شهریور
21
1399

اقسام بلا – حقیقت؛ عبادت خدا

حقیقت؛ عبادت خدا

داستان:

مرحوم نراقی، عالم بزرگوارِ اخلاق و فقه کتابی بنام مثنوی طاقدیس دارد. ایشان می گویند: پیرزنی فرزند جوانی داشت؛ این فرزند جوان عاشق دختر پادشاه شد؛ طوری عشق بر او اثر کرده بود که بیمار شد و در بستر بیماری افتاد. هر روز حالش بدتر می شد؛ این پیر زن تدبیری کرد و راهی را برای رفتن به پیش وزیر پیدا کرد و ماجرا را با او در میان گذاشت. وزیر چاره ای پیدا کرد و گفت: تو به فرزندت بگو، بالای کوه برود و هیبت فرد عابد و ریاضتی به خود بگیرد و مشغول عبادت و ریاضت صوری شود. بقیۀ کارها با من. برطبق نقشه این جوان بالای کوه رفت، خیمه ای زد و شروع به عبادت کردن کرد و مراسم عبادت را به جا می آورد. این وزیر هم در شهر شایع کرد که یک جوان عابدی پیدا شده و چنین و چنان مستجاب الدعوه است؛ شروع به پخش کردن و منتشر کردن نمود. خبر به شاه رسید. وزیر را خواست و گفت: می گویند چنین شخصی پیدا شده و بر سر کوه عبادت می کند و عابد مستجاب الدعوه ای است؛ باید بریم او را ببینیم. وزیر انکار کرد و گفت: نه بابا شاید دروغ باشد، اول تحقیق کنیم. شاه ناراحت شد و گفت: همه می گویند و تو انکار می کنی؟ هرچه زود وسایل سفر را آماده کن؛ می خواهیم آنجا به دیدن جوان عابد برویم. وزیر هم مادر جوان را باخبر کرد و شاه با سپاهش حرکت کرد و به بالای کوه رفتند. شاه شیفته ی این جوان شد و در بین راه شروع به صحبت با وزیر کرد که از او برای بستن پیوند ازدواج با دخترش جواب مثبتی بگیرد؛ دید جوان اصلاً جواب مثبت نمی دهد. پادشاه بعد از مدتی برخواست و رفت. وزیر پیش جوان آمد و گفت: جوان! تمام نقشه ما را تو خراب کردی. من شاه را تا اینجا آوردم، چرا جواب مثبت ندادی؟ گفت: نه، شاه و دخترش را نمی خواستم ببینم بلکه می خواستم تو را ببینم. من یک مدتی تظاهر به عبادت خدا کردم و عبادت نکردم، خدا هم شاه و هم تو را ذلیل من کرد. اگر عبادت کنم چه می شود! حقیقت این است. تظاهر به عبادت خدا هم بزرگ ها را ذلیل انسان می کند. خداوند به این انسان عزت، غنا و سرشاری باطنی عطا می کند. به صورتی که این انسان به این ذلت شاه هم معتنی نیست. پشت به ذلت شاه می کند؛ اینطور به انسان رفعت می دهد.

فرستادن دیدگاه

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031