تیر
24
1396

تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آل‌عمران

چکیده ۶۴

آیۀ پایانی سورۀ آل‌عمران و جمع‌بندی آن

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (۲۰۰)

آیۀ ۲۰۰

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ

ترجمه

اى کسانى که ایمان آورده‏اید، شکیبا باشید و باهم صبر کنید و هم‌بسته باشید، و از خدا پروا کنید که رستگار شوید.

تفسیر

آیۀ پایانی سوره و فصل اخیر و در حقیقت جمع‌بندی مفاد سورۀ مبارکۀ آ‌ل‌عمران است. مرحوم علامه دربارۀ آیه می‌فرماید:

«آیۀ شریفه به مثابۀ چکیده‌ای از بیان تفصیلی است که در سوره آمده است. و آن خلاصه‌ای از آیات آن سوره و نتیجۀ آن‌هاست.» [المیزان: ۴/۹۱]

این سوره بیان وظایف و تکالیف جمعی مسلمانان در تحقق اهداف اسلامی در روی زمین و برپایی  جامعۀ اسلامی است، به این دلیل معارف و اصول نظری و باورهای اعتقادی و احکام و اصول اخلاقی که برپایۀ آن‌ها مسیر تحقق اهداف اسلامی پیموده می‌شود، جامعۀ اسلامی با آن‌ها تحقق می‌یابد، در این سوره تبین شده است و ضمن آن به مسائل اجتماعی و سیاسی پیشاروی مسلمانان و دشمنان داخلی و خارجی پرداخته شده است. در پایان سوره مومنان را ـ یعنی کسانی که برپایی جامعۀ اسلامی بر عهدۀ آنان است، ـ مورد خطاب قرار می‌دهد و اصول عملی پیاده‌سازی اهداف اسلامی را بیان می‌فرماید و آن‌ها سه اصل «صبر و پایداری»؛ «مصابره، با هم مقاومت‌کردن و شکیبابودن»؛ و «مرابطه و هم‌بسته‌بودن باهم برای تحقق اهداف اسلامی و برپایی جامعۀ اسلامی» را بیان فرمود. و تبین فرمود که اصول‌گانۀ حرکت جمعی مومنانه باید زیر سایۀ تقوای الهی ـ یعنی مراقبت درونی دائمی ـ باشد تا مومنان و جامعۀ ایمانی به رستگاری برسد. امرهای چهارگانه مطلق و بدون قید هستند، و از آن‌ها معانی جامع مستفاد می‌شود. و به این‌گونه جمع‌بندی از کل آیات سوره و اهداف آن ارائه فرمود.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا

مخاطب آیه مومنان هستند که در مسیر تحقق اهداف اسلامی و برپایی جامعۀ اسلامی قرار دارند که در حرکت جمعی در مسیر برپایی جامعۀ اسلامی وظایف سه‌گانه تحت ضابطۀ کلی اخلاقی تقوا را بر دوش دارند. اگر آنان بخواهد معارف سوره را در جان خود پیاده کنند و احکام الهی و اصول اخلاقی را در جامعه نهادینه کنند، ناگزیز از پایداری مومنانۀ فردی، شکیبایی و مقاومت مومنانۀ جمعی، و همبستگی در جهت هم‌افزایی مومنانه برای مقاومت در پیاده‌سازی جامعۀ اسلامی و مقابله با دشمنان داخلی و خارجی جامعۀ اسلامی هستند که این سه تکلیف سنگین تنها در سایۀ تقوای الهی قرار دارد.

توجه هم بشود که حرکت جمعی صحیح بدون هدف‌گذاری ـ چه هدف نهایی و غایی و چه اهداف راهبردی و کاربردی امکان ندارد. در آیات گذشته اهداف کاملاً مشخص شد، که هدف رسیدن به مقاصد الله است و بنابراین همۀ تلاش‌ها باید برای رسیدن به مقاصد الله باشد، اگرچه برای رسیدن به اهداف نهایی، باید مسیر مرحله‌گذاری شود ـ که روشن شد که یکی از اهداف راهبردی و بسیار مهم برپایی جامعۀ اسلامی است ـ و در هر مرحله حرکت و  اصول سه‌گانۀ مذکور متناسب با سختی و دشواری آن مرحله مورد توجه واقع شود. این وظیفۀ آحاد مومنان است، به این دلیل است که مومنان مورد خطاب واقع شده‌اند. زیرا مومنان باید بدانند که بدون پایبندی به این اصول اجرایی سه‌گانۀ مذکور، پیاده‌سازی اهداف الهی در روی زمین و تحقق جامعۀ اسلامی امکان ندارد.

اصْبِرُوا

نخستین اصل عملی؛ صبر و پایدای و شکیبایی است. هر فرد مسلمان و مومن موظف است که در جهت اقامۀ دین شکیبا و بردبار باشد. صبر معنای جامعی است که شامل صبر در طاعت، صبر در برابر گناهان، صبر در تقابل سختی‌ها و تلخی‌ها و دشمنی‌ها را شامل می‌شود.

اما اصل و حقیقت صبر؛ شکیبایی در طاعت خداست. مومن ـ محبانه یا عاقلانه یا با دشواری و سختی ـ در طاعت و اجرای فرامین الهی و دستورات دینی باید شکیبا و پایدار باشد. این صبر در حوزۀ مسائل عبادی و فردی روشن است، که وقتی مومن وقتی بندۀ خداست و دستورات دینی را مقدم بر هر چیزی می‌داند، در برابر گناهان هم پایدار است و همۀ تلاشش آن است که به گناه آلوده نشود، در سختی‌‌ها و ناگواری‌های زندگی نیز صابر و شکیبا است و می‌داند که دنیا به سختی‌ها پیچیده شده است. امام باقر سلام الله علیه می‌فرمایند:  «الْجَنَّهُ مَحْفُوفَهٌ بِالْمَکَارِهِ‏ وَ الصَّبْرِ فَمَنْ صَبَرَ عَلَى الْمَکَارِهِ فِی الدُّنْیَا دَخَلَ الْجَنَّه» [الکافی: ۲/۸۹] بنابراین وی با صبر و شکیبایی است که سختی‌های دنیا را بر خود آسان‌تر می‌کند: «صَابِرَهً عَلَى‏ نُزُولِ‏ بَلَائِک» [مصباح المتهجد: ۲/۷۳۸]

در حوزۀ حرکت جمعی و مسائل اجتماعی و سیاسی نیز صبر در طاعت اصل همۀ شکیبایی‌هاست. زیرا هدف مومنان رسیدن به مقاصد الله است و مقاصد الله تنها با فرمانبرداری و شکیبایی در فرمانبرداری حاصل می‌شود. به این دلیل وی در تحقق اهداف الهی و برپایی جامعۀ اسلامی در همۀ ناملایمات شکیبا و صابر است، و خود را از گناهان جمعی که مسیر را منحرف یا کُند می‌کند، مصون می‌دارد، سختی‌ها و دشواریی‌های مسیر و دشمنی‌هایی که دشمنان داخلی و خارجی در مسیر ایجاد می‌کنند، او را از مسیر منحرف نمی‌کند، چرب دنیا وی را آلوده نمی‌نماید، مطامع و فریب‌های شیاطین انس و جن وی را فریب نمی‌دهد. زیرا وی نسبت به همۀ این امور پایدار و شکیباست و به دلیل صبر در طاعت دارای چنان اراده‌ای شده است که دربرابر همۀ حوادث ناگوار و سخت و کمبودها و تلخی‌ها و از سوی دیگر همۀ فریب‌ها و تزویرها و تهدیدها پایدار و مقاوم است. بنابراین صبر یعنی پایداری در جهت تحقق اهداف الهی و کم‌نیاوردن در صحنۀ عمل و استواری و شکیبایی در برپایی دولت و جامعۀ اسلامی. این معنای جامعِ صبر است که مومنان باید آن را رعایت کنند. مقابل صبر جزع و فزع است که موجب ناامیدی و کسالت و کم‌آوردن و درجازدن و نرفتن به مسیر الهی است.

وَ صابِرُوا

دومین اصل اجرایی صبر جمعی است، هم‌افزایی مومنانه در جهت شکیبایی و پایداری جمعی. در مسیر تحقق اهداف الهی و برپایی جامعۀ اسلامی، همۀ جامعۀ مومنان باید شکیبا و پایدار و مقاوم باشد و با ایستادگی ناملایمات و سختی‌ها را پشت سر بگذارند و اهداف الهی را تحقق بخشند و دولت و جامعۀ اسلامی را برپا دارند. روشن است که تحقق اهداف الهی و برپایی جامعۀ دینی بدون مشکلات نمی‌شود، مشکلات طبیعی مسیر، مشکلاتی که دشمنان داخلی و خارجی ایجاد می‌کنند، کمبودهایی که مومنان و مسلمانان در مسیر از خود نشان می‌دهند، خستگی‌ها و کسالت‌ها و تطمیع‌ها و تهدیدهایی که در مسیر مومنان را تهدید می‌کند، همگی با صبر جمعی و هم‌افزایی مومنانه قابل رفع و دفع است. اگر قرار است که بر مشکلات پیش‌رو فائق آمد، راه آن استقامت جمعی و به تعبیر مرحوم علامۀ طباطبائی «تبادل‌کردن صبرهای مومنان با یک‌د‌یگر است.» [المیزان: ۴/۹۲] مسلمانان و مومنان موظف هستند که در حرکتی مومنانه و جمعی مصابره و صبر جمعی داشته باشند و مشکلات و سختی‌ها را با هم تحمل کنند و پشت سر بگذارند. و به این‌گونه بر شکیبایی و پایداری و استفامت هم تکیه کنند و به این ترتیب به توان خود بیافزاید. زیرا وقتی مومنان می‌بینید که دیگران در تحقق اهداف الهی پایدار و مقاوم هستند، آنان هم توانی مضاعف می‌یابند.

این مصابره اصلی جامعه در مسیر تحقق اهداف الهی و برپایی جامعۀ اسلامی است که اصل نیکی و تقواست: «وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏» [مائده: ۲] مومنان در صبر جمعی، با توان جمعی کمبودها و اشکالات و ناشکیبایی‌ها و ناپایداری‌های دیگران را با شکیبایی و بردباری خود جبران می‌کنند. بدین‌سان «مصابره» صبرهای روی هم انباشته‌شده‌ای است، که بمراتب برتر و عالی‌تر از صبر فردی است و با تحقق آن، نظام اجتماعی قوت می‌گیرد و استوار می‌شود. [تسنیم: ۱۶/۷۹۰]

وَ رابِطُوا

اصل سوم اجرایی مرابطه است، اتحاد و پیوند و همبستگی مومنانه در جهت تحقق اهداف الهی و برپایی جامعۀ اسلامی. مرابطه یعنی همبستگی مومنان در حراست و نگهبانی از دین خدا که عهد الهی برای مومنان است و پیاده‌سازی مومنانۀ جمعی دین خدا و تحقق‌بخشیدن جمعی به اهداف الهی بر روی زمین است. در این مسیر مومنان در عبادات جمعی چون نماز جماعت، ـ یعنی ترابط عبادی ـ مرزداری نظامی و عقیدتی و پاسداری جمعی از مرزهای جغرافیای و عقیدتی و فرهنگی و فکری اسلامی، باهم هم‌بسته هستند و دارای صفوفی به‌هم پیوسته هستند که به رهبری امام المسلمین که نماد آن در نماز جماعت امام جماعت است، فرائض دینی را به جا می‌آورند.

بنابراین اصل «مرابطه» ترابط امت با امام است: «وَ رابِطُوا إِمَامَکُمْ» [بحارالانوار: ۲۴/۲۱۷؛ از امام صادق علیه السلام] «وَ رابِطُوا قَالَ الْمُقَامَ‏ مَعَ‏ إِمَامِکُمْ» [همان]. و از طریق امام المسلمین است که امت با یک‌دیگر پیوند دارند. پس مومنان موظف هستند که در همۀ شوون زندگی خویش ـ فردی، عبادی، جمعی، اجتماعی، سیاسی ـ و در همۀ حالات و حوادث تلخ و شیرین، سخت و آسان باهم ارتباط مومنانه تحت رهبری امام المسلمین داشته باشند.

یعنی امور عبادی خود باهم ـ تحت رهبری امام المسلمین ـ هم‌بسته باشند، و این شامل همۀ عبادات جمعی می‌شود که مصداق بارز آن نمازهای جماعت و جمعه است، در کنار آن عبادات دیگر چون دعاهای جمعی، اعتکاف و… است. هم‌چنین شامل مرزداری و محافظت از مرزهای جغرافیایی سرزمین‌های اسلامی و حدود و ثغور باورهای ایمانی و اعتقادی مومنان، و صیانت از کیان جامعۀ اسلامی در ابعاد علمی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی است. بنابراین معنای جامعۀ «مرابطه» ارتباط آحاد جامعه با یک‌دیگر برپایۀ حرکت جمعی به رهبری ولی الهی و امام المسلمین است. و این «مرابطه» است که هویت جمعی مومنان و جامعۀ ایمانی را تأمین می‌کند. به تعبیر دیگر «هویت جمعی» جامعۀ اسلامی و مومنان با اصل ارتباط مومنانه با یک‌دیگر تحت زعامت رهبر الهی مشخص می‌شود.

و این ارتباط مومنانه و هویت جمعی مومنان  را قرآن اعتصام به حبل الله تعبیر می‌کند: ‏ «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا» [آل‌عمران: ۱۰۳] موجب اولاً شکل‌گیری جامعه‌ی منسجم و پایدار است، که تحت زعامت و رهبری ولی امر مسلمین و رهبر الهی به اقامۀ دین خدا مشغول هستند و تکالیف جمعی الهی را برپا می‌دارند، و در سایۀ آن تکالیف و وظایف فردی را هم به بهترین وجه اقامه می‌کنند. و ثانیاً موجب حفظ و حراست و نگه‌بانی از جامعۀ اسلامی و انسجام و اتحاد آن به رهبری امام الهی است.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ

تقوا یعنی مراقبت از خود تا در مسیر دچار سستی و انحراف و فساد و دنیاطلبی نشوند و در حرکات، اعمال، رفتار و گفتار خود مراقبت باشند که از مسیر الهی منحرف نشوند، و خود را رها و یله نبیند. مومنان مادامی که تقوا را در جان خود دارند، در صراط مستقیم الهی قرار دارند. اگر این مراقبت نباشد، مومنان نمی‌توانند صبر و مصابره و مرابطه در اقامۀ دین داشته باشند. زیرا دچار لغزش می‌شود.  از سوی دیگر تقوای الهی پناه‌گاهی است که موجب می‌شود که مومنان فریب دشمنان را نخورند و تسلیم تحمیل‌ها و تهدید و تطمیع‌های دشمن نشوند و مصابره و مرابطۀ آنان به دشمنی و اختلاف مبدل نگردد.  بنابراین تقوا اصلی جامع است که همۀ اصول عملی را در سایۀ خود معنا می‌بخشد.

گفتیم که انسان در دنیا دائماً در معرض آزمون‌های الهی است، به ویژه مومنان که ادعای تحقق ایمان و اقامۀ دین را دارند، در آزمون‌های سخت قرار می‌گیرند تا هم مومنان از غیرمومنان شناخته شوند و هم عیار جان مومنان در کوره‌های آزمون‌ها خالص شود و در آیات متعدد این سوره این معنا روشن شد. مومنان در مسیر تحقق اهداف الهی  دائماً در خطرات و سختی‌های متعددی هستند؛ و آماج دنیاطلبی‌ها، رفاه‌زدگی‌ها، اشرافی‌طلبی‌ها، تحمل رنج‌ها و مشقت‌ها و دشمنی‌ها هستند، تهدیدها، ارعاب‌ها، تطمیع‌ها، تحمیل‌ها، نمی‌گذارند مومن در جهت تحقق اهداف اسلامی ثابت‌قدم و پایدار باشند و روابط اجتماعی خود را بر اساس حق و صبر سامان بخشند. بنابراین باید همواره و در همۀ مسیر از خود مراقبت کنند، تا در درۀ گناهان و انحرافات گرفتار نیایند. بلکه در سختی‌هایی چون جنگ‌های نظامی، تحریم‌های اقتصادی، تهدیدها و تطمیع‌های سیاسی استوار باشند، و در اطاعت و عبادت صبور و شکیبا. و ناملایمات مسیر را تحمل کنند. این معنای جامع تقواست.

لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ

هدف از آفرینش انسان و همۀ آزمون‌ها و تحمل سختی‌ها و کنش‌ها و واکنش‌ها یک چیز است و آن نیل به سعادت حقیقی در دنیا و آخرت است و آن جز از راه تقوا حاصل نمی‌شود. و تقوا جمعی اصل جامعی است که سه اصل «صبر و پایداری فردی»، «پایداری و استقامت جمعی» و «ارتباط جمعی و هم‌بستگی گروهی» را در جهت رستگاری حقیقی سامان می‌بخشد.

تقوا که در جان مومنان نهادینه شد، رسیدن به منازل عالی‌تر انسانیت و تحقق اهداف عالی الهی یعنی رشد انسان‌های متعالی و تحقق مقام قرب الهی ممکن می‌شود. به این دلیل بلافاصله فرمود که «لعلکم تفلحون» رستگاری تنها در سایۀ تقوا امکان دارد. «فلاح» و «رستگاری» یکی از بالاترین پاداش‌هایی است که خداوند متعال بر اثر تقوا به مومنان می‌دهد. این یعنی وعده به تحقق اهداف اسلامی در روی زمین، برپایی جامعۀ اسلامی و تمدن اسلامی و بسط فرهنگ الهی در روزی زمین و تربیت انسان‌های طراز اسلامی که جز قرب خدا به چیزی فکر نکنند. بنابراین تقوا ذخیره‌ای است که یکی از اثرات آن بلکه ارزشمندترین اثر آن رستگاری دنیویی و اخروی است. تقواست که انسان را در برابر وسوسه‌ها، زرق‌وبرق‌ها، شهوات، هواهای نفسانی، گناهان فردی و جمعی، آفات مسیر، انحرافات، تهدیدها و  تطمیع‌های دشمن مصون می‌دارد و همین زمینه و مقدمۀ رستگاری حقیقتی است.

رستگاری تام حقیقی

یکی از اصول مهمی که از این آیه برداشت می‌شود، آن است که فلاح تام و حقیقی تنها در سایۀ رفتار جمعی مومنانه و حرکت جمعی تقوامنشانه حاصل می‌شود. زیرا حرکت‌های فردی، صبر، علم، و هر فضیلت فردی، اگرچه افراد را به سعادت می‌رساند، اما تأمین‌کنندۀ سعادت تام نیستند، زیرا جامعه برخلاف مسیر سعادت فرد قرار دارد. بنابراین مومنان در حرکت جمعی تحت سایۀ تقوای جمعی و صبر و مصابره و مرابطه برآمده از تقواست که سعادت حقیقی را کسب می‌کنند. و این رستگاری تام حقیقی است. [نگا: المیزان: ۴/۹۲] در روایت هم آمده است که معنای «لعلکم تفلحون» آن است که شما با این شرایط حتماً رستگار می‌شوید [الفقه المنسوب الی الامام الرضا علیه السلام: ۲۶۹] و این معنای رستگاری تام حقیقی است که هیچ کمبودی در آن نیست و دنیا و آخرت را شامل می‌شود.

چند روایت

۱٫

«وَ رُوِیَ‏ فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَ‏ اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ‏ قَالَ:‏ اصْبِرُوا عَلَى طَاعَهِ اللَّهِ وَ  امْتِحَانِهِ‏ وَ صابِرُوا قَالَ الْزَمُوا طَاعَهَ الرَّسُولِ وَ مَنْ یَقُومُ مَقَامَهُ‏ وَ رابِطُوا قَالَ لَا تُفَارِقُوا ذَلِکَ یَعْنِی الْأَمْرَیْنِ وَ کُلٌّ لَعَلَّ فِی کِتَابِ اللَّهِ مُوجِبَهٌ وَ مَعْنَاهَا أَنَّکُمْ تُفْلِحُونَ.» [الفقه المنسوب الی الامام الرضا علیه السلام: ۳۶۸ ـ ۳۶۹]

توضیح:

تفسیری که ارائه شد که نظام آفرینش بر طاعت خدا و امتحان و آزمون استوار است و اصل صبر بر طاعت خداست، در این روایت آمده است، مصابره را به حرکت جمعی تحت رهبری رهبران الهی یعنی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و جانشینان ایشان تطبیق داده است، مرابطه را جمع صبر فردی و جمعی معنا فرموده است. و تبین فرموده که منظور از «لعل» در این آیه شاید نیست، بلکه باشد و حتماً است.

۲٫

«تفسیر العیاشی عَنْ یَعْقُوبَ السَّرَّاجِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام تَبْقَى الْأَرْضُ یَوْماً بِغَیْرِ عَالِمٍ مِنْکُمْ یَفْزَعُ النَّاسُ إِلَیْهِ؟ قَالَ فَقَالَ لِی: إِذاً لَا یُعْبَدَ اللَّهُ یَا بَا یُوسُفَ. لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ عَالِمٍ ظَاهِرٍ مِنَّا یَفْزَعُ النَّاسُ إِلَیْهِ فِی حَلَالِهِمْ وَ حَرَامِهِمْ وَ إِنَّ ذَلِکَ لَمُبَیَّنٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ قَالَ اللَّهُ:‏ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا. اصْبِرُوا عَلَى دِینِکُمْ‏  وَ صابِرُوا عَدُوَّکُمْ مِمَّنْ یُخَالِفُکُمْ‏ وَ رابِطُوا إِمَامَکُمْ‏ وَ اتَّقُوا اللَّهَ‏ فِیمَا أَمَرَکُمْ بِهِ وَ افْتَرَضَ عَلَیْکُمْ‏.» [بحارالانوار: ۲۴/۲۱۷]

توضیح:

به تعبیر «عالِمٍ ظاهرٍ منا» توجه شود. این عبارت نورانی نشان می‌دهد که در زمان غیبت امام معصوم علیه السلام، مثل زمان ما، این وظیفه به عالِم ظاهری از زمرۀ اهل بیت واگذار شده است که از جانب آن بزرگواران جامعه را هدایت کند و این همان اصل ولایت فقیه است.

۳٫

وَ فِی رِوَایَهٍ أُخْرَى عَنْهُ‏ اصْبِرُوا عَلَى الْأَذَى فِینَا. قُلْتُ:‏ وَ صابِرُوا؟ قَالَ: عَدُوَّکُمْ‏ مَعَ وَلِیِّکُمْ. قُلْتُ‏: وَ رابِطُوا؟ قَالَ: الْمُقَامَ‏ مَعَ‏ إِمَامِکُمْ؛‏ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ‏. قُلْتُ: تَنْزِیلٌ؟ قَالَ: نَعَم‏

توضیح:

روایات توجه می‌دهند که مصابره و مرابطه که جنبۀ جمعی دارد، حتماً باید همراه امام باشد.

۴٫

فَإِنَّهُ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِی بَصِیرٍ [ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ] عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ:‏ اصْبِرُوا عَلَى الْمَصَائِبِ‏ وَ صابِرُوا عَلَى الْفَرَائِضِ‏ وَ رابِطُوا عَلَى‏ الْأَئِمَّهِ علیهم السلام. [تفسیر القمی: ۱/۱۲۹]

روایات زیاد است و ما به همین مقدار بسنده می‌کنیم.

جمع‌بندی سورۀ آل‌عمران

مورخان و علماء علوم قرآنی معتقدند که سورۀ آل‌عمران هشتاد و نهمین سوره‌ای است که بر قلب مقدس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است و پیش از آن سورۀ انفال و قبل از آن سورۀ بقره نازل شده است. [عبدالکریم، بهجت پور، همگام با وحی، ص۱۲۵-۹۱] و قبلاً هم بیان شد که سورۀ بقره نخستین سوره‌ای است که در مدینه نازل شده است. بنابراین سورۀ آل‌عمران سومین سوره‌ای که در مدینه نازل شده است. و طبق مبنایی هم که در تفسیر سورۀ بقره بیان شد، چینش سوره‌های قرآن به این ترتیبی که ما اکنون در محضر آن هستیم، توقیفی است، یعنی براساس دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و وحی الهی است.

محور و محتوای سوره‌های مدنی

هم‌چنین بیان شد که محور عمدۀ همۀ سوره‌های مدنی ساخت و تحقق جامعۀ اسلامی و ایمانی است. زیرا مدینه خاستگاه تشکیل حکومت اسلامی نبوی و تشکیل جامعه و کشور اسلامی است، این‌رو طبیعی است که سوره‌هایی که در مدت ۱۰ سالۀ مدنی نازل شده‌اند، بیانی از جامعۀ اسلامی باشد، چگونگی تشکیل و تحقق آن و مراقبت و آسیب‌شناسی از آن و آشنایی با دشمنان جامعۀ نبوی و احکام شرعی ـ قانونی ـ و اخلاقی که این جامعه را رشد می‌دهد و حکومت اسلامی را به ثمر می‌رساند. ثمره و نتیجۀ حکومت اسلامی وقتی است که انسان‌ها به خدا هدایت شوند و به قرب الهی برسند و این قرب به صورت کامل و تام جز از طریق تحقق جامعۀ اسلامی ممکن نیست تا در آن انسان‌های طراز اسلام تربیت شوند.

بنابراین سیری که در قرآن برای جامعه‌سازی طی شده است تا طی آن هویت و حرکت جمعی مومنان به سوی تحقق اهداف اسلامی ترسیم شود، در سوره‌های مدنی خود را جلوه‌گر می‌کنند. و این نکته‌ای است که در مواجهه با این سوره‌ها باید مورد توجه واقع شود. به این دلیل است که مخاطب اصلی در این سوره‌ها مومنان هستند که عناصر تشکیل‌دهندۀ جامعۀ قرانی هستند و در این سوره‌های قوانین و احکام دینی تبین شده است، زیرا ساخت و تحقق جامعۀ اسلامی بدون قوانین مناسب آن امکان ندارد. اخلاق قرآنی ـ به‌ویژه اخلاق اجتماعی قرآنی ـ در این سوره‌ها تبین شده است تا پشتوانۀ پیاده‌سازی قوانین الهی در میان مردم و در جامعه باشد. بایدها و نبایدهای اخلاقی بهترین راهنما برای مومنان است تا با آن‌ها بشارت یابند و دستورات خدا را در درون خود و جامعۀ اسلامی نهادینه کنند. کلیدواژهایی چون توکل، صبر، تقوا، و امثال آن بیان جنبۀ اخلاق اجتماعی قرآن است.  و در نهایت مبانی معرفتی و هستی‌شناسانۀ آن‌ها یعنی توحید و معاد و نبوت و ولایت و استعداد بی‌پایان انسان و سیر بشر به سوی حق و ضرورت معرفت و حرکت جمعی از اصول مبنایی است که در این سوره‌ها روشن شده است.

در این سوره‌ها توجه به دو کلیدواژه‌ مومنان و متقیان خیلی اهمیت دارد، زیرا مومنانِ اهل تقوا بدنۀ اسلامی جامعۀ اسلامی هستند که قرآن درصدد است که با آنان تمدن اسلامی را تحقق بخشد و تنها این گروه هستند که بهرۀ کافی را از قرآن و پیام الهی آن می‌برنند و خود را برای تحقق اهداف الهی بر روی زمین آماده می‌کنند. بنابراین اگرچه قران پیامی جهانی دارد و برای همۀ انسان‌ها حجت است، اما بهرۀ اصلی از آن را مومنانِ اهل تقوا می‌برند.

از سوی دیگر به صورت وسیع و دقیقی دشمن‌شناسی در این سوره‌های مطرح شده است، هم منافقان به منزلۀ دشمنان اصلی جامعۀ اسلامی و هم ضعیف‌الایمان‌ها به مثابۀ پیاده‌نظام دشمن‌های بیرونی و درونی و هم اهل کتاب به ویژه یهود ـ به مثابۀ نخستین جامعۀ ایمانی و اسلامی که به دلیل بدکرداری یهودیان به انحراف کشیده شد و به خشن‌ترین و شدیدترین دشمن اسلام بدل شد ـ و هم مشرکان. هم‌چنین یکی از عناصر محوری این سوره‌ها جهاد فی سبیل الله است و مسلمانان را از انحراف و ارتداد و کسالت در تحقق اهداف اسلامی و دوری از جهاد برحذر می‌دارد.

هم‌‌چنبن توجه می‌دهد که هدف نخستین قرآن هدایت است، هدایت یعنی رشد انسان‌ها به ویژه مومنان از حیوانیت به مراحل عاالی انسانیت تا به مقام قرب الهی برسند که هدف نهایی و غابی آفرینش انسان است. و این مهم در جامعۀ اسلامی و تحت رهبری هادیان الهی و با قرآن امکان پذیر است. به این دلیل قرآن کتاب هدایت است که در همۀ سوره‌های قرآن از آن نشانی دیده می‌شود. اما سوره‌های مدنی هدایت را جمعی و در هویت جمعی مومنان جستجو می‌کند. کلیدواژه‌هایی چون ذکر، هدایت، موعظه نشان از این بعد سوره‌های مدنی دارد.

سورۀ آل‌عمران

با این اوصاف است که باید سورۀ مبارکۀ ‌آل‌عمران را ملاحظه کرد. ساخت جامعۀ اسلامی در این سوره در سه جهت تداوم دارد: نخست آشنایی با مبانی توحیدی تحقق جامعۀ اسلامی که هدف فقط رسیدن به خداست. محوری که قرآن مومنان را حول آن جمع و متحد می‌کند، محور توحید و تمسک به حبل الله است. و قرآن دستورالعمل جامعی است که در کنار سیرۀ و گفتار پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم مومنان را به این حقیقت رهنمون می‌کند. بنابراین مومنان برای رسیدن به هدف والای خود باید هرگز از قرآن و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت ایشان علیهم السلام جدا نشوند.

هم‌چنین مومنان باید برای رسیدن به این هدف والا جهاد کنند و نسبت به توطئه‌های دشمنان ـ اعم از مشرکان و اهل کتاب و منافقان ـ و اعم از توطئه‌های نظامی و فکری و اقتصادی و فرهنگی مستحکم و منسجم و مقاومت باشند و با اراده‌ای مستحکم و صبری پولادین و هماهنگ با این توطئه‌های مقابله کنند و از آنان نهراسند و اسیر ضعف ایمان و سستی در اقامۀ دین و تحقق اهداف الهی نشوند. اما راه آن استقامت و پایداری  تقواست. مهم‌ترین کلیدواژه در این سوره تقواست که موجب می‌شود که مومنان در مسیر تحقق اهداف الهی کم نیاورند.

سوم دشمن‌شناسی عمیق به ویژه شناخت اهل کتاب و یهود و در کنار آن مشرکان است که در ضمن آیات جنگ احد به آن پرداخته شده است. دلیل این امر آن است که جامعۀ اسلامی از همان ابتدا باید حساب خود را از جوامع کفر جدا کند، زیرا این جوامع نشانی از حق ندارند و دلبستگی به آنان منع موثر در تحقق جامعۀ اسلامی است، بلکه جامعه‌ای التقاطی و کج‌ریخت درست می‌کند که تناسبی با اسلام ناب ندارد و این هشداری مهم در آیات این سوره می‌باشد.

در این سوره به مومنان هشدار می‌دهد که مراقب تفرقه و دنیازدگی و واردادگی باشند که بلای جان آنان خواهد شد و آنان را از رسیدن به پیروزی دور می‌کند. آیات این سوره در ضمن تحلیل جنگ احد و دلایل شکست آن نشان می‌دهد که مومنان به دلیل این‌که استقامت و تقوا را به پشت سرگذاشتند و دستورات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را ـ به دلیل دنیاطلبی و چشم به غنائم ـ زیرپا گذاشتند و در عین حال از مرگ ترسیدند و فرار کردند، علی‌رغم این‌که در مرحلۀ نخست پیروز بودند، به دلیل همین وادادگی‌ها شکست خوردند و بهترین عناصر آنان به شهادت رسید و مغموم شدند و سرخورده شدند.

بنابراین پیام سوره پایداری در حق و تقوا در مسیر حرکت ایمانی است. این امر با دو بال تفکر و ذکر و دعا و نماز حاصل می‌شود.  آیۀ پایانی این سوره که به منزلۀ نتیجه‌گیری و جمع‌بندی کل سوره است، چکیدۀ سوره و اصول عملی پیاده‌سازی اهداف الهی است که با عبارتی کوتاه و در خطاب به مومنان بیان می‌کند: «یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اصْبرُواْ وَ صَابِرُواْ وَ رَابِطُواْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون»

فارغ‌های سورۀ بقره و سورۀ آل‌عمران

با این بیان نقاط مشترک و تفارق سورۀ آل‌عمران از سورۀ بقره روشن می‌شود. در سورۀ بقره بنیان جامعۀ نبوی و اسلامی پی‌ریزی می‌شود. اما در این سوره این بنیان شکل‌گرفته است، و باید تقویت شود. یعنی حکومت اسلامی تشکیل شده است، نظام اسلامی در مدینه مستقر گردیده است، جامعۀ نبوی در مدینۀ النبی شکل گرفته است، مومنان جایگاه خود را در این جامعه پیدا کرده‌اند.  دشمنان داخلی جامعۀ ایمانی یعنی منافقان ضعیف‌ الایمان‌ها ـ نه به عنوان دشمن بلکه به منزلۀ منع حرکت جمعی ـ و دشمنان بیرونی یعنی اهل کتاب و مشرکان ـ مشرکان آشکارتر و اهل کتاب کم‌رنگ‌تر ـ جبهۀ خود ر مشخص کرده‌اند، نظام و جامعۀ نوپای نبوی دو جنگ مهم «بدر» و «احد» را تجربه کرده است. بنابراین مرحلۀ شکل‌گیری تمام شده  و نظام اسلامی مستقر شده است و نوبت به برپایی جامعۀ اسلامی و رشد و تعالی آن است. و این فارغ مهم دو سورۀ مذکور است.

بنابراین در سورۀ بقره گروه‌های انسان به سه دستۀ مومنان، کافران و منافقان ـ که در آن نام صریح از آنان برده نشده است و از آنان به فی قلوبهم مرض یاد شده است ـ تقسیم شده است و بیان شده است که پایه‌گذاری جامعۀ اسلامی تنها در سایۀ عمل به دستورات قران و برای اهل تقوا ممکن است و از این طریق مومنان را به تقوا و مراقبت از غلتیدن در دره‌های نفاق و کفر  سفارش کرده است. و آیات سورۀ بقره مومنان را به ایمان حقیقی فراخوانده است که طی آن رابطۀ آنان با دو گروه دیگر روشن می‌شود. در این سوره بیان می‌شود که کفر عنوانی جامع است که هم اهل کتاب و هم مشرکان و هم منافقان را در برمی‌‌گیرد و اسلام در مقابل این سه جریان انحرافی قرار دارد.

[در سورۀ مبارکه بقره نگاه به جامعه یهود نگاه درونی است و به آن‌ها به مثابۀ جامعۀ اسلامی نگاه شده و آفات آن‌ها بیان می شود. مصادیقی از نقایص جامعه و نتایج آن در جامعه یهود ارائه شده و سیر انحطاط جامعه‌ای که قرار بود نقشه الهی را پیاده کنند بیان می شود.

در سوره مبارکه آل عمران دو تغییر روش به چشم میخورد. یکی اینکه نگاه به جامعه یهود بیرونی می شود و به آنها به مثابه جامعه کفار که برای جامعه مسلمان تزاحم ایجاد می کنند نگریسته می شود.

دوم اینکه مصادیقی از آفات جامعه اسلامی که در جامعه مسلمانان تجربه شده بود مورد موشکافی قرار می گیرد.

در یک نگاه کلان در سوره بقره یک تجربه نا موفق معرفی شده، دلایل ناموفقیت و مصادیقی مهم بیان می شود و تحذیر داده می شود که جامعه اسلامی چنین اشتباهاتی را تکرار نکند. در سوره آل عمران بستر تحقق اشتباهات قبلی و دلایل آن در یک جامعه عینیت یافته اسلامی تبیین و مثال هایی از جامعه اسلامی بیان می شود که اولا جامعه خود را در خطر دائمی انحراف در صورت عدول از ایمان بداند و ثانیا تجاربی درونی با تحلیل برای پیشگیری از اشتباه مجدد تشریح می شود.

یک بار قصه یک قوم بیان می شود و یکبار رفتارهای اشتباه ما با راه رفته آن قوم تطبیق داده می شود.] [نظر آقای خدایی]

احکامی که در سورۀ بقره تشریح می‌شود، ـ اعم از اوامر و نواهی ـ بمراتب بیشتر از احکام سورۀ آل‌عمران است و در ساخت جامعۀ اسلامی بسیار تأثیر دارند، احکام اقتصادی چون ربا و انفاق، احکام عبادی چون نماز و زکات و روزه و حج، و احکام اجتماعی چون مبارزه با شراب‌خواری و قمار. اما احکام جهاد در این سوره کم‌تر آمده است، برخلاف آن در سورۀ آل‌عمران احکام جهاد پررنگ‌تر است.  به این دلیل است که سورۀ بقره در وهلۀ اول درصدد نظام‌سازی است و در پرتو آن جامعه‌سازی؛ اما در سورۀ آل‌عمران نظام اسلامی تحقق یافته است و همت آن بر جامعه‌سازی است.

فارغ سورۀ نساء و سورۀ آل‌عمران

بحث از فارغ سورۀ نساء و سورۀ آل‌عمران را باید به پایان سورۀ نساء موکل کرد، اما اجمالاً بیان می‌کنیم که در این سوره دو مطلب خیلی جلوه می‌کند: نخست لزوم رفتار عادلانه در روابط اجتماعی و اقتصادی در درون جامعۀ اسلامی و هم‌چنین خانواده به عنوان پایۀ جامعۀ ایمانی. توجه‌ای که به رفتار عادلانه با زنان و ایتام و در مسألۀ ارث شده است، دقت در عدالت اقتصادی و مقابله با اختلاف درون جامعۀ اسلامی وتنازع که دلیل آن رفتار ظالمانه و ناعادلانه است، از محورهای مهم سورۀ مبارکۀ نساء است.

دوم بیان فرموده که قرآن نور مبین است که در پرتو آن احکام و دستورات الهی را برای مومنان واضح و روشن می‌کند و مومنان با قرآن است که از تاریکی‌ها جهالت  به سوی نورانیت اسلام هدایت می‌شوند و به سعادت می‌رسند.

این دو مطلب نشان می‌دهد که جامعۀ اسلامی تا حدود زیادی تثبت شده است، بنابراین بر دو رکن اساسی آن یعنی عدالت و نورانیت و معنویت ـ یعنی زودودن همۀ ریشه‌ها و زمینه‌های جهل و جهالت و ستم ـ تأکید شده است و زمینه و مقدمۀ این دو امر در سورۀ آل‌عمران بیان شده که مومنان به تقوا و پایداری فردی و استفامت جمعی و ارتباط مومنانه برای تحقق اهداف الهی روی زمین دعوت و سفارش شده‌اند.

تیر
15
1396

تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آل‌عمران

چکیده ۶۳

تفسیر سورۀ آل‌عمران ۱۹۶ ـ ۱۹۹

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی الْبِلادِ (۱۹۶) مَتاعٌ قَلِیلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ (۱۹۷) لکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ (۱۹۸) وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَمَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ خاشِعِینَ لِلَّهِ لا یَشْتَرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِکَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ (۱۹۹)

آیۀ ۱۹۶

لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی الْبِلادِ

مفردات

البلاد

بلاد جمع بلد است و بلد به معنای سرزمین است، هر موضع و مکانی از زمین، خواه آباد باشد، یا نباشد؛ خالی باشد، یا مردم در آن ساکن باشند. [کتاب العین: ۸/۴۲]

ترجمه

و گشت‌وگذار کسانی که کافر شدند در سرزمین‌ها  تو را نفریبد.

تفسیر

پس از آنکه اولی الالباب یعنی مومنان صاحب دل را معرفی فرمود، در چهار آیۀ بعدی وضع کافران و اهل تقوا و مومنان اهل کتاب را تشریح می‌فرماید. در این آیه به شبهه‌ای که امکان دارد، ذهن مومنان را به خود مشغول کند، پاسخ می‌دهد و در آیۀ بعدی سِر تحلیل خودرا بیان می‌فرماید.  همواره قدرت و مکنت و ثروت چشم‌نواز است و چشمان ظاهربین را پر می‌کند و قران از این ظاهربینی منع می‌فرماید ‌که امکانات و مکنت و قدرت و ثروت و شوکت کافران و آمدوشد و گشت‌وگذار آنان موجب فریب و اغفال شما مسلمانان نشود. این‌که کافران در سرزمین‌ها گشت و گذار دارند و سودهای مادی کسب می‌کنند، نعمتی است که نتیجۀ آن مواخذه است و شما به این ظاهر فریفته نشوید.

لا یَغُرَّنَّکَ

خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و نهی است و حقیقت این آیه از قبیل به در بگو دیوار بشنود است. و پاسخ به این سوال است که به ذهن مومنان خطور می‌کند که اگر نعمت‌های الهی مخصوص اولی الالباب است، قدرت و مکنت کافران چیست؟ و چه شده است که آنان از چنین شکوتی برخوردار هستند و در سرزمین‌ها گشت‌وگذار دارند؟ قرآن می‌فرماید: این شما را فریب ندهد. این ظاهر حال آنان است و توجه به ظاهر امور که نمود ظاهری دارد، سطحی‌نگری است. نهی مذکور دعوت مسلمانان به عمق‌نگری و ژرف‌اندیشی است و این گسترش معرفت‌شناسی اسلامی از توجه به ظواهر و نمودها به باطن و حقایق امور به ویژه در تحلیل مسائل اجتماعی و انسانی است.

در داستان قارون دقیقاً همین مطلب مطرح بود که در برابر ثروت او ظاهربینان می‌گفتند، ای کاش ما هم همانند او را داشتیم: «قالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیاهَ الدُّنْیا یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیم» [قصص: ۷۹] اما مومنانی که از ظاهر ـ به وسیلۀ علم و معرفت به باطن امور رفته بودند، پاسخ می‌دادند: «وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُون» [قصص: ۸۰]

تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی الْبِلادِ

خداوند به کافران نعمت می‌دهد. اما حقیقت نعمت امتحان و آزمون است، همان‌گونه که مومنان همواره در آزمون و امتحان هستند، کافران هم چنین هستند. اگر انسان‌ها به مقتضای نعمت‌های الهی حرکت کنند، و شکرگزار نعمت‌ها باشند، نعمت‌ها جای خود می‌نشیند و به ثمر می‌رسند، وگرنه تبدیل به نقمت و مواخده می‌شوند: «وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِید» [ابراهیم: ۷] و این حقیقت نعمت‌هایی است که به کافران داده شده است که توان مالی و قدرت مادی است، اما حقیقت آن‌ها مواخذه و عذاب است. در آیات گذشتۀ همین سوره دیدیم که قرآن دربارۀ این حقیقت می‌فرماید: «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ‏» [آل‌عمران: ۱۷۸] که حقیقت این نعمت‌ها مهلت به آنان است تا بر گناهان خود بیفزایند و خود را به دست خود گرفتار عذابی دردناک کنند. در آیات دیگر هم می‌فرماید:  «وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ» [اعراف: ۱۸۲] استدراج به معنای آن است که ‏نعمت فراوان به بنده داده شود و بنده در مقابل شکرگزار نباشد، و خداوند توفیق شکرگزاری را از او سلب کند؛ نتیجه این می‌شود که نعمت‌ها بر طغیان او می‌افزاید و همین موجب هلاکت و نابودی او می‌شود و این مهلت خداوند مواخذه و عذاب الهی است: «وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ.» [اعراف: ۱۸۳]

آیۀ ۱۹۷

مَتاعٌ قَلِیلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ

ترجمه

این بهره‌ای اندک است، سپس جای آنان دوزخ است، و چه بد قرارگاهی است.

تفسیر

در این آّیه سِر این‌که نباید این قدرت و شوکت موجب فریب شود، بیان می‌شود. دلیل آن است که آن‌چه به آنان داده شده است، کالای اندک و بی‌ارزش است و سرنوشت تلخ آنان و فرجام اخروی آنان دوزخ است که آن جایگاه آنان است که بدجایگاهی است. پس چرا نباید رفاه و امکانات کافران شما را بفریبد؟ زیرا حقیقت آن‌ها سعادت و کامیابی نیست، بلکه عذاب و دوزخ است، گذشته از این‌که در دنیا نیر بهرۀ آنان اندک است.

مَتاعٌ قَلِیلٌ

بهره‌گیری آنان از دنیا و این قدرت و شوکت و ثروت بهره‌ای اندک است. کالایی ناچیز در دو جهت: [۱] هم نسبت به گسترۀ دنیا؛ آنان بهره‌ای اندک از دنیا و امکانات آن دارند و در نهایت زمین از آنِ بندگان صالح خدا خواهد شد: «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ‏» [انبیاء: ۱۰۵] و این بیان یک اصل و مبنا در حرکت جمعی است که همواره منتظر آیندۀ روشن باشند و برای آن تلاش کنند، زیرا حاکمیت کافران موقتی است. [۲] دوم نسبت به آخرت کالا و بهره‌ای اندک و ناچیز است. در روایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نسبت دنیا و آخرت بسیار جالب تشبیه شده است که نشان می‌دهد دنیا نسبت به آخرت هیچ است: «مَا الدُّنْیَا فِی‏ الْآخِرَهِ إِلَّا مِثْلُ مَا یَجْعَلُ أَحَدُکُمْ إِصْبَعَهُ فِی الْیَمِّ فَلْیَنْظُرْ بِمَ یَرْجِعُ» [بحارالانوار: ۷۰/۱۱۹] «نسبت دنیا به آخرت نیست مگر این‌که یکی از شما انگشت خود را در دریا فرو ببرید، و ببینید که چه از دریا بر داشته‌اید.» در حقیقت هیچ چیز ـ حداکثر تری بسیار مختصری ـ عاید انسان می‌شود و این حقیقت دنیا و بهره‌های آن است.

ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ

آنان پس از این وارد جایگاه اصلی خود می‌شوند، که جهنم است.

وَ بِئْسَ الْمِهادُ

و دوزخ بد قرارگاهی است. «المهاد» جایگاهی چون گهواره است که جای پرورش و آرام است یعنی آماده می‌شود برای آرامش. [مفردات: ] اما دوزخ جایگاه عذاب و سختی است که برای کافران آماده شده است: «وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِی أُعِدَّتْ لِلْکافِرِین» [آل‌عمران: ۱۳۱] و کنایه است که کافران با باورهای ناروا و نادرست و کردارهای ناصالح خود جایگاهی آماده می‌کنند که در آن هیچ آسایشی ندارند.

تحلیل دو آیه و بیان سنت الهی

این دو آیه بیان اصلی جامع و سنت الهی است که به کافران مدتی در دنیا مهلت داده می‌شود تا از نمعت‌های الهی بهره گیرند و در زمین گشت‌وگذار و فعل‌وانفعال و بر سرزمین‌ها تسلط داشته باشند، اما این  برای آزمون آنان است و همین آزمون سبب مواخذۀ آنان است که مدتی بسیار کمی را در دنیا قدرت و مکنت دارند و آن‌گاه همه چیز از دست‌شان بدر می‌رود و هم در دنیا ذلیل می‌شود و هم در آخرت و قیامت در جهنم جای می‌گیرند و دوزخ جایگاهی بس نامناسب است که خود برای خود آماده کرده‌اند: «ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهاد» .

آیۀ ۱۹۸

لکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ

مفردات

نُزُل

به معنای غذایی است که برای مهمان آماده می‌کنند. [مفردات: ۸۰۰] در حقیقت پیش‌پذیرایی است که پیش از پذیرایی اصلی برای مهمان مهیا می‌کنند. قرآن وقتی از نعمت‌های بهشتی و جنات و هم‌چنین از عذاب‌های جهنم سخن می‌گوید، از این واژه استفاده می‌کند: «فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى‏ نُزُلًا» [سجده: ۱۹] و همین آیه «و نُزُلًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» و دربارۀ جهنم «إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ نُزُلا» [کهف: ۱۰۲] و این نشان می‌دهد که حقیقت پذیرایی بهشت و عذاب جهنم برای ما قابل درک نیست، و خداوند از نعمت‌ها و نقمت‌هایی برای ما خبر می‌دهد که تا حدودی برای ما قابل فهم باشد، که اگرچه این نعمت‌ها هم جاودانه هستند و گذرا نیستند، اما اصل پذیرایی بهشتیان و عذاب دوزخیان چیز دیگری است.

ترجمه

ولی کسانی که پروای پروردگارشان را دارند، آن‌ها را بوستان‌هایی است که زیر آن‌ها نهرهایی روان است، و در آن جاوندانه ماندگارند. این پیش‌آوردى آماده از جانب خدا است. و آن‌چه  نزد خداست براى نیکان بهتر است.

تفسیر

پس از این‌که بیان فرمود کافران بهره‌ای اندک از دنیا دارند و در آخرت جایگاهی بس نامناسب و ناهموار دارند، از متقیان خبر داد که آینده‌ای روشن و پربار دارند. آنان را بهشت‌های است که نهرهایی از زیر آن روان است که این بهشت‌های جاودانه برای آنان آماده شده است و آن پیش‌پذیرای برای آنان است که از جانب خدا آماده و مهیا شده است. و آن‌چه نزد خدا برای نیکان بهتر است. از آیه برمی‌آید اهل تقوا همان ابرار و نیکان هستند.

لکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ

اهل تقوا در مقابل کافران هستند، یعنی مومنانی که عمل صالح دارند و همواره مطیع خداوند متعال هستند و مراقب هستند که تا هیچ‌گاه با خداوند متعال و دستورات او مخالفت نکنند.

لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها

«لهم» برای آنان بهشت‌هایی است که در زیر آن‌ها نهرهایی روان و جاری است و آنان در آن‌ها جاوددانه هستند، بوستان‌ها متعلق و در اختیار و در ملک آنان است و به اصطلاح در آن‌ها مستأجر و موقتی نیستند. پس آرامش و امنیت مطلق دارند که کاملاً حالتی در مقابل کافران است.

نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ

این نعمت ماندگار و جاودان پیش‌پذیرایی است که از نزد خدا برای آنان آماده و مهیا شده است تا آنان از آن بهره ببرند. این پیش‌پذیرایی و هدیۀ آماده از نزد خدا برای آنان نازل شده است تا بدون نگرانی و سختی از آن بهره ببرند.

وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ

این پیش‌پذیرایی که از جانب و نزد خدا بر آنان نازل شده و برای آنان مهیا شده است، بخشی از پاداشی است که خداوند سبحان به آنان می‌دهد و آن‌چه نزد خداست برای نیکان بهتر است که آن پذیرایی اصلی است که از بهشتیان و اهل تقوا می‌شود و آن برای ما قابل درک نیست، و آن مقام قرب الهی است که حقیقت آن برای ما که عادت به عالم طبیعت و ماده داریم، ناشناخته است، چنان درکۀ بُعد از خدا هم چنان‌چه شایسته است، ما نمی‌شناسیم.

نکتۀ دیگر این‌که در ابتدای آیه از «الذین اتقوا» یاد کرد و در انتهای آیه آن را با «ابرار» منطبق فرمود، تا نشان دهد که اهل تقوا همان نیکوکاران و نیکوخصلتان هستند.

البته نه تنها درجات اهل تقوا و ابرار یک‌سان نیست، بلکه مراتب پذیرایی هم یک‌سان نیست. اجمالاً همۀ اهل بهشت پذیرایی نخستین را که قرآن از آن به «نُزُل» تعبیر می‌کند، دارند و آن «جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها» اما این اخرین درجۀ پذیرایی از ابرار و اهل تقوا نیست. بلکه نزد خدا چیزهایی است که بهتر و پایدارتر است: «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى» [قصص: ۶۰] بنابراین دنیا و مکنت و ثروت و قدرت ظاهری کافران شما را نفریبد که آن‌چه نزد خداوند است، برای شما بمراتب بهتر است، اگر از نیکان باشید.

دو روایت دربارۀ ابرار و حقیقت ثواب الهی

در یکی از خطبه‌های امیرالمومنین سلام الله علیه هم آمده است که دنیا پاداش اهل تقوا نیست و به همین آیه استناد می‌فرمایند:

«أَلَا وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى أَفْضَلَ الثَّوَابِ وَ أَحْسَنَ الْجَزَاءِ وَ الْمَآبِ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى الدُّنْیَا لِلْمُتَّقِینَ ثَوَاباً وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرار» [الکافی: ۸/۳۶۱]

در روایت دیگری هم آمده است که امیرالمومنین سلام الله علیه می‌فرمایند: «أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم بِیَدِی ثُمَّ قَالَ: یَا أَخِی! قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى: «ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» «وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ‏» وَ «ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ» أَنْتَ الثَّوَابُ وَ شِیعَتُکَ الْأَبْرَار» [شواهد التنزیل: ۱/۱۷۸] که از روایت مشخص می‌شود، ثواب اهل تقوا و ابرار که در روایت به شیعیان تطبیق داده شده است، امیرالمومنین سلام الله علیه است. اللهم ارزقنا هم‌جواری و هم‌نشینی با امیرالمومنین سلام الله علیه در بهشت. چه پاداشی از این بهتر و عالی‌تر.

آیۀ ۱۹۹

وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَمَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ خاشِعِینَ لِلَّهِ لا یَشْتَرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِکَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ

ترجمه

و همانا از اهل کتاب کسانى هستند که به خدا و آن‌چه بر شما فرود آمد و آن‌چه بر آنان فرو آمده است ایمان دارند، در حالی که برای خدا فروتنند و آیات خدا را به بهایی اندک نمی‌فروشند. اینان را پاداش‌شان نزد پروردگارشان است و خدا حسابرسی سریع است.

تفسیر

در آیات گذشته از خطرات اهل کتاب به مسلمانان موارد متعددی را بیان فرمود. اما در این آیه به مناسبت بحث از کافران و متقیان از مومنان اهل کتاب سخن می‌گوید، تا نشان دهد که همۀ اهل کتاب کافر نیستند، بلکه برخی از آنان مومن هستند و آماده پذیرش حق. و به این ترتیب در مراوده و بحث‌های علمی و روشنگری بسته نشود. بلکه آنان به خدا و و پیامبران الهی ایمان دارند و بین پیامبران الهی فرق نمی‌گذارند و به آن‌چه بر مسلمانان نازل شده یعنی قرآن کریم و آن‌چه بر پیامبران خودشان نازل شده است، همۀ کتاب‌های آسمانی ایمان دارند. این سه خصلت آنان است. هم‌چنین اینان در برابر خدای متعال خاشع هستند و قلب‌شان نرم و فروتن است و آیات الهی را به بهای اندک نمی‌فروشند و این‌ها هم دو خصلت دیگر آنان است. به این دلیل پاداش آنان نزد پروردگارشان محفوظ است. زیرا خدا سریع الحساب است.

وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ

و از اهل کتاب، یعنی گروهی از اهل کتاب دارای ۵ ویژگی و خصلت ممتاز هستند:

لَمَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ

نخست آنان به خدا ایمان دارند. ایمان به خدا سرآغاز همۀ خوبی‌هاست. کسانی که توحید را درک کنند و به آن باور داشته باشند، آمادگی هر هدایتی را دارند. تعبیر جالبی داستایوسفکی دارد، که اگر خدا نباشد، همه‌چیز مجاز است و این سخن درستی است، کسی که به خدا ایمان ندارد، برای هر فسادی آماده است. در مقابل وقتی ایمان به خدا باشد، نوعی حفاظت درونی در انسان است. بنابراین ایمان به خدا منشأ هر خیری است.

وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ

دوم آنان بر قران کریم که بر شما مسلمانان نازل شده است، ایمان دارند. اگرچه قرآن بر قلب مقدس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است و کتاب جهانی است، اما هدف نهایی آن مومنان و مسلمانان هستند که از آن بهره می‌برند، بنابراین قرآن بر همۀ مسلمانان نازل شده است.‌

وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ

و آن‌چه بر پیامبران پیش از شما نازل شده و بر امت‌های پیشین نازل شده است. این سه خصلت اولیۀ این گروه از اهل کتاب است.

مشخص می‌شود، منظور از اهل کتاب، در این آیه اهل کتابی هستند که مسلمان شده است. زیرا اول به قرآن ایمان دارند و از طریق قرآن به کتاب‌های آسمانی پیشین ایمان می‌آورند و این صفت ویژگی متقیان از اهل ایمان و اسلام است: «وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِک» [بقره: ۴]

خاشِعِینَ لِلَّهِ

ایمان آنان به خاشعانه است، یعنی قلب آنان نسب به خدا خاشع و فروتن و نرم است و این نشان می‌دهد که ایمان آنان حقیقی و از صمیم قلب است.

 لا یَشْتَرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِیلاً

دین‌فروش نیستند. برخی از اهل کتاب به اسلام ایمان می‌آورند برای  دین‌فروشی. چنان‌چه برخی از آنان اسرائیلیات را وارد روایات کردند و از این راه ضرباتی به معارف دینی ما زدند. این بخش آیه بیان می‌کند که ایمان آنان از روی دین‌فروشی نیست تا حق را با باطل ممزوج کنند. بلکه آنان آیات الهی را به بهای اندک دنیا نمی‌فروشند. از صفات بارز یهودیان همین است که آیات الهی را به بهای اندک دنیا می‌فروشند: «فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّه لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا» [بقره: ۷۹] یا  «إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلاً» [آل‌عمران: ۷۷] و این آیه دفع یک فساد مقدر است که مسلمانان حواس‌شان را جمع کنند که با خوش‌باوری به آنان نگاه نکنند، بلکه آنان را از این جهت هم امتحان کنند.

أُولئِکَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ

ایشان را پاداشی است که نزد پروردگارشان محفوظ است. روایات شأن نزول آن را به نجاشی پادشاه حبشه تطبیق کرده‌اند که ایمانی صادقانه به اسلام آورد، اما آیۀ شریفه شامل همۀ اهل کتاب است که به اسلام ایمان می‌آورند. [تسنیم: ۱۶/۷۶۶ ـ ۷۶۷]

إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ

یقیناً خداوند سریع الحساب است. سریع الحساب از اسماء حسنای الهی است که نشان می‌دهد که خداوند برای رسیدگی به حساب بندگان مومن یا کافر نیازی به بررسی و معطلی نیست، زیرا نیازی به زمان و مرور و بررسی ندارد و هیچ چیز از او مخفی نیست تا نیازمند بررسی و تفحص باشد. و اگر ما تصور درستی از تجسم اعمال داشته باشیم، سریع الحساب‌بودن خدا خیلی روشن است.

حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی

تیر
14
1396

تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آل‌عمران

چکیده ۶۲

تفسیر سورۀ آل‌عمران آیات ۱۹۳ ـ ۱۹۵

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ  (۱۹۳) رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى‏ رُسُلِکَ وَ لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَهِ إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ (۱۹۴) فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذِینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ (۱۹۵)

آیۀ ۱۹۳

رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ

ترجمه

پروردگار ما! ما شنیدیم نداکننده‌ای را که به ایمان فرا مى‏خواند که به پروردگارتان ایمان آورید، پس ما ایمان آوردیم. پروردگار ما! گناهان ما را ببخشای، و بدی‌هاى ما را بزداى و ما را در زمره نیکان بمیران.

تفسیر

ادامۀ دعای متفکرانۀ صاحبان‌دل که بیان می‌کنند که ما صدای منادیان توحید یعنی پیامبران و اولیاء الهی و دانشمندان ربانی و ندای فطرت و درون را شنیده‌اند که همۀ این نداها یک سخن بیش نیستند که به پروردگارتان که صاحب‌اختیار شماست، ایمان بیاورید. ما هم ایمان آوردیم و ندای آنان را اجابت کردیم. آن‌گاه با حالت تضرع به خداوند عرض می‌کنند که [۱] گناهان ما را ببخشای و بیامرز، [۲] بدی‌های ما را بزدای تا اثری از آن‌ها در وجود ما باقی نماند و [۳] ما را با نیکان و همراه و در شما آنان بمیران. این دعا توجه به نبوت و امامت در کنار توحید و معاد است.

رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ

صاحبان‌دل و خرد ناب که به توحید و معاد متفکرانه ایمان آوردند و حقیقت توحید و قیامت برای‌شان روشن شده است، در مرحلۀ بعدی بیان از حقیقتی دیگر می‌کنند و آن حقیقت نبوت و امامت است که آنان منادیان الهی هستند که مردم را به ایمان فرامی‌خوانند. آنان با زبان دعا که زبان درخواست و تضرع و التجاء به خدای سبحان است، و با ندای «ربنا» «پروردگار ما» بیان می‌کنند ما شنیدیم صدای نداکنندگانی را که به ایمان فرامی‌خوانند. همۀ پیامبران الهی و ائمۀ اطهار و اولیاء و اوصیاء و همۀ دانشمندان ربانی یک سخن بیش ندارند و آن فراخوانی به ایمان است. آنان به هر عمل و کاری که دستور می‌دهند و هر معرفتی را که بیان می‌کنند، یک جهت بیشتر ندارد و آن جهت فراخوانی به ایمان و رسیدن به توحید ناب است که از هرگونه شرکی منزه است.

بنابراین منظور از «منادیاً» اگرچه مفرد است و اصل «منادیاً» پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم است و همۀ نداهای دیگر فرع ندای ایشان است، در عین حال همۀ پیامبران الهی و ائمۀ اطهار و اوصیاء پیامبران و اولیاء الهی و علمای ربانی «منادی» هستند که مردم را به ایمان ناب فرامی‌خوانند. ندای آنان دعوت به خداست: «قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی» [یوسف: ۱۰۸]

بلکه بالاتر مومن که درمی‌یابد که همۀ نظام آفرینش نشانۀ خداست و باطل و بی‌هدف آفریده نشده است، برای او همۀ نظام آفرینش منادی است که او را به ایمان فرامی‌خواهد. پس برای مومن صاحب‌دل که گوش باطنش باز است، کل نظام آفرینش منادی‌ای است که او را به ایمان فرامی‌خواند. آنان به خداوند متعال عرض می‌کنند که گوش ظاهر و باطن ما چنان با تذکر و تفکر شنوا شده است که «اننا» بیقین و بی‌گمان صدای نداکننده‌ای را که ما را به ایمان به تو فرامی‌خواند، شنیده‌ایم. برای آنان همۀ نظام آفریشن ندا به ایمان است. پس آنان [۱] هم گوشی شنوا دارند و [۲] هم همۀ عالم و نظام آفرینش برای آنان «منادیا» است و [۳] هم نداکننده با صدای رسا ندا به ایمان می‌کند. پس در عالم یک ندا بیشتر نیست، این ندا فراخوانی به ایمان به توحید ناب است، منتها باید گوش باز باشد. پس هم گوش فطرت، و هم گوش قلب، و هم گوش عقل، و هم گوش ظاهر ندای منادی به ایمان را می‌شنوند، به شرط این‌که فطرت و قلب و عقل و جوارح انسان سالم باشد، وگرنه «وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُون بها» [اعراف: ۱۷۹] که موجب می‌شود که بگویند: «قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَیْنا» [بقره: ۹۳] ندای رسای پیامبران و امامان و دانشمندان را می‌شنویم، اما با آن مخالفت می‌کنیم، زیرا گناهان گوشان آنان را سنگین کرده است و ندای حق را اگرچه رساست، نمی‌شنوند: «فِی آذانِهِمْ وَقْرٌ» [فصلت: ۴۴] بنابراین که در عین حالی که می‌شنوند، نمی‌شنوند. گوش‌شان ندای الهی را می‌شنود، اما جان‌شان نمی‌شنود:  «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُون» [انفال: ۲۱] اما مومنان صاحب خرد ناب بخوبی می‌شنوند که همۀ نظام آفرینش و پیامبران و اولیاء الهی آنان را فقط به ایمان به خدا فرامی‌خوانند.

أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ

ندای آنان به ایمان به پروردگارتان است که با او آشنا هستیم، زیرا پروردگار خود شماست که در درون شماست و ندای فطرت شما، شما را به او فرامی‌خواند. او از شما بیگانه نیست.

فَآمَنَّا

آنان می‌گویند، ما این ندا را شنیدیم و ایمان آوردیم. امام سجاد سلام الله علیه در دعای پس از نماز شب به خداوند متعال عرض می‌کنند: «آمَنْتُ بِکَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ مَنُّکَ‏ عَلَیَّ‏ لَا مَنِّی‏ عَلَیْک‏» [بحارالانوار: ۸۴/۳۰۹] حال که بر ما منت گذاشتی و ایمان به ما دادی، از تو ـ پروردگارا ـ متضرعانه سه درخواست داریم:

رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا

درخواست نخست ما آن است که گناهان ما را ببخشایی و بیامرزی. چنان گناهان ما را بپوشانی که هیچ پیامدی بر آن‌ها مترتب نباشد تا ما را گرفتار کند و دنیا و آخرت را تباه کند. این درخواست نخست آنان است. گناه رسوای و خواری است و اگر از چهرۀ انسان و درون او زدوده نشود، او را تباه می‌کند.

وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا

درخواست دوم آن است که بدی‌های ما را ازاله کنی و به‌طور کامل بزدایی. این درخواست بالاتر از اولی است، اولی پوشاندن بود و درخواست دومی  زدودن است که هیچ اثری از آن در وجود ما نباشد. آنان در مرتبۀ دوم دعای خود از پروردگار عالم درخواست می‌کنند که هرچه بدی است از صحنۀ جان آنان زدوده شود تا قلب آنان هیچ نشانی از گناه و بدی نداشته باشد و این تبدیل بدی‌ها به خوبی‌هاست: «إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» [فرقان: ۷۰]

از امام صادق سلام الله علیه هم وارد شده است که فرمودند: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «إِنَّ رَبِّی وَعَدَنِی فِی شِیعَهِ عَلِیٍّ خَصْلَهً.

قِیلَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا هِیَ‏؟

قَالَ: الْمَغْفِرَهُ لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ وَ لَمْ یُغَادِرْ لَهُمْ صَغِیرَهً وَ لَا کَبِیرَهً إِلَّا غَفَرَهَا لَهُمْ وَ یُبَدِّلُ‏ السَّیِّئَاتِ‏ حَسَنَات‏» [تأویل آلایات الظاهرۀ فی العترۀ الطاهرۀ: ۳۷۹ ـ ۳۸۰] این معنای تکفیر بدی‌هاست که به‌صورت کامل آن‌ها را از جان آنان می‌زداید، بلکه جای آن خوبی‌ می‌گذارد.  بنابراین درخواست دوم تأکیدی بر درخواست اول است که ما نه تنها از تو درخواست داریم که گناهان و بدی‌های ما را بپوشانی و از آن‌ها درگذری. بلکه در مرحلۀ بالاتر درخواست می‌کنیم که آن‌ها را نابود و محو فرمایی. زیرا اگر بدی از جان ما محو نشود، در گوشه‌ای از قلب ما خانه می‌کند و همین می‌تواند، سر بزنگاه‌ها به سراغ ما بیاید و ما را گرفتار کند. مومنانی که در فتنه‌ها و آزمون‌ها گرفتار می‌شوند و نمی‌توانند، راه مستقیم را بپیمایند، به دلیل آن است که گناه و بدی‌ای در گوشۀ قلب‌شان لانه کرده است و آنان از آن غافل هستند. بنابراین لازم است که با تضرع از خدا بخواهیم که گناهان و بدی‌های ما را که حتی برای ما مخفی است، نابود و محو کند.

وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ

درخواست سوم مرگ در زمره و همراه با نیکان است. «توفنا» یعنی مرگ ما را همراه با نیکان قرار بده. وقتی را که مقرر فرموده‌ای که جان ما اخذ شود، ما را در شمار نیکان بمیران. این دعا یعنی این‌که زندگی ما در زمرۀ نیکان باشد، زیرا امکان ندارد که مرگ در زمرۀ نیکان باشد، اما زندگی تبهکارانه باشد. قران کریم در سورۀ مبارکۀ مطففین انسان‌ها را سه دسته می‌کند: فجار و تبهکاران، ابرار و نیکوکاران و مقربین. «کَلَّا إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ لَفِی سِجِّین» [مطففین: ۷] «کَلَّا إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ کِتابٌ مَرْقُومٌ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ» [مطففین: ۱۸ ـ ۲۱] مقربان کسانی هستند که مقامی ولاتر از ابرار دارند و بر آنان و اعمال آنان شاهد هستند. و روشن است که کسی که در دنیا زندگی تبه‌کارانه دارد، نمی‌تواند مرگش نیکوکارانه باشد. این‌که آنان از خدا می‌خواهند که مرگ آنان در شمار نیکوکاران باشد، کنایه از آن است که آنان زندگی نیکوکارانه می‌خواهند و این زندگی تا آخرین لحظه‌های زندگی هم با آنان باشد تا مرگشان هم در شمار آنان باشد، چنان‌چه حضرت یوسف علیه السلام که زندگی ایشان سراسر از ایمان و تسلیم خداوند بود، در پایان کار به خداوند عرض کرد:  «أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِین» [یوسف: ۱۰۱] وقتی زندگی توأم با اسلام و صلاحیت باشد، می‌تواند چنین درخواستی از خدا بکند.

پس صاحبان خرد ناب از خداوند متعال درخواست می‌کنند که آنان از هر بدی تخلیه شوند و نقص و عار گناهان پاک شوند و به خوبی‌ها آراسته شوند، به‌گونه‌ای که هیچ بدی در قلب‌شان باقی نماند و از خدا در مرحلۀ سوم درخواست دارند که لطف الهی تا هنگامۀ مرگ بر آنان جاری باشد تا مرگ‌شان هم درشمار  نیکوکاران باشد و در یک کلام عاقبت بخیر شوند. و نه تنها زندگی آنان همراه با نیکویی و دوری از گناهان باشد، مرگ آنان هم به همان صورت باشد.

آیۀ ۱۹۴

رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى‏ رُسُلِکَ وَ لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَهِ إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ

ترجمه

پروردگار ما! و آن‌چه را به وسیلۀ پیامبرانت به ما وعده داده‌ای بما عطا فرما و روز قیامت ما را خوار و رسوا مکن. مسلماً تو وعده‏ات را خلاف نمى‏کنى.

تفسیر

آیۀ شریفه بیان آخرین دعای صاحبان خرد است. آنان در دعای گذشته گفتند: «و توفنا مع الابرار» این دعا ادامۀ آن است که هرچه را به پیامبران خود وعده داده‌ای، به ما عنایت فرما. معنای این عبارت و دعا آن است که ما را در زندگی و حیات دنیوی جز ابرار و نیکان قرار بده که به وسیلۀ پیامبران الهی به آنان وعده‌هایی داده است که برای دنیا و آخرت آنان خیر است، و ما در دنیا و آخرت محتاج تحقق وعده‌های تو هستیم تا کرامت و مغفرت تو شامل ما بشود. و در قیامت هم ما را رسوا و خار نفرما.

رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى‏ رُسُلِکَ

ظاهراً «واو» در آیۀ شریفه عطف به محذوف است. «توفنا مع الابرار» و «الاحیانا مع الابرار». و هرچه را به زبان پیامبرانت به ابرار وعده داده‌ای، در حق ما هم عنایت بفرما. و افزون بر خواسته‌های پیشین این درخواست را هم از تو داریم. در حقیقت آنان با این دعا خودشان را در پیشگاه خداوند متعال در مقام ابرار قرار می‌دهند و خداوند به ابرار وعده‌هایی داده است که یقیناً به آن عمل می‌کند و از آن تخلفی ندارد و آنان می‌گویند، ما را هم جز نیکان قرار بدهد و وعده‌هایی که به نیکان داده‌ای یقیناً شامل ما هم می‌شود.

خداوند متعال به  مومنان ـ زن باشند یا مرد ـ که عمل صالح انجام می‌دهد، وعده داده است که حیات و زندگی حقیقی و پاک ببخشد و پاداش آنان را بهتر از آن‌چه عمل می‌کنند، بدهد. «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُون» [نحل: ۹۷] این یعنی تشکیل جامعۀ اسلامی که در آن سبک زندگی مومنان بر مبنای حیات الهی است، نه زندگی توهمی و حیوانی که هیچ بویی از حیات حقیقی الهی نبرده است. این وعدۀ الهی به مومنان ابرار است. و آنان هم به دنبال چنین زندگی‌ای هستند. وقتی قرار است که فرهنگ ابراهیمی که فرهنگ عدالت و توحید ناب است: ٍ «مِلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیم هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْل» [حج: ۷۸] در جامعه تحقق پیدا کند، این فرهنگ را ابرار هستند که تحقق می‌بخشند و صاحبان خرد از خداوند متعال درخواست دارند که آنان هم جزء گروه ابرار باشند و وعدۀ جامعۀ توحیدی و ایمانی که به ابرار داده است، در حق آنان هم تحقق پیدا کند تا هم آنان از شرک و ستم دور باشند، هم جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنند از توحید و معنویت و عدالت پر شده باشد. «قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّین» [اعراف: ۲۹]

وَ لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَهِ

انسان و جامعه‌ای که در آن دو رکن عدالت و توحید نیست، رسوا و خار است. آنان با دعای خود از خداوند خواستند که به آنان حیاتی پاک و حقیقی عنایت فرماید که عدالت و توحید در آن نهادینه باشد. درخواست دوم آنان این است که ما را در روز قیامت هم رسوا و خار نفرما. قیامت ظرف ظهور حقیقت است و حقیقت انسان و حیات دنیویی هم در آن روشن می‌شود، زیرا همۀ پرده‌ها کنار می‌روند. صاحبان خرد ناب در دعاهای پیشین بیان داشتند که  «رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَه» در این‌جا به صراحت بیان می‌کنند که خدایا ما را در روز قیامت رسوا و خار مکن. و این بیان حقیقت بندگی است که کمبودها و نقص‌های ما انسان‌ها آن‌قدر زیاد است که قابل وصف نیست، و خداوند با پردۀ ستاریت و غفاریت و رحیمیت خود آن‌ها را پوشانده است و آنان درخواست می‌کنند که این پرده در قیامت هم روی اعمال آنان کشیده شود.

«الهِی‏ لَمْ‏ یَزَلْ‏ بِرُّکَ‏ عَلَیَّ أَیّامَ حَیاتِی، فَلا تَقْطَعْ بِرَّکَ عَنِّی فِی مَماتِی…الهِی قَدْ سَتَرْتَ عَلَیَّ ذُنُوباً فِی الدُّنْیا وَ انَا احْوَجُ الى‏ سَتْرِها عَلَیَّ مِنْکَ فِی الأُخْرى، الهِی قَدْ احْسَنْتَ الَیَّ إِذْ لَمْ تُظْهِرْها لأَحَدٍ مِنْ عِبادِکَ الصَّالِحِینَ، فَلا تَفْضَحْنِی یَوْمَ الْقِیامَهِ عَلى‏ رُؤُوسِ الأَشْهادِ» [الاقبال: ۳/۲۹۶ ـ ۲۹۷]

بنابراین بنظر می‌رسد که این بخش دعا اعترافی صریح به کمبودهای خود است که در پیشگاه خدا اظهار شرمندگی می‌کنند و هیچ‌گاه برای خود حساب ویژه باز نمی‌کنند که ما چنین هستیم و چنان. بلکه بنده‌‌ای که حقیقت وجودی خودش را بشناسد، می‌داند که هرچه خیر و خوبی است، از خداست و هرچه نقص و کمبود است از جانب اوست:

«خَیْرُکَ‏ إِلَیْنا نازِلٌ‏، وَ شَرُّنا إِلَیْکَ صاعِدٌ، وَ لَمْ یَزَلْ وَ لا یَزالُ مَلِکٌ کَرِیمٌ یَأْتِیکَ عَنَّا بِعَمَلٍ قَبِیحٍ، فَلا یَمْنَعُکَ ذلِکَ، أَنْ تَحُوطَنا بِنِعَمِکَ‏  وَ تَتَفَضَّلْ عَلَیْنا بِآلائِکَ، فَسُبْحانَکَ ما أَحْلَمَکَ وَ أَعْظَمَکَ وَ أَکْرَمَکَ مُبْدِئاً وَ مُعِیداً» [الاقبال: ۱/۱۶۲]

این‌ها تعارف نیست، بلکه بیان حقیقت است که ما همه کمبود و نقص هستیم و اگر خیر و کرم حلم و عظمت تو نباشد، چه در آغاز و چه در انجام ما کم خواهیم آورد. و اگر یک لحظه به خودمان واگذار شویم، حتماً خراب می‌کنیم ورسوا می‌شویم. بنابراین همواره باید خود را در حصن الهی قرار دهیم تا هم دنیای ما تأمین شود و هم آخرت ما و در قیامت هم رسوا و خار نشویم.

در قصص الانبیاء آمده است: «ام‌سلمه مى‏گوید: همواره مى‏شنیدم که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در دعاى خود مى‏فرمود: الهى‏ لا تکلنى‏ الى نفسى طرفه عین ابداً، و وقتى از آن حضرت دربارۀ این دعا سؤال کردم، فرمود:  ام‌سلمه، چگونه ایمن باشم؟ با آن‌که خداوند یک لحظه یونس را به حال خود نهاد و آ‌ن‌چه واقع شد، محقّق گشت.» [قصص الانبیاء: ۶۱۰] داستان یونس را که شنیده‌ایم، قرآن می‌فرماید، یونس را توهم برداشت که خدا بر او تنگ نمی‌گیرد، اما شد آن‌چه شد. «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ» [انبیاء: ۸۷]

نقل است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در یکی از دعاهای خود به خداوند متعال عرض می‌کردند: «یَا إِلَهِی وَ إِلَهَ آبَائِی لَا تَکِلْنِی إِلَى‏ نَفْسِی‏ طَرْفَهَ عَیْنٍ؛ فَإِنَّکَ إِنْ تَکِلْنِی إِلَى‏ نَفْسِی‏ کُنْتُ أَقْرَبَ مِنَ الشَّرِّ وَ أَبْعَدَ مِنَ الْخَیْر» [تفسیر القمی: ۲/۵۶]

إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ

جملۀ آخر بیان دلیل درخواست‌های گذشته است که تو مسلماً در وعده‌های خود خلاف نمی‌کنی. وقتی به پیامبر الهی وعده داده‌ای، حتما به آن‌ها عمل می‌کنی و حکمت و قدرت و عظمت تو غیر از این نیست که به وعدۀ خود عمل کنی. خداوند هیچ‌گاه در وعدۀ خود تخلف نمی‌کند و حتماً به آن عمل می‌کند. و این پشتوانۀ همۀ دعاهای مومنان است.

در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که فرمودند: «مَنْ‏ وَعَدَهُ‏ اللَّهُ‏ عَلَى عَمَلٍ ثَوَاباً فَهُوَ مُنْجِزٌ لَهُ وَ مَنْ أَوْعَدَهُ عَلَى عَمَلٍ عِقَاباً فَهُوَ بِالْخِیَار» [تحف العقول: ۴۸]  خداوند به همۀ وعده‌های خود عمل می‌کند، اما در وعیدهایی که می‌دهد، مختار است که به آن‌ها عمل نکند و این هم به دلیل رحمت الهی به بندگان خود است.

بحث روایی

خداوند پاسخ یا رب بندگان را می‌دهد

فی الروایه عن الصادق علیه السلام أنه: من أحزنه أمر فقال خمس مرات: ربّنا، نجّاه اللّه مما یخاف، و أعطاه ما أراد. ثم تلا هذه الآیه المبارکه» [روح المعانی: ۲/۳۷۷]

فی بعض الآثار أن موسى علیه السلام قال مره: یا رب! فأجابه اللّه تعالى لبیک یا موسى. فعجب موسى علیه السلام من ذلک. فقال: یا رب أ هذا لی خاصه؟ فقال: لا و لکن لکل من یدعونی بالربوبیه» [همان]

آیۀ ۱۹۵

فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذِینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ

ترجمه

پس پروردگارشان دعاى آن‌ها را پذیرفت، [زیرا] یقیناً من عمل هیچ عمل کننده‏یى از شما را، از مرد و زن، تباه نمى‏کنم که همه هم‌نوع هستید. پس کسانی که هجرت کردند، و ازسرزمین خود رانده شدند، و در راه من آزار دیدند، و جنگ کردند و کشته شدند، بی‌گمان بدی‌هایشان را می‌زدام، و آنان را در بهشت‌هایی که در آن‌ها نهرهای روان است، وارد می‌کنم، که این پاداشی از جانب خداست و پاداش نیکو نزد خداست.

تفسیر

ادامۀ آیات پیشین و پاسخ مثبت به دعاهای اولی الباب. صاحبان خرد در ۵ «ربنا» درمطالبی را به خداوند متعال عرض کردند و درخواست‌هایی را بیان نمودند، در این آیه می‌فرماید، آنان که از ربوبیت درخواست داشتند، «ربهم» ـ حضرت پروردگار ـ پاسخ مثبت آنان را داد و همۀ درخواست‌های آنان را اجابت فرمود. دلیل این اجابت آن است که خداوند عمل هیچ عمل‌کننده‌ای را تباه نمی‌کند و پاداش آن را می‌دهد و دعا یک عمل ایمانی است و پاداش آن استجابت پروردگارِ  دعاکنندگان است.

و در استجابت دعا بین زن و مرد فرقی نیست، هر زن و مرد مومنی که خدا را بخواند، دعای او شنیده می‌شود و پاسخ می‌گیرد. در آیه اصل مهمی تبین می‌شود که خداوند عمل هیچ زن و مردمی را تباه نمی‌کنند، زیرا آنان در انسانیت مساوی هستند و همه هم‌نوع و ابعاض هم هستند. پس هر زن و مرد مومنی که کار خیری انجام دهد، کار او تباه نمی‌شود و نزد خدا حاضر است.

آن‌گاه ویژگی اولی الباب را نشان می‌دهد که آنان جز این‌که اهل ذکر و فکر و دعا هستند، بلکه در عمل هم مستحکم و استوارند، آنان برای اقامۀ دین هجرت می‌کنند، چه‌بسا تبعید شوند، در تحقق اهداف الهی و در راه خدا آزا و اذیت می‌شوند و چه‌بسا جنگ می‌کنند و به شهادت می‌رسند، به این دلیل است که همۀ بدی‌ها و اشکالات و کمبودهای آنان را خدای متعال می‌زداید و آنان را به بهشت‌هایی وارد می‌کند که زیر آن‌ها نهرهای روان است و همۀ این‌ها پاداش الهی است که بازتاب کردار نیک آنان است و نزد خداوند نیکو پاداشی است.

فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ

«فاء» شروع جملۀ جدید است و بیان آن است که «ربهم» «پرودگار آنان» به درخواست‌های آنان پاسخ مثبت می‌دهد. و پاسخ آنان را هم «ربهم» می‌دهد، ندای آنان «ربنا» بود، و آنان پاسخ مثبت را از «ربهم» می‌گیرند و این رابطۀ دوطرفین بنده و با خداست، و مربوب و عبد با رب است. قرآن در آیۀ ۶۰ سورۀ مبارکۀ غافر فرمود: »وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُم» «پروردگارتان گفت: مرا بخوانید تا شما را پاسخ مثبت بدهم.» و این آیه و آیات گذشته یک مصداق از خواندن بنده و پاسخ «رب» است و در آیات متعدد نمونه‌ها و مصادیق دیگری بیان شده است. (برای نمونه به آیات ۸۳ تا ۹۰ سورۀ مبارکۀ انبیاء مراجعه کنید که درخواست‌های ایوب، زکریا، یونس و استجابت خداوند متعال بیان شده است.)

اما سِر این‌که خداوند درخواست بندگان صاحب خرد خود را پاسخ مثبت می‌دهد، آن است که آنان دعوت خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را پاسخ مثبت را داده‌اند و قلب خود را با آن زنده کرده‌اند: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُم» [انفال: ۲۴] وقتی قلب زنده شد، آنان با زبان قلب و زبان ظاهری خود خدا را می‌کنند و دعا لقلقۀ زبان آنان نیست و این‌جاست که خدای سبحان پاسخ مثبت به درخواست‌های آنان می‌دهد.

اولی الالباب می‌دانند که شرط اجابت دعا نزدیکی و قرابت با خداست، و شرط آن ایمان است و ایمان حقیقی به این معناست که جز خدا را نخوانند: «وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُون» [بقره: ۱۸۶] قلب که به پروردگار عالم متوجه شد، می‌یابد که فقط باید او را بخواند که جز او پاسخ‌گویی نیست و این «ربنا»ها که صاحبان خرد به زبان و قلب خود گفتند، بیان همین حقیقت است.

أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏

در استجابت دعا بین زن و مرد مومن تفاوتی نیست. همۀ مردان و زنان مومن که عمل صالح انجام بدهند، اولاً جز اولی الالباب هستند، زیرا این آیات مربوط به آنان است و ثانیاً در معرض پاداش الهی هستند. بنابراین خداوند کارهای شایستۀ مومنان اعم از مرد و زن را تباه نمی‌کند، و روح و اصل هر کار نیکی باقی خواهد ماند، زیرا نزد خداست: «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باق» [نحل: ۹۶] و پاداش درخور خواهد داشت: «وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُون» [نحل: ۹۶]

بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ

زن و مرد در ریشه از یک حقیقت هستند و آن حقیقت انسانیت است که از این‌ جهت بین آنان تفاوتی نیست: «یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَه» [نساء: ۱] قرآن از حقیقت انسانیت به روح تعبیر می‌کند: «فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» [حجر: ۲۹]

بنابراین مرد و زن از یک جنس و یک حقیقت هستند و از حیث انسانیت با هم تفاوتی ندارد، بلکه در زندگی اجتماعی محتاج و متکی به هم هستند، و از ابعاض یک نوع هستند:

««من» در این‌جا بیانیه است و روش می‌کند که سیرۀ آنان یکی است، همانند «سلمان منا اهل البیت» که نشان از آن دارد که سیرۀ سلمان همان سیرۀ اهل بیت علیهم السلام است. تا «لیس منا من غشّ مسلماً» که هرکس دربارۀ برای مسلمان خود غش روا دارد، بر سیرۀ اهل بیت علیهم السلام نیست.» [تسنیم: ۱۶/۷۲۶]

پس هم در تکوین زن و مرد از یک حقیقت هستند و هم زن و مرد مومن در یک راه حرکت می‌کنند و آن راه اقامۀ دین است. و اجر و پاداش آنان هم یکی است و هیچ‌کار آنان تباه نمی‌شود. اما تفاوت‌هایی که در اجتماع انسانی بین زن و مرد است و در احکام و قوانین شرعی هم نمود دارد، تفاوت‌های اعتباری و مربوط به زندگی دنیویی است و ربطی به حقیقت وجودی آنان و ظهور این حقیقت به ویژه در آخرت ندارد.

فَالَّذِینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا

بنابراین هر کدام از زن و مردم مومن که برای تحقق دین خدا و اهداف الهی تلاش کنند، هجرت نمایند یا از شهر و دیار و سرزمین و خانه و کاشانۀ خود تبعید شوند، یا هر نوع آزار دیگری را تحمل کنند؛ از آن جمله در راه خدا جهاد کنند و به شهادت برسند، این‌ها کردارهایی است که هرگز تباه نمی‌شود و نزد خدا محفوظ است و به ثمر می‌رسند.

فَالَّذِینَ هاجَرُوا

منظور از هجرت؛ جا به جایی مکانی است، به ویژه با قرینۀ «من دیارهم» مهاجرت مکانی است که از شهر و دیار خود به شهری دیگری مهاجرت می‌کنند، مثل مهاجرت مسلمانان به حبشه و مدینه. هجرت یکی از دستورات موکد اسلام برای اقامۀ دین است. وقتی در کشور و سرزمین کفر چون مکۀ زمان بعثت حفظ دین ممکن نباشد، یا حفظ آن با سختی همراه باشد، یا با هجرت امکان اقامۀ دین و تحقق اهداف الهی وجود دارد، هجرت واجب می‌شود. خداوند کسانی را که هجرت نمی‌کنند، توبیخ می‌کنند: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ حَتَّى یُهاجِرُوا» [انفال: ۷۲] مومنانی که هجرت نکنند، در حالی که امکان آن برایشان فراهم باشد، بین آنان و مومنان هیچ رابطۀ ولایی برقرار نیست، مگر این‌که مهاجرت کنند.

قرآن هم‌چنین  از ستم‌کارانی حکایت می‌کنند که هنگام مرگ بهانۀ آنان این است که ما در دنیا مستضعف بودیم و توانایی مبارزه و مقابله با دشمنان دین را نداشتیم: «إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ» به آنان گفته می‌شود که مگر زمین خدا گسترده نبود تا از محیط ستم و فساد مهاجرت کنید؟ «قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَهً فَتُهاجِرُوا فِیها» در نتیجه این‌که جایگاه آنان دورخ است که بد جایگاهی است: «فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیراً» [نساء: ۹۷] یعنی عذر آنان پذیرفته نیست و هجرت بر آنان واجب بوده است و به این دلیل عذاب می‌شوند. بله اگر کسانی در سرزمین‌های کفر توانایی حفظ دین خود را ندارند، موظف هستند که هجرت کنند.

حالا ببینید مهاجرت معکوس را که کسانی به بهانۀ زندگی بهتر به دیار کفر می‌روند و توانایی حفظ دین خود را ندارند، این سفر و اقامت آنان حرام است.

تبصره:

هجرت همانند جهاد مراتبی دارد که آیۀ شریفه به هجرت صغری یعنی هجرت مکانی اشاره دارد، مراتب بالاتر آن هجرت وسطی است که هجرت از بدی‌هاست: «وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ» [مدثر: ۵] و هجرت کبری که هجرت از غیر به خداست.

وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ

هجرت ترک اختیاری دیار است، اما برخی را بزور از دیار و سرزمین خود تبعید می‌کنند. برخی از مومنان برای اقامۀ دین خدا با دشمنان دین مبارزه می‌کنند و به این دلیل از شهر خود تبعید می‌شوند.

وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا

بعد عنوان کلی آزار و اذیت در راه خدا را ذکر می‌کند. و در نهایت جهاد و جنگ در راه خدا و کشته شدن است. خلاصه مومنان صاحب دل برای پیاده‌سازی دین خدا از هیچ کوشش و جهادی دریغ ندارند و در این راه همۀ توان خود را بکار می‌برند و آمادۀ هجرت، تبعید، آزار، جهاد، و شهادت هستند

لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ

نتیجۀ تلاش مومنانۀ آنان این است که خداوند بدی‌ها و کمبودهای آنان را ازبین می‌برد. این امر هم در دنیاست و هم در آخرت. و این امر یقینی و مسلم است. وقتی بدی‌ها زایل شد، خوبی‌ها در جان آنان می‌نشیند و چنین جامعه‌ای گلستان است.

وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ

و آنان را به بهشت‌ها وارد کند که در زیر آن نهرهایی روان است. باغ‌هایی که فضایی مفرح و شادی‌بخش است که در آن آب و گل و گیاه جمع است و محیطی کاملاً فرح‌بخش برای آنان فراهم است.

ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ

این‌ها پاداشی از نزد خداست، پاداشی که بازتاب عمل خود آنان است که خداوند در مقابل عمل مومنانۀ آنان به آنان می‌دهد.

وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ

در انتها تأکید می‌کند  نزد الله بهترین پاداش است. این نشانۀ مقام والای اولی الالباب نزد خداوند متعال است که دو بار «الله» و «عند الله» را تکرار می‌فرماید.

حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی

تیر
11
1396

تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آل‌عمران

چکیده ۶۱

آیات ۱۹۱ تا ۱۹۲

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ (۱۹۱) رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ (۱۹۲)

شب‌های قدر

«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْمُؤْمِنِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَمِعْتُهُ‏ یَقُولُ‏ وَ نَاسٌ‏ یَسْأَلُونَهُ‏ یَقُولُونَ: الْأَرْزَاقُ تُقَسَّمُ لَیْلَهَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ؟

قَالَ فَقَالَ: لَا وَ اللَّهِ مَا ذَاکَ إِلَّا فِی لَیْلَهِ تِسْعَ عَشْرَهَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ إِحْدَى وَ عِشْرِینَ وَ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ.

فَإِنَّ فِی لَیْلَهِ تِسْعَ عَشْرَهَ یَلْتَقِی الْجَمْعَانِ وَ فِی لَیْلَهِ إِحْدَى وَ عِشْرِینَ یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ وَ فِی لَیْلَهِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ یُمْضَى مَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ ذَلِکَ وَ هِیَ لَیْلَهُ الْقَدْرِ الَّتِی قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْر»ٍ

قَالَ قُلْتُ: مَا مَعْنَى قَوْلِهِ یَلْتَقِی الْجَمْعَانِ؟

قَالَ: یَجْمَعُ اللَّهُ فِیهَا مَا أَرَادَ مِنْ تَقْدِیمِهِ‏  وَ تَأْخِیرِهِ وَ إِرَادَتِهِ وَ قَضَائِهِ.

قَالَ قُلْتُ: فَمَا مَعْنَى یُمْضِیهِ فِی ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ

قَالَ: إِنَّهُ یَفْرُقُهُ فِی لَیْلَهِ إِحْدَى‏ وَ عِشْرِینَ وَ یَکُونُ لَهُ فِیهِ الْبَدَاءُ فَإِذَا کَانَتْ لَیْلَهُ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ أَمْضَاهُ فَیَکُونُ مِنَ الْمَحْتُومِ الَّذِی لَا یَبْدُو لَهُ فِیهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى.» [الکافی: ۴/ ۱۵۸ ـ ۱۵۹]

عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ زُرَارَهَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام‏ التَّقْدِیرُ فِی لَیْلَهِ تِسْعَ عَشْرَهَ وَ الْإِبْرَامُ فِی لَیْلَهِ إِحْدَى وَ عِشْرِینَ وَ الْإِمْضَاءُ فِی لَیْلَهِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِین‏

آیۀ ۱۹۱

الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ

ترجمه

آن کسانى که خدا را در حال ایستادن و نشستن و بر پهلوهای‌شان یاد مى‏کنند و در آفرینش آسمان‌ها و زمین مى‏اندیشند (و می‌گویند): پروردگار ما! این را بیهوده نیافریده‌ای. منزهی تو؛ پس ما را از عذاب آتش نگهدار.

تفسیر

پس از آن‌که در آیۀ پیشین فرمود در آفرینش آسمان‌ها و زمین و آمدورفت شب و روز نشانه‌هایی برای خردمندانِ صاحب‌دل است، در این آیه تا ۱۹۴ آنان را معرفی می‌کند. در این آیه سه ویژگی برای آنان برمی‌شمارد: [۱] نخست آنان اهل ذکر هستند، ذکر دائمی در همۀ حالات، چه ایستاده و چه نشسته و چه به پهلوآرمیده. [۲] دوم آنان اهل تفکر در آفرینش و نظام خلقت هستند. [۳] سوم آنان اهل دعا هستند، دعایی که از ذکر و فکر برآمده است. بنابراین دعای آنان عقلانی است، که در آن آن‌چه را با تفکر یافته‌اند، بازگو می‌کنند خداوند آفرینش را باطل نیافریده است، زیرا خداوند منزه از هرکار بیهوده و باطلی است، حال که چنین است، به خود توجه می‌کنند که آفرینش آنان نیز بیهوده و باطل نیست، و در پس این زندگی دنیایی ابد در پیش دارند که یک جنبۀ آن آتش جهنم است و عذاب دوزخ جایگاه کسانی است که باطل‌گرا هستند. پس از خدا می‌خواهند که آنان را از آتش جهنم حفظ کند. بنابراین آیۀ پیشین مومنان صاحب‌دل را به توحید و درک توحیدی سوق داد و در این آیه نشان می‌دهد که آنان از هدفمندی آفرینش به درک درستی از قیامت می‌رسند.

***

اما خداوند متعال در آیات متعددی اوصاف اولی الالباب را بیان فرموده است، و در این آیات اوصاف معرفتی و شناختی آنان را بیان کرده است که این اوصاف پشتوانۀ عمل و حرکت فردی و جمعی آنان و جامعۀ اسلامی و ایمانی است. در این آیات نشان می‌دهد که اولی الالباب که هدف‌شان در زمین تحقق اهداف الهی بر روی زمین و ساخت و تحقق جامعۀ اسلامی است، انسان‌هایی هستند، اهل ذکر و فکر و دعا. و در دعا هم به مبدأ توجه دارند و هم به هدفداری خود و جهان و معاد و قیامت. این سه عنصر اساسی است که با آن‌ها مومنان امکان می‌یابند که در مسیری که خداوند با قرآن و دین خود برای آنان ترسیم کرده است، حرکت کنند و اهداف الهی را تحقق بخشند و نظام و دولت و جامعه و تمدن بشری را نظام و دولت و جامعه و تمدنی اسلامی و ایمانی بکنند و بدون هر یک از این سه عنصر تحقق اهداف مذکور امکان‌پذیر نیست.

الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ

ذکر دائمی در همۀ حالات ایستاده و نشسته و به پهلو خوابیده به دلیل تأملی است که آنان در آفرینش جهان ـ آسمان‌ها و زمین ـ و آمدورفت ـ شب و روز دارند. و این تأمل و تدبر است که آنان را به ذکر خدا می‌کشاند. و این ذکر اولاً قلبی است، قلب آنان همیشه یاد خداست و هیچ‌گاه خدا را فراموش نمی‌کنند. آنان از تفکر و تعلق در نظام آفرینش که متعلق به ذهن و حس و عقل آنان و علم حصولی است، به قلب خود رجوع می‌کنند و قلب آنان متذکر حقیقت «الله» می‌شود و دائما او را یاد می‌کنند. بنابراین ذکر برآمده از فکر و تأمل است. چنین بندگانی هیچ‌گاه خدا را فراموش نمی‌کنند و همواره خدا را می‌بینند و در درون خود می‌یابند، به این دلیل است که در حال ایستاده و نشسته و خوابیده خدا را یاد می‌کنند، یعنی در هیچ حالتی از حالات خدا را فراموش نمی‌کنند.  این ذکر قلبی، زبان آنان را هم به ذکر مترنم می‌کند. یکی از مراتب ذکر هم نماز است:  «وَ أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْرِی» [طه: ۱۴] که مومن در هیچ حالی نماز را ترک نمی‌کند، می‌تواند ایستاده اقامه می‌کند، نمی‌تواند نشسته و اگر نتوانست به پهلوآرمیده.

وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ

تفکر در آفرینش آسمان‌ها و زمین مرحلۀ دوم حالت اولی الالباب است که این فکر پس از ذکر است و با فکر مرحلۀ پیشین تفاوت دارد، بلکه تفکری عمیق در آفرینش آسمان‌ها و زمین است که آنان را به حقیقت نظام آفرینش می‌رساند که بیهوده و باطل آفریده نشده‌اند، بلکه هدفمند هستند.

آیۀ مذکور نشان می‌دهد که مومنان حقیقی یک بعدی نیستند، برخی اهل ذکر هستند و اهل فکر نیستند، و برخی اهل فکر هستند و بهره‌ای از ذکر ندارد و فکر آنان در محدودۀ دنیا و به ذکر نمی‌انجامد. بلکه فکر و ذکر در صاحب‌دلان باهم هستند و آنان از هیچ‌یک بیرون نیستند. از آیات استفاده می‌شود که ذکر واسطه است، بین دو نوع اندیشه؛ اندیشۀ اولی و حصولی در آفرینش که حقیقت آفریشن نشانه و آیت خداوند متعال است و تفکر عمیق و ثانویه که آفرینش باطل و بی‌هدف نیست، بلکه به هدف نهایی خود باز می‌گردد. پس اولی الالباب هم به حقیقت عالم علم دارند که نشانۀ حق است و از این حقیقت به قیامت پی می‌برند. و از این راه درمی یابند: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ» [حدید: ۳] که اول و آخر جهان فقط اوست، چنان‍‌چه ظاهر و باطن جهان فقط اوست:  «وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِن» و جز او هیچ نیست: «وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ‏ لَا شَرِیکَ‏ لَهُ»

رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ

صاحب‌دلان در مرحلۀ سوم رو به خداوند متعال می‌کنند و خدا را به عنوان «ربنا» یعنی کسی که صاحب اختیار آنان است و اختیار و پرورش و رشد آنان به او وابسته است، صدا می‌زنند و از همۀ وجود خود و عقل و قلب و نهایت اندیشۀ خود خدا را می‌خوانند که تو آفرینش را باطل نیافریده‌ای که بیهوده باشد. باطل در مقابل حق است. وقتی آفرینش باطل نباشد، پس حق است و هرحقی به سوی حق مطلق یعنی خداوند متعال می‌رود. منظور از باطل در این‌جا یعنی موجودی بی‌هدف است که بیهوده باشد، این نظم عظیم بیهوده و بی‌هدف نیست، بلکه حق است، یعنی هدفمند است و به هدف خود یعنی خدا که مقصود نهایی هر موجودی است، باز می‌گردد.

هذا و باطلاً

«هذا» که به معنای «این» یعنی اشاره به نزدیک است، نشان می‌دهد که کل جهان آفرینش با همۀ پیچیدگی‌ها و گستردگی‌ها و کثرتش یک حقیقت واحد و یک کل واحد است که با هذا از آن تعبیر شده است. پس کل جهان آفرینش یک کل یک‌پارچه و منظم و هماهنگ است. این حقیقت را در کنار آیۀ ۱۹۰ بگذاریم که نظام آفرینش آیه و نشانۀ حق است، مشخص می‌شود که کل نظام آفرینش یک حقیقت بیش نیست که آن جلوۀ و ظهور حق است، و حق‌بودن آن به این دلیل است که ظهور حق مطلق است. و این برهان بر وحدت شخصیۀ وجود است که کل جهان یک حقیقت بیشن نیست که جلوه و ظهور اوست و به این دلیل هم باطل نیست.

بنابراین باطل یعنی موجودی بی‌هدف و بیهوده که بدون مبدأ و بدون معاد و هدف است و جهان آفریشن موجودی یک‌پارچه و حقی است که یک مبدأ دارد که همو هدف اوست. خداوند متعال باطل را به کفی بیرون‌افتاده و ازبین رفته مثال می‌زند: «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً» [رعد: ۱۷] بنابراین نظام آفرینش بازیچه نیست که از هیچ به وجود آمده باشد و بدون هدف به کار خود پایان دهد.

سبحانک

وقتی این حقیقت روشن شد که  جهان حقیقتی یک‌پارچه و هدفمند است، و این حقیقت عالم است که نیست مگر ظهور حق، صاحبان خرد خدا را تسبیح می‌کنند که خدایا تو از هر عیب و نقصی منزه هستی و ما به اندازۀ درک خود تو را وصف می‌کنیم، نه بیش از آن و حق معرفت تو را بجا نمی‌آوریم.

امام سجاد سلام الله علیه در مناجات العارفین به خداوند متعال عرض می‌کنند: «وَ لَمْ تَجْعَلْ لِلْخَلْقِ طَرِیقاً إِلَى‏ مَعْرِفَتِکَ‏ إِلَّا بِالْعَجْزِ عَنْ مَعْرِفَتِک» [بحارالانوار: ۹۱/۱۵۰] و این همان سخن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم است: «سُبْحَانَکَ مَا عَرَفْنَاکَ حَقَ‏ مَعْرِفَتِکَ» [عوالی اللئالی: ۴/۱۳۲]

بنابراین «سبحانک» واسطه‌ای بین دو جملۀ مومنان صاحب‌دل در دعا که در اولی بیان می‌کنند که این دستگاه عظیم آفرینش بیهوده و باطل نیست و ما هم بیهوده آفریده نشده‌ایم و در دومی از خداوند درخواست می‌کنند که آنان را از آتش نگهدار. آنان پس از اعتراف و پیش از دعا خدا را تسبیح می‌کنند و این ادب دعاست.

‏فقنا عذاب النار

آن‌گاه نتیجه می‌گیرند که ما را از عذاب آتش نگهدار. و این درخواست آنان است که پس از این معرفت توحیدی ناب از خداوند متعال درخواست می‌کنند که ما را از آتش جهنم و گرفتاری‌های آن نگهدار تا گرفتار آن نشویم. در حقیقت اندیشۀ عمیق آنان به آفرینش آسمان‌ها و زمین و هدفمندی آن، آنان را به این حقیقت رهنمون شد که آفرینش آنان هم هدفمند است و آنان هم بیهوده آفریده نشده‌اند و در قیامت که صحنۀ ظهور حقیقت است، آنان حاضر می‌شوند که صحنه‌ای سخت است و اگر خداوند آنان را در این صحنه نجات ندهد، هیچ راه نجاتی نیست. مومن صاحب اندیشه حتماً از عذاب آتش می‌ترسد و می‌داند که برای رهایی جز پناه‌بردن به خدای متعال راهی ندارد.

پس اندیشه در هدفداری جهان آنان را به این اندیشه فروبرد که خود آنان هم هدفمند آفریده شده‌اند، و خداوند هم از هرگونه نقصی منزه است، پس آنان به پیشگاه حق محشور می‌شوند، و آن روزی سخت خواهد بود که حقیقتاً ترس دارد. زیرا قیامت روزی عبوس و سخت و دشوار است: «إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً» [انسان: ۱۰] و پس باید از پروردگار عالم هراس داشت و از او درخواست رحمت کرد.

آیۀ ۱۹۲

رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ

ترجمه

پروردگار ما! تو هر که را در آتش درآوری، بى‏گمان خوار و رسوایش کرده‏اى. و ستمکاران را یاورانى نیست.

تفسیر

ادامۀ آیۀ پیشین و تعلیلی است بر درخواست آنان از خداوند متعال که پروردگار ما! ما را از عذاب آتش نگهدار. زیرا  هرکس وارد آتش جهنم شود، و تو آن را به آتش افگنی،  خوار و رسوا شود و ستم‌کاران که کسانی هستند خود را به گناه آلوده کرده‌اند،  هیچ یاوری ندارند تا آنان را در برابر ارادۀ الهی یاری دهد.

صاحب‌دلان با زبان دعا و درخواست این حقیقت را بیان می‌کنند که پروردگار ما! تو هرکه را به دوزخ وارد کنی، رسوا و خوار کرده‌ای و آنان را یاورانی نیست که یاری‌شان کند، بنابراین ما را از آتش جهنم و عذاب دوزخ نگهدار. تنها تو پناه‌گاه ما هستی و جز تو یاوری نیست و این بیانی از حقیقت توحید است که در جهان آفرینش، هیچ موجودی از خود هیچ توانی ندارد و قوت و قدرت فقط از آنِ خداست: «أَنَّ الْقُوَّهَ لِلَّهِ جَمِیعاً» [بقره: ۱۶۹].

رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ

هرکس وارد دوزخ شود، یقیناً رسوا و خوار می‌شود. منظور از «خزی» عذاب همراه با رسوایی و خواری است که این عذابی روحی است که به مراتب از عذاب جسمی سخت‌تر و شدیدتر است. گناه درافتادن با خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و اولیاء الهی و دین خداست و این عذابی خوارکننده دارد: «أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ یُحادِدِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِداً فِیها ذلِکَ الْخِزْیُ الْعَظِیم» [توبه: ۶۳] اگر عذاب دورخ جاودان باشد، که رسوایی و خواری بزرگ است که هیچ چیز آن را جبران نمی‌کند و اگر عذاب دوزخ برطرف شود، رسوایی و خواریی در حد همان عذاب است. یعنی تا انسان تبه‌کار در دوزخ است، این عذاب روحی و روانی یعنی رسوایی و خواری هم با اوست.

وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ

چنین انسانی یقیناً ستم‌کار است. هرکس با گناه خدا را ملاقات کند، ستم‌کار است و ستم‌کاران را در قیامت یاوری نیست که در برابر اراده و خواست الهی آنان را یاری کند. قرآن کریم ظالمان را در مقابل متقیان قرار می‌دهد: «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها کانَ عَلى‏ رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیها جِثِیًّا» [مریم: ۷۱ ـ ۷۲] و نجات از دوزخ را فقط مختص اهل تقوا می‌داند و ستم‌کاران دو زانو و در حالت خواری در جهنم رها می‌شوند. بنابراین ستم‌کاران در منطق قرآن شامل همۀ گناهکاران است، اعم از مشرکان، منافقان، کافران، اهل کتاب و فاسقان. آنان اگر بدون توبه و آمرزش از دنیا بروند، و در برزخ هم پاک نشوند، جایگاه آنان ـ یا خفت و خواری ـ جهنم است. بنابراین کسانی که ستم‌کار هستند، به دلیل ستم‌شان وارد دوزخ می‌شوند و خدا آنان را به دوزخ می‌افگند. و آنان را هیچ یاوری نیست که یاری کند. زیرا در قیامت همۀ اسباب بریده می‌شود، و هیچ یاوری برای هیچ ستم‌کاری نیست تا در برابر اراده و خواست و فرمان خدا ستم‌کاران را یاری رساند.

اصلی جامع

آیۀ شریفه بیان اصلی جامع است که هرکس که به هر اندازه که در آتش دوزخ وارد شود، به همان‌ اندازه ستم‌کار است و راه نجاتی بر او نیست و او رسوا و خوار خواهد بود. و تنها راه نجات آن است که در حیات دنیایی با تذکر و تفکر به خدا پناه ببریم و خدا را بخوانیم که ما را از آتش دوزخ نجات دهد. این سر آن است که ائمۀ اطهار سلام الله علیهم اجمعین با این مقامات معنوی این‌گونه از خداوند متعال درخواست و التجاء داشتند و از آتش جهنم می‌ترسیدند.

انسان اگر بخواهد در قیامت و عذاب دوزخ رهایی یابد، راه آن ایمان است، ایمانی حقیقی که ملازم با همراهی با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم است. به تعبیر دیگر او باید تنها به راهی برود که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ائمۀ دین علیهم السلام ترسیم کرده‌اند، در این صورت است که مومنان با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم معیت دارند: «یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَه» [تحریم: ۸] قرآن بر «للظالمین» تأکید دارد تا نشان بدهد که دلیل این‌که آنان وارد دوزخ می‌شوند، ستم‌کاری آنان است.

آیۀ ۱۹۳

رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ

ترجمه

پروردگار ما! ما شنیدیم نداکننده‌ای را که به ایمان فرا مى‏خواند که به پروردگارتان ایمان آورید، پس ما ایمان آوردیم. پروردگار ما! گناهان ما را ببخشای، و بدی‌هاى ما را بزداى و ما را در زمره نیکان بمیران.

تفسیر

ادامۀ دعای متفکرانۀ صاحبان‌دل که بیان می‌کنند که ما صدای منادیان توحید یعنی پیامبران و اولیاء الهی و دانشمندان ربانی و ندای فطرت و درون را شنیده‌اند که همۀ این نداها یک سخن بیش نیستند که به پروردگارتان که صاحب‌اختیار شماست، ایمان بیاورید. ما هم ایمان آوردیم و ندای آنان را اجابت کردیم. آن‌گاه با حالت تضرع به خداوند عرض می‌کنند که [۱] گناهان ما را ببخشای و بیامرز، [۲] بدی‌های ما را بزدای تا اثری از آن‌ها در وجود ما باقی نماند و [۳] ما را با نیکان و همراه و در شما آنان بمیران. این دعا توجه به نبوت و امامت در کنار توحید و معاد است.

رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ

صاحبان‌دل و خرد ناب که به توحید و معاد متفکرانه ایمان آوردند و حقیقت توحید و قیامت برای‌شان روشن شده است، در مرحلۀ بعدی بیان از حقیقتی دیگر می‌کنند و آن حقیقت نبوت و امامت است که آنان منادیان الهی هستند که مردم را به ایمان فرامی‌خوانند. آنان با زبان دعا که زبان درخواست و تضرع و التجاء به خدای سبحان است، و با ندای «ربنا» «پروردگار ما» بیان می‌کنند ما شنیدیم صدای نداکنندگانی را که به ایمان فرامی‌خوانند. همۀ پیامبران الهی و ائمۀ اطهار و اولیاء و اوصیاء و همۀ دانشمندان ربانی یک سخن بیش ندارند و آن فراخوانی به ایمان است. آنان به هر عمل و کاری که دستور می‌دهند و هر معرفتی را که بیان می‌کنند، یک جهت بیشتر ندارد و آن جهت فراخوانی به ایمان و رسیدن به توحید ناب است که از هرگونه شرکی منزه است.

بنابراین منظور از «منادیاً» همۀ پیامبران الهی و ائمۀ اطهار و اوصیاء پیامبران و اولیاء الهی و علمای ربانی هستند که مردم را به ایمان ناب فرامی‌خوانند. ندای آنان دعوت به خداست: «قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی» [یوسف: ۱۰۸]

بلکه بالاتر مومن که درمی‌یابد که همۀ نظام آفرینش نشانۀ خداست و باطل و بی‌هدف آفریده نشده است، برای او همۀ نظام آفرینش منادی است که او را به ایمان فرامی‌خواهد. پس برای مومن صاحب‌دل که گوش باطنش باز است، کل نظام آفرینش منادی‌ای است که او را به ایمان فرامی‌خواند. آنان به خداوند متعال عرض می‌کنند که گوش ظاهر و باطن ما چنان با تذکر و تفکر شنوا شده است که «اننا» بیقین و بی‌گمان صدای نداکننده‌ای را که ما را به ایمان به تو فرامی‌خواند، شنیده‌ایم. برای آنان همۀ نظام آفریشن ندا به ایمان است. پس آنان [۱] هم گوشی شنوا دارند و [۲] هم همۀ عالم و نظام آفرینش برای آنان «منادیا» است و [۳] هم نداکننده با صدای رسا ندا به ایمان می‌کند. پس در عالم یک ندا بیشتر نیست،این ندا فراخوانی به ایمان به توحید ناب است، منتها باید گوش باز باشد. پس هم گوش فطرت، و هم گوش قلب، و هم گوش عقل، و هم گوش ظاهر ندای منادی به ایمان را می‌شنوند، به شرط این‌که فطرت و قلب و عقل و جوارح انسان سالم باشد، وگرنه «وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُون بها» [اعراف: ۱۷۹] که موجب می‌شود که بگویند: «قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَیْنا» [بقره: ۹۳] ندای رسای پیامبران و امامان و دانشمندان را می‌شنویم، اما با آن مخالفت می‌کنیم، زیرا گناهان گوشان آنان را سنگین کرده است و ندای حق را اگرچه رساست، نمی‌شنوند: «فِی آذانِهِمْ وَقْرٌ» [فصلت: ۴۴] بنابراین که در عین حالی که می‌شنوند، نمی‌شنوند. گوش‌شان ندای الهی را می‌شنود، اما جان‌شان نمی‌شنود:  «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُون» [انفال: ۲۱] اما مومنان صاحب خرد ناب بخوبی می‌شنوند که همۀ نظام آفرینش و پیامبران و اولیاء الهی آنان را فقط به ایمان به خدا فرامی‌خوانند.

أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ

ندای آنان به ایمان به پروردگارتان است که با او آشنا هستیم، زیرا پروردگار خود شماست که در درون شماست و ندای فطرت شما، شما را به او فرامی‌خواند. او از شما بیگانه نیست.

فَآمَنَّا

آنان می‌گویند، ما این ندا را شنیدیم و ایمان آوردیم. امام سجاد سلام الله علیه در دعای پس از نماز شب به خداوند متعال عرض می‌کنند: «آمَنْتُ بِکَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ مَنُّکَ‏ عَلَیَّ‏ لَا مَنِّی‏ عَلَیْک‏» [بحارالانوار: ۸۴/۳۰۹] حال که بر ما منت گذاشتی و ایمان به ما دادی، از تو ـ پروردگارا ـ متضرعانه سه درخواست داریم:

رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا

درخواست نخست ما آن است که گناهان ما را ببخشایی و بیامرزی. چنان گناهان ما را بپوشانی که هیچ پیامدی بر آن‌ها مترتب نباشد تا ما را گرفتار کند و دنیا و آخرت را تباه کند. این درخواست نخست آنان است. گناه رسوای و خواری است و اگر از چهرۀ انسان و درون او زدوده نشود، او را تباه می‌کند.

وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا

درخواست دوم آن است که بدی‌های ما را ازاله کنی و به‌طور کامل بزدایی. این درخواست بالاتر از اولی است، اولی پوشاندن بود و درخواست دومی  زدودن است که هیچ اثری از آن در وجود ما نباشد. آنان در مرتبۀ دوم دعای خود از پروردگار عالم درخواست می‌کنند که هرچه بدی است از صحنۀ جان آنان زدوده شود تا قلب آنان هیچ نشانی از گناه و بدی نداشته باشد و این تبدیل بدی‌ها به خوبی‌هاست: «إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» [فرقان: ۷۰] از امام صادق سلام الله علیه هم وارد شده است که فرمودند: پیامبر خدا ضلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «إِنَّ رَبِّی وَعَدَنِی فِی شِیعَهِ عَلِیٍّ خَصْلَهً. قِیلَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا هِیَ‏؟ قَالَ: الْمَغْفِرَهُ لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ وَ لَمْ یُغَادِرْ لَهُمْ صَغِیرَهً وَ لَا کَبِیرَهً إِلَّا غَفَرَهَا لَهُمْ وَ یُبَدِّلُ‏ السَّیِّئَاتِ‏ حَسَنَات‏» [تأویل آلایات الظاهرۀ فی العترۀ الطاهرۀ: ۳۷۹ ـ ۳۸۰] این معنای تکفیر بدی‌هاست که به‌صورت کامل آن‌ها را از جان آنان می‌زداید، بلکه جای آن خوبی‌ می‌گذارد.  بنابراین درخواست دوم تأکیدی بر درخواست اول است که ما نه تنها از تو درخواست داریم که گناهان و بدی‌های ما را بپوشانی و از آن‌ها درگذری. بلکه در مرحلۀ بالاتر درخواست می‌کنیم که آن‌ها را نابود و محو فرمایی. زیرا اگر بدی از جان ما محو نشود، در گوشه‌ای از قلب ما خانه می‌کند و همین می‌تواند، سر بزنگاه‌ها به سراغ ما بیاید و ما را گرفتار کند. مومنانی که در فتنه‌ها و آزمون‌ها گرفتار می‌شوند و نمی‌توانند، راه مستقیم را بپیمایند، به دلیل آن است که گناه و بدی‌ای در گوشۀ قلب‌شان لانه کرده است و آنان از آن غافل هستند. بنابراین لازم است که با تضرع از خدا بخواهیم که گناهان و بدی‌های ما را که حتی برای ما مخفی است، نابود و محو کند.

وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ

درخواست سوم مرگ در زمره و همراه با نیکان است. «توفنا» یعنی مرگ ما را همراه با نیکان قرار بده. وقتی را که مقرر فرموده‌ای که جان ما اخذ شود، ما را در شمار نیکان بمیران. این دعا یعنی این‌که زندگی ما در زمرۀ نیکان باشد، زیرا امکان ندارد که مرگ در زمرۀ نیکان باشد، اما زندگی تبهکارانه باشد. قران کریم در سورۀ مبارکۀ مطففین انسان‌ها را سه دسته می‌کند: فجار و تبهکاران، ابرار و نیکوکاران و مقربین. «کَلَّا إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ لَفِی سِجِّین» [مطففین: ۷] «کَلَّا إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ کِتابٌ مَرْقُومٌ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ» [مطففین: ۱۸ ـ ۲۱] مقربان کسانی هستند که مقامی ولاتر از ابرار دارند و بر آنان و اعمال آنان شاهد هستند. و روشن است که کسی که در دنیا زندگی تبه‌کارانه دارد، نمی‌تواند مرگش نیکوکارانه باشد. این‌که آنان از خدا می‌خواهند که مرگ آنان در شمار نیکوکاران باشد، کنایه از آن است که آنان زندگی نیکوکارانه می‌خواهند و این زندگی تا آخرین لحظه‌های زندگی هم با آنان باشد تا مرگشان هم در شمار آنان باشد، چنان‌چه حضرت یوسف علیه السلام که زندگی ایشان سراسر از ایمان و تسلیم خداوند بود، در پایان کار به خداوند عرض کرد:  «أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِین» [یوسف: ۱۰۱] وقتی زندگی توأم با اسلام و صلاحیت باشد، می‌تواند چنین درخواستی از خدا بکند.

پس صاحبان خرد ناب از خداوند متعال درخواست می‌کنند که آنان از هر بدی تخلیه شوند و نقص و عار گناهان پاک شوند و به خوبی‌ها آراسته شوند، به‌گونه‌ای که هیچ بدی در قلب‌شان باقی نماند و از خدا در مرحلۀ سوم درخواست دارند که لطف الهی تا هنگامۀ مرگ بر آنان جاری باشد تا مرگ‌شان هم درشمار  نیکوکاران باشد و در یک کلام عاقبت بخیر شوند. و نه تنها زندگی آنان همراه با نیکویی و دوری از گناهان باشد، مرگ آنان هم به همان صورت باشد.

تیر
11
1396

تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آل‌عمران

چکیدۀ ۶۰

سورۀ آل‌عمران؛ آیات ۱۸۸ تا ۱۹۰

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَهٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۱۸۸) وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۱۸۹) إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ (۱۹۰)

مقام خدیجۀ کبری علیها السلام

محمّد بن مسلم نقل مى‏‌کند که امام باقر علیه السلام فرمود: ابوسعید خدرى به من گفت:  رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند:

إِنَّ جَبْرَئِیلَ قَالَ لِی لَیْلَهَ أُسْرِیَ بِی حِینَ رَجَعْتُ وَ قُلْتُ یَا جَبْرَئِیلُ هَلْ لَکَ مِنْ حَاجَهٍ قَالَ حَاجَتِی‏ أَنْ‏ تَقْرَأَ عَلَى خَدِیجَهَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنِّی السَّلَامَ. این مطلب در شب معراج هنگام بازگشت از معراج اتفاق افتاد.

وَ حَدَّثَنَا عِنْدَ ذَلِکَ أَنَّهَا قَالَتْ حِینَ لَقَّاهَا نَبِیُّ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ لَهَا الَّذِی قَالَ جَبْرَئِیلُ.

فَقَالَتْ: إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّلَامُ وَ مِنْهُ السَّلَامُ وَ إِلَیْهِ السَّلَامُ وَ عَلَى جَبْرَئِیلَ السَّلَامُ‏» [بحارالانوار: ۱۶/۷] جلالت مقام خانم را ببینید که در چه حدی است که نه تنها خدا به او سلام می‌رساند و جبرئیل هم به تبع خدا. بلکه او در مقامی است که هول نمی‌شود و پاسخ سلام را چه شایسته می‌دهد.

دربارۀ مقام حضرت خدیجه سلام الله علیها روایتی دیگر بخوانم. مقتل الحسین للخوارزمی (بإسناده) عن عمر بن الخطّاب قال:

قال رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم: لمّا أن مات ولدی من خدیجه أوحى اللّه إلیّ أن أمسک عن خدیجه، و کنت‏ لها عاشقاً»  [عوالم العالم: ۱۱/۳۹] این کلام خداست که من عاشق خدیجه هستم.[۱] خدا عاشق خدیجه است و به عوض آن پسر به او و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فاطمۀ زهراء سلام الله علیها را عنایت فرمود. بنابراین نسل پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و همۀ ائمۀ اطهار علیهم السلام از خدیجۀ کبری سلام الله علیها است. معلوم است، کسی که همه‌ ثروتش را برای خدا داد، خداوند هم بهترین پاداش را به او می‌دهد.

ادامۀ روایت دارد که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به خداوند تبارک تعالی عرض کردند: «فسالت الله ان یجمع بینی وبینها»

این روایت تاریخی هم بخوانم و از حضرت خدیجۀ کبری سلام الله علیها التماس دعا داشته باشیم که ما را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دعا و سفارش بفرمایند. مادر ما هستند و به همگی ما مهربانند و دعای ایشان رد نمی‌شود:

«عَنِ ابْنِ إِسْحَاقَ‏ أَنَّ خَدِیجَهَ بِنْتَ خُوَیْلِدٍ وَ أَبَا طَالِبٍ علیهما السلام مَاتَا فِی عَامٍ وَاحِدٍ فَتَتَابَعَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم هَلَاکُ خَدِیجَهَ وَ أَبِی طَالِبٍ. وَ کَانَتْ خَدِیجَهُ وَزِیرَهَ صِدْقٍ عَلَى الْإِسْلَامِ وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم یَسْکُنُ إِلَیْهَا» [کشف الغمۀ: ۱/۵۱۱] وزیر صادق پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم که ایشان نزد او آرامش می‌‌گرفت.

آیۀ ۱۸۸

لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَهٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ

مفردات

مفازۀ

الْفَوْزُ به معنای پیروزی به خیر و نجات از شر است. و مفازۀ در آیۀ شریفۀ «فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ‏ بِمَفازَهٍ مِنَ الْعَذابِ» به معنای رهایی است. «گمان مبر آنان را از عذاب رهایی است.» گفته شده است که «مفازۀ» به معنای پراکنده‌شدن در بیابانی وسیع است که موجب هلاکت می‌شود. و این‌گونه نام‌گذاری به ضد در عرب رسم است. [کتاب العین: ۷/۳۸۹]

ترجمه

گمان مدار کسانى که به آنچه آورده‌اند، شاد شوند؛ و دوست دارند به آنچه  نمی‌کنند، ستایش شوند. مپندار آنان را  از عذاب رهایى است، و ایشان را عذابى دردناک است.

تفسیر

آیۀ شریفه بیان اصلی جامع و کلی در نقد رفتار منافقان و دشمنان دین خدا به ویژه نخبگان و دانشمندان بدکردار است که یکی از مصادیق آن یهودیان و دانشمندان نابکار آن‌ است. به این دلیل ارتباطش با آیات گذشته مشخص است و زمینه است برای آیۀ بعدی و آیات آتی که بمنزلۀ چکیدۀ و نتیجۀ سوره هستند. بنابراین محور آیه منافقان و یهودیان و اهل کتاب و خلاصه همۀ کسانی است که در مقابل ایمان ایستاده‌اند و آن بیان دو صفت مذموم است، [۱] یکی خوشحالی از کارهای ناپسند و ناشایست خود؛ و [۲] دوم توقع ستایش و پاداش به دلیل کارهای ناکرده. خداوند متعال بیان می‌فرماید که نتیجۀ چنین رفتاری گرفتاری به عذاب و آن هم عذاب دردناک است.

لا تَحْسَبَنَّ

آیۀ خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است و مطلبی را تبین می‌فرماید که طبق آن شناخت دشمنان دین خدا برای مسلمانان حاصل می‌شود. در این آیه دو ویژگی از روان‌شناسی آنان بیان می‌شود. آیۀ شریفه از کسانی سخن می‌گوید که در جمع مردم هستند، اعم از علماء و دانشمندان و روشنفکران و سیاسیون و امثال آن که دارای روحیۀ خودپسندی هستند و برای خود حساب ویژه باز کرده و به این وسیله مقابل دین خدا می‌ایستند و موجب اذیت و آزار مومنان می‌شوند.

الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا

نخست آنان به کارهای ناشایست و ناپسند خود خوشنود و خوشحال هستند. رفتار آنان برآمده از دین و دستورات خدا نیست، بلکه برآمده از نفسانیت خود و تسلط شیطان است، به این دلیل همۀ رفتار و کردار آنان ناشایست و ناپسند است، اما آنان به آن‌چه انجام می‌دهند، خوشنود و خوشحال هستند. این نشاط کاذب و دورغین برآمده از کارهای ناپسند اجتماعی و سیاسی آنان است که با آن توانستند مردم را بفریبند و دین خدا را متوقف کنند. دلیل این صفت ناپسند آن است که آنان به زندگی پست دنیویی شادمان هستند: «وَ فَرِحُوا بِالْحَیاهِ الدُّنْیا وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا فِی الْآخِرَهِ إِلَّا مَتاع» [رعد: ۲۶] و این شادمانی دورغین است، زیرا پیروزی در دنیا که در راستای آخرت نباشد، جز فریب نیست.

وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا

دومین ویژگی آنان این است که توقع دارند که مردم به کارهای ناکردۀ آنان از آنان تمجید کنند. در حقیقت آنان چنان خود و کارهای خود را جلوه می‌دهند که کارهای ناکرده را هم کرده نشان می‌دهند و این‌گونه از دیگران توقع تعریف و تمجید دارند و این رفتاری است که در سیاست‌مداران و اهل تبلیغات  بسیار دیده می‌شود.

فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَهٍ مِنَ الْعَذابِ

قرآن با «فاء» تفریع» مجدد «لا تحسبنّ» را تکرار فرمود تا نشان بدهد و تأکید فرماید نتیجۀ این کارهای آنان رهایی از آتش و عذاب نیست. «لا تحسبنّ» دو مفعول دارد، مفعول او آن «هم» است، و مفعول دوم ظاهراً «بمفارۀ» است: «مپدار آنان را از عذاب رهایی است»

آنان گمان می‌کنند که با این  رفتار خود به پیروزی می‌رسانند و از شکست فرار می‌کنند. اما آنان با خود چیزی را آورده‌اند که نتیجۀ آن عدم رهایی از عذاب یعنی شکست مطلق و ابدی است.

وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ

بلکه آنان را عذابی دردناک است. با تعبیر «لهم» عذاب را بیان فرمود تا نشان بدهد که عذاب همۀ وجود آنان را می‌گیرد و این عذاب هم فعلی است نه این‌که در آینده آنان را دربرگیرد، بلکه هم‌اکنون گرفتار آن هستند، اگرچه به دلیل حجاب دنیا از آن خبری ندارند و در غفلت هستند.

هشدار

آیۀ شریفه هشداری جدی به همۀ ماست که مراقبت درون خود باشیم که دچار این صفات ناپسند نشویم. در سورۀ صف هم مومنان را مخاطب قرار می‌دهد و آنان را شدیداً توبیخ می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ» [صف: ۲] و نتیجۀ چنین نگاه و عملی را ‏آن می‌داند که چنین صفتی نزد خدا گناهی بس ناپسند است  «کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُون» [صف: ۳] می‌داند. مگر مومن می‌تواند وعده‌ای بدهد و آن را انجام ندهد؟ به ویژه این‌که بخواهد به کار نکرده و فضیلت نداشته مورد ستایش واقع شود و  نشاطی دورغین به کارهای ناپسند خود داشته باشد.

بنابراین ملاحظه می‌کنید که چه‌بسا ـ مثلاً ـ در رزوهای انتخابات که متأسفانه زیاد رخ می‌دهد، ـ افراد فریب‌کاری می‌کنند، و کارهای ناشایست و ناپسند خود را خوب جلوه می‌دهند و کارهای ناکرده را کرده نشان می‌دهند و هیاهو راه می‌اندازند تا موفق تشویق واقع شوند و رأی بیاورند، ظاهر این کار آنان پیروزی و جلب آراء مردم است، اما باطن کار آنان رهایی در بیابانی وسیع و بی‌آب و توشه است که جز هلاکت در آن راهی نیست. و این وعید سخت خداوند به آنان است که در دنیا و آخرت شما دچار عذابی دردناک می‌شوید و از آن رهایی ندارید.

نکتۀ دیگر این‌که آیۀ صرفاً اختصاص به افراد ندارد، بلکه جریان و گروه‌ها و جوامع را هم شامل می‌شود. اگر این دو صفت ناپسند برای گروه‌ها و جوامع هم پیدا شد که برای خود حساب ویژه باز کنند، باید سقوط و انحطاط و نابودی را در چهرۀ آنان دید. بنابراین هرگاه بر انسان‌ها یا گروهی انسان و جوامعی دلبستگی به دنیا ریشه دواند، موجب می‌شود که دیگر حق بر آنان ولایتی نداشته باشد و از ولایت خدا خارج شوند و به باطل گرایش پیدا کنند و همین موجب هلاکت آنان است که هیچ راه نجات و رهایی از آن نیست.

آیۀ ۱۸۹

وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ

ترجمۀ

و فرمانروایى آسمان‏ها و زمین از آنِ خداست، و خدا بر هرچیزی تواناست.

تفسیر

آیۀ شریفه بمنزلۀ جمع‌بندی فصل و مطالب گذشته است که نابکاران را توهم برداشته است که با کارهای خلاف خود به رستگاری و پیروزی می‌رسند. اما این توهمی بیش نیست، زیرا مالکیت آسمان‌ها و زمین منحصراً از آن‌ِ خداست و خدا بر هرکاری تواناست. بنابراین آنان را چه می‌شود که فکر می‌کنند که جز از مسیری که خداوند متعال معین کرده است، می‌توانند به فلاح و رستگاری و پیروزی دست پیدا کنند و از شکست و ناکامی رهایی یایند؟ ازاین‌رو آیۀ شریفه بیان اصلی جامع و کلی است که مصحح رفتار آدمی است. این اصل جامع به دو بیان آمده است.

وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ

نخست فرمانرویی آسمان‌ها و زمین منحصراً از آنِ خداست.

وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ

دوم و خدا بر هرچیز و هر کاری تواناست.

مبنای معرفت و حرکت جمعی

در نتیجه هرگونه کارشکنی و رفتار ناپسند برای رسیدن به هدف راه به جایی نمی‌برد. این اصل جامع بیان مبنای حرکت و معرفت جمعی برای تحقق اهداف اسلامی روی زمین است. و بیان می‌فرماید که مسلمانان اگر در جهت و مسیر تحقق اهداف الهی تابت‌قدم باشند، یقیناً پیرو هستند. راه آن در آیات گذشته بیان شد، راه آن ارادۀ مستحکم است که این اراده و خواست تنها با پایداری و تقوا به دست می‌آیند. اما دشمنان آنان ـ اعم از اهل کتاب به ویژه یهود، منافقان، و مشرکان ـ راه به جایی نخواهند برد. زیرا آنان تکیه بر قدرت پوشالی و توهمی مادی خود دارند، یعنی آنان با توهم قدرت پیش می‌روند که سرابی بیش نیست، و قیامت که روز بروز حقیقت و جزای کامل اعمال است، نتیجۀ قطعی کارهای خود را می‌بیند که آنان تحت فرمانروایی مطلق خداوند هستند:  «یَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا یَخْفى‏ عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْ‏ءٌ لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار» [غافر: ۱۶]

اما مسلمانان تکیه بر قدرت حقیقی الهی دارند که محیط بر هر چیزی است. و یقیناً هیچ چیزی نمی‌تواند بر فرمانروای مطلق و قدرت و تسلط بی‌منازع خدا هماوردی کند. بنابراین آیۀ شریفه تعلیلی بر آیات گذشته است و مبنای رفتار مسلمان را در حرکت فردی و جمعی روشن می‌فرماید و این یکی از مبنای معرفت جمعی در مسیر تحقق اهداف اسلامی روی زمین است که اگر بخواهیم به اهداف الهی در دنیا برسیم و در آخرت هم رستگارشوید، راهش آن است که تکیه بر خدا کنید تا شهد شیرین پیروزی را بچشید.

فصل هشتم

آیۀ ۱۸۹ بمنزلۀ پایانی بر فصل هفتم و واسطه‌ای بین آن فصل و فصل هشتم است. و فصل هشتم فصل پایانی سورۀ مبارکۀ آل‌عمران است که در حکم نتیجه‌گیری و جمع‌بندی از کل سوره و بازگشت به ابتدای آن است. آیات سورۀ مبارکۀ آل‌عمران در تبین حرکت جمعی؛ مومنان برای تحقق اهداف اسلامی روی زمین و تحقق جامعۀ اسلامی بیان فرمود با چالش‌های متعددی مواجه هستند که آیات متعدد آن‌ها را بیان فرمود. و هم‌چنین نشان داد که جامعۀ اسلامی و مومنان مواجه با چهار جریان عمده هستند که جلوی تحقق دین و اهداف الهی سد هستند: [۱] ضعیف‌الایمان‌ها، [۲] منافقان، [۳] اهل‌کتاب به ویژه یهود، و [۴] مشرکان. در آیات پایانی نشان می‌دهد که مومنان ایمان دارند که همۀ عالمِ آفریشن نشانه و آیت الهی هستند و همواره در حال ذکر و نماز و قیام و قعود و دعا و تفکر و اندیشه هستند، یعنی همواره خود را به نقطۀ قدرت و حکمت بی‌نهایت متصل کرده‌اند. و این در حقیقت تبین جامعۀ اسلامی و مسلمانان است که اهل اندیشه و نماز و دعا و ذکر هستند. و خداوند هم راه را برای آنان باز می‌کند و آنان نتیجۀ کردار خود را می‌بینند. بنابراین مسلمانان از قدرت ظاهری دشمنان دین ترسی به دل راه ندارند، بلکه تنها راه تقوا را طی می‌کند.

آیۀ انتهایی سوره دستوری جامع به مومنان می‌دهد که آنان را در جهت تحقق اهداف الهی یاری می‌کند و آن پایداری و صبر و ارتباط و هم‌دلی مومنان و در نهایت تقواست که این‌هاست که موجب پیروزی مومنان در حرکت جمعی آنان است و آنان را به نتیجه می‌رساند. بنابراین نشان می‌دهد که اگر مومنان بخواهند به نتیجه برسند، هیچ راهی جز صبر و استقامت جمعی و هم‌دلی و ارتباط و همکاری  و تقوا ندارند. و تقوا کلیدواژۀ پیروزی و مسیر تحقق اهداف اسلامی بر روی زمین است که سوره با آن پایان می‌پذیرد.

آیۀ ۱۹۰

إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ

ترجمه

بیقین در آفرینش آسمان‌ها و زمین و آمدورفت شب و روز براى خردمندان نشانه‏هایى هست.

تفسیر

آیۀ شریفه شروع فصل جدید و تأکید بر تعلیل آیۀ پیشین است. گفتیم که آیۀ پیشین واسطۀ آیات گذشته و آیات آینده است. این آیۀ در ادامۀ آیۀ پیشین توحید الهی را تبین می‌فرماید که مبنای حرکت و معرفت فردی و جمعی مومنان است، و در ادامه نشان می‌دهد که این مبنای توحیدی چگونه در رفتار فردی و عبادی و جمعی آنان تأثیر دارد. در آیۀ پیشین مالکیت و فرمانروایی خداوند متعال بر آسمان‌ها و زمین را تبین فرمود، در این آیه شروع دسته‌ای از آیات الهی است که حال مومنان حقیقی را نشان می‌دهد که آنان آفرینش آسمان‌ها و زمین و جا به‌ جایی شب و روز را آیه و نشانۀ خداوند می‌دانند. زیرا آنان دارای خردی ناب هستند که اندیشه و تفکر در آفرینش خدا آنان را به حقیقت جهان ماسوی الله سوق می‌دهد. آنان قلب و خردی حقیقت‌بین دارند و از ظاهر جهان به حقیقت آنا یعنی جنبۀ آیه‌بودن و نشانه‌بودن آن‌ها پی می‌برند.

إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ

یکی از جلوه‌های توحید آن است که آسمان‌ها و زمین مخلوق خداوند متعال هستند و این نشانه‌ای برای خرمندان و صاحب‌دلان است. ظاهراً منظور از آسمان‌ها و زمین کل جهان آفرینش است، نه صرفاً آسمان‌ها و زمین مادی. و آیۀ بیان می‌فرماید که کل جهان، آفریده و مخلوق خداوند است که یکی از جلوه‌های آن آسمان‌ها و زمین مادی ماست که ما راحت‌تر می‌توانیم، آن را درک کنیم، زیرا به حس و عقل ما می‌آیند. در آیات متعدد از «سماء» ذکری به میان آمده است که نشان می‌دهد که این آسمان بالا سر ما نیست، مثل  «فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَ أَوْحى‏ فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ وَ حِفْظاً» [فصلت: ۱۲]  «پس آنها را [به صورت‏] هفت آسمان، در دو هنگام مقرّر داشت و در هر آسمانى کار [مربوط به‏] آن را وحى فرمود، و آسمانِ [این‏] دنیا را به چراغها آذین کردیم» آسمان دنیا را در مقابل هفت آسمان قرار داد. یا «إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماء» [اعراف: ۴۰]

بنابراین همۀ آسمان‌ها و زمین مخلوق خداوند هستند و چون مخلوقند آیه و نشانه هستند و حقیقتی جز نشانه‌بودن ندارند، بلکه دقیق‌تر خود آفرینش آنان نشانه است که خداوند با حکمت و قدرت خود آنان را از هیچ آفرید و پدید آورد. منتها باید انسان‌ها با خردی ناب به این حقیقت نظر بیاندازند و در آن اندیشه کنند: «أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ وَ إِلَى السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ وَ إِلَى الْجِبالِ کَیْفَ نُصِبَتْ وَ إِلَى الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَت» [۱۷ ـ ۲۰]

وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ

آمدورفت و جابه‌جایی شب و روز با این نظم دقیق نشانی دیگر از حکمت و قدرت خداوند متعال است: «وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَهً لِمَنْ أَرادَ أَنْ یَذَّکَّرَ أَوْ أَرادَ شُکُوراً» [فرقان: ۶۲] برای کسانی که چشم بصیرت‌شان باز است، این‌که شب و روز در پی هم می‌آیند و چنین نظم دقیقی دارند، نشانه‌ای از قدرت و حکمت و فرمانروایی او بر جهان آفرینش و توانایی او بر هرچیزی است.

 لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ

این‌ها همگی نشانه‌هایی هستند که صاحبان خرد را به سوی خدا رهنمون می‌کند. آیات قرآن تأکید دارند که همۀ موجودات و مخلوقات عالم نشانه هستند و هیچ حیثیتی جز نشانه‌بودن هم ندارند. یعنی حقیقت آنان همین آیه‌بودن است و نباید آنان را مستقل و جدا از خداوند متعال دید. بلکه مومن واقعی به هر کجا بنگرد و به هرچه بنگرد، جز خدا را نمی‌بینند، زیرا همۀ عالم ملک خداست و هیچ از خود ندارد: «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه» [بقره: ۱۱۵] بنابراین همۀ جهان همیشه و در همه‌جا برای صاحب خرد نیست مگر آیۀ خدا؛ و هیچ استقلالی از خود ندارند، بلکه شأن آنان جز آیه‌بودن نیست:  «وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنِینَ وَ فِی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُون» [ذاریات: ۲۰ ـ ۲۱] بنابراین هرچه او می‌بیند، مثل هر برگ درختی در نگاه او آیه و نشانه‌ای است از خداوند: «هر ورقش دفتری است؛ معرفت کردگار» بلکه وقتی به خود نگاه می‌کند، می‌یابد که خود او هم شأنی ندارد، جز این‌که شأن و آیۀ خداست. فقط باید چشم بصیرت را باز کند: «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَق» [فصلت: ۵۳] همۀ عالم نشانۀ خداست، هم جهان آفاقی و هم جهان انفسی یعنی خود ما و نشان می‌دهد که حق فقط خداست و همۀ عالم حقیقتی جز نشانه‌بودن ندارند. اما چشم‌مان ظاهربین از این حقیقت نشانی نمی‌بینند، زیرا علم آنان فقط دنیابین است، و توان ندارد به باطن و حقیقت عالم برود: «یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غافِلُون» [روم:۷]

اولی الالباب

خداوند در آیات متعدد نشان می‌دهد که امور عالم برای انسان‌ها آیه و نشانه هستند، تعبیراتی چون:  «لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُون» [بقره: ۱۶۴]؛ «لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُون» [انعام: ۹۹]؛ «لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَّقُون» [یونس: ۶]؛ «لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُون» [یونس: ۶۷] «لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون» [رعد: ۳] «لَآیاتٍ لِأُولِی النُّهى» [طه: ۵۴] «لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُور» [سبأ: ۱۹] و بیان‌های مشابه نشان می‌دهد که کل آفرینش و جهان هستی و آن‌چه در درون انسان و جامعۀ انسانی می‌گذرد، آیه و نشانۀ حکمت و قدرت و خلاصه توحید خداست، منتها باید انسان‌ها چشم و گوش خود را باز کنند، و با دلی مومنانه که تقوا آن را پر کرده است، به حقیقت هستی بنگرند و در آن تفکر و تعقل کنند. به تعبیر دیگر همۀ عالم برای همۀ انسان‌ها آیه و نشانه است، اما بسیاری از انسا‌ن‌ها مجاری ادراکی خود را بر روی این حقیقت بسته‌اند: «لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُون» [اعراف: ۱۷۹]  و تنها «اولی الالباب» این حقیقت را درک می‌کنند. آنان کسانی هستند که از ظاهر و قشر اشیاء عبور کرده و به لُب و حقیقت آن راه یافته‌اند و خود نیز صاحب خردی ناب شده‌اند. به این دلیل است که حقیقت‌بین هستند و از ظاهر به باطن و لُب عالم سفر کرده‌اند. این‌گونه است که آنان به هرچیزی که نگاه می‌کنند، چشم و گوش خود را باز می‌کنند و جز خدا و صدای او را نمی‌شنوند و عقل و اندیشۀ خود را از هرگونه ظاهربینی پاک می‌کنند و در جهان با اندیشۀ ژرف تفکر و تعقل می‌کنند و حقیقت آن را بعینه می‌بینند.

بنابراین کل هستی برای آنان دلیلی واضح و آشکار است بر توحید الهی.

تذکر:

آیاتی که در گذشته نقل شد، نشان می‌دهد که مجموعۀ آفرینش برای مومنان و متقیان و عاقلان و متفکران و کسانی که گوش‌شان باز است و اهل صبر و شکر هستند، آیه و نشانه هستند. و این آیات نشان می‌دهد که مومنان حقیقی اهل عقل و تفکر هستند. اما در این آیه از اولی الالباب به جای عاقلان یاد فرمود تا نشان بدهد که منظور از عاقلان کسانی است که اندیشه و خردورزی آنان به لُب امور و مسائل و باطن و حقیقت آنان رسوخ می‌کند و قشر و ظاهر را درمی‌نوردد. بنابراین با این تعبیر بیان فرمود که منظور همۀ عاقلان نیست، بلکه دانشمندان و فلاسفۀ ملحد و بی‌توجه دارای عقل و اندیشه هستند، اما عقل و اندیشۀ آنان در حد ظاهر گرفتار آمده است و به لب و حقیقت آن‌ها نرفته است. پس مومن حقیقی ظاهربین نیست. چنان‌چه مومن حقیقی «اولی النهی» هستند، یعنی عقل آنان را از گناه و مخالفت با خدا باز می‌دارد. وگرنه گناهکاران هم ظاهراً عاقل هستند، اما عقلی که انسان را از گناه باز ندارد، اولی نهی نیست. [الرحمۀ من الرحمن: ۱/۴۸۷] بلکه آنان در حقیقت عاقل نیستند.

بحث روایی؛ اهمیت آیات ۱۹۰ تا ۱۹۴ و لزوم تدبر در آن‌ها

روایات نشان می‌دهند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای نماز شب که بیدار می‌شدند، ابتدا این آیات را می‌خوانند:

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَهِ عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ‏ وَ ذَکَرَ صَلَاهَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم قَالَ:

کَانَ‏ یُؤْتَى‏ بِطَهُورٍ فَیُخَمَّرُ [آن را می‌پوشاند] عِنْدَ رَأْسِهِ وَ یُوضَعُ سِوَاکُهُ تَحْتَ فِرَاشِهِ ثُمَّ یَنَامُ مَا شَاءَ اللَّهُ فَإِذَا اسْتَیْقَظَ جَلَسَ ثُمَّ قَلَّبَ بَصَرَهُ فِی السَّمَاءِ ثُمَّ تَلَا الْآیَاتِ مِنْ آلِ عِمْرَانَ «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ» [منظور آیات ۱۹۰ تا ۱۹۴ است] الْآیَهَ ثُمَّ یَسْتَنُّ [مسواک می‌زدند] وَ یَتَطَهَّرُ ثُمَّ یَقُومُ إِلَى الْمَسْجِدِ فَیَرْکَعُ أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ عَلَى قَدْرِ قِرَاءَتِهِ رُکُوعُهُ وَ سُجُودُهُ عَلَى قَدْرِ رُکُوعِهِ؛ یَرْکَعُ حَتَّى یُقَالَ مَتَى یَرْفَعُ رَأْسَهُ؛ وَ یَسْجُدُ حَتَّى یُقَالَ مَتَى یَرْفَعُ رَأْسَهُ ثُمَّ یَعُودُ إِلَى فِرَاشِهِ فَیَنَامُ مَا شَاءَ اللَّهُ. ثُمَّ یَسْتَیْقِظُ فَیَجْلِسُ فَیَتْلُو الْآیَاتِ مِنْ آلِ عِمْرَانَ وَ یُقَلِّبُ بَصَرَهُ فِی السَّمَاءِ ثُمَّ یَسْتَنُّ وَ یَتَطَهَّرُ وَ یَقُومُ إِلَى الْمَسْجِدِ فَیُصَلِّی أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ کَمَا رَکَعَ قَبْلَ ذَلِکَ. ثُمَّ یَعُودُ إِلَى فِرَاشِهِ فَیَنَامُ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ یَسْتَیْقِظُ فَیَجْلِسُ فَیَتْلُو الْآیَاتِ مِنْ آلِ عِمْرَانَ وَ یُقَلِّبُ بَصَرَهُ فِی السَّمَاءِ ثُمَّ یَسْتَنُّ وَ یَتَطَهَّرُ وَ یَقُومُ إِلَى الْمَسْجِدِ فَیُوتِرُ وَ یُصَلِّی الرَّکْعَتَیْنِ ثُمَّ یَخْرُجُ إِلَى الصَّلَاه» [تهذیب الاحکام: ۲/۳۳۴]

«شب‌ها به هنگام خواب ظرف آبى را که روى آن را پوشانده بودند بالاى سر آن حضرت و مسواک او را زیر بسترش مى‏نهادند و آن حضرت مى‏خوابید آن قدر که خدا بخواهد. چون از خواب بیدار مى‏شد مى‏نشست و دیده به آسمان مى‏گرداند و آیات آخر سوره آل عمران: «انّ فى خلق السموات و الارض»  (آیات ۱۹۰ تا ۱۹۴) را تلاوت مى‏نمود. سپس مسواک مى‏کرد و وضو مى‏گرفت و به محل نماز مى‏رفت و چهار رکعت [از نماز شب‏] مى‏خواند، و رکوع هر رکعتش به قدر حمد و سوره‏اى بود که مى‏خواند، و سجودش به قدر رکوع آن طول مى‏کشید به حدى که مى‏گفتند: کى سر از رکوع برمى‏دارد و به سجده مى‏رود؟! و آن قدر در سجده مى‏ماند که مى‏گفتند: کى سر از سجده برمى‏دارد؟! آن‏گاه به بستر خود باز مى‏گشت و دوباره مى‏خوابید آن قدر که خدا بخواهد، سپس بیدار مى‏شد و مى‏نشست و دیده به آسمان مى‏گرداند و آیات آخر آل‌عمران را تلاوت مى‏نمود. آن‏گاه مسواک مى‏کرد و وضو مى‏گرفت و به محل نماز مى‏رفت و به خواندن چهار رکعت دیگر از نماز شب مى‏پرداخت به همان نحو که قبلا خوانده بود. باز به بستر مى‏رفت و مقدارى که خدا بخواهد مى‏خوابید سپس بیدار مى‏شد و دیده به آسمان مى‏گرداند و همان آیات را تلاوت مى‏نمود و باز مسواک کرده، وضو مى‏گرفت و وتر را مى‏خواند و بعد از آن دو رکعت نافله صبح را مى‏گزارد و براى نماز صبح به مسجد مى‏رفت‏.»

ما کیفیت نماز شب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را نقل کردیم که شاید کمی خجالت بکشیم. اما آن‌چه برای ما در این بحث مهم است، توجه به قرائت مکرر آیات سورۀ آل‌عمران است. در روایات هم قرائت آیات پنج‌گانۀ مذکور در هنگام برخاستن برای نماز شب و خوابیدن به پهلو پس از نماز صبح و هنگام نافلۀ ظهر امر شده است. [تسنیم: ۱۶/۶۲۵]

هم‌چنین روایات تأکید دارند که باید در این آیات تدبر شود.

از پیامبر خدا وارد شده است که وقتی آیه نازل شد، پیامبر خدا فرمودند:  «وَیْلٌ‏ لِمَنْ‏ لَاکَهَا بَیْنَ فَکیَه وَ لَمْ یئأمل ما فیها» [تفسیر الصافی: ۱/۴۰۹] یا در روایت دیگری وارد شده است: «وَیْلٌ‏ لِمَنْ‏ لَاکَهَا بَیْنَ لَحْیَیْهِ وَ لَمْ یَتَدَبَّرْهَا» [مجمع البحرین: ۵/۲۸۷] «لاکها بین فکّیه» یا «لاکها بین لحییه» یعنی آیات را در دهانش بچرخند یا بین ریش‌های خود بچرخاند که کنایه از خواندن و قرائت آن آیات است. طبعاً باید آیات را که می‌خوانیم در آن تدبر و تأمل کنیم و اندیشۀ و قلب ما هم با زبان ما هماهنگ شود. و این لزوم تدبر در آسمان‌ها و زمین و آیات آفاقی و انفسی الهی را می‌رساند که آیات مذکور تبین آن است.

[۱]  معمولاً «واو» در «و کنت لها عاشقاً» را حالیه گرفته‌اند و این‌گونه ترجمه می‌کنند: خدا دستور داد که از خدیجه دوری کن، در حالی که من عاشق خدیجه بود. ادامۀ روایت هم این ترجمه و این برداشت را تأیید می‌کند که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم این فرمان الهی را رعایت کرده است و «فسألت الله ان یجمع بینی و بینها» «فأتانی جبرئیل…» و ادامۀ داستان. من از خدا درخواست کردم که بین من و خدیجه جمع کند، بین ما مجامع باشد، و پس جبرئیل آمد و رطب بهشتی داد و گفت: بخور و با خدیجه مواقعه کن و من هم دستور را انجام داد و او به فاطمه حامله شد.

«لمّا أن مات ولدی من خدیجه أوحى اللّه إلیّ أن أمسک عن خدیجه، و کنت‏ لها عاشقاً، فسألت اللّه أن یجمع بینی و بینها، فأتانی جبرئیل فی شهر رمضان، لیله جمعه لأربع و عشرین، و معه طبق من رطب الجنّه، فقال لی: یا محمّد کل هذا، و واقع خدیجه اللیله، ففعلت، فحملت بفاطمه»

اما ما چرا این‌گونه ترجمه نکردیم، در حالی که متن مساعدت با آن دارد؟ زیرا مقام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بالاتر از آن است که در برابر فرمان خدا، چنین سخن بگویندف که نوعی حکایت از نارضایتی حضرت است. اگرچه این کلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هم باشد، مقصود حاصل است، زیرا ایشان مظهر تام الهی هستند و کلام ایشان کلام خداست.

حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031