مرداد
23
1395

تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آل‌عمران

چکیدۀ ۳۴

فضیلت‌های فراموش‌شده

شمه‌ای از رفتار پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم

مرحوم شیخ حر در وسائل از دیلمی در ارشاد القلوب [۱/۱۱۵] نقل می‌کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم (۱) یَرْقَعُ‏ ثَوْبَهُلباس‌شان را خودشان وصله می‌کردند (۲) وَ یَخْصِفُ نَعْلَهُ کفش‌شان را خودشان می‌دوختند (۳) وَ یَحْلُبُ شَاتَهُ گوسفندان را خودشان می‌دوشیدند یعنی باری بر دوش دیگران نبودند که دیگران کارهای‌شان را انجام بدهند، بلکه کارهای شخصی و خانۀ خودشان را خودشان انجام می‌دادند. (۴) وَ یَأْکُلُ مَعَ الْعَبْدِ با بردگان غذا می‌خورد (۵) وَ یَجْلِسُ عَلَى الْأَرْضِ بر زمین می‌نشستند (۶) وَ یَرْکَبُ الْحِمَارَ بر دازگوش می‌نشست (۷) وَ یُرْدِفُ دیگران را هم بر ترک خود سوار می‌فرمود (یعنی کم‌ترین مرکب آن روز نه اسب اصیل عرب که نشانۀ برزگی بود (۸) وَ لَا یَمْنَعُهُ الْحَیَاءُ أَنْ یَحْمِلَ حَاجَهً مِنَ السُّوقِ إِلَى أَهْلِهِ شرم مانع  نمی‌شد نیاز خود را از بازار تهیه کند و خودشان برای خانواده حمل کنند و بیاورند (۹) وَ یُصَافِحُ الْغَنِیَّ وَ الْفَقِیرَ  با بی‌نیاز و فقیر روبوسی می‌کردند ـ برای ایشان بین فقیر و غنی فرقی نبود که غنی را به دلیل ثروتش بر فقیر برتری بدهند. ـ  (۱۰) وَ لَا یَنْزِعُ یَدَهُ مِنْ یَدِ أَحَدٍ حَتَّى یَنْزِعَهَا هُوَ وقتی با کسی دست می‌‌دادند، دست خود را نمی‌کشیدند تا او دست خود را بکشد. ـ نهایت ادب در معاشرت ـ (۱۱) وَ یُسَلِّمُ عَلَى مَنِ اسْتَقْبَلَهُ مِنْ غَنِیٍّ وَ فَقِیرٍ وَ کَبِیرٍ وَ صَغِیرٍ به هرکس به سوی ایشان می‌آمد، سلام می‌کردند، بی‌نیاز باشد یا فقیر، بزرگ‌سال باشد، یا کم‌سن و سال (۱۲) وَ لَا یُحَقِّرُ مَا دُعِیَ إِلَیْهِ وَ لَوْ إِلَى حَشَفِ التَّمْرِ اگر برای غذا دعوت می‌شدند، آن را کوچک و پست نمی‌شمردند حتی اگر خرمایی پوسیده باشد (۱۳) وَ کَانَ خَفِیفَ الْمَئُونَهِ کم مئونه بود، یعنی مخارج زندگی ایشان کم و سبک بود (۱۴) کَرِیمَ الطَّبِیعَهِ طبعی بلند و بزرگوار داشت (۱۵) جَمِیلَ الْمُعَاشَرَهِ خوش معاشرت بود (۱۶) طَلْقَ الْوَجْهِ خوش‌رو بودند، (۱۷) بَسَّاماً مِنْ غَیْرِ ضَحِکٍ همواره بر چهره لبخندی داشتند، بی آن‌که بخندند، (۱۸) مَحْزُوناً مِنْ غَیْرِ عُبُوسٍ همواره اندوهگین بودند، بی آن‌که چهره‌شان درهم باشد، (۱۹) مُتَوَاضِعاً مِنْ غَیْرِ مَذَلَّهٍ همواره متواضع بودند، بی‌ آن‌که ذلت و زبونی در ظاهر رفتار ایشان باشد، (۲۰) جَوَاداً مِنْ غَیْرِ سَرَفٍ همواره بخشنده بودند، بی آن‌که اسراف کنند، (۲۱) رَقِیقَ الْقَلْبِ دل‌نازک بودند، (۲۲) رَحِیماً بِکُلِّ مُسْلِمٍ به همۀ مسلمانان مهربان بودند، (۲۳) وَ لَمْ یَتَجَشَّ مِنْ‏ شِبَعٍ قَطُّ هرگز از روی سیری آورغ نزدند، ـ یعنی هرگز بیش از حد نیاز غذا نخوردند ـ (۲۴) وَ لَمْ یَمُدَّ یَدَهُ إِلَى طَمَعٍ قَطُّ.» هرگز دست طمع به سوی چیزی دراز نکردند. [وسائل الشیعۀ: ۵/۵۴]

(۱) لباس‌شان را خودشان وصله می‌کردند. (۲) کفش‌شان را خودشان می‌دوختند (۳) گوسفندان را خودشان می‌دوشیدند یعنی باری بر دوش دیگران نبودند که دیگران کارهای‌شان را انجام بدهند، بلکه کارهای شخصی و خانۀ خودشان را خودشان انجام می‌دادند. (۴) با بردگان غذا می‌خورند، (۵) بر زمین می‌نشستند، (۶) بر دازگوش می‌نشست (یعنی کم‌ترین مرکب آن روز نه اسب اصیل عرب که نشانۀ برزگی بود. (۷) دیگران را هم بر ترک خود سوار می‌فرمود (۸)  شرم مانع  نمی‌شد نیاز خود را از بازار تهیه کند و خودشان برای خانواده حمل کنند و بیاورند. (۹) با بی‌نیاز و فقیر روبوسی می‌کردند ـ برای ایشان بین فقیر و غنی فرقی نبود که غنی را به دلیل ثروتش بر فقیر برتری بدهند. ـ  (۱۰) وقتی با کسی دست می‌‌دادند، دست خود را نمی‌کشیدند تا او دست خود را بکشد. ـ نهایت ادب در معاشرت ـ (۱۱) به هرکس به سوی ایشان می‌آمد، سلام می‌کردند، بی‌نیاز باشد یا فقیر، بزرگ‌سال باشد، یا کم‌سن و سال. (۱۲) اگر برای غذا دعوت می‌شدند، آن را کوچک و پست نمی‌شمردند حتی اگر خرمایی پوسیده باشد (۱۳) کم مئونه بود، یعنی مخارج زندگی ایشان کم و سبک بود (۱۴) طبعی بلند و بزرگوار داشت (۱۵) خوش معاشرت بود، (۱۶) خوش‌رو بودند، (۱۷) همواره بر چهره لبخندی داشتند، بی آن‌که بخندند، (۱۸) همواره اندوهگین بودند، بی آن‌که چهره‌شان درهم باشد، (۱۹) همواره متواضع بودند، بی‌ آن‌که ذلت و زبونی در ظاهر رفتار ایشان باشد، (۲۰) همواره بخشنده بودند، بی آن‌که اسراف کنند، (۲۱) دل‌نازک بودند، (۲۲) به همۀ مسلمانان مهربان بودند، (۲۳) هرگز از روی سیری آورغ نزدند، ـ یعنی هرگز بیش از حد نیاز غذا نخوردند ـ (۲۴) هرگز دست طمع به سوی چیزی دراز نکردند.

و این بخشی از اخلاق و رفتار کرایمانه و بزرگوارانۀ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که قرآن در وصف آن فرموده است: «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیم» [قلم: ۴] «و تو به یقین اخلاقی والا داری» اما روایات در این جهت که ما مسلمانان باید اخلاق کریمانه داشته باشیم، بسیار است.

چند روایت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که مرحوم مجلسی در بحار (۶۸/۳۸۲) نقل کرده‌اند، بیان می‌کنم: اول: «أَدَّبَنِی رَبِّی فَأَحْسَنَ‏ تَأْدِیبِی‏.» دوم:  «إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیُدْرِکُ بِحُسْنِ خُلُقِهِ دَرَجَهَ قَائِمِ اللَّیْلِ وَ صَائِمِ النَّهَارِ.» سوم: «مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ أَثْقَلَ فِی الْمِیزَانِ مِنْ خُلُقٍ حَسَنٍ.» چهارم: امام رضا علیه السلام از پدران معصومشان علیهم السلام نقل می‌کنند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:  «عَلَیْکُمْ بِحُسْنِ الْخُلُقِ فَإِنَّ حُسْنَ الْخُلُقِ فِی الْجَنَّهِ لَا مَحَالَهَ وَ إِیَّاکُمْ وَ سُوءَ الْخُلُقِ فَإِنَّ سُوءَ الْخُلُقِ فِی النَّارِ لَا مَحَالَهَ.»

سورۀ آل‌عمران آیات ۱۱۲ ـ ۱۱۶

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ أَیْنَ ما ثُقِفُوا إِلاَّ بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَهُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ  (۱۱۲) لَیْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّهٌ قائِمَهٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ آناءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ (۱۱۳) یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ أُولئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ (۱۱۴) وَ ما یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ (۱۱۵) إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (۱۱۶)

آیۀ ۱۱۲

ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ أَیْنَ ما ثُقِفُوا إِلاَّ بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَهُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ

مفردات

ضربت علیهم

معنای «ضَرب» معروف و به معنای زدن چیزی بر چیز دیگر است. اما «ضَرب علی» یعنی را او را بازداشت. [کتاب العین: ۷/۳۰] راغب می‌گوید: در این‌جا تشبیه‌ای به کار رفته است، چنان‌چه عرب می‌گوید: «ضرب الخیمۀ» «خیمه را با میخ به زمین محکم کرد» همان‌گونه خواری و فرومایگی آن‌ها را فراگرفت و به زمین کوبید.  [مفردات: ۵۰۶]

الذلۀ

الذُلُ مصدر الذلول به معنای چهارپایی است که رام است و هرچیز رامی را ذُل گویند. [کتاب العین: ۸/۱۷۶] بنابراین این واژه دلالت بر  فروتنی و زبونی، و نرمی  دارد و به‌طور کلی معنای ضد عزت و نیرومندی دارد. [مقاییس اللغۀ: ۲/۳۴۵] بنابراین ذلت به معنای فرومایگی و زبونی و پَستی است.

ثقفوا

اصل آن «الثقف» به معنای تیزهوشی و تیزفهمی است. [کتاب العین: ۵/۱۳۹] اما ثقفوا به معنای یافتید است که یافتن با دقت و اگاهی است. [تسنیم: ۱۵/۳۶۹] مانند این است که قرآن دستور می‌دهد که دنبال آنان بگردید و اگاهانه بر آنان دست بیابید.

باؤ

باؤ به معنای بازگشتن و برگشتن بر آنان است، باؤ به غضب خدا یعنی به خشم خدا بازگشتند و به خشم خدا رسیدند. [لسان العرب: ۱/۳۷] 

ترجمه

هر کجا که یافته شوند، فرومایگی آنان را فراگیرد، مگر به رشته‌ای از  خدا و به رشته‌ای از مردم بسته شوند. و آنان به خشمی از خدا بازگشتند، و مُهر بی‌چارگی بر آنان زده شده است. بدان سبب که به آیات حدا کفر می‌ورزند و پیامبران را بناحق می‌کشتند، و بدان سبب که نافرنان هستند و  تجاوزگر می‌باشند.

تفسیر

آیۀ شریفه ادامۀ آیۀ پیشین است که فرمود: اگر آنان با شما پیکار کنند، به شما پشت می‌کنند و از شما فرار می‌کنند و کسی هم به یاری آنان نمی‌آید. دلیل آن این است که فرومایگی آنان را فراگرفته است، و هرجا یافت شوند و از وجود آنان آگاهی پیدا شود، فرومایگی و زبونی مشخصۀ وجودی آنان است،  مگر این‌که به ریسمان خدا چنگ بزنند که ایمان آنان را از فرومایگی به عزت می‌رساند یا این‌که به مردم پناه ببرند که یا منظور وابستگی به مردم است یا منظور همۀ انسان‌ها نیست، بلکه دولت اسلامی است که به این معناست که در پناه دولت اسلامی قرار گیرند.

اما درهرحال آنان به خشم الهی ـ یعنی عذاب ابدی حق ـ باز گردانده می‌شوند و مُهر بیچارگی بر آنان زده می‌شود. زیرا آنان به آیات خدا کافر شدند و بناحق پیامبران خدا را کشتند و آنان خدا را نافرمانی کردند و تجاوزکار شدند. این آیه که از انحطاط ظاهری و باطنی اهل کتاب به دلیل خشم خداوند بر آنان حکایت می‌کنند، دربارۀ حقیقت وجودی جریان مستکبرِ اهل کتاب به ویژه یهودیان سخن می‌گوید.

ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ

بر آنان ـ یعنی اهل کتابی که از سر دشمنی با اسلام درآمده‌اند ـ ذلت و فرومایگی نوشته شده است و زبونی آنان را فراگرفته است، به‌گونه‌ای که در صورت مواجهه با مسلمانان در برابر آنان رام و تسلیم هستند. دلیل این امر آن است که عزت فقط از آنِ خداست: «مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعاً» [فاطر: ۱۰] و خداوند هم عزت را به پیامبر و مومنان می‌دهد نه دیگران: «وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ» [منافقون: ۸]

أَیْنَ ما ثُقِفُوا

این حکم برای همۀ مکان‌ها صدق می‌کند و هرجا که آنان یافت شوند، فرومایگی بر آنان محکم است. و این نشان‌دهندۀ فراگیری ذلت و زبونی بر آنان است.

 إِلاَّ بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ

از ذلت مذکور استثنا شده است، مگر این‌که به ریسمانی از خدا یا ریسمانی از مردم چنگ بزنند که در این صورت در امنیت هستند و از ذلت نجات پیدا کرده‌اند. آیه نشان می‌دهد که آنان دارای نیروی درونی نیستد، بلکه به خودی‌خود ضعیف و زبون هستند، مگر این‌که خود را به ریسمانی متصل کنند. این ریسمان یا سبب الهی است که ایمان به خداست که ایمان موجب عزت است یا به نیروی مردم تکیه کنند که بتوانند با نیروی مردم خود را رهایی بخشند و نیرومند و قوی نمایند.

حبل من الله و حبل من الناس

تعبیر آیه «حبل الله» نیست، بلکه «حبل من الله» است. در آیات پیشین مشخص شد که «حبل الله» قران و دین اسلام است، اما منظور از «حبل من الله» چیست؟ می‌توانیم بگوییم که منظور همان «حبل الله» یعنی ایمان است و احتمال دارد هم منظور این باشد که در پناه ایمان قرار گیرند که در این صورت منظور آن است که در پناه دولت اسلامی باشند.

اما در روایتی «حبل من الله» را به عهد خدا که همان ایمان است و «حبل من الناس» را به عقد و پیمان با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم معنی کرده است. [تسنیم: ۱۵/۳۸۲ ـ ۳۸۳] که در این صورت به این معناست که با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم پیمان ببندند و در پیمان دولت اسلامی قرار گیرند.  این هم یک احتمال.

اما می‌توانیم معنای «حبل من الناس» را معنای وسیع‌تری بگیریم و آن این‌که آنان می‌توانند خود را از زبونی و خواری به صورت موقت نجات بدهند، در صورتی که به مردم پناه ببرند و از نیروی آنان برای حفظ خود استفاده کنند، چنان‌چه دربارۀ صهیونیست‌ها امروزه چنین است. یعنی آنان در واقع از ذلت و فرومایگی نجات پیدا نمی‌کنند، اما به دلیل این‌که به مردم تمسک پیدا می‌کنند، این فرومایگی ظهور پیدا نمی‌کند.

توجه شود که «حبل من الناس» منافاتی با بینش توحیدی قرآن ندارد. زیرا مردم هم جنود خداوند سبحان هستند و هیچ‌کس از قدرت الهی خارج نیست. اما سنت الهی بر آن تعلق گرفته است که اگر مردم کسانی را تحت حمایت خود قرار دهند، آن افراد از ذلت ظاهری نجات پیدا کنند. بنابراین «حبل من الناس» تابعی از «حبل من الله» است. اما باید توجه داشت که «حبل من الناس» موقتی است، آنان مدتی ترحم مردم را جلب می‌کنند یا آنان را فریب می‌دهند، و این مدت سرخواهد آمد. البته اگر منظور از «حبل من الله» یا «حبل من الناس» دولت اسلامی باشد، به این معناست که آنان تحت حاکمیت حکومت و قانون خدا هستند، طبعاً مال و جان  و آبروی آنان در حکومت اسلامی محترم است، پس در دنیا فرومایگی آنان ظهور آشکاری ندارد، تا اخرت که به دلیل این‌که ایمان نیاورند، این ذلت ظاهر شود.

ذلت تشریعی و نقد آن

مرحوم علامه و استاد علامه جوادی می‌فرمایند که مراد از «ضربت علیهم الذلۀ» حکم تشریعی است که هرجا آنان یافت شدند، و مسلمانان بر آنان تسلط پیدا کردند، بر آنان مُهر ذلت بزنند، آنان را بکشند یا از آنان جزیه بگیرند و این دستور جامعی است که در آیۀ ۲۹ سورۀ مبارکۀ توبه داده شده است: «قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ                        حَتَّى یُعْطُوا الْجِزْیَهَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ‏» «با کسانى از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین ایمان نمى‏آورند، و آنچه را خدا و فرستاده‏اش حرام گردانیده‏اند حرام نمى‏دارند و متدیّن به دین حق نمى‏گردند، کارزار کنید، تا با [کمالِ‏] خوارى به دست خود جزیه دهند.» بنابراین اهل کتاب به حکم تشریعی و در قانون اسلام ذلیل هستند، مگر این‌که ایمان آورند یا تسلیم دولت اسلامی شوند و تحت قانون اسلام درآیند.

اما بنظر می‌رسد که آیه در مقام تشریع نیست، بلکه بیان حال اهل کتاب به ویژه یهودیان است که آنان به دلیل کفران نعمتی که دارند و خیانت‌های مکرری که کرده و می‌خوانند، دچار فرومایگی شده‌اند، و این زبونی بر هرجا که باشند، بر آنان تسلط دارد، مگر این‌که ایمان آورند یا این‌که خود را به وسیلۀ مردم از زبونی ظاهری نجات بدهند، اگرچه در صورت دوم این امر ظاهری است، زیرا ادامۀ آیه از فرومایگی حقیقی آنان حکایت می‌کند. بله آیۀ ۲۹ سورۀ مبارکۀ توبه در مقام تشریع است، اما این آیه بیان حال آنان است. گذشته از این‌که فضای نزول سورۀ آل‌عمران به‌گونه‌ای است که هنوز زمان جنگ با اهل کتاب فرا نرسیده است، زیرا توطئه‌های آنان به این مرحلۀ ابتدایی آنان است و لازم است که مسلمانان آنان را عمیقاً بشناسند تا در زمان مقتضی توان نبرد با آنان را داشته باشند. فضای سورۀ آل‌عمران که بعداً با آن آشناتر می‌شویم، مربوط به غزوۀ احد است که در سال سوم هجری اتفاق افتاد. درحالی که نخستین جنگ مسلمانان با یهودیان؛ غزوۀ بنی نضیر است که در سال چهارم و پس از غروۀ احد رخ داد و دلیل آن هم اتحاد منافقان و یهودیان بود تا از فرصت شکست مسلمانان در احد استفاده کنند و در مدینه شورش کنند، اما پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم که از این امر آگاه شدند، به بنی نضیر دستور دادند که شهر را ترک کنند و آنان خود را در دژ محصور کرده بودند، اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دژ را محاصره کردند و آنان مجبور شدند، بدون جنگ و خونریزی شهر را ترک کنند، بعد از این است که طی سال‌های بعد یهودیان توطئه‌گر ـ معمولاً بدون مقاومت یا کم‌ترین مقاومتی تسلیم می‌شدند و مدینه و اطراف آن را ترک می‌کردند. و همۀ پیش‌گویی‌های قرآن در این آیات تحقق یافت.

.وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ

آنان به خشمی از خدا باز گردانده شده‌اند،

وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَهُ

برآنان مُهر مسکنت یعنی شدت بی‌چارگی زده شده که راه نجاتی از آن ندارند.

اگر به کل آیه توجه کنیم، ملاحظه می‌شود که آیه کاملاً با هم هماهنگ و سازگار است و حکایت از حالت اهل کتاب و سران آن دارد که دشمنان دین خدا و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هستند و این‌گونه نیست که بخشی از آیه حکم تشریعی باشد، بلکه همۀ آیه حکایت از حالت وجودی آنان در دنیا و آخرت را دارد.

ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ

ذیل آیه بیان دلیل حال اهل کتاب است، آنان به آیات الهی کافر شدند و پیامبران الهی را بناحق کشتند که این بخش اخیر وصف حال یهودیان است که پیامبران بسیاری را به شهادت رساندند.

روشن است که یهودیان زمان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم پیامبری را نکشته‌اند، بلکه این جنایات مربوط به زمان‌های پیش از آن بلکه پیش برمی‌گردد، اما چون یهودیان در همۀ زمان‌ها به کردار پیشینیان خود راضی هستند، کشتن پیامبران خدا به همۀ آنان نسبت داده می‌شود. و این همان اصلی است که از آن به معرفت جمعی و حرکت جمعی تعبیر می‌شود. همان‌گونه است که اگر ما به حرکت پیامبر خدا و امیرالمومنین و ائمۀ اطهار و عاشور راضی و خشنود باشیم، در حرکت جمعی آن بزرگواران شریک و سهیم هستیم.

ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ

دلیل دوم برای ذلت و مسکنت آنان و خشم الهی بر آنان است. آنان نافرمانی خدا می‌کنند، و از گذشته تاکنون و آینده از حق تجاوز می‌کردند و می‌کنند.

جمع‌بندی آیه

آیۀ شریفه حقیقت وجودی اهل کتاب که ظاهر و باطن آنان را دربرگرفته است، تبین می‌کند، آنان به دلیل کفر به آیات خدا و به شهادت‌‌رساندن پیامبران خدا و نافرمانی‌ها و تجاوزگری‌های فراوانی که داشته و دارند، خشم الهی آنان را دریافته است و به این دلیل اولاً  خواری و زبوبی آنان را فرگرفته است. بنابراین هرچند ظاهری آراسته داشته باشند، از نظر حقیقی گرفتار زبونی و فرومایگی هستند. و این ذلت در زیست فردی و اجتماعی آنان هم تجلی دارد. بنابراین هرجا که یافت شوند، داغ زبونی بر پیشانی آنان می‌خورد. تعبیر «أین ما ثقفوا» اشاره دارد که آنان تلاش می‌کنند که خود را پنهان کنند، تا تحت نظر نباشند. و تنها با تمسک به ریسمانی از جانب خدا که ایمان است، از این خواری نجات پیدا می‌کنند. هم‌چنین با اتصال به مردم به‌طور عام یا قرارگرفتن در پناه دولت اسلامی است که آبرویی پیدا می‌کنند و از خواری مذکور نجات پیدا می‌کنند.

ثانیاً خشم و غصب خداوند آنان را از هرطرف احاطه می‌کند، به‌گونه‌ای که خشم خدا به آنان رسیده است و همۀ وجود ظاهری و باطنی آنان را در برگرفته است و این نشان‌دهندۀ انحطاط وجودی آنان و سقوط آنان از مرتبۀ انسانی است که نمونۀ بارز آن را ما در تمدن مدرن غربی می‌بینیم. روشن است که وقتی جامعه‌ای به خشم خدا گرفتار آید، تمدن و اجتماع آنان در معرض سقوط و انحطاط قرار می‌گیرد و انسان‌ها هم در آن جامعه به نهایت ناانسانی گرفتار می‌آیند. رواج هم‌جنس‌بازی و فحشاء قانونی و ستم‌ها و فسادهای آشکار جامعۀ غرب این بیانی از این سقوط و انحطاط است.

ثالثاً گرفتار بی‌چارگی در زیست فردی و اجتماعی خود شده‌اند، به‌گونه‌ا‌ی که همۀ تلاش و علم و عمل آنان تنها محصور در زندگی دنیویی است و به صورت کامل آخرت را فراموش کرده‌اند: «یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غافِلُون» [روم: ۷]

بنابراین از آن‌جا که اهل کتاب ارتباط خود را با خدا قطع کرده‌اند و به آیات و نشانه‌های خدا کافر شده‌اند و راه نافرمانی و تجاوزگری به حق الله و حق الناس را در پیش گرفتند، هم از جهت معنوی دچار ذلت و مسکنت و خشم خدا شده‌اند و از رحمت خاص خدا که مخصوص بندگان مومن اوست، محروم هستند و هم از جهت زیست فردی و اجتماعی دچار انحطاط و سقوط شده‌اند. روشن است که انحطاط و سقوط ظاهری آنان جلوه‌ای از زبونی معنوی و روحانی است.

آیۀ ۱۱۳

لَیْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّهٌ قائِمَهٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ آناءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ

مفردات

آناء

آناء جمع «الْإِنْیُ»‏ و «الْإِنَى» است و این دو به معنای ساعتی از شب هستند. [کتاب العین: ۸/۴۰۰؛ مقاییس اللغۀ: ۱/۱۴۲]

ترجمه

یکسان نیستند، از اهل کتاب گروهى پابرجا هستند، که آیات خدا را ساعاتی از شبان‌گاه تلاوت کنند و آنان سر به سجده دارند.

تفسیر

این آیه و دو آیۀ پس از آن نشان می‌دهد که آن‌چه در آیۀ ۱۱۲ بیان شد، حال همۀ اهل کتاب نیست، بلکه برخی از آنان افرادی صالح و مومن هستند. بنابراین می‌فرماید که همگی اهل کتاب همانند هم نیستند، بلکه برخی از آنان امت و گروهی هستند که به بندگی و عبادت خدا در شبان‌گاهان به پا می‌خیزند و پیوسته آیات خدا را می‌خوانند و سجده می‌کنند.

لَیْسُوا سَواءً

آنان مساوی نیستند، و وصفی که دربارۀ اهل کتاب آمد، شامل همۀ آنان نیست، بنابراین همۀ آنان در ذم پیش‌گفته مشترک نیستند، درست است که اکثر آنان فاسق هستند، اما برخی آنان مومن هستند.

مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ

بیان حال آن بعض اهل کتاب است.

أُمَّهٌ قائِمَهٌ

این جمع از اهل کتاب امت و گروهی راست‌ایمان هستند که در ایمان و فرمانبرداری دستورات خدا و رعایت حدود الهی و حقوق مردم قیام به قسط دارند. بنابراین وقتی حق به آنان عرضه شود، آن را می‌پذیرند. قرآن در نگاهی جامع اهل کتاب را به دو گروه مومن و فاسق و به تعبیر این آیه امت پابرجا و گروه کافر تقسیم می‌فرماید. در این آیه و دو آیۀ بعد وصف امت پابرجاست و در آیۀ ۱۱۶ وصف گروه کافر اهل کتاب را بیان می‌فرماید. [المیزان: ۳/ ۴۳۹ ـ ۴۴۱]

تذکر این نکته هم ضروری است که منظور از این امت، اهل کتابی هستند که در دین خود و فطرت الهی قائم و پابرجا هستند و هرگاه حق به آنان برسد و اسلام به آنان عرضه شود، ایمان می‌آورند. بنابراین عنوان «امۀ قائمۀ» شامل کسانی که اسلام بر آنان عرضه می‌شود و آنان نمی‌پذیرند، نخواهد شد.  و این بحث در ذیل آیات ۸۵ و ۸۶ همین سوره گذشت. زیرا آنان تخصصاً از عنوان «امۀ قائمۀ» خارج هستند.

یَتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ آناءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ

آنان ساعاتی از شبان‌گاهان آیات الهی را تلاوت می‌کنند، و آنان در شبان‌گاهان در سجده هستند. بنابراین اهل نماز شب هستند. از این بخش آیه روشن می‌شود که آنان به اسلام گرویده‌اند و براساس سنت توجۀ به نماز و نماز شب و تلاوت کتاب الهی که سنتی کاملاً اسلامی است، عمل می‌کنند. زیرا بیان خضوع آنان در شب است که ویژگی مومنان واقعی است.

آیۀ ۱۱۴

یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ أُولئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ

ترجمه

آنان به خدا و روز واپسین ایمان دارند، و به کارهای پسندیده فرمان می‌دهند و از کارهای ناشایست باز می‌دارند و به کارهای نیک شتاب می‌کنند. و آنان از شایستگانند.

تفسیر

بیان حال گروهی از اهل کتاب است که «امۀ قائمۀ» هستند. در آیۀ پیش بیان کرد که آنان قیام به ایمان به حق دارند و شب‌زنده‌دار هستند، در این آیه می‌فرماید که آنان به خدا و روز قیامت ایمان دارند و امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند و در خیرات و کارهای شایسته شتاب دارند. و آنان از صالحان و نیکوکاران هستند.

یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ

پس از این‌که در آیۀ پیشین جزیی از صفات «امۀ قائمۀ» از اهل کتاب را بیان فرمود، در این آیه صفات دیگری از آنان را بیان می‌کند. نخستین ویژگی آنان ایمان به خدا و روز قیامت است.

در آیات متعدد ایمان به قیامت در کنار ایمان به خدا آمده است، زیرا ایمان به قیامت و جزای کارهای نیک و بد ضامن انجام درست براساس دستورات الهی است.

وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ

و به معروف و کارهای پسندیده امر می‌‌کنند و از کارهای منکر و ناشایست نهی می‌کنند و باز می‌دارند. آنان در اجتماع بشری افرادی فعال در جهت نهادینه‌شدن کارهای معروف و خوب و دفع بدی‌های و کارهای زشت هستند.

وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ

آنان در همۀ امور و کارهای خیر و خوب شتاب می‌کنند. «الخیرات» با الف و لام و در حال جمع آمده تا همۀ کارهای خیر و خوب را دربرگیرد، چه عبادی باشد، و چه امور فردی و اجتماعی. آنان در کارهای خیر و شتاب در آن به صورت مستمر اقدام می‌کنند.

وَ أُولئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ

آنان از گروه صالحان هستند. ذیل آیه که جملۀ اسمیه است، دلالت بر استمرار حالت صلاح در آنان دارد.

۱۱۵

وَ ما یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ

ترجمه

و آن‌چه از خوبى انجام دهند ناسپاسى نبینند و خدا به تقواپیشگان داناست.

تفسیر

این آیه پاداش کارهای خیر آنان را بیان می‌فرماید که مواجه با کفران خداوند متعال نمی‌شود، زیرا خداوند به حال اهل تقوا عالم و آگاه است.

وَ ما یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ

هرکس کار خیری را انجام بدهد، مواجه با کفران و بی‌اعتنای الهی نمی‌گردد. زیرا خداوند شاکر داناست، هم به کار بندۀ خود علم دارد و هم کار خوب او را ضایع نمی‌کند بلکه در برابر کار خیر او شکرگزار است: «وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاکِرٌ عَلِیمٌ» [بقره: ۱۵۸] بنابراین خداوند کارهای خیر بندگان خود را نمی‌پوشاند. «فلن یکفروه» مجهول آمده است تا نشان دهد که هرگز چنین امری رخ نخواهد داد و هرگز کار خیر پوشانده نمی‌شود و به آن بی‌اعتنایی نمی‌گردد.

وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ

و خدا به تقواپیشگان که قلب‌شان را تقوا گرفته و در جان‌شان مراقبت از حق جای دارد، آگاه و داناست. دلیل آیه نشان می‌دهد که آن‌چه آنان را از همۀ اهل کتاب جدا می‌کند، وجود صفت تقوا در جان‌شان است. آنان همواره مراقب جان و روان خود هستند تا از مسیر خدا منحرف نشوند و خداوند به این ویژگی برجستۀ آنان علم دارد.

آیۀ ۱۱۶

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ

ترجمه

بى‏گمان آنان که کافر شدند نه اموال‌شان و نه فرزندان‌شان، آنان را از خدا بى‏نیاز نمى‏کند و آنان یاران آتش‌اند و در آن ماندگارند.

تفسیر

این آیۀ بیان حال گروه دوم اهل کتاب است. گروه نخست «امۀ قائمۀ» بود و این گروه کافران اهل کتاب هستند. در آیات پیشین حال کافران اهل کتاب را بیان فرمود و در این آیه جزای کردار ناشایست گروه کافر از اهل کتاب را بیان می‌فرماید. آنان به ثروت و قدرت خود می‌نازند و قرآن بیان می‌فرماید که اموال و اولاد آنان نمی‌توانند آنان را عذاب خدا باز نمی‌دارد و آنان اصحاب آتش هستند و در آن جاودان خواهند بود.

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا

منظور از کسانی که کافر شده‌اند، کافران اهل کتاب هستند، اگرچه آیه معنای عامی دارد و همۀ کافران اعم از مشرکان و اهل کتاب و منافقان را شامل می‌شود، اما با توجه به وحدت سیاق قدر متیقن کافران اهل کتاب هستند که در برابر اسلام ایستادند و همۀ تلاش آنان فساد در روی زمین است، که در آیات گذشته بیان شد.

لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً

ادعای کافران آن است که «وَ قالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِین» [سبأ: ۳۵] آنان تصور می‌کنند که ثروت‌شان و قدرت‌شان و فرزندان‌شان موجب بی‌نیازی آنان می‌شود. کافرانِ اهل کتاب که به آیات الهی کافر شدند و نافرمانی کردند و از حق و حدود الهی تجاوز کردند، به نیروی مادی خود می‌نازند و تصور می‌کنند که توان و قدرت مادی آنان، موجب بی‌نیازی آنان از خداوند سبحان می‌شود. اما این تصوری باطل است. و آنان به هیچ‌وجه از خدا بی‌نیاز نمی‌شوند.

وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ

و آنان در قیامت از اصحاب آتش هستند و در آن جاودان درآیند و ماندگار خواهند بود. بنابراین خداوند چند روزی به آنان مهلت می‌دهد، اما این مهلت آنان را سرمست می‌کند و موجب طغیان روزافزون آنان می‌شود: «کَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى‏ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏» [علق: ۶ ـ ۷]

حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی

فرستادن دیدگاه

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031