

علت وجودی فاطمه‏ ى زهرا علیهاالسلام

حدیثى به این مضمون است که اگر پیامبر نبود خداى تعالى افلاک را خلق نمى‏کرد و اگر على علیه‏السلام نبود پیامبر را خلق نمى‏کرد و اگر فاطمه‏ ى زهرا علیهاالسلام نبود على و پیامبر را خلق نمى‏کرد. آیا در اینجا حضرت على و فاطمه علّت وجود پیامبرند یا از باب عظمت على و فاطمه است؟
پاسخ:
اگر کارى ناقص انجام شود، مثل این است که انجام نشده است. اگر ماشینى را کامل درست نکنید، بدرد نمى‏خورد و جز زحمت چیز دیگرى نیست.

اگر خدا تنها پیامبر را مى‏فرستاد و دین خدا را کسى نبود در حدّ پیامبرى ادامه دهد، البتّه در حدّ خلافت و سلطنت بود. ولى در حدّى که پیامبر ادامه مى‏داد کسى نبود ادامه دهد ناقص و بى‏فائده بود.
فرضا اگر پیامبر اکرم مى‏آمد قرآن را به مردم مى‏داد، تمام مطالب که در قرآن بیان نشده، تا مردم بتوانند از آنها استفاده کنند. مثلاً رکعات نماز را مى‏خواهید از قرآن پیدا کنید،

نمى‏توانید. معارف و احکام که به عنوان راه و روش اتّخاذ کرده‏ ایم صراحتا در قرآن بیان نشده. روزه را شما در ماه رمضان بگیرید، چه بخورید و از چه امساک کنید در قرآن نیامده. پیامبر هم فرصت بیان تمام مطالب را در زمان خودش نداشت و بیشتر از ۲۳ سال در بین مردم نبود.
صد و چند غزوه و جنگ داشته و با مردم تماس زیادى براى بیان احکام نداشته ‏اند. نمى‏توانسته تمام احکام را براى مردم بگوید. طبعا باید همه‏ ى حقایق را به یک نفر بگوید که بعد از وفات خودش او براى مردم بازگو کند و بعد از وفات دوّمى، سوّمى براى مردم بگوید.

اگر این نبود، یعنى اگر على علیه السلام نبود، دین ناقص بود قرآن بى‏فایده مى‏شد. ممکن بود مردم براى مدّتى کوتاه به دین توجّه کنند و پاى این عَلَم سینه بزنند و بعد تمام شود.

از این کارها خیلى شده، از یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر آثارى نمانده است. حتّى از حضرت عیسى و موسى هم آثارى باقى نیست.

اگر على علیه السلام نبود لزومى نداشت پیامبر تشریف بیاورند و دین از بین مى‏رفت. حالا فاطمه ‏ى زهراعلیهاالسلام اگر نبود چطور؟
فاطمه‏ ى زهرا علیهاالسلام مادر یازده امام است. اگر چنین بطن پاکى و مادر پاکى نبود، هیچ یک از این یازده امام نبودند و باز دین ناقص مى‏ماند.

بالأخص حضرت بقیّه‏ اللّه که در آخرالزّمان مى‏آید و دنیا را پر از عدل و داد مى‏کند و هدف الهى را پیاده مى‏کند. چون تا به حال آن هدف الهى از نزول قرآن و دین مقدّس اسلام پیاده نشده. وقتى او بیاید دین صد درصد پیاده مى‏شود.
معنى اینکه اگر على و فاطمه نبودند، پیامبر در این دنیا نمى‏ آمدند، معلوم مى‏شود.

منظور از اینکه خلق نمى‏ شدند این است که(روحشان) در این بدن در کره‏ ى زمین وارد نمى‏شدند،(خلق بدنی نه روحی)

اینکه این علّت براى او باشد و او علّت براى این باشد نیست. خود فاطمه‏ ى زهرا علیهاالسلام راضى نیستند که گفته شود حضرت رسول اکرم و حضرت على علیهماالسلام به طفیل وجود
فاطمه ‏ى زهراعلیهاالسلام در دنیا آمده ‏اند.

فاطمه‏ ى زهرا علیهاالسلام به قدرى در مقابل پدر و امیرالمؤمنین علیهماالسلام احترام قائل بود، همان گونه که ما در مقابل پیامبر و على بن ابیطالب باید احترام قائل باشیم.

چون به هر حال پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله، پیغمبر آن حضرت هم بوده و على بن ابیطالب علیه‏السلام امام ایشان هم بوده است.

 

منبع:

کتاب سوال شما ،پاسخ ما،سوال۷۸

اسفند
16
1394

فتوای قتل عمربن خطاب

وقتی عمربن خطاب ملعون فتوای قتل خودش را صادر می کند !!!
حضرت ابولولو رضوان الله علیه در اقدامی زیرکانه و با نگاشتن نامه ای به عمربن خطاب باعث شد عمر فتوای قتل خودش را صادر و آن را تایید کند .
حضرت ابولولو در این نامه چنین نوشت :

جزای کسی که عصیان مولایش را نماید و ملک مولایش را غصب کند و همسر مولایش را مورد اذیت و ضرب و شتم قرار دهد چیست؟

عمر نیز در پاسخ مکتوب داشت: بدرستی که قتل چنین کسی واجب است.

برای همین هنگامی که ابولولو خود را به عمر رساند تا او را به هلاکت برساند به نوشته ی او خطاب به او کرد و فرمود : چرا عصیان مولایت امیر المومنین علیه السلام را نمودی ؟ چرا همسر او فاطمه ( سلام الله علیها ) را مورد ظلم خویش قرار دادی و فرزندش را سقط نمودی ؟ آنگاه در حالیکه او را لعن می نمود ضربه های پی در پی بر او وارد میکرد .

حضرت ابولولو رضوان الله علیه هنر و حرفه آهنگری خود را به خدمت گرفت و خنجری دو سر که قبضه آن در وسط قرار داشت تهیه نمود . تا اینکه بنابر قول صحیح و مشهور در نزد شیعه در سحرگاه روز دوشنبه ۹ ربیع الاول سال ۲۳ هجری در حالیکه عمر بن خطاب تازیانه به دست در حال امر کردن نمازگزاران بود که صفوف خود را منظم نمایند .  ( استووا استووا صفوفکم ) خود را به وی رسانده و با سه ضربه کاری شکم خلیفه را تا خاصره ( سه بنده ) او شکافت و در حالیکه عده ای از نزدیکان و اطرافیان عمر بن خطاب قصد دستگیری و حمله به او را داشتند با زخمی کردن ۱۳ نفر دیگر از آنان از محل حادثه گریخت .
و عمر بعد از آنکه سه روز در بستر افتاده بود در سن ۵۵ سالگی به جهنم واصل شد.

در جلالت و عظمت شان حضرت ابولولو رضوان الله علیه همین بس که دعای حضرت صدیقه ی طاهره شهیده سلام الله علیها بواسطه ی او به حقیقت پیوست ؛ آنجایی که عمر در پیش چشمان حضرت صدیقه سلام الله علیها قباله ی فدک را پاره کرد و حضرت نفرین نمود که خداوند شکمت را پاره کند .

فلذا باید درود فرستاد بر شخصی که فرح و شادی را بر دل اهل البیت علیهم نشانده است

 

منابع:

۱-طریق الارشاد ص۴۵۶
۲-طبقات الکبری ج۳ص۳۴۱ – فتح الباری ج۷ص۴۹ — کنزالعمال ج۱۲ص۶۷۹
۳-بحارالانوار ج۲۹ ص۵۳۰

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031