7
1395
تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آلعمران
چکیدۀ ۲۲
آیات ۵۹ تا ۶۳
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
إِنَّ مَثَلَ عِیسى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ، ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُون (۵۹) الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِین (۶۰) فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِین (۶۱) إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا اللَّهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیم (۶۲) فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِالْمُفْسِدِین (۶۳)
آیۀ ۵۹
إِنَّ مَثَلَ عِیسى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ، ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ
ترجمه
یقیناً مثل عیسی نزد خدا همانند آدم است که او را از خاک آفرید، سپس گفت: باش و او موجود شد.
تفسیر
بعد از اینکه داستان آفرینش و تولد حضرت عیسی را بیان فرمود، در این آیه نتیجه میگیرد که مثل عیسی همانند آدم است که خداوند او را از خاک آفرید. و زمینه را برای احتجاج با مسیحیان آماده کرد. به ویژه اینکه این آیات مقدمۀ آیۀ ۶۱ است که احتجاج و مباهلۀ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم با مسیحیان نجران است. بنابراین از ولادت عیسی نه تنها برنمیآید که او خدا یا پسر خداست، بلکه بروشنی مشخص میشود که او بشری است که آفرینش او نظیر آدم بوده است، و تنها تفاوت وی با انسانهای دیگر در آن است که تولد او خارج از روال معمول در تولد دیگر انسانها بوده است.
إِنَّ مَثَلَ عِیسى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ
مسلم است که حضرت آدم بدون اینکه از پدر و مادری تولد یافته باشد، با ارادۀ تکوینی خدا از خاک آفریده شده است و تولد و آفرینش عیسی از این جهت که بدون پدر آفریده شده همانند و نظیر خلقت آدم است. و این نشان از قدرت خداوند سبحان دارد که برای خلقت آدمیان، نیازمند اثبات و علل و شرایط نیست. درست است که اکثر انسانها از طریق خاص آفریده میشوند و پدر و مادری دارند. اما این به معنای محدودکردن قدرت خدا نیست، عیسی را بدون پدر و آدم را بدون نیاز به پدر و مادر آفرید. بنابراین خداوند خالق است و انسانها [یعنی پدرها و مادرها] در این فرایند کاره ای نیستند. قران در آیات ۵۸ و ۵۹ سورۀ مبارکۀ واقعه ما را توجه میدهند که «أَ فَرَأَیْتُمْ ما تُمْنُونَ أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُون» که شما در فرایند فرزندآوری کارتان فقط امناء است، و خالق خداست. بنابراین اگر این فرایند حذف شود به خالقیت خدا لطمه ای وارد نمیشود.
ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ
چگونگی آفرینش آدم اینگونه بود که خداوند اجزای از خاک را جمع کرد و به آن فرمان داد که باش و آن هم به صورت بشری کامل موجود شد. و این حکایت دربارۀ عیسی هم جاری است که خداوند او را به صورت خارقالعاده آفرید. یعنی در مقایسه بین آفرینش عیسی با آدم، نه تنها آفرینش عیسی برجستگی خاصی نسبت به آدم نداشت تا طبق آن او را خدا یا پسر خدا بدانند، بلکه برجستگی آفرینش آدم مشخصتر بود که او بدون سابقه و بدون پدر و مادر آفریده شد. بنابراین مسیحیان برای سخنان خد هیچ دلیلی ندارند، بلکه عیسی نیز همانند آدم و همۀ انسانها، بشر است: «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُون» [روم: ۲۰] پس عیسی نیز مخلوقی از مخلوقات خداست.
اما خدای سبحان در آفرینش آدم فرمود: «کُن» «باش» او هم «فَیَکون» «موجود شد»، عیسی نیز همینگونه است و اصولاً همۀ موجودات عالم نسب به آفرینش خدا چنین هستند که با فرمان تکوینی خدا موجود میشوند و هیچ موجودی از ارادۀ تکوینی خدا بیرون نیست.
بنابراین همۀ آفریدههای خدا به فرمان تکوینی خدا موجود میشوند و حضرت عیسی هم از این قاعده مستثنی نیست، منتها اکثریت آنان در جریان عادی علل و معلولی و سبب و مسببب که ما میشناسیم، موجود میشوند و حضرت عیسی چون حضرت آدم خارقالعاده موجود و آفریده شده است. بنابراین آیۀ شریفه نقدی به نظر مسیحیان است که عیسی را پسر خدا میدانند و به تثلیث اعتقاد دارند و روایت ذیل آیه که اشاره به شأن نزول آن دارد و حکایت از احتجاج رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با نصاری نجران دارد، حکاین از همین معنی دارد. بنابراین آیه شروع مجاحه با مسیحیان و زمینۀ مباهله است. [نگا: تفسیر قمی: ۱/۱۱۲]
آیۀ ۶۰
الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ
ترجمه
حق محض از جانب پروردگار توست، پس از شکآوران مباش.
تفسیر
آیۀ شریفه به همراه آیۀ بعد بحث مباهله را مطرح میفرماید. شروع بحث مباهله با این آیه است که حق مطلق و تمام حق منحصراً از جانب پروردگار توست، پس زنهار که از شکآوران نباشی! بنابراین مسلمانان باید یقین داشته باشند که در مواجه با ادیان و مکاتب مختلف حق با آنان است و در این شکی نداشته باشند. و جریان تولد حضرت عیسی هم حقیقتی است که خداوند بر تو تلاوت کرده است و در آن شکی روا مدار و مسلمانان هم شکی در آن روا ندارند.
الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ
مرحوم علامه طباطبائی تأکید دارند که جملۀ «الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ» از بدیعترین بیانات قرآنى است. زیرا «الحَقٌّ» با «مِن» مقید شده است، و این دلالت میکند که «الحق» مبتداء است و معنای آیه این است که حق مطلقاً و همۀ حق منحصراً از جانب پروردگار توست. از جملۀ این حقایق؛ حقیقت تولد حضرت عیسی علیه السلام است. دلیل این مطلب روشن است. زیرا «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِل» [حج: ۶۲] خداوند متعالی حق مطلق است و غیر او باطل محض است، بنابراین هرچه از جانب و ناحیۀ خدای سبحان باشد، حق است و هرچه از ناحیۀ غیر او باشد، گمراهی است: «فَذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُون» [یونس: ۳۲]
فَلا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ
خطاب به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم است. چون حق منحصراً از ناحیه خداست، تو به خود شک و تردیدی راه مده. و در حقیقت رو به مسلمانان است که در حق سستی نکنید و شک و تردید روا مدارید. از جمله اگر مسیحیان با این همۀ دلیل باز به حق گردن ننهادند، شما مسلمانان از حق روی برنگرداندید و در آن شک نکنید. و به این دلیل پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم مامور به مباهله میشوند.
توجه: بحثی دربارۀ علم
آیۀ شریفه ما را توجه میدهد که هرآنچه حق است، اعم از حقایق نظری و حقایق اعتباری و عملی از جانب و ناحیۀ خداست، بنابراین هر گزاره و علم حقی که مطابقت با واقع و نفس الامر دارد، هم از ناحیۀ خداست. زیرا هر علم واقعنمایی که انسان دارد، از واقعیت هستی گرفته است که واقعیت خود را از خدا گرفته است. و هر عملی که انسان را به سعادت و حقیقت برساند، نیز برآمده از واقعیت هستی است. بنابراین علم حق و درست فقط از جانب خداست و نباید علم از از جای دیگر اخذ کرد.
آیۀ ۶۱
فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِین
مفردات
تعالوا
اصل «تعالوا» «علو» است. و «علو» به معنای بلندی و ارتفاع است. [مقاییس اللغۀ: ۴/۱۱۲] اما «تعالوا» فعل امر است از تفاعل به معنای بالا بیایید و این نداست. اما در اثر کثرت استعمال به معنای «بیا» به کار رفته است. [قاموس قرآن: ۵/۳۷]
نبتهل
اصل آن «الْبَهْلُ» به معنای ابتهال و تضرع در دعا است، یعنی دعا همراه با زاری و تضرع. مباهله هم یعنی هریک از دعاکنندگان علیه دیگری دعا کند و در حقیقت او را نفرین کند که از رحمت خدا دور باشد. [مقاییس اللغۀ: ۱/۳۱۱]
لعنت
لعن به معنای طرد و دورساختن از روی خشم است. اگر از جانب خدا باشد، به این معناست که در آخرت عقوبت شود و در دنیا از رحمت و توفیق خدا دور است. و از انسان به معنای دعا علیه دیگری است. [مفردات: ۷۴۱]
ترجمه
پس هرکس با تو پس از علمی که دربارۀ عیسی یافتی، مجادله و مناقشه کرد، بگو بیایید ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، و ما نفس خود را و شما نفس خود را فراخوانیم، آنگاه مباهله کنیم و علیه یکدیگر دعا کنیم، و نفرین خدا را بر دورغگویان قرار دهیم.
تفسیر
آیۀ شریفه دستور به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به مباهله با مسیحیان نجران است که از حق روی برگردانند و پس از این همه دلایل روشن حاضر نشدند، اسلام را که حق مطلق است، بپذیرند. بنابراین چون آنان حق را نمیپذیرند و دربارۀ حضرت مسیح به بندگی او قائل نمیشوند و پس از اینکه مطلب از نظر علمی برای آنان روشن شد، باز قصد مجادله دارند، به آنان بگو که بیایید که ما فرزندان خود و شما فرزندان خود، ما زنان خود و شما زنان خود و ما نفس خود و شما نفس خود را بخوانیم و سپس با هم مباهله کنیم و آنگاه دوری از رحمت خدا را برای دورغگویان طلب کنیم که یا ما هستیم یا شما. در حقیقت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم مأمور شدند که کار را به خدا بسپارند، آن هم با حالت دعا و تضرع و زاری که خداوند دورغگویان را از رحمت خود دور فرماید. و در این کار همچنین مأمور شدند که کسانی که در دعوت حق با ایشان شریک هستند، با خود همراه کنند.
فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ
آیۀ را با «فاء» نتیجه شروع فرمود، تا معلوم شود، که دعوت به مباهله، متفرع است بر اینکه خداوند حقایق را به صورت کامل روشن کرده است و دیگر جای بحث علمی نیست، و تنها یک راه باقی مانده است و آن مباهله است. حقیقت داستان عیسی روشن است و علم آن با براهین قاطع با وحی علمی برای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و هرکسی که گوش شنوا داشته باشد، روشن شده است. بنابراین اگر پس از این همه بیان علمی و روشن که ما برای تو بیان کردیم، باز خواستند، دربارۀ عیسی با تو به مناقشه و جدال بپردازند، به آنان بگو که راه چارۀ من و شما مباهله است.
اما منظور از «ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ» علمی است که از راه وحی آمده است، و علمی کاملاً برهانی است. بنابراین شک و تردید را از هر شنوندهای میزداید.
فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ
پیامبر ما به آنان بگو بیایید، «ندع» ما و شما فراخوانیم، و این دعوت به حق است. «ندع» ما پسران خود، زنان خود و نفسهای خود را میخوانیم و شما هم پسران خود، زنان خود و نفسهای خود را بخوانید. اینکه میفرماید: فرزندان و زنان و نفسها خود به این دلیل است که نشان دهد که چنان در دعوی خود مستحکم هستند و میدانند که در ادعای خود صادق هستتند که نفرین به آنان برنمیگردد، بلکه به مخاصم برمیگردد. و این نشانۀ ایمان قوی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به حقانیت خود است. به این دلیل است که مسیحیان را میگویید که بیایید همگی ما، یکدیگر را نفرین کنیم تا فرزندان و زنان و نفسهای ما از رحمت خدا دور شوند، اگر دورغگو باشیم و به این ترتیب ریشۀ باطل کنده شود. و این نشان از اهمیت موضوع و جدیت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم در آن دارد. بنابراین هم پیامبر خدا حق میگوید و هم در ادعای خود صادق است و هم در ادعای خود جدی است.
ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِین
سپس علیه یکدیگر در پیشگاه خدا دعا کنیم و تضرع و زاری نماییم، یعنی با اصرار بخواهیم. چه چیزی را با اصرار و تضرع بخواهیم؟ که یکدیگر را نفرین کنیم و نفرین خدا را بر دورغگویان مقرر کنیم تا حق از باطل روشن شود. در هر حال در این مسأله یکطرف راست میگوید و طرف دیگر دروغگو است. دلیل و علم و برهان هم که آمد و شما نمیپذیرید، بیایید با این کار نفرین خدا را بر دورغگویان قرار دهیم تا خدای سبحان آنان را در دنیا از رحمت خود دور کند و در آخرت هم عذاب فرماید. عذابی که با این نفرین درخواست شده بود با قرینۀ داخلی آیه هم زندگیترین افراد را برای این دعوت خوانده است، عذاب استیصال است، که باطل به صورت کامل نابود میشود. و مسیحیان نجران این مطلب را فهمیدند و از مباهله سرباز زدند و قبول کردند که جزیه بدهند.
منظور از ابناءنا و نساءنا و أنفسنا
اما پرسش آن است که منظور از ابناءنا و نساءنا و أنفسنا چه کسانی هستند؟ روایات متواتر وجود دارد و تاریخ هم گواه است و همۀ مفسران هم اتفاق دارند که در مباهله پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم، با خود علی بن ابیطالب، فاطمۀ زهراء و حسنین علیهم السلام را همراه بردند. بنابراین کسان خاص پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم این چهار تن میباشند. بدینسان در مباهله از ناحیۀ رسول خدا حاضر بودند، دو نفس ـ یعنی رسول خدا و امیرالمومنین صلی الله علیهما و علی آلمهما، و یک زن یعنی حضرت زهراء سلام الله علیها و دو پسر یعنی امام حسن و امام حسین علیهما السلام. پس اگرچه مفهوم آیه مطلق است، اما مصداق آن کاملاً مشخص است و بر هیچکس دیگر جز آن پنج نفر دلالت نمیکند و این از فصاحت کلام است که مصادیق مشخص را با مفاهیم کلی بیان میکند و قرآن از اینگونه آیات متعدد دارد.
اما علیرغم اینکه مباهله بین شخص پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و جماعت مسیحیان نجران بود، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن چهار تن را با خود همراه کرد که آنان در دعا و تضرع و زاری همراه و شریک ایشان باشند. این نشان میدهد که اولاً آن بزرگواران در دعوت علمی و دعوت حق پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم شریک و همراه ایشان هستند و ثانیاً در دعا و تضرع به خدا با ایشان شریک و همراه هستند و کس دیگری از یاران پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم شایستگی این مقامات را ندارد. و این مقام و مکانتی است که صرفاً مخصوص آن بزگواران است. و این چهار تن از میان همۀ خاندان و یاران رسول خدا، انفس و نساء و ابناء ایشان هستند.
از این آیه روشن میشود که شریک بلامنازع پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم در دعوت حق و توحید ناب چهار تن مذکور هستند که با خود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پنج تن میشوند. و هیچکس با آنان در این دعوت شریک نیست. توجه هم داریم که اینکه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم این چهار نفر را همراه خود آوردند، کار خودشان نبوده است، بلکه دستور صریح خداوند متعال بوده است که به آن جناب خطاب میفرمایند: «فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِین» پس از صدر تا ذیل آیه دستور خدا به پیامبر خود است و خداوند این چهار تن را همراه و شریک پیامبر در دعوت به حق فرمود و آنان همانند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از محاجه و مباهله سهم و نصیب دارند و هم در معرض لعنت و نفرین و عذاب و بلای احتمالی هستند، اگر برفرض محال دورغگو باشند و هم در معرض حق مطلق و دعوت به حق هستند. و این نشان میدهد که دعوت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم، قائم به شخص خودشان نیست، بلکه قائم به ایشان و آن چهار تن است و اصل دین پنج تن مذکور هستند که در آیه آمده است. پس چهار تن بزرگوار هم در مباهله شریک رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم هستند و هم در اصل دعوت.
مقام امیرالمومنین علیه السلام در دعوت حق
بنابراین در آیۀ شریفه مصداق منحصر «ابناءنا» امام حسن و امام حسین علیهما السلام هستند، «نساءنا» حضرت صدیقۀ طاهره حضرت زهراء سلام الله علیها هستند و «انفسنا» پیامبر خدا و امیرالمومنین صلی الله علیهما علی آلهما هستند. اما یک مطلب دیگر هم روشن میشود، همواره خود انسان از زنان و فرزندان به خودش نزدیکتر است و این آیه نشان میدهد که امیرالمومنین علیه السلام به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم از فاطمۀ زهرا و امام حسن و امام حسین علیهم السلام نزدیکتر است و در دعوت به دین خدا نفس رسول خداست. زیرا دیدیم که «انفسنا» این دو تن هستند. پس امیرالمومنین علیه السلام، جان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم است و از ایشان جدا نیستند و از همۀ موجودات عالم و از جمله پیامبران پیشین و چهارده معصوم بالاتر و والاتر هستند، زیرا خود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستند و هر مقامی که برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ثابت است ـ جز نبوت به نص قران ـ برای ایشان ثابت است.
بحث روایی
روایات دربارۀ مباهله زیاد است و در کتب تفسیری و جوامع روایی آمده است و بنده در اینجا از آنها صرفنظر میکنم و میتوانید به تفسیر المیزان جلد سوم ذیل آیه و تفسیر تسنیم جلد چهاردهم صفحات: ۴۸۹ تا ۴۹۶ مراجعه فرمایید. اما چند روایت دیگر را به ویژه دربارۀ حقیقت نفس رسول میآورم.
۱٫ پنج تن
در تفسیر منسوب به امام حسن عکسری علیه السلام ص: ۷۴ آمده است که پیامبر خدا به ابوذر فرمود: «وَ لَقَدْ آمَنْتُ بِهِ أَنَا وَ عَلِیٌ وَ فَاطِمَهُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ)» ایمان حقیقی و خالص که هیچ جهت شریکی در آن نیست، منحصر در ذوات مقدسۀ پنج شده است و این حکایت میکند که آن چهار تن با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم در ایمان کامل شریک هستند. و شرط شرکت در مباهله دعای صادقانه است که خداوند آمین را پاسخ بدهد و این جز با ایمان کامل میسر نبود.
۲٫ نفس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم
۱/۲ ـ شیخ صدوق در امالی ص: ۲۳۶ روایت میکند: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم: خُلِقْتُ أَنَا وَ عَلِیٌ مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ.» همچنین نگا: عیون اخبار الرضا، ج: ۲، ص: ۵۸
ایشان در الخصال ج: ۲؛ ص: ۶۴۰ روایت میکند: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم: کُنْتُ أَنَا وَ عَلِیٌ نُوراً بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ بِأَرْبَعَهِ آلَافِ عَامٍ فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ سَلَکَ ذَلِکَ النُّورَ فِی صُلْبِهِ فَلَمْ یَزَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَنْقُلُهُ مِنْ صُلْبٍ إِلَى صُلْبٍ حَتَّى أَقَرَّهُ فِی صُلْبِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ ثُمَّ أَخْرَجَهُ مِنْ صُلْبِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَقَسَّمَهُ قِسْمَیْنِ فَصُیِّرَ قِسْمٌ فِی صُلْبِ عَبْدِ اللَّهِ وَ قِسْمٌ فِی صُلْبِ أَبِی طَالِبٍ. فَعَلِیٌّ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ عَلِیٍّ لَحْمُهُ مِنْ لَحْمِی وَ دَمُهُ مِنْ دَمِی فَمَنْ أَحَبَّنِی فَبِحُبِّی أَحَبَّهُ وَ مَنْ أَبْغَضَهُ فَبِبُغْضِی أَبْغَضَهُ.»
اینکه در این روایات میفرماید، پیامبر خدا و امیرالمومنین علیهما و علی آلهما السلام و الصلاۀ نشان دارد که این دو بزرگوار یک نفس هستند. و این تفسیری بر آیۀ شریفه است.
۲/۲ ـ در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری صفحۀ ۳۳۰ آمده است: «قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام : سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم یَقُولُ: أَنَا وَ عَلِیٌ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّه»
شیخ صدق در کمال الدین و تمام النعمۀ ج: ۱؛ ص: ۲۶۱ از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل میکند: «أَنَا وَ عَلِیٌ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّهِ مَنْ عَرَفَنَا فَقَدْ عَرَفَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ أَنْکَرَنَا فَقَدْ أَنْکَرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَل»
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم عرفان و انکار خود از امیرالمومنین علیه السلام را جدا نفرمود، بلکه تثنیه آوردند تا نشان دهند که این دو همراه و شریک هم هستند و از هم جدا نیستند و این تفسیر دیگری از آیه است که آن دو بزرگوار در اصل و ریشۀ دین و پدربودن برای امت الهی مشترک و متحد هستند.
۳/۲ ـ در تفسیر فرات کوفی ص: ۱۶۱ از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است: «أَنَا وَ عَلِیٌ مِنْ شَجَرَهٍ وَاحِدَهٍ وَ النَّاسُ مِنْ شَجَرٍ [شَجَرَاتٍ شَجَرَهٍ] شَتَّى»
در همان تفسیر ص: ۵۳۹ از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم منقول است: «أَنَا وَ عَلِّیٌ فِی دَارٍ وَاحِدَهٍ وَ عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ غَیْرُهُ مَعَ الْبَاطِل»
در تقرب المعارف ص: ۱۸۳ از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل میشود که فرمودند: «إِنِّی بَاعِثُ رَجُلًا کَنَفْسِی وَ عَلِیٌّ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ وَ عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ یَدُورُ مَعَهُ حَیْثُ مَا دَارَ وَ أَنَا وَ عَلِیٌ کَهَاتَیْنِ وَ مَنْزِلُکَ فِی الْجَنَّهِ تُجَاهٌ مِنْ مَنْزِلِی تُکْسَى إِذَا کُسِیتُ وَ تُحَیَّا إِذَا حُیِّیتُ وَ أَنْتَ أَوَّلُ جَاثٍ [به روی میافکند] لِلْخُصُومِ مِنْ أُمَّتِی وَ صَاحِبُ لِوَائِی وَ سَاقِی حَوْضِی وَ أَوَّلُ دَاخِلِ الْجَنَّهِ مِنْ أُمَّتِی وَ أَبُو ذُرِّیَّتِی وَ لَا یُؤَدِّی عَنِّی إِلَّا رَجُلٌ مِنِّی وَ عَلِیٌّ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ عَلِیٍّ وَ حَرْبُکَ حَرْبِی وَ سِلْمُکَ سِلْمِی وَ مَنْ سَبَّ عَلِیّاً فَقَدْ سَبَّنِی وَ مَنْ سَبَّنِی فَقَدْ سَبَّ اللَّهَ وَ مَنْ سَبَّ اللَّهَ أَکَبَّهُ اللَّهُ عَلَى مَنْخِرِهِ فِی النَّار»
این روایات هم تفسیری بر آیه هستند که هرکدام به زبان بیان میکنند که چگونه امیرالمومنین علهی السلام نفس رسول هستند.
آیۀ ۶۲
إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا اللَّهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیم
مفردات
القصَصَ
القَصَصَ اسم مفرد به معنای قصه و داستان و سرگذشت است، و همچنین مصدر به معنای داستانگویی است و قِصَصَ جمع قصه است. [تسنیم: ۱۴/۴۹۹] و نباید در این دو را با هم اشتباه گرفت. و اینکه در آیۀ سوم سورۀ مبارکۀ یوسف میفرماید: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ» منظور این نیست که ما بهترین قصهها را برای تو بیان میکنیم، که بگویند که داستان یوسف بهترین سرگذشتی است که در قرآن آمده است، بلکه منظور آن است که ما به بهترین نحو داستانسرایی میکنیم و حقیقتی را که مطابق واقع است به لطیفترین نحو بیان میکنیم و در آن هیچ دورغ و مجاز و حکایتی قرار نمیدهیم، بلکه حاق واقع را به بهترین نحو بر تو میخوانیم. و این مخصوص همۀ داستانهای قران است و داستان یوسف یکی از مصادیق آن است. در این آیه هم میفرماید: این سرگذشت، داستان و سرگذشتی حق و مطابق واقع است.
ترجمه
اینکه نقل شد، داستان حق و سرگذشت واقعی مریم و عیسی است، و هیچ معبودى به جز اللَّه نیست و تنها او عزیز و حکیم است.
تفسیر
این داستانی که بیان شد، تنها سرگذشت واقعی و حقیقی مریم و عیسی است و آنچه یهودیان یا مسیحیان میگویند، باطل است. یهودیان که به دامن پاک مریم تهمت میزنند و مسیحیانی که عیسی را فرزند خدا میدانند، هر دو بر خطا و باطل هستند و سرگذشت حقیقی و مطابق با واقع همان است که خدای سبحان در قرآن نقل کرد که دور از افراط و تفریط یهود و نصاری است. و دلیل حقانیت و درستی داستان آن است که این داستان را خداوند بیان فرموده است که معبودی جز او نیست و او هم حق مطلق است و جز حق نمیگوید و خداوند شکست ناپذیر و حکیم است.
إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ
«هذا» اشاره به سرگذشت مریم و عیسی است، «هذا» با «إنَّ» تأکید شد و «لام» تأکید به ضمیر «هو» یعنی ضمیر منفصل ملحق شد تا تأکید فرماید که تنها همین سرگذشتی که بیان شده است، داستان حق و درست و مطابق واقعی است: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَق» [کهف: ۱۳] و هرآنچه دیگران میگویند، باطل است. به تعبیر دیگر در این داستانی که ما نقل کردیم، همانند همۀ داستانهای دیگر قرآنی، هیچ عنصر اضافی که لازمۀ داستانسرایی است، افزوده نشده است، بلکه خود خبر واقعی به بهترین نحو بیان شده است، هم خود داستان حق است و هم نحوۀ بیان آن به بهترین گونه است که لطیف و جذاب است.
وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا اللَّهُ
این جمله به منزلۀ دلیلی بر حقبودن داستان عیسی علیه السلام است که دلیل حقبودن داستان آن است که جز الله که حق مطلق است، هیچ معبودی نیست. «مِن» را پس از «ما» و پیش از «اله» آورد تا تأکید فرماید که هیچ اله و معبودی جز الله نیست و خدا حق مطلق است: «قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُول» [ص: ۸۴] «فرمود: من حقم و حق میگویم.» در ساحت خدای سبحان باطلی راه ندارد، نه تنها باطل راه ندارد، بلکه هزل و مجاز و داستانسرایی هم راه ندارد، بلکه هرچه میگوید، عین حق و واقع است.
توجه شود که تأکید «و ما مِن إله الا الله» اشارهای هم به عقیده فاسد مسیحیان و رد آن است که عیسی از معبودها قرار دادند.
وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیم
و خدا عزیز است، یعنی نفوذناپذیر و شکستناپذیر است و حکیم است که همۀ سخنان و کارهایش برمبنای حکمت مطلق است. بنابراین پیامبر ما و امت اسلام بر دین خدا و دستورات او محکم باشید که در پناه خدای عزیز حکیم هستید و او در هیچ کاری عاجز و غافل نیست و او معبودِ حق شماست و شما را در مواجهه با دشمنان پیروز میفرماید. مباهله هم نشان از همین عزت و حکمت خدا دارد.
آیۀ ۶۳
فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِالْمُفْسِدِین
ترجمه
پس اگر از حق روی برتافتند، نابکارند و یقیناً خداوند به نابکاران داناست.
تفسیر
آیۀ پایانی فصل سوم سورۀ مبارکۀ آلعمران است، و در آن بیان میفرماید که اکنون که حق به طور کامل روشن شد، هم در وحی خدا آمد و هم عقل برهانی آن را تأیید کرد و هم مسیحیان در مباهله مجبور هستند که عقبنشینی کنند و حاضر به مباهله نشدند، کسانی که از حق سرپیچی کنند، آنان فاسق هستند و از هستۀ حق جدا شده و تبهکار و فاسد و نابکار شدهاند و خداوند آنان را میشناسد.
فَإِنْ تَوَلَّوْا
اگر با این همه دلایل روشن از حق روی برگردانند، به ویژه اینکه در مباهله آن چهرههای نورانی را دیدند و باز ایمان نیاورند، آنان فاسق هستند. فاسق یعنی هم خودشان فاسد و تباهکار و نابکار هستند و از حق روی برگردانندند و هم دیگران را به فساد عقیده و عمل و نابکاری و تباهکاری میکشاندند.
فَإِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِالْمُفْسِدِین
هدف از مناظره و محاجه باید فهم و درک حق باشد، اما بعد از اینکه پس از محاجه حق روشن شد، یکطرف از حق روی برتافت، معلوم میشود که او از اول به دنبال فهم حق نبوده است. این حال مسیحیان نجران بود که از ملاقات پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و محاجه و مباهله فهم حق نبوده است، زیرا حق برای آنان روشن شد و آنان از حق برتافتند. به این دلیل آنان از اول به دنبال حقنمایی نبودهاند، بلکه میخواستند که حق را بپوشانند و این دلیل نابکاری و فسق آنان است و خداوند هم به حال آنان و تباهی آنان آگاه بود و ما را هم هشدار میکند که مراقب تباهکاری آنان باشیم، وگرنه ما را هم به تباهکاری و فساد میکشانند. بنابراین با تأکید فرمود که خداوند «علیم» به مفسدان است، تا نشان دهد که این فساد در قلب آنان ریشه دوانده است، اگرچه ظاهرشان نشان ندهد. به این دلیل است که از حق سرپیچی میکنند.
و این اصلی کلی است که مفسدان و تباهکاران، چه بسا ظاهری آراسته و حق به جانب داشته باشند و فساد در قلبشان باشد و باید مسلمانان در مواجهه با آنان مراقب باشند، وگرنه خودشان را هم به تباهی و فساد میکشاندند. بنابراین ذیل آیه که پایان فصل سوم است، با هشداری پایان مییابد که هرکس که از حق روی برگرداند، فاسق و نابکار است و خداوند به حال چنین افرادی آگاه است. و این هشدار و تهدیدی به همۀ مخاطبان قرآن است و نتیجهای است که از داستان مریم و عیسی علیهما السلام گرفته میشود.
حجت الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی
مطالب مرتبط
فرستادن دیدگاه
گاهشمار تاریخ خورشیدی
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
---|---|---|---|---|---|---|
« فروردین | ||||||
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر اردیبهشت ۷, ۱۳۹۵
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت اردیبهشت ۷, ۱۳۹۵
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان اردیبهشت ۷, ۱۳۹۵
- سجده شکر اردیبهشت ۷, ۱۳۹۵
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر اردیبهشت ۷, ۱۳۹۵