10
1389
بصیر بالعباد
وقتى که نمرود حضرت ابراهیم (علیه السلام) را در آتش انداخت، ملائکه آسمان ها به گریه در آمدند، جبرئیل عرض کرد خدایا! در روى زمین یک نفر تو را پرستش مى کرد و حالا دشمن بر او مسلط شده، خطاب شد من هر وقت بخواهم او را اعانت و یارى مى کنم، ملائکه عرض کردند، پروردگارا پس اذن بده ما به یارى او بشتابیم، از طرف حضرت حق خطاب شد بروید، اگر اذن داد او را یارى کنید.
ملکى که موکل آب بود آمد، ملائکه اى که موکل باد و خاک و آتش بودند آمدند عرض کردند:
اى ابراهیم اجازه بده تو را نجات دهیم و دشمنان تو را هلاک کنیم، حضرت ابراهیم اجازه نداد.
جبرئیل آمد عرض کرد: اى ابراهیم آیا حاجتى دارى.
حضرت ابراهیم فرمود: حاجتى دارم ولى به شما ندارم.
جبرئیل گفت: به آن کس که دارى بگو.
حضرت ابراهیم فرمود: حسبى من سؤالى علمه بحالى.
ما کار خود به یار گرامی گذاردیم گر زنده سازد بکشد رأی رأی اوست
ارباب حاجتیم و زبان سوال نیست از حضرت کریم تمنا چه حاجت است
فرمود او (خدا)خودش از حال من مطلع است غافل نیست افوض امرى الى الله ان الله بصیر بالعباد خطاب شد اى آتش بر ابراهیم سرد و سلامت شو.
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر تیر ۱۰, ۱۳۸۹
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت تیر ۱۰, ۱۳۸۹
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان تیر ۱۰, ۱۳۸۹
- سجده شکر تیر ۱۰, ۱۳۸۹
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر تیر ۱۰, ۱۳۸۹