1
1395
تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آلعمران
چکیده ۴۹
مقام فاطمۀ معصومه علیها السلام
أَمَّا فَاطِمَهُ فَقَدْ رَوَى الصَّدُوقُ فِی ثَوَابِ الْأَعْمَالِ وَ الْعُیُونِ، أَیْضاً بِإِسْنَادِهِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام عَنْ فَاطِمَهَ بِنْتِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ علیهما السلام فَقَالَ: مَنْ زَارَهَا فَلَهُ الْجَنَّهُ و فی کامل الزیاره مثله وَ فِیهِ أَیْضاً بِإِسْنَادِهِ عَنِ ابْنِ الرِّضَا أَعْنِی الْجَوَادَ علیهما السلام قَالَ: مَنْ زَارَ عَمَّتِی بِقُمَّ فَلَهُ الْجَنَّهُ. وَ فِی مَزَارِ الْبِحَارِ: رَأَیْتُ فِی بَعْضِ کُتُبِ الزِّیَارَاتِ حَدَّثَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا علیهما السلام قَالَ قَالَ یَا سَعْدُ عِنْدَکُمْ لَنَا قَبْرٌ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَبْرُ فَاطِمَهَ بِنْتِ مُوسَى علیهما السلام. قَالَ نَعَمْ مَنْ زَارَهَا عَارِفاً بِحَقِّهَا فَلَهُ الْجَنَّهُ وَ عَنْ تَارِیخِ قُمَّ لِلْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقُمِّیِّ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام: إِنَّ لِلَّهِ حَرَماً وَ هُوَ مَکَّهُ وَ لِرَسُولِهِ حَرَماً وَ هُوَ الْمَدِینَهُ وَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ حَرَماً وَ هُوَ الْکُوفَهُ وَ لَنَا حَرَماً وَ هُوَ قُمُّ وَ سَتُدْفَنُ فِیهِ امْرَأَهٌ مِنْ وُلْدِی تُسَمَّى فَاطِمَهَ مَنْ زَارَهَا وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّهُ.» [بحار الأنوار: ۴۸/ ۳۱۶ ـ ۳۱۷]
سورۀ آلعمران آیات ۱۶۰ ـ ۱۶۳
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکُمْ وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (۱۶۰) وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَهِ ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (۱۶۱)
آیۀ ۱۶۰
إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکُمْ وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ
مفردات
غالب
«الغلبۀ» به معنای برتری به همراه قدرت یا در قدرت است. و چیرگی و استیلاء و شدت و غلظت از لوازم همین معناست. [التحقیق: ۷/۲۴۸] مقاییس میگوید: اصل آن بر قوت و چیرگی و شدت دلالت دارد. [مقاییس اللغۀ: ۴/۳۸۸] اسم فاعل آن «غالب» است.
یخذلکم
خذل دلال بر ترک چیزی، و بازنشستن از آن دارد و خذلان به معنای ترک یاری و رهاکردن آن است. [مقاییس اللغۀ: ۲/۱۶۵] بنابراین معنای جامع آن ترک یاری است. [المحیط: ۴/۳۱۸] وقتی دربارۀ ما انسانهای به کار میرود، به این معناست که برادر خود را یاری نکردیم. و دربارۀ خدا به این معناست که او را از بدی معصوم نکرد. [کتاب العین: ۴/۲۴۴] راغب میگوید: خذلان به معنای ترک یاری از کسی است که گمان یاری او میرفت. [مفردات: ۲۷۷] بنابراین نوعی رهاکردن و تنهاگذاشتن و یاری نکردن در این واژه خوابیده است.
ترجمه
اگر خدا شما را یارى کند، کسى بر شما چیره نشود، و اگر شما را ترک کرد، کیست کسی که شما را پس از آن یارى کند؟ و مؤمنان باید بر خدا توکل کنند
تفسیر
آیۀ پیش با ضرورت توکل بر خدا پایان یافت، و این آیه اثر عینی توکل را روش میفرماید و بیان میکند که خدا کار فقط دست خداست، و یاری اوست که موجب میشود که کسی بر شما توانایی پیدا نکند و چیره نشود و برتری نیابد. اما اگر کار خود را به خدا نسپردید، خداوند شما را رها میکند و یاری خود را از شما برمیدارد، آنوقت پسِ از اینکه خداوند یاری خود را از شما برداشت، کیست که شما را یاری کند؟ این پرسش از حقیقت عالم است که همۀ عالم سپاه خداست و درصورت اینکه خداوند یاری خود را از شما بردارد، کسی را یاری همراهی شما نیست و شما در اینصورت خوار میشوید. و این بیان توحید افعالی خداست و در پایان هم مومنان را فرمان میدهد که باید بر خدا توکل کنند. بنابراین آیِۀ شریفه سه بخش دارد.
إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکُمْ
انسان در امور زندگی فردی و اجتماعی خود باید همۀ تلاش و کوشش خود را بر اساس فرمان الهی و به مثابۀ تکلیف الهی به کار اندازد. اما توجه داشته باشد که نتیجه دست او و علل مادی نیست، بلکه نتیجه در اختیار خداست، به تعبیر دیگر فقط خدا کارساز است. بنابراین آیۀ شریفه اصلی کلی را بیان میفرماید که مومنان در تحقق اهداف الهی تنها باید بر نصرت الهی تکیه کنند و اگر چنین کردند، کسی بر آنان غلبه ندارد. قرآن میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُم» [محمد: ۷] اگر شما مومنان دین خدا را یاری کنید و در جهت تحقق اهداف الهی بکوشید، خداوند شما را یاری میفرماید. و در این آیه میفرماید: اگر خدا شما را یاری فرمود، کسی بر شما غالب نمیشود.
توجه فرمایید که نفرمود: «لاغلبۀ لکم» کسی بر شما غلبه و برتری ندارد. بلکه فرمود: «لا غالب لکم» با یاری خدا، جنس غلبه و برتری و چیرگی نفی میشود، و این یعنی دربرابر نصرت الهی کسی و چیزی قرار ندارد، زیرا همگی سپاهیان او هستند. بنابراین وقتی یاری خدا آمد، برتری و چیرگی هم است. به این دلیل است که خداوند متعال تسلط و سلطۀ کافران بر مومنان را به معنای کاملاً نفی فرمود: «وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًاً» [نساء: ۱۴۱] بنابراین پیروزی مومنان حتمی است، به شرط اینکه به شروط ایمان عمل کنند، شرط اصلی آن استقامت در راه و تقواست: «وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً» [آلعمران: ۱۲۰]
آموزشی عملی
ما باید بدانیم که هر پیروزی و برتری که پیدا کردیم، بالحقیقۀ و بالذات از آنِ خداست، و بالمجاز و بالعرض به دیگران نسبت داده میشود. بنابراین نباید مغرور شویم یا عُجب ما را بگیرد یا تکبر بورزیم. این بیان حقیقت عالَم است که هر نتیجهای فقط از خداست و دیگران در این جهت کارهای نیست. خداوند مومنان را یاری میفرماید، گاهی با عوامل طبیعی، گاهی با عوامل ماوراءطبیعی؛ اما مومنان میدانند که همۀ عالم طبیعت و ماوراء طبیعت و انسانها سپاهیان خدا هستند و مومنان چون در مسیر رحمت الهی قرار گرفتهاند، و خدا آنان را یاری فرمود و به نتیجه رسیدند و دیگر جای غررو و امثال آن نیست. و این تجلی توحید افعالی در رفتار مومنان است که از آیه میآموزیم.
وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ
خذلان الهی به معنای ترک نصرت الهی است. عامل اصلی خذلان الهی؛ خود ما هستیم که خدا را فراموش کردهایم، چنانچه وقتی ما در مسیر الهی و تحقق دین خدا قرار گرفتیم، خداوند ما را یاری فرمود. وقتی ما خدا را فراموش کردیم و بر خود و اسباب مادی تکیه کردیم، خداوند هم ما را فراموش و رها میکند: «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُم» [توبه: ۶۷] حقیقت فراموشکردن خدا آن است که خداوند آنان را ترک کرده است، چنانچه امام رضا علیه السلام فرمودهاند. [تفسیر البرهان: ۲/۵۸۸] بنابراین حقیقت خذلان، ترک و رهاکردن است. اگر خدا شما را ترک کند و شما را رها کند و یاری نفرماید، همین باعث میشود که شیطان بر شما و نفس بر شما تسلط یابد و چه خواری بدتر از این. در این صورت هیچکس و هیچچیزی نمیتواند شما را یاری کند. بنابراین دلیل خذلان الهی؛ چیزی نیست، الا خود ما که خدا را فراموش کردیم، و بر خود و امور دنیایی تکیه کردیم.
وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ
تعبیر «علی الله» که جار و مجرور متعلق به «یتوکل» است، مقدم داشت تا حصر را برساند، بنابراین مومنان فقط بر خدا توکل دارند. وقتی نصرت و خذلان دست خداست، مومنان جر خدا تکیهگاهی ندارند و فقط کارهای خود را به او میسپارند: «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکِیلاً» [مزمل: ۷] وقتی همۀ عالم در اختیار اوست و جز او معبودی نیست، فقط او کارساز است و فقط باید او را وکیل گرفت.
توجه شود که نصرت با توکل همراه است. یعنی مومن موظف است که همۀ کارهایی که از جانب خداوند به او تکلیف شده است، دقیقاً طبق تکلیف الهی انجام دهد، و در همۀ حالات به خدا توکل کند. چگونه در زندگی اجتماعی خود، وقتی وکیلی را برای کار خود برمیگزینیم، او از ما میخواهد که مدارکی را آماده کنیم یا کارهایی را انجام دهیم، اما دفاع از ما و کارسازی و بهثمررساندن کار ما بر عهدۀ اوست که در صورتی که وظایف خود را انجام بدهیم، تضمین میکند، تا کار ما را انجام دهد؛ ما باید کارهای خود را به خدا بسپاریم و کارساز را خدا بدانیم و از او یاری بخواهیم. اما این امور با انجام تکلیف منافات ندارد. بنابراین نصرت الهی در رابطه با کار ماست و همراه با کار ماست. ما وظایف و تکالیف خود را انجام بدهیم و بر او توکل کنیم و کارساز را او بدانیم. یعنی خدا را وکیل خود بگیریم و هرچه فرموده انجام دهیم تا او از ما دفاع کند: «إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا [حج: ۳۲] خدا که از ما دفاع فرمود، بر یاری ما تواناست و کار ما به نتیجه میرسد: «وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدِیر» [حج: ۳۹] قرآن داستان حضرت مریم را در وقتی که عیسی را به دنیا آورد، نقل میکند که او گرسنه و تشنه بود و از تهمتهای بنیاسرائیل هم بیم داشت. خداوند فرمود، پایت را بر زمین فشار بده تا آب روان بجوشد، این نخل خشکشده را تکان بده تا خرمای تازه برای تو برویاند. یعنی کار تو فقط در حد فشار پا و تکان درخت باشد. و بچه را بغل بگیر و میان قوم برو و روزۀ سکوت بگیر و به بچه اشاره کن و ما به زبان کودک از تو دفاع میکنیم. این معنای واقعی توکل است، در همۀ امور. بنابراین نصرت الهی با توکل بنده هماهنگ است.
یاری یا ترک یاری
آیه بیان میفرماید که خداوند یا شما را یاری میکند، یا یاری شما را ترک میکند. یعنی یا شما شایستگی دارید که خداوند شما را یاری فرماید، خداوند هم شما را یاری میفرماید، یا شایستگی یاری را از دست میدهید، و خداوند هم شما را ترک میکند و رها میسازد و در وقتی که نیاز به یاری دارید، نصرتش را از شما دریغ میکند. بنابراین آیه دو گزارۀ کلی را بیان میفرماید: در گزارۀ اول میفرماید: اگر خدا شما را یاری فرماید، هیچکس و هیچچیز نیست که بر شما غلبه کند. در گزارۀ دوم میفرماید: و اگر خدا یاری شما را ترک کرد و شما را رها فرمود، هیچکس و هیچچیز نیست که بتواند شما را یاری کند. بعد نتیجه میگیرد: بنابراین شما مومنان لازم است که فقط بر خدا توکل کنید، یعنی خودتان و کارتان را به خدا بسپارید. زیرا نصرت بالذات و بالحقیقۀ فقط از جانب خداست، و همۀ موجودات عالَم در این جهت کارهای نیست، بلکه فقط سپاهیان او هستند و به فرمان او اقدام میکنند. بنابراین با یاری خدا هیچ موجودی نیست که بتواند بر شما چیره شود و برتری یابد و با خذلان او هیچ موجودی نیست که بتواند شما را یاری کند. بنابراین اگر ما بخواهیم که در زندگی خود و امور آن اعم از فردی و اجتماعی، علمی و عملی، سیاسی و نظامی، اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی غالب آییم و بر همۀ کارهای خود چیره شویم و توانایی یابیم، تنها راهش اتصال به قدرت و نصرت الهی است و از همۀ اسباب و علل ـ در عین حالی که باید استفاده کند ـ خود را منقطع کند و فقط توکل و توجهمان به خدای سبحان باشد: «الهِی هَبْ لِی کَمالَ الانْقِطاعِ الَیْک» [الاقبال: ۳/۲۹۹] بله برای کارها باید تلاش کرد، اما بدانیم که کار را خدا به ثمر میرساند: «قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذِینَ یَخافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا ادْخُلُوا عَلَیْهِمُ الْبابَ فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غالِبُونَ وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِین» [مائده: ۲۳] یا اگر بیمار است، باید به پزشک مراجعه کند و دارو بخورد، اما بدانیم که شفا دست خداست: «وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِین» [شعراء: ۸۰] نه دست پزشک یا دارو؛ یا خدا و دارو! این تعبیر که میگوییم، اول خدا و دوم شما شرک است و نه باید گفت و نه در نیت و اندیشه و عمل ما تجلی داشته باشد. مردم سپاهیان خدا هستند، کار را به خدا بسپاریم، و از مردم هم در امور خود کمک بگیریم، ـ آنجا که باید کمک گرفت ـ زیرا وظیفۀ ما در اجتماع تعامل و همکاری و همیاری است، اما همۀ کارهای ما با توکل بر خدا باشد.
بحث روایی
توفیق و نصرت و خذلان الهی
مرحوم صدق از عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَضْلِ الْهَاشِمِیِّ نقل میکند که از امام باقر علیه السلام دربارۀ آیات «وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ» [هود: ۸۸] و «إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکُمْ وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ» پرسیدم. امام علیه السلام فرمودند: «إِذَا فَعَلَ الْعَبْدُ مَا أَمَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مِنَ الطَّاعَهِ کَانَ فِعْلُهُ وِفْقاً لِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُمِّیَ الْعَبْدُ بِهِ مُوَفَّقاً وَ إِذَا أَرَادَ الْعَبْدُ أَنْ یَدْخُلَ فِی شَیْءٍ مِنْ مَعَاصِی اللَّهِ فَحَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى بَیْنَهُ وَ بَیْنَ تِلْکَ الْمَعْصِیَهِ فَتَرَکَهَا کَانَ تَرْکُهُ لَهَا بِتَوْفِیقِ اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ. وَ مَتَى خَلَّى بَیْنَهُ وَ بَیْنَ تِلْکَ الْمَعْصِیَهِ فَلَمْ یَحُلْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهَا حَتَّى یَرْتَکِبَهَا فَقَدْ خَذَلَهُ وَ لَمْ یَنْصُرْهُ وَ لَمْ یُوَفِّقْه» [التوحید: ۲۴۲]
توفیق یعنی یعنی ابزار و زمینهها و اسباب انجام کاری برای انسان مهیا باشد، و توفیق بندگی خدا و فرمانبرداری او و تحقق اهداف الهی هم به همین معناست که ابزار و زمینهها و اسباب بندگی و فرمانبرداری و تحقق اهداف الهی مهیا شود. و روشن است که همۀ ابزار و زمینهها و اسباب دست بنده نیست، بنابراین توفیق انجام دستورات الهی و ترک اموری که خلاف تکلیف است، فقط دست خداست، بنده با هدایت و منع الهی است که امکان مییابد، وظایف الهی خود را انجام دهد. اما اگر بنده خود را در جهت بندگی قرار دهد، و خود را در پناهگاه الهی قرار دهد، و تلاشش آن باشد که فقط خدا را اطاعت کند، خداوند او را همواره یاری میکند، حتی اگر نفس و شیطان او را بفریند، لطف الهی شامل او میشود، و او را یاری میکند، و او گناه نمیکند. و این توفیق الهی در فعل و ترک است که یاری خداست و به این دلیل نفس و شیطان بر او غلبه ندارد. اما اگر او توفیق را از دست بدهد، یعنی خداوند او را به حال خود رها سازد، به خود واگذاشته میشود، و او دیگر حائلی بین خود و شیطان و نفس و ظهورات نفس و گناهان ندارد و او در درۀ گناهان سقوط میکند. و این معنای خذلان الهی است.
آیۀ ۱۶۱
وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَهِ ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ
مفردات
یغل و یغلل و غلَّ
اصل «غلَّ» دلالت دارد بر نفوذ چیزی و فرورفتن چیزی؛ مانند اینکه چیزی داخل آن شده است. و اغلال به معنای خیانت است. [مقاییس اللغۀ: ۴/۳۷۵] «الغَلل» زره یا پارچهای است که بر چیزی میپوشانند، و آن را در میان آن قرار میدهند. و خیانت همانند جامهای است که فردی خود را در آن میپوشاند، به این دلیل «الغُلُول» به معنای خیانتورزیدن است و «الغِل» به معنای دشمنی. [مفردات: ۶۱۰]
ترجمه
و هیچ پیامبری را نشاید که خیانت کند، و هرکس خیانت ورزد، آنچه را خیانت کرده، روز قیامت میآورد، آنگاه به هرکس آنچه به دست آورده بتمامی داده شود. و بر آنان ستم نرود.
تفسیر
دلیل اولیهای که مسلمانان در جنگ احد شکست خوردند، آن بود که برخی از مسلمانان از دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حفظ تنگۀ احد سرپیچی کردند، و با دیدن غنائم به مسلمانان خیانت کردند و محل مأموریت خود را ترک کردند. آیۀ شریفه بیان میفرماید که دنیاطلبی است که موجب خیانت میشود، که درنتیجه خداوند متعال نصرت خود را از آنان دریغ میکند و مسلمانان توفیق تحقق اهداف اسلامی را از دست میدهند. بنابراین دلیل خذلان، خیانت مسلمانان است که آنان در مسیر تحقق اهداف اسلامی مرتکب میشوند. اما آیه به صورت کلی هرگونه خیانتورزی را از ساحت پیامبران الهی نفی میکند، چه خیانت در رسالت و ابلاغ پیام الهی و چه در مسیر تحقق اهداف الهی و دین خدا و چه در اجراء و در بیت المال و امور مالی. و مسلمانان به ویژه کارگزاران نظام اسلامی را هم موظف میکند که لازم است که به پیامبران تأسی کنند و از هرخیانتی مبرا باشند. آنگاه در بیانی جامع میفرماید: کسانی که خیانت میورزند، در روز قیامت با خیانت خود در صحنۀ قیامت حاضر میشود و هرکس به آنچه کسب کرده است به طور کامل به او داده خواهد شد و خداوند بر مردم ستم نمیکند.
وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ
آیۀ شریفه به صورت کلی هرگونه خیانت را از ساحت پیامبران الهی نفی میفرماید. این نفی مطلق است و ساحت پیامبران الهی از آن مبراست. اما درکنار آن پیامی روشن برای پیروان پیامبران الهی دارد که شما هم باید از هر خیانتی خود را مصون کنید و شما را هم نسزد و نشاید که خیانت ورزید، چه در امور فردی و چه اجتماعی و چه در امور اجرایی و بیت المال و امثال آن. «غلول» به معنای خیانت است و بیشتر در خیانت در غنائم و بیت المال به کار میرود. بنابراین خیانت هم در مقابل فکر است و هم در مقام عمل و اجراء. برخی نقشههای خائنانه میکشند و برخی خائنانه عمل میکنند. به ویژه خیانت در بیت المال مسلمانان است که خیانت کارگزاران در مقام اجراء است.
این بخش اول آیه است؛ درست است که این بخش دربارۀ پیامبران الهی است، اما تعبیر نشان میدهد که مقام عصمت آنان به گونهای است که هرگونه خیانتی از ساحت آنان بیرون است. اما پیروان پیامبران خدا چگونه؟ در ادامه به آن اشاره میشود.
وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَهِ
آیۀ شریفه با اصلی کلی آغاز شد و آن نفی مطلق خیانت از ساحت پیامبران الهی. در ادامه حکمی کلی داد که اگر کسی خیانت کرد، روز قیامت با خیانت خود به صحنۀ قیامت میآید. بنابراین بخش دوم آیه حکمی کلی و عام است که هرکس که خیانت کند، در روز قیامت یا خیانت خود میآید. و این مساوی است با رسوایی در قیامت. به تعبیر آیه توجه شود: «یأت» یعنی او میآید «بما غل» به آنچه خیانت کرده است. یعنی به همان صورت خیانتکار در صحنۀ قیامت حاضر میشود: «یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیماهُم» [الرحمن: ۴۱] به گونهای که همگی او را با همین چهره میشناسند و دیگر لازم نیست که از او بپرسند که جرم تو چیست: «فَیَوْمَئِذٍ لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ» [الرحمن: ۳۹]
ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ
بخش سوم آیه دلیل این رسوایی را بیان میفرماید. قیامت محل ظهور حقایق است و پردهها در آن برافتد، و هرکس عمل خود را همانگونه که در دنیا کسب کرده، بتمام و کمال با خود همراه دارد. و قیامت روز ظهور عدل مطلق است و به هیچکس ستمی نمیشود: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَه» [زلزال: ۷ ـ ۸] بنابراین خیانتکاران آنچه را از خیانت در دنیا کسب کردند، در قیامت به صورت کامل به همراه خود دارند. و این معنای تجسم اعمال در قیامت است. زیرا میفرماید: «ماکسب» یعنی او روز قیامت آنچه را در دنیا کسب کرده بهصورت کامل کامل همراه خود دارد و حاضر میبیند: «وَ وُضِعَ الْکِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَهً وَ لا کَبِیرَهً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً» [کهف: ۴۹] در نتیجه خیانتکار با چهرۀ خیانت ظاهر میشود: «یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیماهُم» [الرحمن: ۴۱]
بحث روایی
خیانت و دخول در آتش
ِ «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِهِ: «ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَهِ» وَ صَدَقَ اللَّهُ لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَجْعَلَ نَبِیّاً غَالًّا «وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَهِ» وَ مَنْ غَلَّ شَیْئاً رَآهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فِی النَّارِ ثُمَّ یُکَلَّفُ أَنْ یَدْخُلَ إِلَیْهِ فَیُخْرِجَهُ مِنَ النَّارِ »ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُون» [تفسیر القمی: ۱/۱۲۲] روایت میفرماید: کسی خیانت کند، در قیامت آن را در آتش مییابد و به او امر میشود که داخل آتش شو و آن خیات را از آتش بیرون بیاور! بنابراین ناچار است که به آتش دوزخ وارد شود.
روایات دربارۀ خیانت بسیار است، فقط یک روایت را که مربوط به کارگزاران نظام است، میخوانیم:
از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد شده است: «مَن استعملناه علی عملٍ فرزقناه رزقاً فما أخذ بعد ذلک فهو غلول.» [تسنیم: ۱۶/۱۹۵] بنابراین هدیهای که به کارگزاران نظام میدهند، در حقیقت هدیه نیست، بلکه «غلول» است. [نگا روایات مربوطه: همان: ۱۹۶ ـ ۱۹۸]
مطالب مرتبط
فرستادن دیدگاه
گاهشمار تاریخ خورشیدی
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
---|---|---|---|---|---|---|
« فروردین | ||||||
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر بهمن ۱, ۱۳۹۵
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت بهمن ۱, ۱۳۹۵
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان بهمن ۱, ۱۳۹۵
- سجده شکر بهمن ۱, ۱۳۹۵
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر بهمن ۱, ۱۳۹۵