آبان
29
1394

سالروز درگذشت سلمان فارسی

هشتم صفر سال ۳۵ هجری، سالروز وفات بزرگ یار ایرانی پیامبر اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلّم سلمان فارسی است، او همان کسی که پیامبراکرم صلى اللّه علیه و آله و سلّم او را از اهل‌بیت خواند و فرمود: «سلمان منّا اهل البیت».

آری! سلمان محمدی پس از رحلت پیامبر اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلّم، جزو معدود کسانی بود که از راه حق منحرف نشد و در شمار معتقدان به امامت حضرت علی علیه السلام قرار گرفت. او در خلافت عمر بن خطاب به حکومت مدائن منصوب شد، وی هیچ‌گاه از حقوق بیت‌المال برای خود چیزی برنداشت و همه‌ آن را صدقه می‌داد و برای امرار معاش زنبیل می‌بافت.

این شیعه راستین علی علیه السلام و مایه افتخار ایرانیان در شهر مدائن به جوار رحمت الهی پیوست و در همان شهر خاکسپاری شد.

 

سرگذشت جالب سلمان

«سلمان» اهل جندی‌شاپور بود، با پسر حاکم وقت رفاقت و دوستى محکم و ناگسستنى داشت، روزى با هم براى صید به صحرا رفتند، ناگاه چشم آن‌ها به راهبى افتاد که به خواندن کتابى مشغول بود، از او راجع به کتاب مزبور سؤالاتى کردند، راهب در پاسخ آن‌ها گفت: کتابى است که از جانب خدا نازل شده و در آن فرمان به اطاعت خدا داده و نهى از معصیت و نافرمانى او کرده است، در این کتاب از زنا و گرفتن اموال مردم به ناحق نهى شده است، این همان «انجیل» است که بر عیسى مسیح نازل شده است.

گفتار راهب در دل آنان اثر گذاشت و پس از تحقیق بیشتر به دین او گرویدند، به آن‌ها دستور داد که گوشت گوسفندانى که مردم این سرزمین ذبح مى‏کنند، حرام است از آن نخورند.

سلمان و فرزند حاکم وقت روزها هم چنان از او مطالب مذهبى می‌آموختند، روز عیدى پیش آمد، حاکم مجلس میهمانى ترتیب داد و از اشراف و بزرگان شهر دعوت کرد، در ضمن از پسرش نیز خواست که در این مهمانى شرکت کند، ولى او نپذیرفت.

در این باره به او زیاد اصرار کردند، اما پسر اعلام کرد که غذاى آن‌ها بر او حرام است، پرسیدند این دستور را چه کسى به تو داده است؟ راهب مزبور را معرفى کرد.

حاکم راهب را احضار کرد و به او گفت: چون اعدام در نظر ما گران و کار بسیار بدى است، تو را نمى‏کشیم، ولى از محیط ما بیرون برو! سلمان و دوستش در این موقع راهب را ملاقات کردند، وعده ملاقات در «دیر موصل» گذاشتند.

پس از حرکت راهب، سلمان چند روزى منتظر دوست با وفایش بود تا آماده حرکت شود، او هم همچنان سرگرم تهیه مقدمات سفر بود، ولى سلمان بالاخره طاقت نیاورده تنها به راه افتاد.

در دیر موصل سلمان بسیار عبادت مى‏کرد، راهب که سرپرست این دیر بود، او را از عبادت زیاد بر حذر داشت، مبادا از کار بیفتد، ولى سلمان پرسید آیا عبادت فراوان فضیلتش بیشتر است یا کم عبادت کردن؟

در پاسخ گفت: البته عبادت بیشتر اجر بیشتر دارد.

عالم دیر پس از مدتى به قصد بیت‌المقدس حرکت کرد و سلمان را با خود به همراه برد، در آنجا به سلمان دستور داد که روزها در جلسه درس علماى نصارى که در آن مسجد برپا می‌شود، حضور یابد و کسب دانش کند.

روزى سلمان را محزون یافت، علت را جویا شد، سلمان در پاسخ گفت: تمام خوبی‌ها نصیب گذشتگان شده که در خدمت پیامبران خدا بوده‏اند، عالم دیر به او بشارت داد که در همین ایام در میان ملت عرب پیامبرى ظهور خواهد کرد که از تمام انبیا برتر است.

عالم گفت: من پیر شده‏ام، خیال نمى‏کنم او را درک کنم، ولى تو جوانى امیدوارم او را درک کنى، ولى این را نیز بدان که این پیامبر نشانه‏هایى دارد از جمله نشانه خاصى بر شانه او است، او صدقه نمى‏گیرد، اما هدیه را قبول مى‏کند.

در بازگشت آن‌ها به سوى موصل در اثر جریان ناگوارى که پیش آمد سلمان عالم دیر را در بیابان گم کرد. دو مرد عرب از قبیله بنى‌کلب رسیدند، سلمان را اسیر کرده و بر شتر سوار کردند و به مدینه آوردند و او را به زنى از قبیله «جهینه» فروختند!

سلمان و غلام دیگر آن زن به نوبت روزها گله او را به چرا مى‏بردند، سلمان در این مدت مبلغى پول جمع‏آورى کرد و انتظار بعثت پیامبر اسلام صلى اللّه علیه و آله و سلّم را مى‏کشید، در یکى از روزها که مشغول چرانیدن گله بود رفیقش رسید و گفت: خبر دارى امروز شخصى وارد مدینه شده و تصور مى‏کند پیامبر و فرستاده خدا است؟!

سلمان به رفیقش گفت: تو اینجا باش تا من بازگردم، سلمان وارد شهر شد، در جلسه پیامبر حضور پیدا کرد، اطراف پیامبر اسلام مى‏چرخید و منتظر بود پیراهن پیامبر کنار برود و نشانه مخصوص را در شانه او مشاهده کند.

پیامبراکرم صلى اللّه علیه و آله و سلّم متوجه خواسته او شد، لباس را کنار زد، سلمان نشانه مزبور یعنى اولین نشانه را یافت، سپس به بازار رفت، گوسفند و مقدارى نان خرید و خدمت پیامبر آورد، پیامبر فرمود چیست؟ سلمان پاسخ داد: صدقه است، پیامبر فرمود: من به آن‌ها احتیاج ندارم به مسلمانان فقیر ده تا مصرف کنند.

سلمان بار دیگر به بازار رفت، مقدارى گوشت و نان خرید و خدمت رسول اکرم آورد، پیامبر پرسید این چیست؟ سلمان پاسخ داد: هدیه است، پیامبر فرمود:

بنشین، پیامبر و تمام حضار از آن هدیه خوردند، مطلب بر سلمان آشکارشد، زیرا هر سه نشانه خود را یافته بود.

در این میان سلمان راجع به دوستان و رفیق و راهبان دیر موصل سخن به میان آورد و نماز، روزه و ایمان آن‌ها به پیامبر و انتظار کشیدن بعثت وى را شرح داد، کسى از حاضران به سلمان گفت: آن‌ها اهل دوزخند! این سخن بر سلمان گران آمد، زیرا او یقین داشت اگر آنها پیامبر را درک می‌کردند از او پیروى می‌کردند.

در اینجا بود که‏ آیه «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ النَّصارى‏ وَ الصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون‏»(۲) بر پیامبر نازل شد و اعلام شد آن‌ها که به ادیان حق ایمان حقیقى داشته‏اند و پیغمبر اسلام را درک نکرده‏اند، داراى اجر و پاداش مؤمنان خواهند بود.

 

آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی ذیل تفسیر آیه ۶۲ سوره بقره

آبان
29
1394

دعای حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم

چهاردهم:دعاى حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم:

اَللّهُمَّ اِنّى اَعُوذُ بِکَ اَنْ اَفْتَقِرَ فى غِناکَ اَوْ اَضِلَّ فى هُداکَ اَوْ اَذِلَّ فى عَزِّکَ اَوْ اُضامَ فى سُلْطانِکَ اَوْ اُضْطَهَدَ وَالاَْمْرُ اِلَیْکَ اَللّهُمَّ اِنّى اَعُوذُبِکَ اَنْ اَقُولَ زُوراً اَوْ اَغْشى فُجُوراً اَوْ اَکُونَ بِکَ مَغْرُوراً

خدایا به تو پناه مى‏آورم از این که نیازمند شوم در سایه بى‏نیازى‏ تو،یا گمراه شوم در کنار هدایت تو،یا خوار شوم در جنب عزّت تو،یا مظلوم واقع شوم در سایه سلطنت تو،یا پایمال شوم و کار مربوط به توست،خدایا به تو پناه مى‏آورم از این که زور بگویم،یا در بدکارى فرو روم یا در برابر تو مغرور گردم.
آبان
29
1394

دعای تجربه شده برای محفوظ بودن

سیزدهم:دعاى به تجربه آمده:از انس روایت شده:رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود:هرکه این دعا را در هر صبح و شام بخواند،حق تعالى‏ چهار فرشته بر او بگمارد،که او را از پیش‏رو و پشت سر و جانب راست و طرف چپ حفظ کنند،و در امان خداى عزّ و جلّ باشد،و اگر آفریدگان از جنّ و انس بکوشند که بر او زیاین برسانند توفیق نیابند،و آن دعا این است:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ بِسْمِ اللَّهِ خَیْرِ الاَْسْماءِ بِسْمِ اللَّهِ رَبِّ الاَْرْضِ وَ السَّمآءِ بِسْمِ اللَّهِ الَّذى لایَضُرُّ مَعَ اسْمِهِ سَمُّ وَلا دآءٌ بِسْمِ اللَّهِ اَصْبَحْتُ وَ عَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْتُ بِسْمِ اللَّهِ عَلى قَلْبى وَ نَفْسى بِسْمِاللَّهِ عَلى دینى وَ عَقْلى بِسْمِ اللَّهِ عَلى اَهْلى وَ مالى بِسْمِ اللَّهِ عَلى ما اَعْطانى رَبّى بِسْمِ اللَّهِ الَّذى لایَضُرُّ مَعَ اسْمِهِ شَىْءٌ فِى الاَْرْضِ وَ لا فِى السَّماءِ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ اَللَّهُ اَللَّهُ رَبّى لا اُشْرِکُ بِهِ شَیْئاً اَللَّهُ اَکْبَرُ اَللَّهُ اَکْبَرُ وَ اَعَزُّ وَ اَجَلُّ مِمّا اَخافُ وَ اَحْذَرُ عَزَّ جارُکَ وَ جَلَّ ثَناؤُکَ وَلا اِلهَ غَیْرُکَ اَللّهُمَّ اِنّى اَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ نَفْسى وَ منْ شَرِّ کُلِّ سُلْطانٍ شَدیدٍ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ شَیْطانٍ مَریدٍ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ جَبّارٍ عَنیدٍ وَ مِنْ شَرِّ قَضآءِ السّوُءِ وَ مِنْ کُلِّ دابَّهٍ اَنْتَ آخِذٌ بِناصِیَتِها اِنَّکَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ وَ اَنْتَ عَلى کُلِّشَىْءٍ حَفیظٌ اِنَّ وَلِیِّىَ اللَّهُ الَّذى نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصّالِحینَ فَاِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِىَ اللَّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ

به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانى‏اش همیشگى است،به نام خدا بهترین نامها،به نام خدا پروردگار زمین و آسمان،به نام خدا که‏ سمّى و دردى با نامش زیان نمى‏رساند،به نام خدا صبح کردم،و بر خدا توکلّ نمودم،به نام‏ خدا بر دل و جانم،به نام خدا بر دین و عقلم،به نام خدا بر خاندان و دارایى‏ام‏ به نام خدا بر آنچه پروردگارم به من بخشید،به نام خدا که نامش چیزى در زمین و آسمان زیان نمى‏رساند،و او شنواى داناست،خدا خدا پروردگار من است چیزى را شریک او نسازم،خدا بزرگتر است.خدا بزرگتر است‏ و عزیزتر و عظیم‏تر از آنچه مى‏ترسم و پرهیز مى‏کنم،عزیز است پناهنده‏ات،بزرگ است ثنایت،و معبودى جز تو نیست،خدایا من‏ به تو پناه مى‏آورم،از شرّ خودم،و از شرّ هر سلطان سرسخت،و از شرّ هر شیطان ستمگر، و از شرّ هر سرکش لجباز،و از شرّ هر پیش‏آمد بد،و از شرّ هر جنبنده‏اى که تو گیرنده مهارش هستى، به درستى که تو بر راه استوارى،و بر هرچیز نگهبانى،به حق سرپرست من خداست که قرآن را نازل کرد، و او شایستگان را سرپرستى مى‏کند،پس اگر روى بگردانند بگو:خدا مرا بس است،معبودى جز او نیست،بر او توکلّ کردم،و او پروردگار عرش عظیم است.

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

آبان ۱۳۹۴
ش ی د س چ پ ج
« مهر   آذر »
 1
2345678
9101112131415
16171819202122
23242526272829
30