بهمن
1
1395

تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آل‌عمران

چکیدۀ ۴۸

سورۀ آل‌عمران آیات ۱۵۷ ـ  ۱۵۹

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَهٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَحْمَهٌ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ (۱۵۷) وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ (۱۵۸) فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ (۱۵۹)

آیۀ ۱۵۷

وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَهٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَحْمَهٌ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ

ترجمه

و اگر شما در راه خدا کشته ‏شوید یا ‏ بمیرید، بى‏شک خدا شما را می‌آمرزد و رحمت می‌کند و قطعاً آمرزش خدا و رحمت او  بهتر است از آن‌چه گرد مى‏آورند.

تفسیر

ادامۀ آیۀ پیش و پاسخ به سخن منافقان که اگر نزد ما می‌ماندید، به سفر نمی‌رفتید و به جنگ نمی‌پرداختید، کشته نمی‌شدید. آنان مردن در هجرت و سفر و کشته‌شدن در راه خدا را خسارت می‌پنداشتند، آیه این پندار باطل را رد می‌فرماید و تبین می‌کند: شهادت و مرگ در هجرت  رفتن به مغفرت و رحمت الهی است و بیان می‌فرماید که آمرزش و رحمت خدا از آن‌چه آنان در دنیا جمع می‌کنند، از ثروت و هر آن‌چه در دنیا به کار می‌آید و دنیاطلبان جمع می‌کند، بهتر است.  بنابراین آیۀ شریفه بیان اصلی کلی است که شهادت و مرگ مومنانه و در راه خدا از همۀ دنیا و امکاناتی زودگذر مادی بهتر است. به این دلیل مخاطب آیه منافقان نیستند، بلکه تخاطب آیه با مومنانی است که مخاطبان اصلی قرآن هستند

وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ

گفتیم مخاطب آیۀ شریفه که بیان اصلی کلی دربارۀ زندگی مومنانه و مرگ مومنانه است، مومنان هستند. بنابراین تخاطب آیه با گروه مومنان است، «لئن» (لام قسم و أنَّ حرف شرط) شرط است و جواب آن با توجه به ادامۀ آیه محذوف است. جمله این‌چنین است که اگر شما در راه خدا کشته شوید یا بمیرید، به آمرزش خدا و رحمت او می‌روید.

اما اول کشته‌شدن در راه خدا را بیان فرمود و بعد مردن را تا نشان دهد که شهادت برترین نوع مرگ است و عظمت و تقدم رتبی بر انواع مرگ‌ها دارد. امام حسین علیه السلام در شعری می‌فرمایند:

فأن تکن الأبدانُ للموت أُنشأت       فَقَتل امرءٍ بالسیف فی الله أفضل. [تسنیم: ۱۶/۱۲۷]

لَمَغْفِرَهٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَحْمَهٌ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ

بی‌شک آمرزش خدا و رحمت او بهتر است از آن‌چه آنان جمع می‌کنند. بنابراین شهادت در راه خدا و مرگ مومنانه از آن‌چه منافقان و سست‌ایمانان جمع می‌کنند، بهتر است. ملاحظه فرمودید که خطاب ابتدای آیه به غیب تبدیل شد، در ابتدا فرمود: اگر شما در راه خدا کشته شوید یا بمیرید، در ذیل آیه فرمود: از آن‌چه آنان جمع کرده‌اند، بهتر است. دلیل این امر آن است که مومنان تلاشی برای جمع دنیا ندارند، بلکه دنیاطلبان خواستار دنیا هستند و بین روحیۀ شهادت‌طلبی و دنیاطلبی تفاوت جوهری است. به این دلیل خطاب به مومنان است و تعریض به منافقان.

منظور از «خیر» در آیه هم «خیر» به معنای افضل تفضیل نیست که آن‌‌چه منافقان از دنیا جمع می‌کنند، خوب است، اما شهادت در راه خدا و مرگ مومنانه در هجرت و در را تلاش در دین خدا بهتر است. بلکه زندگی دنیا در منطق قرآن بازی‌چه است: «وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْو» [انعام: ۳۲] که برای کافران زینت داده شده است: «زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیاهُ الدُّنْیا» [بقره: ۲۱۲] وگرنه خیر نیست، بلکه متاع غررو و کالای فریب است که انسان را می‌فریبد و از خدا و آخرت غافل می‌کند: «وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُور» [آل‌عمران: ۱۸۵] بنابراین اصلاً حیات دنیا خوب نیست تا آن‌چه منافقان در این زندگی جمع می‌کنند، خوب باشد. بلکه «خیر» در آیه افعل تعیینی است، یعنی خیر به صورت مطلق در مقایسه با آن‌چه آنان جمع می‌کنند، فقط شهادت و مرگ مومنانه است، زیرا مساوی با آمرزش خدا و رحمت اوست. بله منافقان و دنیاطلبان در خیال خود، ثروت و مقام را خیر می‌پندارند، اما این پنداری بیش نیست.‌

حاصل این‌که در آیۀ پیشین روشن شد که انسان در صورتی به سعادت می‌رسد که مغفرت الهی او را دریاید، و آیه تصریح دارد  که کسانی که در جهاد به شهادت برسند یا در هجرت از دنیا بروند، به مغفرت الهی و رحمت او وارد شده‌اند و این خیر مطلق است.

روایت

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ [علیه السلام] قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ هَذِهِ الْآیَهِ «وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ‏»  قال فقَالَ: أَ تَدْرُونَ مَا سَبِیلُ اللَّهِ؟ قَالَ قُلْتُ: لَا وَ اللَّهِ إِلَّا أَنْ أَسْمَعَهُ مِنْکَ فَقَالَ قَالَ‏: سَبِیلُ اللَّهِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ‏ وَ ذُرِّیَّتُهُ وَ مَنْ قُتِلَ فِی وَلَایَتِهِ قُتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ مَنْ مَاتَ فِی وَلَایَتِهِ مَاتَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ. [تفسیر فرات الکوفی: ۹۸؛ معانی الاخبار: ۱۶۷ از جابر؛ تفسیر العیاشی: ۱/۲۰۲ از جابر]

روایت سبیل الله را به امیرالمومنین و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام یعنی ولایت آن بزرگواران  تطبیق داده است، بیان فرموده است که کسی که در ولایت آن بزرگواران به شهادت برسد، یا در ولایت آنان بمیرد، در راه خدا کشته شده است.

آیۀ ۱۵۸

وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ

مفردات

تحشرون

حشر به معنای راندن و فرستادن و برانگیختن است. و آن را جمع‌کردن به همراه رانده می‌دانند. [مقاییس اللغۀ: ۲/۶۶] رانده و برانگیختن و جمع‌کردن مردن در روز قیامت را نیز حشر گویند و محشر جایگاهی است که مردم در آن‌جا جمع می‌شوند. [کتاب العین: ۳/۹۲]

ترجمه

و اگر شما بمیرید یا کشته شوید، بی‌شک به سوى خدا برانگیخته مى‏شوید.

تفسیر

این آیه ادامۀ آیۀ پیشین است، با این تفاوت که بیان عامی از مسألۀ مرگ و کشته‌شدن است. آیۀ پیشین صرفاً دربارۀ مومنان بود، اما آیۀ اخیر اصل کلی و جامع را بیان می‌فرماید، حقیقت مرگ چه مرگ طبیعی و چه کشته‌شدن باشد، محشورشدن به سوی خداست، یعنی شما به سوی خدا سوق داده می‌شوید و به سوی او برانگیخته می‌گردید.

وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ

اصل کلی و جامع دربارۀ حقیقت مرگ است، که مرگ چه مرگ طبیعی باشد، چه کشته‌شدن باشد، حقیقتش محشورشدن به سوی خداست. این آیه نسبت به آیۀ پیشین جامع‌تر است. آیۀ پیشین دربارۀ کشته‌شدن در راه خدا و مرگ مومنانه سخن می‌گفت، این آیه دربارۀ مطلق کشته‌شدن و مرگ. به این دلیل است که «مُتُّم» را بر «قتلتم» مقدم داشت و قید «فی سبیل الله» را ذکر نفرمود.

لَإِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ

مطلق مرگ؛ حقیقتش سوق‌داده‌شدن و برانگیخته‌شدن به سوی خداست، با این تفاوت که شهادت و مرگ مومنانه به سوی آمرزش و رحمت خداست و اما مرگ‌های دیگر به صورت مطلق ذکر شده است و این‌که آیا انسان‌ها به آمرزش می‌رسند یا دچار گرفتاری می‌شوند، یعنی حشر آنان به سوی خدا به سوی رحمت الهی است یا عذاب او مسکوت گذاشته شده است. و این بستگی دارد به این‌که زندگی ما در دنیا چگونه باشد: «قالَ عَذابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُون» [اعراف: ۱۵۶]

آیات قران که حشر به سوی خدا را تبین می‌فرمایند، برخی به ضمیر اکتفاء کرده‌اند: «وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ إِلَیْهِ تُحْشَرُون» [بقره: ۲۰۳] و برخی بیان فرموده‌اند که حشر به سوی «ربهم» است: «إِلى‏ رَبِّهِمْ یُحْشَرُون» [انعام: ۳۸]. اما این آیه می‌فرماید: «لَإِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ». حشر شما به سوی الله است. و الله اسم اعظم الهی است که جامع همۀ اسماء الهی است. بنابراین حقیقت مرگ چیزی نیست مگر محشورشدن به سوی الله. یعنی الله است که انسان را محشور می‌کند، و حشر هم به سوی اوست و ما نزد الله حاضر می‌شویم. این از جهت رحمت، بیان رحمت عام الهی است و نویدی است که از مرگ و کشته‌شدن نترسید، زیرا خداست که ما را محشور می‌کند و به سوی او باز می‌گردیم، بنابراین اگر در راه خدا و برای خدا تلاش کنید، به قرارگاهی مطمئن می‌رسیم که آن «الله» است و این همان «قرب الهی» است که هدف نهایی همۀ ما انسان‌هاست و مرگ ما را به هدف نهایی می‌رساند. بنابراین آیه در عین حالی که اصلی جامع را دربارۀ حقیقت مرگ بیان می‌فرماید که مرگ نیستی نیست، بلکه برانگیخته‌شدن به سوی الله است، لطفی در آن است که حقیقت مرگ آن است که انسان را به هدف نهایی‌اش می‌رساند.

روایت

در قرآن وقتی از مرگ و کشته‌شدن سخن می‌گوید، از «أو» به معنای «یا» استفاده می‌کند: «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِل» [آل‌عمران: ۱۴۴] «قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّم» [آل‌عمران: ۱۵۷] «وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُم» [آل‌عمران: ۱۵۸]. اما این تفاوت به چه دلیل است، آیا به این دلیل است که مرگ امری طبیعی است که در جریان حیات انسان رخ می‌دهد، اما کشته‌شدن، امری است که عاملی غیرطبیعی چون جنگ دخالت دارد؟ روایات تأویلی از این آیه دارند که به یکی از آنان اشاره می‌کنم:

عَنْ زُرَارَهَ قَالَ: کَرِهْتُ أَنْ‏ أَسْأَلَ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام فَاحْتَلْتُ مَسْأَلَهً لَطِیفَهً لِأَبْلُغَ بِهَا حَاجَتِی مِنْهَا، فَقُلْتُ: أَخْبِرْنِی عَمَّنْ قُتِلَ مَاتَ؟ قَالَ: «لَا، الْمَوْتُ مَوْتٌ، وَ الْقَتْلُ قَتْلٌ» فَقُلْتُ لَهُ: مَا أَحَدٌ یُقْتَلُ إِلَّا مَاتَ، قَالَ: فَقَالَ: «یَا زُرَارَهُ قَوْلُ اللَّهِ أَصْدَقُ مِنْ‏  قَوْلِکَ قَدْ فَرَّقَ بَیْنَ الْقَتْلِ وَ الْمَوْتِ فِی الْقُرْآنِ، فَقَالَ: أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ‏  وَ قَالَ:‏ وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ‏.  فَلَیْسَ کَمَا قُلْتَ یَا زُرَارَهُ، فَالْمَوْتُ مَوْتٌ وَ الْقَتْلُ قَتْلٌ». وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا» [توبه: ۱۱۱] قَالَ: فَقُلْتُ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ‏ «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ» [آل‌عمران: ۱۸۵] أَ فَرَأَیْتَ مَنْ قُتِلَ لَمْ یَذُقِ الْمَوْتَ، فَقَالَ: «لَیْسَ مَنْ قُتِلَ بِالسَّیْفِ کَمَنْ مَاتَ عَلَى فِرَاشِهِ، إِنَّ مَنْ قُتِلَ لَا بُدَّ أَنْ یَرْجِعَ إِلَى الدُّنْیَا حَتَّى یَذُوقَ الْمَوْتَ» [مختصر البصائر: ۹۳ ـ ۹۴]

دقت در روایت نشان می‌دهد که کسانی که به فیض شهادت می‌رسند، نمی‌میرند، و رجعت خواهند داشت و مرگ را پس از رجعت خواهند چشید.

آیۀ ۱۵۹

فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ

مفردات

فَبِما

«ما» در آیه زائده و برای تأکید است. [مشکل الاعراب القرآن: ۱/۱۶۵] معنای آیه این است پس به سبب رحمت خدا.

لنتَ

اصل آن «اللِّین» به معنای نرمی است که معنای ضد خشونت دارد [مقاییس اللغۀ: ۵/۲۲۵] و ابتداء در اجسام به‌کار رفته و سپس در اخلاق و امثال آن استعمال و استعاره شده است. اخلاق نرم در مقابل اخلاق خشن از صفات انسانی است. [مفردات: ۷۵۲] که در اصل صفت قلب آدمی است و موجب می‌شود که در کلام و همراهی و مصاحبت و عمل هم تجلی داشته باشد. [ التحقیق: ۱۰/۲۷۹]

فظّا

فظّ دلالت بر کراهت و ناخوشایند دارد [مقاییس اللغۀ: ۴/۴۴۱] که «ماء الکرش» آب شکنبۀ شتر است که خوردن آن ناخوشایند است و جز در ضرورت  نوشیده نمی‌شود. ساربان شترش را آب می‌دهد و سپس دهان آن را می‌بندد که نشخوار نکند، و اگر تشنه شد، شکم او را می‌شکافد و آن را می‌نوشد. [کتاب العین: ۸/۱۵۳؛ تسنیم: ۱۶/۱۳۷] اخلاقی که تند باشد، به‌گونه‌ای که انسان با فردی که چنین است، کراهت دارد که هم‌صحبت شود و مگر به ضرورت با او هم‌نشینی نکند، از این تعبیر استفاده می‌شود. قرآن تعبیر «فظّا» را توضیح می‌دهد: «غَلیظَ القلب» «غلظت» در مقابل «رقۀ» است، و معنای خشونت می‌دهد. [مفردات: ۶۱۲] و هم رقت و هم غلطت در قلب هستند، قلبی که سخت باشد، در مقابل قلبی است که مهربان است. بنابراین «فظا غلیظ القلب» یعنی زشت‌خوییِ سخت‌دلی» که نشانه‌ای از رحمت و مهربانی در قلب و اخلاق و رفتار او نیست. قرآن در این‌ آیه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را از هرگونه تندی و زشتخویی و نامهربانی و سخت‌دلی نسبت به مسلمانان بری می‌کند که این صفات از ایشان سلب می‌شود، وقتی قلب مهربان بود، در مقام اخلاق و عمل این خُلق تجلی دارد. در عین حالی که در مقابل عمل با کافران و منافقان دستور می‌دهد: «وَ اغْلُظْ عَلَیْهِم» [توبه: ۷۳]

انفضوا

فض به معنای شکستن چیزی و پراکنده کردن بعضی از آن از بعض دیگر است، [مفردات: ۶۳۸] تفرقه مردم پس از اجتماع آنان را هم گویند. می‌گویند: «فَضَضْتُهم‏ فانْفَضُّوا أی فَرَّقتهم فتفرقوا» «آنان را پراکنده کردم، پس پراکنده شدند.» [کتاب العین: ۷/۱۳]

ترجمه

پس بسبب رحمتى از خدا با آنان نرم‌خو شدی، و اگر زشت‌خو و سخت‌دل بودى، بى‏شک از گرد تو پراکنده مى‏شدند. پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و با ایشان در کارها مشورت کن و چون عزم کردى، بر خدا توکل کن. زیرا خداوند توکل‌کنندگان را دوست می‌دارد.

تفسیر

 «فاء» در آیه ظاهراً برای شروع مطلب جدید است، اگرچه می‌فرمایند که «فاء» حرف تفریع است و آیه در ادامۀ آیات پیشین است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم علی‌رغم مخالفت گروهی از سست‌ایمانان و منافقان برخورد تندی نکرد. [تسنیم: ۱۶/۱۳۸] بله آیه در ادامۀ آیات گذشته است، اما نتیجه از آنان نیست، بلکه فصلی جدید است که بیان اصلی جامع و کلی دربارۀ رهبران الهی است که تجلی تام آن در پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که به سبب رحمت الهی بر مسلمانان نرم‌خو هستی و اگر زشت‌خوی و سخت‌قلب بودی، از دور تو پراکنده می‌شدند. این صفت جامع اخلاق اجتماعی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در جامعۀ اسلامی است. آن‌گاه چهار دستور مدیریتی کلان برای حکومت اسلامی می‌دهد که رهبران دینی موظف هستند، آن‌ها را رعایت کنند: (۱) مردم را عفو کنند و از خطاهای آن‌ها چشم‌پوشی کنند. (۲) از خداوند برای آنان طلب بخشش کنند. (۳) در امور مربوط به آنان یعنی امور عمومی اجتماع و سیاست با آنان مشورت کنند. (۴) پس از مشورت با قاطعیت تصمیم بگیرند و عزم خود را همراه با توکل بر خدا بیاور. زیرا خداوند متوکلین را دوست دارد و تصمیم و عمل آنان را به هدف می‌رساند. و از این جهت بیانی جدید است که نتیجه آیات پیشین است.

فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ

آیۀ دربارۀ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله  و سلم و تخاطب با ایشان است. اما دستوری جامع برای رهبران الهی در جوامع اسلامی است، به تعبیر دیگر مخاطب شخصیت حقوقی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است. و بیان این حقیقت است که رهبران دینی باید دارای صفات اخلاقی ویژه‌ای در اجتماع اسلامی و در مقام حاکم اسلامی باشند. این ویژگی‌ها در پیامبر خدا به برکت و به سبب رحمت الهی هست، و رهبران الهی هم باید خود را در معرض رحمت خدا قرار بدهند تا این صفات در آنان به وجود آید.

منظور از «فبما رحمۀ من الله» رحمت خاص الهی است که به سبب آن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله  و سلم  نرم‌خو و نرم‌دل و نرم‌گفتار و نرم‌کردار هستند. و این بهترین صفت برای جذب دیگران است. مردم با مهربانی جذب می‌شوند. اما توجه باید کرد که این صفت مهم و اساسی و دیگر صفات تنها به واسطه و سبب رحمت خداست. این‌گونه نیست که ذاتی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم باشد و رهبران الهی هم باید خود را در معرض رحمت خدا قرار دهند تا این صفات را کسب کنند.

وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ

بعد اصلی کلی را بیان می‌کند که اگر تو زشت‌خوی و سخت‌قلب بودی، محیط دور تو را خالی می‌کردند و پراکنده می‌شدند. هم از نظر ظاهری و هم باطنی به تو دلبستگی نداشتند. شاید به دلیل قدرتی که حاکم دارد، برخی به صورت ظاهری دور او را بگیرند و به ضرورت او را تحمل کنند، اما در واقع از او بدشان می‌آید. قران دربارۀ بدکرداران در قیامت می‌فرماید: «کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّهٌ لَعَنَتْ أُخْتَها» [اعراف: ۳۸] بنابراین اگر رهبران جامع تندخو باشند، مردم از دور آنان پراکنده می‌شوند و یک‌ رکن مهم حکومت فرومی‌ریزد.

فَاعْفُ عَنْهُمْ

از مردم چشم‌پوشی کن، این چشم‌پوشی غیر از عفو فردی است. در عفو فردی فرمود: «خُذِ الْعَفْوَ» [اعراف: ۱۹۹] عفو را بگیر، یعنی با نهایت عفو و چشم‌پوشی در امور فردی با مردم برخورد کن. اما این‌که می‌فرماید: «از آنان درگذر» خلاصه مته به خشاش نگذار.  و در عین حالی که احکام الهی را پیاده می‌کنی و تلاش می‌کنی که دین خدا را تحقق بخشی؛ از کمبودهای مردم درگذر و آنان را با چشم‌پوشی‌های خو همراه خود کن.

این نشان می‌دهد که لازم نیست که همۀ مردم به کمال مطلوب برسند، بلکه رهبران دینی باید با تحمل و بخشش آنان را با خود همراه کنند و به کمال برسانند. این تفاوت عمدۀ حکومت اسلامی با حکومت‌های غیردینی است که در آن انسان‌سازی و رشد و تکامل مردم هم مدنظر حاکم اسلامی است.

وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ

برای آنان از درگاه خدا طلب بخشش کن. این‌گونه است که مومنان رشد پیدا می‌کند، زیرا وقتی خداوند خطاها و گناهان آنان را بخشید، آنان رشد پیدا می‌کند و هدف اصلی و راهبردی حکومت اسلامی یعنی رشد انسان‌ها حاصل می‌شود.

وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ

در امر و کار آنان با آنان مشورت کن. مشورت به معنای به کارگیری عقل دیگران در کارها و منضم‌کردن عقول دیگران به عقل خود است. امیرالمومنین علیه السلام می‌فرمایند: «مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیِهِ هَلَکَ وَ مَنْ‏ شَاوَرَ الرِّجَالَ‏ شَارَکَهَا فِی عُقُولِهَا» [نهج البلاغۀ: ۵۰۰]

مشورت در آیه در امور حکومت و اجتماع است. و این فرمانی جامع در ادارۀ جامعه اسلامی است که با فعل امر آمده است و رهبران دینی باید مردم را در امور حکومت دخیل کنند و آنان را طرف مشورت خود قرار دهند. بنابراین در حکومت اسلامی، امور عمومی جامعه با مشورت انجام می‌شود. حتی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم که نیازی به مشورت ندارد و همۀ حقایق در اختیار ایشان است، موظف به مشورت با مردم است، تا مردم خود را در امور حکومت شریک بدانند و عقول آنان به کار افتد و بهترین راه را برای زندگی سیاسی و اجتماعی خود انتخاب کنند.

اما قلمرو مشورت در آیه تعبیر شده است به «الامر» تعبیر شده است. منظور از «الامر» امر الناس است، به دلیل «وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَیْنَهُم» [شوری: ۳۸] و «قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّه» [آل‌عمران: ۱۵۷] که اولی مردم را در امور خودشان موظف به مشورت کرد و دومی در امر الله فرمود: همه‌اش برای خداست و کسی ـ حتی رسول خدا صلی الله آله و سلم به دلیل «لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ‏ء» [آل‌عمران: ۱۲۸] در آن شریک نیستند.

توضیح این‌که امور مربوط به حکومت یا امر الله است که احکام الهی است که در آن نه مردم و نه حاکم و نه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله اختیاری ندارند، یا امر الناس که در آن مردم باید حضوری فعال داشته باشند و حکومت هم زمینۀ آن را فراهم کند. انتخاب پیامبر خدا و ولی از شوون الهی است و مردم در آن اختیاری ندارند. اما امور دیگر که در حیطۀ مردم واقع است، شوونی است که مردم در آن باید حضور داشته باشند که از آن به امور عمومی تعبیر کردیم. مشورت یکی از ابزار اصلی حکومت و مدیریت است که با آن می‌توان با استفاده از عقول دیگران بهترین تصمیم را گرفت که به صلاح جامعه و کشور و سازمان باشد.

روشن است که باید دایرۀ مشورت و جایگاه آن در فقه مشخص شود. اما به‌صورت کلی می‌فهمیم که مشورت در حریم احکام الهی و شرعی جاری نیست، و هم‌چنین باید با عقلا و کارشناسان فن مشورت کرد نه هرکسی؛ اما جزئیات محدوده و کیفیت آن از حوصلۀ تفسیر بیرون است.

فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ

پس از مشورت در مقام عمل باید عزم در تصمیم و جزم در عمل داشت. بعد می‌فرماید: وقتی مشورت کردید، در هنگام تصمیم باید عزم داشت، با قدرت تصمیم بگیرید. طبیعی است که در مشورت نظرات مختلف است و باید یک نظر را انتخاب کرد و به یک تصمیم رسید و نباید کارها را رها کرد. بنابراین تصمیم نهایی با رهبر الهی است که با قاطعیت تصمیم بگیرند و در این‌صورت مردم موظف به تبعیت هستند و حق ندارند به این بهانه که نظر ما پذیرفته نشده است، (چنان‌چه منافقان در جریان جنگ احد بهانه‌ آورند) از اجرای دستورات خودداری شود. اما این تصمیم باید با توکل با خدا باشد.

إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ

توکل یعنی تکیه‌کردن بر قدرت بی‌انتهای الهی؛ در نتیجه پیداکردن توانمندی الهی که فوق توانمندی‌های انسانی و مادی است. وقتی در مقابل تصمیم و عمل به خدا توکل کردیم، و در مقام حکومت کارها با توکل بر خدا جلو رفت، خداوند که متوکلین را دوست دارد، فیض ویژۀ خود را شامل آنان می‌کند، و آنان را به هدف نهایی و اهداف راهبردی‌شان می‌رساند.

چند نکته

اخلاق در حکومت اسلامی

گفتیم که در عین حالی که مخاطب آیه شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است، اما مخاطب شخصیت حقوقی ایشان است که رهبر و امام و حاکم جامعۀ اسلامی هستند. یکی از ارکان رهبران الهی اخلاق اجتماعی است، و محور این اخلاق هم مهربانی با مردم است، مهربانی که باید واقعی باشد، نه مصنوعی و در قلب رسوخ کرده باشد. این صفت از رحمت الهی منشعب می‌شود: «وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ء» [اعراف: ۱۵۶] و همین صفت است که پیامبر خدا را رحمت برای همۀ جهانیان می‌کند: «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعالَمِینَ‏» [انبیاء: ۱۰۷] این رحمت وقتی نسبت به مومنان است، به صورت رأفت و رحمت جاری می‌شود: «بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیم» [توبه: ۱۲۸] و این‌گونه است که در دل‌های مومنان رحمت و رأفت جاری می‌شود: «وَ جَعَلْنا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَهً وَ رَحْمَه» [حدید: ۲۷] به این دلیل است که صفت جامعِ جامعۀ اسلامی چنین است: «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم» [فتح: ۲۹] «أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکافِرِین» [مائده: ۵۴]

بنابراین ضرورت دارد که رهبران الهی و کارگزاران حکومت اسلامی اخلاق رحیمانۀ الهی داشته باشند و نه زشت‌خو باشند و نه سخت‌دل، بلکه مهربان باشند. نه این‌که در دین خدا تسامح کنند، بلکه دین خدا را به‌طور کامل پیاده کنند، و این تحقق را با اخلاق الهی انجام بدهند.

سه رکن قدرت حکومت اسلامی

کار حکومت باید با قدرت باشد، و عنصر قدرت هم اولاً حضور مردم در صحنه است، به ‌گونه‌ای که در امور با آنان مشورت شود. در مشورت از علم و عقل و خیرخواهی و تجربه و تقوای مردم در جامعۀ اسلامی بیشترین بهره برده می‌شود. [مصباح الشریعۀ: ۱۵۲]  ثانیاً رهبران و کارگزاران باید اهل عزم و تصمیم باشند و پس از مشورت تصمیم قاطع بگیرند و ثالثاً تنها به فکر خود و مردم اکتفاء نکنند، بلکه توکل آنان به خدا باشد.

مردم در حکومت اسلامی

آیۀ شریفه اهمیت مردم در حکومت اسلامی و حضور باثمر آنان را تأکید می‌کند. نباید رهبران دینی و مسئولان نظام کاری کنند که مردم از دور حکومت خارج شوند، و تنها راه آن اخلاق اجتماعی الهی است. با تکبر و اخلاق تند و قلبی سخت با مردم برخورد نکنند، بلکه مهربان و نرم باشند که قلب مردم به آنان جذب شود. و در امور عمومی با آنان مشورت کنند، تا آنان خود را در امور حکومت دخیل بدانند، و این مشورت هم واقعی باشد. از سوی دیگر در هنگام تصمیم مصمم و محکم باشند. و همۀ کارها را با توکل به خدا انجام بدهند. این‌گونه است که حکومت اسلامی قوام می‌گیرد.

 

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031