1
1395
تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آلعمران
چکیدۀ ۵۰
سورۀ آلعمران آیات ۱۶۲ ـ ۱۶۴
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ کَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (۱۶۲) هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ (۱۶۳) لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ (۱۶۴)
آیۀ ۱۶۲
فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ کَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ
ترجمه
پس آیا کسى که در پى خشنودى خداست، مانند کسى است که بهخشم خدا راه بسپرد؟ جایگاه او دوزخ است که بسیار بد جایی است.
تفسیر
آیۀ پیشین با بیان اینکه هرکس هرچه در دنیا کسب کرده است، کامل میییند و مییابد؛ این آیه نشان میدهد که مردم در رابطه با تجسم اعمال در قیامت دو دسته هستند: گروهی که در دنیا از رضوان خدا تبعیت میکنند، و گروهی که راه ناخشنودی و خشم خدا را سپری میکنند. و این اصل کلی است که مردم در دنیا دو دسته هستند، گروهی به دنبال رضایت و خشنودی خدا هستند و گروهی خدا را فراموش میکنند و دنیاطلبند و در نتیجه به راهی میروند که خشم خدا را در پی دارد. و قیامت جایی است که حقیقت این دو گروه مشخص میشود. و بدکرداران که خشم خدا را کسب کردند، جایگاهشان دوزخ است که بدجایگاهی است.
فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ
جمله سوالی است و پرسش از فطرت انسان است که آیا کسی که در پی خشنودی خداست، همانند کسی است که راه خشم خدا را میسپارد؟ پاسخ فطرت روشن است. پرسش انکاری لطافتی در بیان دارد که انسان را به فطرت خود ارجاع میدهد که خودش پاسخ بدهد. و این نمونه در قرآن وجود دارد: «أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُون» [سجده: ۱۸] یا «أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّار» [ص: ۲۸] این آیات نشان میدهد که کار ما در قیامت با ایمان و عمل صالح درست میشود و این معنای تبعیت و در پی رضوان خدابودن است.
انسان تا در دنیا است، در حرکت و در راه و در صیرورت است؛ یا راه رضوان خدا که را میپیماید و در پی آن است، در این صورت در راه و مسیر تحقق اهداف الهی و دین خدا روی زمین است و تلاش خستگیناپذیر برای جلب رضای خدا دارد. یا به راه خشم خدا میرود.
کمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ
بخش دوم پرسش است، آیا او همانند کسی است که به راه خشم خدا رفته است؟ گناه و در بحث آیۀ پیشین خیانت، یعنی رفتن به خشم خدای سبحان که نتیجۀ آن را قرآن چنین بیان میفرماید: «فَکَیْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَهُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُم» [محمد: ۲۷] زیرا «ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُم» [محمد: ۲۸]
وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ
جهنم جایگاه آنان است که جای بسیار بدی است. صیرورت و شدن انسان یا به سمت رضوان خداست یا جهنم است که جایگاهی بسیار بدی است. بنابراین نتیجۀ تبعیت از خشم خدا، جز این نیست که آنان خود را در مکان و جایگاه خشم خدا در قیامت قرار دادهاند، به این معنا که راهی که آنان در دنیا میروند و مسیری که در صیرورت خود طی میکنند، که بسیار بد صیرورت و شدنی است، ظهورش در قیامت دوزخ است که جایگاه و مکان کسانی است که خشم خدا را در دنیا کسب کردهاند. زیرا در دنیا اندیشهها، نیات، کردار و گفتار آنان به نوعی بود که خود را در محل خشم خدا قرار داده بودند، و حقیقت خشم الهی دوزخ است.
بدانیم که همۀ ما انسانها در دنیا تا قیامت امتدادی داریم که این صیرورت ماست، که این صیرورت یا خوب است و در پی رضوان الله است یا بد است که در پی خشم الهی است، و در قیامت صیرورت خودش را نشان میدهد.
تعبیر قرآن در این زمینه بسیار لطیف است، انسانها یا به سوی خدا صیر دارند: «وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیر» [آلعمران: ۱۲۸] یا مصیر به جهنم است که دوری از خداست: «وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیر» [آلعمران: ۱۶۲]
آیۀ ۱۶۳
هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُون
ترجمه
آنان درجاتی نزد خدا هستند، و خدا به آنچه مىکنند، بیناست.
تفسیر
بلافاصله بیان میفرماید که هرکدام از این دو گروه مقاماتی نزد خداوند دارند، هم صالحان که در پی رضوان خداوند هستند و هم بدکرداران که به راه خشم خدا میروند، هر دو نزد خداوند درجات و درکاتی دارند. و خداوند به آنچه آنان انجام میدهند، بیناست.
هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ
هم به هر دو گروه در آیۀ پیشین اشاره دارد، آنان که در مسیر صلاح یا بدکرداری هستند، خوبی یا نابکاری ملکۀ آنان میشود و خودشان درجات میشوند، یعنی «هُم درجاتٌ» تأکید براین حقیقت دارد که انسانها هستند که درجات و مقامات هستند، و مورد قبول خداوند سبحان قرار میگیرند یا خداوند آنان را قبول نمیفرماید. اما آنان نزد خدا در یک سطح نیستند، اولاً درجات هستند که این بستگی به میزان تلاش و مجاهدۀ آنان در راه خیر یا شر دارد و آنوقت مشخص میشود که نزد خدا چه درجهای هستند. ثانیاً درجات آنان یا صعودی است که درجات قرب است، مقامات وصل و رضوان الله؛ یا درجات نزولی است که درکات سقوطی است که بُعد و دوری از خداست. اگر درجات صعودی باشد، صیرورت و شدن به سوی رضوان الله است و اگر درجات سقوطی و نزولی باشد، صیرورت و نزول به درۀ هولناک جهنم است.
توجه شود تعبیر «درجات» و «عندالله» مشعر است که این آیه اصالتاً مربوط به مومنانی است که رضوان خدا را دنبال میکنند: «وَ مَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى» [طه: ۷۵] زیرا کسانی که دچار خشم خدا شدهاند، نه درجاتی دارند و نه عند الله هستند، بلکه آنان درکات دارند: «إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّار» [نساء: ۱۴۵] و از خدا هم دور هستند: «أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِید» [فصلت: ۴۴] اما به تبع مومنان میتوانید سیر نزولی درکات را هم از آیه فهم کنیم.
وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُون
پایان آیه هشداری است به بدکرداران که شما از چشم بینای خدا دور نیستید و هرچه میکنید، نزد خدا حاضر است و بشارتی به صالحان است که خداوند به آنچه شما انجام میدهید، بیناست، بنابراین گروه اول را بیم و هشدار میدهد و گروه دوم را بشارت میدهد که بیشتر در راه خدا مجاهده کنند.
بحث روایی
تطببق آیه
عن عمار بن مروان قال سألت أبا عبد الله علیه السلام عن قول الله «أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ کَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ» فقال: هم الأئمه و الله یا عمار! درجات للمؤمنین عند الله و بموالاتهم و بمعرفتهم إیانا فیضاعف الله للمؤمنین حسناتهم و یرفع الله لهم الدرجات العلى، و أما قوله یا عمار:«کَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ» إلى قوله: «الْمَصِیرُ» فهم و الله الذین جحدوا حق علی بن أبی طالب و حق الأئمه منا أهل البیت علیهم السلام فباءوا لذلک سخطاً من الله» [تفسی العیاشی: ۱/۲۰۵
روایت شریف ضمیر «هم» در آیه را «هُم درجات» به ائمۀ اطهار علیهم السلام برگرداند که با پیروی و موالات و معرفت آن بزرگواران است که درجات مومنان بالا میرود. اما «هم» در تفسیر «کمن باء بسخط من الله» را کسانی دانست که حق اهل بیت عصمت علیهم السلام را ضایع کردند. در روایتی دیگر با بیانی تازه از تطبیق مواجه هستیم، که توضیحی براین روایت است:
عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ کَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ» فَقَالَ: الَّذِینَ اتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللَّهِ هُمُ الْأَئِمَّهُ وَ هُمْ وَ اللَّهِ یَا عَمَّارُ دَرَجَاتٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ بِوَلَایَتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِمْ إِیَّانَا یُضَاعِفُ اللَّهُ لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ یَرْفَعُ اللَّهُ لَهُمُ الدَّرَجَاتِ الْعُلَى» [الکافی: ۱/۴۳۰]
درجات و رضوان الله و درکات و سخط الله
امام صادق علیه السلام فرمودند که لقمان در نصایح خود گفت: «فَمَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ إِیمَاناً صَادِقاً یَعْمَلْ لِلَّهِ خَالِصاً نَاصِحاً؛ وَ مَنْ عَمِلَ لِلَّهِ خَالِصاً نَاصِحاً فَقَدْ آمَنَ بِاللَّهِ صَادِقاً؛ وَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ خَافَهُ وَ مَنْ خَافَهُ فَقَدْ أَحَبَّهُ؛ وَ مَنْ أَحَبَّهُ اتَّبَعَ أَمْرَهُ؛ وَ مَنِ اتَّبَعَ أَمْرَهُ اسْتَوْجَبَ جَنَّتَهُ وَ مَرْضَاتَهُ وَ مَنْ لَمْ یَتَّبِعْ رِضْوَانَ اللَّهِ فَقَدْ هَانَ عَلَیْهِ سَخَطُهُ. نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سَخَطِ اللَّه» [تفسیر القمی: ۲/۱۶۵]
آیۀ ۱۶۴
لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ
ترجمه
در حقیقت خدا بر مؤمنان منت نهاد، چون پیامبرى از خودشان برانگیخت تا آیات او را برایشان بخواند و آنها را پاک کند و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد و اگرچه از پیش در گمراهى آشکار بودهاند
مفردات
مَنَّ
این واژه در اصل به معنای نعمتی معین مقطوع و مخصوص است که بدون رنج و خوشگوار به کسی برسد و دو مرتبه دارد: مرتبۀ نخست فعل خارجی است، مثل همین آیه که نعمتی مخصوص و مقطوع و روشنی بر مومنان است. دوم بیان و ابراز و ادعای منت و نعمت بر دیگری است، مثل «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِ وَ الْأَذى» [بقره: ۲۶۴]. بنابراین «من» اعم از انعام حقیقی است که در خارج محقق شده است و انعام در اظهار و ادعا است. [التحقیق: ۱۱/ ۱۸۲ ـ ۱۸۳]
تفسیر
خطابات در آیات گذشته به جامعۀ ایمانی بود. در این آیه این خطاب را کامل میفرماید و اصلی کلی را بیان میکند که خداوند بر مومنان منت گذاشته است که از خودشان پیامبری را مبعوث فرموده تا آیات الهی را بر آنان تلاوت کند و آنان را تزکیه کند و کتاب و حکمت تعلیم دهد. این منت حقیقی است، یعنی نعمتی گرانسنگ و معین است که مومنان را به سرمنزل مقصود میرساند که بدون آن در گمراهی روشنی هستند.
لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ
ایمان منت الهی بر مومنان است که خداوند در قلب آنان قرار داده است: «بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمان» [حجرات: ۱۷] زیرا خداوند ایمان را بر مومنان امری دوستداشتنی قرار داد و زینت قلوب مومنان قرار است: «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُم» [حجرات: ۷] در این آیه میفرماید: خداوند بر مومنان منت گذاشت، و دلیل این منت را بیان میفرماید. وقتی خدا ایمان را امری دوستداشتنی برای مومنان قرار داد و در قلب آنان زینت بخشید، و با آن به بر مومنان منت گذاشت، راهکار آن را هم نشان داد که راهکار آن بعثت است و تلاوت و تزکیه و تعلیم. بنابراین علت اینکه خداوند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را مبعوث فرمود، آن است که بر مومنان منت گذارد و آنان را به ایمان هدایت کند، یعنی انسانهایی که زمینۀ ایمان را دارند، به ایمان هدایت فرماید. پس وجود اقدس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای همۀ بشریت رحمت هستند، اما برای مومنان منت هستند، یعنی نعمتی معین و مخصوص برای مومنان است که به رایگان به آنان داده شده است و برای آنان گوارا است.
إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ
و این اهمیت وجود اقدس رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را میرساند که خداوند با بعثت ایشان بر مومنان منت گذاشته است. پیامبر خدا رحمت برای همۀ بشر است: «رَحمَهً لِلعالَمین» [انبیاء: ۱۰۷] و رسالت هم رحمت برای همۀ جهانیان و بشریت است: «وَما أَرسَلناکَ إِلّا رَحمَهً لِلعالَمینَ» [انبیاء: ۱۰۷] اما در عین حال منت بر مومنان است. خداوند متعال فقط دربارۀ بعثت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم تعبیر منت را به کار میبرد، یعنی در منطق الهی فقط بعثت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم منت است که نعمتی است که رنج بشریت را از بین میبرد: امام سجاد سلام الله علیه در صحیفۀ سجادیه خدا را سپاس میگذارند: «اَلحَمدُلِلّهِ الَّذی مَنَّ عَلَینا بِمُحَمَّدٍ نَبیِّه دونَ الاُمَمِ الماضیَه وَ القُرونِ السّالِفَه» [صحیفۀ سجادیۀ: ۳۴؛ دعای ۲].
نکتۀ بعدی اینکه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم از خود مومنان است، یعنی جان و نفس مومنان است. منظور از مومنان فقط مومنان زمان بعثت یعنی اعراب مومن نیستند که در جاهلیت به سر میبرند، بلکه همۀ مومنان در همۀ اعصار و زمانها هستند که خداوند نعمت بعثت را به آنان ارزانی کرده است. این منت به چه دلیل است؟
یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ
اول آن است که قرآن بر قلب نازنین ایشان نازل شد و ایشان آیات الهی را بر مومنان تلاوت فرمود. هدف اصلی پیامبران خدا نجات و هدایت بشر است، تربیت انسان طراز اسلام که هدفی جز قرب الهی نداشته باشد، و تحقق جامعه و تمدن اسلامی که دین را در جامعه اقامه کند و بشر در آن هدایت و تربیت شود. این بدون کتاب الهی که برنامۀ جامع الهی است، و در رأس آن قرآن امکان ندارد. اولین هدف بعثت آن است که آیات الهی را در معرض آنان قرار دهد. این مأموریت نخست ایشان است. تلاوت صرف قرائت آیات الهی نیست، بلکه بیان آیات الهی است، زیرا با آن است که مردم مسلمان هستند: «وَ اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ کِتابِ رَبِّکَ» [کهف: ۲۷] یعنی قران را در جان مسلمانان بنشاند.
وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ
وقتی دل به پیامبر خدا و تلاوت او سپرده شد، هدف تحقق پیدا میکند: اول مومنان و جامعۀ ایمانی تزکیه میشوند. و آنگاه تعلیم کتاب و حکمت صورت میگیرد. اگر تزکیه نباشد، علم هم بدرد نمیخورد، اول باید تزکیه باشد، یعنی نفس ما تربیت شود، تا علم و پیشرفت معنی پیدا کند. معنویت که نباشد، همه چیزها بیمعناست. بنابراین بعثت عرصۀ تزکیه و تعلیم است. اما تزکیه مقدم است. اگر انسانها بخواهند به کمال و رشد برسند، امکان ندارد که تزکیه نشوند، زیرا بدون تربیت چه تربیت عقلی و تربیت اخلاقی و تربیت سیاسی و تربیت و نزاهت فکری و گفتار و نوشتاری امکان ندارد که زندگی انسانها، حیات طیبه باشد. اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاق» [بحارالانوار: ۶۸/۳۸۲] بیان اصلی جامع است که انسانها را در همۀ جهات انسانی رشد میدهد و قوام جامعۀ انسانی را مستحکم میکند. هدف دوم تعلیم کتاب الهی است، هدف سوم تعلیم حکمت است، تعلیم کتاب مقدمه و زمینۀ و پایۀ تعلیم حکمت است و این نشان میدهد که علم و حکمت بدون کتاب الهی امکان ندارد.
وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ
تعبیر «اگرچه پیش از آن درگمراهی آشکار بودید،» بیان این حقیقت است تنها در پناه بعثت است که از گمراهی رهایی امکان دارد. منظور از «من قبل» تنها زمانی نیست، بلکه رتبی هم است. اما دلیل گمراهی آشکار آن است که بدون بعثت راه تلاوت کتاب، تزکیه، تعلیم کتاب و تعلیم حکمت بسته است. بنابراین نه امکان دارد جامعهای در سایۀ معنویت و انسانیت شکل بگیرد، و نه انسانها به سعادت و کمال اخلاقی و علمی و عملی برسند، و نه معارف و حقایق بلند الهی که تحت عنوان حکمت دستهبندی میشوند، در جامعۀ بشری رواج یابد. و چه گمراهی آشکارتر از آن؟ در حقیقت نعمت بعثت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم؛ نعمتی است که مومنان را از گمراهی آشکار میرهاند.
پیام آیه
پیام آیه آن است که اول باید تزکیه باشد و بعد علم؛ و علم بدون معنویت فایدهای ندارد. به تعبیر دیگر پیشرفت در جهات مادی و تمدنی و علمی بدون پیشرفت در زمینۀ معنویت و اخلاق نامطلوب است. و این بسط تمدنی قرآنی است. زیرا علم و قدرت و پیشرفت بدون تزکیه انسان را به استغناء ـ توهم بینیازی ـ و طغیان میکشاند: «کَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى» [علق: ۶ ـ ۷] در انتهای این آیه هم فرمود: «وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ» هر چه پیش از بعثت باشد، گمراهی آشکار است، اگرچه ما نام آن را تمدن و فرهنگ و توسعه و امثال آن بگذاریم. پس هدف اصلی بعثت تزکیه و تعلیم در همۀ جوانب آن است، مبنای علم هم قرآن است و این هدف حکومت اسلامی هم است. یعنی حکومت اسلامی، فقط به امور مادی مردم کار ندارد، بلکه بیشتر به دل و عقل آنان کار دارد، به این دلیل سیاست در این نگاه برآمده از بعثت است.
در روایات هم بر دو جنبۀ اخلاق و معنویت و عقلانیت به عنوان هدف بعثت تأکید دارد: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاق» [بحارالانوار: ۶۸/۳۸۲] «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول» [نهج البلاغۀ: ۴۳] و این سیرۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در دوران مدینه است که روح معنویت و اخلاق و عقلانیت و کتاب الهی و حکمت در جامعه تجلی داشت. یعنی رنگ جامعۀ نبوی رنگ اخلاق و معنویت و قرآن و عقلانیت و حکمت بود، که برپایۀ قرآن شکل میگیرد.
علم هم بدون حکمت امکانپذیر نیست و حکمت هم باید حکمت الهی باشد که آن بدون قرآن به دست نمیآید: «الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَیانَ» [الرحمن: ۱ ـ ۴] بنابراین هر راه دیگری انحراف است.
مطالب مرتبط
فرستادن دیدگاه
گاهشمار تاریخ خورشیدی
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
---|---|---|---|---|---|---|
« فروردین | ||||||
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر بهمن ۱, ۱۳۹۵
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت بهمن ۱, ۱۳۹۵
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان بهمن ۱, ۱۳۹۵
- سجده شکر بهمن ۱, ۱۳۹۵
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر بهمن ۱, ۱۳۹۵