مرداد
21
1392

خاک تبرک و استحبابی

عبد اللَّه بن رزین گوید: من در مدینه- شهر پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله- مجاور بودم و امام جواد علیه السلام هر روز هنگام ظهر بمسجد مى‏آمد و در صحن فرود میشد و بطرف پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله میرفت، بآن حضرت سلام میداد و سپس بجانب خانه فاطمه علیها السلام برمیگشت و نعلینش را میکند و بنماز میایستاد، شیطان بمن وسوسه کرد و گفت: چون فرود آمد، برو و از خاکى که بر آن قدم میگذارد برگیر (در صورتى که امام باین امر راضى نبود و استحباب چنین کارى از هیچ معصومى روایت نشده است) من در آن روز بانتظار نشستم تا این کار را انجام دهم، چون ظهر شد، حضرت بیامد و بر الاغش سوار بود، ولى در محلى که همیشه فرود مى‏آمد پائین نشد، بلکه روى سنگى که در مسجد بود فرود آمد، آنگاه وارد شد و بر پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله سلام داد، سپس بجائى که نماز میگذاشت رفت و چند روز چنین کرد.
با خود گفتم: چون نعلینش را (براى نماز) بیرون کرد میروم و ریگهائى را که بر آن قدم نهاده برمیگیرم، چون فردا شد، نزدیک ظهر بیامد و روى سنگ پائین شد و بمسجد در آمد و بپیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله سلام داد، سپس بجاى نمازش رفت و با نعلینش نماز گزارد و آنها را بیرون نیاورد و تا چند روز چنین مى‏کرد.
با خود گفتم: اینجا برایم ممکن نشد، من باید بدر حمام بروم، چون وارد حمام شد، از خاکى که بر آن قدم نهاده برگیرم. پرسیدم حضرت بکدام حمام میرود؟ گفتند: حمامى که در بقیع است و صاحبش مردى از خاندان طلحه است، من روزى را که آن حضرت بحمام میرفت پرسیدم و دانستم، بدر حمام رفتم و نزد طلحى (صاحب حمام) نشستم و با او سخن میگفتم و در انتظار آمدن آن حضرت بودم.
طلحى بمن گفت: اگر میخواهى بحمام بروى، برخیز و برو که یک ساعت دیگر براى تو ممکن نیست گفتم: چرا؟ گفت: زیرا ابن الرضا میخواهد بحمام آید، گفتم: ابن الرضا کیست؟ گفت: مردى است شایسته و پرهیزگار از آل محمد. گفتم: مگر نمیشود دیگرى با او بحمام رود؟ گفت: هر وقت او مى‏آید حمام را برایش خلوت میکنیم، ما در اینسخن بودیم که با غلامانش تشریف آورد و غلامى در پیشش بود که حصیرى همراه داشت، وارد رختکن حمام شد و حصیر را پهن کرد، حضرت هم رسید و سلام کرد و با الاغش وارد حجره شد و برختکن رفت و روى حصیر پیاده شد.
من بطلحى گفتم: همین است کسى که او را بشایستگى و پرهیزگارى معرفى کردى؟!! (پس چرا سواره برختکن حمام رفت؟) گفت: بخدا که او هیچ گاه غیر از امروز چنین نمیکرد، من با خود گفتم: نیت من سبب این عمل شد و من او را بر این کار واداشتم [من او را باین جنایت نسبت دادم‏] باز با خود گفتم:
انتظار میکشم تا بیرون بیاید، شاید بتوانم بمقصودم رسم، چون بیرون آمد، لباس پوشید و الاغ را طلبید تا در رختکن آوردند، از همان روى حصیر سوار شد و بیرون رفت، با خود گفتم بخدا که من آن حضرت را اذیت کردم، دیگر نمیکنم و هرگز باین فکر نمیافتم و بر آن تصمیم جدى گرفتم.
سپس چون آن روز وقت ظهر شد سوار الاغش بیامد و در همان صحن که فرود مى‏آمد پیاده شد و وارد مسجد گشت و بپیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله سلام داد و در جایى که در خانه فاطمه علیها سلام نماز میگزارد بیامد و نعلینش را بکند و بنماز ایستاد.

منبع: أصول الکافی / ترجمه مصطفوى، ج‏۲، ص: ۴۱۴ الی ۴۱۶

فرستادن دیدگاه

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031