خرداد
22
1395

تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آل‌عمران

چکیدۀ ۲۷

تفسیر سورۀ آل‌عمران آیات ۸۳ تا ۸۵

به استقبال ماه مبارک رمضان

اول: ماه رمضان اول سال

مرحوم سید نقل می‌کند: «إلى مولانا الصادق علیه السلام انّه قال: إِذَا سَلِمَ‏ شَهْرُ رَمَضَانَ سَلِمَتِ السَّنَهُ وَ قَالَ: رَأْسُ السَّنَهِ شَهْرُ رَمَضَان‏»

من کتاب الکافی بإسناده إلى أبی عبد اللّه علیه السلام قال: إِنَّ عِدَّهَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ‏ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ‏ فَغُرَّهُ الشُّهُورِ شَهْرُ اللَّهِ‏ عَزَّ ذِکْرُهُ وَ هُوَ شَهْرُ رَمَضَانَ وَ قَلْبُ شَهْرِ رَمَضَانَ لَیْلَهُ الْقَدْرِ وَ نَزَلَ الْقُرْآنُ فِی أَوَّلِ لَیْلَهٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فَاسْتَقْبِلِ الشَّهْرَ بِالْقُرْآنِ. [الاقبال: ۱/۳۱ ـ ۳۲]

و ذکر الطّبری فی تاریخه انّ فرض صوم شهر رمضان نزل به القرآن فی السنه الأولى من هجره النبی صلّى اللّه علیه و آله فی شعبانها. [همان؛ تاریخ الطبری: ۲/۳۹۴]

باید به این روایات که اول سال را ماه رمضان می‌دانند، توجه کرد، در حالی که به صورت رسمی ماه محرم اول سال بوده است. این نشان می‌دهد که اول سال سیر و سلوکی که حقیقت انسان است، اول ماه رمضان است. انگار تولد حقیقی انسان با ماه رمضان است. ماه رمضان؛ ماه بندگی تام الهی است که حقیقت آن ترک است، از ترک مشتیهات و شهوات جسمانی چون خورد و خوراک تا ترک ماسوی الله که حقیقت این ماه است و با آن تقوا حاصل می‌شود: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُون» [بقره: ۱۸۳] و شب قدر هم در این ماه قرار دارد که فرمود: «لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْر» [قدر: ۳] و همۀ مقدرات ما در این شب رقم می‌خورد: «فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیم» [دخان: ۴] به این دلیل است که در روایت از امام صادق علیه السلام وارد شده است: «لیله القدر هی أول السنه و هی آخرها» [الاقبال: همان/۳۳]

نتایج هفتگانۀ ماه رمضان

پیامبرا اعظم صلی الله علیه و آله و سلم می‌فرمایند: مَا مِنْ‏ مُؤْمِنٍ‏ یَصُومُ‏ شَهْرَ رَمَضَانَ احْتِسَاباً إِلَّا أَوْجَبَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَهُ سَبْعَ خِصَالٍ أَوَّلُهَا یَذُوبُ الْحَرَامُ فِی جَسَدِهِ وَ الثَّانِیَهُ یَقْرُبُ مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الثَّالِثَهُ یَکُونُ قَدْ کَفَّرَ خَطِیئَهَ آدَمَ أَبِیهِ ع وَ الرَّابِعَهُ یُهَوِّنُ اللَّهُ عَلَیْهِ سَکَرَاتِ الْمَوْتِ وَ الْخَامِسَهُ أَمَانٌ مِنَ الْجُوعِ وَ الْعَطَشِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَ السَّادِسَهُ یُعْطِیهِ اللَّهُ بَرَاءَهً مِنَ النَّارِ وَ السَّابِعَهُ یُطْعِمُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ طَیِّبَاتِ الْجَنَّه [الاقبال: ۱/۳۰]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

أَ فَغَیْرَ دِینِ اللَّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُون (۸۳) قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلى‏ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسى‏ وَ عِیسى‏ وَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُون (۸۴) وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَهِ مِنَ الْخاسِرِین (۸۵)

 

آیۀ ۸۳

أَ فَغَیْرَ دِینِ اللَّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُون

مفردات

یبغون

الْبَغْیُ‏: ارادۀ گذشتن از میانه‌روى را گویند، چه عملاً تجاوز کند یا نکند. اما الْبَغْیُ‏ دو نوع است: اول؛ گذشتن پسندیده که گذستن از عدل به احسان و از امور واجب به امور مستحب است. دوم؛ تجاوز ناپسند که از حق به باطل و  امور شبهه‌ناک گرفتن است. [مفردات: ۱۳۶] البته در قرآن بیشتر در تمایلات ناروا به کار رفته است و در این آیه هم چنین است که می‌فرماید: آیا غیر دین خدا را می‌جویید و به غیر آن متمایل می‌شوید و از حق که در بطن و متن آفرینش تعبیه شده است و عقل و فطرت شما هم به آن گویاست، به سوی ناحق و امور شبهه‌ناک متمایل می‌شوید و از حق تجاوز می‌کنید؟

طَوعاً

طوع: معنای نقیض «الکره» دارد، و در آیات قرآن هم در دو واژه در کنار هم نشسته‌اند. در اصل به معنای فرمانبردار و رام است.  چناچه عرب اسبی را که رام باشد، «طوع العنان» گوید.[کتاب العین: ۲/۲۰۹ ـ ۲۱۰]

کَرهاً

کُره، وقتی است که کاری به عهده گرفته می‌شود که بر آن ناتوان باشد و برای او دشوار باشد. چنان‌چه قرآن دربارۀ زنان باردار می‌فرماید: «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً» که مادر فرزند را با دشوار و ناتوانی حمل می‌کند و با تحمل سختی وضع حمل می‌کند. اما کَره امر مکروه و ناپسند و بی‌رغبت را گویند. «لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُون» [انفال: ۸] علی‌ر‌غم ناخوشایند مجرمان، ارادۀ خداوند بر تثبیت حق و نابودی باطل قرار دارد.» [نگا: کتاب العین: ۳/۳۷۶]  اصل این واژه به معنای چیزی است که خلاف رضایت و محبت است. [مقاییس اللغۀ: ۵/۱۷۲] اما اختلاف ظریفی در معنای این واژه است وقتی با فتحه می‌آید، که نارغبتی را معنی می‌دهد و وقتی با ضمه می‌آید که دشواری و سختی را می‌رساند. [شمس العلوم: ۹/۵۷۹۵]

طَوعاً و کَرهاً

گفتیم در آیات متعدد این دو واژه مقابل هم آمده است که از جمله در همین آیه است و  که اکثر موارد هم دربارۀ آسمان و زمین است. به نظر می‌رسد که این آیات اشاره به اختیار و اجبار دارد. همۀ موجودات عالم چه با اختیار و چه اجبار ـ یعنی خواه ناخواه ـ تسلیم خداوند و برنامه و نظم الهی هستند.

ترجمه

آیا جز دین خدا را مى‏جویند؟ با آنکه هر که در آسمان‌ها و زمین است، خواه و ناخواه تسلیم  و رام خداست، و همگی به سوی خدا باز می‌گردند.

تفسیر

آیۀ شریفه به نوعی نتیجه‌گیری از آیات گذشته است که با اهل کتاب احتجاج می‌کرد که پیامبران الهی همگی تسلیم دین خدا بودند و شما هم باید تسلیم دین خدا باشید. زیرا همۀ موجودات عالم تسلیم برنامه و نظم و نظام الهی هستند و طبق برنامه و نظم الهی حرکت می‌کنند و مرجع و بازگشت همۀ موجودات ـ از جمله انسان ـ هم به سوی خداست، پس کسانی که غیر دین خدا را جسته‌اند، گرفتار بدکرداری خود می‌شوند.

انسان موجودی است که در زیست فردی و اجتماعی خود، بناچار باید برمبنای برنامه‌ای باشد، تنها برنامه‌ای که او را به سعادت و کمال مطلوب انسانی می‌رساند، هم در دنیا ـ در زیست فردی و  در زیست اجتماعی او ـ و هم در آخرت، «دین الله» است که نقشۀ الهی روی زمین است که مطابق است با  نظام خلقت و آفرینش. و این مقتضای عقل است که ما زیست خود را با نقشۀ خلقت هماهنگ کنیم تا به نتیجۀ مطلوب برسیم. وقتی هم همۀ موجودات عالم تسلیم خدای سبحان هستند و در ظاهر و باطن ـ بر مبنای تکوین ـ حرکت می‌کنند و هیچ تخلفی از برنامۀ جامع الهی ندارند، چرا انسان از نظام آفرینش تخطی کند؟ عقل چنین تخلفی را نمی‌پذیرد، بلکه به او فرمان می‌دهد که همۀ خواسته‌های خود را برمبنای دین الله که همان خضوع و تسلیم خدابودن است، تنظیم کن تا به سعادت و بهرورزی دنیا و آخرت برسی.

أَ فَغَیْرَ دِینِ اللَّهِ یَبْغُونَ

حقیقت دین الله که در احکام و مقررات و بیانات مختلف ایمانی، فقهی و اخلاقی تجلی پیدا کرده است، حصول قرب الهی یعنی سعادت انسان در دنیا و آخرت است. این حقیقتی است که از آن به اسلام یاد می‌شود که وجود انسان، تسلیم برنامه و نقشۀ جامع الهی بر روی زمین است. بنابراین انسان‌ها چگونه غیر دین الله را می‌جویند؟ و این پرسشی از فطرت و خرد انسان است، و حقیقت آن پرسش توبیخی است که ای انسانی که برای رسیدن به کمال راهی جز پیمودن مسیر الهی و نظام سبحانی را نداری، و این حقیقتی است که مبتنی بر فطرت توست، آیا به جز دین خدا تمایل پیدا می‌کنی؟

وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً

این در حالی که همۀ موجودات آسمانی و زمینی از روی رغبت یا بی‌رغبت یعنی با اختیار یا بی‌اختیار ـ خواه ناخواه ـ تسلیم خدای سبحان و برنامه‌های و مقررات او هستند و غیر از خدا و برنامۀ الهی را نمی‌جویند.  «له» را مقدم کرد تا نشان دهد که هیچ موجود آسمانی و زمین نیست که تسلیم و رام خدا و برنامه او نباشد.

هم‌چنین تعبیر به «مَن» کرد نه «ما» که نشان دهد که همۀ موجودات که در آسمان و زمین هستند، از نوعی شعور برخوردار هستند که مبدأ و مرجع خود را خدا بدانند. «یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ» [جمعه: ۱]

وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُون

بازگشت همۀ موجودات به سوی خداست. چنان‌چه مبدأ همۀ موجودات خداست و همۀ موجودات «له» تسلیم او هستند، بازگشت همۀ موجودات هم به اوست. و ما انسان‌ها هم از این قاعده مستثنی نیستیم: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون» [بقره: ۱۵۶]

ربط اعتبار به حقیقت و تشریع به تکوین

از آیه مشخص می‌شود که دین که مجموعۀ مقررات و بیانات تشریعی و اعتباری است، خاستگاهی تکوینی و حقیقی دارد. زیرا انسان جزیی از عالم تکوین است و مبدأ و مرجع او خداست و از حیث تکوین و حقیقت، امکان ندارد که جز در برنامۀ الهی حرکت کند. اما در تشریع آزاد و مختار آفریده است که دنیا و زیست فردی و اجتماعی خود را آزادنه انتخاب کند، یا بر مبنای نقشۀ الهی که برمبنای حقیقت و تکوین و نظام آفرینش جهان و خود اوست، انتخاب می‌کند که سعادت و کمال دنیویی و آخروی شامل اوست. یا از مدیریت و برنامۀ کلان آفرینش سرباز می‌زند و زیست فردی و اجتماعی خود را برمبنای نفسانیت خود تنظیم می‌کند که فرمود: «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْم» [جاثیه: ۲۳] که گرفتار ضلالت و سرگشتگی می‌شود.

هشداری شدید

آیه به شدیدترین نحو اهل کتاب را توبیخ می‌فرماید که شما برای سرپیچی از اسلام که دین الله است و در زمان ما فقط بر شریعت و دین خاتم تطبیق دارد، هیچ حجت عقلی ندارید. اولاً همۀ موجودات عالم تسلیم خدا هستند و ثانیاً همه به سوی خدا باز می‌گردند و انسان هم از این امر مستثنی نیست. بنابراین باید در برنامۀ زیست فردی و اجتماعی خود تسلیم دین الله و برنامه و نقشۀ الهی روی زمین باشد. تعبیر «أ» «آیا» در «أَ فَغَیْرَ دِینِ اللَّهِ یَبْغُون» بیان همین هشدار توبیخی است. به ویژه این‌که نفرمود: «أ غیر» بلکه فرمود: «أ فغیر» تا «فاء» که معنای تفریع و نتیجه را می‌دهد، نشان دهد که در  آیات پیشین هم مشخص شده که انسان‌ها همگی میثاق سپرده‌اند که تسلیم خدا و برنامه و نقشۀ الهی باشند. ضمن این‌که «فَغَیْرَ دِینِ اللَّهِ» مفعول مطلق است که از فعل خود یعنی «یَبْغُون» مقدم آمده است تا نشان دهد که «غیر دین خدا» را جستن و پیروی کردن، کاری بس ناروا و ناپسند است که توبیخی شدید در پیش دارد.

آیۀ ۸۴

قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلى‏ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسى‏ وَ عِیسى‏ وَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُون

ترجمه

بگو ما به خدا ایمان داریم و به آن‌چه بر ما نازل شده است، و آن‌چه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط (پیامبران بنی‌اسرائیل پیش از موسی) نازل شده است، ایمان داریم. و هم‌چنین است آن‌چه به موسی و عیسی و پیامبران که از جانب پروردگارشان آمده‌اند، داده شده است، ایمان داریم. بین هیچ‌یک از آنان فرقی نمی‌گذاریم، و ما او [خدای] را تسلیم و فرمانبردار هستیم.

تفسیر

پس از آن‌که به اهل کتاب هشدار داد که هرگونه سرپیچی از دین الله، خلاف نظام آفرینش است که خلقت انسان هم بر مبنای آن است، و لازم است که همۀ انسا‌ن‌ها تسلیم خدا و دین خدا باشند و زیست فردی و اجتماعی خود را برمبنای نقشه و برنامۀ الهی تنظیم کنند، که همۀ موجودات آسمانی و زمینی چنین هستند و مرجع همۀ موجودات خداست. بیان را از غیبت به خطاب بر می‌گرداند و به پیامبر خود دستور می‌دهد که برنامۀ الهی خود را برای همگان اعلام کن که  من و امت اسلام به خدا و به آن‌چه بر ما و هر پیامبران پیشین از ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و پیامبران بنی‌اسرائیل [اسباط] نازل شده و آن‌چه به موسی و عیسی و سایر پیامبران الهی داده شده است، ایمان می‌آوریم. و میان هیچ‌کدام از آنان فرقی نمی‌گذاریم و همگی ما تسلیم خدا هستیم.

قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ

آیه با «قل» شروع شد تا حقیقتی مهم را از زبان پیامبر خدا به همگان القاء فرماید و آن حقیقت ایمان است. حقیقت ایمان، ایمان به خداست، و لاغیر. و این حقیقتی است که همۀ امت اسلام باید به آن ایمان داشته باشند. و هر ایمان دیگری هم از آن منشأب می‌شود. بنابراین مبنا و اصل در دین الهی؛ توحید و ایمان به خداست. و همۀ معارف و حقایق هم از معرفت الله و حقیقۀ الله نشأت می‌گیرد.

وَ ما أُنْزِلَ عَلَیْنا

و آن‌چه بر ما نازل شده است، ایمان داریم که منظور قرآن است. ایمان به قرآن مبنای ایمان به همۀ کتب آسمانی و پیامبران الهی است.

وَ ما أُنْزِلَ عَلى‏ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ

و ما ایمان داریم، برآن‌چه نازل شده است  بر پیامبران پیشین. خود پیامبران شأنیت مستقلی ندارند که به آنان ایمان آورده شود، بلکه ایمان به اصول ایمانی و دستورات و برنامه‌ها و فروع عملی و اخلاقی است که خداوند سبحان به آنان نازل کرده است. و این مطلبی است که در آیات متعدد به آن تأکید شده است:  «وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِک» [بقره: ۴] که بخشی از اوصاف متقین است که با قران هدایت شده‌ند. «قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى‏ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسى‏ وَ عِیسى‏ وَ ما أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهم لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُون» [بقره: ۱۳۶] که دقیقاً مشابه همین آیه است که در محضرش هستیم، با این تفاوت که آیۀ سورۀ بقره با «قولوا» آغاز می‌شود که خطاب به همۀ مسلمانان است و این آیه با «قل». و «ما اوتی» در آیۀ سورۀ بقره تکرار شده است. و آیۀ «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُون کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِه» [بقره: ۲۸۵] بنابراین هرگونه نامی چون یهودیت و مسحیت و امثال آن انحراف از برنامۀ جامع همۀ پیامبران الهی یعنی اسلام است.

وَ ما أُوتِیَ مُوسى‏ وَ عِیسى‏

«و ما أُوتیَ موسی و عیسی» دلالت دارد که به آن دو بزرگوار کتاب آسمانی داده شده است که در آن برنامۀ جامع زیست فردی  اجتماعی بیان شده بود و با آن دو است که نقشۀ الهی در روی زمین تکمیل می‌شود و امت به معنای برنامۀ منظم و هدفمند به جهت تحقق اهداف الهی شکل می‌گیرد. و دین به صورت نظام حکومتی جلوه‌گر می‌شود، نظامی که اگرچه از نوح نبی بوده است، اما نظم و برنامۀ منظمی پیدا می‌کند که ما آن را در امت موسی حداقل در زمان دو پیامبر الهی یعنی داود و سلیمان دیدیم.

وَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ

منظور از پیامبرانی از جانب پروردگارشان همۀ پیامبران الهی هستند. و این اشاره به اصل مشترک در همۀ پیامبران دارد که همگی از جانب «رب» یعنی مدبر و صاحب اختیار عالم آمده‌اند بنابراین همگی پیامبر خدا و حجت الهی هستند، اگرچه آنان درجات متفاوتی داشته باشند: «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْض» [بقره: ۲۵۳] و «وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلى‏ بَعْضٍ» [اسراء: ۵۵] اما همگی در این‌که «نبی من ربهم» هستند، مشترک هستند و از این جهت که خطوط کلی معارف الهی و حقایق لدنی و برنامۀ عملی دینی را از جانب خدا به بشر ارائه می‌کنند و رهبر آنان در  معرفت و اطاعت ـ فردی و جمعی ـ و در زیست فردی و اجتماعی انسان‌ها هستند، بنابراین هیچ تفاوتی بین آنان نیست. و از این جهت همگی «وَ کلًّا فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمِین» [انعام: ۸۶] هستند.

تذکر این نکته ضروری است که در آیۀ ۱۳۶ سورۀ مبارکۀ بقره آمده است: «وَ ما أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهم» یعنی بین دو جملۀ «وَ ما أُوتِیَ مُوسى‏ وَ عِیسى»‏ و آن‌چه به موسی و عیسی داده شده «وَ ما أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهم» آنچه به پیامبران از ناحیۀ پروردگارشان داده شده است، جدایی افکند تا نشان دهد که بین این دو جریان ـ یعنی جریان داده‌های به موسی و عیسی با داده‌های به پیامبران الهی دیگر ـ تفاوت است و مبنای تفسیر ما هم همین تفاوت است.

لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ

حقیقت نبوت، یک حقیقت بیشتر نیست و آن منصب الهی است که خداوند به پیامبران الهی می‌دهد تا بشر را هدایت کنند، بنابراین در این حقیقت بین پیامبران خدا تفاوتی نیست، و  دلیل این‌که ما به همۀ پیامبران الهی ایمان داریم، همان است که آن انسان‌های الهی هیچ خودیت در نظام آفرینش ندارند و تسلیم محض خداوند هستند و جز دستورات الهی را به بشر ابلاغ نمی‌کنند و تنها بشر را به بندگی خدا و اسلام فرامی‌خوانند. بنابراین ما موظف هستیم که علی‌رغم این‌که همۀ پیامبران خدا را نمی‌شناسیم و تنها قصۀ تعداد کمی از آنان در قرآن بیان شده است، به همگی آنان ایمان بیاوریم و تفاوتی بین هیچ کدام از آنان قائل نشویم که بگوییم مثلاً به پیامبرانی که می‌شناسیم، ایمان داریم و  پیامبرانی را که نمی‌شناسیم، دربارۀ‌شان ساکت هستیم.

نکتۀ آخر این‌که این ایمان جامع اولاً وظیفۀ پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم است و ثانیاً وظیفۀ همۀ مسلمانان.

وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُون

در انتهای آیه به حقیقت ایمان باز می‌گردد، که گفتیم، حقیقت ایمان، ایمان به خداست و انسان‌ها اعم از پیامبران الهی و ما بشر عادی فقط باید برای او تسلیم باشیم. بنابراین ایمان به پیامبران خدا موضوعیت ندارد، بلکه طریقیت دارد. یعنی طریق و راه ایمان به خدای سبحان؛ ایمان به همۀ پیامبران الهی است. ما به پیامبران خدا ایمان می‌‌آوریم تا آن‌چه بر آنان نازل شده است، یعنی تعالیم دینی را بشناسیم و به آن‌ها ایمان آوریم و عمل کنیم و به خدا تقرب پیدا کنیم و ایمان‌ حقیقی یعنی ایمان به خدا در وجود ما حاصل شود. بنابراین در انتهای آیه فرمود: ما همگی تسلیم خداوند هستیم، یعنی فرمانبردار او هستیم و لا غیر. و همۀ برنامه‌های نظری و عملی ما تنها در سایۀ همین برنامۀ جامع تنظیم می‌شود.

آیۀ ۸۵

وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَهِ مِنَ الْخاسِرِین

مفردات

ابتغاء

ابتغاء از بغی می‌آید، و به معنای خواست و طلب شدید همراه با کوشش است. [مفردات: ۱۳۷] اما این خواست شدید و موکد یا به دلیل آن است که مطلوب بزرگ است مثل «ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّه» [بقره: ۲۰۷] یا مطلوب چنان حقیر و پست است که درخواست آن از عقل  بعید است و مخالف اندیشه است که آیۀ مورد بحث از آن حکایت می‌فرماید. [التحقیق: ۱/۳۱۰]

ترجمه

و هر که جز اسلام، دینى  جوید، هرگز از او پذیرفته نشود، و وى در آخرت از زیان‌کاران است.

تفسیر

آیۀ پایانی فصل چهارم آیات سورۀ مبارکۀ آل‌عمران و نتیجه از همۀ آیات فصل است که ایمان حقیقی منحصر در اسلام است و دین الهی تنها اسلام است. اسلام، دین همۀ پیامبران الهی است که در آن با هم تفاوتی ندارند، و اکنون در پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم و دین او تجلی یافته است، بنابراین برنامۀ جامع و کامل الهی یعنی اسلام به معنای عام و مطلق که حقیقت اسلام است،  با ظهور پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم و قرآن کریم، در شریعت محمدی صلی الله علیه و آله و سلم تجلی یافته است و پذیرش غیر از آن هم مورد پذیرش خدا نیست و هم در دنیا موجب می‌شود که انسان به کمال مطلوب و سعادت مطلوب نرسد و هم در آخرت موجب زیان است.

وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ

گفتیم که حقیقت دین که برنامه و نقشه‌ای است که خداوند برای بشر از طریق پیامبران الهی بیان فرموده است تا به سعادت برسد، اسلام یعنی تسلیم مطلق خدابودن است. منظور از اسلام در همۀ آیات الهی؛ همان معنای جامع دین الهی است که برنامه و نقشۀ الهی برای زیست فردی و اجتماعی اوست که فرمانبردار خدا باشند؛ نه طاغوت‌های بیرونی و درونی. بنابراین دین مقبول نزد خدا که خدا آن را از ما می‌پذیرد، حقیقت اسلام است. اما بنظر می‌رسد که منظور از اسلام در آیۀ مذکور «اسلام» به معنای دین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آسم و سلم است که هرکس غیر آن را بپذیرد، از او قبول نمی‌شود. و در آخرت زیان‌کار است. زیرا تجسم عینی و حقیقت اسلام به مثابۀ دین الهی، در دورۀ خاتم، تنها در شریعت محمدی صلی الله علیه و آله و سلم است و با آن همۀ ادیان پیشین نسخ شده‌اند. به تعبیر دیگر مصداق کامل اسلام، راه و شریعت پیامبر خاتم است و با نزول قرآن و نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، دیگر شریعت‌ها به تمامیت رسیده‌اند و نباید پیروی شوند، بلکه نام‌های دیگر چون یهودیت و مسحیت انحراف از حقیقت اسلام هستند. بنابراین «اسلام» در این آیه «دین» اسلام یعنی شریعت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که جامع معنای اسلام و دین است  و چکیده و لب دین الهی را در خود جای داده و همۀ حقیقت دین را بروز داده است و نقشۀ تام و کامل الهی در روی زمین برای زیست فردی و اجتماعی انسان است. (در این نگاه؛ در حقیقت بنده ناظر به نقد استاد آیت الله جوادی هستم. نگا: تسنیم: ۱۴/۷۳۰ ـ ۷۳۱])

به تعبیر دیگر  آیۀ شریفه؛ از حیث مفهومی همان معنای حقیقی دین و اسلام را مدنظر دارد. اما مصداق تام و یگانۀ آن با ظهور پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم؛ شریعت اسلام یعنی دین پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم  است که حقیقت اسلام و دین را معنی می‌بخشد. بنابراین اسلام  که جز آن پذیرفته نمی‌شود؛ که دین الهی و حقیقی و تام است، تنها شریعت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. بنابراین در آیه هم معنای عام اسلام و دین منظور است و هم معنای خاص آن و هر دو حقیقت شرعیه هستند. زیرا هرکس غیر از اسلام را بجوید، از او پذیرفته نمی‌شود و در دنیا به هدف خود نمی‌رسد و از کمال و سعادت محروم است و روشن است که سعادت و کمال در دورۀ ما تنها با اسلام یعنی شریعت اسلام محقق می‌شود و ادیان دیگر خارج از دایرۀ شمول این معنی هستند. پس تنها راه سعادت و نجات و رسیدن به حقیقت؛ اسلام است که در قرآن و سیرۀ پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم بیان شده است. و این حقیقتی است که در آیۀ ۳ سورۀ مبارکۀ مائده آمده است: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً» با ولایت و نصب امام امیرالمومنین علیه السلام؛ دین شما را که همان اسلام است، بر شما کامل کردم و نعمت خود را که اسلام است بر شما تمام کردم و راضی شدم که اسلام برای شما باشد، دین باشد.» اسلام برای شما دین باشد و من به آن راضی هستم، یقیناً صورت کامل اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم است که در ولایت تجلی یافته است.

وَ هُوَ فِی الْآخِرَهِ مِنَ الْخاسِرِین

و هرکس غیر از اسلام را بجوید، و طلب کند، او در آخرت زیان‌کار است، زیان‌کار در منطق قرآن کسی است که همۀ هستی خود را از دست داده است: «قُلْ إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَه أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِین» [زمر: ۱۵] «وَ قالَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ أَلا إِنَّ الظَّالِمِینَ فِی عَذابٍ مُقِیم» [شوری: ۴۵] این محرومیت مطلق است که انسان همۀ سرمایۀ خودش را از دست می‌‌دهد و در آخرت از سعادت ابدی محروم می‌شود. حقیقت آن است که «وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِین» [اعراف: ۱۲۸] «وَ الْعاقِبَهُ لِلتَّقْوى» [طه: ۱۳۲] زیرا قرآن می‌فرماید: «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِین» [مائده: ۲۷] جایی که انسان تسلیم و مطبع خدای سبحان نباشد، از تقوا خبری نیست و در این صورت لحظه‌لحظۀ زندگی او خسران و زیان است. زیرا خداوند هیچ عمل او را قبول نمی‌فرماید و در این آیه هم صراحت دارد که هرکس جز دین خدا را بجوید، از او قبول نمی‌شود و به همین دلیل در آخرت زیان می‌بیند.

بحث روایی

۱٫ حقیقت اسلام اقرار به رسالت و امامت

«تفسیر القمی‏ «أَ فَغَیْرَ دِینِ‏ اللَّهِ‏ یَبْغُونَ»‏ قَالَ: أَ غَیْرَ هَذَا الَّذِی قُلْتُ لَکُمْ أَنْ تُقِرُّوا بِمُحَمَّدٍ وَ وَصِیِّهِ‏ وَ لَهُ‏ أَسْلَمَ‏ مَنْ‏ فِی‏ السَّماواتِ‏ وَ الْأَرْضِ‏ طَوْعاً وَ کَرْهاً أَیْ فَرَقاً مِنَ السَّیْفِ» [بحارالانوار: ۹/۱۹۱]

۲٫ معنای تسلیم همۀ موجودات

عَنْ زُرَارَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ‏ فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لَهُ‏ أَسْلَمَ‏ مَنْ‏ فِی‏ السَّماواتِ‏ وَ الْأَرْضِ‏ طَوْعاً وَ کَرْهاً» قَالَ: هُوَ تَوْحِیدُهُمْ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» [التوحید: ۴۶]

۳٫ ظهور تام  آیه در وقت ظهور

«تفسیر العیاشی عَنْ رِفَاعَهَ بْنِ مُوسَى قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ‏ «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً» قَالَ: إِذَا قَامَ الْقَائِمُ لَا یَبْقَى أَرْضٌ إِلَّا نُودِیَ فِیهَا شَهَادَهُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» [بحارالانوار: ۵۲/۳۴۰]

پایان فصل چهارم

بحمدلله و منه فصل چهارم سورۀ مبارکۀ آل‌عمران با نظمی که در معرفت خطی در زیست فردی و اجتماعی انسانی مسلمان بیان شد، پایان یافت. نتیجۀ نهایی این فصل آن شد که  بشریت تنها با اسلام یعنی توحید ناب است که به سعادت می‌رسد و جز از آن زیان و خسارت محض است و این پیام به همۀ انسان‌هاست که اسلام یعنی توحید را بجویید و جز آن را طلب نکنید. ما هم باید در طلب دین الله و اسلام و توحید باشیم. و تمدن بشری را باید بر همین مبنا بنیان نهیم و در این جهت بکوشیم. زیرا بشریت جز از راه فرهنگ اسلامی که تسلیم محض به خدای سبحان است، به سعادت نمی‌رسد. و این حقیقتی است که در روایتی که از امام صادق صلوات الله علیه وارد شده است، بیان گردیده است:

مرحوم مجلسی در بحار الانوار: ۵۳/۲ نقل می‌کند که جناب مفضل بن عمر به امام صادق صلوات الله علیه عرض می‌کند: «فَمَا تَأْوِیلُ‏ قَوْلِهِ‏ تَعَالَى:‏ «لِیُظْهِرَهُ‏ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُون» [توبه: ۳۳] پرسش از تأویل آیه یعنی حقیقت آیه است، نه تفسیر آن یعنی مدلول و معنای آیه.

قَالَ علیه السلام: «هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَى‏ «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَهٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ» [انفال: ۳۹] ‏  فَوَ اللَّهِ یَا مُفَضَّلُ لَیُرْفَعُ عَنِ الْمِلَلِ وَ الْأَدْیَانِ الِاخْتِلَافُ وَ یَکُونُ الدِّینُ کُلُّهُ وَاحِداً کَمَا قَالَ جَلَّ ذِکْرُهُ‏ «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ‏» [آل‌عمران: ۱۹] وَ قَالَ اللَّهُ‏ «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَهِ مِنَ الْخاسِرِینَ‏»

امام صلوات الله علیه با استناد به آیات ۱۹ و ۸۳ سورۀ مبارکۀ آل‌عمران بیان می‌کنند که خداوند متعال دین خودش را که مختص اوست و آن اسلام است، ـ یعنی حقیقت الهی که به صورت کامل تجلی یافت و اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم نام گرفت ـ بر همگان چیره می‌کند و البته برای تحقق آن باید با فتنه‌گران جنگید و آنان را از سر راه برداشت. و این وظیفۀ ما در عصر غیبت است تا زمینۀ ظهور را آماده کنیم و این حرکت جمعی ما در جهت تحقق اهداف الهی روی زمین است.

 

حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

خرداد ۱۳۹۵
ش ی د س چ پ ج
« اردیبهشت   تیر »
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031